07 08 2016 431166 شناسه:

بسم الله الرّحمن الرّحيم وإيّاه نستعين

 

الحمد لله الّذي هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدي لولا أن هدانا الله؛ و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمّة المهديّين؛ سيّما خاتم الأنبياء وخاتم الأوصياء عليهم آلاف التحيّة والثناء بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرء إلي الله.

شناخت انسان

1. انسان، نه از لحاظ تجرد هستي همسان فرشتههاست كه نيازي به هماهنگي با همنوع خود نداشته و با شعارِ ﴿ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾ [1] زندگي كند و نه از جهت ماديّت وجود، همتاي حيوانهاست كه حاجتي به تبادل نظر و تعاون با همجنس خويش نداشته و با شعارِ ﴿قد أفلح اليوم من استعلي﴾ [2] كه برخاسته از حلقوم درندگان بشر نما چون آل فرعون است، به‌سر برد و نه ميتواند بدون تكيه‌گاه تكويني به تشتت و پراكندگي خاتمه داده و راز و رمز اتحاد با همنوع خود را دريابد و با انجام رفتار مناسب، به وحدت تأسي آيد و به شعار ﴿قد أفلح من تزكّي﴾ [3] از هرگونه نقص و عيب برهد و به كمال و تمام انساني برسد.

تركب انسان از عامل وحدت وكثرت

2. انسان از يك عامل كثرت به نام طبيعت و يك عامل وحدت به نام روح ماوراء طبيعت تشكيل يافته، كه اگر جنبه طبيعي خود را فربه نمايد، جز اختلاف و نزاع چيزي نمييابد و اگر جنبه ماوراء طبيعي خويش را تزكيه كند، از گزند هرگونه درگيري مصون و به شهد مسالمت و صفا كامياب مي‌گردد.

خداي سبحان آفرينش پيكر آدمي را به تراب و طين و حمأ مسنون و صلصال نسبت داد كه از نشئه كثرت‌اند و همواره سبب نزاع و مايه زحام ميباشند؛ ﴿...إنّي خالق بشراً من طين﴾ [4] و خلقت روح انساني را به خود نسبت داد كه عين وحدت است و همواره سبب اتحاد و رأفت و مايه التيام و محبت ميباشد؛ ﴿ ... نفختُ فيه من روحي﴾ [5]؛ ﴿ ثمّ سوّاه و نفخ فيه من روحه ﴾.[6]

سرّ كثرت طبيعت و ماده را بايد در ضيق هستي آن جست‌وجو كرد؛ كه هر موجود مادي، داراي شرايط خاص به خود بوده؛ نه در ديگري حضور دارد و نه پذيراي غير خود مي‌باشد؛ چنان‌كه راز وحدت ماوراء طبيعت را بايد در سعه وجودي آن يافت؛ كه هر موجود مجرّد، نه در حضور ديگري محجوب است و نه از شهود غير خود محروم ميباشد؛ لذا نه در بهشت جاي كينه و نزاع است؛ ﴿ ونزعنا ما في صدورهم من غلّ ﴾ [7] و نه در دلهاي مردان با ايمان كه با ماوراء طبيعت معتقد و به دستورهاي وحي آسماني عهد مينمايند، عداوت و بغضاء نسبت به يك‌ديگر است؛ ﴿...ربّنا اغفر لنا و لإخواننا الّذين سبقونا بالإيمان و لا تجعل في قلوبنا غلاًّ للّذين امنوا ربّنا إنّك رءوف رحيم ﴾.[8]

شناخت هجرت و عامل آن

3. انسان الهي، هجرت از كثرت به سمت وحدت را از معمار كعبه و بنيانگذار بيت توحيد، حضرت ابراهيم خليل فرامي‌گيرد كه فرمود: ﴿ إنّي ذاهب إلي ربّي سيهدينِ ﴾ [9] و براي نيل به اين هدف والا از موانعي كه جامع آنها تعلق به جهان طبيعت باشد، ميرهد و با شرايط و موجباتي كه جامع آنها پيوند به عالم ماوراء طبيعت مي‌باشد، آشنا شده و از اين رهگذر به مقصد ميرسد.

موانع طبيعي، نه منحصر در اشياء معيّن است و نه مخصوص افراد خاص يا زمان و مكان معين؛ بلكه هر چيزي كه بشر را از ياد خداي سبحان غافل كند، دنياي او محسوب ميشود و دامنگير همه‌نسانها در همه شرايط سن و مقام خواهد بود؛ مگر آنكه بندگان مخلَص به فتح لام از گزند آن مصون‌اند؛ ﴿و لأُغوينّهم أجمعين ٭ إلاّ عبادك منهم المخلَصين ﴾.[10]

شناخت موانع سلوك به سوي خدا

4. انسان سالك به سوي خدا هر اندازه نيرومندتر باشد، رهزنان او ماهرتر و رهايي از دام خطر آنها دشوارتر مي‌باشد؛ ليكن با تحصيل شرايط سير به سوي حق، پيمودن آن آسان خواهد شد؛ ﴿ فأمّا من أعطي و اتّقي و صدّق بالحسني ٭ فسنيسّره لليُسري ﴾ [11]؛ چنان‌كه با محروميت از آن و ابتلاء به موانع سلوك به سوي خداي سبحان، طي راه انحراف و سقوطْ سهل ميگردد؛ ﴿و أمّا من بخل و استغني ٭ و كذّب بالحسني ٭ فسنيسّره للعُسري﴾.[12]

و چون جهان حركت و تحول، ظرف امتحان الهي است، خداوند همگان را از امكانات طبيعي برخوردار مينمايد تا با داشتن وسايل مادي آزمون گردند؛ لذا فرمود: هم دنيا طلبان را امداد مي‌كنيم و هم آخرت خواهان را مدد مينماييم؛ ﴿ كلاًّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربّك و ما كان عطاء ربّك محظوراً ﴾.[13]

چون كثرت، گذرگاه وحدت است و اين رهگذار، مانع مهم و عقبه كئود مي‌باشد و چاره از عبور از آن نيست، لذا سالك كوي حق بايد توحيد را كه همانا مهمترين عامل وحدت و بهترين وسيله سلطه بر كثرت است، تقويت نمايد.

تولّي و تبرّي

5. انسان الهي هنگامي همانند حضرت ابراهيم(عليه‌السلام) از شهادت به غيب هجرت مي‌كند كه با حق، تولاي كامل و از باطل، تبرّي نهايي جسته باشد و در محبّت و عداوت و ارادت و كراهت و بالاخره در جذب و دفع، تابع و پيرو دين پدرش حضرت خليل الرحمن(عليه‌السلام) باشد: ﴿ ملّة أبيكم إبراهيم ﴾ [14] ونيل به اين مقام منيع در پرتو هدايتهاي قرآن كريم است.

محور وحدت انسانها امر تكويني است؛ نه اعتباري

6. انسان از آن جهت كه نيازمند به جامعه ميباشد و بدون هماهنگي با ديگران خطوط اصيل سعادت او ترسيم نميشود، بايد با همنوعان خويش متحد باشد و چون انسان يك موجود تكويني است، نه اعتباري و سعادت او نيز همسان با هستي او يك حقيقت عيني است، نه يك امر ذهني و قراردادي، لذا پيوند او با ديگران نيز بايد بر محورهاي عيني و تكويني باشد، نه همانند قراردادهاي تجاري و صناعي و زراعي كه در تحت عناوين بيع و اجاره و صلح و مضاربه و... منعقد شده و با تغيير اوضاع فسخ گردد و قرارداد جديدي با رخدادهاي تازه منعقد شود.

محور اتحاد انسانها امر جاويد است

7. انسان از آن جهت كه بايد با همه همنوعان خويش متحد گردد، پيوند او با ديگران در عين آنكه يك ربط عيني و تكويني است، نه قراردادي و ذهني، بايد سهمي از جاودانگي و ابديت داشته باشد؛ به طوري كه در هر زميني و در هر زمان و در هر عصر و مصر و نسلي قابل اجراء باشد و از دگرگوني‌هاي جغرافيايي محفوظ و از تحولهاي تاريخي مصون بماند و چيزي كه در دسترس تطاول حوادث واقع نميشود و با تحوّل زمانه عوض نخواهد شد، جنبه جسماني و مادي بشر نخواهد بود.

زيرا جسم او از خاك و گل معين و در زمان و شرايط خاص واقع است و ناچار، رنگ آنها را به همراه دارد و با فرهنگ نشئت گرفته از خواص مادي قرين خواهد بود و از همين جا اختلاف قومي و نژادي و زبان و سنت و ادب و رسم و آيين و نظاير آن بر ميخيزد كه در عين سودمندي آنها جنبه اصالت نداشته و در ساختار گوهر جاويد آدمي، سهم مؤثر نخواهند داشت؛ زيرا از هر سرزمين و در بين هر نژاد و قوم و از ميان مردم هر عصر و مصر، فرد صالح يا طالح پرورش مييابد؛ لذا خداي سبحان به اين‌گونه از اموري كه جنبه مادي داشته و مايه كثرت‌اند، اصالت نمي‌بخشد؛ يعني هم تعدد ناشي از آنها را امضاء مي‌كند و هم به عدم تأثير آنها در تكامل اصيل انسان اشاره مي‌نمايد؛ ﴿ يا أيّها النّاس إنّا خلقناكم من ذكر و أُنثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عند الله أتقاكم ﴾. [15]

يعني تعدّد نژاد فقط در شناسايي يك‌ديگر به منزله يك شناسنامه طبيعي اثر دارد؛ وگرنه در نظام ارزشي اسلام، هيچ مؤثر نيست؛ چنان‌كه همين كثرت مادي به نوبه خود مي‌تواند همانند ساير اختلافها و تعددها نشانه قدرت خداوند سبحان باشد؛ و گرنه امتياز ارزشي را به همراه ندارد: ﴿ و من اياته خلق السموات و الأرض و اختلاف ألسنتكم و ألوانكم إنّ في ذلك لايات للعالِمين ﴾.[16]

نتيجه آنكه تكامل انسان، بدون پيوند جوامع بشري ميسور نيست أولاً و پيوند انسانها يك امر عيني و تكويني است، نه قراردادي و اعتباري ثانياً و پيوندهاي تكويني اگر به ماده و طبيعت برگردد، گرچه عيني و تكويني است، ليكن ناپايدار بوده و در نظام ارزشي انسان از نظر قرآن كريم مؤثر نيست ثالثاً.

بنابراين، نه مصوبات سازمان ملل كه بر فرض سداد و صلاح آن، يك امر قراردادي بيش نيست، توان تأمين سعادت تكويني جوامع بشري را دارد و نه آيين نامه‌هاي نژادي و قومي و ملي‌گرايي قدرت آن را خواهد داشت؛ زيرا حقيقت تكويني انسان، برتر از قرارداد اعتباري است و ابديت او والا تر از امور مادي ناپايدار ميباشد.

انسان سرمايه وحدت را به همراه دارد

8. انسان در فرهنگ قرآن، سرمايه سعادت همه جانبه و وحدت گسترده با تمام جوامع بشري را به عنوان يك اصل ثابت و همسان و همگي و هميشگي در نهاد خود دارد؛ به طوري كه هيچ فرد در هيچ عصر و مصر و نسلي، فاقد آن نبوده و نخواهد بود و اين دست‌مايه تكامل تكويني، همان زبان فطرت توحيدي است كه بدون اعتبار و قرارداد و صرف نظر از هرگونه اعتبار و تصويب، توان پيوند انسانها را داراست: ﴿فأقم وجهك للدِّين حنيفاً فطرت الله الّتي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدِّين القيِّم و لكنّ أكثر الناس لا يعلمون ﴾.[17]

راز عدم تبديل فطرت توحيدي همگان، اين است كه نه خداوند آن را تغيير ميدهد، چون وي را به احسن تقويم ساخت و هيچ نقص و عيبي در نهان توحيدي او نيست تا تبديل شود و نه غير خداوند احدي توان تأثير در نظام آفرينش انسان را دارد؛ لذا به عنوان نفي محض فرمود: ﴿ لا تبديل لخلق الله... ﴾.

بنابراين تنها راه وحدت انسانها و اتحاد جوامع بشري، در محور فطرت توحيدي او دور ميزند؛ زيرا هم يك امر عيني و تكويني است، نه قراردادي و هم جاودانه و پايدار مي‌باشد؛ زيرا نه از خصوصيت اقليمي نشئت گرفت تا با تغيير آن دگرگون گردد و نه در زمانه مخصوص، محصور است تا با گذشت آن سپري شود و نه در معرض حوادث ديگر واقع ميشود تا فرسوده گردد؛ بلكه همچنان مشرف بر هر سرزمين و محيط بر هر زمان و حاكم بر هر سنّت و رسم قومي و نژادي و مانند آن مي‌باشد.

زيرا روح انسان مجرّد است و فطرت توحيدي كه با هستي او عجين شده است، منزّه از ماده بوده و مُبرّاي از قوانين حاكم بر طبيعت و تاريخ و نظاير آن خواهد بود؛ لذا نه در محدوده نفي و دفع، پيرو قواعد و مباني مادي است و نه در اثبات و جذب، تابع آنها خواهد بود؛ چون سنخيت با ماده ندارد اولاً و كامل‌تر از آن‌است ثانياً. به اين دو جهت، از قلمرو تأثير مستقيم و اصيل ماده بيرون مي‌باشد.

لذا خداي سبحان فرمود: ﴿و ألَّف بين قلوبهم لو أنفقتَ ما في الأرض جميعاً ما ألَّفتَ بين قلوبهم و لكنّ الله ألَّف بينهم إنّه عزيز حكيم﴾ [18]؛ يعني فقط خداوند است كه دلهاي آنان را همسو و هماهنگ قرار داد و تو اي پيامبر! اگر همه منابع مادي زمين و هر آنچه در اوست را هزينه مي‌كردي تا دلهاي آنها را پيوند دهي، توان آن را نداشتي؛ ليكن خداي سبحان آنان را متحد و قلوب آنها را تأليف نمود.

و در اين پيوند و الفت، دو نام از اسماي حسناي خداوند، يعني اسم عزيز و اسم حكيم، سهم بسزايي دارند و دلهاي عزيزان و حكيمان با هم متحد خواهد بود؛ اما قلوب قاسيه ذليلان و جاهلان، هماره از هم، جدا و با هم، درگير و نسبت به هم، كينه‌توز و در برابر هم، سرسخت و موضع‌گير و درباره هم، ستيزند و پرخاشگر و از رشد يك‌ديگر حسودانه نگران و از هبوط همديگر دشمنانه شماتت‌گر و خرسند و محكوم حاكم عدل و قسطااند؛ كه فرمود: ﴿و ألقينا بينهم العداوة و البغضاء إلي يوم القيامة﴾ [19]؛ ﴿فأغرينا بينهم العداوة و البغضاء إلي يوم القيامة﴾.[20]

شيطان كه همانند كلب معلم است، با وسوسه مرموز خود كه يك امر تكويني است و تا حدودي سهمي از تجرّد خيالي وهمي دارد، در آن دلهاي دنيازده نفوذ يافته و پيوند آنان را از هم‌ديگر بريد و آنها را تحت ولايت خود درآورد؛ ﴿إنّما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة و البغضاء ... ﴾.[21]

اگر احياناً در برخي از موارد به منظور جذب دلهاي ﴿ المؤلّفة قلوبهم ﴾ از مال استمداد ميشود و سهمي از زكات به آنها تأديه ميشود، اين احسان مادي، زمينه آن تأليف معنوي است؛ و گرنه تأثير آن فقط در محور سكوت است؛ نه سكون و آرامش دل؛ زيرا قلب فقط به ياد خداوند مي‌رمد؛ ﴿ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب﴾ [22] و با اعراض از ذكر حق، گرفتار ضنك و تنگي و ضيق معيشت و بستگي زندگي خواهد شد و هرگز توفيق شرح صدر حاصل نمي‌كند؛ ﴿و من أعرض عن ذكري فإنَّ له معيشةً ضنكاً﴾.[23]

اسلام، محور اتحاد همه انسانها

9. انسان در منطق وحي فقط با اسلام كه دين جهان شمول است و همگان را همسان و همسو و همتا و همخو و هماهنگ و همراه مي‌كند، به كمال نهايي خود مي‌رسد و همان‌طوري كه قبلاً بيان شد، وحدت جهاني بدون پيوند تكويني و جهاني ميسّر نخواهد بود و هرگونه پيوندي كه با سرشت توحيدي انسانها مطابق نباشد، يا اعتباري استْ نه عيني و تكويني و يا زوال پذير استْ نه پايدار؛ لذا هر قانوني كه براي هدايت جوامع بشري تدوين مي‌شود، بايد منطبق با فطرت الهي آنان بوده و داراي آن دو خصوصيت ياد شده (تكويني نه اعتباري، ابدي نه موسمي و گذرا) باشد و تنها مبدئي كه به همه اصول گذشته احاطه علمي دارد و بر طرح و تدوين آن تواناست، ذات اقدس خداوند است.

لذا اسلام را به عنوان دين جهاني معرفي نمود و جهانيان را به گرايش به آن دعوت كرد و خطوط اصيل آن را كلي و دائم و همهجايي تبيين نمود و از جدايي از آن نهي كرد و خطر اعراض از آن يا اعتراض بر آن يا معارضه با آن را اعلام داشت و فرمود: ﴿و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرّقوا و اذكروا نعمت الله عليكم إذ كنتم أعداءً فألَّف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخواناً وكنتم علي شفا حفرةٍ من النّار فأنقذكم منها كذلك يبيّن الله لكم اياته لعلّكم تهتدون﴾.[24]

يعني هر فردي گذشته از آنكه موظف است به اسلام كه بهترين حبل و دستاويز انسانهاست، تمسك جويد، بلكه بايد با ديگران و در كنار آنان مسلمان باشد و با هم به طناب الهي كه به صورت قرآن كريم و سنت معصومين متبلور مي‌باشد، اعتصام جويند و اين هماهنگي دين، همانا نعمت ويژه الهي است كه نبايد از آن غفلت كرد؛ چنان‌كه نبايد از خطر دشمني و اختلاف كه همانند حركت در لبه درّه سقوط و گودال آتش است، غافل بود.

نيز فرمود: ﴿يا أيّها الّذين امنوا ادخلوا في السلم كافّةً و لا تتّبعوا خطوات الشيطان إنّه لكم عدوٌّ مبينٌ ﴾ [25]؛ يعني با هم اسلام را بپذيريد و با هم زندگي مسالمت آميزي در پرتو وحي الهي داشته باشيد و از اختلاف و تشتت كه همانا پيروي از گامهاي شيطان است، پرهيز كنيد؛ چون او دشمن آشكار شماست و بارزترين مظهر عداوت او ايجاد فتنه و آشوب و اختلاف و تفرقه ميباشد.

چون توده مردم، تابع دانشمندان و صاحب نظراند، اگر آنان هماهنگ و همسو باشند، شكافي در متن جامعه پديد نمي‌آيد؛ چنان‌كه اگر آنها معاذ الله كينه توز و تشتّت طلب باشند، اميدي به اصلاح جامعه نيست و هرگز طعم گواراي وحدت به ذائقه اين جوامع پيرو و محروم نميرسد و بوي صفا و وفا به مشام آنها نخواهد رسيد؛ لذا قرآن كريم علماء و دانشمندان را پيش از ديگران و بيش از آنها به اتحاد، امر مي‌كند و خطر اختلاف را كه از دنيادوستي نشئت مي‌گيرد، به آنها هشدار ميدهد و آنها را از عذابِ روزي ميترساند كه در آن روز ،برخي از چهره‌ها دگرگون مي‌گردد.[26]

گرچه اختلاف نظر را كه زمينه دستيابي به هدف مشترك است، همانند اختلاف دوكفه ترازو كه براي هماهنگي وزن و موزون تلاش مي‌نمايند، لازم و سودمند ميداند، ولي اختلاف بعد از علم و روشن شدن واقع را كه غرضي جز نيل به هدف پليد نفساني در آن نيست، زيانبار دانسته و علماء و دانشمندان را مسئول آن اعلام كرده و منشأ تفرقه بعد از علم و آگاهي به حق را ظلم و تعدّي ميداند؛ ﴿و ما اختلف فيه إلاّ الّذين أُوتوهُ من بعد ما جائتهم البيّنات بغياً بينهم﴾؛[27] ﴿و ما اختلف الّذين أُوتوا الكتاب إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغياً بينهم﴾ [28]؛ ﴿و ما تفرّقوا إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغياً بينهم﴾ [29]؛ ﴿فما اختلفوا إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغياً بينهم﴾.[30]

بغي و تجاوز، هرگز در محدوده قوانين الهي و نسبت به احكام اسلامي، مخصوصاً درباره تعيين سرنوشت سعادت و شقاوت جوامع بشري، وسيله نيل به كمال نخواهد بود؛ بلكه زيان آن دامنگير باغيان و متعدّيان خواهد شد: ﴿ و لا يحيق المكر السيّيء إلاّ بأهله ﴾.[31]

محورهاي اصيل وحدت انسانها در اسلام

10. انسان كه داراي فطرت توحيدي مشترك با ديگران است و به دين جهان شمول دعوت شده است، وقتي توان شكوفايي فطرت مشترك و دستيابي به مزاياي دين جهاني مشترك را داراست، كه داراي محورهاي اصيل و پايدار وحدت بخش بوده، تا در پرتو آن اختران پرفروغ با همگان همگام شود و با همنوعان خود هماهنگ گردد؛ لذا خداي سبحان، قرآن كريم را كتاب همگان و محور فكري و علمي جهانيان اعلام نمود و حضرت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را براي عينيت بخشيدن به احكام قرآن، به عنوان اُسوه و رهبر عمومي و جهاني معرفي كرد و كعبه مقدّسه را براي گردهمايي سراسر جهان اسلام، قبله و مطاف عالميان دانست، تا مسلمين جهان با داشتن اين محورهاي اصيل وحدت بخش با يك‌ديگر آشنا و متّحد گردند؛ كه بطور خلاصه درباره جهاني بودن اين مدارها، مخصوصاً كعبه معظّمه و قداست عالمي و امنيت جهاني آن، بحث خواهد شد تا وظيفه مسلمين، مخصوصاً علماء نسبت به تأمين و حراست از قداست و مأمن بودن كعبه روشن شود.

جهاني بودن قرآن كريم

11. انسان كامل كه سمت رسالت الهي را داشته و حامل پيام خداست، اگر مظهر اسم اعظم بوده و كامل‌ترين انسانها باشد، كتابي را دريافت مي‌كند كه كامل‌ترين كتابها بوده و تمام پهنه زمين و وسعت زمان و گستره تاريخ را در بر گيرد؛ لذا خداي سبحان، قرآن را به عنوان كتاب الهي براي هدايت همگان بر قلب مطهر رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نازل نمود؛ ﴿شهر رمضان الّذي أُنزل فيه القران هدي للنّاس... ﴾ [32]؛ ﴿و أُوحِي إلي هذا القران لاُِنذركم به و من بلغ ... ﴾ [33]؛ ﴿و لقد ضربنا للنّاس في هذا القران من كلّ مثل لعلّهم يتذكّرون﴾ [34]؛ ﴿إنّا أنزلنا عليك الكتاب للنّاس بالحقّ.. ﴾ [35]

در اين آيات و مانند آن، قرآن كريم به عنوان هدايت توده انسانها معرفي شده؛ بدون اختصاص به مردم عصر يا مصر خاص: ﴿قل لا أسئلكم عليه أجراً إن هو إلاّ ذكري للعالمين ﴾ [36]

﴿و ما يعلم جنود ربّك إلاّ هو و ما هي إلاّ ذكري للبشر﴾ [37]؛ كه در اين آيات و نظاير آن، قرآن مجيد به عنوان يادآور همه جوامع بشري شناسانده شد تا همگان را به عَهد فطرت خويش متذكر نمايد؛ ﴿تبارك الّذي نزّل الفُرقان علي عبده ليكون للعالَمين نذيراً ﴾ [38]؛ كه در اين آيه و مانند آن، قرآن شريف به عنوان دستور آسماني به منظور برحذر داشتن همه مردم جهان از هرگونه تباهي معرفي شده است.

همچنين آيات تحدّي همه انسانها، بلكه جن و انس، نشانه جهاني بودن قرآن مي‌باشد؛ زيرا قلمرو تحدّي و دعوي رسالت و اعجاز، همان منطقه نفوذ كتاب آسماني است؛ يعني اگر كتابي براي هدايت گروه خاص يا عصر مخصوص نازل شده باشد، زبان تحدّي و دعوي دعوت او در همان محدوده خلاصه ميشود.

البته اين مطلب كاملاً بايد محفوظ باشد كه معجزه هر پيامبري، گرچه رسالت او محدود باشد، براي هميشه به قوّت اعجاز خود باقي است و هيچ كسي از غير انبياء و أولياء الهي توان آوردن همانند او را نداشته و نخواهند داشت (دقّت شود).

و چون دعوي رسالت با دعوت رسول هماهنگ است و تبلور دعوت نبي‌كرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در قرآن كريم است، هرگونه دليل كه بر جهاني بودن قرآن دلالت داشته باشد، بر عالَمي بودن رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز دلالت دارد؛ چنان‌كه هر دليلي كه بر جهاني بودن رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) دلالت داشت، بر عالَمي بودن قرآن مجيد نيز دلالت خواهد كرد؛ زيرا اين دو متلازم هم‌اند و دليل هر كدام، بالملازمه، ديگري را نيز اثبات مينمايد.

جهاني بودن رسالت رسول أكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)

12. انسان كاملي كه خليفة الله است بر همه، و كامل‌تر از او در جهان امكان كسي نيست، رسالت او آن‌چنان وسيع و گسترده است كه نه در طول تاريخ بعد از او پيامبري خواهد آمد و نه در عرصه گيتي و همزمان با نبوّت او كسي به پيامبري مي‌رسد و از اين جهت، او نه تنها از انبياء اولواالعزم به شمار مي‌آيد، بلكه خاتم همه پيامبران بوده و پايان بخش جريان نبوت و رسالت مي‌باشد و تمام ادلّه‌اي كه بر خاتميّت آن حضرت دلالت دارد، مانند آيه كريمه ﴿ما كان محمّدٌ أبا أحد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيّين و كان الله بكلّ شيءٍ عليماً﴾ [39]؛ بر جهاني بودن رسالت آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز دلالت خواهد داشت.

گذشته از اين قسم از براهين، آيات ديگري از قرآن كريم ناظر به كليّت و دوام رسالت آن حضرت ميباشد؛ مانند: ﴿و ما أرسلناك إلاّ رحمةً للعالَمين﴾ [40]؛ ﴿و ما أرسلناك إلاّ كافّةً للناس بشيراً و نذيراً و لكنَّ أكثر الناس لا يعلمون ﴾ [41]؛ ﴿يا أيّها الناس قد جائكم الرسول بالحقّ من ربّكم فَامنوا خيراً لكم و إن تكفروا فإنّ لله ما في السموات و الأرض و كان الله عليماً حكيماً﴾ [42]؛ ﴿قل يا أيّها الناس إنّي رسول الله إليكم جميعاً ... ﴾ [43]؛ كه در اين آيات، رسالت نبي اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) براي توده انسانها در تمام اعصار و امصار و بدون اختصاص به تازي يا فارسي و مانند آن تبيين شده است؛ يعني همان‌طوري كه قرآن، هدايتگر عموم ناس و مردم است، رهبري رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز براي همه ناس و توده مردم مي‌باشد و كلمه ناس، ما دامي كه قرينه بر اختصاص او اقامه نشود، شامل همه انسانها خواهد بود.

اسوه بودن رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) براي همه انسانها

13. انسان سالك الي الله، همواره نيازمند اسوه و الگو مي‌باشد تا عقايد خود را بر عقيده او و اخلاق خود را بر خُلق او و رفتار خود را بر كردار او منطبق نمايد. وقتي رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از لحاظ علمي و عملي، سرآمد همه راهيان به سوي حق شد، اُسوه همگان قرار مي‌گيرد و قلمرو قدوه بودن او همسان منطقه رسالت او جهاني خواهد بود و خداي سبحان، حضرت رسول را اوّل به آداب خاص الهي متأدّب نمود، سپس او را نمونه ديگران قرار داد و تمام جوامع بشري را به اقتداء به وي امر كرد. همه اوامر علمي و عملي آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) خواه در معراج و خواه در غير معراج و خواه به صورت وحي قرآني و خواه به صورت الهام و حديث قدسي، به عنوان تعليم كتاب و حكمت و تأديب به أدبهاي الهي است.

رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز در قبول آن مواهب غيبي، تامّ القابليّه بوده و همه فيضهايي كه از مبدأ تامّ الفاعليّة تنزّل يافت، دريافت كرده است؛ مثلاً: ﴿خُذِ العفو و أْمُر بالعرف و أَعرض عن الجاهلين﴾ [44]؛ ﴿و من اللّيل فتهجّد به نافلةً لك عسي أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً﴾ [45] و ساير آياتي كه كمالهاي علمي و عملي را همانند شرح صدر و تلقي قرآن از نزد خداوند به عنوان ام‌لكتاب و استقامت در برابر هر سانحه سنگين و رويداد دردناك و هجرت و جهاد و اجتهاد و قيام به قسط و عدل و قوّام به داد و انصاف و هزاران اوصاف كمالي ديگر را دربر دارند. همه اين آيات و شواهد ديگر، نشانه كمال انساني حضرت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مي‌باشد.

آنگاه خداي سبحان به تخلّق آن حضرت به خُلق عظيم الهي اشاره كرد و فرمود: ﴿و إنّك لَعلي خُلُقٍ عظيم﴾.[46] گرچه اين آيه، قبل از بسياري از آيات ديگر كه شارح اخلاق برجسته آن حضرت‌اند نازل شده است، ولي سير طولي بحث و نظم صناعي آن همين است كه قبلاً اصل اتّصاف به كمال حاصل شود، سپس تصديق به خلق عظيم محقق گردد.

به هر تقدير، چون رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) داراي خلق عظيم است سنّت و سيرت و تمام شئون زندگي آن حضرت، اُسوه همه سالكان است؛ مگر آنكه دليلي بر اختصاص در مورد وصف يا فعل معيّن اقامه گردد؛ ﴿لقد كان لكم في رسول‌لله اُسوة حسنة لمن كان يرجوْ الله و اليوم الاخر و ذَكَر الله كثيراً﴾ [47]؛ ﴿و ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و اتّقوا الله إنّ الله شديد العقاب﴾.[48]

سرّ آنكه بايد همه اوامر آن حضرت را امتثال نمود و از همه نواهي آن حضرت اجتناب كرد، آن است كه طبق آيه ﴿الّذين يتّبعون الرسول النبي الاُمّي الّذي يجدونه مكتوباً عندهم في التوراة و الإنجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يُحلّ لهم الطيّبات و يحرّم عليهم الخبائث و يضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتي كانت عليهم فالّذين امنوا به و عزّروه و نصروه و اتّبعوا النور الّذي أُنزل معه أُولئك هم المفلحون﴾؛[49] همه رهنمودهاي آن حضرت بر اساس مصالح و حكمتهاي الهي است كه ضامن كمال همه انسانها در همه ابعاد و جهات علمي و عملي خواهد بود.

وظيفه انسانها در برابر رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)

14. انسانهايي كه تابع رهبري رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)‌اند، هم بايد در فهم و عمل به گفته‌هاي آن حضرت اجتهاد كنند و هم در حراست ره‌ورد آن ذات مبارك، جهاد نمايند تا هم معارف و احكام آسماني آن حضرت به خوبي معلوم و عمل شود و هم از گزند بدانديشان مصون بماند و اهميت حفظ شخصيت حقيقي و حقوقي آن وجود گرامي، بيش از اهميّت حفظ نفوس و حقوق و اموال ديگران ميباشد.

لذا خداي سبحان گاهي به صورت اثبات، چنين ميفرمايد: ﴿النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم﴾ [50] و زماني به صورت نفي و نهي، چنين مي‌فرمايد: ﴿ما كان لاَِهل المدينة و من حولهم من الأعراب أن يتخلّفوا عن رسول الله و لايرغبوا بأنفسهم عن نفسه﴾ [51] و خلاصه آن «اثبات و امر» و عصاره اين «نفي و نهي»، اين است كه حفظ رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از اَهمّ واجبات بوده و هيچ كس حق ندارد براي حفظ خود، از حراست از آن حضرت غفلت كند؛ زيرا دين خداوند از هر كالاي گرانبهايي پرارج تر است.

منظور از لزوم حفظ رسول اكرم، تنها شخصيت حقيقي و وجود شخصي و عنصري او نيست؛ بلكه شخصيت حقوقي و وجود معنوي او نيز كه در قالب قرآن و سنّت معصومين(عليهم‌السلام) متبلور است، خواهد بود.

لذا اين وظيفه همگاني و هميشگي مي‌باشد و در هر عصر و مصر كه مسائل اجتماعي اسلام مطرح است در حقيقت، شخصيت حقوقي رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در آن جهت به صحنه آمد و هرگز مردان با ايمان نبايد اين صحنه را ترك نمايند؛ چنان‌كه خداوند چنين فرمود: ﴿إنّما المؤمنون الّذين امنوا بالله و رسوله و إذا كانوا معه علي أمرٍ جامعٍ لم يذهبوا حتّي يستأذنوه إنّ الّذين يستأذنوك أُولئك الّذين يُؤمنون بالله و رسوله فإذا استأذنوك لبعض شأنهم فأذَن لمن شئت منهم و استغفر لهم الله إنّ الله غفور رحيم﴾ [52]؛ يعني مؤمنان راستين، كساني‌اند كه به خداوند و پيامبرش ايمان دارند و هنگامي كه با آن حضرت در يك امر عمومي و اجتماعي (همانند جنگ با متجاوزين و دفاع از حريم اسلام) حضور يافتند، هرگز بدون اذن قبلي آن حضرت صحنه را ترك نمي‌كند... و اين حكم الهي در تمام دوران تا قيامت جاري است.

كعبه معظمه مطاف و قبله جاودانه مسلمانان جهان

15. انسانهايي كه معتقد به يك دين جهاني و يك كتاب عالَمي و پيرو يك پيامبر همگاني و هميشگي‌اند، بايد داراي يك مركز همگاني و محور تبادل نظر سراسري باشند تا از دور و نزديك در كنار او گردهم آيند و مسائل علمي و عملي، خواه به عنوان توجيه پيروان و خواه به عنوان پاسخ به بيگانگان، در آنجا طرح گردد و مشكلات سياسي و اجتماعي، خواه از لحاظ اداره امور داخلي و خواه براي صيانت از تهاجم خارجي، در آن بازگو و حل شود و روابط فرهنگي و اخلاقي از جهات يادشده در آنجا تحكيم گردد و نيز فوائد ديگري كه همه آنها را ميتوان از اطلاق آيه كريمه ﴿ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله في أيّامٍ معلوماتٍ﴾ [53] استفاده نموده.

لذا خداي سبحان كعبه معظمه و مسجد الحرام و حرم آن را به اين منظور اختصاص داد، تا همه مسلمانان جهان در همه شئون زندگي خود در تمام سالها و ماهها و هفته‌ها و روزها و ساعتها و دقيقه‌ها... به مناسبتهاي گوناگوني با كعبه معظمه ارتباط برقرار كرده و به عنوان لزوم استقبال آن و يا رجحان رو به‌رو واقع شدن با او در نمازها و نيازها و همچنين در ذبح و نحر حيوانها و نيز در تجهيز كارهاي بيمارِ مُشرِف مرگ و همچنين بعد از مردن وي، با او رابطه برقرار نمايند؛ لذا درباره عظمت و قداست و پيوند ناگسستني با كعبه در مرگ و زندگي چنين مي‌گوييم: «و الكعبة قبلتي... ».

بر اساس كرويت زمين و اختلاف جهت قبله بلاد، در هر لحظه فردي از سويي به سمت كعبه در حالت نماز و نيايش است؛ به طوري كه آني اين پيوند قطع نمي‌شود؛ چون أوقات نمازها و دعاها و... براي مردم روي كره زمين متحد نيست و همان‌طوري كه فرشتگانِ عرش دائماً با عرش الهي در ارتباطااند، مسلمانان سراسر جهان در هر لحظه و در هر مكان با كعبه كه به محاذات عرش بنا نهاده شد، در ارتباطااند.

به همين منظور، در عين حال كه به هر سمت بنگريم، وجه خدا را ميتوانيم مشاهده نماييم؛ ﴿و لله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ [54]؛ مع ذلك دستور الهي، اين است كه هر جا هستيد در هنگام عبادت به سمت مسجد الحرام متوجّه شويد؛ ﴿قد نري تقلّب وجهك في السماء فَلَنولّينّك قبلةً ترضاها فولِّ وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره﴾.[55]

قداست كعبه و أمنيت حرم

16. انسانهايي كه به يك سمت رو مي‌كنند و گِرد يك محور و مطاف مي‌گردند، هنگامي كه به مزاياي معنوي آن معبد آشنا باشند، معبود خود را كه خداي نظام آفرينش از ملك تا ملكوت از شهادت تا غيب از ماده تا لوح و قلم از طبيعت تا عقل محض و بالاخره از ناسوت تا اولين فيض و اثر كه همان ارواح عترت طاهره و رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مي‌باشد، بهتر ميشناسند و حضرتش را بيشائبه‌تر ميپرستند.

از اين‌جهت، خداي سبحان خصوصيات قبله جهانيان و مطاف زائران سراسر گيتي در حج و عمره را تبيين فرمود كه كعبه اولين و قديم‌ترين معبد مردمي و عبادتگاه توده انسانها در روي زمين است؛ ﴿إنّ أوّل بيتٍ وضع للنّاس للّذي ببكّة مباركاً... ﴾.[56]

كعبه مورد قيام و عبادت و محور مقاومت و پايداري و مركز ايستادگي توده انسانها براي امتثال دستور حق و پرهيز و ستيز با باطل است؛ ﴿جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للنّاس﴾.[57]

كعبه مرجع و بازگشتگاه عموم مردم و مأمن توده انسانهاست؛ ﴿و إذ جعلنا البيت مثابةً للناس و أمناً... ﴾[58]. نقشه كعبه و تعيين محل ساختن آن به رهنمود و دستور خداي سبحان تنظيم شد؛ ﴿و إذ بوّأنا لإِبراهيم مكان البيت أن لا تشرك بي شيئاً﴾.[59]

ساختمان كعبه با معماري و دستياري دوتن از بزرگ‌ترين انبياي ايثارگر الهي صورت پذيرفت؛ ﴿و إذ يرفع إبراهيم القواعد من البيت و إسماعيل... ﴾.[60] كعبه به عنوان بناء عتيق و ارزشمند و سابقه‌دار و نيز به عنوان خانه‌اي كه تحت تملّك و سلطه احدي نبوده و در گستره تاريخ از تطاول طاغوتيان مصون مانده و از اختصاص به شخص يا گروه يا قوم و نژاد يا دولت و حكومت آزاد بوده و هست و خواهد بود معرفي شد؛ ﴿...و لْيطّوّفوا بالبيت العتيق﴾ [61]؛ ﴿...ثمّ محِلُّها إلي البيت العتيق﴾.[62]

كعبه به عنوان بيت خدايي كه منزّه از حلول در مكان و مبرّاي از حصر در زمان و مقدَّس از نياز و مسبّح از حاجت به چيزي يا كسي است، معرفي شد و نيز به عنوان مهمانسراي ضيوف الرحمن، به دست خليل الله و ذبيح الله از لوث هر شركي تطهير شد؛ ﴿و عهدنا إلي إبراهيم وإسماعيل أن طهِّرا بيتي للطائفين و العاكفين و الرّكّع السجود﴾.[63]

كعبه به عنوان تنها بيتي كه زيارت و طواف آن بر توانايان لازم است، معرفي شد و در باره هيچ عبادت ديگر همانند عبادت حج، تعبير به ﴿لله علي الناس﴾ نشده است؛ يعني در باره نمازنيامده است كه «لله علي الناس الصلاة» و همچنين در باره زكات و نظاير آن وارد نشد؛ ولي در باره خصوص حج آمده است كه: ﴿و لله علي الناس حِجّ البيت من استطاع إليه سبيلاً﴾.[64]

كعبه به عنوان بيتي كه زائران او از احترام خاص برخوردارند و سهمي از حرمت معنوي ميبرند و هتك حرمت آنها به منزله اخلال سائر حرمتهاست ياد شده است؛ ﴿يا أيّها الّذين امنوا لا تحلّوا شعائر الله و لا الشَّهرَ الحرامَ ولا الهدي ولا القلائد و لا امِّينَ البيت الحرام... ﴾.[65]

كعبه و مسجد الحرام به عنوان جاي امن براي شهري و روستايي دور و نزديك، حضري و بدوي كه همگان همسان و همتاي هم از آن بهره‌مند شوند، معرفي شد: ﴿إنّ الّذين كفروا و يصدّون عن سبيل الله و المسجد الحرام الّذي جعلناه للناس سواءً العاكف فيه والباد... ﴾.[66]

كعبه و مسجد الحرام به عنوان مركز قداست و حرمت كه اراده ستم ملحدانه در آن مايه عذاب الهي خواهد بود، ياد شده است؛ ﴿...و من يُرد فيه بإلحاد بظلم نذقه من عذاب أليم﴾.[67]

جايگاه كعبه به عنوان اولين پناهگاه و محل سكونت فرزندان خليل الرحمن ياد شده است: ﴿ربّنا إنّي أسكنت من ذرّيتي بوادٍ غيرِ ذي زرع عندَ بيتك المحرّم... ﴾.[68] اطراف كعبه نه تنها مزروع نبوده، بلكه غيرقابل زراعت و كشاورزي بوده؛ لذا از آن محدوده به عنوان غير ذي زرع ياد شده است؛ كه غير ذي زرع با عنوان «لم يزرع»، تفاوت بسيار دارد و حضرت خليل(عليه‌السلام) در اين باره دو خواست داشت: يكي آنكه آن منطقه غير ذي زرع آباد شود. دوم آنكه مأمن گردد كه همگان در آن احساس آرامش كنند.

خداوند به هر دو درخواست خليل(عليه‌السلام) خويش پاسخ مثبت داد؛ يعني اولاً آنجا را بلد و شهر آباد كرد. ثانياً حكم امنيت تشريعي آن را صادر نمود: ﴿و إذ قال إبراهيم ربّ اجعل هذا بلداً امناً... ﴾ [69]؛ كه در اين آيه، كلمه «بلد» بدون الف و لام است؛ زيرا هنوز آن منطقه، شهر معمور نشد: ﴿و إذ قال إبراهيم ربّ اجعل هذا البلد امناً... ﴾ [70]، و در اين آيه، كلمه «البلد» با الف و لام ذكر شد؛ چون آن منطقه غير ذي زرع، اكنون به صورت محل آباد درآمد، و همان‌طوري كه نيايش اول خليل الرحمن(عليه‌السلام) صورت پذيرفت، خواسته دوم آن حضرت(عليه‌السلام) نيز عملي شد.

خداوند از آن منطقه به عنوان ﴿البلد الأمين﴾ ياد كرد؛ ﴿و التين و الزيتون ٭ و طور سينين ٭ و هذا البلد الأمين﴾ [71] و همچنين ساكنان آن منطقه را از خطر اقتصادي و نا امني نظامي حفظ كرد: ﴿فليعبدوا ربّ هذا البيت ٭ الّذي أطعمهم من جوع و امنهم من خوف﴾ [72]؛ ﴿...و من دخله كان امناً﴾ [73]؛ ﴿أولم نمكّن لهم حرماً امناً يُجبي إليه ثمراتُ كلِّ شيءٍ... ﴾ [74]؛ ﴿أولم يروا أَنّا جعلنا حرماً امناً و يتخطّف الناس من حولهم... ﴾.[75]

اظهار انزجار از تبهكاران در مكه

گرچه نعمت امنيت بسيار پر ارج است، ولي اين‌همه اصرار براي برقراري آن، صاحب نظر هوشيار را متوجه مينمايد كه در آن منطقه بايد كاري صورت پذيرد كه بدون احساس آرامش، ميسّر نخواهد بود و اگر آن كار، تنها نيايش و زيارت و طواف و ذكر بود و هيچ‌گونه اظهار انزجار از تبهكاران و متجاوزان و... نبوده، آنها نيز مزاحمتي فراهم نمينمودند و اين نكته بعداً روشن خواهد شد.

كعبه، محور برائت از شرك و مشركان

17. انسانهاي متعهّد و متعبّد، همواره با تعقيب هدف به مقصد نهايي خود نائل مي‌گردند. خداي سبحان كه انسان را براي كمال عبادي آفريد و همه جوامع انساني را به يك سمت و هدف فراخواند و كعبه و مسجد الحرام را با همان مزاياي ياد شده بنيانگذاري كرد، براي هدفي برتر و مقصودي والاتر از آنچه در اذهان ساده‌انديشان خطور ميكند، خواهد بود و چون هيچ كمالي بالاتر از نيل به توحيد ناب نيست و وصول به آن بدون نزاهت از هرگونه شرك ميسّر نخواهد بود، لذا كعبه را كه مركز گردهمايي مسلمانان سراسر عالم است و بيت توحيد به شمار مي‌آيد، محور تبرّي از هر تباهي و تبهكار دانست.

مقدمات مناسب آن را چنين تمهيد فرمود كه اولاً بعد از تمام شدن بيتِ طاهر و عتيق و مساوات و مواسات و بعد از تأمين حرم و تشريع امنيت براي مهمانان و زائران و راكعان و ساجدان و عاكفان، به پيامبر خويش دستور داد: ﴿و أذِّن في النّاس بالحجّ يأتوك رجالاً و علي كلّ ضامرٍ يأتين من كلّ فجٍّ عميق﴾ [76] وهدف از اين اذان و اعلان ابراهيمي(عليه‌السلام) آمدن هر كسي كه توان حضور را به طور متعارف دارد، مي‌باشد تا از نزديك، شاهد منافع مادي و معنوي خود باشد.

وقتي همگان از باختر و خاور و از شمال و جنوب و از دور و نزديك آمدند و در مركز گردهمايي سراسري شركت كردند،آنگاه نوبت به اذان و اعلان محمدي(عليه‌السلام) فرا مي‌رسد؛ لذا ثانياً فرمود: ﴿و أذان من الله و رسوله إلي الناس يوم الحجّ الأكبر أنّ الله بريءٌ من المشركين و رسوله... ﴾ [77]؛ يعني آن اعلان قبلي، هدف نهايي ساختن كعبه با همه مزاياي الهي وي نبود، بلكه زمينه‌اي براي اعلان دوم كه هدف نهايي كعبه است، خواهد بود و آن اذان كه توسط خاتم پيامبران از طرف خداي سبحان صورت مي‌پذيرد، همانا تبرّي خدا و رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از هر مشرك و ملحد است و براي اينكه اين اعلان جهاني باشد و به سمع مردم سراسر گيتي برسد، فرمود: ﴿...يوم الحجّ الأكبر﴾؛ يعني زماني كه همه زائران حضور دارند و در روز عمومي كه در ايام حج، مصاديق فراوان دارد كه روز عرفه و روز عيد اضحي و... ميتواند مصداق آن باشد؛ چنان‌كه خود حج در مقابل عمره نيز اكبر از اوست.

بنابراين، هدف نهايي ساختن بيت الله، رسيدن به توحيد بيپيرايه از شرك است و نيل به توحيد ناب بدون تبرّي تام از هر شرك و الحاد و انزجار از هر مشرك و ملحد، ميسور نخواهد بود؛ لذا اعلام اين هدف نهايي به صورت اعلان تبرّي خدا و رسول اكرم از مشركان متبلور شده است و تا انسان در روي زمين زندگي مي‌كند، وظيفه حج و زيارت به عهده اوست و تا مشرك در جهان به سر مي‌برد، اعلان تبري از او نيز جزء مهم‌ترين وظايف حج به شمار ميرود.

هيچ جايي براي تبرّي از ملحدان شوروي كه ساليان متمادي بر سرزمين اسلامي افغانستان تجاوز كرده و از كشتار بيرحمانه با استفاده از آخرين سلاحهاي شيميايي و غير آن دريغ ندارند، مناسب‌تر از حرم خدا نخواهد بود و نيز هيچ مكاني براي اعلان انزجار از اسرائيل غاصب كه سالهاي طولاني به قبله اول مسلمانان و سرزمين آنان تعدّي نموده و از كشتار دسته جمعي كودكان و سالمندان و زنان و مردان بي‌گناه فلسطين اشغالي مضايقه ندارد، سزاوارتر از مكه نميباشد و نيز هيچ محلي براي اعلان نفرت و انزجار و تبرّي از ابرجنايتپيشه عصر و دولتمردان درنده‌خوي امريكا كه جهان سوم را مقهور سلطه اهريمني خود قرار داده‌اند، شايسته‌تر از حرم الهي نمي‌باشد.

ممكن است بسيط انديشي بگويد: در حجاز كنوني، مشرك وجود ندارد تا در موسم حج از او تبرّي جسته شود؛ ليكن بايد توجه نمود كه منظور، حضور شخص مشرك و بدن مادي او نيست؛ بلكه مراد از تبرّي، همانا اعلان انزجار از تفكر شرك آلود و تمدن باطل شرك زدگان و استعمار ظالمانه ملحدان و استثمار طاغيانه ماديون و استعباد بيرحمانه مستكبران و استحمار سامرانه اسرائيليان و استضعاف مكارانه ابرقدرتان و... خواهد بود كه نه تنها حجاز كنوني گرفتار آن است، بلكه فلسطين عزيز و بسياري از بلاد اسلامي به آن مبتلاست و صاحب نظر ژرف انديشي كه به حوادث روزگار خود آگاه است، اين‌گونه از لوابس بر او تهاجم نكرده و امر را بر او مشتبه نمي‌كند: «العالِم بزمانه لا تهجم عليه اللّوابس».[78]

كشوري كه خانه و حرم خدا و حرم رسول خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در آن واقع است، نبايد همانند ملك شخصي و خانه موروثي به نام زيد يا عمرو باشد؛ در حالي كه فعلاً غاصبانه به نام آل سعود به صورت «المملكة العربيّة السعوديّة» نامگذاري شده است؛ يعني حرم عتيق و آزاد، امروز اسير و بنده سعوديان شد كه هرگز نميشود و در عظمت حرم و حرمت مكه، همين بس كه قرآن كريم خداوند را به عنوان پروردگار مكه معرفي كرد؛ ﴿إنّما اُمِرتُ أن أعبد ربّ هذه البلدة الّذي حرّمها و له كلّ شيءٍ و أُمرت أن أكون من المسلمين﴾.[79]

تعمير كعبه و مرمّت مسجد الحرام

18. انسانهايي كه به سمت كعبه نماز مي‌گذارند و تمام شئون مرگ و زندگي خويش را در ارتباط با بيت الله تنظيم مي‌كنند، خود را برابر آن بناي توحيد مسئول ميدانند و منتظر دستور ربّ‌لبيت ميباشند.

خداي سبحان تعمير مساجد عموماً و ترميم و بازسازي و نوسازي و هرگونه عمران ديگر مسجدالحرام را خصوصاً به عهده مردان خاص الهي سپرد كه شايسته اين توفيق‌اند؛ زيرا تمام مساجد، مخصوصاً مسجدالحرام از حرمت خاص برخوردارند و در باره مسجدها به طور عموم چنين فرمود: ﴿و أنّ المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحداً﴾.[80]

زيرا اگرچه عنوان مساجد، گاهي بر مواضع سجده اطلاق و تطبيق ميشود، ليكن ظهور آن در معابد معروف و محفوظ است: ﴿و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعضٍ لهدّمت صوامع و بِيَعٌ و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيراً... ﴾ [81]؛ ﴿و أقيموا وجوهكم عند كلّ مسجد و ادْعوه مخلصين له الدِّين﴾ [82]؛ ﴿يا بني ادم خذوا زينتكم عند كلّ مسجدٍ﴾ [83]؛ ﴿و من أظلم ممّن منع مساجد الله أن يذكر فيها اسمه﴾ [84]؛ ﴿و لا تباشروهنّ و أنتم عاكفون في المساجد﴾.[85]

در باره خصوص مسجد الحرام چنين فرمود: ﴿و من حيثُ خرجت فولِّ وجهك شطر المسجد الحرام﴾ [86]؛ ﴿و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتّي يقاتلوكم فيه فإن قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكافرين﴾ [87]؛ زيرا همان‌طوري كه موسم حج و زمان زيارت حرام است، مكان حج و زيارت نيز محترم بوده و قتال ابتدايي در آن حرام است.

ولي از آن جهت كه قصاص، اختصاص به نفس يا طَرَف ندارد، بلكه در نقض حرمت و هتك احترامها نيز قصاص است، چنان‌كه فرمود: ﴿الشهرُ الحرامُ بالشهر الحرام و الحرمات قصاص فمن اعتدي عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدي عليكم... ﴾ [88]، لذا در باره نقض حرمت مسجدالحرام نيز اين‌چنين فرمود كه اگر دشمنان شما در مسجد الحرام با شما قتال كردند، در خصوص آن‌حال ميتوانيد دفاع و قتال نماييد: ﴿و ما لهم ألاّ يعذّبهم الله و هم يصدّون عن المسجد الحرام﴾ [89]؛ ﴿فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا﴾ [90]؛ ﴿سبحان الّذي أسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام إلي المسجد الأقصا الّذي باركنا حوله لنُريه من اياتِنا﴾ [91] كه در اين آيات، شئون گوناگون مسجدالحرام، چه از اين جهت كه نقطه شروع اسراء و معراج است و چه از جهات ديگر، عنوان شده است.

اكنون كه حرمت مساجد عموماً و عظمت مسجد الحرام خصوصاً، از نظر قرآن كريم معلوم شد، بايد تأمّل نمود كه عمران و ترميم و هرگونه معمورنگه داشتن مسجدالحرام به عهده كيست؟ خداي سبحان كه صاحب اصيل مساجد عموماً و مسجدالحرام خصوصاً مي‌باشد، در اين باره چنين فرمود: ﴿ما كان للمشركين أن يعمروا مساجد الله شاهدين علي أنفسهم بالكفر أُولئك حبطت أعمالهم و في النار هم خالدون ٭ إنّما يعمر مساجد الله من امن بالله و اليوم الاخر و أقام الصلاة و اتي الزكاة و لم يخشَ إلاّ الله فعسي اُولئك أن يكونوا من المهتدين﴾ [92]؛ يعني مشركان، حقِّ هيچ‌گونه تعمير مساجد را نداشته و ندارند؛ در حالي كه به كفر خود اعتراف دارند و رفتار آنها شاهد شرك و كفر و نفاق آنان است و همه اعمال آنها باطل ميباشد.

فقط كسي شايسته تعمير مسجدهاست كه داراي شرايط و اوصاف ياد شده باشد: اول، ايمان به خداوند داشتن. دوم، ايمان به قيامت آوردن. سوم، اقامه و زنده نگهداشتن نماز كه ستون دين است. چهارم، پرداختن زكات. پنجم آنكه از احدي جز خداوند نترسيدن و در خوف و خشيت موحد بودن؛ زيرا آنكه از هيچ مبدئي نمي‌هراسد، درنده متهوّر و بي‌باك است و ملحد ميباشد و آنكه هم از خدا ميترسد و هم از غير خداوند خشيت دارد، او در هراس و خشيت موحِّد نيست و در نتيجه، صالح براي عمران خانه خدا نخواهد بود.

سرّ اين شرط پنجم آن است كه مسجد، تنها مركز نماز و يا تعليم و تدريس و يا تبليغ و موعظه نيست؛ بلكه گذشته از همه اين‌گونه كارهاي عبادي، به عنوان مركز سازماندهي نيروهاي نظامي در روز خطر و دفاع خواهد بود و جايي كه محور آماده شدن براي دفاع است و در آن آيه ﴿و أعدّوا لهم ما استطعتم من قوّةٍ﴾ [93] امتثال مي‌شود، به عهده كساني سپرده خواهد شد كه ﴿لا يخافون لومة لائمٍ﴾. همان‌طوري كه رسالت الهي، وظيفه خطيري است كه فقط به مردان موحِّد و شجاع داده ميشود، پاسداري و بازسازي و هر گونه عمرانِ ديگرِ مساجد نيز به عهده مردان نترس و موحِّد مي‌باشد: ﴿الّذين يبلّغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون أحداً إلاّ الله و كفي بالله حسيباً﴾.[94]

از باب تناسب حكم و موضوع، ميتوان اهميت شرط شجاعت را در جريان تبليغ رسالت الهي و در جريان تعمير خانه‌هاي خدا، به خوبي استنباط نمود؛ بنابراين، اعضاء هيئت اُمناي مساجد و متولّيان و دست‌اندركاران آن، بايد از شجاعت لازم كه همان توحيد در خشيت است، در كنار شرايط ديگر برخوردار باشند.

از اين رهگذر، چنين معلوم ميشود كه نه تنها مشركان و منافقان و كافران، حق تعمير مساجد عموماً و مسجد الحرام را خصوصاً ندارند، بلكه افراد ضعيف الايمان و هراسناك از دشمن و مشركانِ در خصوصِ خشيت نيز حقّ آن را نخواهند داشت؛ زيرا سر پرستي و بازسازي مسجد، اگر با توحيد در خشيت همراه نبود، ممكن است در حال دفاع و ضرورت استفاده از امكانات مسجد براي تجهيز نيروهاي رزمي مشكلاتي پديد آيد و ذكر چند كلمه حصر در آيه يادشده، مانند «اِنّما» و «الاّ» به خوبي نشانه اهميت شرايط و اوصاف تعمير كنندگان مساجد مي‌باشد.

چون اساس در تكامل انسان، همان اوصاف نفساني او مانند ايمان است، لذا فرمود: ﴿أجعلتم سقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام كمن امن بالله و اليوم الاخر و جاهد في سبيل الله لا يستوون عند الله و الله لا يهدي القوم الظالمين﴾ [95] و از آن جهت كه منظور نهايي از تعليم دين، پيدايش انسانهاي متّصف به اوصاف كمالي است، نه تنها تعليم اوصاف كمال، لذا نفرمود: ... كالإيمان بالله و اليوم الآخر و الجهاد في سبيل الله، بلكه فرمود: ﴿كمن امن بالله و اليوم الاخر﴾؛ با آنكه مقتضاي نظم صناعي، ظاهراً همان بود كه اشاره شد.

خلاصه، آن كسي كه هم از خداوند ميهراسد و هم از غير خدا ميترسد، براي تعمير مسجدْ صالح نيست؛ زيرا هنگام ضرورت دفاع، بر اساس شركِ در خشيت، از حضور در صحنه نبرد عليه باطلْ هراسناك خواهد بود: ﴿...فَلَمّا كُتب عليهم القتال إذا فريق منهم يخشون الناس كخشيةالله... ﴾ [96]؛ اما مردان الهي كه در خشيت نيز موحداند، در هنگام دفاع از حق هراسي از احدي جز خداوند ندارند و اگر همه دشمنان متحد گردند، از تراكم و انبوه آنها اندوهي به خود راه نميدهند؛ ﴿الّذين قال لهم الناس إنّ الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم إيماناً و قالوا حسبنا الله و نِعمَ الوكيل﴾ [97] و متّصفان به همين وصف كه در پرتو توحيد كامل از احدي نمي‌هراسند، واجدان شرط اساسي تعمير مساجداند.

توليت و سرپرستي حرم امن الهي

19. انسانهاي متأله كه تحت ولايت الهي‌اند و از تولّي غير خداوند بيزاراند، كساني را كه تحت ولايت شيطان‌اند، طرد مينمايند و آنها را از كارهاي حساس و سمتهاي كليدي منع مي‌كنند؛ زيرا رهنمود خداي سبحان، اين چنين است كه مراكز مهم ديني را جز پارسايان شجاع و مدبّران آگاه، كسي اداره نكند و كعبه و نيز مسجد الحرام و حرم امن الهي از اهميت خاصي برخوردار است كه قرآن كريم تصدّي امور آنها را صريحاً بيان كرد و شرايط توليت و موانع آن را بازگو نمود تا صالحان شايسته، تشويق و طالحان نالايق، طرد گردند و امانتهاي الهي به اهلش برگردد.

از آن‌جهت كه تعيين سر پرست خانه خدا فقط در اختيار خداوند است، لذا فرمود: ﴿و ما لهم ألاّ يعذّبهم الله و هم يصدّون عن المسجد الحرام و ما كانوا أوليائه إن أوليائَهُ إلاّ المتّقون و لكنَّ أكثرهم لايعلمون﴾ [98]؛ يعني چطور خداوند مشركان را عذاب نكند، در حالي كه آنان مانع حضور و بهره برداري مردم از مسجد الحرام ميباشند و همان‌طوري كه خودشان از عبادت صحيح در آن منصرف‌اند، ديگران را نيز مصروف داشته و منصرف مينمايند و اينها متوليان و سر پرستان مسجد الحرام نيستند و هيچ‌كس غير از مردان با تقوا سرپرست و متولّي آن نخواهد بود.

در اين آيه كريمه، به عزل بلكه انعزال تبهكاران از توليت مسجد الحرام و به نصب متقيان جهت سرپرستي آن اشاره شده است؛ زيرا تبهكار، نسبت به معبد الهي، هم منصرف است وهم صارف، هم نائي است و هم ناهي؛ ولي پارسايان در آستانه معبد خدا، هم بنده حق‌اند و هم دعوت كننده‌اند و اين توليت، حقّ الله است؛ نه حق الناس؛ زيرا سر پرستي و توليتِ رقباتِ اوقافِ خاصه مي‌تواند جنبه حق الناس داشته باشد؛ ليكن توليت مساجد عموماً و سر پرستي مسجد الحرام خصوصاً كه ملك احدي نيست و وقف آن از قبيل تحرير رقبه و فك ملك است، نه از قبيل «تحبيس الاصَل و تسبيل الثمره»، حق كسي نخواهد بود؛ بلكه حكم الهي و حقّ خاص خداست كه بر مردان با تقوا جعل و الزام شده است.

پس نه تنها توليت حرم در اختيار دولتمردان خائن كنوني حجاز نيست و ديگران ميتوانند دخالت كنند، بلكه بر متّقيان سراسر بلاد اسلامي لازم است كه اين فرمان غيبي را امتثال نموده و حرم را از حرامي و مسجد الحرام را از اجنبي آزاد نمايند و منظور از تقوا كه شرط اساسي توليت حرم است، تنها تقواي عبادي و دعائي و مانند آن نيست؛ بلكه تقواي جامع است كه در تعيين اوصاف معماران و مرمّت كنندگان مساجد بيان شد.

سرّ اساسي اينكه تعمير مسجد الحرام و توليت آن در اختيار هيئت حاكمه كشور مظلوم حجاز نيست، آن است كه كعبه و حرم امن الهي، همانند آثار باستاني اقوام و ملل خاص نيست تا گروه مخصوصي حراست آن را به عهده داشته باشند؛ يعني كعبه به مثابه ديوار چين نيست كه فقط يك اثر صناعي و مادي و تاريخي و باستاني بوده و در اختيار مردم همان سرزمين است و يا مانند اهرام مصر نيست كه فقط يك پديده هنري و تاريخي بوده و صيانت آن به عهده مردم همان منطقه است و يا نظير آثار باستاني طبيعي ممالك ديگر نخواهد بود؛ و گرنه محور گردهمايي معنوي مسلمانان سراسر گيتي در طول تاريخ نمي‌بود.

بلكه كعبه در تمام ابعاد هنري و صناعي و ابزار و آلات و نقشه و سرزمين، همه و همه از وابستگي به غير خدا منزّه و از پيوستگي به احدي مبرّاست و از اين رهگذر، ارتباط خاصي به شخص يا گروهي نداشته و تابع هيچ قانوني از قوانين مجعوله بشري نخواهد بود؛ بلكه كعبه كه تبلور اسلام است، همانند قرآن كريم و رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، جز به خداوند به احدي اتّكاء نداشته و نخواهد داشت و همان‌طوري كه قرآن كريم محصول فكر احدي نيست و هيچ فردي توان آوردن همتاي آن را ندارد و لذا كلام الله و كتاب الله است و اختصاصي به كسي ندارد و همان‌طوري كه پيامبراكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در مكتب اَحَدي علم نياموخت و اَحَدي حقّ تعليم و تزكيه و تهذيب بر او ندارد، لذا عبد الله و رسول الله است، كعبه نيز به شرح ايضاً؛ زيرا نه در ملك احد و كسي ساخته شد و نه نقشه آن را مهندس بشري طرح كرد و نه مصالح ساختماني آن ملك كسي بود و نه معمار و دستيار آن، فرد عادي بودند؛ بلكه همه توجّهات آن، چنانچه قبلاً اشاره شد، متعلّق به ذات اقدس الهي بوده و ميباشد.

لذا اين امور ميتوانند محور وحدت مسلمانان سراسر گيتي قرار گيرند و تبلور دين جهان شمول اسلام در اينها خواهد بود و همان‌طوري كه خداي سبحان حقيقت قرآن را از تطاول طاغوتيان لئام و از گزند هر گونه تحريف حفظ كرد و مصون نگه ميدارد، به طوري كه نه حرفي بر آن افزوده شد و نه ممكن است افزوده گردد، چنان‌كه نه حرفي از آن كاهش يافت و نه ممكن است كاسته گردد و همان‌طوري كه رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را با اعجازهاي گوناگون مخصوصاً با معجزه خالده، يعني قرآن كريم تثبيت نمود و همچنان ثابت نگه‌ميدارد، كعبه را نيز كه مجلاي وحدت مسلمين جهان است، همواره از گزند ابرهه‌هاي گذشته و حال و آينده مصون نگه ميدارد.

همان‌طوري كه بر تمام مسلمانان عالم لازم است كه در حراست قرآن بكوشند و در صيانت شخصيت حقوقي و رسالت نبي اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) جديّت نمايند، همچنين واجب است كه در تأمين حرم و تقديس آن جهاد نمايند تا مبادا به لَوْثِ آلِ سعود آلوده گردد.

همان‌طوري كه صِرف عربي بودن قرآن يا نزول آن در حجاز، دليل اختصاص آن به تازي زبانان نيست و همان‌طوري كه صِرف آنكه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در حجاز به سر ميبرد و همانجا رحلت كرد و مزار شريفش در همان سرزمين واقع شده است، مايه اختصاص آن به قوم عرب يا مردم حجاز نيست زيرا قرآن و همچنين رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از لحاظ پيكر يا لفظ يا قالب بدن، همانند الفاظ و اشخاص ديگراند، ليكن از لحاظ معني و قلبْ هيچ كلامي همتاي قرآن نبوده و هيچ شخصي همسان رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نخواهد بود همينطور صِرف وقوع بناء كعبه در حجاز و تأمين مصالح آن از مواد اوليه آن سرزمين، سبب اختصاص به عرب يا مردم حجاز يا دولتمردان ابرهه‌گونه آن نخواهد بود؛ زيرا اگر چه كعبه از احجاري تشكيل شد كه پيكر ظاهري آن همانند احجار ديگر، نه سودمند است و نه زيانبار، ليكن از آن‌جهت كه محاذي عرش خداست و چهار ديوار آن بر نقشه تسبيحات أربع «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و الله أكبر» بنا نهاده شد و عتيق از سلطه همه ابرسلطنتهاست، همانندي نخواهد داشت و اگر كتاب يا كلام يا شخص يا بنائي به غير خدا وابسته باشد، هرگز نمي‌تواند تبلور اسلام جهان شمول باشد.

ضيوف الرحمن

20. انسانهايي مهمانان حرم و دعوت شدگان حق‌اند كه شرايط و اوصاف خاص را واجد باشند و قرآن كريم، هم اوصاف آنها را به نحو عموم بيان كرد و هم مصداق آن را به نحو خصوص ذكر نمود؛ اما شرايط عمومي همان است كه در تعهّد نسبت به معمار و دستيار كعبه، يعني خليل الله(عليه‌السلام) و ذبيح الله بيان شد: ﴿طهِّرا بيتي للطائفين و العاكفين و الرُّكّع السّجود﴾.[99]

اما مصداق آن، همان است كه در آيه 29 سوره «فتح» فرمود: ﴿محمّدٌ رسول الله و الّذين معه أشِدّاء علي الكفّار رحماءُ بينهم تراهم رُكَّعاً سُجَّداً يبتغون فضلاً من الله و رضواناً... ﴾؛ يعني آن راكعان و ساجدان كه حضرت خليل(عليه‌السلام) و ذبيح(عليه‌السلام) مأمور تطهير بيت الله براي ضيافت آنها شدند، همانا امت راستين رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)‌ند كه در كنار نماز و ركوع و سجود، صلابت ابراهيمي را عليه نمروديان سعودي و غير سعودي داشته و رأفت خليل الرحمن را نسبت به مسلمانان محروم سراسر جهان اسلام دارند.

آنكه آلوده فكر يا آلوده عمل است، مهمان بيت طاهر نيست و آنكه امتياز طلب و برتري خواه است، مهمان بيت مساوات و مواسات نيست و آنكه بنده هوا و برده هوس يا بنده غرب مستكبر يا نوكر شرق ملحد است، مهمان بيتِ عتيق و خانه آزاد و آزادگي نمي‌باشد و آنكه صدها بت در آستين دارد، مهمان بيت توحيد نخواهد بود و آنكه روي در خلق دارد و پشت بر قبله نماز ميگذارد، مهمان قبله مسلمين نيست و آنكه به جاي تبرّي از شرك و نفاق و كفر، جزء متولّيان سران الحاد است، مهمان مطاف عاكفان نيست و آنكه در قبال استعمارگر كرنش مي‌كند، مهمان خانه راكعان و ساجدان نخواهد بود.

خاطره تاريخ و اعلان خطر

اكنون كه طي بحثهاي مستدل قراني، محورهاي اصيل وحدت اسلامي تبيين شد و قداست كعبه و امنيت حرم معلوم گشت، توجّه عموم مسلمانان جهان، مخصوصاً صاحب نظران و فرزانگان اسلامي را به فاجعه خونبار و سانحه سنگين و رويداد اندوهبار و رخداد غمبار و حادثه سهمگين عصر، بلكه اعصار و ضايعه دردناك قرن بلكه قرون، جلب مينمايم و آن اينكه راقم اين سطور، همانند صدها هزار زائر مسلمان در موسم حج امسال هزار و چهارصد و هفت هجري قمري (1407ه.ق) به عزم حج و زيارت حَرَمَيْنْ راهي حجاز شدم و چون تبرّي از مشركان همانند تولّي اولياي الهي در متن دين تعبيه شد و در مناسك حج نيز تبلور خاص دارد و براي نيل به اين هدفْ وحدت همگان ضروري است، لذا طبق رهنمود مقام معظم رهبري و بنيانگذار جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني دام ظلّه العالي راهپيمايي باشكوه وحدت در مدينه منوّره و تظاهرات شكوهمند برائت از مشركين در مكه تشكيل شد.

اين سنّت حسنه، بعد از احياء آثار فراموش شده مناسك حج، رائج بود و در اين مراسم صدها و هزاران نفر از زن و مرد از ايران و غير ايران شركت مينمودند و نوع اين جريان نيز با اعلام توافق قبلي هيئت حاكمه كنوني حجاز بود و هيچ‌گونه ناامني و اغتشاش از طرف زائران و برائت جويان مشاهده نمي‌شد و در پايان مراسم نيز در نماز جماعت مدينه يا مكه شركت مي‌كردند و همانند ديگران فريضه الهي خود را به جماعت برگزار مينمودند؛ ليكن بعد از ظهر جمعه ششم ذي‌لحجه 1407، هنوز راهپيمايي برائت از مشركين در مكه به پايان نرسيد، در حالي كه در پيشاپيش راهپيمايان زنان و سالمندان و معلولين جنگ تحميلي و... بودند، مأموران آل سعود كه به دستور مستقيم سلطان طاغي حجاز كه خود را خادم الحَرَمَيْنْ مي‌نامد و به فرمان قطعي آمريكا شروع به سركوب زائران غريب و بيپناه نمودند؛ به‌طوري كه صدها نفر از زن و مرد مسلمان كشته و صدها نفر ديگر زخمي و مجروح و خفه شدند و اين كشتار بيرحمانه با سلاح گرم و سرد و گاز انجام شد و صفير مسلسل آل سعود در فضاي حرم امن الهي پيچيد و در ماه حرام و در «بلد امين»، زائران مُحْرم را به جرم تبرّي از مشركان چنين كشتند و از تحويل اجساد و جنازه‌ها تا مدّتهاي مديد خودداري كردند و ساير جنايتهاي رواني و غير رواني را كه نه قلم ياراي شرح آن است و نه بيان، مرتكب شدند.

هان اي مسلمانان عالم! تنها افغانستان در چنگال شوروي يا فلسطين در قهر اسرائيل يا لبنان و ... در زير چكمه آمريكا نيست؛ بلكه حرمين در سلطه سعوديهاي آمريكايي است! هان اي رادمردان اسلامي! بكوشيد قِبْلَتَيْن را از سلطه آمريكا آزاد كنيد! هان اي مجاهدان ايثارگر! آلسعود كسي است كه: ﴿و إذا قيل له اتّقِ الله أخذته العزّة بالإثم ﴾! او اهل استدلال و موعظت نيست و اگر محور اصيل وحدت اسلامي در چنگالِ جدايي خواهِ آل سعود باشد كه حلقوم مسلماناني را كه مي‌گفتند: يا أيّها المسلمون! اتّحدوا اتّحدوا با گلوله ميدرد، هرگز راه براي حصول اتّحاد نيست.

هان اي دلباختگان اسلامي! خطر دشمن را از زبان خدا بشنويد كه فرمود: ﴿لا يزالونَ يقاتلونكم حتّي يردّوكم عن دينكم إن استطاعوا ... ﴾؛[100] يعني همواره سعي مي‌كنند و اينقدر با شما ميجنگند كه شما را اسلام، مرتد و خارج نمايند؛ ﴿... و لا تزال تطّلع علي خائنةٍ منهم إلاّ قليلاً منهم... ﴾ [101]؛ همواره تو اي پيامبر بر خيانت و دسيسه و سياستهاي خائنانه اسرائيليان آگاه مي‌شوي؛ بنابراين، دشمني و عداوت او مشخص است. بايد بكوشيم كه مراكز اصيل اسلامي را در پرتو وحدت، از لوث آنها پاك سازيم. به اميد پيروزي اسلام بر كفر جهاني!

عبدالله جوادي آملي

قم8/10/1366

 


[1]  ـ سوره صافات، آيه 164.

[2]  ـ سوره طه، آيه 64.

[3]  ـ سوره اعلي، آيه 14.

[4]  ـ سوره ص، آيه 71.

[5]  ـ سوره حجر، آيه 29.

[6]  ـ سوره سجده، آيه 9.

[7]  ـ سوره أعراف، آيه 43.

[8]  ـ سوره حشر، آيه 10.

[9]  ـ سوره صافات، آيه 99.

[10]  ـ سوره حجر، آيات 39 ـ 40.

[11]  ـ سوره ليل، آيات 5 ـ 7.

[12]  ـ سوره ليل، آيات 8 ـ 10.

[13]  ـ سوره إسراء، آيه 20.

[14]  ـ سوره حج، آيه 78.

[15]  ـ سوره حجرات، آيه 13.

[16]  ـ سوره روم، آيه 22.

[17]  ـ سوره روم، آيه 30.

[18]  ـ سوره انفال، آيه 63.

[19]  ـ سوره مائده، آيه 64.

[20]  ـ سوره مائده، آيه 14.

[21]  ـ سوره مائده، آيه 91.

[22]  ـ سوره رعد، آيه 28.

[23]  ـ سوره طه، آيه 124.

[24]  ـ سوره آل عمران، آيه 103.

[25]  ـ سوره بقره، آيه 208.

[26]  ـ سوره آل عمران، آيات 105 ـ 106.

[27]  ـ سوره بقره، آيه 213.

[28]  ـ سوره آل عمران، آيه 19.

[29]  ـ سوره شوري، آيه 14.

[30]  ـ سوره جاثيه، آيه 17.

[31]  ـ سوره فاطر، آيه 43.

[32]  ـ سوره بقره، آيه 185.

[33]  ـ سوره انعام، آيه 19.

[34]  ـ سوره زمر، آيه 27.

[35]  ـ سوره زمر، آيه 41.

[36]  ـ سوره انعام، آيه 90.

[37]  ـ سوره مدثر، آيه 31.

[38]  ـ سوره فرقان، آيه 1.

[39]  ـ سوره أحزاب، آيه 40.

[40]  ـ سوره أنبياء، آيه 107.

[41]  ـ سوره سبأ، آيه 28.

[42]  ـ سوره نساء، آيه 170.

[43]  ـ سوره أعراف، آيه 158.

[44]  ـ سوره أعراف، آيه 199.

[45]  ـ سوره إسراء، آيه 79.

[46]  ـ سوره قلم، آيه 4.

[47]  ـ سوره أحزاب، آيه 21.

[48]  ـ سوره حشر، آيه 7.

[49]  ـ سوره أعراف، آيه 157.

[50]  ـ سوره احزاب، آيه 6.

[51]  ـ سوره توبه، آيه 120.

[52]  ـ سوره نور، آيه 62.

[53]  ـ سوره حج، آيه 28.

[54]  ـ سوره بقره، آيه 115.

[55]  ـ سوره بقره، آيه 144.

[56]  ـ سوره آل عمران، آيه 96.

[57]  ـ سوره مائده، آيه 97.

[58]  ـ سوره بقره، آيه 125.

[59]  ـ سوره حج، آيه 26.

[60]  ـ سوره بقره، آيه 127.

[61]  ـ سوره حج، آيه 29.

[62]  ـ سوره حج، آيه 33.

[63]  ـ سوره بقره، آيه 125.

[64]  ـ سوره آل عمران، آيه 97.

[65]  ـ سوره مائده، آيه 2.

[66]  ـ سوره حج، آيه 25.

[67]  ـ همان.

[68]  ـ سوره إبراهيم، آيه 37.

[69]  ـ سوره بقره، آيه 126.

[70]  ـ سوره ابراهيم، آيه 35.

[71]  ـ سوره تين، آيات 1 ـ 3.

[72]  ـ سوره قريش، آيات 3 ـ 4.

[73]  ـ سوره آل عمران، آيه 97.

[74]  ـ سوره قصص، آيه 57.

[75]  ـ سوره عنكبوت، آيه 67.

[76]  ـ سوره حج، آيه 27.

[77]  ـ سوره توبه، آيه 3.

[78]  ـ بحار الانوار، ج 75، ص 259.

[79]  ـ سوره نمل، آيه 91.

[80]  ـ سوره جن، آيه 18.

[81]  ـ سوره حج، آيه 40.

[82]  ـ سوره أعراف، آيه 29.

[83]  ـ سوره أعراف، آيه 31.

[84]  ـ سوره بقره، آيه 114.

[85]  ـ سوره بقره، آيه 187.

[86]  ـ سوره بقره، آيه 150.

[87]  ـ سوره بقره، آيه 191.

[88]  ـ سوره بقره، آيه194.

[89]  ـ سوره انفال، آيه 34.

[90]  ـ سوره توبه، آيه 28.

[91]  ـ سوره إسراء، آيه 1.

[92]  ـ سوره توبه، آيات 17 ـ 18.

[93]  ـ سوره أنفال، آيه 60.

[94]  ـ سوره أحزاب، آيه 39.

[95]  ـ سوره توبه، آيه 19.

[96]  ـ سوره نساء، آيه 77.

[97]  ـ سوره آل عمران، آيه 173.

[98]  ـ سوره أنفال، آيه 34.

[99]  ـ سوره بقره، آيه 125.

[100]  ـ سوره بقره، آيه 217.

[101]  ـ سوره مائده، آيه 13.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments