سخنرانی آیت الله العظمی جوادی آملی در مراسم عمامه گذاری
میلاد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
تاریخ 94/10/8
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيما افضلهم و خاتمهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقية الله فی العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله.
ميلاد خاتم انبيا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) و وجود مبارك امام صادق(عليه السلام) را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان به قرآن و عترت و همه علما و فضلا مخصوصاً شما بزرگواران تهنيت عرض ميكنيم! هر اندازه كه به اين ذوات قدسي معرفت پيدا كنيم و از علوم، فنون و فضايل اينها بهرهاي ببريم هم به اينها نزديك ميشويم, هم به ذات اقدس الهي. اينها يك علمالدراسه عمومي داشتند كه ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[1] ميتواند ناظر به آن باشد, يك علمالوراثه خاص داشتند كه خود اهل بيت(عليهم السلام) شاگردان علمالوراثه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هستند و علماي راستين وارثان انبيا عموماً و وارث حضرت ختمي نبوّت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خصوصاً هستند. اينكه فرمود: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»[2] به حسب ظاهر يك جمله خبريهاي است كه بايد از آن معناي انشا استفاده كرد و به داعي انشا القا شده؛ يعني شما عالمان دين يك سلسله درسهاي عادي ميخوانيد كه عالم ميشويد، يك چيز روشني است؛ اما بكوشيد كه از انبيا ارث ببريد، وارث آنها بشويد: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء» كه اين جمله خبريهاي است كه به داعي انشا القا شده است. در ارث هم بارها شنيدهايد كه اگر آن ميراث, مال و امور مادي باشد تا مورِّث نميرد چيزي به وارث نميرسد; ولي اگر آن ميراث, علوم و معارف باشد تا وارث يعنی وارث تا وارث نميرد چيزي به او نميرسد. اينكه گفته شد: «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»[3] همين است. چند دستور به ما دادند گفتند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا»[4] و «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»؛ معادي را در درون خود داشته باشيم قبل از اينكه ما را وزن كنند, عقايد و اخلاق و اعمال ما را به حساب بياورند خودمان را وزن كنيم و خودمان را به حساب بياوريم در محكمه عقل و شرع خود را محاسبه كنيم. بعد فرمود: «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا» اگر بخواهيد از علمالوراثه اهل بيت استفاده كنيد تا انسان از اوصاف پَست هجرت نكند چيزي نصيب او نميشود. مرگ در حقيقت هجرت است مرگ از پوست به در آمدن است نه پوسيدن, ما وقتي از جهاني به جهان ديگر هجرت ميكنيم اين نشانه مرگ است: «تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ»[5] وگرنه مرگ که به معناي پوسيدن يا از بين رفتن نيست، مرگ را ائمه(عليهم السلام) معنا كردند كه شما «تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ» ما اگر از نقصي به كمال هجرت كنيم مُرديم، اينكه بزرگان گفتند: «مات زيد» را تركيب كنيد يعني به دنبال اديب نباشيد كه بگويد «مات» فعل, «زيد» فاعل، گفت:
مات زيدٌ زيد اگر فاعل بُدي٭٭٭ كي ز مرگ خويشتن غافل بُدي[6]
زيد مورد فعل است نه فاعل فعل؛ ولي او به دنبال رفع و نصب ميگردد زيد را فاعل ميداند؛ ولي وقتي گفته شد: «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا» اين ميشود «مات زيدٌ» و زيد ميشود فاعل، براي اينكه او خودش را اماته كرده است هجرت كرده است و اگر وارث هجرت كرده باشد از اين اوضاع پَست بگذرد، سهمي از علمالوراثه دارد. اينكه ميبينيد گاهي از موارد علم به داد انسان نميرسد يا گاهي از موارد وسيلهاي براي انحراف ميشود همان علمالدراسه است وگرنه علمالوراثه: «نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ»،[7] اين هم يك مطلب.
درباره وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ذات اقدس الهي بايد معرفي كند كه كرد، خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بايد خودش را شرح بدهد كه داد؛ اما روشنتر از همه در اين كتابهاي عادي بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است كه پيغمبر را معرفي ميكند. مستحضريد بهترين وصفي كه ميشود از پيغمبر بعد از اين جريان خلافت عامه ذكر كرد اين است كه او شارح قرآن و مفسّر قرآن است، فرمود: ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾؛[8] تو مفسّر قرآن هستی. كتابها كه يك مؤلف مينويسد ديگري يا با شرح مزجي شرح ميكند مثل اينكه صاحب جواهر, شرايع محقّق را با شرح مزجي شرح كرد يا با شرح «قال»، «أقول» شرح ميكند؛ نظير آنچه علامه حلّي تجريد خواجه طوسي را شرح كرد، به هر حال شارح در قبال ماتن است و ماتن در قبال شارح؛ اما قرآن تنها كتابي است كه شرح و متن همه براي ماتن است «قال الماتن»، اين يك؛ «قال الماتن»، دو؛ اين دومي كه شرح است يعني بيان همان حرف ماتن است، ماتن اينچنين گفته است، اين غير از پيغمبر نميتواند اينچنين باشد به بركت او و اهل بيت؛ لذا وجود مبارك حضرت امير در وصف پيغمبر(عليهما السلام) وقتي ميخواهد معرفي كند ميفرمايد: «الْمُعْتَامُ لِشَرْحِ حَقَائِقِهِ»،[9] «إعتام»؛ يعني «إختارَ», «المعتام» يعني «المختار»؛ خدا پيغمبر را به عنوان شرح كتاب خود انتخاب كرده است او شارح اين است. يك شرح است كه «قال» و «أقول» ندارد؛ يك «قال» دارد بالا, يك «قال» دارد پايين, ديگر «أقول» در برابر «قال» نيست، خدا اينچنين گفت, من اينچنين ميفهمم نيست، اين «قال» دوم شرح مبسوط همان «قال» اول است اين كسي بايد باشد كه ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾[10] باشد؛ لذا وجود مبارك حضرت امير فرمود خدا پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) را اختيار كرده است كه كتاب او را شرح كند: «الْمُعْتَامُ لِشَرْحِ حَقَائِقِهِ»؛ لذا دعايي كه حضرت درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميكند عرض كرد: « اللَّهُمَّ وَ أَعْلِ عَلَی بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ»؛[11] خدايا بنايي كه او آورد, مؤسسهاي كه او راه انداخت, حقيقتي را كه او راهاندازي كرد بر هر فكري و بر هر بنايي تو برجستهتر كن كه آن بماند! اينكه گفته ميشود: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَی عَلَيْهِ»[12] همين است. بنابراين ما به همان اندازه كه به اين ذات مقدس پيوند نبوي و علوي و حسني و حسيني و فاطمي داريم به همان اندازه از علوم آنها استفاده كنيم، بقيه چيزي نيست كه انسان بتواند به همراه ببرد قهراً خسارت است، اين عمر گرانمايه را انسان براي غير درك كلام خدا و اهل بيت بدهد ضرر كرده است. خيلي از علوم است كه وسيله كسب است. در سوره مباركه «نحل» فرمود شما هم مسبوق به سالبه كليه هستيد, در برخي از سوَر ديگر فرمود هم ملحوق به سالبه جزئيه, در اين لحوق همه يك گونه نيستند در آن صدور و آغاز همه مسبوق به سالبه كليهاند، فرمود همه شما از مادر به دنيا آمديد چيزي نميدانستيد: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾[13] اين نكره در سياق نفي است يك كودك نوزاد بديهيترين بديهي را درك نميكند نميداند آتش گرم است, نميداند يخ سرد است ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اين سالبه كليه است.
در بخشي از سوَر ديگر به نحو سالبه جزئيه نه سالبه كليه, فرمود عاقبت برخي از شما اين است كه به همان دوران كودكي برميگرديد: ﴿وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ﴾ منتها «منكم» است همه نيست ﴿مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾،[14] «آنها که خواندهام همه از ياد من برفت» چنين خطري هم ما را تهديد ميكند. اين پيشدرآمد خطر را در سوره مباركه «يس» بيان كرده كه ﴿وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾،[15] نه «في الأمر»، در خلق اينطور است، دوران سالمندي اينطور است اين به نحو موجبه كليه است. اما آنكه هيچ چيزي در دستش نباشد موجبه جزئيه است، فرمود اين خطر هست؛ اما اينكه گفتند:
آنها که خواندهام همه از ياد من برفت ٭٭٭ الاّ حديث دوست كه تكرار ميكنم[16]
آن علم ميماند, آن علم در جان انسان جا گرفته است با جان انسان عجين شده است. من دوستي داشتم خدا غريق رحمت كند سيد بزرگواري بود! وقتي وارد قم شديم اين چند سالي از ما بزرگتر بود درس امام(رضوان الله عليه) شركت ميكرد. اين در دوران آخرهاي عمرش به بيماري سكته مغزي مبتلا شد بعد حالش قدري خوب شد من رفتم به عيادتش. گفت من در آن حال بچههاي من مرا از قم به تهران ميبردند و ميآوردند من هيچ كدام از اينها را نميشناختم، نميفهميدم كه اينها چه كساني هستند كه مرا ميبرند و ميآورند؛ اما «زيارت عاشورا» را كه حفظ كرده بودم مرتب ميخواندم، اين معلوم ميشود ميماند, پس معلوم ميشود كه علمالدراسه رفتني است حتي انسان بچه خودش را نميشناسد؛ اما گفت که «زيارت عاشورا» را كاملاً حفظ بودم ميخواندم. اگر انسان با علمالوراثه رابطه داشته باشد در تلخترين حالت به داد آدم ميرسد، آن ديگر جان آدم شد ديگر از بين نميرود. آنكه از حوزه و دانشگاه آمده: ﴿لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾، اما آنكه از حوزه و دانشگاه نيامده او از كنار نماز شب آمده, از كنار سجاده آمده اين ميماند. گفت هيچ فراموش نكردم مرتب تمام اين «زيارت عاشورا» را ميخواندم. بنابراين به همان اندازه كه ما با اين ذوات قدسي رابطه داريم به همان اندازه از علمالوراثه سهم داريم و همين هم با ما ميماند و همين هم ما را نجات ميدهد و مستحضريد به علما حقّ شفاعت دادند؛ اما نه هر كسي كه در دنيا عالم بود، هر كسي كه «بعث الله يوم القيامة فقيهاً يقال له قف تشفع»،[17] آن كسي كه بتواند اين سرمايههاي علمي را به همراه خود ببرد، آنقدر تامّه مرگ سخت است كه انسان همه چيز را فراموش ميكند.
تعقيبات نماز مستحضريد دو قسم است: يك تعقيبات مشترك هست يك تعقيبات خاص, براي نماز ظهر يك تعقيب است, براي نماز عصر يك تعقيب است يك تعقيبات خاص است كه در كتابهاي دعا هست. يك تعقيب مشترك است كه بعد از هر نمازي از اين نمازهاي پنجگانه شايسته است بخوانيم که همين «رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً»[18] است. اين «رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً» يك تمرين عملي است كه چهارده معصوم را انسان نام ميبرد، براي اينكه اينها مرتب در قبر از آدم سؤال ميكنند پيغمبرت كيست؟ امام اوّلت كيست؟ امام دومت كيست؟ ديگر از ما سؤال نميكنند نماز چند ركعت است بديهيات را از ما سؤال ميكنند. ما اينقدر بايد اين اسامي مقدس را تكرار كنيم كه سر زبانمان باشد پشت هر نمازي بگوييم: «رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً» اينها براي همان جهت هست. در شب اول قبر اگر از آدم سؤال كنند كه حج چيست؟ عمره چيست؟ اينها را كه سؤال نميكنند، اينها مسائل تقريباً پيچيده است؛ اما بديهيات را از ما سؤال ميكنند و امور كليدي را همين! از ما سؤال ميكنند خدايت كيست؟ دينت چيست؟ كتابت چيست؟ در بعضي از روايات ما هست كه عدّهاي بعد از احقابي از عذاب يعني حداقل هشتاد سال حداقل[19] اولاً در قبر سؤال ميكنند پيغمبرت كيست؟ يادش نيست، چون راه پيغمبر را نرفته فقط يك مسلمان شناسنامهاي بود، مگر طامّه مرگ كار آساني است؟ چرا اگر يك مختصر گوشت دست انسان را بخواهند قطع كنند درد ميآيد؟ چون در حال حيات دارند اين را از بين ميبرند. همين حالت درباره تمام ذرّات بدن ما هست، چون در حال حيات اين روح را ميخواهند جدا كنند, اگر اين دست را تخدير موضعي كنند بعد عمل كنند انسان دردي احساس نميكند. چرا دست درد ميآيد وقتي گوشت دست را ميكَنند، براي اينكه ميخواهند زندهاي را از بين ببرند. تمام اين بدن را ميخواهند بيروح كنند از تمام اين ذرات روح را میخواهند بکشند بيرون چه چيزي براي آدم ميماند؟! آن وقت يك عده هستند كه بهترين حال براي آنها حالت مرگ است. مرحوم كليني در كتاب جنائز كافي جلد پنج كافي دارد هيچ لذّتي براي مؤمن در تمام دوران زندگي به اندازه لذّت مرگ نيست، آن كسي كه با اين خاندان رابطه داشته باشد آنها ميآيند به بالينش و زيارتش میکنند،[20] حواسش جاي ديگر است وقتي حواسش جاي ديگر باشد اين تخدير است, اينكه دارد يكي از نهرهاي بهشت ﴿خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ﴾[21] نهر شراب در بهشت هست, نهر خَمر هست براي اينكه تخمير ميكند آن خمر, «خُمار» يعني همين, پس حواسش نيست كه دارد ميميرد حواسش نزد مهمانان اوست اين حادثه هست.
بنابراين ما دو گونه ميتوانيم درس بخوانيم: يك طور كه ـ خداي ناكرده ـ همين علمالدراسه باشد و چهارتا چيز ياد بگيريم و به دنبال القاب باشيم همين حرفها و بازيها كه اين يک خسارت است. يك وقت ميتوانيم به دنبال علمالوراثه باشيم كه ما بشويم پسر پيغمبر, الآن انسان وقتي كنار قبر مرحوم شيخ انصاري يا صاحب جواهر رسيده با اطمينان ميتواند بگويد: «السلام عليك يابن رسول الله» براي اينكه حضرت فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[22] و اينها هم رفتند بچههاي پيغمبر شدند، حالا لازم نيست انسان شجره داشته باشد, اگر فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» و اينها رفتند فرزند پيغمبر و علي شدند میشوند «ابن رسول الله»، بعضيها «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ»[23] ميشوند, بعضيها پسر ميشوند, بعضيها دختر ميشوند، آن جامعش «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» است، پس انسان ميتواند بچه پيغمبر شود اين راه باز است. خود را كمتر از اين بفروشيم ضرر كرديم، اين راه باز است. آن وقت جامعه را روحانيتِ بيدار و وارسته اداره ميكند، مردم با سرمايه خلق شدند، اين ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[24] هست. ما ميتوانيم طرزي زندگي كنيم كه كار يك امامزاده را انجام بدهيم، در طبرستان ما اينطور بود برخي از علما خدا غريق رحمتشان كند! در آن فلاتي كه زندگي ميكردند كار يك امامزاده را انجام ميدادند، هر كس ميرفت نزد اينها متّعظ ميشد، ميديد اين هر چه ميگويد عمل ميكند و هر چه هم بايد عمل كند همانها را هم ميگويد، به فكر القاب و اين بازيها نيست، ما ميتوانيم اينطور باشيم. اينها كه به اينجا رسيدند نه امام بودند نه امامزاده ولي كار امامزاده را ميكردند اين راه باز است.
بنابراين بهترين وصفي كه براي پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ذكر شده است اين است كه اين شارح حقيقت تكوين و تدوين است و اين راه پرهزينه را وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) صاف كردند. بيانی سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) درباره اين حديث امام صادق(سلام الله عليه) دارد كه بيانگر عظمت اين حديث است، ميفرمايند اين حديث از غرر روايات اهل بيت است[25] و آن بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) اين است كه «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّةُ»[26] بدن, تابع است اگر اراده و عزم قوي بود بدن هرگز احساس ضعف نميكند. ميبينيد دو نفر هستند از يك خانواده در ماه مبارك رمضان روزه ميگيرند يكي مرتب دم از عطش ميزند، مرتب سؤال ميكند که ساعت مغرب چه وقت است؟ ديگري كاملاً همان روز را با نشاط روزه ميگيرد او حواسش جاي ديگر است نه نزد شكم: «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّةُ»؛ فرمود اگر نيّت قوي بود بدن احساس ضعف نميكند. خدا همه شهدا را غريق رحمت كند! اين عزيزاني كه هشت سال در اين جبههها عملاً نشان دادند همين است، انسان هيچ باورش نميشد كه اينها پيروز شوند «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّةُ».
اميدواريم خداي سبحان به بركت قرآن و عترت امر فرج وليّاش را تسريع بفرمايد! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّاش حفظ بفرمايد! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اوليايش محشور بفرمايد! خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگرداند! حوزهها و دانشگاهها را مشمول ادعيه خاصّ وليّ عصر قرار بدهد! همه عالمان دين مخصوصاً اين عزيزاني كه در اين فرصت زرّين به لباس پرافتخار روحانيت نائل آمدند همه را مشمول ادعيه وليّاش قرار بدهد! دنيا و آخرت ما را در سايه قرآن و عترت حفظ بفرمايد!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
. ر.ک: علل الشرائع، ج2، ص394؛ «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالِمَ وَ الْعَابِدَ فَإِذَا وَقَفَا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ لِلْعَابِدِ انْطَلِقْ إِلَی الْجَنَّةِ وَ قِيلَ لِلْعَالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِيبِكَ لَهُمْ».[17]