اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه». «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَسْتَهْدِيهِ وَ نُؤْمِنُ بِهِ وَ نَتَوَكَّلُ عَلَيْک»!
عيد سعيد قربان را به پيشگاه ولي عصر و عموم مسلمانها و شما برادرها و خواهران ايماني تهنيت عرض ميکنيم!
در اسلام روزي عيد است که عمود دين در آن اقامه شود و آن دو روز است: روز عيد فطر و عيد قربان. اعياد ديگر ممکن است از جهات جداگانهاي فضيلت داشته باشند؛ اما يک نماز رسمي که بر همه واجب باشد در زمان حضور امام(سلام الله عليه) همين عيد فطر و عيد قربان است که در زمان ظهور امام(سلام الله عليه) عيد قربان واجب است و عيد فطر واجب است اقامه آن حتماً بايد به امامت ولي عصر(ارواحنا فداه) باشد. اعياد ديگر اين خصيصه را ندارند، اين مطلب اول.
مطلب دوم آن است که عيد يعني «عود الي الله»، رجوع به خدا و روز نشاط و شادي است. در اسلام دو روز روز نشاط و شادي است، روزي که مهمترين عبادت انجام شده است؛ يعني ضيافت خدا، مهماني خدا را انسان به خوبي انجام داد، يک ماه مبارک رمضان، وقتي مهماني خدا را خوب انجام داد و ميزباني خدا را خوب ادراک کرد، روز اول شوّال عيد مسلمانهاست. دوم روز عيد قربان است، وقتي مراسم حج را، آن طواف را، آن سعي را، آن رمي را، آن ميقات را به خوبي انجام داد، انسان در حج مهمان خداست، آنجا هم به عنوان «ضيوف الرحمن»[1] مطرح است. خدا سالي دو بار مهماني ميدهد سفره پهن ميکند: يکي در ماه مبارک رمضان، يکي در ايام حج. هم روزهدارها مهمان خدايند هم حاجيان مهمان خدايند، گرچه در اين سفره هر موجودي مينشيند، آيه شش سوره مبارکه «هود» اين است، هيچ حيواني نيست مگر اينکه عائله خداست: ﴿عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ فرمود شما چکار داريد فلان مار و عقرب سمّي هستند، اينها عائله من هستند. فلان خوک يا فلان خرس حرامگوشت هستند يا نجس العين هستند، اينها مخلوق من هستند، عائله من هستند، من موظف هستم همه اينها را روزي بدهم. با کلمه «علي» تعبير کرد. حالا ممکن است يک سارقي جلوي رزق کسي را بگيرد، وگرنه او ميدهد. اين آيه شش سوره «هود» دارد به اينکه بر خدا لازم است خرس را، خوک را، مار را، افعي را، عقرب را روزي بدهد؛ ولي گاهي ممکن است يک بيگانهاي روزي را از دهن يک مار بگيرد. اگر يک اختلاسي هست، يک نجومي هست، اين کار مربوط به خدا نيست، اين کار مربوط به ابليس است که روزي را از دهن مردم ميگيرد. فرمود همه پيش من پرورنده دارند، ممکن نيست يک حيوان در گوشهاي از جهان زندگي بکند که من روزي او را ندهم. اگر جناب سعدي دارد:
حاجت موری به علم غيب بداند ٭٭٭ در بن چاهی به زير صخره صما[2]
از اينجاست. فرمود بر من لازم است که روزي هر حيواني را بدهم، حالا شما چکار داريد که فلان مار است يا عقرب است يا افعي است. اين آيه شش سوره «هود» اين است.
خدا سفرهاش براي هميشه پهن است؛ اما دو وقت مهماني خاص دارد: يکي ماه مبارک رمضان است، يکي هم ايام حج. اگر حج مشرف شديد آنجا ملازم در تمام اين تابلوها نوشته است «ضيوف الرحمن»؛ يعني مهمانان خدا ضيفهاي خدا. ماه مبارک رمضان هم که ماه ضيافت است. اين دو ضيافت را اگر کسي درست انجام داد، عيد اوست و اگر چنانچه درست انجام نداد، عيد او نيست. بنابراين عيد در اسلام روزي است که بنده به سوي خدا عود کند و رجوع کند و نتيجه عبادتهاي يک ماهه ماه مبارک رمضان، نتيجه عبادتهاي ميقات و موقف و مسعيٰ و مطاف همه اينها مهماني خداست و عبادت قبول ميشود. اين اصل اول.
اصل دوم آن است که در اين مهمانيهاي عمومي خيليها موفقاند که حق اين ضيافت را ادا ميکنند، بعضيها موفق نيستند. سنگها همه يکسان نيستند، چوبها همه يکسان نيستند، آبها همه يکسان نيستند، انسانها هم يکسان نيستند. در قرآن دارد بعضي از سنگها خيلي اهل خضوع و خشوع هستند، بعضي از دلها از سنگ سختتر است: ﴿كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾،[3] فرمود بعضي از دلها از سنگ سختتر است، چرا؟ براي اينکه بعضي از سنگها اهل خشوع هستند، اهل خضوع هستند: ﴿وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يهْبِطُ مِنْ خَشْيةِ اللّهِ﴾، گاهي شما ميبينيد يک سنگي از جايي به جايي افتاده، شما نميدانيد اين دارد سجده ميکند. اين به خاک افتاده است. ما ميبينيم يک سنگي در جايي افتاده! فرمود اينطور نيست: ﴿وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يهْبِطُ مِنْ خَشْيةِ اللّهِ﴾. اين مال سنگها است؛ اما آنهايي که زبان سنگ را ميدانند، زبان حيوانات را ميدانند ميفهمند که اين سنگي که افتاده چکار دارد ميکند، اين صريح سوره مبارکه «بقره» است: ﴿وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يهْبِطُ مِنْ خَشْيةِ اللّهِ﴾. اين برای سنگ.
چوبها هم که معروف است وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) در مسجد آنجا هنوز به آن صورت رسمي نبود، سقف هم نداشت، يک درخت خرمايي بود که ديگر کهنه شده بود، يک بدنهاي از آن مانده بود، حضرت به اين بدنه درخت و به اين بدنه چوب تکيه ميداد و سخنراني ميکرد؛ بعد به حضرت عرض کردند که شما خسته ميشويد براي شما منبر درست کنيم. حضرت قبول کرد، بنا شد که منبر دست کنند. وقتي منبر درست کردند، حضرت از اين چوب فاصله گرفت برود منبر، ناله اين چوب درآمد. وجود مبارک حضرت برگشت اين را بغل کرد، آرام کرد، فرمود «لا تحنّن» ناله نکن! آرام شد. دوباره برگشت به طرف منبر، ناله اين چوب شروع شد.[4] اينکه ميبينيد مولوي ميگويد:
بنواخت نور مصطفيٰ آن استن حنانه را ٭٭٭ کمتر ز چوبي نيستي حنانه شو حنانه شو[5]
فرمود اين چوب ناله کرد از مفارقت پيغمبر. «بنواخت نور مصطفيٰ آن استن»؛ يعني ستون اين ستون حنانه هنوز هم در مسجد النبي جايش هست، ولو آن را امويها برداشتند. يک جايي علامت گذاشتند که کساني که مکه مشرف شدند، مسجد النبي رفتند، جاي ستون هست؛ منتها جاي ستون فعلاً آن چوب نيست، يک چيزي علامتي را گذاشتند.
بنواخت نور مصطفيٰ آن استن حنانه را ٭٭٭ کمتر ز چوبي نيستي حنانه شو حنانه شو
اينها در کنار سفره حق نشسته هستند و نالههاي الهي ميکنند و عيدشان همين است.
اما وظيفه ما مسلمانها در اين نُه قنوتي که در اين دو رکعت خوانده شد، اين است که اين عيد «لِلْمُسْلِمِينَ عِيدا»[6] عيد جهان اسلام است. اول اسلام را جهاني ميکند، بعد ميفرمايد اين عيد، عيد مسلمين است. نه اينکه اين عيد، عيد مسلمين است و کاري به اقوام و ملل ديگر ندارد! اول اسلام را جهاني ميکند، وجود مبارک حضرت فرمود: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه».[7] در دو جاي قرآن فرمود: ﴿لِيظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾،[8] پس اسلام ميشود جهاني. وقتي جهاني شد، عيد «للمسلمين» است. نه اينکه اين عيد است براي ما مسلمانها، کاري با ملل ديگر نداريم. اين حرف دوم است، نه حرف اول. حرف اول اين است که اسلام جهاني است، حرف دوم اين است که اين عيد، عيد مسلمين است. ﴿لِيظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾، ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾،[9] ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾،[10] ﴿وَ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً﴾[11] سه يعني سه جمله جداگانه است در اين دو آيه. اينها در طول هم هستند و نه در عرض هم.
فرمود: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه»، اسلام جهاني است. بعد فرمود «و عيدا للمسلمين»؛ يعني براي کل بشر. آيات سوره مبارکه «مدّثّر» هم همين است، فرمود: ﴿ذِكْري لِلْبَشَرِ﴾[12] ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾[13] حقوق بشر اين است، اعلاميه بشر اين است، سلامت بشر در همين است. اينکه ميگويند مستحب است يا در زمان حضور حضرت بالاتر از استحباب که اين آيه: ﴿إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي وَ ينْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ الْبَغْي يعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾،[14] اينگونه از آيات در خطبههاي نماز عيد، نماز جمعه خوانده بشود براي همين جهت است.
فرمود اين دين ميشود جهاني. يعني شما جهاني فکر بکنيد، به اين فکر باشيد که روش شما، رفتار شما، گفتار شما را جهان بپسندد. جهان تشنه عقل و عدل است. با جنگ هرگز جهان گرفته نميشود. محصول جنگ جهاني اول و دوم حداقل هفتاد ميليون است، کمتر از هفتاد ميليون که نقل نکردند؛ تا صد ميليون هم نقل کردند. اينها اين آمريکاييها که هفتاد ميليون آدم را کشتند، الآن با چه دارند زندگي ميکنند؟ مگر با کشتن جامعه اصلاح ميشود؟ مگر با قتل جامعه اصلاح ميشود؟ وجود مبارک حضرت که ظهور کرد، دستي روي همان دست الهي سر مردم گذاشته ميشود «وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَي رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم»،[15] عقل مردم در زمان ظهور و حضور حضرت بالا ميآيد، آن وقت اداره هفت ميليارد بشر عاقل آسان است. هفت ميلياردي که 313 تن از آنها مثل امام هستند که شاگردان حضرت هستند و اصحاب حضرت هستند. مگر با کشتن ميشود جهان را اصلاح کرد؟ اگر با کشتن جهان اصلاح ميشد که نتيجه جنگ جهاني اول و دوم بايد ثمربخش باشد.
بنابراين ما موظف هستيم اين «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه» که جمله خبريهاي است و به داعي انشاء القا شده است، خبر نيست تا يک کسي مبتدا و خبر درست است؛ يعني «يجب عليکم اعلائه». اينکه ميگويند جمله خبريه جمله خبريه به داعي انشاء يعني همين! يعني از آن وجوب فهميده ميشود، نه اينکه خودبخود اسلام بيايد بالا. «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه»؛ يعني «يجب عليکم اعلانه». حرفي بزنيد علمي، عوامي اگر حرف بزنيد، هرگز حرف عوامي را جامعه نميپسندد. حرف غير علمي را جامعه نميپسندد. شما وقتي که به حرف امام مشرف شديد چه ميگوييد؟ بعد از اينکه ميگوييد خدايا پدر و مادر ما را بيامرز، مشکلات ما را حل کن، بعد ميگوييد: «أَنِّي ... مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ»،[16] اين را شما به امام رضا صريح ميگوييد. در تمام اين مشاهد مشرفه ميگوييد من اهل تحقيق هستم. تو که چهار تا مسئله علمي را به زحمت تصور ميکردي، چرا ميگوييد «أَنِّي ... مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ»؟ به ما گفتند اينطور باش؛ يعني ميتواني باشي. ميشود آدم جامع تحقيق باشد، «أَنِّي ... مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ». آن «اللهم اغفر لنا»، «اشفنا» هم سرجايش محفوظ است. همه دعاها و زيارتها که طلب مغفرت و شفا و اينها نيست. «إني» من ميخواهم باسواد بشوم امام رضا! يک جان کَندني به من بده از طرف خدا که من محقق باشم.
اين حرف علامه اميني است، حرف علامه طباطبايي است، حرف امام است که ميتوانند به امام بگويند «أَنِّي ... مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ»؛ به ما پَر و بال دادند. اينکه ميگويند «کمتر ز چوبي نيستيم» نه تنها يعني ناله بکن! يعني آن قدر درس بخوان و بخوان و بخوان که به امام رضا عرض کني، «أَنِّي ... مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ». من به جايي رسيدم که اهل تحقيق هستم، اين راه است تا «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه» باشد. اينها راه است و اگر شدني نبود که به ما دستور نميدادند و نميگفتند واجب است. اين راه، رفتني است چه اينکه بسياري از بزرگان اين راه را رفتند.
عيد معنايش همين است که انسان برگردد به ذات أقدس الهي و راهش همان اقامه نماز است، عدل است، عقل است و امتثال دستورهاي الهي است و پرهيز از نواهي الهي است و مانند آن. اين عصاره خطبه اول تا برسيم به خطبه دوم.
اميدواريم ذات أقدس الهي همه مؤمنين را مشمول رحمت عام خود قرار بده!
نظام ما را، رهبر ما را، مراجع ما را، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه وليّاش حفظ بفرمايد!
مشکلات اقتصاد و گراني و ساير مسايل مربوط به اقتصاد را به بهترين وجه حل بفرمايد!
فرزندان ما را بهترين فرزندان قرار بدهد!
گذشتگان ما را غريق رحمت کند!
آبروي همه ما را در دنيا و آخرت حفظ بکند!
آنچه خير و صلاح و فلاح ماست که در دعاها و قنوتهاي اين نُهگانه خوانديم، ذات أقدس الهي اجابت کند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِين سيما بَقِيَّةَ اللَّه رُوحِي وَ أَرْوَاح الْعالَمِين لَهُ الْفِدَاءُ وَ الْلعَن عَلَی أَعْدَائِهِم ُّ بالأَولياء نَتَوَلّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
«اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين وَ عَلَي مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَي عَلِيٍّ الْمُرْتَضَیٰ وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاء وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة وَ عَلَي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَيٰ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِي وَ الْخَلَفِ الْهَادِي قَائِم عَلَيْهِمْ أَفْضَل صَلَواتِک وَ تَهَيَّأَتک». ﴿إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي وَ ينْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ الْبَغْي يعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾. «اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّه»!
ذات أقدس الهي ما را به تقوا دعوت کرده است، در خطبه نماز عيد هم گفته ميشود خدايا! «اللَّهُمَّ اجْعَلِ التَّقْوَى زَادَهُمْ وَ الْإِيمَانَ وَ الْحِكْمَةَ فِي قُلُوبِهِم».[17] خطيب نماز عيد از ذات أقدس الهي با دعا اينها را ميخواهد. خدايا! رهتوشه مردم تقواست، اين تقوا را زاد و راحله اين مردم قرار بده! ايمان را در قلب اينها قرار بده! حکمت را در قلب اينها قرار بده! اگر ذات أقدس الهي حکمت را ـ إنشاءالله ـ به برکت اين دعاهاي مستجاب، در قلب جامعه قرار بدهد، تقوا را زاد اين جامعه قرار بدهد، اين جامعه، جامعه عدل است و امن است، هيچ محذوري ندارد و هيچ بيگانهاي نميتواند در اين جامعه طمع کند. مستحضريد در بخشهايي از آيات سوره مبارکه «توبه» دارد که شما بايد طرزي زندگي کنيد که دشمن هيچ طمع در شما نکند. فرمود حتماً دشمن بايد ﴿وَ لْيجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾،[18] اين ﴿وَ لْيجِدُوا﴾ امر غائب است. ضمير هم به کفار برميگردد. کفار امر حاضر را گوش نميدهند چه رسد به امر غائب. اين در حقيقت امر به ماست. فرمود حتماً دشمن بايد از شما بترسد. اين اسلامهراسي، اسلامهراسي يک معناي بسيار بدي دارد که آنها تهمت زدند و يک معناي بسيار دقيق علمي يعنی علمي! يک معناي دقيق علمي دارد. اسلامهراسي ـ معاذالله ـ به اين معنا که مسلمانها اهل ترور باشند، انفجار باشند، داعشي باشند، اين بسيار بد است و اين معناي آيه اين نيست. اسلامهراسي يعني آن قدر مقتدر باشد، آن قدر مسلّح باشيد که دشمن اصلاً خيال حمله به شما را نکند: ﴿وَ لْيجِدُوا﴾؛ يعنی ﴿وَ لْيجِدُوا﴾، امر غائب است ﴿وَ لْيجِدُوا فيكُمْ غِلْظَةً﴾؛ يعني شما طرزي مثل سلسله جبال البرز و قله دماوند باشيد که دشمن بفهمد شما استوار هستيد. حتماً بايد بفهمد که شما محکم هستيد. شما اگر وضع موشکيتان، وضع سلاحتان صد درصد نباشد که او احساس ترس نميکند، پس ﴿وَ لْيجِدُوا﴾؛ يعني ﴿وَ لْيجِدُوا﴾؛ يعنی آنها حتماً بايد بترسند. آنها امر حاضر را گوش نميدهند چه رسد به امر غائب. آنها که امر خدا را گوش نميدهند. اين امر به ماست؛ يعني آن قدر خود را مسلح کن که او بفهمد شما مثل قله دماوند باشيد. هيچ آدم عاقلي با چهار تا بيل و کلنگ به جنگ قله دماوند نميرود. شما فرموديد مثل قله باشيد همين! مگر قله دماوند جز خير و رحمت و برکت، تمام برفها را ميگيرد، تمام تگرگها را ميگيرد، تمام آبها را ميگيرد، در درون خود ذخيره ميکند، در دامنش به صورت چشمه به مردم ميدهد، کاري غير از خير چيزي ديگر ندارد، مزاحم کسي نيست؛ اما نميشود با کلنگ به جنگ قله رفت. فرمود شما اين باشيد. خيرات فراوان، علوم فراوان، برکات فراوان.
سعي کنيد خير شما به ديگران برسد. الآن تمام خيرهايي که شما در اين دامنه ميبينيد؛ چه در شمال سلسله البرز که طبرستان است، چه در جنوب سلسله البرز که دماوند و فيروزکوه است که همه اينها را قبلاً ميگفتند طبرستان، همه از برکت اين قله است؛ اما کاري به کسي ندارد. جز خير و رحمت کاري ندارد و اما هيچکسی نميتواند به جنگ با قله برود با چهار تا بيل و کلنگ. فرمود حتماً بايد از شما بترسد؛ يعني حتماً بايد آن قدر سلاح شما قوي و پيشرفته باشد که طمع نکند.
وظيفه رسمي امروز غير از نماز قرباني کردن است. مستحضر هستيد در اثر اين گرانيهاي تحميلي بسياري از افراد در ضعف هستند؛ گذشته از اينکه در ضعف هم نباشند، گوشت قرباني خود يک برکت دارد. کساني که در منا هستند تا سه روز فرصت هست، کساني که اينجا هستند همين يک روز. اگر تاکنون قرباني کرديد که کرديد. اگر نکرديد، به هر وسيلهاي هست سعي کنيد تا ظهر ـ إنشاءالله ـ اين قرباني انجام بشود که گوشت به دست مردم برسد، به فقرا برسد.
وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) يکطور قرباني ميکرد و وجود مبارک اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) يکطور قرباني ميکرد. پيغمبر وقتي قرباني ميکرد، ميدانيد که با پيغمبر چه کردند؟ حضرت در مکه به هر حال خانهاي داشت، زندگياي داشت، از مکه که به مدينه مهاجرت کردند تمام اين بستگان همان ابولهبيها و همان قريشيها، تمام اين دستگاههايشان را ويران کردند و فروختند که حضرت وقتي که فتح مکه شد، فاتحانه وارد مکه شد، ديد جايي نداشت که آنجا برود. همه زندگياش را بهَم ريختند. همينها غارت کردند که حضرت مجبور شد کنار قبر خديجه(سلام الله عليها) يک چادري بزند، همانجا بماند. خانه حضرت را غارت کرده بودند، همين پسرعموها، همين قريش. حضرت يک خانهاي داشت، زندگي داشت در مکه، چون با خديجه که زيارت ميکردند وضعش بد نبود. کار ميکرد، مضاربه ميکرد، تجارت فراواني کرده بود، به هر حال يک خانهاي داشت. يک خانهاي که به نام حضرت بود اين را هم غارت کردند همين قريش؛ لذا حضرت وقتي وارد مکه شد، بع از فتح مکه شد جايي نداشت که آنجا برود. در کنار قبر خديجه يک چادر زد.
حالا اين پيغمبر که مظهر ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾[19] است فرمود: «إذهَبُوا»،[20] حالا اينها قلب مطهر حمزه سيد الشهدا را آنطور مثله کردند، حضرت از قاتلين گذشت، از همينها همه گذشت. ميدانيد از نظر رواني از سابق اينطور بود، الآن آنهايي که فقه سياسي ميخوانند همينطور هستند، حرفههاي طنز را گوش نميدهند، نه در مراسم آييني گريه ميکنند براي کشتههاي خودشان و نه طنز گوش ميدهند که يک مقداري بخندند و سبک بشوند. ابنهشام نقل ميکند بعد از جريان بدر که مشرکين کشتار فراواني دادند، اتاق فکري قريش تصميم جدّي گرفت که گريه ممنوع. هيچ کسي براي کشتههايش گريه نکند. نميدانستند براي چيست؟ گفتند آدمي که کشته داد وقتي گريه کرد سبک ميشود. ما نميخواهيم سبک بشويم، ما هنوز کار داريم، ما کار داريم. گريه کلاً در مکه ممنوع شده بود. يک پيرزني داشت گريه ميکرد در اتاقش، صداي گريه او را مأموران شنيدند، رفتند گفتند چرا گريه ميکني؟ مگر نشنيدي گريه براي کشتههاي بدر ممنوع است؟ گفت من براي پسرم گريه نميکنم، شترم نيامده، وسيله روزي من است، من گريه کردم همين! گفتند عيب ندارد. گفت پسرم که در جنگ بدر کشته شد براي او گريه نميکنم، چون گريه ممنوع است.
اين گريه آدم را سبک ميکند سبک ميکند سبک ميکند. اينها جداً تصميم گرفتند که گريه ممنوع است. تا جنگ اُحد پيش آمد، مسلمانها را کشتند، عموي پيغمبر را کشتند. دوباره برگردند با خنجر اين بدن را بشکافند جگر را در ياورند، اين همان است. «وَ ابْنِ آكِلَةِ الْأَكْبَاد»[21] جگر شکافتن و جگر به دهن گذاشتن، براي اينکه آن عقده حل بشود؛ آن کار را کردند. اين است کساني که سياسي محضاند، اصلاً اين طنزها را نميخوانند و نميخندند و نميگريند که عقده بماند، بماند، بماند، بماند تا جگر دربياورند؛ اين کارشان است.[22] اين را ابن هشام گفت و رسمي شد. اين مردم را وجود مبارک پيغمبر طرزي تربيت کرد که از بين آنها سلمان درآمد، ابيذر درآمد، مقداد درآمد، رُشيد حجري درآمد، اينها درآمدند.
حالا در روز عيد قربان حضرت چکار ميکند؟ حالا يا شتر يا غير شتر، چند تا؟ آن رقمها نيست. يک بخش قرباني را براي خود قرباني ميکرد، يک قسمت قرباني را از طرف امت خود قرباني ميکرد. ميگفت «هذا عن امتي».[23] از طرف همه وجود مبارک پيغمبر قرباني ميکرد. بعد از او وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) يک قرباني از طرف پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) ميکرد، يک قرباني هم براي خود ميکرد. در قرباني اول ميگفت «هذا عن رسول الله(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء)، قرباني دوم از طرف خودشان. اگر از طرف پيغمبر بود از طرف خودش هم يک گوسفند يا گاو يا شتر از طرف امت خود قرباني ميکرد که همه در ثواب شريک باشند؛ يک قرباني از طرف خودش و يک قرباني از طرف وجود مبارک پيغمبر و اين خير ده برابر برميگردد اينطور نيست که بسوزد، اين سوختني نيست، اين برميگردد. فرمود همانطور که شما يک برّهاي را ميگيريد، ميپرورانيد و رشد ميدهيد و آن را بزرگ ميکنيد، حضرت در اين بياني که چگونه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ آنجا مثال زد فرمود شما يک برّه کوچکي ميآوريد اين را ميپرورانيد، خيلي بزرگ ميکنيد؛ ذات أقدس الهي يک کار خيري که شما انجام داديد اين را ميپروراند، چندين برابر ميکند به شما عطا ميکند. در کار خير هم اصولاً در درجه اول ﴿تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[24] است؛ يعني خود انسان را ثابت قدم کند که نلغزد. اين را بايد قصد بکند: ﴿تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ يعني اين را قصد بکند که من ديگر نلغزم و چيزي مرا نلغزاند، اين را که قصد بکند ـ إنشاءالله ـ به اين هدف هم ميرسد!
اميدواريم اين قرباني را در مشرق و مغرب عالم هر کسی کرد از خدا به احسن وجه بپذيرد و ذات أقدس الهي برکت را، صحت را، سلامت را، امنيت را، امانت را به همه مرحمت بفرمايد!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بدهد!
خدايا تو را به حق علي و اولاد علي قسم جوانهاي ما را اصلاح بفرما!
قلبهاي اينها را نورانيتر بفرما!
فطرت اينها را احيا بفرما!
امر ازدواج اينها را آسان بفرما!
غدّه بدخيم طلاق را از جامعه اسلامي بردار!
تو را به آبروي پيغمبر و اولاد پيغمبر اين کشور شهيد داده را در سايه ولي خود از هر خطري حفظ بفرما!
هر خطري که هست به بيگانهها برگردان!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سايه ولي ما، امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
ذوي الحقوق ما را از ما راضي بفرما!
نسل ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهلبيت قرار بده!
آبروي ما را در دنيا و آخرت حفظ بفرما!
ما را محتاج به غير خودت مفرما!
ما را از خير خودت محروم مفرما!
اين دست ما را به غير خودت دراز مفرما!
تو را به حق علي و اولاد علي اين دعا را در حق همه نمازگزاران و مؤمنان و شيعيان اهلبيت مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. كافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص189؛ «...أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَام سُئِل ... قِيلَ لَهُ فَلِمَ حُرِّمَ الصِّيَامُ أَيَّامَ التَّشْرِيقِ قَالَ لِأَنَّ الْقَوْمَ زُوَّارُ اللَّهِ وَ هُمْ فِي ضِيَافَتِهِ وَ لَا يَجْمُلُ بِمُضِيفٍ أَنْ يُصَوِّمَ أَضْيَافَه».
[2]. سعدی، ديوان اشعار، غزل شماره1.
[3]. سوره بقره،آيه74.
[4]. كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج1، ص24.
[5]. مولوی، ديوان شمس، غزل شماره2131.
[6]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص654.
[7]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص334.
[8]. سوره توبه، آيه33؛ سوره فتح، آيه28؛ سوره صف، آيه9.
[9]. سوره توبه، آيه32؛ سوره غافر، آيه14؛ سوره صف، آيه8.
[10]. سوره توبه، آيه33؛ سوره صف، آيه9.
[11]. سوره نساء، آيه79 و166؛ سوره فتح، آيه28.
[12]. سوره مدثر، آيه31.
[13]. سوره مدثر، آيه36.
[14]. سوره نحل، آيه90.
[15]. كافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص25.
[16]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص275.
[17]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص383.
[18]. سوره توبه، آيه123.
[19]. سوره أنبياء، آيه107.
[20]. كافي(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص513.
[21]. كامل الزيارات، النص، ص178.
[22]. تفسير القمي، ج1، ص110 و 111.
[23]. شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج2، ص486.
[24]. سوره بقره، آيه265.