جلسه درس اخلاق (1398/06/14)

06 01 2022 383635 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1398/06/14)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الأطْيَبِينَ الأَنْجَبين ‏سَيَّمَا بَقِيَّةَ اللَّه فِي الْعالَمِين بِهِمْ نَتَوَلَّیٰ‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام) وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عليه السلام)».[1] مقدم شما سوگواران و اقامه کنندگان عزاي سالار شهيدان حسين بن علي(سلام الله عليهما) را گرامي مي‌داريم و تعزيت همه شما ـ إن‌شاءالله ـ مقبول ذات أقدس الهي باشد و توفيق ادامه اين راه را براي همگان مخصوصاً شما از ذات أقدس الهي مسئلت مي‌کنيم!

ايام سوگواري سالار شهيدان پيام مهمي دارد و آن اين است که گرچه امام شدن مقدور کسي نيست؛ اما در حدّ ياران امام شدن مقدور بسياري از ما هست. اين دعايي که در ايام سوگ به يکديگر و در برابر يکديگر مي‌گوييم که «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ»؛ برنامه محرم و غير محرم را ترسيم مي‌کند. آن جمله اول دعاست که أجر ما را ـ إن‌شاءالله ـ خدا بپذيرد؛ اما جمله دوم دعوت است و نه دعا، «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ»؛ يکديگر را دعوت مي‌کنيم به اينکه خون‌بهاي حسين بن علي را بگيريم و خون‌بهاي او براي ابد گرفتني است، زيرا ما فرزند حسين بن علي بن ابي‌طالب هستيم، پدر ما را شهيد کردند و چون پدر ما را شهيد کردند ما بايد خون‌بها بگيريم. قبلاً هم به عرضتان رسيد! همه ما وقتي به دنيا آمديم گرفتن شناسنامه به عهده پدر و مادر است؛ ولي وقتي بالغ شديم بايد براي خود شناسنامه بگيريم و وجود مبارک رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) صريحاً اعلام کرد، فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ»؛[2] يعني مدينه علم و درِ اين مدينه حاضريم شما را به عنوان فرزندي قبول بکنيم. «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»، بياييد بچه‌هاي ما بشويد؛ چه شرفي بالاتر از اين؟!

ما به لطف الهي اين شناسنامه را گرفتيم و پسر پيغمبر شديم و پسر علي بن ابي‌طالب شديم و اگر پسر علي بن ابي‌طالب شديم مادر ما مشخص است که کيست، ما پذيرفتيم؛ لذا اين دعا حقّ مسلّم ماست که بگوييم «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ»؛ ما خون‌بهاي او را مي‌خواهيم، چون پدر ما را شهيد کردند، مادر ما را به اسارت بردند، ما اين هستيم، پس شرکت در سوگ و ماتم سالار شهيدان اين اصل اول است.

اصل دوم اين است که هر چه در اينجا هست بايد راه مبارزه داشته باشد. يک وقت انسان مي‌گريد، براي اينکه آن عاطفه را تسکين کند، اين يک حدّ ضعيفي از ثواب را دارد. يک وقت مي‌گريد و اسلحه تيز مي‌کند؛ يک کسي که مي‌رود مجلس حسيني و ناله مي‌کند بايد بفهمد، بفهمد يعني بفهمد که دارد چکار مي‌کند. يک وقت است که يک کسي را زدند درد مي‌آيد، گريه مي‌کند. يک وقت است که دعاي علي بن ابي‌طالب در شب‌هاي کميل اين است که اشکتان را هدر ندهيد، اين اسلحه شماست: «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء»[3] آن گريه‌اي که از محفل سالار حسيني برنخيزند و انقلاب نکند، دفاع مقدس نشود، حرم امام را دفاع نکند، دفاع از امام نباشد، دفاع از وطن نباشد، دفاع از مرز و بوم نباشد، آن که جنگ حسين بن علي و دفاع حسين بن علي نيست.

اين است که وجود مبارک اميرمؤمنان که پدر ماست، چون ما پذيرفتيم؛ شيعه شديم يعني چه؟ يعني پذيرفتيم که او پدر ماست. اين پدر ما مي‌گويد اين گريه شما موشک شماست «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء». آن کسي که حسيني گريه کند و حسين فکر نکند که مصيبت‌زده نيست. در «دعاي کميل» شب‌هاي جمعه به ما گفتند اين گريه اسلحه است، چون انسان چند گونه گريه مي‌کند: يک وقت پايش درد مي‌کند از روي شدت درد گريه مي‌کند، اين ثواب ندارد. يک وقتي کسي او را زد، درد مي‌کند، گريه او با انتقام همراه است، اين يک مرحله است. يک وقت است براي حسين بن علي گريه مي‌کند، اين براي چيست؟ چون قلب او سوخت و عاطفه را مي‌خواهد راضي کند مي‌گريد يا نه، اين گريه اسلحه است؟ آنچه را که وجود مبارک حضرت فرمود که اگر کسي اهل ناله است، دين که مي‌گويد جهاد کنيد، اسلحه‌اش را گفته يا نگفته؟ بسياري از آيات و روايات است که ما را به جهاد دعوت مي‌کند: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ٭ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾ فرمود که ﴿وَ تُجَاهِدُونَ﴾.[4] کمتر آيه‌اي است که در قرآن کريم مطرح بشود و نام مبارک جهاد در آن نباشد. آن ديني که گفته جهاد لازم است، گفته اسلحه‌ آن چيست يا نه؟ وجود مبارک رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود: «جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏»؛[5] شما با هوستان بجنگيد، با خواسته‌هاي بي‌جايتان بجنگيد، با روحيه اختلاس و نجومي بجنگيد، با ريا بجنگيد، اينکه دين گفته بجنگيد، اسلحه‌اش را گفته يا نگفته؟ اسلحه‌اش را هم به ما داده يا نداده؟ اين‌طور نيست که بگويد بجنگيد و اسلحه نداده باشد. فرمود ما به شما اسلحه داديم و آن اشک است. کنار سجاده شب‌هاي سحر بجنگيد، سحرهاي شب بجنگيد. اسلحه پيدا کنيد.

يک آدمي که مسلّح است که نه بي‌راهه مي‌رود و نه راه کسي را مي‌بندد. هم صغرا را گفتند هم کبرا را گفتند هم نتيجه را گفتند. از اين روشن‌تر که ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ،[6] مي‌شود نور. هيچ مطلبي در قرآن نيست که قابل فهم نباشد. «نعم»! آياتي است که بسياري از علما در آن ماندند؛ اما همان آيات را ذات أقدس الهي رقيق کرده است، به صورت مَثل پايين آورده است. مَثل دو تا کار مي‌کند: يکي دامنه اوج گرفته آن ممثّل را پايين مي‌آورد و يکي دست شنونده و خواننده را بالا مي‌برد، همسطح مي‌کند تا گوشه‌اي از آن پرده را اين بگيرد و بفهمد. ما مطلبي در قرآن نداريم که قابل فهم نباشد؛ اما آيات سنگين و مشکلي داريم که حلّش براي بسياري از علما دشوار است؛ اما همان را ذات أقدس الهي ﴿تِلْكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ؛[7] «لعلکم کذا، لعلکم کذا». ﴿تِلْكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾؛[8] فرمود تازه عالم شدن در حوزه و دانشگاه نردبان تهيه کردن است، بالاي نردبان رفتن، يعني عاقل شدن هنر است. فرمود عالم شدن نيمي از راه است. عالم شدن، يعني مسلّح شدن؛ اما از اين سلاح استفاده نکند و به عقل نرسد که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»،[9] بهره‌اي نبرده است: ﴿وَ تِلْكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾؛ اما ﴿وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾.

پس اين ديني که به ما گفته دشمن درون و بيرون در کمين است، چون شيطان گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَك﴾،[10]  «قعيد»؛ يعني کمين. اينکه کمين مي‌کند سرِ راه که بيگانه تند نرود يا بي‌جا نرود، اين را مي‌گويند «قعيد». شيطان گفت من سر راه کمين هستم. هر وقت ببينم آنها غافل‌ هستند تيراندازي مي‌کنم. در روايات ما ائمه فرمودند: «النَّظْرَةُ سَهْمٌ‏ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيس‏»؛[11] نگاه به نامحرم يک تير است. انسان که به فکر ديدن بيگانه است، نمي‌داند اينجا که «قعيد»؛ يعني اينکه در کمين نشسته دارد چکار مي‌کند! قرآن مي‌گويد شيطان گفته است که من در کمين هستم تا تيراندازي کنم. آن که مرا نمي‌بيند، نامحرم را مي‌بيند، تير خورده است «النَّظْرَةُ سَهْمٌ‏ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيس‏». نگاه به نامحرم اين است. هر حرامي همين‌طور است.

پس ما دشمنی داريم، تيراندازي هم مي‌کند، در کمين هم هست، در سنگر هم هست، ما بايد مسلّح باشيم. سلاح ما يک مقدارش گريه است، يک مقدارش هم در ادعيه و روايات ديگر است که فرمود: «الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِن‏»؛ اين ناله، آن اشک، آن تضرّع و زاري به درگاه خدا که خدايا به عقل امر بده که من بفهمم چکار دارم مي‌کنم؟

يک کشوري که رهبر خوب دارد، اگر ـ معاذالله ـ بي‌راهه برود، يقيناً شکست مي‌خورد، ولو آن رهبر علي بن ابي‌طالب باشد. مگر شکست نخوردند؟ مگر حضرت امير شکست نخورد؟ داشتن رهبر خوب که مشکلي را حل نمي‌کند، اين يک طرف قضيه است. اين هم نعمت در اين مملکت هست؛ اما گاهي مي‌بينيد که هم گراني هست هم سلب آسايش است هم سلب آرامش است. چه چيزي را بايد بگويند و نگفتند؟ فرمودند مبارز باشيد يک؛ دشمن کمين کرده در سنگر نشسته، دو؛ تير هم دستش است، سه؛ تيراندازه هم هست، چهار؛ بلد هم هست و تيرهايش هم همين است؛ نگاه به نامحرم اين است، روميزي همين است، زيرميزي همين است، اينهاست. «النَّظْرَةُ سَهْمٌ‏ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيس‏»؛ از اين طرف انسان بايد مسلّح بشود. انساني که اهل ناله است که ديگر ظلم نمي‌کند، اختلاسي نيست. انساني که اهل ناله است که به ناموس ديگري نگاه نمي‌کند.

فرمود: «الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِن‏»، اين بخش از روايات است. در «دعاي کميل» آن است که «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء»، ناله و اشک است. کجا گفته کدام اشک است؟ يکي از بهترين مصاديق اين اسلحه پيدا کردن، اشک بر مظلوميت سالار شهيدان است؛ يعني کسي که اقامه کننده عزاي سالار شهيدان است او زير بار ظلم نمي‌رود، او از کشورش دفاع مي‌کند، از وطنش دفاع مي‌کند، از ناموسش دفاع مي‌کند، از حقّش دفاع مي‌کند، از مالش دفاع مي‌کند. اينکه امام(رضوان الله عليه) فرمودند که خون بر شمشير پيروز است؛ يعني اين! شما آنها که سنّشان يک مقدار بالاست، مي‌دانند که اين کشور را چهار تا راهپيمايي نجات داد؛ يک راهپيمايي چهارصد هزار نفري بختيار تشکيل داد به عنوان حمايت از قانون اساسي، کل خيابان انقلاب تهران را اينها پُر کردند، همه مأموران و ساواکيان و ارتشيان را بختيار بسيج کرده، آورده به خيابان، آن هم چهار نفر چهار نفر بستند، با يک فاصله‌اي کل خيابان انقلاب را پُر کردند. حداکثر چهارصد هزار نفر.

اما چهار تا راهپيمايي در تهران و همچنين ساير شهرها تشکيل شد، کل نظام را يکطرفه کرد. تاسوعا و عاشورا و اربعين و 28 صفر. اين راهپيمايي ميليوني بود. همه در صحنه بودند، همه بوديد. ديديد که همين راهپيمايي کار را يک طرفه کرد. بنابراين ما با يک سرمايه‌اي روبرو هستيم. آن جمله اول که «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام)»؛ أجر اخروي است، طهارت روح است. جمله دوم مبارزه سياسي است: «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ». آن‌گاه و راهش را هم مشخص کردند که انساني که اهل ناله است، اختلاف داخلي ندارد. هم از وجود مبارک پيغمبر[12] هم از وجود مبارک حضرت امير[13] هم از ائمه ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) رسيده است: «إِيَّاكُمْ وَ الْبِغْضَةَ لِذَوِي أَرْحَامِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّينِ»؛[14] مرحوم مفيد در امالي[15] نقل کرده، بزرگان ديگر نقل کردند. فرمودند اختلاف داخلي نداشته باشيد، به جان هم نيافتيد. اين اختلاف تيغ است. بعد امام فرمود من که مي‌گويم تيغ است، منظور اين نيست اين تيغ کشاورزي است. «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّينِ»، اين تيغ تيز است و اين دين شما را تيغ مي‌کند. آن وقت ديني نمي‌ماند. اينها که صروره‌اند و به اصطلاح اولين سالي است که مکه مشرف مي‌شوند و حجة الإسلام انجام مي‌دهند، سرشان را که تيغ مي‌کردند تا مدت‌هاي مويي روييده نمي‌شود. حالا اگر کسي يک تيغ تيزي داشته باشد، هر روز سرش را تيغ کند، ديگر مويي روئيده نمي‌شود. صريحاً امام فرمود: اين اختلاف تيغ است من نمي‌گويم تيغ کشاورزي است، اين تيغ دين است: «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لِلدِّينِ»، دين شما را حلق مي‌کند، سرِ دين شما را مي‌تراشد؛ اينکه مويي روييده نمي‌شود.

بنابراين از بهترين ذخاير، سنگين‌ترين ذخاير علمي را ما در محرم داريم؛ اين را بايد مغتنم بشماريم. اين گريه هم ثواب دنيا دارد، هم ثواب آخرت دارد، هم ثواب برزخ دارد، يک و هم سلاح توانمند است براي استقلال مملکت، امنيت مملکت، آرامش مملکت، آسايش مملکت، اقتصاد مملکت، دو. «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ»، اين است که مکتب است، عزاداري است. آن وقت ما گريه‌اي که مي‌کنيم بايد بررسي کنيم؛ وقتي رفتيم منزل ببينيم چهار قطره اشک ريختيم، اين چهار تا تير شد يا نشد؟ گريه‌اي تير نشود، اين گريه نيست.

اولين تير را انسان بايد به آن هوس بزند، به آن غرور بزند، به خودخواهي بزند، به آن طمع بزند. اگر ما اين تيرها را زديم، ما طلاقي نداريم. اين غده بدخيم طلاق که امام فرمود ـ معاذالله ـ اگر طلاق در يک خانه‌اي اتفاق بيفتد اين خانه ويران مي‌شود و به اين آساني ساخته نمي‌شود؛[16] اين نظير بافت فرسوده شهر نيست که شهردار بسازد. خدا نکند کسي مبتلا بشود، آن زن بيچاره، آن مرد بيچاره تا عمري افسرده است. ما حرم که مي‌رويم در و ديوار را مي‌بوسيم! گفته همين‌هاست. امام فرمود ممکن نيست خانه‌اي با طلاق ويران بشود به آساني بتوانيم بسازيم. منشأ طلاق هم همين است که اين مواظب زبانش نيست، آن هم مواظب زبانش نيست. اين مواظب خواسته‌هايش نيست، او هم مواظب خواسته‌هايش نيست. ما وقتي که از روضه‌خواني رفتيم اين را بشماريم، ببينيم که چهار، پنج تا تير پيدا کرديم يا نکرديم؟ اين يکي؛ بعد بگذاريم در کمان، بعد بزنيم به آن غرور، راحت و آسوده هستيم.

اين است که روضه سيد الشهدا مدرسه است، دانشگاه است. يک وقت انسان گريه بکند که مظلوميت و البته اين هم ثواب دارد؛ اما اين «فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَي»[17] يک پيرزن، يک پيرمرد، او اهل مبارزه نيست، گريه او بله ثواب دارد، يقيناً ثواب دارد؛ اما ما که در آن حدّ نيستيم، ما يک وظيفه‌اي داريم، ما مشمول هستيم، يک جوان مشمول نظام وظيفه است، ما تا قدرت داريم مشمول نظام وظيفه‌ايم. ما گريه مي‌کنيم، ثواب هم مي‌بريم ـ إن‌شاءالله ـ ولي بايد بررسي بکنيم با اين چند تا تير درست کرديم و به کجاها زديم؟ زبانمان را، چشممان را، گوشمان را. آنهايي که مسئول‌ هستند، روميزي را، زيرميزي را، اختلاس را، نجومي را؛ تير است. اين «دعاي کميل» گفته نور مطهر امير مؤمنان است. فرمود اسلحه اينها گريه است: «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء». ائمه ديگر هم فرمودند: «الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِن‏»؛[18] ما اين هستيم.

بنابراين يکي از بهترين دوران تحصيل ما همين عاشوراي حسين بن علي بن ابي‌طالب است؛ گريه مي‌کنيم کاملاً هم گريه مي‌کنيم؛ اما آن مطالبي را از روضه‌خواني به دست مي‌آوريم و از گريه کردن به دست مي‌آوريم که تير تيز باشد به دست ما هم باشد، ما تيراندازي هم ياد مي‌گيريم. کجا را نشان بگيريم را هم ياد مي‌گيريم، خاصيت اين روضه‌خواني اين است؛ آن وقت راحتِ راحت هستيم. هرگز بچه‌هاي ما از ما نمي‌رنجند، زن از ما نمي‌رنجد، شوهر از ما نمي‌رنجد؛ چرا برنجد؟ چون مواظب زبانمان هستيم. گفتند مواظب اين دهن باشيد، اين زبان «قليل الجِرم» است و «کثير الجُرم».[19] اين زبان ماست و اين مراسم براي همان است و خود سالار شهيدان(سلام الله عليه) يک روز حالا ـ إن‌شاءالله ـ شب تاسوعا و عاشورا دو تا برنامه ضبط مي‌شود ـ إن‌شاءالله ـ آنجا تحليل مي‌شود که نظام اسلامي به چه صورت درآمده؟ به دست چه کسي آمده؟ چه طور شده که اينها قرآن را اسير کردند؟ سنت را اسير کردند؟ اين بيان نوراني حضرت امير است در نامه‌اي که براي مالک اشتر نوشت، فرمود: مالک! اينکه مي‌بيني دست مرا بستند، من رفتم سقيفه را امضا کردم، براي اينکه قبل از اينکه دست مرا ببندند، دست قرآن را بستند. مالک! «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي‏ أَيْدِي‏ الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»؛[20] فرمود قبل از اينکه مرا خانه‌نشين کنند، اول رفتند قرآن را بستند، دين را بستند، مکتب را بستند؛ آن وقت مي‌گويند کسي حق ندارد قرآن را معنا بکند، مگر آنچه که سقيفه مي‌خواهد؛ مفسّر سقيفه، مبين سقيفه، شارح سقيفه، مدرّس سقيفه، مبين سقيفه. فرمود: «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي‏ أَيْدِي‏ الْأَشْرَارِ»، سخن از بيعت و اينها نبود. بر حضرت لازم بود اقدام بکند و کرد. کسي دم دروازه شام خواست طعنه بزند، در مدينه هم گفتند همين اتفاق افتاده. بي‌ادبانه آمد به حضور مبارک امام زين العابدين حالا حضرت اسيرانه آمده است، اسير است، خواست نيشي بزند، گفت: «مَنْ غَلَب‏» در اين جنگ چه کسي پيروز شد؟ فرمود ما. حالا دست حضرت بسته است، در دمِ دروازه شام است. خواست يک نيشي بزند و بي‌ادبي کند اين شامي؛ به امام چهارم عرض کرد چه کسي پيروز شد؟ فرمود: ما. اگر خواستي بفهمي که چه کسي پيروز شد: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم‏»؛[21] اگر خواستي بفهمي که چه کسي پيروز شد، موقع نماز اذان و اقامه بگو، ببين نام چه کسي را مي‌بري؟ ما رفتيم اين نام را زنده کرديم و برگشتيم. ما! حالا دست حضرت بسته است. اين مي‌ماند.

يک وقتي معاويه ديد مؤذن در مأذنه نام مبارک رسول خدا را در اذان مي‌برد، گفت تا اين نام زنده است ما قدرت نداريم نمي‌توانيم حکومت کنيم، بايد اين نام را خاموش کنيم؛ کارشان اين بود. سخن از بيعت يزيد تنها نبود. حالا ـ إن‌شاءالله ـ به خواست خدا اين جلسه مشخص مي‌شود که قبل از کربلا چه بود؟ و بعد از کربلا چه شد؟ ما يک قرآن داشتيم و سنت، اين را به اسارت گرفتند. يک کعبه داشتيم که اين را به منجنيق بستند؛ کجاييد شما؟ سخن از گريه کردن براي مظلوميت و بيعت نبود. همين دودمان اموي قبل از کربلا، آن کارها را کردند که دين را به اسارت گرفتند؛ بعد از کربلا ابن زبير را خواستند بگيرند، چون ابن زبير هم تمکين نمي‌کرد. مکه را غُرُق کرده بود. اينها دو تا کار کردند؛ گفتند حالا اگر ما بگذاريم کسي براي حج و عمره برود مکه، گرفتار تبليغات ابن زبير مي‌شود، بعد از اين حديث سوء استفاده کردند، گفتند رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود سفر کردن و شدّ رحال روا نيست، مگر به سه مسجد: مسجد حرام، مسجد النبي و بيت المقدس. حکومت رسمي بعد از جريان کربلا گفت حالا که مکه رفتن دشوار است برويد قدس، بيت المقدس را آنجا طواف کنيد، آنجا زيارت کنيد. ديدند اين اثر نکرد، ابن زبير در مکه قائله‌اي داشت؛ کساني که قبل از انقلاب مکه مشرف شدند آن کوه ابوقبيس را ديدند. کوه ابوقبيس مشرف بر کعبه معظمه بود. همين مروانيان و امويان منجنيق کار گذاشتند روي اين کوه ابوقبيس، کعبه را سنگ‌باران کردند، تلّي از خاک کردند و ابن زبير را گرفتند و اعدام کردند. کعبه بود. اين قبله مسلمين است، مطاف مسلمين است. همين است.

بنابراين سخن از اين نبود که حالا اين بيعت نکرده، سخن از اصل دين بود؛ لذا امام سجاد فرمود ما پيروز شديم. ما رفتيم دين را زنده کرديم و برگشتيم. الآن هم که در اربعين ميليون‌ها نفر عرض ادب مي‌کنند که أجر همه اينها با سيد الشهدا باشد، همين است!

بنابراين ما با يک سرمايه عظيمي روبرو هستيم. حيف اين سرمايه است که ـ خداي ناکرده ـ ما حداکثر بهره را از آن نبريم. کلمات نوراني قرآن کريم، کلمات نوراني ائمه(عليهم السلام) مخصوصاً سالار شهيدان، نهضت آن حضرت، وگرنه آنهايي که با تاريخ جهانگشاي جويني آشنا هستند مي‌دانند و مستحضرند؛ اين مورّخ در عصر مغول زندگي مي‌کرد، کارهايي که مغول کردند چندين برابر بدتر از کربلا بود، همه اينها در تاريخ دفن شد. در حمله مغول، عده زيادي از سران و امرا را کشتند، يک؛ سرها را جدا کردند، دو؛ پوست سرها را کَندند، سه؛ اين پوست‌ها را پُر از کاه کردند، چهار؛ در شهرها گرداندند، پنج؛ اين کار الآن در تاريخ هست و دفن شده در تاريخ، کسي به سراغ اينها نمي‌رود.

بعضي از امرا را چهار قطعه کردند، يک قطعه را به تبريز، يک قطعه را به شيراز، يک قطعه را به کلان‌شهرهاي ديگر بعد به طنز شعر گفتند، گفتند «في الجمله به يک هفته جهانگير شدي»[22] اينها همه در تاريخ دفن است، اينها که نمي‌ماند. آن که مي‌ماند و جهان را تسخير مي‌کند خون حسين بن علي بن ابي‌طالب است. پس ما با چنين سرمايه‌اي روبرو هستيم. حرف‌هاي کم‌محتوا، شعرهاي کم‌محتوا اگر ـ خداي ناکرده ـ در اين حسينيه‌ها باشد، ما دَيْنمان را ادا نکرديم. آن سرمايه عظيم! و اگر گريه کرديم و اين قطرات را به صورت تير نساختيم، حق روضه‌خواني را ادا نکرديم. اين مکتب است.

حالا ما با داشتن اين مکتب چرا بهره کافي نبرديم؟ من اميدواريم ذات أقدس الهي به فرد‌فرد عزاداران حسين بن علي در شرق عالم و غرب عالم و به شما برادران و خواهران آن توفيق را عطا کند که گذشته از اينکه خودتان به اين معارف حسيني آشنا هستيد و عمل مي‌کنيد، جامعه‌اي را هم روشن کنيد. وجود مبارک سيد الشهدا تا آن آخرين لحظه تبليغ مي‌کرد. تا آخر! من تشنه‌ام و آب مي‌خواهم و اينها نبود. حالا شما فکر مي‌کنيد حسين بن علي در قتلگاه بود، چه طور تبليغ کرد؟ چه گفت؟ گفت زن و بچه مرا حفظ بکنيد، يا به من رحم بکنيد؟ اينها نبود. يک حرف تبليغي زد؛ اما حالا در قتلگاه است، چشم‌هاي مطهّرش را خون گرفت، شمر هم آمد روي سينه نشسته است؛ فرمود من که چشمم نمي‌بيند، سينه‌ام سنگين شده است، من که تو را نمي‌شناسم؛ ولي بدان جاي بسيار بلندي پا گذاشتی: «لَقَدِ ارْتَقَيْتَ مُرْتَقًي‏ عَظِيماً»؛[23] هر که هستي باش، بدان که خيلي جاي بلندي پا گذاشتي. جدّم پيغمبر اين دکمه‌ها را باز مي‌کرد، از زير گلو تا اين سينه را مکرّر مي‌بوسيد: «لَقَدِ ارْتَقَيْتَ مُرْتَقًي‏ عَظِيماً طَالَمَا قَبَّلَهُ رَسُولُ الله»، «السَّلَامُ عَلَي الْحُسَيْنِ وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَصْحَابِ الْحُسَيْن»![24] السلام علکيم و رحمة الله و برکاته!

پروردگارا اين عزا و سوگ و ماتم‌داري را از مسلمان‌ها و پيروان اهل‌بيت در شرق و غرب عالم، مخصوصاً اين بزرگواران و برادران و خواهران ايماني به احسن وجه قبول بفرما!

امر فرج ولي خود را تسريع بفرما!

نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما، مردم عزير و شريف ما همه را در سايه ولي‌ خود حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!

خطرات بيگانگان، خطرات بيگانگي بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!

امنيت مملکت، آسايش مملکت، آرامش مملکت، اقتصاد مملکت، نعمت مملکت و ارزاني مملکت همه را به بهترين وجه نصيب اين ملت بفرما!

فرزندان ما جوانان ما همه را در سايه لطف ولي خود به بهترين وجه تربيت بفرما!

جريان ازدواج اينها را به حق علي و اولاد علي(عليهم السلام) فراهم بفرما!

هر خطري که اين عزيزان را تهديد مي‌کند به برکت قرآن و عترت طرد بفرما!

اين کشور ولي عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

اين ادعيه را مستجاب بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2]. علل الشرائع, ج1, ص127.

[3]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص850.

[4]. سوره صف، آيه10 و 11.

[5]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج65، ص370.

[6]. سوره بقره، آيه129.

[7]. سوره عنکبوت، آيه43؛ سوره حشر، آيه23.

[8]. سوره عنکبوت، آيه43.

[9]. تفسير نور الثقلين، ج‏5، ص382.

[10]. سوره اعراف، آيه16.

[11]. من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص18.

[12]. من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص190؛ «إِنَّ الْبِغْضَةَ حَالِقَةُ الدِّين‏».

[13]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حطبه86؛ «وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَة».

[14]. دعائم الإسلام، ج‏2، ص352.

[15]. الأمالي (للمفيد)، ص46.

[16]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج5، ص328؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِيمَةِ أَيِّمَةٍ وَ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُعْمَرُ بِالنِّكَاحِ وَ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُخْرَبُ فِي الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ يَعْنِي الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَكَّدَ فِي الطَّلَاقِ وَ كَرَّرَ الْقَوْلَ فِيهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».

[17]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), نامه31.

[18]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص468.

[19]. احياء علوم الدين، ج 8، ص199؛ المحجة البيضاء، ج 5، ص 191 و 192.

[20]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نامه53، ص435.

[21]. الامالي(للطوسي)، ص677.

[22]. تذکره دولتشاه، ص118، منصوب به علاء الدين عطا ملک جوينی.

[23]. ناسخ التواريخ، ج۲، ص۳۹۰.

[24]. البلد الأمين و الدرع الحصين، ص271.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments