اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقية الله في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي الله».
مقدم شما علما، فضلا، فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و همچنين برادران خواهران ايماني را گرامي ميداريم. ايام فاطميه صديقه کبري(سلام الله عليها) در پيش است اين ماتم را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان به قرآن و عترت تعزيت عرض ميکنيم و اميدواريم از بيانات نوراني آن حضرت در خطبه فدکيه و ساير خطب بهرههاي علمي و عملي ببريم.
بحثهاي روز پنجشنبه درباره نهج البلاغه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) بود که اين بحثها بيش از بيست سال است که سابقه دارد. خطبههاي نوراني آن حضرت و نامههاي پربرکت آن حضرت بحث شد. به کلمات نوراني آن حضرت رسيديم. به شماره 63 از کلمات نوراني آن حضرت واصل شديم. مستحضريد که سيد رضي(رضوان الله تعالي عليه) اين کلمات نوراني را از خطبهها و نامههاي آن حضرت استنباط کردند. اين طور نبود که خود حضرت، تک تک اين کلمات را بيان فرموده باشند. يک خطبه مفصّلي است که بخشي از آن خطبهها را سيد رضي(رضوان الله عليه) به عنوان کلمات حکيمانه انتخاب کرد يا نامههاي مفصّلي است يا وصاياي مبسوطي است که از آنها اين کلمات را انتخاب کرد.
کلمه شصت و سوم اين است: «الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ»؛ يعني کسي که چيزي را طلب ميکند اين بدون شفاعت نميشود. «شَفع» به معناي جفت است، «وَتر» به معناي تک و طاق است. يکي را ميگويند «وَتر»، دو تا را ميگويند «شفع». انسان بخواهد تنها حرکت کند به مقصد نميرسد. بالي ميخواهد که با آن بال پرواز کند. حضرت فرمود: شفيع هر کسي بال اوست. همان طوري که سواره بهتر از پياده به مقصد ميرسد، کسي که بالدار است در فضا بهتر از بيبال به مقصد ميرسد. فرمود شفيع هر کسي بالِ پرواز اوست، اين مطلب اوّل.
در اين کتابهاي فقهي و اصولي اصطلاحي است اگر کسي حرفي بزند برهاني اقامه نکند ميگويند اين حرف وِتر است مَوتور است تک است و به ثمر نميرسد؛ اما وقتي اين دعوا با برهان باشد آن ادّعا با دليل باشد ميگويند اين کلام مشفوع به برهان است؛ يعني شفيع دارد، همراه دارد. برهان اين کلام شفيع اين کلام است. اين کلام را به مقصد ميرساند. «هذا الکلام مشفوعٌ بالبرهان»؛ يعني بال دارد. برهان هر مطلبي بال آن مطلب است که ميتواند پرواز کند.
انسان بدون بال به مقصد نميرسد. فرمود شفيع هر کسي بال اوست؛ منتها اين بال را مشخص کردند. فرمود: «لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَة»؛[1] ما که معصوم نيستيم لغزش داريم اشتباه علمي داريم اشتباه عملي داريم ميلغزيم، يک شفيع ميخواهيم يک بال ميخواهيم که وقتي افتاديم با آن بال پرواز کنيم. ائمه فرمودند توبه بال انسان است: «لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَة»، اگر کسي لغزيد و بعد توبه کرد، ميتواند پرواز کند؛ اما اگر همچنان به لغزش خود ادامه داد يا بيتفاوت بود و بالي تهيه نکرد، اين در بين راه ميماند. در اين مسافرت قدرت پرواز ندارد، «لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَة».
اگر کسي اين راهها را طي کرد، لغزشهاي او زياد بود و نتوانست بال بزند و به مقصد برسد، آنگاه ائمه(عليهم السلام) و شفعاي ديگر، قرآن بهترين شفيع است، اهل بيت بهترين شفيع هستند، تا برسد به بيان نوراني ائمه(عليهم السلام) که فرمود: «و آخر من يشفع ارحم الراحمين».[2] آن آخرين بالي که به انسان ميدهند گذشت خداست. آخرين شفيع «ارحم الراحمين» است.
بعضي از کارهاست که هيچ کس حاضر نيست شفاعت کند. در برابر رحمت بيانتهاي الهي هيچ چيزي نيست که قابل بخشش نباشد. آخرين کسي که از انسان شفاعت ميکند و به انسان بال و پر ميدهد که با آن بال پرواز کند و به مقصد برسد رحمت بيانتهاي ذات اقدس الهي است که فرمود: شفيع جناح طالب است. يک بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) است که در جواب نامه دربار اموي نوشت؛ فرمود: خيليها ميروند شهيد ميشوند اما از خاندان ما کسي شربت شهادت نوشيد ميشود سيّد شهداء، عموي من حمزه سيّد شهداست. خيليها ميروند جبهه جانباز ميشوند؛ اما برادرم وقتي رفت دست را داد، ذات اقدس الهي به او بال فرشتگي داد شده جعفر طيّار. او دست در جبهه داد خداي سبحان به او بال داد. در بعضي از نقلها ذيل آيه سوره «فاطر» که دارد: ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ﴾،[3] آنجا دارد که بعضي از شهدايي که دستشان را در راه خدا دادند و خدا به آنها بال داد، «يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّة»،[4] همپرواز بهشتيها ميشوند. پس اين مقام هست.
بنابراين اگر کسي لغزيد ميتواند بال تهيه کند و لغزش خودش را جبران کند و به پروازش ادامه بدهد، راه باز است، وسيله باز است و هيچ کسي بين ما و خداي ما نيست که حاجب باشد. اين توبه بهترين شفيع است، «لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَة». مستحضريد که اين سنني دارد، آدابي دارد، مستحباتي دارد، اما هيچ کدام از اينها رکن نيست. رو به قبله نشستن، با وضو يا غسل بودن، نماز توبه خواندن، سجده کردن، اينها جزء همراهان و آداب و سنن است. توبه همان اراده شکستناپذيري است که با خدا انسان در بين ميگذارد؛ «خدايا بد کردم پشيمان شدم آمدم»! اين ميشود توبه. حالا آن تشريفات حساب ديگري دارد، همراهان مستحب است. فرمود: «الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ».
مطلب ديگر در حکمت 64 فرمود: «أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِيَامٌ»؛ اکثري مردم که فقط دنيا ميانديشند، به اين فکر هستند که چه چيزي تهيه کنند و چه بخورند و چه بسازند و چه بگذارند و چگونه با دست خالي بروند. اين کار اکثري مردم است که از زمين چه در بياورند، روی زمين چه بگذارند و با دست خالي بروند. اين بزرگان حکمت گفتند اگر کسي خانه خوبي ساخت، فرش خوبي تهيه کرد، اين زينت الأرض است نه زينت او. باغي که درست کرد آن منطقه زمين را مزيّن کرد. خانهاي که ساخت آن بخش از زمين را مزيّن کرد؛ اما ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾.[5] خداي سبحان فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾،[6] آنچه در جان ماست به نام علم و عقل و عدل آن زينت ماست؛ وگرنه باغ و راغ زينت زمين است نه زينت ما. حتي اگر کسي آسمان برود و شمس و قمر را تصاحب کند باز هم قرآن ميفرمايد اين شمس و قمر زينت آسمان است، نه زينت شما، ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ﴾،[7] آفتاب زينت هيچ کس نيست، قمر زينت هيچ کس نيست. بر فرض کسي برود آنجا و مالک آنها بشود. زينت هر کسي در جان او نهفته است.
فرمود اکثري مردم خواب هستند. ببينيد آدم خوابيده، دو تا خاصيت دارد: يکي اينکه از گذشته و حال و اينها بيخبر است، آنچه ميگذرد در او بيتفاوت است؛ يکي اينکه چيزهايي را ميبينيد وقتي بيدار شد دست او خالي است. فرمود: «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛[8] هنگام مرگ بيدار ميشوند. خوابيده اگر در عالم خواب خيلي چيز خواب ببيند که فلان زمين را دارد فلان مکان را دارد و فلان مکانت را دارد بعد وقتي بيدار شد دستش خالي است، اين مثال ممثّل را بيان ميکند. فرمود اکثري مردم آنچه در زندگيشان ميگذرد خواب ميبينند که چيزي دارند. اگر واقعاً مال اينها باشد چرا هنگام مرگ با دست خالي ميروند؛ معلوم ميشود مال اينها نيست؛ معلوم ميشود تا به حال خواب ميديدند که مال اينهاست، «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا».
اما همين حديث نوراني را بزرگان ديگر از آن يک برداشت ديگري دارند؛ چون مستحضريد کلمات معصومين(عليهم السلام) مثل قرآن کريم، ظاهري دارد باطني دارد، معناي اوّلي دارد، معناي ثانوي دارد. اين «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»، معناي ظاهرياش همين است که گفته شد؛ يعني اکثري مردم خيال ميکنند چيزي دارند، اگر واقعاً مال اينها باشد چرا هنگام مرگ همه را بايد بگذارند و با دست خالي بروند؟ مثل انساني که خواب ميبيند چيزي دارد، بعد وقتي که بيدار شد ميبيند که خبري نيست، «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا». اما آن معناي دقيق اين حديث نوراني اين است که انسان که در خواب هست يک سلسله چيزهايي را ميبيند و اين چيزها تعبير دارد، گذشته از تأويل. تعبير فنّي است که مقدور هر کسي نيست. يک روانکاو و روانشناس ماهر ميطلبد که خوابها را تعبير کند. چون انسان که درعالم رؤيا چيزي ميبيند اگر عين همان را که ديده است به خاطر بسپارد و بيدار که شد عين آن را بگويد شايد خود همان واقع بشود؛ نظير آنچه وجود مبارک خليل حق گفت: ﴿إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُك﴾[9] همان داشت واقع ميشد؛ منتها ﴿قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا﴾ هم آمده در کنارش تتميم کرده. اما اگر حادثهاي را که ميبيند از آن حادثه نفس او عبور بکند به مشابهسازي، به بدلسازي، به بديلسازي، به مثيلسازي، آخرين صورتي که يادش هست و بيدار ميشود اين را براي معبّر ميگويد که من در عالم رؤيا اين را ديدم. در حالي که در عالم رؤيا اين را نديد، آن اوّلي را ديد، از آنجا عبور کرد به دومي و سومي و چهارمي رسيد. معبّر اگر کارشناس ماهر باشد، از همه اين کتَلها و عقبههاي کئود بايد عبور بکند، عبور بدهد، هم معبّر باشد هم عابر، عبور بکند و عبور بدهد، به آن اوّل برسد، وقتي به اوّل رسيد ميگويد خواب شما اين است.
فرمود: انسان آنچه را که ميبيند تعبير دارد؛ يعني زميني هست، آسماني هست، اعمالي هست، فراز و فرودي هست، اينها را ميبيند. تعبير اينها در قيامت ظاهر ميشود. چرا بعضي سياه محشور ميشوند؟ بعضي سفيد محشور ميشوند؟ بعضي ناقص محشور ميشوند؟ بعضي کامل محشور ميشوند؟
بسا سواره كه آنجا پياده خواهد شد ٭٭٭ بسا پياده كه آنجا سوار خواهد بود
بسا امير كه آنجا اسير خواهد شد ٭٭٭ بسا امير كه آنجا فرمانگذار خواهد بود[10]
چرا اين طور است؟ معلوم ميشود آنچه الآن اينجا هستند تعبير دارد و در قيامت تعبيرش روشن ميشود. اينها خواب ميبينند که امير هستند يا او خواب ميبيند که مال دارد. او خواب ميبيند که به جايي رسيده است. آنچه که در دست اينهاست خواب ميبينند که دارند و قيامت تعبير اين رؤياها مشخص ميشود، «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا». هم معناي اوّلش ميتواند درست باشد هم معناي دومش ميتواند درست باشد. يک بيان نوراني که حضرت فرمود شب و روز دو تا مرکَب هستند خسته هم نميشوند. اگر ما دو تا اتومبيل داشته باشيم يکي شب ما را ببرد، يکي روز ما را ببرد هيچ کدام توقّع هم نداشته باشيم، زود به مقصد که قبر است ميرسيم که فرمود ليل و نهار «مَطِيّتان»؛[11] دو تا مرکَب راهرو هستند. اين زمان به نام شب آن زمان به نام روز، اين زمان شب و روز ما را دارند ميبرند تا به گور. اگر کسي مطيّه او ليل و نهار باشد او زود به مقصد ميرسد. فرمود خيلي طول نميکشد که انسان به کنار قبرش ميرسد. پس ما سواريم و مَرکب ما زمان است و زمان هم گذراست توقّف ندارد خسته نميشود. «النَّاسُ نِيَامٌ»، مثل راکبي که «يُصار بِهِم»، ولي در حال خواب داريم اين سير و مسافت را طي ميکنيم؛ وگرنه مسافت پر از آيات الهي است. اگر کسي بيدار باشد که بيداري را به همراه ميبرد. او آيات الهي فراوان را ميبيند: ﴿وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ٭ وَ فِي أَنفُسِكُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ﴾[12] حالا چرا ما خواب باشيم و اين سفر را طي کنيم؟ چرا بيدار نباشيم؟ مخصوصاً در سحرها! گفتند «هر کس سحر ندارد از خود خبر ندارد». يک انسان غافل است که هميشه ميخوابد، حالا حداکثر يک نماز صبحي بخواند. آن کسي که از خود خبر دارد اهل سحر خواهد بود.
فرمود: «أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِيَامٌ». کلمه بعدي 65 فرمود: «فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ»؛ آدم دوستان خودش را از دست بدهد تنها ميشود، اختلاف دوستهاي آدم را از آدم ميگيرد. رعايت نکردن آداب و سنن انساني دوست را از آدم ميگيرد و انسان تنها ميشود. انسانِ تنها غريب است. «فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ»، حالا لازم نيست که اين به مرگ احبّه منتهي بشود. با اختلاف احبّه که بدترين مرگ است انسان احساس غربت ميکند. انسان غريب هرگز به مقصد نميرسد. تنها و راهگم کرده به مقصد نميرسد.
کلمه 66 اين است: «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَي غَيْرِ أَهْلِهَا»؛ قبلاً هم به عرض شما رسيد هم خطبههاي نهج البلاغه سيد رضي(رضوان الله عليه) هم کلمات ايشان، شرح اينها آن طوري که بايد و شايد مقدور افراد عادي نيست؛ براي اينکه يک خطبه نوراني که حضرت مثلاً ده صفحه است پنج صفحه است سيد رضي سه چهار سطرش را نقل کرد. نه قبلش دست انسان است نه بعد آن. خطبه دوازده و سيزده و چهارده، اينها خطبهها همين طور است سه چهار سطر است. بعضي از خطبهها که بيست صفحه است ايشان حداکثر شش هفت صفحهاش را نقل کرده است. تقطيع کرده، يا نقل نکرده يا در موارد گوناگون پراکنده نقل کرده است؛ لذا حتماً نهج البلاغه در کنار قرآن کريم بايد کتاب درسي بشود، اوّلاً؛ و کتاب شريف نهج البلاغه که به تمامه چاپ شده است آن بايد محور قرار بگيرد، ثانياً؛ اگر کسي خواست يک سخنراني موعظهاي بکند، اين نهج البلاغه سيد رضي مقداري از مشکلات او را حلّ ميکند، ولي خطبهاي که نه اصلش در کار است نه فرعش، چه خطبهاي است که نه «بسم الله» دارد، نه حمد دارد، نه معلوم است که با چه کسي حرف زده؟ غالب اين خطبهها را ميبينيد که سه چهار سطر است. خطبهاي که نه به تعبير آقايان سباق دارد، نه سياق دارد، چه چيزی ميشود از آن فهميد. متني را که به آدم دادند ابزار فهم همين دو چيز است: «السّباق و السّياق». سباق همان است که در کتابهاي اصولي ميگويند «ما ينسبق الي الذهن»؛ يعني تبادر. سياق يعني گذشته، آينده، زمينه، توالي، سياق در چيست، درباره چيست. ما نه سياق دست ماست، نه سباق که خود چند تا کلمه جدا و پراکنده است به ذهن ميآيد. اين نهج البلاغه سيد رضي هيچ کتاب علمي نيست. بله خطيبي واعظي بخواهد چهار تا کلمه حرف بزند اين به دردش ميخورد؛ اما يک کتاب حوزوي علمي باشد مثل رسائل، مکاسب، که در حدّ خودشان يک کتاب علمياند، اما نهج البلاغه در حدّ قرآن کريم است. اين اگر حتماً يعني حتماً بايد در کتابهاي حوزوي درسي بشود، بايد اصلش مشخص شود شأن نزولش مشخص شود. نامه هست براي چه کسي نوشته؟ در چه زماني نوشته؟ در چه زميني نوشته؟ تا با اينها اين قرائن معلوم ميشود که حضرت ميخواهد چه بفرمايد وگرنه کتاب علمي نيست. اين کتاب شريف نهج البلاغه يعني تمام نهج البلاغه حتماً بايد در هر خانهاي باشد براي يک روحاني در کنار قرآن کريم و اين هم مثل ساير کتابها مثل فقه و اصول اينها بايد کتاب درسي بشود. حضرت همه مطالب را که براي بشريت لازم بود براي افراد لازم بود مخصوصاً براي جامعه قرآني اين را بيان کرده است.
در اين کلمه نوراني هم فرمود: «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَي غَيْرِ أَهْلِهَا»؛ آدم بايد روي پاي خودش بايستد. قرآن ميفرمايد که ما چند قرن قبل اسلام و مسلمانها را معنا کرديم. در تورات چنين گفتيم، در انجيل چنين گفتم، گفتيم ملّت اسلامي، جامعه اسلامي جامعهاي است که روي پاي خودش بايستد: ﴿كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوي عَلي سُوقِهِ﴾،[13] اين را فرمود ما چند قرن قبل در کتابهاي انجيل و تورات گفتيم. مسلمان يعني اين! مسلمان مثل آن بذري است که آب آن کافي، هوايش سالم، خود اين بذر و اين خوشه گندم را من حکيمانه خلق کردم، او هم حکيم است، چرا؟ ميفهمد يعني ميفهمد! اين خوشه گندم ميفهمد که با اين باريکي نميتواند در برابر اين حوادث و باد مقاومت کند. چند سانت که بالا آمده، ﴿فَآزَرَهُ﴾؛ از خود وزير انتخاب ميکند، «آزره إنتخب لنفسه وزيرا، جعل له وزيرا» وزير آن است که کسي وزر و سنگيني مملکت بر دوش اوست. اين خوشه گندم براي خودش يک سلطان است ميفهمد که وزير ميخواهد، ولي وزير بايد خودي باشد. ﴿فَآزَرَهُ﴾؛ يعني «جعل له لنفسه من نفسه وزيرا»، اين پايهاش را محکم ميکند اطرافش را محکم ميکند نوازش ميکند، اينها را وزير خود قرار ميدهد. به اين وزير چه دستوري ميدهد؟ ﴿فَاسْتَغْلَظَ﴾؛ ميگويد باهم همکاري بکنيم، اين پايه را چند سانت و قطرش را چند سانت بيشتر بکنيم. يک چند سانتي که بالا آمدند، ﴿فَاسْتَغْلَظَ﴾؛ ميبينيد که اين خوشههاي گندم يک کمربند محکمي به دور خودشان ميزنند، ميگويند من بايد در برابر حوادث بايستم، من اگر کمربند نداشته باشم و محکم نباشم و گره نزنم باد مرا ميشکند. فهم يعني فهم! فرمود: مَثل اينها در انجيل و تورات، چند قرن قبل گفتند، مسلمان آن است که کمربند ايمني از خودش دارد روي پاي خودش ميايستد، ﴿فَاسْتَوي عَلي سُوقِهِ﴾، اين خوشه گندم به چه چيزي تکيه ميکند؟ روي پاي خودش ايستاد. اين کسي که به بيگانه ميخواهد تکيه کند، او اسلامي حرف ميزند و غير اسلامي فکر ميکند. شما پايان سوره مبارکه «فتح» را بخوانيد! فرمود: ما گفتيم مَثل او در انجيل اين است، مَثل او در تورات اين است، اصلاً مسلمان آن است که کمربند داشته باشد. روي پاي خودش بايستد، ﴿فَاسْتَوي عَلي سُوقِهِ﴾؛ روي ساق خودش بايستد؛ آن وقت: ﴿يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ﴾؛ ميوه فراوان ميدهد. اين مزرعه پر از باد و اينهاست که اين بادها اين را نميشکند، چون کمربند دارد و محکم است، روي پاي خودش ايستاد.
اگر کسي اسلامي حرف بزند، بايد روي پاي خودش بايستد. نه بيراهه برود و نه راه کسي را ببندد و دستش به ديگري هم دراز نشود. تا ميتواند دست ديگري و ديگران را بگيرد و تا ميتواند دستش به ديگري دراز نشود. اين عزيزپروري است. اين عزت و استقلال ياددهي است. فرمود چيزي را نخواهيد بهتر از آن است که از ناکس بخواهيد. روي پاي خودتان بايستيد. اين قرآن يعني چه؟ يعني صرف خواندنش ثواب دارد؟ اين شناسنامه ماست، اين شناسنامه را که ذات اقدس الهي در زمان پيغمبر براي ما صادر نکرد؟ ﴿مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ﴾ کذا، ﴿مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ﴾. فرمود: ما مسلمانها را چند قرن قبل معرفي کرديم، مسلمان آن است که روي پاي خودش بايستد. ما اگر بخواهيم بفهميم مسلمان هستيم يا نه، با چه بايد بفهميم؟ غير از قرآن که هويت اسلامي ما را تبيين ميکند ما راه ديگري نداريم. اگر ـ خداي ناکرده ـ به ديگري تکيه کنيم، اگر خوشهاي اين کار را حکيمانه نکرد، يا نگذاشتند او بکند، اين ناچار است به اين سنگ يا به آن خوشه يا به اين چوب تکيه کند. فرمود اين روي پاي خودش ايستاده است: ﴿فَاسْتَوي عَلي سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ﴾، آن وقت ميوههاي فراواني ميدهد. فرمود به بيگانه تکيه نکنيد.
فرمود: «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَي غَيْرِ أَهْلِهَا»؛ هيچ وقت دستتان پيش ديگري دراز نشود. اين بيانات نوراني امام سجاد است که «وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَل»؛[14] اگر توانستي بين خودت و بين خدا واسطهاي انجام ندهي اين کار را بکن؛ منتها ائمه حرف او را ميزنند، کار او را ميکنند، از طرف او ميآيند، بيگانه نيستند. توسل به ائمه بيگانه نيست. از طرف آنها دارند اين کار را ميکنند. اين ميشود «يد الله». «يد الله» بودن حضرت امير يعني چه؟ يعني ـ معاذالله ـ از خودش ميدهد؟ اينکه نيست. ـ معاذالله ـ از غير خدا ميدهد؟ اينکه نيست. پس از الله دارد ميدهد. اين توسل به اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) تفسير همين جمله است، اين مخالف با اين نيست.
فرمود اگر توانستي بين خود و بين خداي خود واسطهاي قرار ندهي، «فَافعَل»، ما هم واسطه قرار نميدهيم. ما مأموران الهي، أيدي الهي، اراده الهي، دستگاه الهي و مدبرات الهي را که خود خدا و ذات اقدس الهي اينها را قرار داد اينها را قرار داديم. پس توسل به اينها، يعني ارتباط مستقيم با ذات اقدس الهي. اين با هيچ جا منافات ندارد. اينجا فرمود از غير خدا چيزي نخواهيد درست هم هست. «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَي غَيْرِ أَهْلِهَا».
آخرين بخش هم اين است که اگر خواستي به کسي کمک بکني، اگر وضع مالي تو خيلي فراوان نبود يک مقدار کمي خواستي کمک بکني، مضايقه نکن؛ اين مقدار کم بهتر از آن است که هيچ چيزي ندهيد، چون محروميت به هر حال پيامد تلخي دارد. «لَا تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِيلِ فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ»؛[15] اگر يک مال کمي داشتي بدهي، همان مال کم را بدهيد. محروم کردن ديگران از اين بدتر است ولو يک مال اندکي هم که شد، اين مال کم را انسان به مقدار بخشش خودش عطا بکند، بهتر از آن است که فقيري را محروم کند. اين از بيانات نوراني حضرت امير است که ـ «تقدم غير مرّة» ـ در نهج البلاغه است که حضرت فرمود: «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ». اينکه در نهج البلاغه حضرت فرمود: «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»، يعني يک فقير آبرومندي که آمده به طرف شما، ميدانيد چه کسي به او آدرس داد يا نميدانيد؟ «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»؛ اين را خدا فرستاد گفت برو از فلان شخص بگير. آدم ـ خداي ناکرده ـ اگر مقدورش باشد و مشکل اين آقا را حلّ نکند چه چيزی در ميآيد؟ اين بيان را حتماً يعني حتماً به نهج البلاغه مراجعه کنيد که اگر کسي نيازمند بود واقعاً، و چيزي از ما خواست، چه کسي به اين آدرس داد؟ چه کسي به او گفت برو نزد فلان کس؟ «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»، آن وقت حواس ما جمع ميشود؛ به هر حال به دنبال کار او هستيم. نه ميگذاريم کسي بيراهه برود، نه ميگذاريم کسي موشصفت زندگي کند، کسي نميگذارد سلطان توليد کند، نه ميتوانيم بيراهه برويم. اين کشور به برکت قرآن و عترت همه چيز دارد.
اميدواريم همه ما از فيض و فوز قرآن و عترت بهره ببريم. من مجدّداً مقدم شما علما، فضلا، دانشمندان و عزيزان حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و برادران نيروي دفاع و ساير عزيزان را گرامي ميدارم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم امر فرج وليّاش را تسريع بفرمايد!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه وليّاش حفظ بفرمايد!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرمايد!
خطرات بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگرداند!
توفيق اداي ولايت ايام فاطميه را به همه ما مرحمت بفرمايد!
مشکلات اقتصادي و ازدواج جوانها را در سايه لطف وليّاش برطرف بفرمايد!
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بدهد!
اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرمايد!
عزيزان حاضر در محفل و همه پيروان قرآن و عترت را مشمول دعاي ويژه وليّ عصر(ارواحنا فداه) قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت371.
[2] . شرح أصول الكافي (صدرا)، ج4، ص345.
[3] . سوره فاطر، آيه1.
[4]. الأمالي(للصدوق)، النص، ص463.
[5] . سوره اعراف، آيه13.
[6] . سوره حجرات، آيه7.
[7] . سوره صافّات، آيه6.
[8]. مجموعة ورام، ج1، ص150.
[9]. سوره صافات، آيه102.
[10] . ديوان اشعار سعدي، قصيده23.
[11] . الخصال، ج1، ص68؛ «اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ مَطِيَّتَان».
[12]. سوره ذاريات، آيات20و21.
[13] . سوره فتح، آيه29.
[14]. تحف العقول، النص، ص78.