جلسه درس اخلاق (1397/06/08)

06 01 2022 383169 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1397/06/08)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأَطيبين الأَنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي الله».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنا مِنَ‏ الْمُتَمَسِّكِينَ‏ بِوِلايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الأَئِمَّةِ عليهم السلام‏»؛[1] «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‏ جَعَلَ‏ كَمَالَ‏ دِينِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام‏».[2]

عيد غدير را که از اعياد بزرگ جهان اسلام است به پيشگاه وليّ عصر و امت اسلامي و شما بزرگواران، روحانيت معزّز و برادران و خواهران ايماني تهنيت عرض مي‌کنيم. اميدواريم ذات اقدس الهي به برکت ولايت آن حضرت، اين نظام را، اين جامعه را، اين امت را مشمول دعاي ويژه وليّ عصر(ارواحنا فداه) قرار بدهد.

جريان غدير خم يک امر تاريخی مسلّم است؛ اما ابتکاري که رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) انجام داد از آن جهت که پيامبر خليفه خداست و خليفه کار مستخلف عنه را انجام مي‌دهد، وجود مبارک حضرت کار الهي را انجام داد. بر اساس اين مبنا وجود مبارک رسول گرامي درباره امير مؤمنان(عليهما السلام) مکرّر مسئله نصب ولايت و امامت و خلافت آن حضرت را بازگو کرد؛ در آغاز نبوت و رسالت اين مطرح بود، تا اواخر عمر.

اما آن جريان بين‌المللي را که احدي نتواند انکار کند، اين را در يک ظرف زمان خاص و مکان مخصوص انجام داد، طوري که احدي نتواند انکار کند. خدا اين کار را درباره توحيد خودش کرد، در صحنه‌اي که احدي نتواند انکار بکند و آن جريان ﴿أَ لَسْتُ[3] است. وجود مبارک رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) جريان اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) را در يک زمان و زمين خاصي مطرح کرد که احدي نتواند انکار بکند. ببينيد عبارت‌ها، لفظ‌ها، خصوصيت‌ها، همه شبيه‌ هم هستند. خداي سبحان در سوره مبارکه «اعراف»، صحنه ﴿أَ لَسْتُ را مطرح کرد. حالا کجا بود بين صاحب‌نظران، بلکه صاحب‌بصران اختلاف است. خدا اوّلين و آخرين را در يک مشهد، در يک محضر شاهد و حاضر کرد که آنجا علم، علم شهودي است. علم ديدن است نه فهميدن.

﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾،[4] کجا بود؟ بين بسياري از بزرگان اختلاف هست؛ اما مي‌فرمايد در صحنه‌اي ذات اقدس الهي همه را حاضر کرد. همه يعني اوّلين و آخرين؛ نه تنها اين هفت ميلياردي که فعلاً هستند، از آدم تا خاتم ميليون‌ها افراد رفتند ميليون‌ها هستند ميليون‌ها بعد مي‌آيند، همه را در آن مشهد جمع کرد، ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾. آن مشهد جا براي اشتباه نيست؛ چون اشتباه در جايي است که دو شيء باشد. اگر ما وارد کتابخانه‌اي شديم که اين ميليون‌ها کتاب دارد؛ ولي يقين داريم که اينجا غير از قرآن کتاب ديگري نيست، هر کتابي را کوچک يا بزرگ، خطي يا چاپي را از نزديک يا دور ببينيم مي‌فهميم قرآن است؛ چون اينجا غير از قرآن کتاب ديگري نيست.

در صحنه «إشهاد»،[5] غير از خدا کسي نيست؛ لذا جا براي اشتباه نيست. اينکه قرآن مي‌فرمايد: خدا شک‌بردار نيست؛ چون شک هميشه در جايي است که دو چيز باشد: يکي «الف» باشد يکي «باء»، ما حرفي را از دور ببينيم، نمي‌دانيم «الف» است يا «باء»! اما اگر همه‌اش «الف» باشد، «باء» در کار نباشد، ما شکي نداريم. اين است که در قرآن فرمود: ﴿أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ﴾؛[6] خدا شک‌بردار نيست، چون دومي نيست. هر چه هستند مخلوق‌ هستند و محتاج هستند. يک موجود غني بالذاتي نيست تا ما بگوييم خدا اين است يا خدا آن؛ لذا شک‌بردار نيست. شک در جايي است که دو چيز باشد، اگر فقط يک چيز بود شک‌بردار نيست. نه اينکه شک هست، انسان بخواهد با دليل آن شک را برطرف کند. فرمود: ﴿أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾.[7]

در آن صحنه ذات اقدس الهي که اوّلين و آخرين را جمع کرد، فرمود: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾؛ آيا من خداي شما هستم يا نيستم؟ جا براي شک نبود تا کسي تأمل کند؛ چون دومي در کار نبود. همه مثل خودشان محتاج بودند. ﴿قَالُوا بَلَي؛ تو ربّ هستي و ما مربوب هستيم. ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾؛ آنها را شاهد بر خودشان قرار داد و از طرفي مثل اينکه شاخصي، انساني در برابر يک آينه قرار بگيرد، ميلياردها آينه روبهروي او باشد، سر اين آينه را خم بکند، به اين آينه بگويد در درون شما چه کسي را مي‌بينيد؟ شما چه کسي را نشان مي‌دهيد؟ نشانه چه کسي هستيد؟ همه مي‌گويند تو! چون غير از آينه، همان شخص واحد است و لاغير! در آن صحنه ذات اقدس الهي احدي نبود. از اوّلين و آخرين اقرار گرفت، فرمود: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾. فرمود: من اين صحنه را در اين وضع انجام دادم، تا هيچ کس بهانه نياورد که بگويد «أشرکنا»؛ براي اينکه «و اتبعنا آبائنا»، ما در يک محيط شرک زندگي مي‌کرديم، پدران ما مشرک بودند ما مشرک شديم يا در کشور کفر زندگي مي‌کرديم. در اينها بهانه مقبول نيست؛ چون همه‌تان ديديد که فقط خدا خداست و لاغير! اين در سوره مبارکه «اعراف» بيان ذات اقدس الهي است.

رسول خدا از آن جهت که خليفه خداست و خليفه نمونه کار مستخلف عنه را انجام مي‌دهد. وجود مبارک پيامبر هم اوّلين و آخرين مکلّفيني که ممکن بود در مکه حضور پيدا کنند همه را دعوت کرد. انسان وقتي وارد سرزمين مکه مي‌شود يک جاي عادي نيست؛ چون قرآن فرمود: ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ﴾،[8] يک علامت دو علامت نيست، سر تا پاي مکه عبادت است و ما با کعبه ـ بارها به عرض شما رسيد که ـ نفس مي‌کشيم؛ «وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتِي»؛[9] اصلاً ما با کعبه زندگي مي‌کنيم. تمام کارهاي شبانه‌روزي ما با کعبه است. اگر بگوييم ما با کعبه نفس مي‌کشيم اغراق نکرديم. نمازهاي ما که به طرف کعبه است، کارهاي مذبح و کشتارگاه به طرف کعبه، احتضار مرده‌ها به طرف کعبه، نماز ميت به طرف کعبه، دفن ميت به طرف کعبه، اينها کارهاي واجب است. کارهاي مستحب؛ نشستن ما مستحب است رو به طرف کعبه باشد، کارهاي حرام؛ دستشويي‌ها نبايد به طرف کعبه باشد، نه رو به قبله باشد نه پشت به قبله باشد. بهترين مجالس و بهترين نشستن‌ها هم نشستن رو به قبله است و دعا اگر بخواهد مستجاب بشود در صورتي است که انسان به طرف کعبه بنشيند. اصلاً شبانه‌روز ما با کعبه نفس مي‌کشيم. اين که در تلقين‌ها و در ساير عبادات مي‌گوييم: «وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتِي»؛ يعني اصلاً ما با کعبه زنده‌ايم.

شما يک کار را نمي‌بينيد که در آن کعبه نباشد؛ يا واجب است يا مستحب، يا حرام است يا مکروه. فلان نحوه نشستن مکروه است، فلان نحوه نشستن مستحب است. در دستشويي‌ها فلان نحوه حرام است، فلان نحوه حلال است. اصلاً ما با کعبه زنده‌ايم. يک کار نيست که ما داشته باشيم و به کعبه مرتبط نباشد، از خوابيدن و بيدار بودن. اين همه آمدند کنار کعبه که خدا ـ إن‌شاءالله ـ حج همه حاجيان، عمره همه معتمران را به احسن وجه قبول کند، آنها که به سلامت رسيدند مقدمشان خير باشد، آنهايي که هنوز نيامدند به سلامت به وطنشان برگردند! کعبه چنين جايي است. حاجي‌ها را هم وارد سرزمين مکه کرد که آنها با آن عبادت‌ها انس پيدا کنند، اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ مشکلي دارد توبه کند، آن مستجار کعبه را، آن حجر الاسود کعبه را، همه اين مراسم را انسان انجام مي‌دهد و طيّب و طاهر مي‌شود. ديگر انساني که در جريان مکه است و در سفر مکه است، نه بيراهه مي‌رود و نه راه کسي را مي‌بندد. حالا بعدها ممکن است ـ خداي ناکرده ـ آلوده بشود؛ ولي در آن مقطع نه بيراهه مي‌رود نه راه کسي را مي‌بندد. همه آمدند مکه زيارت کردند، جريان عرفات و مشعر و منا و اينها را عمل کردند، سعي و طواف را مطرح کردند آب زمزم گرفتند و طيّب و طاهر شدند؛ حالا دارند برمي‌گردند.

در اين زيارت نوراني امام هادي که مخصوص روز غدير[10] است که اگر تاکنون قرائت کرديد کرديد، نکرديد حتماً اين تقريباً يک جزء قرآن است، اين را يا بخوانيد يا مطالعه کنيد. در اين زيارت وجود مبارک حضرت هادي به حضرت امير خطاب مي‌کند که در يک سرزمين سوزان، پيغمبر همه را جمع کرد. آن سه‌راهي که عده‌اي به حجاز مي‌آمدند، عده‌اي به عراق و عده‌اي به مصر، در آن سه‌راهي که هنوز متفرق نشده بودند، همه را جمع کرد و سخنراني کرد، کاري که خدا در جريان اقرارگيري بر توحيد، آن کار را انجام داد، رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) در اقرارگيري به رسالت و خاتميت، آن کار را انجام داد، در حضور اوّلين و آخرين زائران حج خطبه‌اي خواند فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَي مِنْكُمْ‏ بِأَنْفُسِكُم‏»؛ خدا فرمود: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾، همه گفتند: ﴿بَلَي﴾. رسول خدا هم گفت: «أَ لَسْتُ أَوْلَي مِنْكُمْ‏ بِأَنْفُسِكُم‏؟»؛ همه گفتند: «بلي». اين نقشه را ذات اقدس الهي ترسيم مي‌کند. آيا من پيامبر نيستم؟ همه گفتند بله. فرمود هر که من پيامبرم، علي؛ اين علي که دست مبارک حضرت را گرفت، در زيارت نوراني امام هادي(صلوات الله و سلامه عليه روحي له الفداء)هست؛ اينها چه علمي‌اند، چه قدرتي‌اند، يک جزء قرآن علمي؛ يعني علمي که ما به آن مي‌گوييم علمي؛ چون اگر کسي، طلبه‌اي کتابي را همين طور مطالعه بکند بخواند بفهمد، ما به آن علمي نمي‌گوييم. علمي يعني جان کَندن، يعني از استاد کمک گرفتن؛ آنکه طلبه همين طور مطالعه مي‌کند مي‌فهمد که از نظر ما علمي نيست. اين زيارت از نظر ما علمي است؛ يعني از نظر ما هر کسي نمي‌فهمد، حتماً استاد مي‌خواهد و انسان متعجب است که حضرت هادي را از مدينه آوردند ببرند به طرف زندان، وقتي به سرزمين نجف رسيد، ايستاده اين يک جزء قرآن را خواند. اين به اندازه يک جزء قرآن است، همه‌اش علم است. تاريخ حضرت را گفت، صحنه‌سازي را گفت، مخالفين را گفت، موافقين را گفت. ايستاده! اين مي‌شود امام.

تمام قدر پيغمبر ايستاد فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَي مِنْكُمْ‏ بِأَنْفُسِكُم‏ قَالُوا بَلَي»، فرمود: «مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»؛ اين علي مولاست. ديگر احدي نمي‌تواند اين را انکار بکند. سخن از تواتر لفظي و اينها نيست، شهود متواتر است. بخش‌هايي از سوره مبارکه «احزاب» را که خدا فرمود: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ،[11] مستدل کرد، بعد اقرار گرفت: «أَ لَسْتُ أَوْلَي مِنْكُمْ‏ بِأَنْفُسِكُم‏ قَالُوا بَلَي»؛ بعد فرمود: «مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ». اين انکارپذير نيست. از هيچ کس عذر قبول نيست؛ البته از کساني که در محضر آن صحنه بودند.[12]

ببينيد جريان غدير، نظير جريان ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾، يک صحنه محقّقانه، عالمانه و دقيق، همه بررسي شد. آن‌گاه بعضي انکار کردند بعضي انکار نکردند؛ مثل همين مؤمنين‌اند که در آن صحنه ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾، ﴿قَالُوا بَلَي گفتند، بعد کفر ورزيدند؛ يا نفاق، يا کفر، يا شرک، يا الحاد. وگرنه آن صحنه، صحنه انکار نبود. بعد از جريان غدير هم همين طور است، صحنه، صحنه انکار و مانند آن نبود. آن وقت در بخش‌هايي از سوره مبارکه «مائده» فرمود: ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾؛[13] چون دشمني که مخالف مسئله غدير بود، دشمن به عنوان ملحد يا کافر اينها نبودند؛ براي اينکه اين ماجرا بعد از فتح مکه است که همه مخالفان اسلحه را زمين گذاشتند، همه گفتند «آمنّا». حالا يا واقعاً گفتند «آمنّا» که «اسلموا»، يا ظاهراً گفتند «آمنّا» که درباره اموي‌ها و مرواني‌ها و اينها آمده است که «مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا»؛[14] در روايات ما هست که اينها مسلمان نشدند، منقاد شدند. همه اسلحه را زمين گذاشتند؛ مخالفي در کار نبود، محاربي در کار نبود. در آن روز ذات اقدس الهي مي‌فرمايد که ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾؛ خدا تو را از مردم حفظ مي‌کند. اين مردم چه کساني بودند؟ همه که تسليم شدند. اين جريان نفاق هست، جريان دورغي هست، جريان مشکل سياسي هست؛ و گرنه آن مشکل نظامي حلّ شده بود؛ چون همه در جريان فتح مکه، اسلحه را گذاشتند زمين و به حسب ظاهر ايمان آوردند. اين فقط مشکل سياسي بود که بگويند حضرت ـ معاذالله ـ قوم و خويش خودش را بر ما امين کرد.

در همين زيارت نوراني امام هادي(سلام الله عليه) فرمود: در هيچ صحنه‌اي براي تو اي علي، خدا امير قرار نداد. جنگ‌هاي فراواني شد و سنّ حضرت امير نسبت به خيلي از آنها کمتر بود. در همين زيارت نوراني حضرت هادي(سلام الله عليه) فرمود: «فما أمّر احدا عليک»؛ هيچ کسي را امير تو قرار نداد، تو «أمير الأمراء» هستي.[15] آن وقتي که سنّ تو کم بود امير بودي، سنّ تو ميانه بود امير بودي. تحت امامت احدي قرار نگرفتي. پيغمبر بايد امير قرار بدهد، سمت قرار بدهد. در يکي از صحنه‌هاي جنگ دست راست مبارک حضرت امير آسيب ديد، پرچم افتاد، يک عده رفتند پرچم را بگيرند فرمود: «فَضَعُوهُ فِي يَدِهِ الشِّمَال‏»؛[16] «فان شماله خَير من أيمانکم»؛ فرمود: درست دست راست حضرت علي آسيب ديد؛ ولي پرچم را به دست چپ حضرت بگذاريد، دست چپ حضرت از تمام دست‌هاي راست بالاتر است. يک چنين روزي ما داريم، فرمود: «فان شماله خَير من أيمانکم»، دست چپ علي از تمام دست‌ها و دست‌هاي راست بالاتر است. او با دست چپ کاري مي‌کند که شما با دست راست نمي‌توانيد اين کار را انجام بدهيد؛ اين حضرت امير است.

آن وقت ما با داشتن چنين امامي ـ خداي ناکرده ـ نبايد کاري بکنيم که آبروي اسلام، آبروي شيعه برود؛ به هر حال درست است بسياري يا خيلي يا بعضي، ما که نمي‌توانيم چقدر بگوييم ،اين مسئولين بي‌عُرضه‌ هستند؛ ولي اين مقدار هست که اين انبارها را موش‌ها ذخيره کردند، چرا ما اين طور باشيم؟ شما هر شب هر روز مي‌بينيد که فلان جا انباري است احتکار شده؛ چرا جان مسلمان‌ها را خون مسلمان‌ها را مي‌خوريد؟ براي چه؟ اين گراني براي چيست؟ خدا، خداي مظلومان است. اگر خدا ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾؛[17] او با اينکه ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[18] است. همه جا هست. فرمود در کمين همين‌هايي است که انبار دارند ذخيره مي‌کنند گراني توليد مي‌کنند، براي چه؟ ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد﴾؛ «مرصاد» يعني کمين. يک روز در بين، يک شب در بين شما مي‌بينيد فلان جا انبار بود، فلان جا انبار بود فلان جا انبار بود، براي چه؟ اين علي همه چيز را که بايد مي‌گفت گفت. همه راه‌ها را که بايد مي‌رفت رفت.

اين قرآن کريم در سوره مبارکه «توبه» دارد چهار جای يک عده را داغ مي‌کنند؛ فرمود جهنم سرجايش محفوظ است. با چه داغ مي‌کنند؟ ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ﴾،[19] با چه چيزي داغ مي‌کنند؟ با همين ارزهاي احتکاري، با همين سکه‌هاي احتکاري، با همان نقدينه‌هاي احتکاري. فرمود: پول را داغ مي‌کنند، مبادا کسي بگويد که اسکناس مي‌پوسد، خير؛ اين اسکناس در قيامت به صورت يک کاغذ نسوز در مي‌آيد. همه ما مي‌دانيم جهنمي هست؛ اما هيچ کس هيچ جا شنيد که از جنگل هيزم بياورند؟ ما که نشنيديم. در سوره مبارکه «جن» دارد که هيزم جهنم همين ظالمين هستند: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً؛[20] «قاسط» از «قَسط» است، «قَسط»؛ يعني ظلم، يعني جور. در قبال «قِسط» است که «قِسط» به معناي عدل است و انصاف. حالا ممکن است هيزم بياورند ما که خدا نکند برويم و ببينيم، از اسرار جهنم هزارها چيز هست، ما چه مي‌دانيم؛ اما آنکه مي‌دانيم که در قرآن گفت خود ظالم گُر مي‌گيرد، هيزم جهنم است. از اين بدتر؟ چرا ما اين طور باشيم؟ ما که مي‌توانيم در حد فرشته باشيم که فرشته‌ها به خدمت ما بيايند، چرا اين راه را طي نکنيم؟ ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً. «حطب»؛ يعني هيزم.

مي‌دانيد سابقاً که گاز و اينها نبود، هيزم را با آن آتشگيره‌ها، در آشپزخانه‌ها يک هيزم بزرگي بود که مي‌ماند هيزم‌هاي ديگر را با آن مي‌گيراندند. فرمود آن ائمه کفر، آن استکبار، آن ظالمان، آن بزرگان محتکر قوي، اينها وقود نار هستند، اينها هم هيزم‌هاي آن جهنم هستند که با آن گرفته مي‌شوند. ﴿هُم وَقُودُ النَّار﴾[21] را داريم، ﴿كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْن[22] را داريم. با داشتن اين امام، چرا بيراهه برويم؟ به هر حال راه باز است. بهترين عيدي ما اين است که ما به اين نظام بد نکنيم؛ حالا خير نمي‌رسانيم، حرفي ديگر است. زحمت شهدا را هدر ندهيم، زحمت جانبازان را هدر ندهيم. خدا، خداي همه است، مي‌پذيرد ما را.

چرا دست يازم چرا پاي کوبم ٭٭٭ مرا خواجه بي دست و پا مي‌پذيرد[23]

حالا اگر کسي از خانواده شهدا نشد، از خانواده جانبازها نشد، در جبهه نرفت، اين طور نيست که ذات اقدس الهي درِ رحمت را به روي او ببندد؛ ولي ما کاري نکنيم که زحمت آنها هدر برود. با داشتن اين علي! اين نمونه ندارد در عالم! اين راه باز است، اين روز روز غدير است. اين ذکر «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنا مِنَ‏ الْمُتَمَسِّكِينَ‏»، يک بار و ذکر «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‏ جَعَلَ‏ كَمَالَ‏ دِينِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ‏»، صدبار در امروز که روز عيد غدير است مستحب است. ما مي‌توانيم اين کار را بکنيم.

من مجدّداً مقدم همه شما بزرگواران، مخصوصاً طلاب عزيزي که امروز به لباس روحانيت ملبّس شدند را گرامي مي‌داريم و به همه شما تهنيت عرض مي‌کنيم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌کنيم به فرد فرد شما، آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت شماست مرحمت کند و اين دعا را در حق همه مؤمنان عالم «من الاوّلين و الآخرين» هم به اجابت برساند.

پروردگارا امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما!

نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما!

مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را به بهترين وجه حلّ بفرما!

خطر استکبار را به خود استکبار برگردان!

خطر صهيونيست را به خود صهيونيست برگردان!

ما را به آيين خانهداری، همسرداری، شوهرداری بيش از پيش آشنا بفرما تا اين غدّه بدخيم طلاق از جامعه ما رخت بربندد و اين کشور ولیّ عصر بدون طلاق به سر ببرد.

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1] . إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص464.

[2] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج95، ص321.

[3] . سوره اعراف، آيه172.

[4] . سوره اعراف، آيه172.

[5] . سوره غافر، آيه51.

[6]. سوره ابراهيم، آيه10.

[7]. سوره ابراهيم، آيه10.

[8] . سوره آل عمران، آيه97.

2. زاد المعاد، ص 353.

[10] . المزار (للشهيد الاول)، ص‏64.

[11]. سوره احزاب، آيه6.

[12] . المزار (للشهيد الاول)، ص‏64.

[13] . سوره مائده، آيه67.

[14]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), نامه16.

[15] . المزار (للشهيد الاول)، ص‏81؛ «وَ لَمْ يَكُنْ عَلَيْكَ أَمِير».

[16]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص299.

[17]. سوره فجر، آيه14.

[18] . سوره حديد، آيه4.

[19] . سوره توبه، آيه35.

[20]. سوره جن، آيه15.

[21]. سوره آلعمران، آيه10.

[22] . سوره آل عمران، آيه11؛ سوره أنفال، آيات52 و 54.

[23]. غزلِ منتسب به مرحوم نشاط اصفهاني.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments