جلسه درس اخلاق (1397/04/14)

06 01 2022 383049 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1397/04/14)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأَطيبين الأَنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي الله».

مقدم شما بزرگواران, نمازگزاران, مهمانان گرانقدر را ارج مي‌نهيم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت همه شماست و همه علاقه‌مندان به قرآن و عترت است عطا كند!

ما در آستانه شهادت امام ششم امام صادق(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) هستيم يك جمله كوتاه و نوراني از آن حضرت نقل كنيم بعد به بحثمان بپردازيم. وجود مبارك امام صادق طبق نقل مرحوم ابن بابويه قمي(رضوان الله تعالي عليه) فرمود: «ثَلَاثَةٌ هُنَّ فَخْرُ الْمُؤْمِنِ وَ زِينَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ سه اصل است كه مايه افتخار مؤمن و زينت دنيا و آخرتِ اوست: يكي «الصَّلَاةُ فِي آخِرِ اللَّيْلِ»؛ نماز شب, نگه‌داشتن پايان شب؛ دوم هم «وَ يَأْسُهُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ»؛ سوم «وَ وَلَايَةُ الْإِمَامِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص‏».[1]

نماز شب چون يك نشئه جدايي دارد در قرآن فرمود: ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً﴾؛[2] پايان شب موقع سحر زمزمه خوبي است كه بنده با خداي خود داشته باشد؛ هم استراحت كرده است و هم مانع بيروني نيست. در قرآن فرمود يك نشئه‌ است: ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً﴾. لذا نماز شب كه بر وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) لازم بود بر ما مستحب مؤكّد است؛ اين فخر ماست، اين زينت ماست.

دوم: يأس از آنچه در دست مردم است هيچ طمعي نداشته باشيم كه آنچه در دست ديگران است به ما برسد. اگر مال مي‌خواهيم آن همّتمان بلند باشد كه از منبع بخواهيم، همان خدايي كه به او داد به ما هم مي‌دهد. راه ما با خدا به خدا نزديك‌تر از راه ديگران باشد؛ چرا از ديگران كه مانده آنهاست و خورده آنهاست انسان طمع داشته باشد؛ فرمود: «وَ يَأْسُهُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ». سوم هم ولايت ما اهل بيت(عليهم السلام) شيعه باشد و پيرو قرآن و عترت باشد. اين طليعه بحث به مناسبت شهادت نوراني آن حضرت كه در بيست و پنجم اين ماه(شوال) است.

مطلب اساسي كه قرآن به ما آموخت، فرمود: اين سرمايه‌اي كه خدا به شما به نام عمر داد اين را در بامداد و شامگاه صرف سخن با او بكنيد؛ چون او يك قطره آب را به اين صورت در آورد: ﴿أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْني.[3] الآن صدها دانشكده پزشكي است كه مي‌خواهند همين يك مشكل ـ بدن ما را ـ حلّ كنند نمي‌توانند. بسياري از بيماري‌ها هنوز كشف نشده, بسياري از بيماري‌هاي كشف شده داروي آن كشف نشده؛ اين تازه مربوط به بدن است، روح كه حساب ديگري دارد. چرا با او سخن نگوييم. او كه فرمود من از هر كسي به شما نزديك‌تر هستم: ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ؛[4] شما بامداد و شامگاه وقتي داريد, نيمروز وقتي داريد، اينها را صرف گفتگوي با او بكنيد. ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ﴾ وارد شب مي‌شويد، ﴿وَ حينَ تُصْبِحُونَ﴾ روز مي‌كنيد شامگاه و بامدادتان به نام خدا و بين اين زمان‌ها هم بدانيد كه همه را او دارد اداره مي‌كند. ﴿وَ عَشِيًّا﴾[5] شامگاه كه مي‌خواهيد بخوابيد، ﴿وَ حينَ تُظْهِرُونَ﴾؛ وقتي كه به ظهر وارد مي‌شويد. «أظهر»؛ يعني «دخل فی الظّهر»، وقتي ﴿وَ حينَ تُظْهِرُونَ﴾ شد نماز ظهر و عصرتان, رفيق مي‌خواهيد او, دوست مي‌خواهيد او, همراز مي‌خواهيد او, همه كار به دست اوست. ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ﴾ که ﴿وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حينَ تُظْهِرُونَ﴾؛ بامداد, شامگاه, بين بامداد و شامگاه, نيمروز به نام خدا؛ آن وقت چنين جامعه‌اي، نه بيراهه مي‌رود نه راه كسي را مي‌بندد.

مطلب اساسي كه دين به ما گفته و الآن به صورت اين فضاي حقيقي، نه فضاي مجازي؛ اين مطلب را در پرانتز بارها شنيده‌ايد كه اين فضا, فضاي حقيقي است نه مجازي؛ چون سيم حقيقت نيست تا بي‌سيم بشود مجاز, چهره تلويزيون و شيشه حقيقت نيست تا بي‌شيشه بشود مجاز. هر وسيله‌اي كه انديشه را نقل و انتقال مي‌دهد وسيله حقيقي است. اين فضا, فضاي حقيقي است. اين دين به ما گفته قبل از اينكه برويد از چين ياد بگيريد, حرف‌هايتان را به چين بزنيد، درست است كه فرمود: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّين‏»؛[6] اما معناي آن اين نيست كه از آنجا ياد بگيريد. اوّل فرمود چيزي يادشان بدهيد، بعد فرمود اگر حرف‌هاي خوبي دارند ياد بگيريد. دو ابرقدرت آن روز در خاورميانه بود: يكي كِسراهاي ايران بود؛ ديگری هم قيصرهاي روم، بيش از اين دو قدرت كه ديگر در خاورميانه نبود. حضرت براي هر دو نامه نوشت كه مي‌آييد يا شما را بياورم؟ حجاز يك حياط خلوت بود براي اين دو ابرقدرت. هيچ كس براي حجاز لشكركشي نمي‌كرد؛ چون حجاز نه قدرت اقتصادي داشت, نه قدرت سياسي داشت, نه قدرت دامداري و كشاورزي داشت؛ اينها را به عنوان حياط خلوت حساب مي‌كردند، ايران براي حجاز، اهميتي قائل نبود, روم براي حجاز اهميتي قائل نبود. وقتي سلطان ايران خسروپرويز ديد نامه آمده كه مي‌آيي يا بياورمت؛ اين كدام قدرت است؟ براي روم هم همين را نوشت. قبل از اينكه به ما بگويد برو چين ياد بگير, به ما گفت برو چين را ياد بده. به يمن نامه فرستاد, گماشته فرستاد, مبلّغ فرستاد تمام اين منطقه‌هايي كه مقدور آن روز بود، به وجود مبارك حضرت امير فرمود تو برو يمن, تو اگر بتواني يك نفر را هدايت كني «لَئِنْ يَهْدِي اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِداً خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَم‏»؛[7] فرمود: اگر يك نفر را بتواني زنده كني تمام كُره زمين را به تو بدهند به اندازه زنده كردن يك آدم نيست، براي اينكه ايران بساطشان جمع مي‌شود. فرمود: ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ﴾؛[8] «سِجلّ»؛ يعني طومار. اين كاغذِ نوشته را نمي‌گويند «طومار»، اين وقتي لوله شد، مي‌شود «طومار», اگر صفحه‌اي باشد، چند نفر امضا كرده باشند، اين را مي‌گويند صفحه؛ وقتي كه لوله شد مي‌گويند «طومار». فرمود: ما بساط آسمان و زمين را لوله مي‌كنيم جمع مي‌كنيم، اين‌طور نيست كه هميشه آسمان باشد هميشه زمين باشد. ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ﴾. پس بساط آسمان برچيده مي‌شود، بساط زمين برچيده مي‌شود، عمري دارند؛ اما اگر كسي بتواند جواني را نجات بدهد، مردي را نجات بدهد؛ فرمود: يا علي! مي‌داني ارزش نجات دادن يك انسان بيش از ارزش آسمان و زمين است؛ چون اين يك موجود ابدي است. مگر انسان هزار ميليارد سال است صد هزار ميليارد سال است؟! الآن جا دارد ما سؤال كنيم زمين چند سالش است؛ اما جا دارد ما سؤال كنيم، دو دوتا چهارتا چند سالش است؟! اين زمان و زمين برنمي‌دارد، اين تازه رياضي است، يك بخش آن به كميّت و مقدار بسته است؛ اما جانِ ما به رياضي نيست، فوق رياضي است، به زمان و زمين بسته نيست، ما هستيم كه هستيم. فرمود: يا علي! برو يمن، مردم يمن را تربيت كن! «لَئِنْ يَهْدِي اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِداً خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَم‏»؛ ما چنين جامعه‌اي هستيم. انسان روحي دارد كه اين آسمان و زمين در كنار گوشه او، يك گوشه جا مي‌گيرند، اگر ـ إن‌شاءالله ـ وارسته شد، خيرِ او عالمگير خواهد شد، اگر ـ خداي ناكرده ـ آلوده شد، اين غدّه بدخيم در اين فضاي باز براي همه جامعه بدخيمي به بار مي‌آورد.

الآن اين دستگاه حقيقي، به هر حال هر نامي كه دارد، اين در دست است، ما بايد پيام بدهيم، چين را آدم كنيم، آمريکا را آدم كنيم، اينها دائماً درصدد آدم‌كُشي هستند. تمام كارخانه‌هاي ساخت اسلحه سه شيفته دارد كار مي‌كند تا آدم بكُشد. اينها در جنگ جهاني اوّل و دوم با اينكه حداقل هفتاد ميليون نفر را كشتند، هنوز سير نشدند. اگر كُشتن و كشتار قرار بود جامعه را اصلاح كند، جنگ جهاني اصلاح مي‌كرد. الآن هر روز دارند آدم مي‌كشند؛ حالا مستقيم نشد نيابتي، يا يمن يا سوريه يا عراق يا کشور ديگر. با كشتنِ مردم كه جامعه اصلاح نمي‌شود، مي‌شود همان جاهليت. با عقل و عدل جامعه اصلاح مي‌شود.

 فرمود يا علي! تو مردم را هدايت كن! بعد فرمود: وقتي چين رفتي، چهارتا حرف هم از آنها ياد بگير؛ نه اينكه اين فضا را دست ما دادند كه ببينيم غرب چه مي‌گويد، شرق چه مي‌گويد آن هم آلوده. اين بيان نوراني امام صادق است فرمود: «مَنِ اسْتَوَی يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون‏».[9] سوره‌اي در قرآن كريم است به نام سوره «تغابن» كه ﴿يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ.[10] يكي از نام‌هاي قيامت، «تغابن» است كه غَبْن افراد روشن مي‌شود كه چه كسي مغبون شده، چه كسي مبغون نشده. دنيا هم دار تجارت است يك عده: ﴿وَ كانُوا قَوْماً بُوراً.[11] «بائر» كه مي‌دانيد چيست؟ آن جايي كه كِشت و زرع نمي‌شود، «بائر» است. فرمود: يك عده بائرند, يك عده دائرند, يك عده: ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ[12] هستند, يك عده: ﴿يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ[13] هستند, يك عده خودشان بائرند. چرا ما بائر باشيم؟ مايي كه مي‌توانيم ﴿يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ باشيم، چرا بائر باشيم؟ فرمود: يك عده اين‌چنين هستند، يك عده آن‌چنان‌ هستند. صحنه قيامت, صحنه «تغابن» است؛ يعني روز ظهور «غَبْن». ﴿يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ. بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) كه قرآن ناطق است، فرمود: «مَنِ اسْتَوَی يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون‏»؛ كسي كه دو روزش يك اندازه باشد او مغبون است؛ براي اينكه 24 ساعت عمر داد، چيزي ياد نگرفت, كار خير انجام نداد, حرف خوبي هم نزد, حرف خوبي هم نشنيد «مَنِ اسْتَوَی يَوْمَاهُ»؛ حالا اين روز به معناي 24 ساعت است يا به معناي دو لحظه است كسي دو لحظه‌اش يكسان باشد اين يك لحظه عمر داد و چيزي ياد نگرفت.

 اين روح ما آن‌قدر قدرت دارد كه اين آسمان و زمين را در گوشه ذهن خود جا مي‌دهد. يك بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) است، فرمود: ظرف‌ها را شما در دنيا ديديد. روح، ظرفيت يك سلسله مطالب دارد؛ اما اين ظرف با ظرف‌هاي دنيا فرق مي‌كند. ظرف‌هاي مادّي ظرفيّتش مشخص است، يك; هر اندازه مظروف وارد اين ظرف بشود از ظرفيتش مي‌كاهد، دو; تا پر بشود، سه; اگر ظرفي ظرفيّت پنج ليتر آب دارد، وقتي دو ليتر آب رفت، اين ديگر ظرفيت پنج ليتر را ندارد، فقط آماده پذيرش سه ليتر است. هر مظروفي ظرف خودش را اشغال مي‌كند؛ اما قلب ما و روح ما و جان ما كه ظرف معارف است، خاصيّت آن اين است كه هر اندازه مظروف بيايد، اين مهمان‌ها را پذيرايي مي‌كند، خودش وسيع‌تر مي‌شود، اين مظروف، اين ظرف را وسيع‌تر مي‌كند؛ «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ»؛[14] اين بيان نوراني حضرت است در نهج‌البلاغه. فرمود طلبه‌اي كه وارد حوزه شد يا دانشجويي كه وارد دانشگاه شد، روز اوّل استعداد درك ده مطلب را دارد، اين ده مطلب وقتي وارد ظرف دل شد، فردا ظرفيّت آن بيشتر مي‌شود، مي‌تواند بيست مطلب بفهمد, وقتي فردا بيست مطلب فهميد، پس‌فردا سي مطلب مي‌فهمد. مظروف, ظرف را توسعه مي‌دهد. اين ظرفي نيست با آمدن مظروف پر شود، پر نمي‌شود؛ «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ»؛ اين از بيانات نوراني آن حضرت است: «إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ».

 اخلاق هم همين طور است، معارف هم همين طور است. چرا ما به آنجا نرسيم. اين ظرفيت كه براي ما هست، مرتب هم به ما گفتند ياد بگير و مرتب هم گفتند، دو لحظه آن در يک حدّ نباشد. جامعه را عقل و عدل اداره مي‌كند، اگر ـ خداي ناكرده ـ انسان بيراهه برود، آن بيماري‌هاي بدخيم هم همين را توسعه مي‌دهد. اين دل ظرفيت دو جانبه را دارد؛ كفر اگر بيايد وسيع‌ترش مي‌كند, شرارت بيايد وسيع‌ترش مي‌كند, شقاوت بيايد وسيع‌ترش مي‌كند، تا چه در اين دل بريزيم. اين دل ظرفيت فراواني دارد. غزالي مي‌گويد: من تمام مدت عمر كه نصيحت كردم، جمله‌اي به عظمت و جلال و شكوه حرف فردوسي نيافتم او مي‌گويد:

اگر بار خار است خود كِشته‌اي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشته‌اي[15]

به هر حال انسان را يا مي‌سوزانند يا جامه ابريشمي در بر مي‌كنند. خدا نكند ما از جهنم از نزديك باخبر باشيم، نمي‌خواهيم برويم و باخبر بشويم؛ اما ما هيچ جا نشنيديم كه از يك جنگل هيزم بياورند، جهنم را شعله‌ور كنند. اميدواريم نرويم و نبينيم! اما آن مقداري كه رفتيم و ديديم در قرآن، اين است كه فرمود هيزم جهنم آدم‌هاي ظالمي‌ هستند. ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً؛[16] «حَطب» ؛ يعني هيزم, حالا از جنگل هيزم مي‌آورند، جاي ديگر هيزم مي‌آورند ما نشنيديم. خود ظالم گُر مي‌گيرد از اين بدتر؟! مي‌شود يك هيزم نسوز, آنكه مال مردم را گرفته, آنكه اوضاع را به هم زده, جان مردم را, مال مردم را, امنيت مردم را, آرامش مردم را. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ﴾ قاسِط براي «قَسط» است، «قَسط»؛ يعني جور, «قِسط» مساوق با عدل است؛ كسي كه سهم ديگري را مي‌دهد مي‌گويند او قِسط ديگران را داده, كسي كه سهم ديگري را مي‌برد مي‌گويند اهل قَسط است. قاسطون و مارقون و ناكثون، اينها اين طور بودند. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً. اين را ما مي‌دانيم؛ اما از جاي ديگر هيزم بياورند، جهنم درست مي‌كنند، آن را نمي‌دانيم و اميدواريم ندانيم. موادّ سوخت و سوزش گازوئيل است، اينها را ما نمي‌دانيم؛ اما آنكه قرآن گفت اين است. خود انسان ظالم كه چراغ ديگري را خاموش كرده گُر مي‌گيرد. درختي است كه با آتش آبياري مي‌شود؛ ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في‏ أَصْلِ الْجَحيمِ﴾؛[17] درخت نسوز است، ما درختي كه با آتش رشد بكند نديديم؛ اين در قرآن كريم هست. هيزمي كه نسوز باشد براي ابد گُر بگيرد نديديم؛ ولي در قرآن هست. ما چرا آن طور باشيم، چرا روح و ريحان نباشيم؟ به تعبير فردوسي:

اگر بار خار است خود كِشته‌اي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشته‌اي

يك وقت انسان دارد ابريشم‌بافي مي‌كند، يك وقت دارد اين درخت پرتيغ جنگلي را مرتب آبياري مي‌كند، تيغ به بار مي‌آورد، به اين نيش بزند، در آن روزنامه بد بنويسد، در اينجا كار بد بكند، به اين اهانت بكند به او اهانت بكند؛ چرا ما آن طور باشيم؟ ما مي‌توانيم جامعه برين درست كنيم بهشت درست كنيم چرا بيراهه برويم؟ اين ابزاري كه دست ماست به وسيله اين پيام بدهيم كه غرب و شرق اصلاح شوند، چرا از آنها حرف‌هاي بد ياد بگيريم؛ اين راه باز است.

 بنابراين مخصوصاً نسل جوان اين ابزاري كه دستشان هست بدانند كه هر روز دارند بهترين سرمايه را صرف مي‌كنند؛ يعني جان و اين عزيزترين سرمايه كه به نام جان است به نام عمر است دارند مي‌دهند، به هر حال بايد چيزي هم بگيرند. گاهي عمر به جايي مي‌رسد كه خدا به اين عمر قسم مي‌خورد ما در تعبيرات عاميانه مي‌گوييم «به جان شما قسم» كه اين درست نيست؛ اما ذات اقدس الهي به جان پيغمبر قسم مي‌خورد ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفي‏ سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾؛[18] قسم به جان تو، اينها بيراهه مي‌روند. مستحضريد كه قسم خدا به بيّنه است، نه در قبال بيّنه. ما در محاكم آن كسي كه دليل دارد، شاهد دارد مي‌آورند، آنكه شاهد ندارد دليل ندارد سوگند ياد مي‌كند. در محاكم بشري، سوگند در مقابل دليل است؛ ولي سوگند خدا به خود دليل است، نه در مقابل دليل. يك وقت است كسي يا نابينايي در يك اتاق تاريكي از ديگري سؤال مي‌كند كه آيا صبح شده يا نشده، هر دو در فضاي تاريك هستند او ساعت نگاه مي‌كند يا علل و عوامل ديگر، مي‌گويد مثلاً قسم به فلان الآن روز است؛ اين دليل ندارد؛ اما كسي که نابيناست و ديگري بيناست، مي‌گويد به اين آفتاب قسم! الآن روز است؛ او به دليل قسم خورده، نه در قبال دليل. قسم‌هاي خدا در قرآن به دليل است نه در قبال دليل. فرمود: قسم به اين قرآن! تو پيغمبر هستي. دليل نبوّت پيغمبر معجزه است. ﴿يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ٭ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلين‏﴾؛[19] قسم به اين قرآن كه تو پيغمبر هستي! يعني چه؟ يعني قسم به اين آفتاب الآن روز است؛ قسم به معجزه، تو پيغمبر هستي. قسم‌هاي خدا به بيّنه است نه در قبال بيّنه اين خدا به عمر و جان پيغمبر سوگند ياد كرد، فرمود: قسم به جان تو كه سراسر علم است، اينها بيراهه مي‌روند: ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفي‏ سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾.

 بنابراين برگرديم به آغاز سخنمان سخن نوراني امام صادق(سلام الله عليه) كه اين در ايام شهادت او هستيم، فرمود: اين سه چيز فخر دنيا و آخرت مؤمن است: نماز آخر شب, صرف‌نظر كردن از آنچه در دست مردم است و ولايت اهل بيت و بيان نوراني وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اين است كه ما جاني داريم از آسمان و زمين وسيع‌تر و هر اندازه به آن مظروف بدهيم بر ظرفيت آن نسبت به ما افزوده مي‌شود؛ چرا مظروف خوب در آن نريزيم، ما كه بالاتر از آسمان و زمين هستيم. اگر در بخش پاياني سوره مباركه «احزاب» فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛[20] براي اينكه انسان حمل مي‌كند؛ پس معلوم مي‌شود انسان مي‌تواند كاري انجام بدهد كه آسمان بارِ امانت آن‌چناني را نمي‌تواند بكِشد, مي‌توانيم.

 آن‌گاه لذّت نماز شب خواندن را كسي مي‌چشد كه با او گفتگو كند، هيچ لذّتي به اندازه لذّت نام «مَنْ ذَاالَّذي‏ ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً» نيست.[21] ما بهترين غذايي كه مي‌خوريم، مادامي كه در فضاي دهن است لذيذ است، اگر از اين چند لحظه گذشت، از هر راهي خارج بشود عَفن است. بالا بياوريم عفن است از راه ديگر هم دفع بشود عفن است. همين چند لحظه‌اي كه در فضاي دهن است لذيذ است. اين بيان نوراني معصوم است فرمود هيچ لذّتي بالاتر از ياد حق و نام حق نيست: «مَنْ ذَاالَّذي‏ ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً»؛ چرا ما اين را از دست بدهيم. هيچ كس از ما گِله‌اي ندارد نگراني ندارد؛ براي اينكه ما نه بيراهه رفتيم، نه راه كسي را بستيم. گذشته از اينكه انبيا و اوليا از ما راضي‌ هستند, خدا از ما راضي است، سعادت ابد را هم داريم كه ـ إن‌شاءالله ـ اميدواريم جامعه ما اين‌چنين باشد به بركت قرآن و عترت.

«اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَيْنِ وَ عَلي‏ عَلِي بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلي‏ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلي‏ اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و رحمة الله و بركاته»

پروردگارا امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما!

 نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!

خطرات بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!

اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

مشكلات اقتصادي و ازدواج جوان‌ها را در سايه لطف وليّ‌ات برطرف بفرما!

عزيزاني كه اين راهزنان اقتصادي را گرفتند و گرفتار شان کردند ـ إن‌شاءالله ـ اجرشان با وجود مبارك وليّ‌ات در دنيا و آخرت محفوظ بماند!

دعاهاي همه ما در حقّ همه اينها ـ إن‌شاءالله ـ مستجاب باشد!

«غفر الله لنا و لکم و السّلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1] . الأمالي( للصدوق)، النص، ص544 .

[2] . سوره مزمل، آيه6.

[3] . سوره قيامة، آيه37.

[4] . سوره روم، آيه17.

[5] . سوره روم، آيه18.

[6] . وسائل الشيعه، ج27، ص27.

[7] . بشارة المصطفی لشيعة المرتضی (ط ـ القديمة)، النص، ص193.

[8] . سوره أنبياء، آيه104.

[9] . الأمالي( للصدوق)، النص، ص668.

[10] . سوره تغابن، آيه9.

[11] . سوره فرقان، آيه18.

[12] . سوره بقره، آيه16.

[13] . سوره فاطر، آيه29.

[14] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت205.

[15]. شاهنامه فردوسي, فريدون, بخش20.

[16] . سوره جن، آيه15.

1. سوره صافات، آيه64.

[18] . سوره حجر، آيه72.

[19] . سوره يس، آيات1 ـ 3.

[20] . سوره احزاب، آيه.72

[21] . زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص412.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments