اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم اجر همه شما عزاداران را تعظيم و تكريم كند و بهترين پاداش را به همه شما عزاداران مرحمت كند و اين عرض ادب و تعزيت را به پيشگاه وليّمان، ذات مقدس حجةبنالحسن(عليه و علی آبائه آلاف التحية و الثناء) به عنوان عرض ارادت و تعزيت قبول بشود!
وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) كه رئيس مذهب ماست، در حقيقت رئيس اسلام است، اختصاصي به ما شيعهها ندارد. در فرصت مناسبي كه نصيب آن حضرت شد سعي كردند اسلام ناب را درست تبيين كنند و تعليم بدهند و عناصر محوري آن را بيان كنند. اوّلاً سعي كرد مردم را به ساختن مدرسه و حوزه علميه و مراكز دانشگاهي آن روز آشنا كند، اين به عنوان اوّلين اصل و اقدام آن حضرت بود. اگر قرآن كريم درباره حضرت يعقوب دارد كه در فراغ يوسف شِكوهاش را به خدا ميبُرد، وجود مبارك امام صادق شكوهاش را به خدا ميبَرد در نداشتن حوزه علميه و مراكز فرهنگي بزرگ. وجود مبارك يعقوب گفت: ﴿أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْني إِلَی اللَّه﴾؛[1] اما وجود مبارك امام صادق ميگويد: «أَشْكُو إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَحْدَتِي وَ تَقَلْقُلِي بَيْنَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ حَتَّی تَقْدَمُوا وَ أَرَاكُمْ وَ آنَسَ بِكُمْ فَلَيْتَ هَذِهِ الطَّاغِيَةَ أَذِنَ لِي فَأَتَّخِذَ قَصْراً فِي الطَّائِفِ فَسَكَنْتُهُ وَ أَسْكَنْتُكُمْ مَعِيَ وَ أَضْمَنَ لَهُ أَنْ لَا يَجِيءَ مِنْ نَاحِيَتِنَا مَكْرُوهٌ أَبَدا»؛[2] فرمود من از تنهايي شكوه دارم و اندوهم را به بارگاه الهی منتقل میکنم. اي كاش اين طغيانگر عصر ما منصور دوانقي به من اجازه ميداد من مدرسهاي را در يك جاي خوش آب و هوا ميساختم؛ چون طائف در حجاز، جزء بهترين منطقههاي خوش آب و هواست. يك مدرسه و حوزه علميهاي را، مراکز فرهنگی، دانشگاهی اسلامی را در بهترين منطقه حجاز ميساختم، خودم در آنجا مسكن انتخاب ميكردم حجرهاي ميگرفتم و شما دانشجويان و طلّاب را در آنجا جا ميدادم و ملتزم ميشدم كه از ناحيه ما آسيبي به حكومت او نرسد؛ «فَلَيْتَ هَذِهِ الطَّاغِيَةَ أَذِنَ لِي فَأَتَّخِذَ قَصْراً». در حجاز آن منطقههاي سوزان و گرمسير جا براي درس و بحث و فكر نيست؛ اما جايي كه آب و هوايش مناسب و معتدل باشد اينجا براي مطالعه و پژوهش و تحقيق و تدريس و تعليم و تأليف است «فَلَيْتَ هَذِهِ الطَّاغِيَةَ أَذِنَ لِي فَأَتَّخِذَ قَصْراً فِي الطَّائِفِ فَسَكَنْتُهُ»؛ خودم هم ميآمدم در آن حوزه علميه حجرهاي داشتم مسكني داشتم «وَ أَسْكَنْتُكُمْ مَعِيَ»؛ شما شاگردان و دانشجويان و طلّاب را در آنجا جا ميدادم «وَ أَسْكَنْتُكُمْ مَعِيَ وَ أَضْمَنَ لَهُ أَنْ لَا يَجِيءَ مِنْ نَاحِيَتِنَا مَكْرُوهٌ أَبَدا»؛ تعهّد ميسپردم كه از ناحيه حوزه علميه و دانشگاه امام صادق(سلام الله عليه) آسيبي و رنجي به حكومت ننگين منصور دوانقي نرسد, اين اصل اوّل.
اگر وجود مباركش رئيس مذهب بود اين ايده را پياده كرد؛ منتها اجازه ساختن مدرسه و حوزه علميه و دانشگاه را در طائف ندادند، در جاي ديگر ندادند؛ اما او در منزلش, در جاهاي تنهايي, يك نفر, دو نفر همين كار حوزه و دانشگاه را كرد، چهار هزار شاگرد تربيت كرد، اصول اربعمائه را تدوين كرد كه اين كتب اربعه ما خوشه و شاخهاي از آن اصول اربعمائه وجود مبارك امام صادق است كه دهها حُكم فلسفي و كلامي و فقهي و حقوقي را به شاگردانش آموخت. فرمود, برو در مسجد كوفه بنشين! «اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاس».[3] براي تشويق به خدمتگزارش فرمود. ابانبنتغلب كه از شاگردان مخصوص امام صادق(سلام الله عليه) بود. حضرت براي اينكه به علم و عالم احترام كند تا جامعه به حوزه علميه بروند به دانشگاهها بروند، حوزوی و دانشگاهی بشوند، عالم بشوند. وقتي ابانبنتغلب طبق نقل نجاشي به حضور مولايش شرفياب ميشد؛ ابان از شاگردان حضرت بود وقتي به حضور امام صادق مشرّف ميشد، حضرت به خدمتگزارش دستور ميداد، ميفرمود: «ألق الوسادة لابان»؛[4] اين تشك را پهن كن كه ابان روي تشك بنشيند، در حالی که اين شاگرد او بود؛ الآن هم وجود مبارك امام زمان همان كار را ميكند، اينها يك نورند «كلهم من نور واحد»؛[5] اين طور نيست كه وجود مبارك امام صادق به شاگردانش احترام بكند و ـ معاذالله ـ وجود مبارك امام زمان نكند.
اين فخر بود براي ابان بن تغلب كه به حضور امام زمانش برود. اين امام زمان به خدمتگزارش ميگويد اين تشك را براي آقا پهن كن تا ايشان روي تشك بنشيند: «ألق الوسادة لابان»؛ اين اصل اوّل كه امام صادق اين كاره بود. حالا مدرسه ساخت, حوزه علميه ساخت يا نساخت در خانهها دو نفر, سه نفر؛ مثل خود پيغمبر(عليه و علی آله آلاف التحية والثناء) كه سيزده سال در مكه بودند حوزه علميه نداشتند, دانشگاه نداشتند، ولي اين خانهها, كوي و برزنها, ديدارهاي خصوصي با افراد همين دانشگاه و حوزه علميه او بود.
اصل دوم اينكه آدم به هر حال چه چيزي بفهمد؟ حالا ما حوزه علميه و دانشگاه درست كرديم، چه درسی بخوانيم؟ درس بخوانيم كه روي ميز بنشينيم و مشكل جامعه حلّ نشود يا درس بخوانيم كه مشكل جامعه حلّ بشود. درسي بخوانيم كه خروجياش صنعت و كشاورزي و دامداري و اشتغال و توليد باشد. درسي بخوانيم كه روي ميز بنشينيم همان است كه به ما گفتند: «أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع»[6] اين دعاهايي كه ميگويند در قنوت نماز, در تعقيبات نماز بخوانيد يعني چه؟ يعني خدايا آن علمي كه مشكل جامعه را حلّ نكند آن علم يك آفت است ما از آن علم به تو پناه ميبريم.
حالا وجود مبارك امام صادق اگر توفيقي برايش پيدا نشد كه حوزه علميه وسيعي, دانشگاه وسيعي, مدرسه وسيعي بسازد علومي كه بايد بخوانند و عالم بشوند آن را مشخص كرد؛ وگرنه اين روضهخواني يك اثر خاص خود را دارد، اين از هر عوامي ساخته است. همه ما ميدانيم نجّارها كه سابقاً خطکشی میکردند خودکار يا مدادی را پشت گوش خود قرار میدادند؛ اين از کجا آمده، كسي در محضر حضرت آمده چيزي نوشته خواست قلم را به زمين بگذارد، فرمود: «ضَعْ قَلَمَكَ عَلی أُذُنِك»؛[7] قلم را روي زمين نگذار پشت گوشات بگذار! اين را از بزرگان چند قرن قبل نقل كردند که پيغمبر فرمود: كه قلم را مگر كسي روي زمين ميگذارد؟«ضَعْ قَلَمَكَ عَلَی أُذُنِك»؛ قلم را پشت گوش بگذارد. خدا به اين قلم قسم خورد همان طوري كه به قمر قسم خورد كه نور ميدهد ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها* وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾[8] به قلم هم قسم خورد: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُون﴾؛[9] قسم به قلم! قسم به تأليفات! قسم به كتابهاي عالمان دين! اين قسم خداست، اين است كه جامعه را زنده و پويا نگه ميدارد.
اصل دوم كه حالا مدرسه ساختيم چه چيزي بايد بخوانيم؟ مرحوم كليني نقل كرد هم وجود مبارك پيغمبر هم وجود مبارك امام صادق(عليهما الصلاة و عليهما السلام) فرمود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَة»؛[10] وقتي وارد حوزه علميه يا دانشگاه شديد بدانيد انسان چه حقيقتي است بدانيد حقيقت عالَم چيست؟ بدانيد حقيقت عالم را چه كسي آفريد؟ بدانيد بين انسان و حقيقت عالم چه پيوندي است؟ بدانيد انسان يك موجود ابدي است بدانيد انسان مرگ را ميميراند نه بميرد؛ انسان هست كه هست، فرمود اينها را بخوانيد. آن وقت چنين انساني خروجياش نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد. او هم حرمت هوا را حفظ میکند. همين دين گفته «مَنْ سَقَی طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً فَكَأَنَّمَا سَقَی مُؤْمِناً مِنْ ظَمَإٍ»[11] همه ما ميدانيم كه اگر مؤمني تشنه بود عطش داشت و اگر آب به او نرسانيم، بر ما لازم و واجب است بر ما ثواب هم دارد؛ همان بيان را امام درباره كشاورزي و دامداري و آبياري درختها و نهالها و فضاي سبز گفته, ما فضاي سبز ميخواهيم, پرهيز از ريزگرد ميخواهيم, امنيت منطقهای، هوايي و صحرايي ميخواهيم. حضرت فرمود: وقتي وارد حوزه علميه يا دانشگاه شديد «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَة»، اين چيزها را بايد ياد بگيريد.
اصل سوم، امام صادق كه رئيس مذهب ماست چه كار كرد؟ فرمود اگر اين دانشگاهي كه من ميگويم داشتيد، اگر اين حوزههاي علميهای كه من ميگويم داشتيد، خروجياش اينها هستند كه من ميگويم «لَا يَسْتَغْنِي أَهْلُ كُلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلَاثَةٍ يَفْزَعُ إِلَيْهِمْ فِي أَمْرِ دُنْيَاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِكَ كَانُوا هَمَجا»؛[12] فرمود خروجي حوزهها بايد مرداني باشند راهشناس, راهبين, راهرو كه ﴿جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ﴾[13] در هر محلّي كه ميرود مثل اينكه نور دارد حركت ميكند. آن عالمي كه ديدن او, نشستن او, گفتار او, محضر او مردم را نور ندهد كه او عالم نيست. آن دانشگاهي هم اينچنين است. فرمود سه اصل، سه چيز، سه عنصر و سه طايفه است كه هيچ كشوري از آنها بينياز نيست « فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِكَ كَانُوا هَمَجا»؛ «همج»؛ اين پشههاي فضا را ميگويند. آنها چه کسانی هستند؟ «فَقِيهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ وَ أَمِيرٍ خَيِّرٍ مُطَاع وَ طَبِيبٍ بَصِيرٍ ثِقَة»؛ فرمود خروجي حوزه و دانشگاه بايد اينها باشد؛ فقاهت باشد, پرهيزگاري باشد, وارستگي باشد, حقيقتگويي باشد, حقيقتيابي باشد که انسان با سيره و سنّت او متديّن بشود اين براي حوزه. بخشهاي بهداشت و درمان و تأمين سلامت جامعه بايد طوري باشد كه انسان به حرف اين طبيب اطمينان داشته باشد، اين طبيب بين خود و خداي خود چيزي كه نميداند نسخه بنويسد. اگر ـ خداي ناكرده ـ طبيبي تشخيص نداده، نسخه نوشت تمام خسارتهای آن بيمار را شرعاً ضامن است و اگر چشمش پاك نبود, دستش پاك نبود, گوش او پاك نبود، روميزي و زيرميزي براي او تفاوت داشت، اين طبيبِ بصيرِ ثقه نيست؛ اين خروجي دانشگاه و حوزههاي علميه امام صادق نيست. فرمود: «طَبِيبٍ بَصِيرٍ ثِقَة». سوم: «أَمِيرٍ خَيِّرٍ مُطَاع»؛ ارتش خوب, نظامي خوب, سپاه خوب, بسيجي خوب, مردم متديّن و فداكار خوب كه به كسي حمله نكنند؛ ولي حمله هيچ كسي را هم تحمّل نكنند. بيان نوراني اميرالمؤمنين اين است كه «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاء»؛[14] اين بيان حضرت در نهجالبلاغه است؛ فرمود يك ملّتِ سنگخور نباشيد، سنگ از هر جا آمد برگردانيد؛ ديگر آمريكا به خودش اجازه بيادبي ندهد, اجازه نقض برجام ندهد, اسرائيل به خودش اجازه بيادبي ندهد, كسي به خودش اجازه حمله ندهد. فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاء»؛ اين بيان صريح حضرت امير در نهجالبلاغه است. فرمود يك ملّت سنگخور نباشيد! سنگ از هر جا آمد بدون معطّلي برگردانيد. به كسي حمله نكنيد؛ اما حمله كسي را هم تحمّل نكنيد، اينها خروجي حوزه و دانشگاه است، اگر ارتش است اين است, سپاه است اين است, بسيج است اين است, مردم است اين است.
پس اگر امام صادق(سلام الله) رئيس مذهب شد، اوّل به اين فكر بود كه حوزههاي علميه و دانشگاههايي تأسيس كند كه خودش در آنجا حضور داشته باشد. دوم علومي كه بايد بخوانند: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ» است. سوم خروجي حوزهها و دانشگاهها هم مشخص است.
اصل چهارم: اگر ما بخواهيم كشوري داشته اسلامي باشيم كه حوزههاي علمياش اين, دانشگاههايش آن! علوم درسي رسمي حوزهاش اين, علوم رسمي دانشگاهش آن! خروجي حوزههاي علميه اين، خروجی دانشگاهها آن! به هر حال يک جا و يک محور يك پناهگاه اصلي بايد داشته باشد كه همه به آن سمت گرايش داشته باشيم، همه او را نگاه كنيم و آن كعبه است. فرمود تنها جايي كه ميتواند مجمع همه مسلمانهاي عالم باشد كعبه است؛ اين از بيانات نوراني امام صادق(سلام الله عليه) است، فرمود: «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ»؛[15] مادامي كه كعبه از اسارت آل سعودها در نيايد دين, قيام ندارد، دين مادامي قائم است كه كعبه قائم باشد، «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ». چرا امام صادق ما را به كعبه آشنا ميكند؟ براي اينكه اصلاً ما با كعبه داريم نفس ميكشيم اگر مسلمانيم, تمام زندگي ما در ارتباط تنگاتنگ با كعبه است. نماز پنجگانه ما به طرف كعبه است, تمام مسلخها و مذبحها و ذبحهايي که در سلّاخخانهها هست به طرف کعبه است. تمام اين منزلها وقتی جايي به عنوان دستشويی میسازند رو به کعبه حرام، پشت به کعبه حرام! در تمام نشستنها به ما ميگويند هر جا مينشيني اگر ممکن است مستحب است رو به كعبه بنشينی, محتضرها را وقتي تلقين ميكنيم «وَ الْكَعْبَةَ قِبْلَتِي»,[16] مردهها را تلقين ميكنيم «وَ الْكَعْبَةَ قِبْلَتِي»، اين كعبه اصلاً با او داريم نفس ميكشيم، چرا؟ ما كاري داريم در شبانهروز كه رو به كعبه نباشد يا واجب است يا مستحب. اگر دستشويي است كه رو به كعبه حرام، پشت به كعبه حرام, نشستن است كه رو به كعبه مستحب, نماز است كه رو به كعبه, دعا هم كه رو به كعبه, همه کارها كه رو به كعبه, تمام كلّ كارهاي كشور به كعبه وابسته است؛ تا نفس ميكشيم كعبه، «وَ الْكَعْبَةَ قِبْلَتِي», محتضر را تلقين ميكنيم «وَ الْكَعْبَةَ قِبْلَتِي», وارد قبر ميكنيم ميگوييم بدان كه سؤال كردند «وَ الْكَعْبَةَ قِبْلَتِي», دعاهاي بعد از نماز ما, «وَ الْقُرْآنَ كِتَابِي وَ الْكَعْبَةَ قِبْلَتِي»؛ فرمود اين کعبه را بايد حفظ كنيد چرا؟ براي اينكه كعبه درس آزادگي ميدهد. اينكه بارها گفته شد آل سعود هيچ سِمتي نسبت به كعبه ندارد براي همين است.
در ايران يك سلسله ميراث فرهنگي است به نام تخت جمشيد اين را مردم ايرانزمين ساختند و حق دارند, در مصر يك سلسله اموري است به عنوان اهرام مصر، اين ميراث فرهنگي خود آن مردم است كه آنها ساختند. در چين ديوار چين است که آنها ساختند؛ اما حرمين را, كعبه را چه كسي ساخت؟ فرمود: ﴿وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ﴾[17] اينكه قرآن فرمود كعبه, بيت آزاد است؛ چون درس آزادگي ميدهد. احدي در اوّل پيدايش زمين تا الآن مالك اين سرزمين نبود، هيچ كس! كعبه را خليل حق كه «خليل من همه بتهاي آزري بشكست»[18] خليل حق كعبه را ساخت, ذبيح حق كعبه را ساخت، اينها ساختند؛ آنجا اصلاً نه آب داشت نه آبادي, آب را اسماعيل به بار آورد. الآن ما در كنار منطقهاي كوهنشين به نام دماوند زندگي ميكنيم؛ اين چشمه كنار مسجد، اگر يك سال بارندگي كم باشد اين آبش ميخشكد؛ آنجا منطقه بارندگی و سردسير نيست؛ منطقه برف و تگرگ نيست. الآن چهار هزار سال اين چشمه دارد ميجوشد، به نام چشمه زمزم است. که از زير پاي اسماعيل جوشيد، ديگر آنجا كه جاي بارندگي و برف نبود. چشمهاي كه چهار هزار سال دارد ميجوشد در قدمگاه اسماعيل، احدي حق ندارد در آنجا دخالت كند. در قرآن فرمود: اين خانه آزاد است، اين ذرّهاي حق کسی نبود. بعدها اجداد همين آلسعود اين كعبه را بتكده كردند، همين اجداد آلسعود، اينجا را وثن و صنم بار كردند، اين کعبه را. فرمود اگر درس آزادگي ميخواهيد, درس آزادي از جهلِ علمي و جهالت عملي ميخواهيد بايد با كعبه رابطه داشته باشيد اين خانه, خانه عِتق است خانه آزادي است ﴿وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ﴾. فرمود تا كعبه هست دين هست، اگر ـ خداي ناكرده ـ اين كعبه غصب بشود، دين به اسارت رفته است. چرا وجود مبارك حضرت امير در نهجالبلاغه در نامهاي كه براي مالك اشتر نوشت فرمود: مالك! بعد از غدير و تبديل غدير به سقيفه «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»،[19] اين بيان صريح حضرت است در نهجالبلاغه. در نامهاي كه براي مالك نوشت. فرمود: دين به اسارت رفته بود؛ نماز بود ولي نمازِ اسير, قرآن بود قرآنِ اسير, حج و زكات و خمس بود ولي اسير بود، از نمازِ اسير كاري ساخته نيست «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا».
امروز حج در اسارت آلسعود است. كعبه در اسارت آلسعود است. حرمين در اسارت آلسعود است. آنها حقّي ندارند، هيچ حقّي ندارند ﴿إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾.[20] وجود مبارك امام صادق فرمود: دين مادامي زنده است كه كعبه از اسارت آلسعودها آزاد بشود و آنها هيچ حق ندارند و نميتوانند بگويند در سرزمين ماست شما مهاجريد, شما نساختيد، وجود مبارك ابراهيم خليل ساخت, ذبيحش ساخت ﴿وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾[21] تك تك اين سنگها, ملاتها, با اين جمله قرآني اين دو پيغمبر ساخته شد ﴿وَ إِذْ يَرْفَعُ﴾ که فعل مضارع است مفيد استمرار است؛ يعني ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) كه اين كعبه را ميساختند، ذكر زير لبشان در حال ساختن ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ بود، هر سنگي كه ميآوردند, هر ملاتي كه روي سنگ ميكشيدند﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾، با ﴿رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ خانه خدا ساخته شد؛ اين خانه آزاد است.
فرمود ما مادامي كه با كعبه در ارتباط هستيم, بيگانه با كعبه رابطهاي ندارد و حقّ دخالت ندارد، مادامي كه كعبه روي كار است و زنده است دين زنده است. اين میشود امام صادق! فرمود: چه روستا, چه شهر, چه شرق چه غرب هر جايي ميخواهي زندگي كني بايد اين امور را داشته باشد «الْهَوَاءِ الطَّيِّبِ وَ الْمَاءِ الْغَزِيرِ الْعَذْبِ وَ الْأَرْضِ الْخَوَّارَة»[22] اين ميشود رئيس مذهب. فرمود جايي را انتخاب بکن و زندگي بكن آب خوب, هواي خوب, زمين حاصلخيز داشته باشد؛ اين ميشود امام! فرمود مبادا جايي بروي كه آبش كم باشد يا زمينش حاصلخيز نباشد يا ريزگرد داشته باشد! اگر دارد برطرف كن، اگر ندارد حُسن انتخاب داشته باشد «لَا تَطِيبُ السُّكْنَی إِلَّا بِثَلَاثٍ الْهَوَاءِ الطَّيِّبِ وَ الْمَاءِ الْغَزِيرِ الْعَذْبِ وَ الْأَرْضِ الْخَوَّارَة»؛ «وَ الْمَاءِ الْغَزِيرِ»؛ يعني فراوان، «الْأَرْضِ الْخَوَّارَة»؛ يعني زمين حاصلخيز. حالا اگر داشتيم و ـ خداي ناكرده ـ ميزنشين بوديم، تقصير خود ماست. رئيس مذهب گفت درسي بخوان كه با كار آشنا باشد, درسي بخوان كه به مردم حرمت بدهي نه از مردم احترام بگيري, درسي بخوان كه به مردم جان بدهي نه جان مردم را بگيري.
حالا روشن شد كه چرا ما براي او گريه و ناله ميكنيم؟ چرا او را از دست داديم اين طور ضجّه ميزنيم؟ چه کسی بود؟ در بحبوحه خفقان بني عباس اين حرفها را زد. چهارصد اصل را تنظيم كرد و به شاگردان خود آموخت؛ او به علما احترام كرد او به دانشمندان احترام كرد, او به مدرسه و حوزه و دانشگاه احترام كرد، شد رئيس مذهب. مرحوم كليني(رضوان الله تعالی عليه) نقل ميكند كه مأموران منصور دوانقي در كمال بيادبي و بيحرمتي اين خانه را به آتش كشيدند و حضرت را با آن وضع بيرون آوردند.
«السَّلَامُ عَلَی الْحُسَيْنِ وَ عَلَی عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَی أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَی أَصْحَابِ الْحُسَيْن و رحمة الله و بَرَکاتُهُ».[23]
پروردگارا تو را به انبيا و اوليايت قسم, تو را به مقرّبان و فرشتگانت قسم, تو را به آيات الهي قسم, تو را به آنچه نزد تو مقدس و منزه است سوگند ياد میکنيم که دين ما, دنياي ما, آخرت ما, نظام ما را در سايه وليّمان امام زمان حفظ بفرما!
فرج آن بزرگوار را تعجيل بفرما!
رهبر ما مراجع ما دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه عنايتهای ولیّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا و اولياي الهي محشور بفرما!
خطر سلفي و تکفيري و داعشي را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
اين کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!
مشکلات اقتصاد مقاومتی و ازدواج جوانها را تو را به انبيا و أوليای خود قسم به بهترين وجه برطرف بفرما!
مشکلات فرد فرد اين ملّت را به بهترين وجه حلّ بفرما!
بيمارانشان را شفا مرحمت بفرما!
تو را به عزت و عصمت انبيا و أوليايت قسم اين جوانهای ما را مشمول دعای خاص ولیّات قرار بده!
اين جوانها و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
اين دعاها را در حق همه عزاداران و مؤمنان و شيعيان و مسلمانها مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . سوره يوسف، آيه86.
[2] . الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج8، ص215.
[3] . رجال النجاشي، ص10.
[4] . رجال النجاشی، ص11؛ «دخلت مع أبي إلى أبي عبد الله(عليه السلام)، فلما بصر به أمر بوسادة فألقيت له و صافحه و اعتنقه و ساءله و رحب به».
[5] . ر.ک: الغيبة(للنعماني)، ص93؛ «يَا مُحَمَّدُ إِنِّي خَلَقْتُ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِد...».
[6] . المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص299.
[7] . منية المريد، ص350.
[8] . سوره شمس، آيات1 و 2.
[9] . سوره قلم، آيه1.
[10]. الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص32.
[11] . وسائل الشيعة، ج17، ص42.
[12] . تحف العقول، النص، ص321.
[13] . سوره انعام، آيه122.
[14] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، حکمت314.
[15] . الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج4، ص271.
[16] . الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص90.
[17] . سوره حج، آيه29.
[18]. ديوان سعدي، غزل40؛ «دگر به روي کَسم ديده بر نميباشد ٭٭٭ خليل من همه بتهاي آزري بشکست».
[19] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), نامه53.
[20] . سوره انفال، آيه34.
[21] . سوره بقره، آيه127.
[22] . تحف العقول، النص، ص320.
[23] . البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص271.