اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما علما, فضلا, فرهيختگان, نخبگان, بزرگواران دفاع مقدس و ساير برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم. اميدواريم ذات اقدس الهي اعمال پربركت ماه مبارك رمضان را از همه به احسن وجه بپذيرد و توفيق شكرگزاري نسبت به نعمتهاي الهي را به ما مرحمت كند و ايامي كه در پيش داريم، بخشي متعلق به وجود مبارك حضرت عبدالعظيم حسني است و بخشهاي ديگري هم مربوط به وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه), ائمه ديگر كه همه اينها وليّ نعمت ما هستند بايد از اين مائده و مأدبه الهي حداكثر بهره را ببريم!
مستحضريد كه قرآن كريم در صدد اين است كه جامعه بشري را زنده كند، اين حياتي كه براي همه ما هست كه مشترك بين حيات انساني و حيات حيواني است؛ اما يك سلسله مشتركاتي بين انسان و فرشتههاست كه اصرار قرآن كريم بر اين است كه ما را به آن حيات مشترك بين انسان و فرشته برساند كه ما هم در حدّ فرشته بشويم؛ حالا ائمه ما (عليهم السلام) اينها معلمان فرشتهاند، از ما آن توقّع نيست؛ اما در حدّ فرشته شدن براي ماها مقدور است؛ لذا فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ﴾،[1] گرچه نام ذات اقدس الهي و همچنين وجود مبارك پيامبر(عليه و علی آله آلاف التحية و الثناء) به عنوان تثنيه و دو نفر ذكر شد؛ اما چون دعوت يك دعوت است، از اين جهت فعل و ضمير را مفرد ميآورد. دعوت خدا به وسيله پيامبر است, دعوت پيامبر همان دعوت خداست، «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعَواكُمْ» نيست ﴿إِذا دَعاكُمْ﴾ هست. اينها ميخواهند ما را زنده كنند خطاب به زندههاست. فرمود اي زندهها! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد كه اينها شما را زنده ميكنند ما با چه چيزي زندهايم؟
يك حيات است كه وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) در همان بخش اوّل دعاي صحيفه سجاديه مرز انسان و حيوان را مشخص كرد؛ فرمود: انسان را ديگران حيوان ناطق ميدانند؛ اما برابر فرهنگی که قرآن كريم به ما آموخت انسان را «حيّ حميد» ميدانيم نه حيوان ناطق. در همان دعاي نوراني صحيفه سجاديه دارد كه خدايا! اگر راه حمد را به ما نياموخته بودي ما نعمتهاي تو را صرف ميكرديم و همين جامعهاي كه نعمت الهي را بدون حمد صرف كند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾»،[2] تو حمد و شكر را به ما آموختي كه ما حيات انساني پيدا كنيم.
پس يك وقت است از عدهاي سؤال ميكنند انسان چيست؟ ميگويند حيوان ناطق, زندهاي است كه حرف ميزند. وجود مبارك امام سجاد میفرمايد که انسان, حيوان ناطق نيست؛ «الإنسان حيٌّ حميد»، فصل مقوّم انسان, حمد اوست. مستحضريد كه حمد گذشته از اينكه حمد زباني است كه انسان بايد در برابر نعمت خدا شاكر باشد، عمده آن است كه اين نعمت را به جاي خود صرف كند. صرف نعمت به جاي خود بدون آشنا بودن به تعيينكننده آن نعمت كه منعِم كيست و جايش چيست اين ممكن نيست. الآن تمام تفاوت بين ما موحّدان و جهان غرب اين است که ما ميگوييم عدل, آنها هم ميگويند عدل, ميگوييم ظلم بد است آنها ميگويند ظلم بد است, ميگوييم حقوق انسانها، آنها هم ميگويند حقوق انسانها، تا اينجا مرز مشترك بين ما و ديگران است. اين «عدل» كه يك كلمه سه حرفي است يك مفهوم روشني دارد. عدل؛ يعني هر چيزي را سر جايش قرار بدهيم و خيلي محبوب هم هست عدل مورد علاقه همه مردم است؛ اين هم مشترك بين ما و آنهاست. اما عدل كه معنايش اين است كه «وضع کلّ شیء في موضعه»؛[3] هر چيزي را در جاي خود قرار بدهيد جاي اشيا كجاست؟ جاي اشخاص كجاست؟ ما ميگوييم جاي اشيا و اشخاص را اشياآفرين و اشخاصآفرين معين ميكند، آنها ميگويند ما معين ميكنيم؛ ما ميگوييم درخت انگور كه ميوه شيريني دارد چه قسمتش حلال است چه قسمتش حرام، آن را انگورآفرين بايد بگويد, آنها ميگويند ما ميگوييم چه شراب باشد چه سركه باشد چه شربت باشد، همهاش حلال است. تمام تفاوت حقوق بشر, عدل و ظلم, اخلاق همين است. ما ميگوييم عدل چيز خوبي است، عدل هم معنايش اين است كه هر چيزي در جاي خودش باشد؛ اما جاي اشيا كجاست؟ جاي اشخاص كجاست؟ جاي نعمت كجاست؟ آنها ميگويند ما معين ميكنيم، ما ميگوييم آنكه نعمت آفريد بايد معين كند؛ اين فرق مسلمان و غير مسلمان است؛ منتها آنها بالصراحه ادعا نميكنند که ما فرعون هستيم ﴿ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري﴾،[4] اما حرف همين است، آنها نميگويند عدل بد است، آنها ميگويند همان طور كه شما ميگوييد عدل خوب است، ما هم ميگوييم خوب است ميگوييم اگر عدل خوب است عدل اين است که انسان هر چيزي در جاي خودش قرار بدهد. جاي اشيا كجاست؟ وجود مبارك امام سجاد در همان دعاي اوّل صحيفه سجاديه دارد كه «الانسان حيّ حميد»؛ چون بيان نوراني حضرت اين است كه اگر كسي حمد نكند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ». پس ما در برابر نعمتهاي الهي چند كار بايد بكنيم: يكي اينكه نعمت را خدا به ما داد: «بر هر خوان که بنشتم خدا رزّاق بود»[5] يكي اينكه جايش هم مشخص است كه كجا صرف بكنيم چطور صرف كنيم؛ اين مطلب اوّل.
بنابراين بهترين راه كه فرمود دعوت خدا و پيغمبر اين است كه شما را زنده كند؛ يعني بشويد «حيّ حميد»؛ حالا كه «حيّ حميد» شديم، به ما گفتند اين راه را بگيريد و ادامه بدهيد، بسياري از فرشتهها نازلتر از مقام انسان, مقام دارند. اين همه فرشتهها كه در بهشت خدمتگزار مؤمنيناند، مقامشان پايينتر از مؤمنين است اين همه فرشتههايي كه در حالت احتضار به مؤمنين سلام عرض ميكنند: ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[6] اين همه فرشتههايي كه قرآن معرفي ميكند، اينها به مؤمنين سلام عرض ميكنند و در خدمتشان هستند؛ پس ما ميتوانيم هم به حدّ فرشتهها برسيم, هم از فرشتهها بالاتر برويم؛ البته فرشتهها هم درجاتي دارند؛ اين هم يك مطلب.
مطلب ديگر اين است كه يكي از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه ما دست و پاي خود را نبنديم، اين آرزوها و خواستههاي ناروا، دست و پاگير است. فرمود: «أَشْرَفُ الْغِنَی تَرْكُ الْمُنَی»؛[7] بالاترين سرمايه اين است كه انسان گرفتار آرزوها نباشد من به اين برسم به آن برسم, به اين مال برسم به آن منال برسم! ما اگر خود را بسپاريم به كسي كه ما را آفريد، فرمود شما كارتان را انجام بدهيد من تأمين ميكنم، همين آيه شش سوره مباركه «هود» اين است كه فرمود تمام مار وعقربهاي عالم عائله من هستند، شما حق نداريد بگوييد فلان خرس قطبي نجس العين است يا حرامگوشت است، بلکه عائله من است، من آن را آفريدم و خود را هم موظف ميدانم که آن را تأمين كنم. فرمود تمام اين حيوانات حرامگوشت و حلالگوشت عائله من هستند، با «عَلَي» تعبير كرده، فرمود دنبال چه چيزي ميگرديد؟ خدايي كه به هيچ وجه مار و عقربها و حرامگوشتها و خرسهاي قطبي را از نظر دور نميدارد، ما را رها ميكند؟! مشكل ما اين است كه ما او را رها كرديم به دنبال ديگري ميگرديم. فرمود: «أَشْرَفُ الْغِنَی تَرْكُ الْمُنَی».
در بعضي از رواياتي كه حضرت امير(عليه السلام) فرمود: «إِيَّاكُمْ وَ الْإِيكَالَ بِالْمُنَی»؛[8] اينقدر گرفتار آرزو نباشيد به اين فكر باشيد که تا انسان زنده است بايد تلاش وكوشش كند، كار, توليد, اشتغال، اينها از بهترين برنامههاي ديني ماست. وقتي افرادی به حضور پيغمبر(عليه و علی آله آلاف التحية و الثّناء) شرفياب ميشدند، خود را معرفي ميكردند كه فلان شخص اين کار را دارد، فلان شخص اين سِمت را دارد، فلان شخص اين برنامه را دارد، بعد به كسي ميرسيدند كه كاري نداشت، ميگفتند فلان شخص بيكار است «سقط من عينه أو عينيه»؛ از چشمان حضرت ميافتاد، ميگفت مگر ميشود آدم بيكار باشد.
اينکه در دعاهاي ما، در نماز، در تعقيبات نماز به ما گفتند بگوييد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَع وَ قَلْبٍ لَا يَخْشَعُ وَ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ »؛[9] خدايا آن علمي كه به درد نميخورد من از آن علم به تو پناه میبرم؛ اينها در دستورات دينی ماست يا در نماز يا در قنوت يا در تعقيبات. علمي كه نافع نيست، بعضي از آنها مقدارش مشخص است؛ مثل علوم محرّم, سِحر و شعبده و جادو. بعضي از علوم است كه طبعاً و ذاتاً نافع است؛ ولي شخصِ عالم از آن بهره نميبرد؛ مثل همين فقه و اصول و تفسير و اينها علم نافعی است؛ ولي به حال اين شخص نافع نيست برای اينکه متأسفانه او بهره نميبرد، اينها مشخص است. اما علم نافع ديگر كه در بخشهاي سوم قرار دارد، علومي كه ما گاهي در حوزه و قسمت مهمّي در دانشگاهها ياد ميگيريم يا ياد میدهيم كه فقط ميخواهيم بچههاي ما روي ميز بنشينند و اگر ميز نباشد به درد جامعه نميخورند، نه کشاوری نه دامداری نه صنعت، اهل توليد و كار نيستند فقط اهل ميز هستند؛ اين علم, علم نافع نيست؛ «أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع». دانشگاههاي ما بايد طرزي اين عزيزان را تربيت كنند كه اينها وقتي فارغالتحصيل شدند، توليد و اشتغال دم دستشان باشد، روي ميز نشستن, علم نيست علم نافع نيست. اين دعاها و تعقيبات هر كدام اينها مدرسه است. فرمود: ﴿اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ﴾[10] وجود مبارك پيغمبر با آن مقام دست كارگر را بوسيد,[11] كدام كارگر؟ كارگري كه براي خود توليد ميكرد. همه فقهاي ما مستحضرند كه مزدوري در اسلام مكروه است.[12] دين كه نميخواهد شكم مردم را با اطعام سير كند، دين ميخواهد مردم را با اكرام تأمين كند. اين اطعام براي كفّارات و امثال ذلك است. اگر خداي سبحان انسان را به عنوان كريم معرفي كرد: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ﴾[13] همين دين ميگويد، مزدوري مكروه است؛ منتها اينكه ميگوييم مكروه است با احتياط ميگوييم, چون روايات در حدّ تحريم است؛ منتها حمل بر تنزيه كردند كه كسي حق ندارد جامعه را با مزدوري اداره كند، اين كرامت افراد محفوظ نيست. ما متأسفانه به اين حدّ هم نرسيديم که با مزدوري جامعه را اداره کنيم. حضرت دست آن کارگر را بوسيد که برای خود توليد داشت و برای خود اشتغال داشت. علمی که به درد جامعه نخورد به ما گفتند به خدا پناه ببريد: «أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع».
مطلب بعدی اين است که ما گرفتار يك دشمن داخلي هستيم كه اين دشمن داخلي چند كار ميكند، خوب را بد نشان ميدهد, بد را خوب نشان ميدهد, ما براي نجات از اين دشمن داخلي كه آن دشمن بيروني؛ يعني ابليس هم همين كار را ميكند, چندتا راه داريم: راه اول شناخت و علم است كه علم اين سهم تعيينكنندهاي دارد که آدم بداند چه چيزی حق است, چه چيزی باطل; چه چيزی خير است, چه چيزی شرّ؛ چه چيزی زشت است, چه چيزی زيبا; چه چيزی صدق است, چه چيزی کذب؛ خاصيت علم است. چيز ديگری که در کنار علم نافع است, ايمان و اعتقاد به اينکه آن چرا که قرآن و عترت گفتند «حقٌ لا ريبَ فيه». راه سوم اين است كه ما باطن اشيا را بفهميم.
براي ائمه(ع) گذشتن از گناه خيلي آسان بود، چرا؟ چون اينها نه تنها عالِم بودند كه بعد از اين كيفر هست, نه تنها ايمان داشتند كه خدا حق ميگويد؛ براي اينكه باطن كار را ميديدند. اگر كسي باطن كاري را ببيند و بداند اين زرق و برق، آن طرفش آلودگي و لجن است. وجود مبارك حضرت امير وقتي به مقام خلافت رسيد كلّ خاورميانه در اختيار او بود, ما در خاورميانه دوتا حكومت نداشتيم، ايران چندتا استانداري داشت، يك استانداري آن مشترك بين عراق و ايران بود؛ يعني اهواز بود, بصره بود تا كرمان, كلّ اينها يك استانداري بود، استاندار آن هم ابنعباس بود. آذربايجان با آن بخش وسيعش، قسمت اصفهان و اينها يك استان بود. ايران چندتا استان بود. كلّ خاورميانه را وجود مبارك حضرت امير اداره ميكرد؛ الآن شده چهل پنجاه کشور، آن روز يک کشور بود. حضرت در برابر اين حكومت وسيع خاورميانه گفت اين «عفطه عنز»[14] است؛ اينها راحت هستند براي اينكه نه تنها ميدانند باطن گناه بد است, نه تنها ايمان دارند كه خدا فرمود: باطن گناه بد است, باطن كار را هم ميبينند؛ لذا زرق و برق دنيا نميتواند درباره اينها اثر كند. اين است كه خدا فرمود شما اگر زنده بشويد يا ميفهميد يا باور داريد يا ميبينيد. اگر كسي به اين مقام رسيد؛ آن وقت راحتِ راحت است؛ ﴿اسْتَجيبُوا﴾ ما هم به اندازه خودمان ميتوانيم, حوزه ابتلاي ما مگر چقدر است، ما در محدوده خاص، زندگي محدودي داريم، ما به همين اندازه ميتوانيم بفهميم فلان کار باطن آن چيست يا بفهميم يا باور كنيم با ببينيم; اينها «مانعة الخلوّ» است, جمع را شايد.
فرمود: ﴿اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ﴾ اگر انسان زنده باشد, بو ميكشد و ميبيند. فرمود شما ميتوانيد باطن آن را ببينيد. آن هم كه بد را خوب نشان ميدهد در درون ماست به نام نفس مسوّله؛ اين نفس مسوّله کار بسيار تلخی دارد، تمام اين لجنها را يك طرف ميگذارد, رويش هم يك زرورق شيرين ميكشد و به صورت تابلوي زرّين به ما نشان ميدهد؛ اين در درون ما اين چنين کاری را دارد میکند، هر روز کارگاه او اين است. اگر انداختن يوسف به چاه هست; به وسيله همين نفس مسوّله است که وجود مبارک يعقوب گفت: ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ﴾[15] و اگر آن کار سامريّ است، گفت: ﴿سَوَّلَتْ لي نَفْسي﴾[16] همه ما مبتلا هستيم؛ بعدها انسان گرفتار نفس امّاره ميشود وگرنه نفس امّاره كه اوايل پيدا نيست، اول نفس مسوّله است، اين نفس مسوّله اين هنر را دارد، ابزار خوبي براي شيطنت شيطان است؛ تابلوسازي, هنرمندي, در درون او ماهرانه است، او بدترين لجن را يك زرورق شيرين روي آن ميكشد و به ما نشان ميدهد, ما هم خوب ميبينيم, از پشت آن بيخبر هستيم برای اينكه از پشت آن باخبر بشويم سه راه دارد به نحو مانعة الخلوّ: يا راه درس و بحث و تفسير حوزوي و دانشگاهي است يا اگر كسي توفيق نداشت حوزه و دانشگاه نداشت, ايمان داشته باشد كه خدا و پيغمبردرست گفتند يا اگر اهل كشف و شهود بود ـ كه «طوبی له و حسن مآب» ـ باطن امر را ميبيند. اين سه راه باز است؛ لذا فرمود: ﴿اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ﴾.
و مستحضريد هر حادثهاي كه براي ما پيش بيايد امتحان الهي است؛ مثل كنكورها در اين دانشگاهها و حوزهها، گاهي امتحان سالانه است, گاهي نيمسال است, گاهی امتحان در کلاس هست. در بخشي از آيات قرآن كريم فرمود گرچه انسان در معرض آزمون هست; ولی آن امتحانهاي مهم, سالي يكي دو بار است﴿يُفْتَنُونَ في كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ﴾،[17] حالا در صدر اسلام مربوط به غزوه بود, سالی يک يا دو مرتبه جنگ رسمی شروع میشد, اين آيه که مطلق هست و آن مورد هم که مخصص نيست. فرمود آن امتحانهاي مهم يا يك بار يا دو بار امتحان مهم است; ما موظف هستيم هر لحظه آزمون را خوب پس بدهيم. پس راه باز است و در همه موارد ذات اقدس الهي در كمين ماست كه دستِ ما را بگيرد: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾;[18] آن شيطان در كمين است كه پاي ما را بگيرد: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ﴾;[19] خيلي فرق است. اگر خدا مرتب در كمين است كه ما نيفتيم و اگر شيطان مرتب در كمين است كه ما را بياندازد; خدا پيروز است، چرا ما آن طرف نرويم؟! هم ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ است, هم ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ﴾ است كه ما اميدواريم به بركت قرآن و عترت جوامع بشري, جامعه ايران اسلامي و همه شما برادران و خواهران اسلامي مشمول دعاي خير وليّ عصر باشيد!
همه برکاتی که گفته شد درباره شما به أحسن وجه پياده بشود!
شما و دودمان شما خير دنيا و آخرت ببينيد!
«السَّلَامُ عَلَي الْحُسَيْنِ وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَصْحَابِ الْحُسَيْن»![20]
پروردگارا! امر فرج ولیّ خود تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدای انقلاب و جنگ تحميلی را در سايه رحمت بيانتهای خود, با شهدای کربلا محشور بفرما!
خطر سلفی و تکفيری و داعشی و آلسعود را به خود استکبار و صهيونيست برگردان!
توليد و اشتغال و اقتصاد مقاومتی را به بهترين وجه بهره اين ملّت بفرما!
لحظهای ما را به غير خود واگذار مفرما!
لحظهای ما را از خير خود محروم مفرما!
جوانان مملکت را با همه نيازهايي که داشته و دارند, به آرزوهايشان برسان!
جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان علی و اولاد علی قرار بده!
اين نظام را تا ظهور صاحب اصلی آن از هر خطری محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. سوره انفال، آيه24.
[2]. الصحيفة السجادية، دعای يکم، بخش9.
[3]. ر.ک: نهج البلاغه, حکمت437؛ «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا».
[4]. سوره قصص، آيه38.
[5]. حافظ، غزليات، غزل شماره206.
[6]. سوره نحل، آيه32.
[7]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)،حکمت34.
[8]. الأمالي (للطوسي)، النص، ص580.
[9]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص75.
[10]. سوره انفال، آيه24.
[11]. اسد الغابه، ج2، ص269.
[12]. وسائل الشيعة، ج19، ص103.
[13]. سوره إسراء، آيه70.
[14]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه3.
[15]. سوره يوسف، آيه18.
[16]. سوره طه، آيه96.
[17]. سوره توبه، آيه126.
[18]. سوره فجر، آيه14.
[19]. سوره اعراف، آيه16.
[20]. البلد الأمين و الدرع الحصين، ص271.