جلسه درس اخلاق (1395/02/02)
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمهم وَ أَفْضَلهم مُحَمَّد وَ أَهْلِ بَيْتِه الأطْيَبِين الْأَنْجَبِين سِيَّمَا بَقِيَّةَ اللَّه فِي الْعَالَمِين بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
ميلاد سيد اوصيا و اولياي عالم، وجود مبارك امير مؤمنان(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِهِ آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) را به پيشگاه ذخيره عالم، بقية الله«أَرْوَاحُ مَن فِدَاه» و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و به شما برادران و خواهران بزرگوار تهنيت عرض ميكنيم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم توفيقات پُر بركت ماه رجب و ايام بيض و اعتكاف را به همگان مرحمت كند و توفيق ادراك معارف علوي را نصيب همه بفرمايد!
وجود مبارك امير مؤمنان كه وليد كعبه است، كارهاي بيسابقهاي كرده است كه از غير او ساخته نبود و نيست، تنها نهجالبلاغه و كلمات نوراني آن حضرت نيست كه «فوق كلام المخلوق و دون كلام الخالق»[1] است, كارهاي آن حضرت هم چنين بود.
وجود مبارك امير مؤمنان(سَلامُ الله عَلَيْه) در شرايطي خلافت را پذيرفت كه كاملاً حق به صورت باطل و صدق به صورت كذب و خير به صورت شرّ و به هر حال حُسن به صورت قُبح درآمده. اينكه فرمود: جامه اسلام به عكس پوشيده شد, پشترو پوشيده شد, بالا پايين آمد، پايين بالا رفت؛ براي آن است كه تبديل غدير به سقيفه يك كار آساني نبود، آن كار را همه منحرفان به اتفاق انجام دادند و وجود مبارك امير مؤمنان به تنهايي ميخواهد سقيفه را به غدير تبديل كند. اين كار, كار آساني نيست. آن كار را ديگران كردند؛ اما با قدرتهاي فراواني اين كار را كردند و اميرمؤمنان با دست تنها كه گفت حلقومي كه استخوان در گلو گير كرده و چشمي كه خار رفته[2] و با اين وضع ميخواهد برگرداند، كار آساني نيست.
يك بيان نوراني در نهجالبلاغه هست، يك بيان هم در رسالهاي كه در مجموعه كنزالفوائد كراجكي است. آن بياني كه در نهجالبلاغه هست، در هنگام دفن صديقه كبرا(سَلامُ الله عَلَيْها) وجود مبارك اميرمؤمنان رو به قبر مطهّر پيامبر(عَلَيْهِما السَلام) كرد، گفت دخترت جريان را به عرض شما ميرساند، اينها يك نفر يا دو نفر به اهل بيت ظلم نكردند: «بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا»؛[3] يعني يك اجماع تشكيل دادند براي اينكه فاطمه(سَلامُ الله عَلَيْها) را خانهنشين كنند. كلّ جامعه مدينه آن روز عليه اهل بيت قيام كردند، فقط چند نفر ماندند، خود حضرت امير بود, سلمان بود, اباذر بود و اينها. اينكه در نهجالبلاغه آمده است: «بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا»؛ يعني همه به استثناي چند نفر قيام كردند تا فاطمه(سَلامُ الله عَلَيْها) را هضم كنند و حذف كنند؛ پس يك كار عمومي بود.
يك بيان نوراني حضرت است كه در نهجالبلاغه آمده، در رسالهاي كه در مجموعه كنزالفوائد كراجكي است، رسالهاي است به نام «العجب يا التعجب»، اين رساله همه عناوين آن «عجبٌ» است؛ مثل اينكه كتاب قوانين تمام عناوينش «قانونٌ» است؛ كتاب فصول مرحوم صاحب فصول «فصلٌ, فصلٌ» است؛ همه مباحث را با «فصل» شروع ميكند؛ مرحوم ميرزاي قمي همه مباحث را با «قانونٌ» شروع ميكنند. اين رساله با «عجب» شروع ميشود، «عجبٌ»؛ ميگويد كه در همين مدينه يك وقت يك بانو كه دومي ندارد، اين به افراد فراواني مراجعه كرد، بياييد علي بن ابيطالب را ياري كنيد، بعد از رحلت پيامبر، فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) به افراد زيادي مراجعه كرده كه بياييد علي بن ابيطالب را ياري كنيد و جواب ندادند. در همين مدينه يك زن قيام كرد، بياييد علي بن ابيطالب را بكُشيد! هزارها نفر شمشيركش درآمدند، «العجب»[4] اصلاً رساله به نام «عجب» است، عايشه همين كار را كرد. بنابراين روزگار, چنين صحنهاي را هم ديد. اين بزرگوار هيچ راهي براي تحليل ندارد، فقط اسم اين مجموعه را گذاشته «عجبٌ» جاي تعجب است، چطور ميشود؟!
در چنين صحنهاي وجود مبارك حضرت امير(سَلامُ الله عَلَيْه) آمده، تنهايي قيام كند كه سقيفه را به همان غدير برگرداند. يك تحليل عبادي دارد و يك تحليل سياسي و خود را نگهبان هر دو تحليل ميداند. در جريان قلعه خيبر همه ما شنيديم كه درِ قلعه را وجود مبارك حضرت امير كَند، حالا با چه قدرتي بود كه بحث جدايي دارد كه «مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ وَ رَمَيْتُ بِهِ خَلْفَ ظَهْرِي أَرْبَعِينَ ذِرَاعاً بِقُوَّةٍ جَسَدِيَّةٍ وَ لَا حَرَكَةٍ غِذَائِيَّةٍ لَكِنِّي أُيِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَكُوتِيَّةٍ»؛[5] اما بخواهد سقيفه را به غدير برگرداند، يك تحليل فقهي و عبادي دارد, يك تحليل سياسي دارد و خود به تنهايي به ميدان آمده تا هر دو را اداره كند. آن تحليل عبادي همه ما شنيديم كه «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»[6] نماز ستون دين است، اينكه ميبينيد در همه جاي قرآن سخن از ﴿أَقامَ﴾,[7] ﴿يُقيمُوا﴾,[8] ﴿يُقِيمُونَ﴾,[9] آمده، براي اينكه اين كتاب، يك كتاب حكيمي است: ﴿وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ﴾،[10] اگر دين, نماز را ستون ميداند، اگر اين دين گفته بود نماز بخوانيد، معلوم ميشود حكيم نيست، حكيمانه حرف نميزند، چون ستون را كه كسي نميخواند, اگر گفته «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ» بايد بگويد ﴿أَقيمُوا﴾,[11] ﴿أَقم الصَّلاةَ﴾,[12] ﴿يُقِيمُونَ﴾, اين ستون را به پا بداريد، آنجا هم كه تعبير ﴿يُصَلُّوْنَ﴾,[13] آمده، آنها به معناي ﴿يُقِيمُونَ﴾ آمده كه اين حرف هماهنگ باشد، يا انسان نبايد بگويد نماز ستون دين است، يا اگر گفت نماز ستون دين است، نبايد بگويد نماز بخوان! بايد بگويد نماز را به پا بدار, اقامه كن و نماز هم ميدانيد كه الگو براي بحثهاي عبادي است، تنها نماز نيست كه ستون دين است. ماه مبارك رمضاني كه در پيش داريم، آن هم ستون دين است, حج هم ستون دين است؛ منتها حالا زيرمجموعه صلات هستند كه «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَت مَا سِوَاهَا»[14] درباره دعا هم آمده است كه دعا عمود دين است؛[15] منتها مستحضريد كه خيمه يك بزرگعمود دارد كه در وسط هست, يك عمودها و ستونهاي كوچكي هم دارد كه در اطراف اين خيمهاند، آن بزرگستون, نماز است كه «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»، اين بحثهاي عبادي است.
در بحثهاي سياسي در آن نامه پُر بركتي كه به عنوان عهدنامه براي مالك اشتر مرقوم فرمود، اين نامه 53 نهجالبلاغه آنجا جامعه و امت را به عنوان ستون دينِ الهي و نظام الهي قرار داد، فرمود: مالك بدان! «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَ الْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ»، توده مردم, ستون سياست دين هستند، اگر بعضي از انبيا گفتند: ﴿قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلي رُكْنٍ شَديدٍ﴾؛[16] براي اينكه دستشان خالي بود، كدام پيغمبر بود كه بدون حضور مردم توفيقي پيدا كرد، بنا بر اين نيست كه تمام كارها با معجزه پيش برود، حضور مردم, هماهنگي مردم, موافقت مردم سهم تعيينكنندهاي در پيشرفت نظام ديني دارد. فرمود ستون دين در بخش سياست, حضور هماهنگ امت است: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَ الْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» و خود حضرت به تنهايي اين دو ستون را نگه داشت و اقامه كرد هم مسئله «الصَّلاةُ عَمُودُ الدِّين»، آن ستون ديانت را اقامه كرد و هم آن ستون سياست را اقامه كرد، گرچه تلفاتي داده شد؛ ولي اصل و نهال غرس شده است، در زمان وجود مبارك امام مجتبي مقداري آبياري شد و در زمان وجود مبارك سيدالشهدا و «يوم الطّف» و جريان كربلا، كاملاً آبياري شد و ماند، وگرنه اين «بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا» چيزي از غدير نميماند.
اينكه ميبينيد الآن شرق عالم, غرب عالم نهجالبلاغه گرفته و تالي تِلو قرآن كريم است، نام مبارك امام راحل به عنوان رهبر شيعيان و بنيانگذار نظام اسلامي از بركت قرآن و عترت جهانگير شده، همين است، كارش را كرده. وقتي در جلوي دروازه شام از وجود مبارك امام سجاد سؤال كردند در اين صحنه چه كسي پيروز شد؟ فرمود ما، «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم»،[17] هنگام نماز اذان و اقامه بگو، ببين نام چه كسي را ميبري، ما رفتيم اين نام را زنده كرديم و برگشتيم.
بنابراين ميلاد وجود مبارك حضرت امير(سَلامُ الله عَلَيْه) جشن هست, بركت هست؛ اما ميلاد وليد كعبه, ميلاد كسي است كه توانست آن غديري كه به سقيفه تبديل شده است، دوباره برگرداند به جايگاه اصلي آن، كشور را غديري كند، چه اينكه توفيق هم پيدا كرده است و اين كار براي هميشه شرفآور است؛ منتها وظيفه ما اين است، در قرآن كريم به وجود مبارك پيغمبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِهِ آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) در سوره مباركه «هود» فرمود: ﴿فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ﴾،[18] به همه ما هم در بسياري از آيات دستور استقامت دادند؛ اما آنجايي كه امام و امت با هم استقامت داشته باشند، امت امام را رها نكند، يك كار سنگيني است: ﴿فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ﴾؛ اين حديث معروف كه وجود مبارك پيامبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِهِ آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) فرمود: «شَيَّبَتْنِي سُورَةُ هُودٍ»،[19] برخيها نقل كردند كه از آن حضرت سؤال كردند، چطور سوره مباركه «هود» شما را پير كرد؟ فرمود به اين آيه كه دارد: ﴿فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ﴾، گرچه برخي از بزرگان تفسير يكي هم سيدناالاستاد(رضوان الله عليه)[20] اينها فرمودند به اينکه در بعضي از روايات هم هست كه «شَيّبَتْنِي هُودُ وَ الْوَاقِعَة . .»[21] و در سوره مباركه «واقعه» سخن از استقامت نيامده، آن قدرِ مشترك بين اين سور همان مسئله معاد است كه ﴿يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيباً﴾؛[22] ولي به هر حال استقامت امام و امت كه هماهنگ باشد، پيركننده است.
وجود مبارك حضرت امير قصه خود را و مقام و حيثيت خود را در همان خطبه شقشقيه بيان كرده، فرمود اينها ميدانند كه «أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی» سنگ آسياب بدون قطب حركت نميكند، نسبت قطب به همه اطراف يكسان است و من قطب خلافت هستم, قطب حكومت و سياست هستم، آنگاه فرمود جرياني پيش آمده كه «يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِير»[23] كودكان پير ميشوند و پيران فرتوت ميشوند. اين «شَيَّبَتْنِي سُورَةُ هُودٍ»، استقامت هماهنگ امام و امت را درست تبيين ميكند؛ وجود مبارك حضرت امير فرمود، اينطور است.
و آن بخش پاياني عرضم اين است كه اگر ـ خداي ناكرده ـ جامعه همراه با امام نباشد و طرز ديگر حركت كند، آسيب ميبيند؛ اخلاق حضرت و كرامت حضرت ديگر جهانگير بود، يك وقت به وجود مبارك حضرت عرض كردند، شما سلحشور ميدان جنگ هستيد، اين زرهي كه شما پوشيديد، اين زره نظير اين پارچههايي است كه در آشپزخانهها فقط پيشبند است، اين زره شما پشت ندارد و اين اسبي هم كه شما در ميدان جنگ از او استفاده ميكنيد، اين اسب باربري و مسافربري است اين اسب رزمنده نيست؛ حضرت فرمود: اينكه گفتيد زره من پشت ندارد، آخر من كه در جبهه به كسي پشت نميكنم تا كسي از پشت حمله كند، من براي چه زرهم دو طرف داشته باشد؛ اما راجع به اسب كه گفتيد اسب من دونده نيست، من كه در ميدان جنگ فرار نميكنم؛ آن كسي هم كه فرار كرد من او را تعقيب نميكنم،[24] اين حدّ فرشتههاست؛ ما با داشتن اين امام اگر ـ خداي ناكرده ـ غفلت داشته باشيم، آسيب ميبينيم. فرمود: اسب دونده براي كسي است كه بخواهد تند برود، نه من فرار ميكنم و نه كسي فرار كرد، من او را تعقيب ميكنم، اين روحيه است!
اوصافي كه خدا در قرآن براي فرشتهها ذكر كرد، شما ميبينيد مقام والايي را براي حضرت امير داريد، ميلاد همان حضرت، يعني اين معارف و بركات. هر چه در صوم اعتكاف انسان شركت كند، ايام اعتكاف شركت كند، اين دعاهاي رجبيه شركت كند، بركتي است كه به هر حال سعادت ميشود در درون خود لااقل سقيفه را طرد كند و به جاي غدير ننشاند و غديري فكر كند؛ ولي اگر ـ خداي ناكرده ـ غديري حرف زد و سقفي فكر كرد، آسيب ميبيند. بهترين فرصت در ماه مبارك رجب، مخصوصاً ايام پُر بركت بيض همين است كه ما ـ إِنْشَاءَاللَّه ـ غديري بينديشيم!
مجدداً مقدم شما را گرامي ميدارم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم، فيوضات پُر بركت ماه رجب, خواندن دعاهاي نوراني ماه رجب و انس با آن دعاي معروفي كه «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَانِي جَمِيعِ مَا يَدْعُوكَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِك»،[25] با اين دعاها انس بگيريم ـ إِنْشَاءَاللَّه ـ توفيقي باشد كه زمينه باشد براي ادراك ماه پُر بركت رمضان كه ميگوييم: «وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ الصِّيَام»[26] از همين اول در دعاها آماده ميشويم كه ما را به ماه مبارك رمضان واصل كند!
مجدداً مقدم شما را گرامي ميدارم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم، اين ايام را براي جامعه انساني و شيعي و بشري و اسلامي، خير و رحمت و بركت قرار بدهد!
پروردگارا امر فرج وليّ خود را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ خود حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
مشكلات دولت و ملت و مملكت، مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتي و ازدواج جوانها و تحكيم اصول خانواده را در سايه لطف وليّ خود برطرف بفرما!
خطر سلفي و داعشي و تكفيري را به استكبار و صهيونيسم برگردان!
جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عَلَيْهِم السَّلام) قرار بده!
اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر آسيبي محافظت بفرما!
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»
[1]. الرسالة العلوية في فضل أمير المؤمنين عليه السلام علی سائر البرية، المقدمة، ص11.
[2]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه3؛ «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًی وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا».
[3]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه202.
[4]. التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، ج1، ص128؛ «فمن عجيب الأمور و طريفها: أن تخرج فاطمة الزهراء البتول سيّدة نساء العالمين، ابنة خاتم النبيّين، تندب أباها و تستغيث بامّته، و من هداهم إلى شريعته، في منع أبي بكر من ظلمها فلا يساعدها أحد، و لا يتكلّم معها بشر، مع قرب العهد برسول اللّه صلّی اللّه عليه و آله، و مع ما يدخل القلوب من الرّقة في مثل هذا الفعل إذا ورد من مثلها حتّى تحمل الناس أنفسهم على الظلم فضلا عن غيره، ثمّ تخرج عائشة بنت أبي بكر إلى البصرة تحرّض الناس على قتال أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام، و قتال من معه من خيار الناس، ساعية في سفك دمه و دماء أولاده، و أهله و شيعته ، فتجيبها عشرة آلاف من الناس، و يقاتلون أمامها، إلى أن هلك أكثرهم بين يديها، إنّ هذا لمن الأمر العجيب!»
[5]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص514.
[6]. المحاسن(برقي)، ج1، ص44.
[7]. سوره بقره، آيه177.
[8]. سوره ابراهيم، آيه31.
[9]. سوره بقره، آيه3.
[10]. سوره يس، آيه2.
[11]. سوره بقره، آيه43.
[12]. سوره هود، آيه114.
[13]. سوره احزاب، آيه56.
[14]. فلاح السائل و نجاح المسائل، ص128.
[15]. فلاح السائل و نجاح المسائل، ص28؛ «الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله عليه و آله وسلم) أَ لَا أَدُلُّكُمْ عَلَی سِلَاحٍ يُنْجِيكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ يُدِرُّ أَرْزَاقَكُمْ قَالُوا بَلَی قَالَ تَدْعُونَ رَبَّكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ سِلَاحُ الْمُؤْمِنِينَ».
[16]. سوره هود، آيه80.
[17]. الأمالی(للطوسی)، النص، ص677.
[18]. سوره هود، آيه112.
[19]. هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، ج3، ص 68.
[20]. الميزان فی تفسير القرآن، ج20، ص150.
[21]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص233.
[22]. سوره مزمل، آيه17.
[23]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه3.
[24]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج42، ص59.
[25]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص803.
[26]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص804.