اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان مهمانان نظام اسلامي را گرامي ميداريم و اين شعارهاي پربركت و برخاسته از دلهاي لبريز ايمان ـ إنشاءالله ـ مورد عنايت ويژه وليّ عصر(ارواحنا فداه) خواهد بود و بركات دنيا و آخرت را به همراه خواهد داشت، به همه شما برادران مهمان اين نظام و ساير ميزبانان, سعادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
در آستانه دهه پربركت و سعادت فجر انقلاب هستيم. مهمترين كاري كه نظام اسلامي و انقلاب اسلامي كرد جامعه را به سبك و به سَمت عقلانيت حركت داد. جامعه عاقل نه اسير ميشود نه اسير ميگيرد. خاصيت جامعه عاقل, آزادمنشي و آزادپروري است، نه در رهن كسي قرار ميگيرد و نه كسي را به بند ميكِشد. اين به بند بودن يا به بند درآوردن، كارِ عقل نيست، اگر هم قدرتي پيدا كرد منزّه شد و كسي را به بند درآورد سعي ميكند با احسان و اكرام, او را آزاد كند اولاً; خوي آزادمنشي را به او بياموزاند ثانياً; او را هم آزادپرور كند ثالثاً. اين بخشهاي نوراني سوره «انسان» بارها به عرض شما رسيد كه خاندان عصمت و طهارت(سلام الله عليهم اجمعين) نه اسير شدند و نه اسيري را به بند كشيدند. ميبينيد اين آيات نوراني سوره «انسان» با آن شأن نزولش كه ملاحظه ميكنيد ميبينيد سنگينترين كار را دودمان ياسين(عليهم السلام) براي جامعهاي كردند كه در آن بخشي از جامعه يتيم و بخشي مسكين و اسير بود: ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾[1] گذشته از آن شأن نزول كه روزه گرفتند نذر كردند, افطاريه را هنگام افطار در سه نوبت به اين سه گروه دادند. كمك به يتيم براي جامعه اسلامي يك امر عادي است, دستگيري مسكين براي جامعه اسلامي يك امر عادي است؛ اما در مدينه مسلمان اسير نبود، اين اسير از جنگهايي كه بين مسلمين و مشركين رخ ميداد از مشركين مكه بود كه به اسارت مسلمانها در آمده ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾. اين خيلي حرف است كه انسان روزه بگيرد خودش با فرزندان كوچكش كه نانخور او هستند موقع افطار, سهميه افطار خود را به يك كافر بدهند، چون در مدينه مسلمان اسير نبود ممكن است اين اسير اسلام آورده باشد؛ ولي چقدر بوده؟ چه وقت بوده؟ اسلام آورده يا نياورده؟ روشن نيست به هر حال مشركي بود كه به اسارت جامعه اسلامي درآمده است و از مهماننوازي اهل بيت طرْفي بسته است. اين خوي نشان ميدهد كه جامعه قرآن و عترت, جامعه عقلاني است; جامعه عقلاني نه اسير ميشود و نه اسير ميگيرد. حريّت از رهاوردهاي عقلانيت است، انسان آزادانه زندگي ميكند, هرگز اسير كسي نميشود و اگر در جنگ كسي را اسير گرفت ميكوشد او را آزاد كند; منتها قبل از آزادي از بند, آزادي از جهل علمي و آزادي از جهالت عملي كه هر دو بندي است, غدّهاي است براي انسان. ما تا خودمان آزاد نشويم درس آزادگي به جامعه نخواهيم داد.
شما ميبينيد غرب الآن غرق در نعمت است به حسب ظاهر زمان و زمين را اينها مسخّر كردهاند كمتر جايي است كه چشم ببيند و آنها نروند اين جريان كوكب كيوان را اينها وجب به وجب رصد كردند، كار آساني نيست انسان به كُره كوكب و كيوان برود، سياهچالهها, بالا و پايين, شرق و غرب, أمام و جنوب آن را كاملاً بررسي كند اين كار آساني نيست اين «به زير آورد چرخ نيلوفري را»؛[2] اما گرفتار جهل علمي, جهل علمي؛ يعني جهل علمي كه آدم نداند چه چيزي حق است چه چيزي باطل, جهالت عملي؛ يعني جهالت عملي كه آدم نداند كدام طرف برود; يكي براي انديشه است كه مسئول ويژه دارد, يكي براي انگيزه است كه متولّي خاص دارد دين كوشيد كه جامعه را از اين دو خطر برهاند هم از جهل علمي, هم از جهالت عملي, كاري كه ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ﴾ ميكند از يك سو؛ ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[3] ميكند از سوي ديگر؛ اين دو عنصر محوري در زيارت «اربعين» سالار شهيدان(سلام الله عليه) آمده است كه «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ»، براي همين دو كار: تا جامعه را عالِم كند, تا جامعه را عاقل كند: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة».[4]
بنابراين در نظام عقلاني كه يكي از بركتهاي انقلاب اسلامي است بيگانه، نه خودش از رهاورد انقلاب سودي برد, نه گذاشت كه انقلاب به شرق و غرب عالَم صادر شود. الآن شما ميبينيد صدها نفر از مرفّهترين منطقه غرب به داعش پيوستند با چه انگيزهاي خونريزي, ترور و كشتن بيرحمانه را تجويز ميكنند؟ يا منشأ آن جهل علمي است يا منشأ آن جهالت عملي, دين آمده ما را از اين دو غدّه برهاند. يك بيان نوراني از وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است؛ اينها با اينكه در قوس نزول هر چه بايد بدانند خدا داده است، عمده قوس صعود است كه با ﴿رَبِّ زِدْني عِلْماً﴾[5] دارند زندگي ميكنند وگرنه اينها با قرآن آمدند, با معارف الهي آمدند, با عرششناسي آمدند, با فرشگرداني آمدند، اينجا كه آمدند وقتي ميخواهند برگردند با ﴿رَبِّ زِدْني عِلْماً﴾, ﴿رَبِّ زِدْني عِلْماً﴾ برميگردند. آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه روزي كه من چيزي ياد نگيرم براي من مبارك مباد! «إذا أتی علي يوم لا ازداد فيه عملا يقربني إلى الله فلا بورك لي في طلوع شمس ذلك اليوم»[6] اين براي آن است كه ما آزاد شويم, اين مقدمه بحث.
درباره آزادي مستحضريد تا ما از دشمن بيرون در قدم اول آزاد نشويم، نوبت به آزادسازي خود از دشمن درون نيست. سه مقطعِ آزاد شدن هست كه دو مقطع در كتابهاي عادي, در حوزه و دانشگاه رواج دارد، آن مقطع سوم كه ديرياب است، هم روندههايش بسيار كم هستند, هم رمز و رازش بسيار اندك است، آن اصلاً در اين كتابها و در اين ديارها مطرح نيست «إلاّ لأوحدي»؛ يك جهاد اصغر داريم كه معروف است, يك جهاد اوسط داريم كه آن هم معروف است, يك جهاد اكبر داريم كه ناشناخته است، چون آن اكبر ناشناخته است اين اوسط را ما اكبر ميناميم. ما در جهاد اصغر با آهن سر و كار داريم، سلاح ما آهن است، سعي ميكنيم دشمن به مرز دين, كشور و ميهن ما تعدّي نكند او را سر جايش بنشانيم و اگر كسي را هم اسير گرفتيم سعي ميكنيم او را عاقلانه و آگاهانه آزاد كنيم كه او از شرّ بيگانه برهد، اين جهاد اصغر است كه نمونههايش را شما در دوران هشت سال ديديد. در مرحله بعدي جهاد اوسط است كه طبق آن روايت وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود: «عَلَيْكُمْ بِالْجهَادِ الأَكْبَر»[7] اين اكبرِ نسبي است نه اكبر نفسي؛ يعني آن كبريايي كه براي جنگ سوم است در اين جهاد اوسط نيست. در جهاد اوسط جنگ بين عقل و نفس است, بين علم و جهل است, بين جهالت و هدايت است و مانند آن. در جهاد اوسط انسان ميكوشد باتقوا باشد, عادل باشد, اهل بهشت باشد, فضايل نفساني فراهم كند, معصيت صغيره و كبيره نكند, خير فراوان داشته باشد همين كتابهايي كه در موعظه و اخلاق گفته شد. اما در جهاد اكبر كه ديرياب است و كمتر هم مطرح است اين است كه جنگ بين عقل و نفس, بين شيطان و فرشته, بين حق و باطل, بين عدل و ظلم, بين هدايت و ضلالت نيست؛ جنگ بين دو فرشته است: يك فرشته عقل برهاني كه ميگويد من ميخواهم با برهان, حقايق را بفهمم, يك فرشته قلب عرفاني كه ميگويد فهميدن مهم نيست ديدن مهم است، ميخواهي برهان اقامه كني كه بهشت هست, جهنم هست, قيامت هست اين هنر نيست؛ هنر آن است كه اينجا نشستهاي بهشت را ببيني, جهنم را ببيني, فرشته با تو سخن بگويد, اوليا را ببيني. تمام جنگ اكبر بين عقل و قلب, بين حكمت و عرفان, بين فهم و شهود, بين علم حصولي و حضوري است، آن چون ديرياب است مطرح نيست. در جبهه جهاد اصغر به ما گفتند اگر اسيري را گرفتار كرديد «به اسير كن مدارا».[8] ميبينيد اين حرف بلند وجود مبارك حضرت امير درباره ابنملجم همين است كه فرمود: آن شيري كه براي حضرت آوردند فرمود به ابنملجم هم بدهيد.[9] اين ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾ تنها در زمان صلح نبود در جريان منافقان و خوارج هم ظهور كرده است، اينها اسيرپرورند تا اينها را آزاد كنند و خوي آزادگي و درس آزادگي به اينها نشان بدهند.
در جريان جهاد اوسط, انسان مثل جهاد اصغر سه حالت دارد: در جهاد اصغر انسان يا كشته ميشود, ميشود شهيد ميدان يا فاتح ميشود يا اسير، اين سه حالت را دارد، بدترين حالتش حالت اسارت است. در جريان جهاد اوسط كه بين عقل و نفس است, بين عقل و شيطنت شيطان است, بين فرشته و شيطنت است، آنجا هم همين سه حالت را دارد: يا انسان در ميدان مبارزه با نفس، شربت شهادت مينوشد چندتا تير ميزند, چندتا تير ميخورد بالأخره شهيد ميشود، او كسي است كه تا پايان عمر در خدمت قرآن و عترت بود، ممكن بود چهارجا گناه بكند و بيفتد؛ ولي چهار جا هم شيطان را تير زد, اطاعت كرد و در خدمت قرآن بود, در خدمت عترت بود, چهارتا تير زد, چهارتا تير خورد, اگر گفت شيطان رجيم است, شيطان رجم كرد, با اطاعتهاي خود, شيطان را رجم ميكند اين همان تيراندازي از سنگر قرآن و عترت است. اگر ـ خداي ناكرده ـ «النَّظْرَةُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ»[10] چهارتا گناه كرد چهارتا تير هم ميخورد؛ ولي بالأخره با حفظ دين در بستر مرگ قرار ميگيرد. اينكه در روايات ما آمده است كه اگر كسي «مُؤْمِنَاً و معتقداً بالولاية» در بستر مرگ بميرد «مَاتَ شَهِيدَا» براي همين جهاد اوسط است؛ مؤمني كه بالأخره به اسارت بيگانه درنيامده تا آخرين لحظه, عقيده خود و ايمان خود را حفظ كرد؛ منتها چهارتا گناه هم كرد, چهارتا ثواب هم برد، «مَنْ مَاتَ عَلَي حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيدَا»؛[11] بالأخره در ميدان جنگ مُرد و اگر ـ خداي ناكرده ـ كلاً در اختيار بيگانه قرار گرفت و اعمال او جز سيهرويي چيز ديگر نبود؛ اين همان بيان نوراني حضرت امير است كه فرمود: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَي أَمِيرٍ»،[12] او به اسارت رفته است. يك وقت است نه, نظير آنچه از وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) رسيده است فرمود من شيطانم را مسلمان كردم: «أسلم علي يدي»؛[13] يعني من او را به اسارت در آوردم، وقتي او را به اسارت در آوردم او درباره ما هيچ كاري نميتواند بكند، اين درباره مخلَصين اين كار را نميتواند بكند براي اينكه بسته است اين ناظر به آنهاست.
پس ما در جهاد اصغر در ميدان جنگ سربازان و مجاهدان ما يا شهيد ميشوند يا اسير ميشوند يا فاتح, در جهاد اوسط هم همينطور است يا شهيد ميشوند يا اسير ميشوند يا فاتح؛ اما در ميدان جهاد اعلا و جهاد بين عقل و قلب كه عقل ميگويد من ميخواهم حكيمانه به سر ببرم, ميخواهم براهين اقامه كنم از مبدأ تا معاد, قلب ميگويد اينها حق است؛ ولي اينها اوايل راه است:
خود هنر آن داد که ديد آتش عيان٭٭٭ ني گپ دلّ علي النار الدخان[14]
مادامي كه دليل ميآوري بر علم خدا, بر عدل خدا, بر حكمت خدا با آيات و روايات دليل ميآوري كه جهنم حق است، اينها مطالبي حقي است در اينها ترديدي نيست؛ ولي داري گپ ميزني، اين گپ زدن است؛ كار فلسفه, كار كلام گپ زدن است. اگر مردي آتشي كه موجود است ببين! فرمود: «هُمْ وَ النَارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا»،[15] اين «هُمْ وَ النَارُ» اين بيان نوراني حضرت در خطبه «همّام» كه وصف متّقيان است، آن هنرپروري است و هنرمندپروري است؛ «خود هنر دان ديدن آتش عيان»، ميگويد آتش هست ما هم ميدانيم حق است ما هم مثل دو دوتا چهارتا ميدانيم بهشت هست, جهنم هست, حساب هست, كتاب هست؛ اما ما ميخواهيم آتشي كه هست ببينيم. اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) است فرمود: «ليس منّا» كسي كه بگويد بهشت و جهنم الآن خلق نشده, بهشت الآن خلق شده, جهنم الآن خلق شده, مخلوقاند.[16] اين بيان نوراني حضرت كه در خطبه «همّام» فرمود مردان باتقوا بهشت را ميبينند، گويا در بهشتاند, جهنم را ميبينند گويا معذّباند: «هُمْ وَ النَارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا»؛ عارف ميگويد هنر در اين است كه آدم جهنم را ببيند, بهشت را ببيند:
خود هنر دان ديدن آتش عيان٭٭٭ ني گپ دلّ علي النار الدخان
حكيم و متكلّم گپ ميزنند، گپ بله سر جايش محفوظ است آن كسي كه درس نخوانده او هم يقين دارد كه بهشت حق است, جهنم حق است او هم از روايات و آيات شنيده است، او هم مثل دو دوتا چهارتا يقين دارد شك ندارد، شما هم داريد برهان اقامه ميكنيد برهان فقط آن يقين حصولي شما را اضافه ميكند، چيزي نيست كه گيرِ شما بيايد: «خود هنر دان ديدن آتش عيان».
در ميدان جهاد اكبر شايد ما اسير نداشته باشيم، اين قلبي كه ميتپد براي اينكه ببيند, چهارتا شبهه عقل در فراسوي اوست كه ميگويند اين راه رفتني نيست خطرناك است، اين راه را نرو, گاهي اين عقل را آرام نميگذارد, گاهي عقل سنگاندازي ميكند او اگر در بين راه قبل از اينكه ببيند، شربت شهادت بنوشد اين قلب, قلب شهيد است و اگر عقل را مهار كرده است و اسير گرفته است از آن به بعد اين عقل چه بركاتي دارد. آنها كه بين حكمت و عرفان جمع كردند كساني بودند كه در ميدان جهاد اكبر مبارزه كردند اولاً; به اسارت قلب درآمدند ثانياً; قلب, عقلپروري كرده ثالثا; بعد عقل را سخنگوي خود قرار داده رابعاً; گفت من اينها را ديدم تو اينها را برهاني كن براي جامعه منتقل كن خامساً; در بين حكما اينگونه افراد كمنظيرند، اينها كسانياند كه به بارگاه قلب راه يافتهاند حرفها را از آنجا كه او ديد تلقّي كردهاند، راهِ گفتن و رمز و راز نوشتن را مشخص كردند، اينها جمع كردند بين عقل و قلب; البته برخيها به جمع مكسَّر، آنها كه توفيق كامل پيدا نكردند, برخي به جمع سالم، آنها كه توفيق كامل پيدا كردند كه بتوانند مشهودات را بر قرآن و روايات عرضه كنند اولاً; مطابق آنها را بگيرند ثانياً; آن را در قالب برهان و فلسفه و كلام و حكمت ارزيابي كنند ثالثاً; به جامعه منتقل كنند. اينها پيامدهاي انقلاب اسلامي است.
انقلاب اسلامي تنها در آن بخشهاي جهاد سازندگي و امثال آن نيست؛ از ريزترين كار تا دشوارترين و از دشوارترين كار تا ريزترين كار، اينها رهتوشه انقلاب است. شما ميبينيد اين شخص غربي كه در كشورهاي مرفّه به سر برده است او دست به اسلحه ترور برده و جزء داعش شده، او ناهماهنگيها را ميبيند, ظلمها را ميبيند؛ اما راه علاج را نميداند؛ چون راه علاج را نميداند همانها كه تاكنون ظلم را بر اينها تحميل كردند اينها مظلوم بودند، هماكنون ظالم شدن را بر اينها تحميل ميكنند ميشوند ظالم؛ اينها يا ظالماند يا مظلوم, در هر دو حال «كلاهما في النار». روزي اين استكبار و صهيونيسم ظلم را بر اينها تحميل كرده است، اينها شدند مظلوم، هماكنون ظالم شدن را بر اينها تحميل ميكنند ميشوند داعشي, اينچنين نيست كه اين بودجهها از خود آنها باشد, سلطه بر نفت عراق و امثال عراق به دست خود اينها باشد, نفت كشورهاي اسلامي را فروختن از خود آنها باشد, اينطور سر بُريدنها از خود آنها باشد. اينكه گفته شد: «الجاهل امّا مُفرط أو مفرّط»[17] براي همين است.
بنابراين بازخواني انقلاب, بررسي انقلاب, ديدن اندام زيباي انقلاب از بالا تا پايين از پايين تا بالا ميفهماند كه بهترين رهاورد انقلاب, عقلانيت است و در جامعه عاقل همه مرفّهاند، نه كسي بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد. همه اينها البته به بركت تلاش امام راحل(رضوان الله عليه) به قداست او و طهارت روح او, به استقامت او, به استحكام فكري او, به بيداري او, به عقلانيت او, به قلب بودن او و فقيه بودن او و به جامعيّت او از يك سو؛ و به خونهاي پاك شهدا از سوي ديگر؛ و استقامت مردم فداكار, اين جانبازان, اين عزيزاني كه بيش از بيست سال, گاهي سي سال با «بِكَ يَا اللهُ»[18] صابرانه درد را تحمّل ميكنند از سوي سوم، كه تك تك اينها بر ما حقّ منّت و عظمت و عزّت الهي را دارند كه خدا اَحياي اينها را مشمول عنايت ويژه خود قرار بدهد, اموات اينها را مشمول رحمت خاصّه خود قرار بدهد، همه اينها را در كنار سفره سيّدالشهداء گرامي بدارد و اكرام كند!
من مجدداً مقدم همه شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و بسيجي و برادران و خواهران ايماني مخصوصاً مهمانان عزيز ما را گرامي ميدارم، اميدوارم خداي سبحان به فرد فرد شما سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
پروردگارا! امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبياي الهي محشور بفرما! شهداي شش بهمن آمل و شهداي دهه فجر را مهمان ويژه سالار شهيدان(سلام الله عليه) قرار بده! خطر استكبار و صهيونيسم را مانند خطر سلفي و داعشي و تكفيري و وهّابی را به خود آنها برگردان! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتي و ازدواج جوانها همه را در سايه لطف وليّات حلّ بفرما! دلهاي ما را ظرف معرفت و محبّت قرآن و عترت قرار بده! قلوب ما را متيّم به حبّ خودت و اولياي خودت قرار بده! عقلانيت و قلبمداري را بهره ويژه امت اسلامي قرار بده! نظام اسلامي را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما! جوانان مملكت و فرزندان ما را از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده! اين دعاها را در حقّ همه مؤمنان و مؤمنات مشرق و مغرب عالم مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سوره انسان، آيه8.
[2] . ناصر خسرو، ديوان اشعار، قصيده شماره 6؛ «درخت تو گر بار دانش بگيرد ٭٭٭ به زير آورد چرخ نيلوفري را».
[3] . سوره بقره، آيه129.
[4] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص788.
[5] . سوره طه، آيه114.
[6] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، ج20، ص288.
[7] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج5، ص12؛ « قَالَ مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْس».
[8] . شهريار، غزل شماه 2 ـ مناجات؛ «بجز از علی که گويد به پسر که قاتل من ٭٭٭ چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا».
[9] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج42، ص289.
[10] . من لا يحضره الفقيه، ج4، ص18.
[11] . جامع الأخبار (للشعيری)، ص166.
[12] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت211.
[13] . عوالي اللئالي العزيزية، ج4، ص97؛ «مَا مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا وَ لَهُ شَيْطَانٌ فَقِيلَ لَهُ وَ أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ وَ أَنَا وَ لَكِنْ أَعَانَنِي اللَّهُ عَلَيْهِ فَأَسْلَمَ».
[14] . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش83.
[15] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه193.
[16] . الامالي(صدوق), ص461؛ «فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ أَ هُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ فَقَالَ نَعَمْ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَی النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَي السَّمَاءِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَإِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ إِنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ فَقَالَ(عَلَيْهِ السَّلَام) مَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ(صَلَّ اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ كَذَّبَنَا وَ لَيْسَ مِنْ وَلَايَتِنَا...».
[17] . شرح الکافی ـ الأصول و الروضة(للمولی صالح مازندرانی)، ج2، ص248.
[18] . الأمالی(للطوسی)، النص، ص293.