23 12 2015 441622 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1394/10/03)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

  بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما فرهيختگان و نخبگان حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و بسيجي و برادران و خواهران ايماني را گرامي مي‌داريم. در آستانه هفته وحدت و ميلاد پربركت وجود مبارك حضرت رسول اكرم و امام صادق(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) هستيم، اين ميلادهاي خجسته و پربركت را به وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان به قرآن و عترت و به شما بزرگواران تهنيت عرض مي‌كنيم. عصاره نبوّت و ولايت و رسالت؛ يعني جمع بين قرآن و عترت, آموزه اساسي دارد كه ما را به چند اصل آشنا مي‌كند اين قرآن كريم كه وزنه مهمّ دين ماست و عترت اطهار هم همتاي اين قرآن هستند، چند كار از قرآن ساخته است؛ البته خواندن قرآن, فراگيري مفاهيم قرآن و عمل به قرآن جزء وظايف همه ماست و سعادت‌آور است؛ اما كارهاي اصيل و عنصر محوري قرآن چندتاست: يكي اينكه خدا را از نظر علمي به ما معرفي مي‌كند؛ اوصاف خدا, اسماي خدا, افعال خدا, اقوال خدا, آثار خدا را به ما معرفي مي‌كند. دوم اينكه آنچه در جهان هست از آسمان و زمين, از مُلك و ملكوت آنها را آينه اين اوصاف مي‌شمرد؛ يعني در قدم اوّل خدا را با مفاهيم اسما و صفات معرفي مي‌كند كه خدا اين اسما را دارد كه نشانه آن همان دعاي پربركت «جوشن كبير» است. در قدم دوم آينه‌اي را ترسيم مي‌كند كه ما در اين آينه آن هزار اسم را مي‌بينيم؛ يعني زمين را طوري معرفي مي‌كند, دريا, صحرا, جماد, نبات, حيوان, انسان, فرشته, عرش و لوح و قلم را طرزي قرآن كريم معرفي مي‌كند كه يك تابلوي خوبي است, يك آينه خوبي است اوصاف خدا و اسماي خدا را ما در اين آينه‌ها مي‌بينيم؛ يعني هيچ چيزي در جهان خلقت نيست مگر اينكه آينه‌دار جمال و جلال اوست و هيچ جهتي ندارد كه خود را نشان بدهد. ما معمولاً وقتي مي‌گوييم آينه؛ يعني اين شيشه شفاف را كه مقداري جيوه پشت اوست و قابي دارد آن را مي‌گوييم آينه, مي‌گوييم مرآت كه به وسيله آن, صورت خود را يا صورت چيزي را در اين شيشه مي‌بينيم؛ ولي آنها كه اهل قرآن هستند به اين شيشه‌اي كه پشت آن جيوه است و قابي دارد نمي‌گويند مرآت، اينها وسيله ديدن صورت خود آدم است, صورت شجر و حَجر را نشان مي‌دهد. مرآت؛ يعني ابزار ديدن, يعني وسيله ديدن, خود آن صورت است كه به وسيله آن صورت، ما اسماي الهي را مي‌بينيم, اوصاف الهي را مي‌نگريم, اگر كسي عرفي باشد وقتي گفت آينه؛ يعني همين شيشه‌اي كه پشت آن جيوه است و اگر عرفي نباشد از اين قدم بالاتر برود اهل معرفت باشد وقتي مي‌گويد آينه, خود آن صورت را مي‌گويد، آينه؛ يعني آن صورت, مرآت است ابزار است براي آن نام كه ما به وسيله اين صورت, آن صورتگر را مي‌بينيم, اگر به وسيله اين صورت ما آن صورتگر را ديديم اين اسم آلت براي آن صورت است نه براي اين شيشه و جيوه. قرآن كريم طرزي جهان را معرفي مي‌كند كه آسمان مي‌شود آينه و منظور از آينه آن شيشه و جيوه نيست. آينه و مرآت كه اسم ابزار است، منظور از مرآت آن صورت است كه صورتگر را نشان مي‌دهد.

 قرآن كريم طرزي جهان را معرفي مي‌كند كه ممكن نيست كسي بصير باشد, چشم داشته باشد و جهان را ببيند و خدا را با جانش مشاهده نكند و با عقل خدا را نفهمد، اين كار اصلي قرآن كريم است كه گذشته از آن كارهاي پربركت, به ما از نظر معرفت, فنون فراواني ياد مي‌دهد كه ما به وسيله بررسي اين آيات آن آفريدگار را بشناسيم اين يك كار اساسي است كه شناسنامه جهان است؛ يعني سماوات سبع و ارضين را ترسيم مي‌كند، فرشته و ملائكه و جنّ و امثال اينها را معرفي مي‌كند اين قرآن, شناسنامه نظام خلقت است، يكي از كارهاي آن شناسنامه بودن است. كار ديگري قرآن كريم اين است كه اوصاف ما, عقايد ما, اخلاق ما را به ما ياد مي‌دهد كه ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[1] حق و باطل, صدق و كذب, زشت و زيبا, حَسن و قبيح, خير و شرّ ما را به ما بيان مي‌كند بعد آثار زشت و زيبا را هم مي‌گويد كه اگر كار نيك كرديم, عقيده نيك داشتيم چه خواهد شد و اگر عقيده بد داشتيم, كار بد كرديم به تعبير مرحوم حكيم فردوسي:

اگر بار خار است خود كشته‌اي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشته‌اي[2]

 اين حرف از لطايف بلند مرحوم حكيم فردوسي است كه از بزرگان شيعه است و اين بركت را به وسيله آن شعرها حفظ كرده است. قرآن اوصاف ما, عقايد ما را تبيين مي‌كند و نتايج آن را هم مي‌گويد. كار ديگري كه قرآن كريم مي‌كند نقشه‌كشي مي‌كند و به ما ياد مي‌دهد، مي‌گويد بددهني مي‌دانيد يعني چه؟ نيش زدن به اين و آن و آبروريزي و فضا را مسموم كردن مي‌دانيد يعني چه؟ اين مار و عقرب نشانه آن درون شماست. اين طور نيست كه فقط مار و عقرب در بيرون باشد يا اين شعله در بيرون باشد يا آن بوستان و گلستان در بيرون باشد فرمود اين گل‌ها را مي‌بينيد, اين بوستان را مي‌بينيد, اين پرنيان نرم را مي‌بينيد، اينها علايم و نشانه‌هاي آن اوصاف خوب شماست. اين مار و عقرب را مي‌بينيد، اينها نشانه‌هاي آن اوصاف زشت شماست, اگر آن اوصاف زشت كه انسان به اين نيش مي‌زند, به او نيش مي‌زند, آبروي اين را مي‌برد آبروي آن را مي‌برد اگر آن بخواهد ظهور كند مي‌شود مار و عقرب. به ما دو چيز ياد مي‌دهد: يكي اينكه بردن آبروي مردم حرام است؛ دوم اينكه اين آبروريزي به صورت مار و عقرب درمي‌آيد. غالب شما به لطف الهي با قرآن و روايات آشنا هستيد از جهنم سخن به ميان آمده و زياد هم به ميان آمده، چه در قرآن، چه در روايات؛ اما مي‌بينيد جايي كه مثلاً آيه‌اي, روايتي باشد كه از جنگل هيزم بياورند و در جهنم شعله برافروزند و آتش را روشن كنند آيا هيزم جهنم را از جنگل مي‌آورند يا برابر اين آيه قرآن كه فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[3] «قاسِط»؛ يعني اهل قَسط, قَسط؛ يعني جور و ظلم در قبال قِسط است كه در كنار عدل است. در زمان حكومت نوراني امير بيان(سلام الله عليه)، مارقين و قاسطين و ناكثين پيدا شدند، قاسطين همان‌هايي هستند كه اهل قَسط و جور وظلم هستند، فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛ هيزم جهنم افراد ظالم‌ هستند؛ يعني خود ظالم گُر مي‌گيرد يك هيزم نسوز هم مي‌شود نه هيزم بسوز, هيزم دنيا مي‌سوزد و خاكستر مي‌شود و ديگر خبري نيست؛ اما اينها هيزم نسوزند، مرتّب در حال سوختن‌اند. قرآن به ما مي‌گويد ظلم كردن حرام است اين از نظر اخلاق و حكم تكليفي و فقهي و حقيقت ظلم هم همين آتش است حقيقت آن آبروريزي همين مار و عقرب است؛ يعني آيا در قرآن, در آيات چيزي هست كه در جهنم باغ‌وحش است مار را از باغ‌وحش مي‌آورند, عقرب را از باغ‌وحش مي‌آورند يا همين اخلاق بد ما به صورت مار و عقرب در مي‌آيد، ماري است خارجي, عقربي است خارجي و فقط صاحب خودش را نيش مي‌زند و مسموم مي‌كند. اين كار عجيب قرآن است كه مستندسازي مي‌كند حقيقت را بازگو مي‌كند, مفهوم را مشهود مي‌كند, ذهن را عين مي‌كند «از علم به عين آمد وز گوش به آغوش»[4] اين طور نيست كه فقط يك سلسله مفاهيم ذهني به ما ياد بدهد، آنچه در خارج هست، فرمود اينها دوتا كارند, دو آينه‌اند: از يك طرف قدرت الهي را نشان مي‌دهند، از طرف ديگر اوصاف دروني آدم را نشان مي‌دهند. ما آنجا مثلاً كِرم ابريشمي داريم و اطلس‌بافي داريم يا نه, همين اخلاق نرم, گفتار نرم, روش نرم, با مردم خوب رفتار كردن, به كسي آسيب نرساندن, به جامعه خدمت كردن مي‌شود پرنيان. البته در آيات و همچنين در روايات اين مطالب هست كه يك سلسله اموري در آخرت هست كه هيچ كسي درك نمي‌كند اين هست و چون فوق انديشه ماست ما آرزو هم نداريم اين دو مطلب را خوب عنايت كنيد. فرمود ما يك سلسله چيزهايي در بهشت آفريده‌ايم كه آنها فوق ادراك شماست ما در دعاها از خدا خيلي چيز مي‌خواهيم, خيلي بركت مي‌خواهيم اما وقتي ندانيم در بهشت چه چيزي هست آنها را كه نمي‌خواهيم، مي‌گوييم خدايا هر چه خير است به ما بدهد همين! اما آن‌جا چه چيزي هست، آن‌جا اين چها نهر را معرفی کردند: ﴿فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّي وَ﴾[5] اين چيزها را فرمود ما ياد مي‌گيريم؛ اما چيزهايي در بهشت هست كه با چه لفظي قرآن كريم آنها را به ما معرفي مي‌كند لفظ را بشر وضع كرد, هر نحوي از انحاي چهارگانه وضع چه وضع عام موضوع‌له عام, چه هر دو خاص, چه اين خاص و آن عام أو بالعكس؛ اقسام چهارگانه وضع هر چه باشد در قلمرو فهم بشر است، بشر الفاظ را براي يك سلسله مفاهيم وضع كرده چيزي كه اصلاً نديده و نشنيده و نمي‌داند براي آن لفظ وضع نكرده، آن وقت قرآن درباره آنها با ما چه بگويد، فقط اجمالاً مي‌گويد: ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن‏[6] خيلي از چيزهاست كه خيلي‌ها نمي‌دانند، اين نكره در سياق نفي است؛ يعني هيچ كسي نمي‌داند آن‌جا چه خبر است! وقتي ما ندانيم آن‌جا چه خبر است آرزو هم نمي‌كنيم, دعا هم نمي‌توانيم بكنيم وقتي ما چيزي را نمي‌دانيم و نمي‌فهميم بگوييم خدايا هر چه خير است به ما بده همين! اما آن‌جا چه چيزي هست؟ فرشته چيست؟ باغ و بوستان آن‌جا چيست؟ مقام قُرب چيست؟ اينها كه در دسترس ما نيست؛ لذا در بخش‌هاي ديگر فرمود: ﴿لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها﴾؛ وقتي وارد بهشت شدند هر چه بخواهند هست. بعد مي‌فرمايد چيزهايي است كه فوق مشيئت آن‌هاست، چون خواستن هر كسي محدود به معرفت اوست؛ هر اندازه كه ما مي‌فهميم مي‌خواهيم، چيزي را كه نمي‌دانيم چطور بخواهيم. آيا شما شنيديد يك كشاورز در تمام مدت عمر از خدا آرزو داشته باشد اي كاش من نسخه خطّي تهذيب شيخ طوسي را مي‌داشتم! يا نسخه خطّي جمع بين رأيين فارابي را داشته باشم! اين فارابي نشنيده, شيخ طوسي نشنيده, كتاب تهذيب نشنيده, نسخه خطّي نشنيده، در تمام مدت عمر يك كشاورز چنين آرزويي ندارد اي كاش من نسخه خطّي استبصار را داشته باشم! اين نيست. ما وقتي چيزي را نمي‌دانيم آرزو هم نمي‌كنيم، فرمود شما هر چه بخواهيد در بهشت هست؛ ولي بدانيد چيزهايي هست كه شما از ما نمي‌خواهيد، چون آن را نمي‌دانيد: ﴿لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها وَ لَدَيْنا مَزيدٌ﴾؛[7] يعني زايد بر مشيئت است، چون مشيئت به اندازه معرفت است وقتي ما نمي‌دانيم كه آن‌جا چه خبر است چه چيزي بخواهيم فقط اجمالاً مي‌توانيم بگوييم هر چه خير است به ما بده، اينكه كافي نيست, اين درباره خيرات.

درباره شرور هم اين‌چنين است. فرمود: ما جهنم نسوز داريم، آتشي داريم كه با اين آتش, درخت سبز مي‌شود درخت مي‌رويد: ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في‏ أَصْلِ الْجَحيمِ﴾[8] اين چه آتشي است كه كار آب را مي‌كند, كار درخت را مي‌كند اين شجره خبيثه از آتش مي‌رويد، حالا شد! فرمود وقود آن از خود انسان‌ است، هيزم جهنم آدم‌هاي ظالمي هستند ما حالا از جنگل هيزم بياوريم آن ممكن است باشد؛ ولي ـ خدای نکرده ـ اگر کسی مبتلا شود، آن‌قدر در جهنم اسراري هست كه ما نمي‌دانيم چه چيزهايي موادّ سوخت و سوز اوست ما نمي‌دانيم جهنم از جاي ديگر هيزم مي‌آورند ممكن است, از سنگ مي‌آورند كه ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[9] ممكن است, اين سنگ‌هايي كه مي‌پرستند آنها را مي‌سوزانند ممكن است، هزارها چيز ممكن است كه ما نمي‌دانيم؛ ولي آن مقدار هست به تعبير حافظ:

كس ندانست كه منزلگه و مقصود كجاست ٭٭٭ آن‌قدر هست كه بانگ جرسي مي‌آيد[10]

 ما فقط مي‌شنويم كه مي‌‌گويند بلند بگو «لا اله الاّ الله» دارند مي‌برند؛ اما كجا مي‌برند معلوم نيست. حافظ مي‌گويد ما نمي‌دانيم اين قافله كه مي‌رود كجا مي‌رود؛ اما صداي زنگ گردن اين قافله را ما مي‌شنويم جرس؛ يعني زنگ:

كس ندانست كه منزلگه و معشوق كجاست ٭٭٭ آن‌قدر هست كه بانگ جرسي مي‌آيد

 ما صداي زنگ هم بشنويم، لااقل به هوش مي‌آييم. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛ اين ظالمين هيزم جهنم‌اند, پس قرآن كريم چندين كار مي‌كند: يكي اينكه از نظر مفهومي و براهين, خدا را براي ما تبيين مي‌كند. اوصاف خدا, اسماي خدا, اقوال خدا, افعال خدا, آثار خدا را بيان مي‌كند. كار ديگر مستندسازي مي‌كند و آن اين است كه كلّ نظام را مرآت مي‌داند آينه مي‌داند نه آينه؛ يعني شيشه و جيوه، اين آينه يعني شيشه و جيوه است اين اسم آلت است ابزار است؛ براي اينكه ما صورت خود را ببينيم؛ اما آن صورت, ابزار است كه ما صورتگر را ببينيم آن در حقيقت آينه است، نزد اهل معرفت، اين شيشه آينه است نزد اهل عرف. كلّ آيات جهان را اين‌طور معرفي مي‌كند درباره انسان هم دو كار مي‌كند: يكي اينكه انسان را خوب معرفي مي‌كند بدنش را, روحش را, نفس لوّامه‌اش را, نفس ملهمه‌اش را, نفس مسوّله‌اش را, نفس مطمئنّه‌اش را همه اينها را, شئون اينها را, مسئوليت اينها را, كارهاي اينها را، کاربرد اينها را كاملاً مشخص مي‌كند. كار چهارمي كه قرآن مي‌كند مي‌گويد آنچه شما مي‌بينيد در جهان هست اين مستندسازي است شما اگر خواستيد ببينيد بددهني يعني چه؟ آبروريزي يعني چه؟؛ يعني مار و عقرب, ظلم يعني چه؟ تجاوز به حقّ ديگران يعني چه؟ يعني شعله. در جريان بهشت مي‌فرمايد در بهشت فرش‌هايي هست كه ما نمي‌توانيم بگوييم جنسش چيست. فرش مستحضريد يك آستر دارد و يك اَبره, تمام هنر فرش روي ابره اوست, ارزش روي ابره اوست، آستر آن ارزش ابره را ندارد آن هنرهايي كه روي ابره مي‌كنند روي آستر نمي‌كنند آستر را روي خاك مي‌گذارند. فرمود فرش‌هاي بهشتي مي‌دانيد چيست؟ ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾؛[11] «استبرق»؛ يعني ابريشم و پرنيان, «بطائن» كه جمع «بطانه» است در نصاب خوانديد كه «الظهاره ابره دان و البطانه آستر» اين كتاب شريف نصاب، براي اينكه واژه‌هاي عربي را به فارسي برگردانند و روشن شود اوايل طلبگي ياد طلبه‌ها مي‌دادند مي‌گفتند نصاب صبيان. آن‌جا آمده است كه «الظهاره ابره دان و البطانه آستر»؛ ابره فرش را مي‌گويند «ظهاره», آستر فرش را مي‌گويند «البطانه», جمع آن «بطائن» است. در اين آيه سوره «الرحمن» فرمود: فرش گرانبهايي در بهشت هست كه زير پاي شماست، ابره‌اي دارد كه ما با چه لغتي اين ابره را براي شما معرفي كنيم فقط شما ابريشم را مي‌دانيد و كِرم ابريشم را همين! اما عدالت, ابره مي‌شود احسان, ابره مي‌شود ادب, ابره مي‌شود اينها را كه نشنيديد ما اينها را چطور بگوييم فقط آستري كه روي زمين هست آن را براي شما مي‌گوييم: ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾، «استبرق»؛ يعني پرنيان و حرير, آستر اين فرش‌ها ابريشم است؛ اما ابره آن چيست ما چه بگوييم؟ شما كه لغت نداريد ما بگوييم.

در بخش‌هايي از قرآن فرمود: اين قرآن چون «حبل متين» است آويخته است از بالا به پايين آمده؛ اين پايين‌هايش را شما مي‌بينيد يك «عربي مبين» است: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾؛[12] اما اين حبل متين كه پايينش عربي است و بالايش به دست ماست، بالايش نه عِبري است نه عربي نه سرياني نه تازي نه فارسي, آن لفظ نيست وقتي لفظ نبود لغت نيست، فرمود: ﴿وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ﴾[13] آن‌جا «عليّ» است، شما بسياري از رواياتي كه مربوط به وجود مبارك حضرت امير است در ذيل همين آيه مي‌بينيد.[14] پس بالايش لفظ نيست وقتي لفظ نبود مفهوم نيست، وقتي مفهوم نشد قابل فهم براي ما نيست كساني كه علم لدنّي دارند؛ مثل اهل بيت، آن‌جا بار مي‌يابند. در بخش‌هايي كه مربوط به تفسير است، فرمود اين «عربي مبين» را ما قرار داديم: ﴿لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ اما آن بالا؛ يعني آستر را شما مي‌بينيد مي‌شود تفسير؛ حالا فرق نمي‌كند اين تفسير بشود، تبيان مرحوم شيخ طوسي يا الميزان سيدناالاستاد، اينها همه‌اش آستري است، ابره‌ آن را ديگر كسي نمي‌داند. اگر خدمت اهل بيت(عليهم السلام) رفتيم آنها به اندازه استعداد آدم به آدم مي‌گويند؛ ولي بالأخره آنها لدنّي است لفظ نيست معنا نيست، اين كار قرآن كريم است اين چهار ركن را قرآن به عهده دارد؛ يعني خدا, اوصاف خدا و اسماي خدا را معرفي مي‌كند، يك؛ جهان خلقت را آينه‌دار جمال و جلال الهي معرفي مي‌كند، دو؛ انسان را با روحش كه ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[15] است اوصافش, درجات گوناگون نفوس: نفس مسوّله‌, لوّامه‌, ملهمه و مطمئنّه آن را مشخص مي‌كند، سه؛ بعد مي‌گويد آنچه در درون شماست اگر بخواهيد ببينيد مستندسازي بكنيد، برو باغ‌وحش! آن‌جا مار را كه ديدي، وقتي كه مي‌گويند اخلاق بد آبروي مردم را با نيش زدن قلم يا بيان بردن يعني اين مار، آن‌جا در جهنم مار هست؛ اما اين‌طور نيست كه حالا از باغ‌وحش بياورند همين‌‌هاست. آدم چطور مي‌شود اينها را بداند و كور باشد.

 من چند شب قبل همين شبكه چهار را مي‌ديدم، اين «آسمان شب» خيلي زحمت كشيدند، كيوان را شرح دادند, قطر كيوان, طول كيوان, عرض كيهان, مدارهاي كيوان, سياه‌چاله‌ها همه را شرح مي‌دادند، بعد ديدم اينها هزارها و هزارها كيلومتر آن طرف‌تر رفتند كيوان را ديدند؛ اما اينكه جلوي چشمشان هست نمي‌بينند، همه‌اش مي‌گفتند اين‌طور شده، اين نظم محيّرالعقولي كه ذات اقدس الهي با دقت آفريد اين را منكرند، مي‌گويند اين‌طور شده، چه كسي اين را به اين صورت كرده: ﴿مَنْ كانَ في‏ هذِهِ أَعْمي﴾[16] تو هزارها كيلومتر آن طرف‌تر رفتي، طول و عرض كيهان را بررسي كردي، جلوي پايت را نمي‌بيني، ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ را نمیبينی؟[17]

خدا شيخناالاستاد مرحوم حكيم الهي قمشه‌اي را غريق رحمت كند! فرمود: «بالله اين عالم ويران شده شاهي دارد» مي‌شود اين نظم بدون ناظم باشد؟! اين مي‌شود كور ديگر, چطور مي‌شود آدم اين همه راه را بر اساس مسائل علمي طيّ كند كيوان‌شناس باشد اما جلوي پاي خودش را نبيند مگر مي‌شود؟! اينكه مي‌بينيد ما در و ديوار اين حرم را مي‌بوسيم، براي همين است، اگرـ معاذ الله ـ اينها نبودند، ما هم به اين وضع گرفتار مي‌شديم، آن بيان نوراني سيدالشهداء(سلام الله عليه) در دعاي «عرفه» اين است: «عَمِيَت عَينٌ لا تَرَاكَ عَلَيهَا»[18] اين جمله خبريه است نفرين نيست به معناي كور باد نيست، كور است كسي كه تو را نمي‌بيند! بله درست است، اين نظم دقيق مي‌شود خودساخته باشد؟ اين نظمي كه همه فرهيختگان تلاش و كوشش كردند تازه يك گوشه‌اش را بفهمند، همين‌طور خودساخته است؟ «عَمِيَت عَينٌ لا تَرَاكَ عَلَيهَا رَقِيبَا».

 بنابراين شيعه بودن, پيرو اين خاندان بودن, قرآن را با عترت دانستن, عترت را با قرآن دانستن بهترين ذخيره و بهترين سرمايه است كه عيد پربركت اين دو ذات مقدس در ربيع‌المولود ذخيره براي همه ماست كه اميدواريم خداي سبحان آن نورانيّت را به جامعه ما بيش از پيش عطا كند كه در محضر قرآن و عترت باشيم!

من مجدداً مقدم همه شما بزرگواران را, اساتيد را, دانشمندان را, دانشجويان را, فضلاي حوزوي و دانشگاهي را گرامي مي‌دارم، از برادران و خواهران ايماني حق‌شناسي مي‌كنيم، از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم كه امر فرج وليّ‌اش را تسريع بفرمايد! پروردگارا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما! خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگردان! مشكلات دولت و ملت و مملكت را مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتي و عفاف و حجاب و ازدواج جوان‌ها را به بهترين وجه حلّ بفرما! جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت با بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده! بين ما و قرآن و عترت جدايي نينداز!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»



[1] . سوره بقره، آيه129. سوره آل عمران، آيه164.

[2] . شاهنامه فردوسی، فريدون، بخش 20.

[3] . سوره جن، آيه15.

[4] . ديوان اشعار سنايي غزنوي، غزل209؛ «دردي که به افسانه شنيدم همه از خلق ٭٭٭ از علم به عين آمد وز گوش به آغوش».

[5] . سوره محمد، آيه15.

[6] . سوره سجده، آيه17.

[7] . سوره ق، آيه35.

[8] . سوره صافات، آيه64.

[9] . سوره بقره، آيه24.

[10] . حافظ، اشعار منتسب، شماره 11.

[11] . سوره الرحمن، آيه54.

[12] . سوره زخرف، آيه3.

[13] . سوره زخرف، آيه4.

[14] . تفسير القمی، ج1، ص28.

[15] . سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.

[16] . سوره إسراء، آيه72.

[17] . سوره حديد، آيه4.

[18] . بحار الانوار، ج95، ص226.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق