اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله.
مقدم شما بزرگواران، برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و بسيجي و ساير نيروها و ارگانها و نهادها را گرامي ميداريم و اعياد پُربركت ماه شريف شعبان را به همه شما و عموم علاقهمندان قرآن و عترت تهنيت عرض ميكنيم، از خداي سبحان مسئلت ميكنيم توفيق بهرهوري از اين ماه پُربركت را به همه ما مرحمت كند!
در بحثهاي اخلاقي آنچه مناسب با ماه پربركت شعبان است آن هم در آستانه ميلاد سيّدالشهداء حسينبنعلي(سلام الله عليه)، بعد كمكم در آستانه ميلاد ذخيره عالَم(سلام الله عليه) هستيم، اين نكته را بايد عنايت كنيم كه هميشه مخصوصاً اين ماه راه وسيعي براي لقاي پروردگار و نزاهت از نقص و عيب است. در قرآن كريم خداي سبحان گاهي ميفرمايد پيامبر اُسوه شماست و هر كاري كه او ميكند شما بكنيد ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾.[1] در نوبت قبل به اين نكته رسيديم كه فرمود بعضي از كارها من اُسوه شما هستم و همچنين ملائكه اُسوه شما هستند؛ ببينيد من چه كار ميكنم، شما همان را انجام دهيد؛ ببينيد فرشتهها چه ميكنند، شما همان را انجام دهيد. در كارهاي عادي برابر اين جمله سوره «احزاب» فرمود: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾، امّا در گراميداشت روح مطهّر پيامبر، فرمود ببينيد من چه ميكنم، شما همان كار را بكنيد؛ ببينيد ملائكه من چه ميكنند، شما هم همان كار را بكنيد. در سوره «احزاب» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾؛ فرمود من شخصاً بر پيغمبر درود ميفرستم و همه فرشتگان در برابر آن حضرت درود ميفرستند. كاري كه من نسبت به پيغمبر ميكنم شما هم بكنيد و كاري كه فرشتههاي من نسبت به پيغمبر ميكنند شما هم بكنيد ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً﴾،[2] اين گراميداشت نشان ميدهد كه وجود مبارك آن حضرت حقّ حيات نسبت به ما دارد.
در نوبت قبل كه مناسبت مبعث بود آن مطالب به عرض شما رسيد، در جريان درود فرستادن به آن حضرت در روايات ما گذشته از اينكه براي ذكر صلوات فضايلي هست، گفتند هر مؤلّف و مصنّفي كه در كتاب وقتي نام مبارك حضرت برده شد در همان كتاب بر حضرت درود بفرستد، تا اين مركّب و اثر چاپ هست فرشتهها براي او طلب مغفرت ميكنند، از بس اين كار مهم است! چرا اين همه اجلال و تكريم؟ اگر ما يك بار نام مبارك حضرت را در كتاب برديم و گفتيم: «صلّي الله عليه و آله و سلّم»، تا اين نوشته هست براي ما طلب مغفرت ميكنند، چرا؟ اين صلوات خاصّي كه به دستور امّام سجاد(سلام الله عليه) در ظهر روزهاي ماه شعبان خوانده ميشود را مغتنم بشمريد؛ در اين درود گفته ميشود اين ماه، ماه پيامبر است، چرا؟ براي اينكه شبها به نماز شب و روزها به روزه تا زنده بود «إِلَي مَحَلِّ حِمَامِهِ»؛ ـ حِمام يعني مرگ ـ تا زمان رحلت اين كارها را ميكرد، چه بهرهاي به ما ميرسد؟ بهرهاي كه ما از از ذات اقدس الهي ميگيريم چند چيز است: بعضي از آن امور اين است كه به خدا عرض ميكنيم: «وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعاً مُشَفَّعاً»؛ خدايا او در قيامت از ما شفاعت كند و شفاعتِ او «تشفيع» شود؛ شفيعي كه شفاعت او مقبول است را «شفيع مُشفَّع» ميگويند. به برخي از عالمان دين در قيامت گفته ميشود «قِفْ تَشْفَع»؛[3] يعني بايست و شفاعت كن از كساني را كه هدايت كردي، شفاعتِ تو مقبول ميشود. «شفيع مُشفَّع» شفيعي است كه «مقبولالشفاعة» است. ما در اين دعا و درود از خداي سبحان ميخواهيم حضرت براي ما «شفيع مُشفَّع» باشد؛ يعني شفاعت كند و شفاعت او هم مقبول باشد که اين براي صحنه قيامت بود. «وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً»[4] او راه مستقيم است، انسانِ كاملِ معصوم «صراط الله» است. ما راهي جاي ديگر نداريم كه روش ائمه و انبيا را با آن راه تشخيص دهيم. قانون ما نسبت به خود ما نوشته است، امّا نسبت به اينها نانوشته است. كاري را كه اينها انجام ميدهند برابر وحي الهي قانون است، اينطور نيست كه قبلاً دستورهايي داده باشند و بعد اينها برابر آن دستور عمل كنند، بلكه دستور مستقيماً به ارواح و قلوب اينها القا ميشود، اينها اين دستور را از ذات اقدس الهي دريافت ميكنند و عمل ميكنند. ما اگر خواستيم ببينيم چه چيزي جزء دين است، چه چيزي واجب است و حلال است و مانند آن، بايد ببينيم اينها چه فرمودند، اينها چه كردند و اينها چه روشي داشتند؛ سيره و سنّت اينها صراط مستقيم است و اينها راهيان راه هستند. ما در اين دعا و تحيّت از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم که خدايا وجود مبارك آن حضرت را طرزي به ما معرفي كن، گرايش ما به آن حضرت را طرزي قرار بده و معرفت ما را نسبت به آن حضرت طرزي قرار بده كه «وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً»، «مَهيع» يعني وسيع؛ نه تنگ است، نه تاريك است، نه محدود است، نه مزاحم دارد، نه فراز و فرود دارد، نه درّه و امثال درّه دارد. اين دشتهاي وسيع بيمانع را «مهيع» ميگويند. همه شما از جريان ميقات «جُحفه» باخبريد، زماني هم اين تفسير به عرض شما رسيد؛ «جُحفه» يكي از مواقيت حاجيان و معتمران است، قبلاً اسم اين سرزمين «جُحفه» نبود، بلکه قبلاً «مهيعه» بود، «مهيعه» يعني «أرض» و طريق «واسعه»، دشت پهن و واسعي كه مانعي در كار نباشد. وقتي سيلي رسيد و بخشي از اين زمين را بُرد، به اصطلاح آنها اجحافي به اين سرزمين شده است که از آن به بعد آن بقيه را ميگويند «جُحفه»؛ يعني سرزمين اجحافشده، وگرنه قبلاً يك دشت وسيعي بود که ميگفتند «مهيعه»؛ يعني راه باز. ما در اين مناجات، در اين صلوات و در اين تحيّتها به ذات اقدس الهي عرض ميكنيم كه وجود مبارك حضرت را براي ما راه باز قرار دهد؛ يعني طرزي او را بشناسيم كه نه نقصي در شناخت ما باشد و نه عيبي. مستحضريد اگر اين دو مانع در كار بود، هرگز انسان به مقصد نميرسد. بين نقص و بين عيب خيلي فرق است؛ ممكن است چيزي معيب نباشد، ولي ناقص باشد؛ مثلاً اتاقي كه مساحت آن سيمتر است، اگر شما فرش بيست متري پهن كرديد، اين فرش ولو پرنياني هم كه باشد ناقص است؛ يعني همه مساحت را پُر نميكند، معيب نيست، ولي ناقص است؛ امّا اگر خود اين فرش، زده و پوسيده باشد ميگويند فرش معيب؛ عيب چيزي است و نقص چيز ديگري است، هر كدام از اين دو مانع است. طريق «مهيعه» مصون از عيب است، يك؛ محفوظ است نقص است، دو؛ اگر انسان يك شناخت اينچنيني نسبت به حضرت داشته باشد، گرايش پيدا ميكند، وقتي گرايش پيدا كرد اين راه براي او آسان ميشود.
در قرآن فرمود ما خيلي از كارها را كه سخت است براي يك عده آسان ميكنيم: ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري﴾؛[5] ما آن كار را آسان ميکنيم. ميبينيد درس خواندن و به مقام عالي رسيدن كار آساني نيست، ولي برخيها به آساني اين راه را طي ميكنند، برخيها با دشواري و برخيها هم از بين راه برميگردند. اگر خداي سبحان كار دشواري را براي كسي آسان كرد، او به سهولت اين راه را طي ميكند. وجود مبارك حضرت براي ما «طريق مهيع» شود؛ يعني يك دشتِ باز كه ما اگر بخواهيم راه پيغمبر را طي كنيم، نه مزاحم كسي باشيم و نه كسي مزاحم ماست؛ در اين دشتهاي باز و پهن كسي مزاحم كسي نيست، مقصد همه مشخص است، راه همه هم وسيع و هيچ تزاحمي هم نيست. در كارِ خير هيچ تزاحمي نيست! در جريان كار خير ـ از باب تشبيه معقول به محسوس ـ ذات اقدس الهي ميفرمايد وقتي در خيرات مسابقه ميدهيد يا در خيرات سرعت ميگيريد ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ﴾[6] است يا ﴿سارِعُوا﴾ است ـ يا سرعت است يا سبقت ـ ميدان مسابقه ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾،[7] اگر ميدان مسابقه به اندازه مساحت سپهر باشد مزاحمتي نيست، تصادفي نيست و هيچ برخوردي نيست، چون راه وسيع است، در خيرات اينچنين است! اگر همه مردم بخواهند عادل باشند، متواضع باشند، متّقي باشند و در تقوا و زهد و عدل و عقل مسابقه دهند، هيچ تصادف و زحمتي در كار نيست، چون خَير «مهيعه» است، خَير ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾ است. اگر در سالني همه بخواهند متواضع باشند، هيچ تزاحمي نيست؛ امّا در يك سالن دو نفر بخواهند صدرنشين باشند، اول برخورد است؛ دو نفر بخواهند متكبّرانه رفتار كنند، اول برخورد است؛ دو نفر بخواهند ظالمانه برخورد كنند، اول برخورد است؛ امّا اگر هزارها نفر بخواهند متواضعانه برخورد كنند، هيچ تزاحمي نيست. در تزاحم ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾ است در عدل ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾ است، در عقل ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ﴾ است. سابقاً از باب تشبيه معقول به محسوس ميگفتند «هفت درويش»، اين يك تشبيه است؛ يعني در تواضع و عقل و عدل تزاحمي نيست. « ده درويش در گليمي بخسبند و دو پادشاه در اقليمي نگنجند»؛[8] يعني اگر مسير، مسير حق بود «مهيعه» است؛ اگر راه، راه باطل بود اوّلين قدم، قدم تزاحم است. ما هر وقت در خود احساس كرديم مزاحم كسي هستيم، بدانيم كه بيراهه ميرويم، وگرنه در عدل و حق هيچ مزاحمتي در كار نيست؛ ممكن است ديگري ايجاد زحمت كند، ولي ما مزاحم كسي نخواهيم بود. غرض آن است كه اين دعاها مدرسه است، اين درودها مدرسه است؛ بين دو نماز گفتند اين درودها را بخوانيد و بگوييد خدايا او را طريق «مهيعه» قرار بده براي دولت ما، ملت ما، جامعه ما، جهان اسلامِ ما، جهان بشريّت ما كه هيچكس مزاحم كسي نباشد، احساس كنند راه ترقّي براي همه باز است «وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً»، اين همّت بلند كه در بيان نوراني امّام سجاد هست مسبوق است به سخنان نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليهما) و آن هم مسبوق است به بيان نوراني خود پيغمبر(عليهم آلاف التحيّة و الثناء)؛ وجود مبارك سيّدالشهداء يك بيان لطيفي دارد كه اين مسبوق است به بيان نوراني جدّ بزرگوارشان که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مَعَالِيَ الأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا»؛[9] فرمود خدای سبحان همّت بلند، نظر بلند، انديشه بلند و انگيزه بلند را دوست دارد، اگر وارد حوزه علميه شديد بکوشيد مجتهد بشويد و برگرديد؛ اگر به دانشگاه رفتيد، بکوشيد استاد مسلّم دانشگاه شويد؛ اگر در رشتههای ديگر هستيد، بکوشيد فنآور و متخصص شويد، هرگز به اين فكر نباشيد كه پيرو كسي باشيد و هرگز به اين فكر نباشيد كه از ديگري كمك بگيريد، خود حسينبنعلي قدمي برداشت كه در عالَم دومي ندارد. ديديد که بعد از گذشت هزار و اندي سال بيست ميليون جمعيت با پاي پياده و غير پياده در اربعين حضور پيدا كردند، اين نام فراموششدني نيست! اين نام دومي هم ندارد! فرمود خداي سبحان همّتهاي بلند را دوست دارد «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مَعَالِيَ الأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا»، مانند كسي که همّت او نازل باشد، پَست باشد، پايين باشد نباش! گفت:
چو سرو و سنبله بالاروش کن ٭٭٭ بنفشه وار سوی پست منگر[10]
بنفشه هميشه سرش به طرف پايين است، امّا سرو هميشه سرش بالاست!
چو سرو و سنبله بالاروش کن ٭٭٭ بنفشه وار سوی پست منگر
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مَعَالِيَ الأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا»، نشانه اين علوّطلبي و نشانه كراهت پَستهمّتي اين است كه فرمودند: هر كس بگويد من فارغالتحصيل شدم «أُصِيبَتْ مَقَاتِلُه»؛[11] اگر كسي دهن باز كرد اين حرف را زد كه من فارغالتحصيلم و همين مقدار بس است، آنجايي كه جاي خطر است و مرگبار است، آنجا جاي تير شد و تير دارد اصابت ميكند. آدم دهن باز ميكند و ميگويد من فارغالتحصيل هستم؟! ما تا نفس ميكِشيم،
از باده مغز تر كن و آن يار نغز جو ٭٭٭ تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو[12]
شما ميبينيد مفاخر ايران يكي ابوريحان بيروني است، اين ابوريحان بيروني وصيّت كرده است آبي را كه براي شستشو و غسل بدنم گرم ميكنيد، هيزم ديگر نياوريد از همين برادهها باشد كه من ذخيره كردم. عرض كردند اين برادهها چيست؟ فرمود آن وقتي كه من دست به قلم بردم تا اكنون كه در آستانه مرگ هستم ـ آن روزها قلم، قلم ني بود و ديگر قلمهاي فلزي نبود ـ هر قلمي كه من تراشيدم اين برادهها را جمع كردم که يك جا بماند و در انبار محفوظ باشد تا با اين براده آب گرم كنند و مرا با آن غسل دهند كه من از بركت اين قلم در آنجا نجات پيدا كنم، اين كار بزرگان ما بود و اين شده ابوريحان! اينها هزار سال و هزار و چند سال ميمانند! اينها نه امام بودند و نه امامزاده، ما هم ميتوانيم اينچنين باشيم؛ امّا به اين شرط كه بيان نوراني حسينبنعلي(سلام الله عليه) را بپذيريم. آنها به ما فرمودند خدا فكر پَست را دوست ندارد، نزد خدا مكروه است «وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا»، امّا «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مَعَالِيَ الأُمُورِ»؛ اصلِ اين حديث از وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است.
در اين ماه پربركت شعبان مستحضريد از ما چيزي خواستند كه قبلاً به ما دادند؛ به ما گفتند اين عطايا را حفظ كنيد، اين موهبتها را حفظ كنيد، ما از شما چيزي نخواستيم كه به شما نداده باشيم، شما اين دادههاي ما را حفظ كنيد؛ در دو مقطع از دادههاي ما سخن گفتند. شما ميبينيد يك ترجيعگونهاي در سوره مباركه «الرحمن» هست به عنوان ﴿فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ﴾،[13] يك ترجيعگونهاي هم در سوره مباركه «قمر» است كه فرمود اين «تذكره» است: ﴿هَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ﴾.[14] «مُدَّكِر» يعني متذكّر، اين ﴿هَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ﴾ در آن سوره فراوان هست؛ يعني ما شما را داريم يادآوري ميكنيم، آيا كسي هست كه به يادش بيايد؟ يعني ما مطلب تازهاي از شما نخواستيم و يك كار جديدي از شما طلب نكرديم. مطلبي كه قبلاً با هم قرار گذاشتيم، شما هم ديديد، پذيرفتيد و تعهّد سپرديد را عمل كنيد. ما در درون شما بر اساس ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[15] اين را نهادينه كرديم، به شما سپرديم و شما هم پذيرفتيد. در اخذ ميثاق ـ حالا يا عالم جدايي است، يا عالم فطرت است يا عالم عقل است ـ ما آن عالم را پشت سر گذاشتيم، ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ﴾[16] كجاست ما نميدانيم، ولي به قول حافظ:
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست ٭٭٭ اين قدر هست که بانگ جرسی میآيد[17]
خيليها ميبينند که فقط يك ندای بلند بگو «لا اله الاّ الله» هست و خيال ميكنند قبر چاله است، انسان ميرود در گودال و ديگر هيچ و ميپوسد. حرف حافظ و امثال حافظ اين است كه انسان در چاله نميرود، انسان در گودال نميرود، انسان نميپوسد، اينها قافله هستند، كجا ميروند معلوم نيست؛ ولي صداي زنگ گردن شتر اين قافله ميآيد. «جَرَس» يعني زنگ، «اين قدر هست كه بانگ جرسي ميآيد». ما بلند بگو «لا اله الاّ الله» را ميشنويم، امّا كجا ميروند را نميدانيم، ولي اين قدر هست كه صداي زنگ را ميشنويم:
كس ندانست كه منزلگه و مقصود كجاست ٭٭٭ اين قدر هست كه بانگ جرسي ميآيد
بعضيها اصلاً يادشان رفته كه بانگ جرسي بود و ما در قافلهاي بوديم. اصرار قرآن كريم بر اين است كه اين تذكره است، آيا مدكّري پيدا ميشود؟ ﴿وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَی تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ﴾،[18] «ذكريٰ» و «تذكِر» فراوان هست، معلوم ميشود ما عالمي را پشت سر گذاشتيم كه در آن عالم همه اينها مطرح بود؛ هم در درون ما نهادينه شده است ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ که اين سرمايه را ما داريم و هم برابر آيه سوره «اعراف» ما تعهّد سپرديم ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ﴾، كجا بود ما نميدانيم. اگر كسي قبالهاي تنظيم كرد و تعهّدي سپرد حالا يا در شرق يا در غرب، يا در شمال يا در جنوب، آن مهم نيست قباله مهم است، فرمود يادت باشد كه امضا كردي و خودت شاهد بودي؛ خودت، خودت را ديدي يا عليه خودت گواهي دادي ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي﴾، پس آنجا گفتيم ﴿قالُوا بَلي﴾ و در درون ما هم گفتيم ﴿بَلي﴾، براي اينكه ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ اين دو مرحله هست، بعد هم وقتي به دنيا آمديم رهبران الهي را براي ما فرستادند، انبيا را براي ما فرستادند كه يادمان باشد در درون ما و در اخذ ميثاق يك ﴿قالُوا بَلي﴾ هست؛ اينها اين فتيلهها را بالا كشيدند «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول»[19] شدند، بعضيها كه جزء اوحديّ از اهل معرفت هستند، هم نداي فطرت يادشان هست و هم نداي اخذ ميثاق يادشان هست که ميگويند: «كأنّه في اذني» آن ﴿بَلي﴾ كه من گفتم اكنون گويا در گوش من است، ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾[20] كه شنيدم گويا اكنون در گوش من است «كأنّه في اذني» اينها جزء اوحدي از اهل معرفت هستند هم آن صحنه اخذ ميثاق يادشان است، هم ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ يادشان است، هم انبيا كه آمدند به اينها بگويند چنين عالمي هست اينها ميگويند آري ما يادمان هست. برخيها كه توده مردم میباشند و از آن فطرت و اخذ ميثاق خبري ندارند، ولي حرفهاي انبيا را ميشنوند، وقتي شنيدند قرآن كريم ميفرمايد اينها به يادشان ميآيد كه چه چيزي گفتند اينها اهل ذكر هستند. برخيها هستند كه هم آن اخذ ميثاق يادشان رفتند، هم ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ يادشان رفته، آنقدر خوابشان سنگين است كه حرف انبيا و ائمه(عليهم السلام) اينها را بيدار نكرده است. يك بيان نوراني حضرت امير دارد که فرمود آنقدر خوابشان سنگين است كه گويا مُردهاند: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لاَ يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَي فَيَتَّبِعَهُ وَ لاَ بَابَ الْعَمَي فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»؛[21] فرمود اينها يك جنازه عمودي هستند که بعد جنازه افقي ميشوند، اينها مُردهاند «وَ ذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ»؛ در زندهها به صورت يك جنازه عمودي هم راه ميرود، اين بيان نوراني حضرت است در نهجالبلاغه است؛ فرمود اينها كساني هستند كه نه به ياد ميآورند و نه حاضرند که كسي به يادشان بياورد، اينها ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾؛[22] اينها خدا را فراموش كردند، آنچنان فراموش كردند كه گويا اصلاً اين صحنه اخذ ميثاق نبود، يك؛ صحنه ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ نبود، دو؛ حرف انبيا در اينها هيچ اثر نگذاشت، سه؛ ﴿نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ﴾[23] يا ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾؛ اينها كساني هستند كه اصلاً همه چيز را فراموش كردند، هويّت خودشان را هم فراموش كردند، بعد يك وقت يادشان ميآيد كه هيچ سودي ندارد.
اينكه به ما فرمودند: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيراً﴾،[24] اين ذكر كثير مخصوصاً در ماههاي رجب و شعبان و ماه مبارك رمضان، آن اذكار سر جايشان محفوظ است؛ يكي از مصاديق بارز ذكر كثير تسبيح حضرت صديقه كبرا(سلام الله عليها) است که سر جايش محفوظ است؛ امّا مهمترين ذكر كثير «ذُكر» است؛ ياد خدا در دل اصل است و نام خدا بر لب فرع! آن ياد خدا در دل باعث ميشود كه آن ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ يادمان نرود، ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ﴾ يادمان نرود؛ ما دائماً وقتي به ياد اين امور باشيم، ديگر عامل غفلت و نسيان ما را فرا نميگيرد و فرو نميبرد، وگرنه ذكر لساني بدون «ذُكر» قلبي آن دو خاصيت و آن دو اثر را ندارد كه اميدواريم ذات اقدس الهي آن بركت و توفيق را به همگان مرحمت كند كه هم اخذ ميثاق يادشان باشد، هم ﴿فَأَلْهَمَها﴾ يادشان باشد، هم بيان نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) يادشان باشد و هم دستور ذات اقدس الهي نسبت به وجود مبارك پيغمبر تا عملاً ما آن حضرت را طريق «مهيعه» خود بدانيم. من مجدداً اين اعياد پربركت را به حضور همه شما تهنيت عرض ميكنم و مقدم همه شما را گرامي ميدارم.
پروردگارا امر فرج وليّ خود را تسريع بفرما!
نظام اسلامي، مقام معظّم رهبري، مراجع بزرگوار تقليد، حوزههاي فرهنگي فقهي دانشگاهي همه را در سايه وليّ خود حفظ بفرما!
روح مطهر امّام راحل و شهدا را با اوليايت محشور بفرما!
مشكلات دولت و ملت و مملكت را در شئون گوناگون به بهترين وجه حل بفرما!
خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگردان!
يمن و يمنيها مظلوم را از شرّ آلسعود نجات مرحمت بفرما!
خطر مهاجمان و مزاحمان داعشي و غير داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگردان!
خاورميانه را از لوث آنها پاك بفرما!
جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
اين نظام اسلامي را تا ظهور صاحب اصلي آن از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1]. سوره احزاب, آيه21.
[2]. سوره احزاب, آيه56.
[3]. علل الشرائع، ج2، ص394؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) قَالَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالِمَ وَ الْعَابِدَ فَإِذَا وَقَفَا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ لِلْعَابِدِ انْطَلِقْ إِلَي الْجَنَّةِ وَ قِيلَ لِلْعَالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِيبِكَ لَهُم».
[4]. مصباح المتهجد، ج2، ص829.
[5]. سوره ليل, آيه7.
[6]. سوره بقره, آيه148؛ سوره مائده, آيه48.
[7]. سوره آل عمران, آيه133.
[8]. گلستان سعدي، باب اول در سيرت پادشاهان، حکايت3.
[9]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج1، ص67؛ المعجم الكبير، ج3، ص131، ح2894؛ «عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ حُسَيْن: عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ، قَالَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مَعَالِيَ الأُمُورِ وَ أَشْرَافَهَا وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا».
[10]. ديوان شمس، غزل1044.
[11]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت85؛ «مَنْ تَرَكَ قَوْلَ لَا أَدْرِي أُصِيبَتْ مَقَاتِلُه».
[12]. ديوان ملا هادي سبزواري, غزل150.
[13]. سوره الرحمن, آيه13.
[14]. سوره قمر, آيه15.
[15]. سوره شمس, آيه8.
[16]. سوره اعراف, آيه172.
[17]. اشعار منتسب به حافظ، شماره11.
[18]. سوره ذاريات, آيه55.
[19]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), خطبه1.
[20]. سوره اعراف, آيه172.
[21]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه87.
[22]. سوره حشر, آيه19.
[23]. سوره توبه, آيه67.
[24]. سوره احزاب, آيه41.