22 04 2015 445465 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1394/02/03)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما بزرگواران, برادران و خواهران ايماني را گرامي مي‌داريم و ايام پربركت ماه رجب را به همه شما تحنيت عرض مي‌كنيم و توفيق بهره‌وري از اين ماه ولايت را براي عموم علاقه‌مندان به قرآن و عترت، مخصوصاً شما بزرگواران مسئلت مي‌كنيم. توفيق شما را از خداي سبحان براي ادراك بركات اين ماه خواهانيم.

غالب شما با علوم الهي مأنوس هستيد، يا حوزوي يا دانشگاهي و يا عزيزان سپاهي و بسيجي هستيد. مستحضريد كه براي علم فضايل فراواني ذكر كردند، عالمان دين سهمي از بقا دارند و جزء مصاديق «بقيّةالله» هستند، آن «بقيّةالله» بالأصل وجود مبارك ولي عصر(ارواحنا فداه) است و شاگردان آن حضرت سهمي از بقا دارند. تعبير قرآن كريم درباره عالمان دين، ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ است كه چرا اينها تبهكاران را نهي نكردند؛[1] اين ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ يعني واليّ بقا، ولي بقا, صاحب مقام بقا. اين كلمه ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ اگر پربارتر از «بقيّةالله» نباشد كمتر از آن نيست. فرمود عالمان دين سهمي از ماندگاري دارند اينها ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ هستند.

 در تعبيرات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه فرمود: «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ»[2] گرچه اين جمله, جمله خبريه است؛ ولي مي‌تواند پيام انشائي هم داشته باشد; يعني شما سعي كنيد نام عالمان دين را براي هميشه نگهداريد. اين همه فضايل براي علم و عالِم ذكر شده است، بايد ديد كه علم چيست و وجود ذهني چيست؟ اين كار در علوم عقلي عملي شد، لكن چون علوم عقلي در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها آن‌طوري كه بايد باشد رسمي نيست، فرق بين وجود ذهني و علم روشن نيست. خيال مي‌كنند علم؛ يعني صورت حاصله در ذهن, اين وجود ذهني است نه علم. در كتاب‌هاي عقلي يك فصلي براي وجود ذهني ذكر مي‌كنند كه صورت حاصلهٴ اشيا در ذهن را مي‌گويند وجود ذهني؛ راه اثبات آن چيست؟ اشكالات ثبوتي و اثباتي آن چيست بايد حل شود، يك فصل مفصّلي مربوط به وجود ذهني است و يك فصل جداگانه‌اي با فاصله فراوان درباره علم است. علم وجود خارجي است؛ منتها جاي آن نفس است، وجود ذهني, وجود ذهني است. فرق جوهري وجود ذهني با علم و علم با وجود ذهني چيست؟ اين در علوم عقليه مطرح است. تقوا وجود ذهني نيست، عدل وجود ذهني نيست، اينها وجود حقيقي و وجود خارجي هستند و جاي آنها در نفس است. علم وجود ذهني نيست «الصورة الحاصلة من الشيء لدي العقل» نيست، وجود ذهني هيچ وجودي ندارد، مگر اينكه او را به وجود ذهني بشناسيم كه تعريف خاصّ خودش را دارد؛ ولي علم يك حقيقتي است خارجي و جاي آن نفس است؛ نبايد گفت عدل وجود ذهني دارد، عقل وجود ذهني دارد، تقوا وجود ذهني دارد، اينها وجود خارجي دارند منتها جاي آن نفس است.

 اين اشتباه است كه ما خيال مي‌كنيم هر كس چند سال در حوزه يا دانشگاه درس خواند و عالِم شد، ثواب عالم را دارد، كارِ او علم است و ثواب علم را دارد، اين اشتباه قابل اصلاح است و اصلاح آن اين است كه ما بدانيم وجود ذهني چيست و وجود خارجي چيست؟ اگر فهميديم وجود ذهني يعني چه؟ علم يعني چه؟ سعي مي‌كنيم عالِم باشيم، نه سعي مي‌كنيم صوَر ذهني داشته باشيم. مفهوم وقتي به ذهن آمد يا صادق است يا كاذب, اگر مطابق با خارج بود، مي‌شود صادق و اگر مطابق با خارج نبود، مي‌شود كاذب، اين براي صورت ذهنيه است و مفهوم است و از آن به عنوان علم حصولي ياد مي‌شود؛ اما علم چون وجود خارجي است، نور مي باشد «أَلعِلمُ نُورٌ»[3] اين وجود خارجي است، اين اول فضاي نفس را روشن مي‌كند دوتا كار مي‌كند: يكي آينده را براي آدم روشن مي‌كند، يكي گذشته را براي آدم روشن مي‌كند. اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه «أَلفِكرَةُ مِرآةٌ صَافِيةٌ»،[4] هم دور را به ما نشان مي‌دهد؛ و هم آينده را به ما نشان مي‌دهد، اين آينه، دو رو مي باشد. يك رانندهٴ خبير، وقتي آينه را روبه‌روي خود گذاشت از پشت سر باخبر مي‌شود كه خطر در پيش است يا نه, اين آينه پشت سر او را نشان مي‌دهد و جلوي خود را كه مي‌بيند. علم آن است كه، هم دورترين نقطه را به آدم نشان بدهد، هم پشت سر را به آدم نشان بدهد, هم آدم را وادار كند كه برابر با دورترين نقطه گام بردارد, هم انسان را وادار كند كه براي دورترين نقطهٴ آينده اقدام كند، اين مي‌شود علم؛ علم وجود خارجي دارد، جاي آن نفس است و از سنخ مفهوم نيست، بلکه از سنخ وجود است.

بين علم و وجود ذهني, بين آسمان و زمين فرق است، آنهايي هم كه با علوم عقلي مأنوس‌اند از آنها سؤال كنيد كه چرا افرادي, بزرگاني از حكما وجود ذهني را جدا ذكر كردند؟ در جلد اول اسفار وجود ذهني مطرح است, در جلد سوم اسفار بحث علم مطرح است، فرق آن دو چيست؟ آن مِيْز جوهري آن دو از هم چيست؟ كمتر مورد توجه است. علم را در بيانات نوراني اهل بيت(عليهم السلام) كه تابع قرآن هستند، مشخص كردند. گفتند اگر كسي در فضاي خود يك روشني احساس كند، او عالِم شده است، نه وجود ذهني و اگر به علم اعتنا كرد و به عمل رسيد، معلوم مي‌شود اين علم است. اين بيان نوراني حضرت امير در نهج‌البلاغه كه فرمود: «أَلعِلمُ مَقرُونٌ بِالعَمَلِ»؛[5] يعني همين, فرمود اگر نور است فضا را روشن مي‌كند، جلوي آدم را نشان مي‌دهد, پشت سر را نشان مي‌دهد و اگر نشان نداد، معلوم مي‌شود وجود ذهني است. مفهوم؛ يعني مفهوم, وجود؛ يعني وجود، علم از سنخ مفهوم نيست از سنخ صورت ذهني نيست، بلکه يک حقيقتي است كه آن وجود را مي‌گويند علم, آن مفهوم را مي‌گويند معلوم. ما موظّف هستيم عالِم بشويم. وجود مبارك حضرت امير فرمود: علما باقي هستند، هيچ كس با مفهوم باقي نيست، هيچ كس با مفهوم زنده نيست. خيلي از اين مفاهيم است كه گفت:

من آنچه خوانده‌ام همه از ياد من بِرفت٭٭٭ الاّ حديث دوست كه تكرار مي‌كنم[6]

در دوران سالمندي خيلي از مراجع بودند كه خواندن يك صفحه رساله عمليه براي خودشان دشوار بود، اين‌چنين نيست كه اين مفاهيم بماند و وفادار باشد. آنكه ماندني است و انسان را نگه مي‌دارد، مصداق است, وجود است، نه مفهوم. به ما گفتند سعي كنيد عالِم شويد «أَلعِلمُ مَقرُونٌ بِالعَمَلِ» آن‌كه اهل عمل نيست، اهل وجود ذهني است، نه اهل عمل. حضرت فرمود علم كه با آن فطرت خوب پيدا مي‌شود اين «مِرآتٌ صَافِيَةٌ» هم دوربين است, هم غيب‌نما; آينده را به خوبي به شما نشان مي‌دهد. مفهوم مگر اين هنر را دارد كه كار آينه را بكند! كار دوربين را بكند! كار ميكروسكوپ و تلسكوپ را بكند! فرمود اين علم است كه دور را به شما نشان مي‌دهد, آينده را به شما نشان مي‌دهد «أَلفِكرَةُ مِرآةٌ صَافِيةٌ»، از مفهوم اين كار ساخته نيست.

 بنابراين اولاً ما بايد تلاش و كوشش كنيم بين وجود ذهني و علم فرق بگذاريم، ثانياً سعي كنيم از بند مفهوم نجات پيدا كنيم، ثالثاً خود را به علم مزيّن كنيم كه فرمود: «اطلُبُوا العِلمَ وَ تَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالحِلمِ»[7] مفهوم را نمي‌شود زيبا كرد, مفهوم را نمي‌شود زينت داد، آن هستي و وجود است كه مزيّن مي‌شود. ما اگر در شبستان جانمان يك شفافيّت و نورانيّتي احساس كرديم، خدا را شاكر باشيم كه از بند وجود ذهني رهيديم و به علم رسيديم كه اين مي‌تواند دست ما را بگيرد و نجات بدهد. يكي از بيانات نوراني حضرت امير اين است كه علم, كار انبيا را مي‌كند, كار اوليا را مي‌كند, كار مبلّغان را مي‌كند. ما از انبيا چه توقع داريم؟ همان كه خدا فرمود: ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ[8] مردم را اِنذار كن, از عالمان دين و فقيهان چه انتظار داريم برابر سوره توبه؟ انتظار ما از فقها و بزرگان و مبلّغان دين اين است كه ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ.[9] بيان نوراني حضرت امير اين است كه علم «مُنذِرٌ صَادِقٌ» كار انبيا را مي‌كند, كار فقها را مي‌كند, انذار مي‌كند, جلوي بديِ شما را مي‌گيرد, شما را از خلاف شرع مي‌ترساند, مي‌لرزاند, اگر چيزي در آدم باشد كه انسان را بترساند, انسان را بلرزاند، مي‌شود علم, نباشد مي‌‌شود وجود ذهني. وجود ذهني مفهوم است و از مفهوم كاري ساخته نيست. شما مي‌بينيد گاهي انسان چيزي را تصور مي‌كند و صِرف تصور، فضاي دهان او تلخ مي‌شود يا فضاي دهان او شيرين مي‌شود يا آب در فضاي دهان او پيدا مي‌شود، اين مي‌شود علم، اين ديگر وجود ذهني نيست؛ مفهوم آن كار را ندارد كه زبان را شيرين كند يا تلخ كند يا در فضاي دهان حادثه‌اي ايجاد كند. گاهي يك خبر تلخ كسي را مبتلا به ايست قلبي مي‌كند، مفهوم اين كار را نمي‌كند بلکه علم اين كار را مي‌كند. يك گزارش شيرين اثر شيرين دارد, يك گزارش تلخ اثر تلخ دارد. آنكه گاهي انسان را به مرگ گرفتار مي‌كند يا حيات او را زيبا مي‌كند، آن علم است نه وجود ذهني.

بيان نوراني حضرت امير اين است كه اين فکرت كه علم محصول آن است «مُنذِرٌ صَادِقٌ». اگر وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) مأمور شد به ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾، به تعبير مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) مي‌فرمود، وقتي پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) از قيامت سخن مي‌گفت، مردم را مي‌خواست از قيامت بهراساند «تَحمَارُّ وَجَنَتَاهُ كَأَنَّهُ مُنذِرُ جَيشٍ»[10] تمام گونه‌هاي حضرت سرخ مي‌شد؛ مثل اينكه فرمانده لشكر بخواهد به زيرمجموعه‌اش خبر بدهد كه يك لشكر جرّاري دارد حمله مي‌كند، اين فرمانده كه مي‌خواهد از حمله و هجوم يك لشكر جرّار خبر بدهد، صورت او سرخ است، زبان او مي‌گيرد، اين‌طور نيست كه با حالت عادي سخن بگويد. فرمود حضرت وقتي از آتش و قيامت و صحنه قيامت سخن مي‌گفت، تمام گونه‌هاي حضرت سرخ مي‌شد؛ مثل اينكه مستمعان خودش را از حمله يك گروه خصم و بدانديش دارد خبر ميدهد، البته جهنم اين‌چنين است، جهنم افراد را مي‌شناسد، از دور تبهكار را كه ديد نعره مي‌زند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً[11] رؤيت را به آتش نسبت مي‌دهد نه «إذا رأوها»، فرمود: وقتي جهنم از دور تبهكاران و معصيتكاران را ببيند، نعره مي‌زند نه اينكه جهنمي‌ها جهنم را ببينند مي‌ترسند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً ما خيال مي‌كنيم، همان‌طوري كه بين وجود ذهني و علم نتوانستيم يا نمي‌خواهيم فرق بگذاريم، نمي‌خواهيم بين آتش دنيا و آتش قيامت هم فرق بگذاريم. بارها به عرضتان رسيد، اين سوره مباركه جن مي‌فرمايد هيزم جهنم را ما از جنگل و غير جنگل نياورديم، هيزم جهنم خود افراد ظالم‌ هستند: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً،[12] همين شخص ستمكار صدر و ساقه او گُر مي‌گيرد، اين هيزم است، منتها هيزمِ نسوز. جهنم آتشي دارد كه كار آب را مي‌كند، درخت جهنمي با آتش سبز است ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في‏ أَصْلِ الْجَحيمِ﴾[13] چنين جايي است. اگر شجرهٴ خبيثه را خود انسان مي‌روياند و مي‌پروراند، اين مي‌شود همين شجره‌اي كه ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في‏ أَصْلِ الْجَحيمِ﴾، آتشي است كه كار آب را مي‌كند، درخت را مي‌روياند، خود انسان گُر مي‌گيرد. ما نار دنيا را ديديم؛ اما نار آخرت از اين سنخ نيست و چون از اين سنخ نيست، ما خيال مي‌كنيم كه شبيه اين است و با آن مي‌شود كنار آمد، بعد خاكستر مي‌شود و رد مي‌شود، اين‌طور نيست؛ هم خاكستر آن نسوز است, هم چوب آن نسوز است, هم شجره آن نسوز است و هم بدن و پوست نسوز است ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها﴾[14] ما چنين عالَمي در پيش داريم. در برابر آن روح و ريحان را هم در پيش داريم. اگر يك عدّه خود هيزم مي‌شوند، يك عدّه خود گُل ياس مي‌شوند. در پايان سوره مباركه «واقعه» دارد، مقرّبان را كه بالاتر از اصحاب يمين هستند، معرفي مي‌كند ﴿فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ ٭ فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ﴾؛[15] نه «له روح» نيازي به تعبير و حذف مضاف يا حذف حرف جرّ نيست ﴿فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيمٍ﴾ خود اين شخص, بهشت مي‌شود، بهشتي است در بهشت.

 اين بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در بخش خاصّي از امالي نقل كرد، در توحيد هم نقل كرد اين قسمت‌ها را «أَنَا مَدِينَةُ العِلمِ وَ عَلِيّ بَابُهَا»،[16] تقريباً سي روايت نوراني ايشان نقل كردند، در بخشي از روايات اين تعبير آمده، فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الحِكمَةِ وَ هِيَ الجَنَّةُ وَ أَنتَ يَا عَلِيُّ بَابُهَا»[17] من شهر حكمت هستم، اين حكمت بهشت است و تو در آن هستي, يك بهشتي وارد بهشت ديگر مي‌شود؛ مثل اينكه يك دوزخي وارد دوزخ ديگر مي‌شود, يك آتشي وارد آتش ديگر مي‌شود، ما با چنين عالَمي روبه‌رو هستيم.

ماه پربركت رجب كه ماه ولايت است، بعد ماه شعبان كه ماه رسالت است، اينها طليعه‌اي هستند كه ما را به «شهرالله» وصل مي‌كند. اين دعاها نشان مي‌دهد كه اينها درجات طولاني يكديگر هستند، اين ماه‌ ولايت را كه در ماه پربركت رجب نام گرفته، ادعيه آن حضرت هست اين دعاي خاصّ «أَللّهُمَّ إِنِّي أسألک بِأَسمَائِكَ» را شما فرصت كنيد بخوانيد، اينها بارها به عرضتان رسيد، اينها مثل رسائل و مكاسب نيست كه با چندين سال درس خواندن حل شود، اينها يك درس خاص مي‌خواهد, يك جان كَندن مخصوص مي‌خواهد, يك استعداد خاص مي‌خواهد, يك فراغت بال مي‌خواهد. شما همين دعاي ماه پربركت رجب را ببينيد براي خيلي‌ها قابل فهم هست يا نه؟ اين‌چنين نيست كه اگر دعا شد، مي‌شود اين را خواند؛ مثل قرآن است، چون اينها به تعبير خود اهل بيت، قرآن ناطق هستند. انسان وارد مي‌شود به ماه پربركت شعبان، در دعاي ماه شعبان اين است كه شعباني كه شهر رسول توست,[18] نام پيغمبر روي اين ماه هست اين «شهرالرسول» است آن «شهر العلي و شهر الوليّ و شهر الولايت» است. اين دو ماه, ضميمه و مقدمه است براي «شهر الله المبارك» كه ماه مبارك رمضان باشد. خيلي‌ها با بررسي اعمال و روزهٴ اين سه ماه به جايي رسيدند؛ گرچه برخي‌ها اگر قدرت مزاجي‌شان كامل باشد، البته دوستان ما بودند كه هر سه ماه را روزه مي‌گرفتند؛ اما براي افرادي در شرايط كنوني، شايد اين استعداد مزاجي نباشد, امكانات نباشد؛ ولي از فرصت‌ها و روزهاي مشخص اين ماه نگذريد، مخصوصاً روز پربركت 27 رجب، ايام اعتكاف اگر شد كه توفيق پيدا كرديد بالأخره اينها طوري است كه حداقل انسان را بين وجود ذهني و علم، آگاه مي‌كند و خودش را نوراني مي‌كند و آشكار مي‌كند و در خودش طهارت احساس مي‌كند و نور مي‌بيند، از گناه بدش مي‌آيد نه اينكه با رنج و فشار و تلاش و كوشش خود را از گناه باز دارد.

 اين بيان نوراني پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را خوب احساس مي‌كند، فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالإِستِغفَارِ لا تَفضَحَنَّكُم رَوَائِحُ الذُّنُوب»[19] اينها را استشمام مي‌كند. فرمود گناه بدبوست، بوي بد گناه بالأخره آدم را رسوا مي‌كند، مگر مي‌شود يك چيز بدبويي همراه آدم باشد و رسوا نكند، فرمود گناه اين‌چنين است «تَعَطَّرُوا بِالإِستِغفَارِ لا تَفضَحَنَّكُم رَوَائِحُ الذُّنُوب»، فرمود اين دهان‌ها را هم تطهير كنيد. مسئله مسواك كردن كه براي دندان است يك فضيلت شرعي است و فقهي است، حكم خاصّ خودش را دارد؛ اما اين روايت نوراني فرمود: «طَهِّرُوا أَفوَاهكُم»، نه «أسنانكم»؛ پاك كردن دندان استحبابي دارد، فضيلتي دارد به نام مسواك كردن كه حرفي در آن نيست، اما در اين حديث نوراني فرمود: دهانتان را پاك كنيد، نه دندانتان را، «طَهِّرُوا أَفوَاهكُم فَإِنَّهَا طُرُقُ القُرآن»[20] قرآن مي‌خواهد از اين‌جا عبور كند، مگر نمي‌خواهيد نماز بخوانيد! مگر نماز, قرآن نيست! چرا قرآن را از مسير پاك عبور نمي‌دهيد؟! اگر بخواهيد قرآن بخوانيد بايد از مسير پاك باشد, نماز بخوانيد از مسير پاك باشد. استدلال حضرت اين است، كلمات خدا بايد از اين‌جا عبور كند. حرف بد از اين‌جا در بيايد آلوده مي‌شود, غذاي بد در اين‌جا وارد شود آلوده مي‌شود، بالأخره اين دهان آلوده مي‌شود؛ آن وقت اگر شما از كانال آلوده, از شير آلوده، بهترين و پاك‌ترين آب را عبور بدهيد بالأخره بي‌اثر مي‌شود، فرمود دهان شما اين كانال و معبر و نهر «كلام الله» است، بگذاريد اين پاك باشد «طَهِّرُوا أَفوَاهكُم فَإِنَّهَا طُرُقُ القُرآن». اگر اين كلمات طيّبه از طريق اين دهان وارد درون شد، بالأخره اثر دارد، اگر از درون اين كلمات طيّبه به مستمعان رسيد، در مستمعان اثر دارد، اين دست‌نخورده است، طيّب و طاهر است؛ ممكن نيست چيزي طيّب و طاهر باشد و بي‌‌اثر.

بنابراين اين تعبير نوراني حضرت امير كه فرمود اين مُنذِر صادق است، نه وجود ذهني, وجود ذهني كارِ انبيا را نمي‌كند, كار اوليا را نمي‌كند, كار فقها را نمي‌كند, كار مبلّغان و واعظان را نمي‌كند، اين علم است كه كار انبيا و اوليا و مبلّغان و فقها و واعظان را مي‌كند. فرمود: «مُنذِرٌ صَادِقٌ»؛ آدم يك مُنذري از درون داشته باشد راحت است. فرمود اين «منذر صادق»، بنابراين اين «أَلفِكرَةُ مِرآةٌ صَافِيةٌ» هم دورنماست و دوربين است, هم آينه‌اي است كه آينده را نشان مي‌دهد و هم منذر صادق است. حالا اين آثار را كه شما در كنار هم جمع مي‌فرماييد؛ آن وقت معلوم مي‌شود كه چرا اين همه درباره علم، فضيلت وارد شده است، هيچ جا سخن از وجود ذهني نيست كه اگر كسي وجود ذهني تهيه كرده است، اين همه ثواب دارد. به عالِم مي‌گويند شما عده‌اي را نجات دادي، در قيامت صبر كنيد، به بهشت نرويد، قدري بايستيد «قِف تشفع تشفّع»[21] يك عده را شفاعت كنيد به همراهتان به بهشت ببريد؛ اين مقام براي عالِم است که كم مقامي نيست! اگر عالمان دين حقّ شفاعت دارند و جزء كساني هستند كه ﴿مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾[22] معلوم مي‌شود «مأذون‌الشفاعة» هستند، كارِ خودشان درست شده است، دست ديگري را دارند مي‌گيرند.

 اين فرصتي است هم براي عزيزان حوزوي, هم براي عزيزان دانشگاهي, هم براي عزيزان سپاهي و نيروي نظامي و انتظامي كه به لطف الهي در فضاي نظام اسلامي، همه اينها با قرآن و با عترت مأنوس هستند، اين راه هست. ممكن است چند روز اول سخت باشد كه آدم جلوي زبان را بگيرد, جلوي چشم را بگيرد، بعد همه اينها كمك انسان هستند, ياري‌كننده انسان هستند, انسان را كمك مي‌كنند، انسان چشم و گوشش از بدي و گناه رنج مي‌برد و نگاه نمي‌كند و حرف نمي‌زند، انسان راحت است؛ اين‌طور نيست كه آنها كه مواظب حلال و حرام‌اند در زحمت باشند؛ براي اينكه اينها بوي بد گناه را استشمام مي‌كنند، خيلي لازم نيست ما به افراد سفارش كنيم شما وقتي به سطل زباله رسيديد نزديك نشويد، اين بوي بد گناه را استشمام مي‌كند؛ اينها تشبيه نيست، اينها تمثيل نيست، اينها واقعيّتي است، اگر فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالإِستِغفَارِ لا تَفضَحَنَّكُم رَوَائِحُ الذُّنُوب» اين است. در بخشي از آياتي كه مربوط به دوزخ است همين بوي بد گناه و مانند آن را نشان مي‌دهد، آن حقيقت‌ها به اين صورت مُردار در مي‌آيد.

 بنابراين ماه پربركت رجب اين فرصت هست. خداي سبحان در اين ماه به ما فرمود كه او به همه انسان‌ها چيز عطا مي‌كند. در اوّل سوره مباركه «هود» دارد كه تمام اين مار و عقرب عائله من هستند، ما با چنين خدايي داريم سخن مي‌گوييم. فرمود: ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُها﴾[23] فرمود تمام مار و عقرب در پرونده من سهميه دارند, عائله من هستند, من معيل هستم با كلمه ﴿عَلَي﴾ ياد مي‌كند، فرمود ما كه آنها را از نظر دور نمي‌داريم، به آنها روزي هم مي‌دهيم، اين‌طور نيست كه حالا چيزي حلال‌گوشت بود يا حرام‌گوشت بود، براي ما فرق كند؛ آن وقت ما با چنين خدايي سر و كار داريم.

 آن وقت ما را امتحان مي‌كند كه ما بيراهه مي‌رويم, كج‌راهه مي‌رويم يا راه راست را طي مي‌كنيم. با او در ميان بگذاريم، او ما را تأمين مي‌كند، او به ما گفت سعادت خودت را تأمين كن، رزق تو به عهده من. يك بيان لطيفي مرحوم فيض دارد، فرمود: آنچه را خدا به عهده ما گذاشت ما به عهده خدا مي‌گذاريم, آنچه به عهده خودش گرفت ما به عهده خودمان مي‌گيريم.[24] خدا فرمود سعادتت را خودت بايد تأمين كني، ما اين را به عهده خدا مي‌گذاريم كه رايگان ما را ببخشد, روزيِ ما را خودش به عهده گرفت فرمود تو كار به روزي نداشته باش، فقط تلاش و كوشش خودت را بكن تأمين رزق به عهده من است از چه راهي برسانم. فرمود من براي اينكه رابطه مردان باتقوا را با الله زياد كنم از راهي به او روزي مي‌دهم كه او پيش‌بيني نكرده باشد. اين روايت كه «أَبَي اللهُ أَن يَرزُقَ عبدَهُ إلاّ مِن حَيثُ لا يَحتَسِب»[25] برگرفته از همين آيه اوايل سوره مباركه طلاق است فرمود: ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾[26] اين ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ براي اينكه پيوند توحيديِ ما را قبول كند. به ما گفتند كه آنچه در دست خداست مطمئن‌تر باش از آنچه در دست خودت هست, چرا؟ چون ما نمي‌دانيم آنچه در دست ماست مي‌ماند يا نمي‌ماند؛ اما آنچه در دست خداست يقيناً مي‌ماند. اصرار اين آيه سوره مباركه طلاق اين است كه پيوند غيبي ما را تحكيم كند ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾.

 مؤمن در هيچ كاري نمي‌ماند ما مطمئن باشيم نه تنها ايران, اين يمن مظلوم به حقّ علي و اولاد علي نمي‌ماند، اين را مطمئن باشيم، اين آل‌سعودي كه غاصب است و خائن است و حرمين را در بند كشيده؛ طبق بيان نوراني حضرت امير كه در نامه مالك فرمود: «إِنَّ هَذَا الدِّينُ كَانَ أَسِيرَاً فِي أَيدِي الأشرَار»،[27] حرمين در اسارات آل‌سعود است, مكه و منا، سرزمين وحي در اسارت اينهاست (خذلهم الله)، آل‌سعود يقيناً گرفتار خواهد شد و يمني‌هاي مظلوم يقيناً برون‌رفت دارند، فرمود: ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً﴾ هرگز يك انسان مظلوم مؤمن باتقوا نمي‌ماند بالأخره يك برون‌رفت دارد، اين براي آن است كه پيوند ما را با غيب محكم كند وگرنه هر كسي روزي دارد و روزي او را مي‌رساند؛ اما چه اصراري كه بين تقوا و پيوند غيب سخن بگويد، فرمود يك آدم متّقي با من رابطه دارد، كارهاي خودش را به عنوان وظيفه انجام مي‌دهد، او از مغازه و پيشه و دامداري و كشاورزي خود توقع ندارد، او را من دارم تأمين مي‌كنم، او با رازق سر و كار دارد، نه با باغ و راغ؛ ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً﴾ در دفاع مقدس هشت ساله اين‌طور بود, در جريان غزّه اين‌طور بود, در جريان يمن هم ان‌شاءالله اين‌طور است، فرمود هرگز مؤمن در بين راه نمي‌ماند، يك برون‌رفتي دارد، ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً﴾؛ آل‌سعود نمي‌داند كه در چه چاه و وِيْلي گرفتار شده است ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾.

اميدواريم خداي سبحان به بركت قرآن و عترت به همه ما توفيق بهره‌وري از ماه پربركت رجب را بيش از پيش مرحمت كند! مجدداً مقدم همه شما علما, فضلا, دانشگاهيان, برادران و خواهران ايماني را گرامي مي‌دارم! پروردگارا امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما! پروردگارا خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به خود آنها برگردان! خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوان‌ها را حل بفرما! جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده! اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . سوره هود، آيه116؛ ﴿فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْض﴾.

[2] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت147.

[3] . دعائم الاسلام، ج1، ص152.

[4] . الامالی(للصدوق)، النص، ص345؛ التوحيد، ص307.

[5] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت336.

[6] . ديوان سعدی، شماره421.

[7] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص36.

[8] . سوره مدثر، آيه2.

[9] . سوره توبه، آيه122.

[10] . الامالی(للمفيد)، النص، ص211.

[11] . سوره فرقان، آيه12.

[12] . سوره جن، آيه15.

[13] . سوره صافات، آيه64.

[14] . سوره نساء، آيه56.

[15] . سوره واقعه، آيه88 و 89.

[16] . الامالی(للصدوق)، النص، ص345؛ التوحيد، ص307.

[17] . الامالی(للصدوق)، النص، ص388.

[18] . مصباح المتهجد، ج2، ص829؛ «وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ‏ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ».

[19] . الامالی(للطوسی)، النص، ص372.

[20] . مستدرک الوسائل، ج، ص368.

[21] . علل الشرائع، ج2، ص394؛ «وَ قِيلَ لِلْعَالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِيبِكَ لَهُم».

[22] . سوره بقره، آيه255.

[23] . سوره هود، آيه6.

[24] . تفسير الصافی، ج3، ص152 ـ 154.

[25] . مجموعه ورام، ج1، ص168.

[26] . سوره طلاق، آيه2 و 3.

[27] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق