جلسه درس اخلاق (1393/11/30)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران و محترمان حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و دانشآموزان و برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم. از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم که به عموم علاقهمندان قرآن و عترت ـ مخصوصاً به شما بزرگواران ـ آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت شماست مرحمت كند!
وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) كه براي هدايت همه ما مأمور شد، قدم به قدم اين راهها را رفته و ما را دعوت كرده كه به همراه من بياييد و اگر در بين راه كمبود علمي يا كسر عملي داشتيم، اينها را جبران ميكند؛ به ما فرمود مؤمن بايد شرف و عزّت خود را خودش تأمين كند. جامعه ايماني, جامعهای شريف و عزيز است! شرافت را معنا كردند, عزّت را معنا كردند؛ بعد از تفسير اين دو عنوان, مصداق آن را هم تطبيق كردند که شرافت چيست و در چيست؟ عزّت چيست و در چيست؟ همه اينها را بيان كردند و نمونههاي عملي را هم در خودشان نشان دادند؛ گاهي فرمودند نماز بخوانيد! آن طوري كه من نماز ميخوانم؛ مكّه برويد! جريان حج و عمره را آنطوري كه من حج و عمره انجام ميدهم ياد بگيريد: «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»،[1] «خُذُوا عَنِّي مَنَاسِكَكُم».[2] ايشان معلّم نبود، بلكه مربّي و «مزكّي» نفوس هم بود؛ هم راه بود و هم همراه! اينكه در سوره «نساء» فرمود: ﴿فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً﴾؛[3] يعني اينچنين! رفاقت «حَسَن» آن است كه كمبود علمي ما را ترميم كند؛ كسر عملي ما را جبران كند؛ افتاديم، دست ما را بگيرد؛ فراموش كرديم، به يادمان بياورد؛ رهتوشهاي نداشتيم، به ما زادراه دهد؛ اين معناي رفاقت «حَسَن» است. فرمود: ﴿فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً﴾.
بعد از اينكه در احاديث و نصوص ديگر شرف و عزّت را معنا كرد, فرمود: «شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِيَامُ اللَّيْلِ وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاس»؛[4] شرف مؤمن در اين است كه در آن نشئهاي كه بسياري از افراد خاموش هستند يا خواب میباشند و فضا آرام است، او با خداي خود گفتگو كند و سحرخيز باشد «شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِيَامُ اللَّيْلِ». اين نماز شب خواندن و شبزندهداري راه را براي گفتگو با «الله» باز ميكند. بعد از اينكه روشن شد که انسان يك موجود ابدي است و مرگ چاله و گودال و چاه نيست كه انسان در چاله فرو برود، بلکه مرگ طبق بيان نوراني سيدالشهداء(سلام الله عليه) مَعبر و پل است که انسان از اين پل ميگذرد و به آن طرف كه ابديّت است ميرسد؛ انسان نميپوسد، انسان از پوست به در ميآيد! انسان نميميرد، انسان مرگ را ميميراند! از اين بيان شيرينتر و لذيذتر و كاميابتر كجا ميبينيد؟! اين عموماً حرف همه انبياست و اختصاصاً خصوص قرآن كريم است كه انسان مرگ را ميميراند، نه اينکه بميرد! نفرمود «كُلُّ نَفْسٍ يَذُوقُهَا المَوت» که هر كسي را مرگ ميچشد، فرمود هر كسي مرگ را ميچشد: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛[5] هر ذائقي مذوق را هضم ميكند، ما مرگ را ميميرانيم و وارد صحنهاي ميشويم كه ديگر مرگ نيست! اين بيان مخصوص وحي الهي است؛ اگر انسان مرگ را ميميراند، نه بميرد! اگر انسان از پوست به در ميآيد ـ نه بپوسد ـ شرف جاودانه ميطلبد و شرف جاودانه فقط در كنار سجاده نماز شب است که فرمود: «شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِيَامُ اللَّيْلِ». قرآن كريم فرمود: ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ ٭ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حينَ تُظْهِرُونَ﴾،[6] اين مضمون يكي از آيات قرآن كريم است که فرمود گرچه بامداد و شامگاه, نيمروز و آغاز روز و پايان روز فرصت براي عبادت هست؛ امّا ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً﴾؛[7] نشئه شب, نماز شب و سَحر، حكم خاص خود را دارد که از بامداد بهتر است، از شامگاه بهتر است و از نيمروز بهتر است. اگر در سوره «طه»[8] يا غير «طه»[9] اين پنج وقت نماز را ذكر كرد که ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ﴾؛ در مساء و صباح, ﴿وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حينَ تُظْهِرُونَ﴾ در نيمروز و مانند آن, فرمود هيچكدام از اين نماز پنجگانه كار نماز شب را نميكند ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً﴾. پاها استوارتر! دلها شفافتر! قلبها گوهربارتر! اگر اشكي هست، بالأخره آن سوزِ دل را اين اشك بايد بنشاند، گرچه بعضي گفتند هرگز ممكن نيست که سوزِ دل با اشك چشم نشانده شود؛ ولي بالأخره كمك ميكند. فرمود:
گريه شام و سحر شکر که ضايع نگشت ٭٭٭ قطره باران ما گوهر يک دانه شد[10]
بالأخره اين اشك اثر دارد! فرمود هيچ چيزي جاي آن نشئه شب و سحرخيزي را نميگيرد ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قيلاً﴾. پس حضرت فرمود که شرف مؤمن در سحرخيزي اوست! اگر كسي سحرخيز بود، طرز فكر, گفتار, رفتار, نوشتار و مَنش او همه آموزنده است؛ نه بيراهه ميرود و نه راه كسي را ميبندد؛ اين براي شبزندهداري است كه پيوند با خدا میباشد؛ امّا در روز فرمود: «وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاس»؛ از مردم بينياز بودن جامعه را عزيز ميكند، اين بينيازي هم فردي است و هم جمعي و مانند آن است؛ در روايات ائمه فرمودند دستي بدتر از دستِ بگير نيست! اين ائمه كه ما در آستان آنها اين قدر خضوع ميكنيم چنين فرمودند! يك وقت است كسي افتاده است، سالمند است، فرتوت است، کهنسال است و كاري از او برنميآيد، آن مطلب ديگری است؛ امّا انسان تا ميتواند و تا نفس ميكشد بايد روي پاي خود بايستد! پيامبر اکرم(صلّی الله عليه و آله و سلّم) فرمود من اگر اين آستين خود را بالا ببرم و اين دستِ برهنه را تا آرنج در دهن افعي بگذارم، براي من بهتر است از اينكه سؤال كنم از كسي كه «لَمْ يَكُنْ ثُمَّ كَان»؛[11] از غير خدا سؤال كنم كه چيزي به من بدهد! اين كشور را نه تنها با اقتصاد مقاومتي, بلکه با استقلال و با صادر كردن ـ با اينكه همه چيز دارد ـ هم در مسائل فردي و هم در مسائل اجتماعي روي پاي خود بايستد. دين نميخواهد فقط به ما روزي بدهد، كدام حيوان است كه از پرونده رزق الهي بيرون است؟ صريح قرآن است و با ﴿عَلَي﴾ ياد كرد فرمود: ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُها﴾؛[12] فرمود تمام مار و عقرب عائله من هستند و همه در پيشگاه من پرونده دارند، منِ خدا مسئول هستم که اينها را روزي بدهم؛ «لام» نگفت، ﴿عَلَي﴾ گفت؛ فرمود تمام حيوانهاي حلالگوشت و حرامگوشت, دريايي و صحرايي و دوزيست، همه اينها عائله من هستند! من معيل هستم و بر من لازم است كه روزيِ تمام مار و عقرب را بدهم و ميدهم! ﴿وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾؛ فرمود رزقِ آنچناني را كه انسان نميطلبد فرمود: «وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاس»؛ از مردم بينياز بودن, به مردم خدمات دادن و رايگان طلب نكردن اين جامعه و افراد را عزيز ميكند. در مسائل فردي وظيفه ما روشن است، در مسائل جمعي كه كشور ما به آن مبتلاست نيز روشن است، چون جامعه را همين فرد ميسازد و افراد خانواده تشكيل ميدهد، اگر فرهنگ ما اين شد كه پيغمبر ما (عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود که عزّت يك ملت در بينيازی آنهاست «وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاس»، ما ميتوانيم مستغني باشيم! سه عنوان است كه يكي دامنگير ماست, دومی که ما ميتوانيم دامن آن را بگيريم و سومي هم از دسترس ما بيرون است؛ يعنی «فقر»، «استغناء» و «غناء» است. فقير كسي است كه محتاج است؛ يك و چيزي كه نياز او را برآورده كند ندارد، دو؛ اين دو امر كه جمع شود، ميشود فقر و شخص ميشود فقير. «استغناء» آن است كه نيازمند به چيزي است؛ يك و چيزي كه نياز خود را برطرف كند دارد؛ دو که اين شخص ميشود «مستغني». «غناء» بينيازي است که اين فقط وصف ذات اقدس الهي است و غير خدا هر كه هست يا فقير است يا «مستغني», «غني» نخواهد بود؛ لذا در اين حديث فرمود: «وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاس»؛ از غير خدا بينياز بودن، اين باعث عزّت يك ملت و مملكت است. اصرار دين بر اين است كه ما عزيزانه زندگي كنيم، اينكه حضرت فرمود: «بهتر از آن»؛ من اگر دستم را تا آرنج در دهن افعي بگذارم، براي من بهتر از آن است كه سؤال كنم از كسي كه «لَمْ يَكُنْ ثُمَّ كَان» اين حتي از موجودات برتر هم خود را بينياز ميبيند، چون آنكه رافع نياز ماست «أَقْرَبُ إِلَيْنَا مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد»[13] است، از او بخواهيم که نياز ما را رفع كند! حالا يا واسطه يا بيواسطه, توفيق توسل را, توفيق شفاعت را, توفيق استمداد از اهل بيت(عليهم السلام) را هم او عطا ميكند. اينكه در دعاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه)، در دعاي «ابوحمزه ثمالي» و در سحرهاي ماه مبارك رمضان آمده است که خدايا تو هر چيزي را بخواهي انجام ميدهي[14] و به ما از هر چيزي نزديكتري؛[15] باوسيله, بيوسيله, باشفاعت بيشفاعت ميتواني مشكل ما را حلّ كني ما از اين طرف نيازمنديم؛ ولي تو از آن طرف غنيّ مطلق هستي و ميتواني اينها را حلّ كني!
بنابراين شرافت ما در سايه شبزندهداري ماست, عزّت ما در سايه استقلال اقتصادي و استقلال فرهنگي ماست و اين راهها هم ممكن است! براي تأمين اين دو عنصر محوري يك حديث نوراني ديگري از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رسيد فرمود: «الْعِلْمُ خَدِينُ الْمُؤْمِن»،[16] «خدين»؛ يعني دوست و ﴿أَخْدَان﴾[17] كه در قرآن آمده است؛ يعني دوست. اين ﴿أَخْدَان﴾ كه به معني دوست است، در جاهليّت رسم بود و متأسفانه در برخي از كشورها يا مثلاً شهرها يا عصر و زمان و زمينها آن دوستيابي رواج دارد؛ زنها با هم و مردها با هم که اين نوع دوست بودن مشروع است؛ امّا در جاهليت, «متّخذِ أخدان»[18] بودن, پسري دوست دختر داشتن يا دختري دوست پسر داشتن، اين از آداب و سنن جاهلي جاهليّت بود كه قرآن كريم از آن به عنوان «متّخذِ أخدان» ياد ميكند «خَدين»؛ يعني دوست, ﴿أَخْدَان﴾؛ يعني دوست؛ فرمود مگر ميشود نامحرمي دوست نامحرم باشد؟! انسان يك دوست دارد و آن دانش است! اين شخص آن دوست را برداشت و اين را به جای آن گذاشت. فرمود «متّخذِ أخدان» تفكّر جاهلي دارد؛ امّا «الْعِلْمُ خَدِينُ الْمُؤْمِن»؛ مؤمن يك دوست دارد به نام علم, مگر ميشود انسان بيمطالعه و بيكتاب روز بگذراند؟ مگر ميشود عمر را رايگان تحويل دهد و چيزي نگيرد؟ خسران همين است! انسان سرمايهاي به نام عمر دارد، اين را بدهد و چيزي نگيرد؟! يا اگر ـ خداي ناكرده ـ در راه ديگر مصرف كرد، مستحضريد كه آن دشمن «عِوض» و «معوَّض» هر دو را ميبرد. ما معامله كنيم با كسي كه «عِوض» و «معوَّض» هر دو را به ما ميدهد و آن خداي ماست؛ هم جريان اُجرت مطرح است، فرمود كار كنيد! ما براي او كار نميكنيم تا اجرت بگيريم! تعبير ﴿أُجُورَهُمْ﴾[19] يك تعبير تشويقي است! ما براي خدا كار نميكنيم تا از او مزد بگيريم! ما دستور او را «قربة اليه» انجام ميدهيم، اين كار به سود ماست و نه به سود او! اگر فرمود اجر داريد, اگر فرمود صابران «اُجُور» آنها را خدا عطا ميكند[20] يك تعبير تشويقي است. پس تعبير به اجر, تعبير تشويقي است؛ تعبير «بيع» و «شراء» هم اينچنين است و تعبيری تشويقي است. ما چه چيزي را به او ميدهيم؟ كسي كه ﴿وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً﴾؛[21] چيزي را كه مالك نيست چگونه ميتواند بيع كند؟ ولي با اين حال خداي سبحان مال خود را از ما ميخرد ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾، بعد ميفرمايد: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ﴾،[22] بعد «عوض» و «معوّض» هر دو را به ما ميدهد؛ يعني اگر جاني را, وقتي را, عمري را, آبرويي را در راه خدا صرف كرديم، ذات اقدس الهي همه اينها را تكميل كرده و با اجلال و جلال و شكوه ميپروراند، چند برابر ميكند و به ما ميدهد و اگر ـ خداي ناكرده ـ با بيگانه معامله كرديم؛ يعني با شيطان ـ چه شيطان خارجي و چه شيطان داخلي, چه شيطان بزرگ و چه شيطان كوچك ـ «عوض» و «معوّض» هر دو را او ميبرد. اگر كسي با شيطان معامله كرد، اينطور نيست كه شيطان كمالي را به او عطا كند، بلکه روح و عمر او را تسخير ميكند.
برابر تعبير سوره مباركه «اسراء» که شيطان به خدا عرض كرد: ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾؛[23] ـ اين «إحتنك» كه باب «افتعال» است و «إحتنك الفرس»؛ يعني «حَنك» و «تحت حَنك» اسب را او گرفته است. ديديد در اين مسابقات اسبدواني که آن اسبسوارِ ماهر «حَنك» و «تحت حَنك» و افسار و دهنه اسب را مهار كرده است که اين را ميگويند «إحتناك» ـ گفت من «إحتناك» ميكنم و سواري ميخواهم ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ که «حَنك» و «تحت حَنك» آنها در اختيار من است. پس او انسان را براي سواري گرفتن میخواهد، اينطور نيست كه اگر كسي با ابليس معامله كرده است چيزي را از ابليس دريافت كند، او «عوض» و «معوّض» هر دو را ميبرد؛ امّا اگر ذات اقدس الهي از ما چيزي را بخرد، «عوض» و «معوّض» هر دو را به ما ميدهد؛ يعني اين روح را تكميل ميكند, تنزيه ميكند, تقديس ميكند, مظهر سبّوح و قدّوس ميكند و به ما برميگرداند، اينطور نيست كه چيزي از ما كم كند! اينكه فرمود بعضيها ﴿يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾[24] و بعضيها ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾؛[25] برخيها تجارت سودآور دارند، زيرا «عوض» و «معوّض» هر دو را گرفتند و بعضي سود نكردند، بلکه خسران ديدند ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ﴾،[26] چون «عوض» و «معوّض» هر دو را باختند.
بنابراين ما يك دوست داريم و آن عقل و علم ماست، چون انسان كه نميتواند بيدوست زندگي كند! اين بيان پيغمبر ما(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است که فرمود: «الْعِلْمُ خَدِينُ الْمُؤْمِن»، همان بيان به صورت ديگر در سخنان نوراني امام هشتم(سلام الله عليه) است؛ در كلمات امام رضا(سلام الله عليه) آمده است كه «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه»،[27] اين بيان يك لطافت ويژهاي دارد. در بيان نوراني پيغمبر يك لطافت بود و در بيان ثامنالحجج(عليهما السلام) يك لطافت ديگر است، البته از آن بيان گرفته است. فرمود: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ» مستحضريد اين «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ» خبر مقدم است و «عَقْلُهُ» مبتداي مؤخّر میباشد که تقديم اين خبر براي إفاده حصر است؛ يعني انسان يك دوست دارد و آن عقل اوست! نفرمود «عَقلُهُ صَدِيقُهُ»، بلکه فرمود: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ» که اين «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ» خبري است مقدّم و «عَقْلُهُ» مبتداي مؤخّر است؛ اين بيان نوراني امام هشتم است! فرمود انسان بيش از يك دوست ندارد و آن عقل اوست، چون عقل او حافظ اوست! و بيش از يك دشمن هم ندارد و آن جهل اوست! يا جهل علمي يا جهالت عملي! دشمن بيروني هر كه باشد و هر چه باشد ميشود با او كنار آمد، شما بدتر از مار و عقربهاي سمّي چه چيزي ديديد؟ با آنها ميشود كنار آمد! مگر در اين رسانهها نديديد؟ از هند و غير هند نديديد يا نشنيديد که خيليها با اين مار سمّي مأنوس هستند و زندگي ميكنند! با اين مار میشود کنار آمد! چندين عقرب را بعضي در سر و صورت خودشان نگه ميدارند، با عقرب ميشود كنار آمد؛ امّا با هوا نميشود كنار آمد, با هوس نميشود كنار آمد، او تا آبروي آدم را نبرد رها نميكند! اين﴿لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ﴾،[28] ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾[29] همين است! آن يك تمثيل و بيان عرشي در جريان آدم و حوّاست! لباسشان را در آورد؛ يعني آبرويشان را ريخت! در درون ما تمام تلاش و كوشش او اين است كه ما را «مسلوبالحيثية» كند. راه عزّت و شرافت و استقلال را به ما نشان دادند؛ فرمود اين هوس، اين هوا, اين دشمن و اين ابليس تمام تلاش و كوشش او اين است كه انسان را «مسلوبالحيثية» كند. مضمون اين ﴿لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾ همين را ميخواهد بگويد، وگرنه آنجا كه نامحرمي نبود! ما با چنين دشمني روبهرو هستيم. تمام دشمنهاي بيرون قابل كنترل هستند و با آنها ميشود كنار آمد، ميشود در كنار آنها زندگي كرد، البته در صورتي كه از هوس و از جهل نجات پيدا كنيم. با همين مارها و عقربها ـ چند وقت قبل هم ديديد که عدّهاي با توله ببر در خانه زندگي ميكردند ـ ميشود با اينها كنار آمد؛ امّا با هوس نميشود كنار آمد, با هوا نميشود كنار آمد. هر روز بايد مواظب باشيم كه اين آبروي ما را نبرد؛ تنها راهي كه براي شناخت دشمن دروني داريم، علم و عقل است؛ تنها راهي كه براي مبارزه با اين دشمن دروني داريم، علم و عقل است؛ اينها هم دشمن را به ما معرفي كردند، هم دوست را معرفي كردند، هم راه نجات را به ما معرفي كردند و هم اينکه فرمودند بالأخره اوّلين باری كه شما آژير خطر را شنيديد «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي»[30] توحيد دژ, قلعه و پناهگاه است! دژبان خود خداست! «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي»؛ مشابه اين بيان درباره عترت طاهرين هم هست كه «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي».[31] «حصن»؛ يعني قلعه، دژ و دژبان هم خدا و به بركت الهي اهل بيت(عليهم السلام) هستند. اوّلين خطري كه دامنگير انسان ميشود و همين كه وسوسه كرد تا گناه انجام دهد، اين آژير خطر هست و فوراً در پناهگاه برود؛ اين «أعوذ بالله» را براي همين گفتند! ﴿وَ إمّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[32] گفتن «اعوذ بالله» ذكر است، ثواب دارد، آنها «ممّا لاَ رَيْبَ فِيه» است؛ امّا ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾؛ يعني برو در پناهگاه! اگر آن وقت كه جنگ تحميلي بود به ما گفتند وقتي صداي آژير را شنيديد در پناهگاه برويد، معنای آن چه بود؟ يعني وقتي صداي آژير را شنيديد در همان خيابان بايستيد بگوييد من ميخواهم بروم پناهگاه، معناي آن اين است؟ يا اينكه رفتن به پناهگاه؟ آيه نميگويد: ﴿وَ إمّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾؛ يعني «قل أعوذ بالله», ﴿فَاسْتَعِذْ﴾؛ يعني برو در پناهگاه! يك وقت انسان جوان است، وسوسه ميكند که نامحرمي را نگاه كند، فوراً ميرود در پناهگاه؛ ميخواهد غيبتي كند، ميرود در پناهگاه؛ ميخواهد روميزي و زيرميزي بگيرد که بعد «مسلوبالحيثية» ميشود، ميرود در پناهگاه. فرمود همين كه هوس گناهي كرديد، برويد در پناهگاه! وگرنه آبرو را ميبرد! ﴿وَ إمّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾، استعاذه كن؛ يعني برو پناهگاه! نه اينکه «أعوذ بالله» بگويي! هم شرف را به ما نشان دادند, هم عزّت را به ما نشان دادند, هم دوست را به ما گفتند, هم دشمن را به ما گفتند, هم حصر دوست و دشمن را به ما گفتند, گفتند انسان بيش از يك دوست ندارد و آن عقل اوست! بيشتر از يك دشمن ندارد و آن جهل اوست! اين بيانات و حرم آنها را که ميبوسيم، براي اين است كه اينها ما را حيات بخشيدند! شرف بخشيدند! قرآن ناطق هستند! خودشان رفتند و ما را به همراه خود ميبرند! هر جا افتاديم، دست ما را ميگيرند! هر جا نيازمند به هدايت بوديم، چراغ فراسوي ما نصب ميكنند؛ از اينها ما بايد شبانهروز حقشناسي كنيم، به ارواح مطهر اينها درود بفرستيم و از ذوات قدسي اينها استمداد كنيم.
من مجدداً مقدم شما علما, فضلا, بزرگواران دانشگاهي و عزيزان قرآني و سپاهي و برادران و خواهران را گرامي ميدارم.
از خداي سبحان مسئلت ميكنيم به همه شما عزّت و شرف و سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت كند!
پروردگارا امر فرج وليّ خود را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ خود حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا و اوليا محشور بفرما!
مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتي و مسكن و ازدواج جوانها را به بهترين وجه حلّ بفرما!
خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به خود آنها برگردان!
خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
بيداري امت اسلامي در خاورميانه را شكوفاتر بفرما!
اين نظام اسلامي را تا ظهور صاحب اصلي آن از هر خطري محافظت بفرما!
جوانان و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهلبيت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1]. نهج الحق و كشف الصدق، ص423.
[2]. نهج الحق و كشف الصدق، ص471.
[3]. سوره نساء, آيه69.
[4]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص148.
[5]. سوره آل عمران, آيه185.
[6]. سوره روم, آيات17 و 18.
[7]. سوره مزمل, آيه6.
[8]. سوره طه, آيه130؛ ﴿فَاصْبِرْ عَلَی مَا يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا وَ مِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَی﴾.
[9]. سوره بقره, آيه238؛ ﴿حَافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلاَةِ الْوُسْطَی وَ قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ﴾. سوره هود, آيه114؛ ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذٰلِكَ ذِكْرَی لِلذَّاكِرِينَ﴾. سوره اسراء، آيه78؛ ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً﴾.
[10]. ديوان حافظ، غزل170.
[11]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص373؛ «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(عليه السلام) عَنِ النَّبِيِّ(صلّی الله عليه و آله و سلّم) أَنَّهُ قَالَ لَهُ ... يَا عَلِيُّ لَأَنْ أُدْخِلَ يَدِي فِي فَمِ التِّنِّينِ إِلَی الْمِرْفَقِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَسْأَلَ مَنْ لَمْ يَكُنْ ثُمَ كَان».
[12]. سوره هود, آيه6.
[13]. التوحيد(للصدوق)، ص79.
[14]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص586؛ «وَ أَنْتَ الْفَاعِلُ لِمَا تَشَاءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ كَيْفَ تَشَاء...».
[15]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص583؛ «وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَةِ وَ أَنَّكَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَكَ وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَيْكَ بِطَلِبَتِي وَ تَوَجَّهْتُ إِلَيْكَ بِحَاجَتِي وَ جَعَلْتُ بِكَ اسْتِغَاثَتِي وَ بِدُعَائِكَ تَوَسُّلِي مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقَاق...».
[16]. تحف العقول، ص46؛ «الْعِلْمُ خَدِينُ الْمُؤْمِنِ وَ الْحِلْمُ وَزِيرُهُ وَ الْعَقْلُ دَلِيلُهُ وَ الصَّبْرُ أَمِيرُ جُنُودِهِ وَ الرِّفْقُ وَالِدُهُ وَ الْبِرُّ أَخُوهُ وَ النَّسَبُ آدَمُ وَ الْحَسَبُ التَّقْوَی وَ الْمُرُوءَةُ إِصْلَاحُ الْمَال».
[17]. سوره نساء, آيه25؛ مائده، آيه5.
[18]. سوره نساء, آيه25؛ ﴿لاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾. مائده، آيه5؛ ﴿لاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ﴾.
[19]. سوره آل عمران, آيه57.
[20]. سوره زمر, آيه10؛ ﴿إِنَّمَا يُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾.
[21]. سوره فرقان, آيه3.
[22]. سوره توبه, آيه111.
[23]. سوره اسراء, آيه62.
[24]. سوره فاطر, آيه29.
[25]. سوره بقره, آيه16.
[26]. سوره عصر, آيات1 و2.
[27]. الكافي(ط ـ الإسلامية)،ج1، ص11.
[28]. سوره اسراء, آيه7.
[29]. سوره اعراف, آيه20.
[30]. بحارالانوار، ج49, ص127.
[31]. الأمالي(للصدوق)؛ ص235.
[32]. سوره اعراف, آيه200؛ سوره فصلت، آيه36.