22 10 2014 445001 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1393/08/01)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ﴾[1]و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان بسيجي را گرامي مي‌داريم. نورانيّت اين محفل به قرائت بخشي از آيات الهي و ترجمه‌‌‌هاي آن است كه همه ما استفاده كرديم. در آستانه محرّم‌الحرام سيّد شهداي عالم، وجود مبارك حسين‌بن‌علي(سلام الله عليهما) هستيم؛ اين مراسم را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت تعزيت و تسليت عرض مي‌كنيم. رحلت آيت‌الله مهدوي كني(رضوان الله تعالی عليه) را به پيشگاه مراجع عظام تقليد, حوزه‌هاي علميه, رهبر محترم, عموم علاقه‌مندان تسليت و تعزيت عرض مي‌كنيم و حشر ايشان را با اولياي الهي از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم!

مسئله اخلاق براي ما از مهم‌ترين مسائل زندگي است، ارتباطي بين اخلاق و عقايد هست, ارتباطي بين اخلاق و احكام هست و پيوندي هم بين اخلاق و حقوق وجود دارد. رابطه‌اي كه بين اخلاق و عقايد هست آن است كه باعث رسوخ عقيده مي‌شود و عقيده را علمِ برهاني مي‌سازد; ولي ثبات, دوام، رسوخ و عامل استقامت آن اخلاق است. رابطه‌اي كه بين اخلاق و احكام است، اين است كه مهم‌ترين ضامن اجرايي احكام الهي همان مَلكات نفساني و اخلاقيّات است. رابطه‌اي كه بين اخلاق و حقوق است، اين است كه نقص حقوق را اخلاق تكميل مي‌كند, عيب حقوق را اخلاق تصحيح مي‌كند؛ در بسياري از موارد حقوق كم مي‌آورد، حقوق با عدالت سامان مي‌پذيرد; ولي اخلاق با بالاتر از عدالت كه احسان است سامان مي‌يابد. در سوره مباركه «بقره» دارد اگر كسي به شما بدي كرد، شما معادل آن مي‌توانيد بدي كنيد: ﴿فَمَنِ اعْتَدي‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي‏ عَلَيْكُمْ﴾؛[2] اگر كسي نسبت به شما تعدّي كرد، شما معادل آن مي‌توانيد تعدّي كنيد؛ البته اين كيفر تعدّي نيست، بر ‌اساس علاقهٴ «مشاكله» به اين كيفر تعدّي گفته شده است؛ نظير اينكه ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾،[3] وگرنه جزاي سيّئه كه كيفر عادلانه است، اين حسنه است و سيّئه نيست، گرچه براي آن طرف ناخوشايند است; ولي خود اين جزا چون بر اساس عدل است حسنه است، به هر تقدير فرمود: ﴿فَمَنِ اعْتَدي‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي‏ عَلَيْكُمْ﴾؛ اما فرمود: ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ﴾؛[4] اگر كسي نسبت به ما بد كرد، ما همان بدي را به بدي پاسخ دهيم همواره اين «نِقار» و كدورت هست؛ ولي اگر به جاي آن گذشت كنيم كه فرمود: ﴿وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ﴾، اين صبر مشكل و كمبود آن اخلاق را حل مي‌كند.

عدل در بسياري از موارد كم مي‌آورد، احسان را كه بالاتر از عدل است ذات اقدس الهي مقرّر كرد تا هر جا كه حقوق نقصي دارد، آن نقص را اخلاق تكميل كند و هر جا عيبي دارد، آن عيب را اخلاق تصحيح كند؛ لذا در همان سوره مباركه «نحل» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ﴾، يك؛ ﴿وَ الْإِحْسانِ﴾ كه بالاتر از عدل است، دو؛ ﴿وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي﴾[5] و مانند آن. بنابراين اخلاق هم در تثبيت عقايد سهم تعيين‌كننده دارد، هم ضامن اجراي احكام شرعي است و هم متمّم و مكمّل حقوق است.

اين اخلاق وقتي جامهٴ عمل در بر كرد فضايل فراواني را به همراه دارد. يك روايت نوراني از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) رسيده است که فرمود: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»؛[6] شما از فراست و هوشمندي مؤمن بر حذر باشيد، چون او با نور خدا مي‌بيند. اگر كسي عينك و دوربيني بر روی چشم او باشد، تلسكوپي باشد يا ميكروسكوپي باشد، قویتر و دقيق‌تر و سالم‌تر مي‌بيند؛ اين در امور عادي و مادي است، اما اگر كسي تقوا و اخلاق و ايمان را در بر كرده باشد، نورانيّتي در مجراي علميِ او پيدا مي‌شود كه او با آن نور اشيا را مي‌بيند: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ». اينكه مي‌بينيد بعضي از حكما, بعضي از فقها, بعضي از مفسّران, بعضي از اصوليين, بعضي از فيزيكدان‌ها, بعضي از شيميدان‌ها فن‌آور و نخبه هستند, طرح تازه مي‌آورند و مطلب تازه مي‌گويند، براي اينكه آنچه را اينها مي‌فهمند در كتاب‌ها نيست، وگرنه ديگران هم مي‌فهميدند! اينها از حرف استاد نگرفتند، و گرنه ديگر شاگردان هم مي‌گرفتند؛ از مقاله يا مقالت ديگران استفاده نكردند، و گرنه ديگران بهره مي‌بردند. فرمود اين با نور خدا دارد مي‌بيند؛ لذا حرف تازهای مي‌آورد و در رشته خودش يك مطلب جديدي را ابتكار مي‌كند. پس اولاً هر مطلب تازه‌اي كه باشد نعمت الهي است و ثانياً ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[7] اين شخص با نور الهي نعمت الهي را مي‌بيند، آن‌گاه در فنّ خودش نوآوري دارد، فرمود: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»؛اگر طلبه‌اي دارد مطالعه مي‌كند، يك چراغ روشني است, عينكي در اختيار اوست و كتابي است که دارد مطالعه مي‌كند، ماوراي همه اينها يك نورانيّت ديگري هم هست كه با آن نور دارد مي‌بيند. اگر در بخشي از آيات قرآن كريم فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي‏ بِهِ فِي النَّاسِ﴾؛[8] يعني در اثر وارستگي تقوا عدّه‌اي نوراني‌ هستند و كسي كه نوراني باشد مي‌شود «مصباح ‌الهداية» که هم راه خود را مي‌بيند، چون عالِم است و هم به ديگران راه نشان مي‌دهد، چون «مصباح ‌الهداية» است و اگر درباره سالار شهيدان حسين‌بن‌علي(سلام الله عليهما) آمده است كه «اِنَّ الْحُسين مِصباحُ الْهُدي وَ سَفينَهُ الْنِّجاة»[9] به همين علت است؛ روش, منش‌ و گفتار او طوري است كه ديگران را راهنمايي مي‌كند، خاصيّت نور اين است.

فرمود: ﴿يَمْشي‏ بِهِ فِي النَّاسِ﴾؛ در جامعه با نورانيّت حركت مي‌كند، اين نور در انبيا و اوليا خيلي قوي است و در شاگردان آنها با حفظ مراتب, مياني يا ضعيف است. گاهي انسان مركز رحمت و جاي عنايت را به خوبي مي‌بيند؛ وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) كوه طور را با نور ديد كه ﴿آنَسْتُ ناراً﴾،[10] «آنستُ»؛ فرمود از آن‌جا نوري را می‌بينم. وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) نگاهي به كوه اُحُد كرد و فرمود: «هَذَا جَبَلٌ‏ يُحِبُّنَا وَ نُحِبُّهُ»؛ اين كوه دوست ماست و ما هم به اين كوه علاقه‌منديم، با اينكه در دامنه کوه اُحُد آن حادثه تلخ پيش آمد، فرمود اين دوست ماست و ما هم اين كوه را دوست داريم؛ حالا چه بركتي از کوه اُحُد نصيب اسلام و مسلمان‌ها شد كه حضرت فرمود: «هَذَا جَبَلٌ‏ يُحِبُّنَا وَ نُحِبُّهُ» آن را خود حضرت مي‌داند. بركات فراواني براي موساي كليم از کوه طور نصيب ايشان شده است؛ آن «وادي اَيمن »نصيب او شده است. اينكه مي‌گويند «وادي اَيمن» اين اضافه به عكس است؛ يعني «ايمنِ وادي». «وادي» يعني درّه و «اَيمن» يعني طرف راست؛ طرف راستِ «وادي». وقتي خدا خواست به موساي كليم آدرس دهد، فرمود مي‌روي آن‌جا ﴿مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ﴾،[11] اين «اَيمن» كه كلمهٴ سوم است، وصف كلمهٴ اول است. ﴿شاطِئِ﴾ يعني جانب, ﴿مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ﴾ يعني جانب «ايمنِ وادي»، وگرنه ما جايي به عنوان «وادي ايمن» نداريم. «اَيمن» يعني طرف راست؛ اين صفت جانب است، نه صفت وادي؛ طرف راست اين درّه، آن‌جا مي‌روی و با من مناجات مي‌كني. همه جا بالأخره جاي مناجات است؛ اما يك موضع خاصّي را ذات اقدس الهي مقرّر كرد كه موساي كليم(سلام الله عليه) با ذات اقدس الهي در آن موضع مناجات كند. اين خصوصيات برای كساني است كه نور الهي را به همراه دارد و مي‌بيند و اين هم موساي كليم است كه با آن نور مي‌بيند؛ بايد طرف راست اين درّه بايستد و مناجات كند يا ببيند، وجود مبارك رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم درباره کوه اُحُد اين مطلب را فرمود. غرض اين است كه اخلاق اين توانايي را دارد كه انسان را نوراني كند تا انسان با آن نور در جامعه حركت كند يا با آن نور مطالعه كند يا با آن نور حرف ديگران را بشنود.

مطلب ديگر آن است كه ما مادامي كه در محدوده بدن زندگي مي‌كنيم، جاي چشم ما از گوش ما جداست که با نور مي‌بينيم و با موج مي‌شنويم; ولي وقتي وارد صحنه روح شديم با نور هم مي‌بينيم، هم مي‌شنويم، هم بويايي ‌ما تأمين مي‌شود و مانند آن, در مرحله عقل و مانند آن اين قوا از هم جدا و پراكنده نيستند. آنچه از وجود مبارك پيامبر نقل شده است كه فرمود: «مَنْ‏ عَمِلَ‏ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ‏ يَعْلَمْ»[12] که اين به وارثان بعدي هم رسيد؛ در كلمات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) هم هست، مرحوم كليني از وجود مبارك حضرت امير نقل مي‌كند كه «عَالِمٍ عَلَي هُدًي مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ‏ عَنْ عِلْمِ غَيْرِهِ».[13] مستحضريد هر كسي فنّي را فرا گرفت، وقتي تكرار كرد، در آن فن ماهر و مجتهد مي‌شود؛ اين خاصيّت عمل به آن رشته و تكرار ره‌آورد آن فن است؛ اما چيز ديگري را به عنوان ابتكار ياد بگيرد، اين از تكرار خود آن فن بر نمي‌آيد، لكن اين حديث نوراني به ما وعدّه داد كه اگر كسي به دانسته‌هاي خود عمل كند، چيزهايي را كه ياد نگرفته بود، از استاد نشنيده بود و در كتابي نديده بود خداي سبحان به او عطا مي‌كند «مَنْ‏ عَمِلَ‏ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ‏ يَعْلَمْ».

بنابراين كفِ فايده‌ اخلاق اين است كه جامعه را متمدّن مي‌كند تا كسي نه بيراهه ‌رود و نه راه كسي را ببندد؛ اما سقف و سطح برجستگي‌ آن اين است كه هم نوري پيدا مي‌كند بر اساس «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ» و هم چيزهايي را كه نمي‌دانست مي‌فهمد، البته آن را هم با نور الهي مي‌فهمد؛ نور الهي كه خدا به وسيله پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) در اين حديث شريف وعدّه داد، نوري است فراگير و ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[14] است. اگر در قرآن كريم «سماوات و أرض» ذكر شد و «ما بينهما» يا «ما فيهما» ذكر نشد، منظور از «سماوات و أرض» مجموعه نظام آفرينش است؛ اگر در كنار اين «ما فيهما» و «ما بينهما» و مانند آن ذكر شد، منظور از «سماوات» خود «سماوات» است و منظور از «أرض» خود «أرض» است که ديگر شامل «ما بينهما» يا «ما فيهما» نمي‌شود. اين‌جا كه فرمود: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ يعني آسمان و اهل آن, زمين و اهل آن. بين آسمان و زمين هر چه هست، اينها با نورانيّت الهي زنده‌ هستند و خداي سبحان نور همهٴ اينها را تأمين خواهد كرد. اگر كسي به نور الهي بخواهد ببيند، به شرح صدر او وابسته است؛ گاهي طوري است كه محدودهٴ خودش را, فنّ مربوط به خودش را به خوبي مي‌بيند و گاهي هم فنون ديگر را هم مي‌بيند؛ گاهي نظير آنچه به وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) افاضه شد مي‌بيند كه فرمود: وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك مطلب به من فرمود كه از آن دربي باز شد که از آن درب هزار درب و از هر دربي هزار درب ديگر باز شد.[15] در روزگار كهن برای كلمه ميليون و امثال ميليون اصطلاحي نبود، مي‌گفتند «ألف ألف» و اگر مي‌خواستند بگويند فلان‌كس مبالغه مي‌كند و اغراق‌گوست مي‌گفتند «ألف ألف» مي‌گويد, «ألف ألف» يعني ميليون. اينكه حضرت فرمود هزار درب باز شد و از هر دربي هزار درب ديگر؛ يعني «هزار هزار» مي‌شود ميليون، يك ميليون مطلب را وجود مبارك اميرالمؤمنين يكجا مي‌فهمد؛ حالا يك قاعده كليّه است كه از آن يك ميليون فروع استفاده مي‌شود، چه اينكه مرحوم علامه شعراني استاد بزرگوارمان در تعليقه‌اي كه بر شرح اصول كافي مرحوم ملا صالح مازندراني دارد، آن‌جا فرمودند بعضي از اشكال همين تحليل اقليدوس پانصد مسئلهٴ رياضي، از يك شكل هندسي به دست مي‌آيد. حالا وقتي يك شكل پانصد مسئله از آن به دست بيايد، چه استبعادي دارد كه ذات اقدس الهي قانوني عطا كند كه از آن يك ميليون مطلب به دست مي‌آيد؟! حالا اين‌چنين است كه يك ميليون مطلب از يك قاعده به دست آمد يا يك ميليون مطلب جداگانه است كه به قلب مطهر حضرت افاضه شده است، اينها هست و هر كسي به اندازه ظرفيت خودش بايد به پيشگاه ذات اقدس الهي برود و مظروف بگيرد. به ما نگفتند «سامع» باشيد، گفتند «مستمع» باشيد؛ به ما نگفتند «مستمع» محض باشيد، گفتند هر كس به مجلس علمي مي‌رود ظرف هم به همراه داشته باشد. اين «مُسْتَمِعٍ‏ وَاعٍ»[16] كه دو عنصر محوريِ شرط شنونده است، در روايات ما هست؛ فرمود اگر در مجلس علمي شركت كرديد و اگر خواستيد آن محفل براي شما سودآور باشد، بايد اين دو عنصر را داشته باشيد: «سامع» نباشيد و «مستمع» باشيد، يك؛ «واع» باشيد، دو؛ «واع»؛ يعني كسي كه «وعاء» و ظرف همراه اوست؛ اين‌چنين نباشد كه فقط انسان بشنود و وقتي از محفل علم بيرون رفت چيزي در يادش نباشد، «مُسْتَمِعٍ‏ وَاعٍ» باشد. در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «إِنَ‏ هَذِهِ‏ الْقُلُوبَ‏ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»؛[17] فرمود اين دل‌ها ظرف است و شما اين ظرف را با حرف‌هاي آشغال، با هر سريال, با هر خبر, با هر روزنامه و با هر مقاله پُر نكنيد. يك وقت است كسي غذا مي‌خواهد، با غذاهاي ناسالم يا غذاهاي غير مقوّي اگر دستگاه معدّه و روده‌ خود را پُر كرد، ديگر سير است؛ گاهي انسان ذهن خود را به حرف‌هاي غير علمي پُر مي‌كند، اين ذهن ديگر كِشش آن را ندارد كه بار علمي را بِكِشد.

بزرگاني مثل مرحوم بوعلي يك رساله عهد نوشتند ـ كمتر كسي است که رساله عهد بنويسد ـ اصلاً رساله عهد را براي همين گذاشتند كه ما با خدايمان عهد كنيم. آن ‌قدر فيض ذات اقدس الهي ريزش دارد كه به ما اجازه داد كه يك طرف عهد باشيم و او طرف ديگر! ما کتاب‌های نذر و وقف فراوان داريم؛ اما عهد كم است. عهد يعني يك رساله که بخشي از اقسام فقهي مانند نذر، و عهد و يمين است؛ اين بزرگان رساله عهد مي‌نوشتند که طرف عهدشان خداست؛ من با خدا عهد كردم، تعهّد كردم، «عاهدتُ الله» كه قصّه نخوانم، علمي شوم يا استاد شوم، يا مؤلف شوم، يا مدرّس شوم كه شاگرد بپرورانم. من اين‌جا نيامدم قصه بخوانم، فلان سريال را ببينم يا فلان داستان را گوش دهم، من آمدم محقّق و عالِم شوم و عالم‌پرور باشم. اين رساله عهد را مرحوم بوعلی نوشتند كه من عهد كردم قصّه نخوانم. كسي كه عهد كرده قصه نخواند، وقتي كه ماه باجلال و شكوه محرّم رسيد، او با قصه مجلس را كه اداره نمي‌كند، او راز نهضت حسيني را, رمز نهضت حسيني را كه حق‌مدار و حق‌محور بود بيان می‌کند. فرمود: «أَ لَا تَرَوْنَ‏ أَنَ‏ الْحَقَ‏ لَا يُعْمَلُ‏ بِهِ‏ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَي عَنْهُ»،[18] مسئله امر به معروف, نهي از منكر, حق‌مداري, حق‌محوری, پرهيز از باطل, گرايش به حق, پرهيز از كذب, گرايش به صدق، جامعه دروغ نگويد, دروغ نبافد, دروغ اِسناد ندهد؛ مشكل جامعه الآن دروغگويي است، اين دروغگويي را برداريم كه اطمينان در جامعه پيدا شود؛ اين موارد همه عصاره بحث‌هاي ايام محرّم خواهد بود. معناي اين عهد اين است كه من با خدا تعهّد كردم حرف‌هاي غير علمي نزنم، داستان بي‌مغز نگويم, وقت مردم را تلف نكنم؛ اين كارِ من و تعهّد من خواهد بود، مردم هم وقتي در مجالس حسينيه و مسجد و امثال آن شركت مي‌كنند، براي شنيدن مواعظ الهي و نهضت جهاني سالار شهيدان(سلام الله عليه)، آنها هم «مُسْتَمِعٍ‏ وَاعٍ» باشند; يعني هم خوب گوش دهند و هم ظرف بياورند كه اين مطالب در آن ظرف جا بگيرد و اگر وجود مبارك امير مؤمنان(سلام الله عليه) در قرآن به اين وصف شد كه ﴿تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ﴾،[19] به ذيل اين آيه که نگاه كنيد، مي‌گويند يكي از مصاديق بارز اين آيه وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است كه حضرت «مُسْتَمِعٍ‏ وَاعٍ» بود، «واعي» بود; يعني «وعاء» و ظرف مي‌آورد،[20] اين ظرف را خداي سبحان به ما داد؛ ولي اگر اين ظرف را با قصه و داستان پُر كرديم جا براي مطالب ديگر نيست. اينكه مي‌بينيد بعضي‌ها حوصله‌شان زود سر مي‌رود، براي اين است كه ظرفيتي ندارند. الآن شما بهترين غذا را به كسي بدهيد كه اين با پفك شكم خود را سير كرده است، اين شخص ديگر اشتها ندارد، به او گفتند که اين ماده غذايي نيست؛ ولي گوش نداد و شكم خود را با آن پُر كرد، ديگر احتياجي به غذاي سالم ندارد و احساس نياز نمي‌كند! به او گفتند قصه سودمند نيست, حرف‌هاي باطل سودمند نيست, طنز سودمند نيست, مطالب غير علمي سودمند نيست! اگر وجود مبارك حضرت را به عنوان امام پذيرفتيم كه پذيرفتيم! بايد در محافل علمي مصداق ﴿تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ﴾ باشيم. فرمود وقتي معارف الهي تنزّل كرد، گوشِ شنوايي كه «وعاء» باشد و ظرفيت داشته باشد اين معارف را مي‌پذيرد. هم ما و هم گويندگان ما بايد در محافل حسيني حرف‌هاي با مغز, برهاني, استدلالي, قرآني, روايي به مردم تحويل دهند و هم مستمعان ما «مُسْتَمِعٍ‏ وَاعٍ» باشند تا ﴿تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ﴾.

اين كشور را حسين‌بن‌علي(سلام الله عليهما) اداره كرد, انقلاب را او اداره كرد. بارها به عرضتان رسيد خيلي‌ها تظاهرات و راهپيمايي كردند؛ ولي چهار راهپيمايي ميليوني بود كه كار اين انقلاب را به اين‌جا رساند؛ تاسوعا بود و عاشورا بود و اربعين بود و 28 صفر که همان سال، اين چهار راهپيمايي ميليوني كار را يك‌طرفه كرده است. هر وقت نام مبارك حسين‌بن‌علي(سلام الله عليهما) هست, نام مسجد هست, نام حسينيه هست, نام شهادت هست اين پيروزي را قطعاً به دنبال دارد. ما اميدواريم همان طور كه امام(رضوان الله عليه) فرمودند اين انقلاب را, اين نظام را, اين مملكت را محرّم و صفر حفظ كرده و بيمه کرد[21] و خون بر شمشير پيروز است،[22] به بركت اين ماهي كه در پيش داريم جريان تكفيري‌ها, جريان سلفي‌ها, جريان داعشي‌ها, پشت پرده اينها, پشتوانه و پشتيبان اينها مخذول و منكوب شوند و نظام اسلامي در سراسر جهان حاكم باشد! عدل و احسان, كامل و حاكم باشد! اخلاق كه هم عامل تثبيت عقايد است از يك سو, عامل اجراي احكام فقهي است از سوي ديگر, متمّم و مكمّل حقوق است از سوي سوم, رايج و دارج باشد تا اين نظام اسلامي به دست صاحب اصلي آن، وجود مبارك وليّ عصر برسد!

مجدداً مقدم همه شما بزرگواران را گرامي مي‌داريم. از آن بزرگواري كه اين نهال‌ها و اين نونهالان را به معارف قرآن آشنا كرده است حق‌شناسي مي‌كنيم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ عصر حفظ بفرمايد! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اوليا محشور بفرمايد! خطر تكفيري‌ها و سلفي‌ها و داعشي‌ها را به خود آنها برگرداند! پشتوانه اينها يعني استكبار و صهيونيسم را مخذول و منكوب بفرمايد! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوان‌ها را به أحسن وجه حل بفرمايد! جوان‌هاي ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار دهد!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1]. سوره اعراف, آيه43.

[2]. سوره بقره, آيه194.

[3]. سوره شوری, آيه40.

[4]. سوره نحل, آيه125.

[5]. سوره نحل, آيه90.

[6]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص218.

[7]. سوره نحل, آيه53.

[8]. سوره انعام, آيه122.

[9]. مثير الأحزان، ص4؛ ر.ک: إعلام الوري بأعلام الهدي(ط ـ الحديثة)، ج‏2، ص186؛ «فَقَالَ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ‏ عَلَي‏ يَمِينِ‏ عَرْشِ‏ اللَّهِ‏ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِينَةُ نَجَاةٍ وَ إِمَامٌ غَيْرُ وَهْنٍ وَ عِزٌّ وَ فَخْرٌ وَ عِلْمٌ وَ ذُخْرٌ...».

[10]. سوره طه, آيه10؛ سوره نمل, آيه7؛ سوره قصص, آيه29.

[11]. سوره قصص, آيه30.

[12]. الخرائج و الجرائح، ج‏3، ص1058.

[13]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص33 و 34؛ «قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) يَقُولُ‏ إِنَّ النَّاسَ آلُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(صلّی الله عليه و آله و سلّم) إِلَي ثَلَاثَةٍ آلُوا إِلَي عَالِمٍ عَلَي هُدًي مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ‏ عَنْ عِلْمِ غَيْرِهِ وَ جَاهِلٍ مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَهُ مُعْجَبٍ بِمَا عِنْدَهُ قَدْ فَتَنَتْهُ الدُّنْيَا وَ فَتَنَ غَيْرَهُ وَ مُتَعَلِّمٍ مِنْ عَالِمٍ عَلَي سَبِيلِ هُدًی مِنَ اللَّهِ وَ نَجَاةٍ ثُمَّ هَلَكَ مَنِ ادَّعَی وَ خابَ مَنِ افْتَري‏».

[14]. سوره نور, آيه35.

[15]. الخصال، ج2، ص643؛ «أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلّی الله عليه و آله و سلّم) عَلَّمَنِي أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ مِمَّا كَانَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلُّ بَابٍ مِنْهَا يَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ فَذَلِكَ أَلْفُ‏ أَلْفِ‏ بَابٍ‏ حَتَّی عَلِمْتُ عِلْمَ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ فَصْلَ الْخِطاب».

[16]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص33؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله عليه و آله و سلّم)‏: لَا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ إِلَّا لِرَجُلَيْنِ عَالِمٍ مُطَاعٍ أَوْ مُسْتَمِعٍ‏ وَاعٍ».

[17]. نهج البلاغه, حکمت147.

[18]. تحف العقول، ص245.

[19]. سوره حاقة, آيه12.

[20]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص423؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام) قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ‏ ﴿وَ تَعِيَها أُذُنٌ‏ واعِيَةٌ﴾قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صل الله عليه و آله و سلّم) هِيَ أُذُنُكَ يَا عَلِيُ».

[21]. صحيفه امام، ج15، ص330؛ «خصوصاً در اين ماه محرّم و صفر، كه ماه بركات اسلامی است و ماه زنده ماندن اسلام است، بايد ما محرّم و صفر را زنده نگه داريم ... محرّم و صفر است كه اسلام را نگه داشته است. فداكاری سيدالشهدا(سلام اللَّه عليه) است كه اسلام را برای ما زنده نگه داشته است».

[22]. صحيفه امام، ج5، ص75؛ «با حلول ماه محرّم، ماه حماسه و شجاعت و فداكاری آغاز شد؛ ماهی كه خون بر شمشير پيروز شد، ماهی كه قدرت حق، باطل را تا ابد محكوم و داغ باطل بر جبهه ستمكاران و حكومت‌های شيطانى زد...».


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق