جلسه درس اخلاق (1393/07/24)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان آزاده و جانباز انقلاب اسلامی و برادران و خواهران مراكز حوزوي را گرامي ميداريم و ايام پر بركت ولايت را كه پشت سر گذاشتيم به همه شما عزيزان تهنيت عرض ميكنيم و ماه با عظمت و جلال و شكوه محرم را كه در پيش داريم به همه شما بزرگواران تعزيت عرض ميكنيم.
گزارش كوتاهي كه دربارهٴ عزيزان و جانبازان جنگ تحميلي ارائه شده است براي همه ما يك هشدارباشي بود همه عزيزان و بزرگواران كه براي نظام خدمت کرده و ميكنند، مشمول عنايت ميباشند.
اما آن بخش اول از آزادگان نعمتي ويژهاي داشته و دارند كه هيچ كس ظاهراً در اين مملكت آن نعمت را نداشتند. وقتي اينها آزاد شدند اين مطلب همان وقت مطرح شد و آن اين است كه بسياری از افراد در اثر دخالت و وساطت بزرگاني، مثل امام، مراجع و مسئولان فيضي ميبردند و آزادههايي كه در بخشهاي اخير قرار داشتند آنها هم همين طور بودند؛ آنها هم به وسيله دخالت مسئولان آزاد شدند. اما آن آزادگان گروه اول هيچ كس در اين مملكت بر گردن اينها حق ندارد حتي امام، براي اينكه كسي اينها را آزاد نكرد. گروه اول فقط مستقيماً بلاواسطه با قدرت الهي آزاد شد.
توضيح مطلب اين است آزادگان در بند صدام كافر(عليه من الرحمان ما يستحق) بودند که غرور، اين مرد را گرفت، ساليان متمادي بيگانهها او را تجهيز كردند با عِدّه و عُدّه، كمكهاي فراواني به او كردند. او هشت سال نسبت به ايران تعدّي كرد، چندين لشكر زرهي آماده تازه نفس داشت، بعد از پذيرش قطعنامه و آرام شدن جنگ ايران و عراق، غرور او را گرفت و به كويت حمله كرد، به عنوان اينكه يكي از استانهاي عراق است. وقتي كويت را گرفت، امير كويت دست را از آن آستين عباي مطلّا به در آورد و به غرب رفت و در حضور آنها دستمال درآورد و اشك ريخت و به آنها پناهنده شد، پناه برد كه بياييد و كويت را آزاد كنيد. همان حرفي كه چرچيل زد و گفت من ولو براي آزادي هم که باشد به شيطان هم پناه ميبرم، اين هم همان حرف را زد. غرب تقريباً اتحاديهاي جهت نفت تشكيل دادند و به طمع نفت، لشكركشي كردند كه صدام را از كويت بيرون كنند و كردند و منافع فراواني بردند. در اين اثنا كه صدام به كويت حمله كرد و در اين اثنا كه اتحاديه غرب، عليه صدام لشكركشي كرد او ناچار شد عدهاي را آزاد كند؛ كسي آزادگان را آزاد نكرد، نه امام سفارش كرد، نه امام دخالت كرد، نه مسئولان دخالت كردند؛ بعدها كه يك مقدار روابط عادي شد، از بابِ طرادّ آزادگان و اسراي دو طرف، مسئولان ايران و عراق گفتگو كردند، اسيران يكديگر را برگرداندند، آنها آزاده عادي هستند. اما آن آزادگان اول را هيچ كس آزاد نكرد مگر خدا؛ همان كار الآن هم ممكن است.
يك بيان نوراني از ذات مقدس رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) رسيده است، فرمود: اگر خدا خواست از دشمن خودش انتقام بگيرد، به دست وليّ خود انتقام ميگيرد، اگر خواست از دشمنِ وليّ خود انتقام بگيرد به دست دشمنِ دشمن انتقام ميگيرد. بيان مطلب اين است که يك وقت كسي با دين خدا درگير است، چنين كسي كه با دين خدا درگير بود، خدا، امام و امثال امام را ماموريت ميدهد كه بياييد، نظام طغيان و طاغوت را براندازيد، اين كار را هم ميكنند؛ اينها اولياي الهي و شاگردان اهل بيت و معصومين هستند، به اينها تواني ميدهد كه بتوانند دشمن را سر جاي خود بنشانند. اما يك وقت است دشمني به دوستي حمله ميكند، مانند عراق که به ايران حمله ميكند، لازم نيست عراق را اولياي الهي سر جايش بنشانند، دشمن عراق، عراق را سر جايش مينشاند، همين كار را هم كردند؛ يعني آنهايي كه به بهانه نفت، عليه عراق لشكركشي كردند، دشمنان صدام بودند؛ سرانجام صدام هم به دخمهاي پناهنده شده در اسرع وقت محاكمه شده و رخت بربست.
اين سخن از احاديث نوراني مأثور از اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه اگر خدا خواست از دشمن خودش انتقام بگيرد، به دست اولياي الهي انتقام ميگيرد و اگر خواست از دشمنِ وليّ خود انتقام بگيرد، به دست دشمنان دشمن انتقام ميگيرد، همين كار را هم كرده است؛ امروز هم همين طور است. اگر اين تكفيري و سلفي و داعش و القاعده و مانند آن با دين الهي درگير شوند، به وسيله وليّاي از اولياي الهي، اينها را سر جاي خود مينشانند. اگر با وليّاي از اولياي الهي درگير شوند، او را به وسيله دشمن او سر جايش مينشانند؛ اين مطلب هست.
غرض آن است كه گاهي خداي سبحان يك نعمت بيواسطه ميدهد اين هم حجت است و هم هشداري است كه گاهي ميشود نعمت را بيواسطه گرفت. اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در همان اوايل دعاي «ابوحمزه ثمالي» و در سحرهاي ماه مبارك رمضان خوانده ميشود، به ما آموخت كه به خدا عرض كنيم، خدايا! تو دو تا راه داري، هر دو راه هم در اختيار شماست؛ گاهي به واسطه اولياي خود به ما كمك ميكني، گاهي «بِغَيرِ شَفِيعٍ فَيَقضِي لِي حَاجَتِي»[1] بلاواسطه كمك ميكني. راههاي علوم عقلي، راه سبب و مسبب است كه ميگوييم درست است كه خدايي هست؛ ولي سببي لازم است. اين «ولي و اما» در فكر خيلي از ماها هست، اين درست است اما مادامي كه به شرك منتهي نشود، آن سبب را هم او ميسازد، آن علت و وسيله را هم او ميسازد؛ اما يك راه ديگري هم هست به نام راه ميانبر، گاهي او بي واسطه كمك ميكند. اين «بغير شفيعٍ»؛ ولی ـ معاذ الله ـ كه نميخواهد شفاعت را انكار كند، اين بيان نوراني امام سجاد است، اوايل دعاي نوراني «ابوحمزه ثمالي» است: «بغير شفيعٍ يقضي لي حاجتي». آنكه «اقرب الينا من حبل الوريد» است، با او كه رابطه داشته باشيم، هر طور او مصلحت بداند، مشكل ما را حل كند، «بلاواسطه» بود «بلاواسطه»، «مع الواسطه و الشفاعة» بود «مع الواسطه و الشفاعة» است. عمده آن است كه «بيده مقاليد السماوات و الارض» است.
مستحضريد كليد جهان به دست اوست، اين كليد يك دهانه دارد؛ ولي ميشود دو گونه اين را پيچاند، به اين سمت بپيچاني، در باز ميشود، به آن سمت بپيچاني، در بسته ميشود. فرمود: كليد به دست اوست: ﴿لَهُ مَقاليدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾،[2] ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾؛[3] هم مفاتيح هم مفاتِح؛ يكي جمع «مَفتَح» است؛ يعني مخزن، يكي جمع مِفتاح است؛ يعني كليد. هم «مَفتَح» به دست اوست، هم مِفتاح به دست اوست، اگر خواست ميپيچاند، «يقدر لمن يشاء» ميخواست باز ميكند: ﴿يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ﴾[4] ما بخواهيم او باز كند و نبندد. هر دري را كه خدا از روي رحمت باز كند، هيچ كسي نميتواند ببندد، چون تنها كسي كه كليد به دست اوست، خداست. اول سورهٴ مباركهٴ «فاطر» همين است: ﴿ما يَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ﴾ اين نفي جنس است؛ يعني احدي نميتواند جلوي اراده خدا را بگيرد: ﴿وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ﴾ آن هم نفي جنس است فرمود دري را كه ذات اقدس الهي روي رحمت باز كند چه كسي ميتواند ببندد و دري را كه ذات اقدس الهي روي عنايت و حكمتي كه ميداند ببندد؛ يعني باز نكند چه كسي ميتواند باز كند: ﴿ما يَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ﴾.[5]
بنابراين ما به خدا پيشنهاد ندهيم، رابطه خود را با خدا حفظ كنيم، هر چه او صلاح دانست، بلاواسطه بود، همان اوايل دعاي نوراني «ابوحمزه ثمالي»: «بغير شفيع يقضي لي حاجتي» که بلاواسطه است، يا مع الواسطه بود که به وسيله اسباب و علل و شفاعت اهل بيت بود، «مع الشفاعه» است. عمده آن است كه اين بيان نوراني كه از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است، او را ملحوظ داشته باشيد، فرمود: اگر خداوند خواست به كسي خير برساند، اين دو تا كار ميكند: يكي روح آزادگي را در قلب او قرار ميدهد.
يك وقت است انسان از زندان دشمن آزاد ميشود، يك وقت از زندان هوا و هوس آزاد ميشود. انسان اگر گرفتار هوا و هوس بود ديگر در زندان درون محبوس است، اينكه گفت: «غلام همت آنم كه زير چرخ گردون٭٭٭ ز هر چه رنگ تعلّق»، از آنِ افراد نيمه راه، «ز هر چه رنگ تعيّن» از آنِ افراد برتر و فراتر، «ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است»[6] هم برای گروه ديگر؛ ز هر چه رنگ تعيّن پذيرد آزاد است برای گروه برتر است که آن ميشود آزاد و اين آزادي از بهترين نعمت الهي است كه انسان در بند هوس نباشد، هوس را به بند بكشد، نه در بند هوس باشد.
حضرت فرمود: «إِذُا أَرَادَ اللهُ بِعَبدٍ خَيرَاً جَعَلَ غِنَاهُ في نَفسِهِ وِ تُقَاهُ في قَلبِهِ»[7] خدا اگر به كسي خواست خير دهد، آن روح بينيازي را در درون جان او جاسازي ميكند، او ديگر بينياز است. بدترين نقص اين است كه انسان گرفتار آز و طمع باشد. ذلّت همين است كه انسان هر چه را ببيند بخواهد. اگر بنا بود كه انسان بخواهد از ذات اقدس الهي ميخواهد، از او ميخواهد كه در بند هوس نباشد، اين آزادي: «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[8] اين بيان نوراني حضرت امير است، ما را به آن آزادي اخلاقي ميرساند كه انسان در رهن و گرفتاري و بند چيزي نباشد، اين اولين فضيلت است. دوم «وَ تُقَاهُ في قَلبِهِ» پرهيزكاري را در درون جان او جاسازي ميكند؛ اگر اين طور شد يا «امّاره بالسوء» به سراغ او نميآيد يا تبديل ميشود به «امّاره بالحسن». اگر ﴿وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾[9] «تاء» در «امّارة»، تاي تأنيث نيست، بلکه مانند «تاء» در «علّامة» است که تاي مبالغه است؛ گرچه نفس مؤنث است، اما اين «تاء»، تاي مبالغه است، از بس او امير فساد است، شده «امّاره بالسّوء»، ميشود همين «امّاره بالسّوء» را به دست عقل عملي داد و آن را «اماره بالحُسن» كرد، عقل عملي كه مؤنث نيست، اين امّاره بودن، مثل علّامه بودن، «تاء» آن، تای مبالغه است، «امّاره بالسوء» را ميشود كنار زد، «امّاره بالحُسن» به بار آورد؛ آن وقت انسان روح و ريحان و راحت ميشود.
اين روايت نوراني را كه مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب شريف امالي در بخشهاي مربوط به ولايت حضرت امير نقل كرد چندين روايت است اكثر اين روايات همان است كه همه ما شنيديم كه «أَنَا مَدِينَةُ العِلمِ وَ عَلِيُّ بَابُهَا»[10] اما يكي دو تا روايت كم نظير در بين اين چندين روايت است و آن اين است كه وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الحِكمَةِ وَ هِيَ الجَنَّةُ وَ أَنتَ يَا عَلِيُّ بَابُهَا»[11] من شهر حكمت هستم، حكمت، بهشت است و من اكنون در بهشت هستم و تو درِ اين بهشت هستي. پس ميشود يك سلسله علوم، معارف و اخلاقي فراهم كرد كه در بهشت باشد. بهشت آن است كه انسان، نه كينهاي داشته باشد، نه بدِ كسي را بخواهد، نه بد بكند نه بيراهه برود، نه راه كسي را ببندد. شما در سورهٴ مباركهٴ «حشر» شعار مؤمنين را چه ميخوانيد؟ خدا در آن سوره در وصف مؤمنان چه ميگويد؟ ميبينيد مؤمنان در دنيا وصفي را ميخواهند كه خداي سبحان آن وصف را براي بهشتيان ذكر كرده. مؤمن، آيات بهشت و نعمتهاي بهشت را رصد ميكند، آن برجستهها را انتخاب ميكند، در دعاي خود آن اوصاف برجسته را با خدا در ميان ميگذارد. در بهشت نعمتهاي فراواني هست؛ اشجار، انهار، چهار نهر روان، نهر عسل، نهر آب شيرين، نهر شراب و نهر خمر هست ،[12] اينها هست سخن از كندو كه نيست، سخن از عسل سازي كه نيست؛ نماز و روزه است كه عسل ميسازد، آزادگي و آزاد بودن در جنگها و از جنگهاست كه عسل ميسازد؛ وگرنه آنجا زنبوري باشد و كندويي باشد و عسلسازي باشد كه نيست؛ اين چهار نهر را ذات اقدس الهي در اين سوره مشخص كرد چون آن شخص ابدي است، يك ميليارد سال و دو ميليارد سال كه نيست، ميليارد و هزار ميليارد و ميليارد ميليارد سال بالأخره محدودند؛ اما وقتي ﴿خالِدينَ فيها أَبَداً﴾[13] شد، براي موجود ابدي كندو و ظرف و سطل كه كافي نيست: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی﴾، ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ﴾ اين انهار را همين عمل ميسازد، نماز آن قدر قدرت دارد كه نهر عسل بسازد، اطاعت خدا، خدمت به خلق خدا آن قدر اثر دارد که نه اين خمر كه انسان عاقل را جاهل كند، آن خمري كه عاقل را عاقلتر ميكند: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ﴾. نماز و تقوا اين قدرت را دارد كه بتواند نهرها بسازد، اينها نعمتهاي خوبي در بهشت است. بالاتر از اين نعمتها، نعمتي است كه خدا در وصف بهشتيها دارد، فرمود: بهشتيها هيچكدام كينه ندارند،[14] بد كسي را نميخواهند، نقص و عيب كسي را نميخواهند. مردان الهي اوصاف بهشت را رصد ميكنند، يك؛ نعمتهاي بهشت و انهار را هم ميبينند، دو؛ اوصاف بهشتيها را هم ميبينند، سه؛ آن را انتخاب ميكنند، چهار؛ در دعاهای خود آن طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» است با خدا مناجات ميكنند، پنج؛ به خدا ميگويند: خدايا! ﴿لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ﴾[15] خدايا! همان كاري كه تو درباره بهشتيها ميكني، هم اكنون اينجا به ما عطا كن که ما كينه كسي را نداشته باشيم، بد كسي را نخواهيم.
چه نعمتي بهتر از اين است، كشور با اين ميشود بهشت، آن وقت از تحريم چه کاری ساخته است، همه نعمتها در اين كشور فراوان است، موج ميزند، شمال ما دريا، جنوب ما دريا، دو تا سلسله جبال پربركت زرّين در اين مملكت هست، مردان سخت كوشِ عاقلِ مؤمنِ فعّال و خدمتگزار در اين كشور كم نيست؛ پس ما از تحريم چه هراسي داريم. فرمود: شما با او رابطه داشته باشيد اين همه نعمتها كه براي شما هست، اختلاف نداشته باشيد، كينه كسي را نداشته باشيد، نگوييد من بهتر از او هستم، اين حرف بهشتيهاست، در بهشت كينه نيست.
در سوره «حشر» مردان الهي ميگويند: خدايا! اينجا را هم براي ما بهشت كن! اوايل انقلاب اين طور بود، ايام دفاع مقدس اين طور بود، ايران بهشت بود، كسي كينه كسي را نداشت، همه ميگفتند ما بايد اين كشور را حفظ كنيم. پس ميشود همين مردم در همين مملكت در بهشت زندگي كنند، همه يار و ياورند، تمام مادران و خواهران در حسينيهها مساجد به عنوان تقويّت پشت جبهه جمع ميشدند، يكي حبوبات پاك ميكرد، يكي لباسها را و يكي كفشها را آماده ميكرد. مردان را هم كه ميدانيد هم كمك پشت جبهه بودند، هم راهي جبهه بودند. پس ميشود يك كشور را بهشت كرد. اگر اين دعا در دنيا مستجاب نبود كه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» نقل نميكرد و اگر در دنيا ممكن نبود، آدم بهشتيوار زندگي كند كه آن بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نبود فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الحِكمَةِ وَ هِيَ الجَنَّةُ وَ أَنتَ يَا عَلِيُّ بَابُهَا»؛ اهل بيت «در» هستند؛ يعني در تمام اطراف اين شهر «در» هست و درِ شهر يك جاي مخصوصي نيست. فرمود: اين شهر از هر راهي بخواهيد راه علي است، شرق بيايي علي، غرب بيايي علي، شمال بيايي علي، جنوب بيايي علي، هر جا بيايي نام علي است. پس ميشود يك مملكت را اين گونه هم كرد، به دليل اينكه اين گونه هم شد و اين به دليل اينكه در قرآن كريم ما را هم به اين دعوت كردند: ﴿لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾[16] خدايا! اين دل را جاي كينه احدي قرار نده! كسي بد كرد تو بايد مسئول باشی، من كه مسئول نيستم، من چرا كينه او را داشته باشم؟ همين كينه، زمينه اختلاف ميشود همين كينه، زمينه تفرقه ميشود؛ اگر اين كينه نبود و اين اختلاف نبود، ما ديگر، نه در عراق داعش داشتيم، نه در سوريه و نه در جاي ديگر. اين همه جمعيت در سراسر عراق موج ميزند؛ آن وقت بيگانه بيايد «الانبار» را مثلاً طمع قرار بدهد استان موصل را طمع قرار بدهد، جاي ديگر را طمع قرار بدهد با گفتن «لا اله الا الله» سر بِبُرد. اين استكبار جهاني هر چه از او بخواهيد برميآيد. كربلا از بهترين نمونههاي ياري اسلام است. عزيزاني كه فرصتي دارند حالا يا سخنران هستند يا نويسندهِ جريان عاشورا هستند يا حسينيهها و مساجد را اداره ميكنند، جزء هيئت امنا هستند يا عضو اينها هستند، اين عظمت است؛ البته آن ثواب و گريه كردنها و بهشت رفتنها، يك قدر متيقّن و صد درصد اين عزاداري است؛ اما بهرههاي آن استقلال و امنيت مملكت است. اين كشور را ـ بدون تعارف ـ حسينبنعلي حفظ كرد، ممكن است كساني كه سنّ آنها همپاي انقلاب نيست، يا قبل از انقلاب نبودند، ندانند كه كربلا در اين انقلاب چه كرد.
مستحضريد بختيار كه رئيس دولت وقت بود، به بهانه حمايت از قانون اساسي، يك راهپيمايي چهارصد هزار نفره را در تهران در خيابان انقلاب راهاندازي كرد، به بهانه اينكه قانون اساسي محترم است و در قانون اساسي ايران، نظام را سلطنت ميداند و شاهنشاهي را امضا كرده است، اين چهار صد هزار نفر در سي و پنج سال قبل يك رقم چشمگيري بود؛ آنها هم چون آموزش ديده بودند با يك سبك نظامي حساب شده، كلّ اين خيابان انقلاب را پر كرده بودند. بختيار فكر ميكرد با چهارصد هزار نفر راهپيمايي كه كرده، مشكل آنها حل شد، طولي نكشيد محرّم آمد، چهار تا راهپيمايي در محرّم و صفر، كلّ مملكت را بيمه كرد، راهپيمايي ميليوني تاسوعا بود و عاشورا، راهپيمايي ميليوني اربعين بود و 28 صفر. تاريخ را بخوانيد، سنّ آنها كه كافي است، اينها كه در متن جريان بودند، ببينيد اين چهار تا راهپيمايي ميليوني، كار را يكسره كرده است اين حسينبنعلي است؛ ما وامدار اينها هستيم، ما در كنار سفره آنها نشستيم. آن جريان بهشت و آخرت و بخشايش گناهان كه سر جايش محفوظ است؛ ولي آبروي ما، مليّت ما، مملكت ما، اذان ما و نظام ما به وسيله حسينبنعلي محفوظ شد. حسينبنعلي آن هنر را دارد كه اين كشور را حفظ كند.
ما بارها به دوستانمان گفتيم اين پرچم سه رنگ براي ما خيلي محترم است، براي او كشته هم میشويم و اين كشته شدن را هم شهادت ميدانيم، تا مرز شهادت براي اين پرچم سه رنگ حاضريم كار كنيم؛ اما اين را چه كسي به ما گفته، اين پرچم سه رنگ آن عُرضه را ندارد كه خودش را حفظ كند، اين پرچم «يا حسين» است كه آن هنر را دارد، هم خودش را حفظ كند و هم اين پرچم سه رنگ را. اين پرچم سه رنگ در جنگ جهاني اول بود، كاري از او پيش نرفت، در جنگ جهاني دوم بود، كاري از او پيش نرفت، در كودتاي ننگين 28 مرداد بود، در ظرف چهار ساعت شعار «مرگ بر شاه»، شده جاويد شاه، از اين كاري پيش نرفت، آن كشتار مسجد گوهر شاد مشهد را كه براي حجاب راهاندازي كردند كه ما آن را درك نكرديم؛ يعني زمان ما بود؛ ولي آن جا نبوديم، اين پرچم آن را نتوانست حفظ كند. وقتي خواستند هفده شهر را بگيرند كه اين پرچم نتوانست حفظ كند، گاز را كه شوروي برد كه نتوانست حفظ كند، نفت را كه آمريكا و انگليس بردند اين نتوانست حفظ كند؛ اين پرچم سه رنگ چه كار از او برميآيد؟ اما اين پرچم «يا حسين» همه را حفظ كرده، هم او را حفظ كرده، هم خودش را حفظ كرده، هم اين نظام را بيمه كرده.
عزيزاني كه ميخواستند جبهه بروند، وقتي ما خوب بررسي ميكرديم پنجاه تا پرچم كه بر دوش آنها بود يكی سه رنگ نبود، همه «يا حسين يا علي يا زهرا» بود؛ اين آن قدرت را دارد كه حفظ كند. آن وقت هم نفت بسته شد، هم گاز بسته شد، هم كشور آزاد شد، ديگر كسي گاز را به شوروي رايگان نميداد، نفت به اينها نميفروخت، سفارت اسرائيل را فوراً بستند و سفارت فلسطين را باز كردند، همين پرچم «يا حسين» بود. مردم بر اساس عقيده و ايمان و ابديّت قيام ميكنند؛ و گرنه من به خاطر چه چيزی كشته شوم، براي چه؟ خون بدهد كه چه؟ كشته شود كه چه؟
بنابراين ما بايد حواسمان جمع باشد؛ جريان حسينبنعلي، جريان محرم، تاسوعا، عاشورا، عزاداريها، بخشهاي سنتي آن سر جايش محفوظ است، هم سخنرانان ما، هم مداحان ما، عظمت و جلال و شكوه حسينبنعلي را نشان بدهند، ميبينيد وقتي عمروسعد شروع كرد به تيراندازي، به ديگران گفت بدانيد اول كسي كه تير انداخت، من بودم صبح عاشورا «وَ أَقبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ القَومِ كَأَنَّهَا القِطر» مثل قطرات باران تير آمد «وَ أَقبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ القَومِ كَأَنَّهَا القِطر».[17] در آن حالت حسينبنعلي دارد سفارش ميكند، در حال وداع، خواهر و بچهها و همه اينها را جمع كرد، فرمود: بالأخره مرگ است و شهادت است و سر بريدن است و سر روي نيزه كردن است، اما شما كاري كه از عظمت شما كم ميكند، نگوييد، اين سفارش حسينبنعلي است، فرمود: «لا تَشكُوا وَ لا تَقُولُوا بِأَلسِنَتِكُم مَا يَنقُصُ قَدرَكُم»[18] بگذاريد كربلا با جلال و شكوه شناخته شود، حرفها، قصهها، داستانها، روشها و منشها كه از جلال كربلا از جمال كربلا و عظمت كربلا و استقلال كربلا و حريّت و آزاديخواهي كربلا كم كند اين حرفها را نزنيد: «لا تَشكُوا». «وَ أَقبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ القَومِ كَأَنَّهَا القِطر»؛ همه اين شهدا را آوردند، خيمه «دار الحرب» از اجساد اينها خون ميچكد. در چنين فضايي حسينبنعلي فرمود: كاري كنيد در اين سفر كه عظمت شما محفوظ باشد حيثيت شما محفوظ باشد. حرف بيسند نگوييد، قصه بيسند نخوانيد، داستان بيسند نگوييد، روشي و كاري كه از جلال و شكوه شما بكاهد نگوييد، ما را به عنوان نيازمند معرفي نكنيد. گرسنه شديد چيزی نخواهيد، آب خواستن ننگ نيست؛ اما نان خواستن ننگ است. بچههاي ابي عبدالله گرسنه هم بودند، مگر اينها سير بودند؛ اما تشنهاي بگويد به من آب بدهيد، اين ننگ نيست. همين بچهها همه آنها كه بچههاي ابي عبدالله نبودند، بچههاي اصحاب و انصار هم بودند، وقتي به اينها خرما صدقه ميدادند، بچهها گرفتند و داشتند ميخوردند، وجود مبارك امام سجاد، امام زمان بود، فتوا را بايد امام زمان بدهد؛ ولي زين العابدين ساكت بود تا كسي خيال نكند او امام زمان است؛ فتوا را به زينب كبرا(سلام الله عليهما) ميداد، زينب كبرا اين مسئله شرعي را بين اُسرا منتشر ميكرد؛ لذا اين بچهها خيال ميكردند، زينب فتوا داد يكي از بچهها گفت: «أَنَّ الصَّدَقَةَ عَلَينَا حَرَامٌ»[19] صدقه بر ما حرام است، اين گونه بود!
ما هستيم و اين عظمت و جلال و شكوه، اين كشور را حسين آزاد كرد، اين چهار تا راهپيمايي كشور را بيمه كرد. اگر امام(رضوان الله عليه) فرمود: خون بر شمشير پيروز است از همين راههاست، ما اين سرمايه رايگان از دست ندهيم، هم جلال و شكوه عزاداري را حفظ كنيم، هم آن حريّت و استقلال و عظمت سياسي حسينبنعلي را حفظ كنيم، هم شما آزادگان مسئوليّت بيشتري داريد، چون از نزديك، آزادگي را حس كردهايد كه چگونه آزادگان كربلا، پيام كربلا را به ديگران رساندند شما بيشتر حس كرديد. اگر زندان كوفه بود، شماها هم رفتيد اگر جاي ديگر زنداني كردند شما هم طعم تلخ اين زنداني را چشيديد؛ «آه صاحبدرد را باشد اثر».[20]
بنابراين اين امانت به دست شما عزيزان سپرده شده است، سعي كنيد كه ـ انشاءالله ـ بهتر و كاملتر و شيرينتر و شيواتر اين عظمت را حفظ كنيد و به جامعه منتقل كنيد.
من مجدداً مقدم همه شما برادران و خواهران را گرامي ميدارم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنم و عرض ميكنم خدايا! امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملت و مملكت ما را در سايه عنايت وليّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اوليا محشور بفرما!
اجر جزيل به آزادگان ما مرحمت بفرما!
شفاي عاجل به مجروحان و معلولان جنگي مرحمت بفرما!
خطر استكبار و صهيونيست را به خود آنها برگردان!
خطر تكفيري و سلفي و القاعده و داعشها را به مستكبران برگردان!
و فرزندان و جوانان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . مصباح المتهجد، ج2، ص582.
[2] . سوره زمر، آيه63؛ سوره شوری، آيه12.
[3] . سوره انعام، آيه59.
[4] . سوره رعد، آيه26؛ سوره إسراء، آيات30 و ... .
[5] . سوره فاطر، آيه2.
[6] . ديوان حافظ، غزل شماره37؛ « غلام همّت آنم كه زير چرخ گردون٭٭٭ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد آزادست».
[7] . نهج الفصاحه، ص185.
[8] . نهج البلاغه( للصبحی صالح)، نامه31.
[9] . سوره يوسف، آيه53.
[10] . تحف العقول، ص430.
[11] . الامالی(للصدوق)، ص388.
[12] . سوره محمد، آيه15؛ ﴿أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی﴾.
[13] . سوره نساء، آيات 57 و 122 و 169 و ... .
[14] . سوره اعراف، آيه43؛ سوره حجر، آيه47؛ ﴿وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾.
[15] . سوره حشر، آيه10.
[16] . سوره حشر، آيه10.
[17] . اللهوف، ص100.
[18] . ر. ک: نفس المهموم، ص355 و 445.
[19] . ر. ک: سفينة البحار، ج5، ص80.
[20] . عطار، منطق الطير، عذر آوردن مرغان، حکايت چوب خوردن يوسف به دستور ذليخا. «گر بود در ماتمی صد نوحهگر*** آه صاحب درد آيد کارگر».