اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّ الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيما خاتمهم و افضلهم محمد و اهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقية الله في العالمين بهم نتولي و من اعدائهم نتبرّي الي الله».
مقدم شما بزرگواران و فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي، برادران و خواهرانِ ايماني، امام جمعه، فرمانده سپاه و ساير عزيزان را گرامي ميداريم. دهه پُر بركت ولايت را ارج مينهيم. ميلاد امام هادي عليبنمحمدٍ النّقي(عليهم آلاف التحية و الثناء) را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تهنيت عرض ميكنيم! در آستانه غديرِ امير موحّدان و مؤمنان عالَم هستيم، اين عيد جهانِ اسلام را به پيشگاه وليّ عصر و قاطبه علاقمندان قرآن و عترت و شما برادران و خواهران گرامي تهنيت عرض ميكنيم! از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم، بهترين عيدي كه به جهان اسلام عطا ميكند و مسلمانها را از اين عيدي متنعّم ميكند، امنيّت و امانِ اسلام و مسلمين باشد!
وجود مبارك امام هادي(سلام الله عليه)، مثل ساير ائمه(عليهم السلام) به ما فرمودند: «الدُّنيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَومٌ وَ خسَِر فِيهَا آخَرُون»؛[1] انسان در دنيا مشغول تجارت است، قبل از دنيا جايي براي تجارت نبود، بعد از دنيا هم جا براي تجارت نيست، هر كس هر چه دارد، همان است؛ لكن دنيا دار تجارت است. مهمترين حرفي كه انبيا و ائمه(عليهم السلام) به ما فرمودند، اين است كه درست است، انسان در تجارت يا سود ميبرد يا ضرر ميكند يا نه سود ميبرد و نه ضرر میکند، اصلِ سرمايه، محفوظ است؛ لكن تجارتِ دنيا چنين نيست، انسان در تجارت دنيا گاهي عوض و معوّض را مالك ميشود، گاهي عوض و معوّض، هر دو را تسليم ميكند، هيچ تجارتي شبيه تجارت دنيا نيست؛ در دنيا انسان اگر تجارت رابحه و مُرْبحه داشته باشد، نه تنها سود ميبرد، بلكه عوض و معوّض هر دو را مالك است و اگر بيراهه و كجراهه رفت، نه تنها ضرر ميكند، عوض و معوّض هر دو را ميبازد. چنين تجارتي در دنيا سابقه ندارد، براي اين كه در دنيا انسان يا سود ميبرد يا ضرر ميكند يا پاياپاي است؛ امّا در جريان دين، اگر انسان راه مستقيم را طي كرد، با خداي سبحان تجارت ميكند.
قرآن كريم گاهي ما را به اصل تجارت دعوت ميكند؛ فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ﴾؛[2] گاهي ميفرمايد؛ اركان و عناصر اين تجارت چه کسانی هستند؟ خريدار كيست؟ فروشنده كيست؟ مثمن و ثمن چيست؟ قباله چيست؟ شاهد كيست؟ در بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين عناصر ششگانه را تشريح كرده است كه بارها به اين امر توجه كرديد؛ فرمود: انسان تجارتي ميكند؛ نظير خريد و فروش كالاهاي عادي نيست، خريد و فروش ديني، جزء مهمترين خريد و فروشهايي است كه عناصر ششگانه را ميطلبد؛ يعني بايد مشخص شود، ثمن و مثمن چيست؟ فروشنده كيست؟ خريدار كيست؟ سند تنظيم شود، شاهدان هم امضا كنند.
اين بيان نوراني امام هادي(سلام الله عليه) كه فرمود: «الدُّنيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَومٌ وَ خسَِر فِيهَا آخَرُون»، برابر بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ﴾ كه ﴿يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ﴾ و اين مطلب را فرمود: ﴿فِي التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ﴾؛[3] يعني خداي سبحان اين تجارتي را كه در سوره «صف» و مانند آن دعوت كرده است، عناصر ششگانه اين تجارت را مشخص كرد، فرمود: خريدار خداست و فروشنده، انسانِ مؤمن است و كالا، جان و مال است، ثمن هم بهشت میباشد، اين كالا را بايد در راه جهاد، مصرف كند؛ شاهدانِ اين تجارت هم، انبياي الهي هستند، سندِ اين تجارت هم، تورات و انجيل و قرآن كريم است.
اين مطلب اختصاصي به حوزه اسلامي به معناي اخصّ ندارد، فرمود: يك تجارت جهاني است، ما به انبياي قبل هم گفتيم، در تورات هم همين مطلب را نوشتيم، در انجيل هم نوشتيم، در قرآن هم نوشتيم كه ﴿فِي التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ﴾، اينها قباله ماست، اينها سند است؛ اين قبالهها و اين اسناد را چه كسي آورده؟ وجود مبارك رسول خدا، موساي كليم و عيساي مسيح(عليهم الصلاة و عليهم السلام) شاهدان اين قباله هستند، پس قباله، اين سه حكم آسماني است كه اين مطلب در اينها نوشته است، شاهدان اين داد و ستد هم، انبياي الهي هستند، مثمن هم معلوم است كه جان و مال مؤمنان است، ثمن هم بهشت است، خريدار هم خداست، فروشنده هم انسان مؤمن است: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ كه ﴿يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ﴾؛ حالا در خصوص جهاد آمده، در ساير موارد هم طبق بيان نوراني امام هادي(سلام الله عليه) همين طور است.
به هر حال هر تجارتي كه انسان ميكند با خداي سبحان ميكند، اگر در صراط مستقيم باشد و اگر بيراهه باشد، آن را هم برابر سورهٴ مباركهٴ «اسراء» خواهيم خواند كه خريدار كيست؟ فروشنده كيست؟ آن هم مشخص است؛ در اين بخش اوّل خريدار و فروشنده مشخص هستند و يك تجارت سودمند است كه طبق بخشي از آيات فرمود: اين گروه ﴿يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾،[4] اينها اين اميد را داشته باشند كه تجارت اينها باير نيست، داير است؛ اين وعده الهي است، چه اين كه در همان بخش سوره «توبه» هم فرمود: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ﴾؛[5] شما به اين خريد و فروش خوشحال شويد، ما به شما تبريك ميگوييم، به كسي فروختيد كه سود آن صد درصد از آن شماست؛ امّا اين خصيصه كه اگر كسي با خدا معامله كرد، عوض و معوّض هر دو را ميبرد، نه تنها سود ببرد، اين است كه اگر ما جان را به ذات اقدس الهي داديم، مال را به ذات اقدس الهي داديم، آيا او جان را ميگيرد و ديگر به ما نميدهد يا مال را ميگيرد و ديگر به ما نميدهد يا جان را ملكوتي كرده، تحويل ما ميدهد و مال را چندين برابر كرده، تحويل ما ميدهد؟ ما را كه از بين نميبرد!
پس اگر ما چند لحظهاي در راه او قدم برداشتيم، چنين نيست، اين كالا را به او دهيم و به ما نرسد، اين كالا را به او ميدهيم و او نقص آن را برطرف ميكند، عيب آن را تصحيح ميكند؛ نقص، يعني نقص؛ عيب، يعني عيب؛ اينها دو چيز كاملاً، از هم جدايی هستند و ما گرفتار هر دو هستيم؛ او هم نقص را تكميل ميكند و هم عيب را تصحيح ميكند؛ تكميل شده، كامل شده و تام كرده، تحويل ما ميدهد؛ او مال را هم چندين برابر كرده: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾،[6] به ما تحويل ميدهد.
بنابراين ما مالك جانِ بينقص و بيعيب هستيم، يك؛ مالك مال طيّب و طاهر هستيم، دو؛ اين مال به صورت بهشت ظهور ميكند و آن جان به صورت يك انسان ملكوتي درميآيد و هر دو، يعني عوض و معوّض را خدا به ما برميگرداند، نه اين كه اگر كسي با خدا معامله كرد، چيزي به خدا ميدهد و چيزي در قبال آن ميگيرد، بلكه اين جانِ ناقص را به خدا ميدهد و كامل ميگيرد، اين جانِ معيب را به خدا ميدهد و صحيح را ميگيرد؛ نقص را زدوده، عيب را برطرف كرده، جان كامل و سالم را به ما عطا ميكند. مال هم كه صحنه بهشت است و اگر ـ خداي ناكرده ـ كسي كجراهه رفت، با شيطان معامله كرد، در معامله با شيطان تنها سخن از «غَبن» نيست، سخن از ضرر نيست، او عوض و معوّض هر دو را ميگيرد، چنين نيست كه اگر كسي با شيطان معامله كرد، ضرر كند، او جان خود را به شيطان ميدهد، عِرض و آبروي خود را به شيطان ميدهد، وقتي به شيطان سر سپُرد، تحت ولايت او قرار ميگيرد و او با «مولّي عليهِ» خود، به عنوان يک حيوان، معامله ميكند. در سوره «اسرا» اين را فرمود: ﴿َلأَحْتَنِكَنَّ ذُرّيَّتَهُ﴾؛[7] «احتنك» باب افتعال است؛ يعني «حنك»، تحتِ حنكِ اسب را گرفته، آن سواركارِ مسلّط كه هر طوري بخواهد اسب را ميراند، ميگويند او «إِحتَنَكَ الفَرَس»، يعني «حنك»، «تحتِ حنك»، دهانه و افسار آن را گرفته است.
شيطان میگويد: من سواري ميخواهم، من «احتناك» ميخواهم، با نون تأكيد ثقيله فرمود: ﴿َلأَحْتَنِكَنَّ ذُرّيَّتَهُ﴾؛ من اين كار را ميكنم، پس اگر كسي با او معامله كرد، او انسان را به بند ميكشد و از او سواري ميگيرد.
بنابراين روشن شد كه در تجارتِ دنيا، اگر كسي با خدا معامله كرد، عوض و معوّض هر دو را كامل شدهِ بينقص، صحيح شدهِ بيعيب، تحويل ميگيرد و اگر ـ معاذ الله ـ كجراهه رفت و با ابليس معامله كرد، او عوض و معوّض هر دو را ميگيرد و چيزي به انسان نميدهد، اين بردگي است در حقيقت، بندگي است.
وجود مبارك امام هادي فرمود: «الدُّنيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَومٌ وَ خسَِر فِيهَا آخَرُون» و چون در آستانه غدير امير موحّدان و مؤمنان عالَم (عليه آلاف التحية و الثناء) هستيم، اين بيان نوراني را هم از آن حضرت نقل ميكنيم؛ اين كه حضرت فرمود: «الفِقهُ ثُمَّ المَتجَر»،[8] اين تنها برای كالاي تجاريِ بازار كوفه نبود. يك حرف را حضرت هر شب بعد از نماز «عشا» به نمازگزاران مسجد ميفرمود. بحثهاي علمي را آدم يكي، دو مرتبه، ميگويد، براي اين كه شنونده بفهمد، بار سوّم و چهارم خستهكننده است؛ امّا موعظه را انسان هر روز تكرار ميكند، نصيحت را هر روز تكرار ميكند؛ سرّ آن اين است كه شيطان هم، هر روز وسوسه ميكند؛ اگر همواره به ما گفتند، با تقوا باشيد، با تقوا باشيد، روز پنجم، ششم نميگوييم که آقا! شما چرا اين قدر ما را به تقوا دعوت ميكنيد؟! براي اين كه روز پنجم و ششم هم، همين وسوسه هست، روز دهم و صدم هم، همين وسوسه هست. اگر مگس به طرف كسي بيايد و يك بار، دو بار با بادبزن آن را دور نمايد، به او نميگويند، چرا تكرار ميكني؟ براي اين كه مگس هر روز هست و چون مگس هر روز هست، اين پنكه هر روز بايد بچرخد و چون مگس هر روز هست، اين بادبزن بايد بچرخد؛ اين وسوسه هم، هر روز هست، اين طور نيست كه آدم را رها كند و چون وسوسه هر روز هست، تكرار هم هر روز هست.
شما نهجالبلاغه حضرت را كه ملاحظه ميكنيد؛ ميبينيد، وجود مبارك حضرت، اين جمله را هر شب بعد از نماز عشا كه جمعيت از مسجد كوفه ميخواست، خارج شود، ميفرمود: «تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللهُ»؛[9] آقايان! بارهاي خود را ببنديد، فكر نكنيد كه فردا زنده هستيد، فكر كنيد كه فردا روز رفتن است، طيّب و طاهر شده، بخوابيد، «تَجَهَّزُوا»؛ يعني جهاز خود را ببنديد و آماده شويد: «تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللهُ»، اين از بيانات نوراني حضرت است كه در نهجالبلاغه آمده، حضرت هر شب بعد از نماز عشا به نمازگزارها ميفرمود: آقايان بارهاي خود را ببنديد. سرّ آن اين است كه هر لحظه، هر شب و هر روز، شيطان وسوسه ميكند؛ مطالب علمي كه حضرت يكي، دو بار فرموده بود، به آن بسنده ميكرد؛ امّا اين يك مطلب است كه هر روز نياز به تكرار دارد.
بنابراين، بيان نوراني امام هادي(سلام الله عليه) كه فرمود: «الدُّنيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَومٌ وَ خسَِر آخَرُون»، اگر در قرآن دارد، يك عده: ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾[10] نه، يعني ضرر كردند، ربح نكردند؛ يعني عوض و معوّض هر دو را باختند. اگر در بخش ديگري فرمود: ﴿يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ﴾؛ نه تنها سود ميبرند، بلكه عوض و معوّض هر دو را مالک ميشوند. اگر در سوره «صف» فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ﴾ نه؛ يعني اين تجارت سودآور است، بلكه اين تجارت عوض و معوّض هر دو را ميبريد، چون چنين تجارتي بيسابقه است، در همان بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ﴾، وقتي هم اين آيه نازل شد، بعضي از صحابهِ حضرت عرض كردند، «رَبِحَ البَيعُ لا نُقِيلُ وَ لا نَستَقِيل»[11] فرمود: يك تجارت سودآور است، صد درصد سود است، چون عوض و معوّض هر دو به ما برميگردد، شاهدان اين تجارت، انبيا هستند، قباله اين تجارت، صُحُف آسماني است، «بَيعٌ ربيح»؛ سودآور است، «لا نُقِيلُ وَ لا نَستَقِيل».
ميدانيد که «اقاله و استقاله» در بيع، مستحب است، بيع و خريد و فروش يك عقد لازم است، فروشنده ميتواند، در مغازه خود بنويسد، كالايي كه فروختيم، پس نميگيريم، چون بيع، عقد لازم است، عقد جايز نيست، حقّ مشروع او اين است كه بگويد، من پس نميگيرم؛ ولي «اقاله و استقالهِ» مؤمنان خالی از فضيلت تهی نيست. اگر كسي استقاله كرد و گفت، من پشيمان شدم، مستحب است كه او اقاله كند؛ يعني پشيماني او را ترتيب اثر دهد، آن جايي كه عقد لازم است، هيچ كدام از دو طرف خيار ندارند، نميتوانند معامله را به هم بزنند، اگر «احد الطرفين» پشيمان شد، مستحب است كه ديگري، پشيماني او را ترتيب اثر دهد، اينجا ميگويند يكي استقاله كرد، ديگري اقاله. اينها كه شنيدند به حضرت عرض كردند كه «لا نُقِيلُ وَ لا نَستَقِيل»، نه ما پس ميدهيم، نه پس ميگيريم، يك معامله خوبي است، يك معاملهاي است كه صد درصد سودآور است، «رَبِحَ البَيعُ لا نُقِيلُ وَ لا نَستَقِيل» اقاله نميكنيم، چون صد درصد براي ما سودآور است.
حالا كه روشن شد، ما مشغول تجارت هستيم و اگر تجارت ما در راه راست بود كه عوض و معوّض هر دو را ميبريم و اگر ـ خداي ناكرده ـ كجراهه بود، عوض و معوّض هر دو را ميبازيم و برده ديگري ميشويم، بايد مواظب باشيم كه چه چيزی به خدا دهيم و چه چيزی از خدا بگيريم، اصل آن براي همه هست؛ يعني جان كامل شده را خدا تحويل ما ميدهد؛ امّا حالا كمال آن چقدر است؟ تماميت آن چقدر است؟ آن فرق ميكند. اگر خداي سبحان «رفيع الدرجات» است كه هست و اگر «ذو العرش»[12] است كه هست، ما با كدام درجه از درجات فيض خدا داد و ستد ميكنيم؟ آيا عرشي فكر ميكنيم يا با درجات معامله ميكنيم؟
يك فقيه يا يك اصولي يا يك فيلسوف يا يك متكلم يا يك مفسّر، يك مطلب عميقي را كه ميفهميدند و سابقه نداشت، ميگفتند «حكمةٌ عرشي» يا «مطلبٌ عرشي»، نه اين که مطلب بلند است بلكه، چون «قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمَان»،[13] يك؛ اين مطلب در قلب اين مؤمن القا شده، دو؛ اين مطلب ميشود عرشي، اين سه؛ نه اين که مطلب علمي را كه من ميگويم، عميق است ولو ديگري گفته باشد، ممكن است، يك مطلب خيلي عميقتر و علميتر را ديگري گفته باشد و اين آقا در كتاب خود نقل ميكند؛ ولي اين ديگر مطلب عرشي نيست، اگر عرشي هست، از آن كسي است كه مبتكر اين كار بود. هر مطلب دقيقي را عرشي نميگويند، آن مطلبي كه بر قلب مؤمن كه «عرش الرحمان» است، القا شود بدون واسطه آن ميشود، حكمت عرشي، مطلب عرشي، چون خدا «رفيع الدرجات» است، يك؛ «ذو العرش» است، دو، چون همه اينها به فيض او برميگردد، خدا هم فيض خود را به ما ارائه داد، فرمود، با كدام درجه ميخواهيد، معامله كنيد؟ اگر ميخواهيد، با خدايي معامله كنيد كه امنيت شما را حفظ كند، اين همان تجارت «خَوفَاً مِنَ النَّار» است و اگر خواستيد با خدايي معامله كنيد، كه بهشت شما را تأمين كند، اين همان تجارت «شَوقَاً إِلي الجَنَّة»[14] است، اينها برای درجات است، او «رفيع الدرجات» است؛ امّا اگر بيان اميرمومنان(سلام الله عليه) كه فرمود: من اصلاً اهل اين راه نيستم كه براي ترس از دوزخ يا شوق به بهشت عبادت كنم، به تو علاقمند، مشتاق و لقاي تو هستم،[15] آن لذّت عقلي را اگر كسي بچشد، هرگز به اين فكر نيست كه از غير خدا چيزی ديگری طلب كند.
اين كه در دعاي نوراني كميل كه شبهاي جمعه قرائت ميكنيد «هَبنِي صَبَرتُ عَلَي حَرِّ نَارِكَ فَكَيفَ أَصبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلي كَرَامَتِكَ»[16] اين همين است که اگر كسي آن زيبايي مطلق را بنگرد، ديگر به اين فكر نيست كه از بهشت و لذّتهاي بهشت طرفي ببرد، اين با خداي «ذو العرش» معامله ميكند، پس ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری﴾ يك وقت خدايي كه امنيت بخش است، با او معامله ميكنيم، يك وقت خدايي كه درجه بهشت بخش دارد، بهشت بخش است، معامله ميكنيم كه اينها درجات فيض الهي است.
يك وقت با خداي «ذو العرش» معامله ميكنيم، کسی كه داراي قلب مؤمن هست، «عرش الرحمان» هست، آن چنان قلب با خدايي كه «ذو العرش» است، معامله ميكند، آن «وليُّ الله» ميشود. او وقتي كه با خداي «ذو العرش» معامله كرد، چندين كار را بايد انجام دهد، بعضي از كارها، كارهاي مقدماتي است، مربوط به خود او است، بعضي از كارها مربوط به خداست كه آن هم باز مربوط به خود او است، اگر كسي با خداي «ذو العرش» معامله ميكند، چون جاي صرافت است و جاي خلوص است و هيچ نقصي نيست و هيچ عيبي نيست، او «سبّوح» است، او «قدّوس» است. او نه تنها «سبّوح» است، منزّه از نقص است، «قدّوس» هم هست. «قدّوس»، غير از «سبّوح» است، «سبّوح» اين «سبحان الله» که منزّه از نقص است. «قدّوس»، يعني كمال محدود ندارد، علم محدود ندارد، قدرت محدود ندارد، لطف محدود ندارد، او مقدّس از آن است كه علم او، مثل علم انبيا و اوليا باشد، او مقدّس از آن است كه قدرت آن، مثل قدرت فرشتهها باشد. علم محدود براي ديگران خيْر است، قدرت محدود براي ديگران خيْر است؛ ولي خدا قدّوس از كمال محدود است، چه اين كه «سبّوح» از نقص و عيب هم هست.
اگر كسي با خداي «سبّوح» و «قدّوس» معامله ميكند، بايد اين درجات خلوص را رعايت كند: اولاً عمل خود را خالص كند؛ ثانياً، خود را خالص كند؛ ثالثاً، به بارگاه رفيع الهي بار يابد، او را هم «مخلَصاً» ادراك كند. غالب ماها موظف هستيم كه عمل خود را خالص كنيم، آن مرحله دوم، مقدور خيلي از ماها نيست، چه رسد، به مرحله سوم. مرحله اول كه ابتداييترين مرحله است، بر همه ما واجب است، اين است كه اعمال و عبادات خود را خالص كنيم، ريا نباشد، سمعه نباشد، كاري نكنيم، تا به ديگران نشان دهيم كه ما براي خدا كار ميكنيم، كه در حقيقت اين كار براي خدا نيست، كاري نكنيم، كه ديگران بشنوند كه ما براي خدا كار ميكنيم كه اين كار، كار الهي نيست. هم آسيب ريا، هم گزند سمعه، براي ما عيب است.
اوّلين وظيفه ما اين است كه عمل را اخلاص كنيم، ﴿لِلّهِ الدِّينُ الْخالِصُ﴾،[17] ﴿أَخْلَصُوا دينَهُمْ لِلّهِ﴾[18] اين وظيفه واجب، براي همه ماست. از اين مرحله اگر كسي فراغت پيدا كرد، گوهر ذات خود را از مشاهده غير خدا خالص كند، غير خدا را نبيند، براي اين كه غير خدا در عالم، حجاب است يا حجاب ظلماني است يا حجاب مادي؛ بالأخره حجاب است، غير خدا را نبيند، اگر كسي خود را خالص كرد، از شهود غير خدا و از مرحله مخلِص بودن، به مرحله مخلَص بودن ميرسد، كه هيچ ديوي، هيچ جِنّي، هيچ شيطاني به او دسترسي ندارد، ﴿إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾[19] اينها كساني هستند كه «استخلصهم الله لنفسه» و اين هم راه دارد و راه آن را هم قرآن كريم، مشخص كرد، فرمود: يك عده بندگان مخلَص هستند، مخلَصي كه شيطان اعتراف كرد كه دسترسي به اينها ندارد، اينها را من در حقيقت خالص كردم، ولو اينها كوشيدند؛ ولي تلاش و كوشش اينها بدون كشش ما، سودي نخواهد داد: «كشش كه نبود از آن سو، چه سود كوشيدن»[20] او بايد كششي داشته باشد، تا اين كوشش ما به جايي برسد، ميفرمايد، من اينها را مخلَص كردم، چرا؟ فرمود: ﴿إِنّا أَخْلَصْناهُمْ﴾ چرا؟ اين سؤال، لم؟ جواب: ﴿بِخالِصَةٍ﴾ يك صفت خالص صد درصدي اينها دارند. سؤال «ما تلك الخالصه؟» جواب: ﴿ذِكْرَی الدّارِ﴾ سه جمله، سه تا مبتدا، سه تا خبر از اين نيم سطر پيدا ميشود، ﴿إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَی الدّارِ﴾[21] كه هر كدام جوابِ سؤالِ مقدّر است، چون اينها به ياد قيامت بودند، يك صفت خالصه و صد درصد اينها داشتند و آن اين كه هميشه به ياد روز قيامت بودند، ياد مرگ و ياد قيامت، مهمترين عامل براي پويايي و حركت است، اينها كه مرگ را پوسيدن ميدانستند، خيال ميكردند كه اگر نام مرگ شود يا جلسه ترحيم شود، سكوت و سكون و رَخوَت ميآورد؛ در حالي كه نام مرگ و ياد مرگ پويايي ميآورد، انسان وقتي مُرد، قدم به قدم برنميدارد، مگر اين كه از او سؤال ميكنند، عمرت را در چه راه صرف كردي؟ اين بايد جواب نقد داشته باشد.
بهترين عامل براي توليد، اشتغال، فعاليت، كار، حل مشكلات مملكت و حل مشكلات جوانها، ياد مرگ است؛ براي اين كه آدمی كه مُرد، نميپوسد و رها هم كه نيست، همين كه مُرد سؤال ميكنند، «عُمرِكَ فِيمَا کُنتَ أَفنَيتَ»[22] چه آوردي؟ براي مردم چه كار كردي؟ اين يك نگاه است، يك نگاهي كه مرگ را پوسيدن ميداند. فرمود: اينها به ياد قيامت بودند، همه كارهاي آنها با ياد قيامت بود، پركارترين افراد همينها بودند، بهترين كار را هم همينها انجام ميدادند، ﴿إِنّا أَخْلَصْناهُمْ﴾ به چه؟ لم؟ ﴿بِخالِصَةٍ﴾ «ما تلك الخالصه» ﴿ذِكْرَی الدّارِ﴾ نفرمود: «ذكر المعاد ذكر القيامة» فرمود: اينها به ياد خانه خود بودند، به ياد وطن خود بودند، دار، يعني خانه، فرمود: خانه اصلي شما آنجاست، اينجا كه مسافرخانه است. در تعبيرهای روايي ما كم نيست كه دنيا دار ممر است، مسافرخانه است، مقرّ و قرارگاه و «دار المقر»، قيامت است؛[23] امّا اينجا «بالقول المطلق» فرمود كه مردان الهي به فكر خانه خود هستند اين را درباره ابراهيم، اسحاق و يعقوب فرمود: ﴿وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ﴾،[24] ﴿إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَی الدّارِ﴾ اينها نمونه هستند، ابراهيم به فكر خانه خود بود، اسحاق به فكر خانه خود بود، يعقوب به فكر خانه خود بود، معلوم ميشود، انسان بايد به فكر دار خود باشد، به فكر خانه خود باشد. مسافرخانه را براي چه آباد ميكند؟ چيزي را كه انسان بايد به ديگري تحويل دهد، و بگذارد، سفيهانه است كه آباد کند.
بنابراين يك مطلب اين است كه طبق بيان نوراني امام هادي(سلام الله عليه) ما در تجارتخانه و تجارتگاه هستيم، «الدُّنيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَومٌ وَ خسَِر آخَرُون».
مطلب دوّم آن است كه تجارت دنيا، اگر ـ انشاءالله ـ در بستر مستقيم بود، انسان عوض و معوّض هر دو را ميبرد و اگر كجراهه بود، عوض و معوّض هر دو را ميبازد.
سوّم آن كه ـ انشاءالله ـ اگر در راه مستقيم بود و عوض و معوض را گرفت و كمال پيدا كرد، كمال آن يا به اين است كه با خدايي كه «رفيع الدرجات» است، معامله ميكند يا با خدايي كه «ذو العرش» است، معامله ميكند. اگر به اين فكر بود كه نسوزد و طرْفي از بهشت ببندد، با «رفيع الدرجات» معامله كرده است، اگر به اين فكر بود كه «صَبَرتُ عَلَي حَرِّ نَارِكَ فَكَيفَ أَصبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلي كَرَامَتِكَ» با خداي «ذو العرش» معامله كرده است. وقتي وارد حوزه «ذو العرش» شد، نه تنها عمل او را خالص ميكند، بلكه گوهر ذات او را خالص ميكند كه غير او را نبيند، حالا كه گوهر ذات او خالص شد، غير او را نديد، او را هم كه ميخواهد ببيند، با اخلاص ميبيند.
اخلاصِ شهودِ ذات اقدس الهي به چيست؟ در همان خطبه نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود: كمال معرفت خدا توحيد است و كمال توحيد او اخلاص است و كمال اخلاص، «نفي الصفات» است. «نفي الصفات» است؛ يعني خدا را وصف نكنيد؟! در حالي كه صدر و ساقه آن خطبه، وصف خداست. «كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ»؛ در آن خطبه دو تا برهان دارد. چرا كمال اخلاص، نفي صفات است؟ به دو دليل: يكي «لِشَهَادَةِ كُلِ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ»، ديگری «وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَة».[25] اگر خدا را ـ معاذ الله ـ كسي به وصف زايد بر ذات، وصف كند كه صفت غير ذات باشد و زايد بر ذات باشد، هم اين زايد، شهادت به غيريّت ميدهد، هم آن «مزيد عليه»؛ لذا دو برهان اقامه فرمودند، پس معلوم ميشود كه صفات زايده را بايد نفي كرد، صفاتي كه عين ذات حق تعالي است؛ حيات، ابديّت، ازليّت، علمِ نامحدود و قدرتِ نامحدود است، براي ذات اقدس الهي اثبات كرد. اينها راههايي است كه از همين حديث نيم سطري وجود مبارك امام هادي ميتوان استخراج كرد، «الدُّنيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَومٌ وَ خسَِر آخَرُون» كه اميدوار هستيم، ذات اقدس الهي آن توفيق را عطا كند كه امت اسلامي راه مستقيم را طي كنند و با ذات اقدس الهي معامله كنند، عوض و معوّض هر دو را ببرند! با خداي «ذو العرش» يا با «رفيع الدرجات» معامله كنند.
بنده مجدداً مقدم همه شما بزرگواران را گرامي ميداريم و اين ايام پُر بركت را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تهنيت عرض ميكنيم! از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم، امر فرج آن حضرت را تسريع بفرمايد!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان، حفظ بفرمايد!
روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با اولياي الهي، محشور بفرمايد!
جانبازان و بيماران را از شفاي خاصّ، برخوردار بفرمايد!
خانوادههاي معزّز و معظّم شهدا را اجر صابران، عطا بفرمايد!
خطر استكبار و صهيونيست را به خود آنها برگرداند!
تكفيريها و سلفيها و داعشيها كه دست پرورده همان استكبار و صهيونيست هستند، آنها را مخذول و منكوب بفرمايد!
مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً، در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها را حل بفرمايد!
جوانان مملكت، فرزندان ما، همه را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت، قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . تحف العقول، متن، ص483.
[2] . سوره صف، آيه10.
[3] . سوره توبه، آيه111.
[4] . سوره فاطر، آيه29.
[5] . سوره توبه، آيه111.
[6] . سوره انعام، آيه160.
[7] . سوره إسراء، آيه62.
[8] . الکافی(ط ـ الاسلاميه) ج5، ص150.
[9] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه204.
[10] . سوره بقره، آيه16.
[11] . الدر المنثور، ج3، ص280.
[12] . ر. ک: اشاره به سوره تکوير، آيه20؛ ﴿ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ﴾.
[13] . بحار الانوار، ج55، ص39.
[14] . علل الشرائع، ج1، ص57.
[15] . بحار الانوار، ج67، ص197؛ «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ».
[16] . مصباح المتهجد، ج2، ص848.
[17] . سوره زمر، آيه3.
[18] . سوره نساء، آيه146.
[19] . سوره حجر، آيه4؛ سوره ص، آيه83.
[20] . حافظ، غزل شماره393؛ «به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه * * * کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشيدن».
[21] . سوره ص، آيه46.
[22] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج8، ص73.
[23] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه203؛ « إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَار».
[24] . سوره ص، آيه45.
[25] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه1.