اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيما خاتمهم و افضلهم محمد و اهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقية الله في العالمين بهم نتولي و من اعدائهم نتبرء الي الله.
مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم بزرگواراني كه اسامي شريف آنها اينجا برده شد مقدم همه شما را گرامي ميداريم. ايام پربركت دهه كرامت را كه پشت سر گذاشتيم ارج مينهيم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به بركت فاطمه معصومه و برادر بزرگوار او كه حجت «علي مَن فوق الارض و مَن تحت السماء» است به بركت اين ذوات قدسي، ذات اقدس الهي كرامت را بهره همه علاقهمندان قرآن و عترت و شما بزرگواران بفرمايد! شهداي انقلاب و دفاع مقدس مخصوصاً شهداي هفده شهريور را با اولياي الهي محشور بفرمايد! سالگرد رحلت آيت الله طالقاني است حشر ايشان را با اولياي الهي قرار بدهد و همه بزرگواران احيا و امواتي كه بر ما حق داشتند و اسامي شريف آنها بر زبان ما نگذشته است خداي سبحان اينها را با اولياي خود محشور بفرمايد و توفيق حقشناسي نظام اسلامي را هم به همه ما مرحمت كند.
خداي سبحان كه رب العالمين است او تربيب؛ يعني پرورش را به عهده دارد لازمه تربيب و ربوبيت تربيت است و معناي تربيت هم رشد كردن است كه اينها براي شما روشن است منتها به ما گفتند همّت شما بلند باشد و خداي سبحان همّت بلند را دوست دارد. چيزي كه محبوب خداست خدا عنايت ويژهاي دارد كه او را بپروراند. فرمود همتهاي نازل را خدا دوست ندارد.
بيان نوراني سيد الشهداء(سلام الله عليه) است كه البته حديث را از جد بزرگوارشان نقل كردند كه «إِنَّ اللهَ سُبحَانَهُ وَ تَعالي يحِبُّ مَعَالي الاُمُور وَ يَكرَهُ سَفسَاسِهَا»[1] هيچ كس نبايد بگويد من ميخواهم به فلان حد برسم، اين يك حد نازلي است، نه فيض الهي محدود است، نه قابليت انسان؛ اگر كسي بگويد، من آن استعداد را ندارم من آن قابليت را ندارم. دعاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) که در طليعه دعاي «ابوحمزه ثمالي» عرض كرد: خدايا! آنهايي هم كه به جايي رسيدند كه از جاي ديگر نياوردند آنها راهم تو دادي: «لَا الَّذِي أَحْسَنَ اسْتَغْنَی عَنْ عَوْنِكَ وَ رَحْمَتِكَ وَ لَا الَّذِي أَسَاءَ وَ اجْتَرَأَ عَلَيْكَ وَ لَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِك».[2]
داد او را قابليت شرط نيست بلكه شرط قابليت داد اوست[3]
بنابراين نميشود گفت ما اين لياقت را نداريم آنهايي هم كه به جايي رسيدند لياقت آنها را از جاي ديگر گرفتند همّتها را بايد بلند داشت، اين يك مطلب.
مطلب ديگر اينكه قرآن كريم ما را به همتهای عاليه هم دعوت كرده است فرمود برخيها سعي ميكنند كار خوب كنند برخيها سعي ميكنند آدم خوب باشند. خيلي فرق است بين كسي كه كار خوب ميكند و بين كسي كه آدم خوب است كساني كه كار خوب ميكنند فراوان هستند؛ لذا آياتي كه در اين زمينه هست زياد است «الذين يعملون الصالحات» كارهاي خوب ميكنند كارهاي خوب را كردند و مانند آن، اما كسي كه «الصالحين» باشد گوهر ذاتش صالح باشد آن كم است درباره ابراهيم(سلام الله عليه) دارد ﴿وَ إِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحينَ﴾[4] كسي گوهر ذاتش صالح باشد يقيناً كار خوب ميكند اما اگر كسي كار خوب ميكند ممكن است ـ خداي ناكرده ـ يك كار ناصالحي از او سر بزند چون هنوز گوهر ذاتش عوض نشده به ما گفتند سعي كنيد جزء صالحين باشيد راه هست آن وقت آدم مطمئن است. اينكه ميگويند: ﴿أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[5] اين اگر اضافه به مفعول باشد كمتر مشكل را حل ميكند اضافه به فاعل باشد مشكلگشاست ﴿أَلا بِذِكْرِ اللّهِ﴾؛ يعني «بذكر العبد الله» اين كم اثر دارد مرتب ما به ياد خدا هستيم اما اگر اين اضافه به فاعل باشد «أَلا بذكْرِ اللّه عبده» خدا به ياد بنده باشد او بنده را آرام ميكند خدا يقيناً به ياد صالحين است اما كساني كه «عملوا الصالحات» هستند ممكن است در بخشي مشمول آيات پاياني سورهٴ مباركهٴ «توبه» بشوند كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً﴾[6] آنگاه هميشه مضطرب است هميشه نگران است هميشه ته صف است كه وضع ما چه ميشود اما ديگر ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً﴾ نباشد جزء صالحين باشد مطمئن است. اينجاست كه «أَلا بذكْرِ اللّه عبده تَطمئنُّ الْقُلوب» البته به همان اندازه كه بنده به ياد خداست از طمأنينه مقطعي طرفي ميبندند؛ ولي بالأخره مضطرب است؛ ولي وقتي خدا به ياد عبد باشد اين «علي يقين من ربه» است. بنابراين طبق بيان نوراني حضرت سيد الشهداء(سلام الله عليه) كه همت بلند را خدا دوست دارد انسان ميتواند به آنجا برسد ديگر عصمت شرط آن نيست مخصوص نبوت و امامت نيست آنها در قله هستند كساني كه به دامنههاي آنها رسيدند آنها هم آرام هستند. ميبينيد آن مراسم توديع اباذر(رضوان الله عليه) به ربذه را اين گونه نقل ميكنند که اباذر را خواستند از مدينه به ربذه تبعيد كنند كساني كه فاصله مكه و مدينه را گاهي پياده، گاهي با وسايل عادي طي كردند ميدانند يك روستاي مخروبهاي سابق بود الآن هم با اينكه خيلي وضع ترقي كرد جزء منطقههاي محروم است آنجا كم آب است پر حرارت است اين به نام ربذه است او را از مدينه به ربذه خواستند تبعيد كنند قبر شريفش هم الآن لاي آن سنگها دفن است ديگر نگذاشتند لوحي بر قبرش باشد و گفتند براي تبعيد اباذر به ربذه كسي حق توديع ندارد؛ ولي وجود مبارك حضرت امير، امام حسن، امام حسين(سلام الله عليهم اجمعين) و برخي از خواص اصحاب، آنها به نهي حكومت اعتنا نكردند تا مرز وداع مدينه، اباذر را بدرقه كردند اباذر هم تمام زندگياش سه چهار بز و گوسفند است آنها در آن منطقه سوزان چگونه زندگي كنند هر كدام از اين ذوات قدسي نصيحت كردند. اباذر هم مطلبي گفت در حضور حجت حق. اباذر معصوم نيست امام نيست حرفش حجت نيست؛ ولي در حضور حجتهاي الهي گفته و آنها تقرير كردند. اباذر عرض كرد من معتقدم شما كه حالا نصيحت ميكنيد سفارش ميكنيد ميگوييد آنجا منطقه سوزان است آبش كم است و هوايش گرم است نگهداري دامها دشوار است من معتقدم اگر بستر زمين مثل فلز بشود كه چيزي از زمين نرويد و قطرهاي هم از آسمان نبارد خدا ميتواند بندهاش را تأمين كند، فرمود حالا با اين اطميناني برو! اين هست.[7] اينچنين نيست كه اين اغراق باشد اينچنين نيست كه اباذر اغراق كرده باشد چون در حضور حجت خدا اين حرف را زده آنها هم تصديق كردند. آدم وقتي مطمئن شد به نام ذات اقدس الهي كه خدا قلبش را مطمئن كرد هيچ حادثهاي او را نميلغزاند، اين هم يك مطلب؛ اين راه باز است ما حداقل رفاه خود را ميخواهيم اين رفاه هست. بنابراين «الذين عملوا الصالحات» در راه است و «الصالحين» پايان راه است كه ما سعي بكنيم ـ انشاءالله ـ جز صالحين باشيم «من عبادنا الصالحين» باشيم هر كس نماز ميگزارد: «السَّلامُ عَلَينَا وَ عَلَي عِبَادِ اللهِ الصَّالحِين»[8] تا روز قيامت به صالحين سلام ميكند. «السلام علينا و علي الذين عملوا الصالحات» نيست آنها اين مقام را ندارند كه نمازگزارها در پايان نماز به آنها سلام عرض كنند؛ اما ما به كساني كه صالحين هستند تا روز قيامت اين ذكر هست ديگر اين «السَّلامُ عَلَينَا» تا روز قيامت هست «وَ عَلَي عِبَادِ اللهِ الصَّالحِين» اين هست و اين راه باز است و انسان ميتواند اين راه را طي كند.
مطلب بعدي آن است كه در قرآن كريم همين دو سخن را كه بعضي كار خوب ميكنند بعضي آدم خوبياند آن كسي كه كار خوب ميكند چون گوهر ذات او عوض نشد ممكن است گاهي پايش بلغزد؛ ولي كسي كه آدم خوبي است هميشه از خيّر محض جز نكويي نايد، هميشه كار خوب ميكند. در قرآن كريم به همين عنوان ما را خطاب كرد فرمود همه شما نهالهايي هستيد كه من خودم غرس كردم ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتاً﴾[9] شما نهالهايي هستيد که باغبان شما من هستم چون من ربّ، مدبّر و مربي هستم. الآن شصتمين سالگشت دانشكده مديريّت است اين مديريّت و مدبريّت عبارت از آن است كه آن كسي كه مسئول است بتواند خوب احاطه كند چون اگر نتواند احاطه كند به همه شئون احاطه نداشته باشد كه مدير نيست او دايره ندارد او دور نميزند اگر كسي يك گوشه را ببيند گوشههاي ديگر را نبيند كه دايره ندارد مدير؛ يعني كسي كه محيط باشد. مدير؛ يعني كسي كه آن شعاع مركزي و آن قطر و آن مركز و اطراف را در زير پوشش خود داشته باشد همه را ببيند و همه جا را ببيند و بعد از مديريّت، مدبريّت است او بايد تدبير كند. دبر؛ يعني آينده آيندهنگر باشد طرزي اينها را بپروراند كه در آينده به درد نظام برسد اين ميشود مدبريّت. اين مطلب را در پرانتز مستحضر هستيد كه انبيا آمدند گفتند بالأخره نظام و كشور را مدير و مدبّر اداره ميكند.
دو تا نمونه را قرآن كريم ذكر كردند، اصل مطلب يادتان نرود كه بعضي كار خوب ميكنند بعضي آدم خوبي هستند بايد روشن بشود كه بين كار خوب و آدم خوب خيلي فرق است هنوز اين مطلب تمام نشده. در جريان مدبريّت و مديريّت ذات اقدس الهي دو نبش يك نظام را ذكر كرد. هر نظامي بالأخره يك نبش بالا دارد يك نبش پايين دارد آنها كه وزارت دارند، نبش بالاي كار و نبض بالاي كار دست آنهاست، آنها كه در دامنههاي كوه دامداري دارند گوسفند و گاو ميچرانند اينها هم يك يك نبش و نبض ديگر زندگي هستند كه حاشيه ديگر هستند اين دو حاشيه را قرآن كريم ذكر كرد و فرمود كشور را علم و عمل صالح اداره ميكند. آن بخش مديريّت نبش بالا؛ يعني وزارت را وجود مبارك يوسف(سلام الله عليه) آن مصر قحطي زده را كه در بحران اقتصادي بود گفت من اداره ميكنم ﴿قالَ اجْعَلْني عَلی خَزائِنِ اْلأَرْضِ إِنّي حَفيظٌ عَليمٌ﴾[10] براي يك مدير براي يك مسئول دو عنصر اساسي لازم است و من هر دو را دارم يكي كارشناسي يكي پاكي هر دو را دارم هم ميفهمم هم پاك هستم آنكه كارشناس نيست لايق نيست آنكه سر از اختلاس سه هزار در ميآورد لايق نيست، فرمود اين دو عنصر را آن وزير آن مسئول بايد داشته باشد. خزينه مصر را در هفت سال قحطي كه بدترين بحران اقتصادي اين مملكت است به من بسپار ﴿قالَ اجْعَلْني عَلی خَزائِنِ اْلأَرْضِ إِنّي حَفيظٌ عَليمٌ﴾ ميدانم چگونه مملكت را اداره كنم و پاك هستم اين برای وزارت است. در جريان دامداري كه سادهترين و نازلترين كار اين مملكت است وجود مبارك موساي كليم كه دامداري شعيب پيغمبر را به عهده گرفت، قرآن كريم درباره مزدوري وجود مبارك موساي كليم، فرمود: دختر شعيب، اين پيغمبرزاده گفت: ﴿يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ اْلأَمينُ﴾[11] بهترين چوپان، چوپاني است كه دامداري را بلد باشد و دست او پاك باشد. اگر كسي دامدار است بايد در فن دامداري عالم باشد و پاك و اگر وزير است در كار وزارت عالم باشد و دست او پاك، كشور را علم و عدل اداره ميكند اين معناي مديريّت است حالا اين پرانتز بسته. حالا كسي كارهاي خوب ميكند؛ ولي هنوز به گوهر ذات او اين صلاح بار نيافته است ذات اقدس الهي ميفرمايد كه من همه شما را به عنوان باغبان و بوستاندار و پاركدار شما را غرس كردم ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ اْلأَرْضِ نَباتاً﴾ بعضيها ميوه ميدهند بعضيها ميوه نميدهند ميوه بعضيها همين تيغهاي اينهاست اين درخت «قتاد» كه يك واژه عربي است كه در جنگلها هست اين درخت اگر ديده باشيد هيچ ميوهاي ندارد مگر تيغ تيز؛ يعني تمام شاخههاي او پر از تيغ است. اينكه در كتابها ميگويند: اين اهون است من خرط القتاد؛ اگر اين درخت توت يا درختهاي ديگر كه تيغ ندارد انسان دست بگذارد آن بالاي خوشه و اين برگها را تا آخر تخليه كند دست او خوني نميشود چون تيغي ندارد؛ ولي اگر بخواهد همين كار را نسبت به خوشههاي درخت قتاد انجام بدهد چون هر سانتي در كنار سانتي تيغ تيز است مگر ميشود انسان از بالا به پايين تمام تيغهاي آن را بكشد و دستش خوني نشود يا دستش دريده نشود مَثل عرب اين است كه اين كاري كه شما ميگوييد اين آسانتر از خرط قتاد است كه از شيخ انصاري(رضوان الله عليه) و ديگران درباره اثبات بعضي از مطالب ميگويند اين «اهون من خرط القتاد» است اين مثلي است معروف، قتاد اين درخت جنگلي است. تمام ميوه برخيها همين تيغ تيز است اگر دست به قلم هستند سعي بر آبروريزي دارند زبانشان باز است سعي به تهمت و دروغ دارند اين كارش تيغ است اين بالأخره آب دارد اين هم در جنگل روييده شده اين ميتوانست درخت پرثمر باشد اگر غزّالي درباره شعر بلند حكيم فردوسي(رضوان الله تعالي عليه) كه از مفاخر ما شيعههاست كه ميگويد:
اگر بار خار است خود كشتهاي وگر پرنيان است خود رشتهاي[12]
غزّالي ميگويد عصاره نصايح چهل ساله مرا حكيم ابوالقاسم فردوسي در يك شعر خلاصه كرد. بعضيها تلاش و كوشش ميكنند آب بريزند به پاي ريشه خودشان كه محصول آنها تيغ است، بد دهاني است در داخله منزل نسبت به همسر و فرزندشان، جز بدي و اهانت چيزي نميگويند. بعضيها فقط گل هستند بدون خار، ميوهاند بدون تيغ اصلاً حرف بد ياد نميگيرند. از كسي كه در همين خاندان تربيت شد گفتند جمع مسواك چيست؟ آن استاد گفت جمع مسواك چيست؟ خواست امتحان کند، «مسواك» را وقتي جمع ببندند ميشود مساويک. مَساويک؛ يعني سيئات تو. اين كودك تربيت شده در خاندان ادب به جاي اينكه بگويد جمع مسواك مَساويک است گفت: «ضدُّ محاسنك» اين را ميگويند ادب، نگفت جمع مسواك ميشود مساويک چون مساويک درست است جمع مسواك است، اما يك معنايش هم اين است كه سيئات تو كارهاي زشت تو، اين ادب برخورد است. به ما گفتند شما ميتوانيد پرنيان ببافيد چرا حالا آن را قتاد و درخت تيغ ميكنيد خداي سبحان همه ما را در اين بوستان نهالكاري كرد به ما آب نشان داد فرمود راه را خودت انتخاب بكن يا حسنه است يا سيئه، اين راهها را من به شما نشان دادم اين يك راه است که فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ﴾[13] «بنبات حسن»؛ اما اينها كساني هستند كه سعي ميكنند ميوههاي خوب بدهند كارهاي خوب انجام بدهند؛ ولي درباره مريم(سلام الله عليها) كه ميتواند عيسي به بار بياورد فرمود: ﴿أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً﴾[14] من شخصاً اين نهال را به عهده گرفتم اين ميشود گوهر ذات اين ميشود مادر مسيح. پس گاهي خداي سبحان نهال خلق ميكند به نهال ميگويد اين آب و اين راه، راه را خودت انتخاب بكن گاهي شخصاً باغباني يك نهال را به عهده ميگيرد فرمود مريم را من شخصاً تربيت كردم ﴿فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً﴾ و چون فرقي است بين كسي كه كار خوب ميكند يا آدم خوبي است، در بخشهايي از قرآن فرمود كه: ﴿إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ﴾[15] خدا اعمال انسانهاي باتقوا را قبول ميكند آدم با تقوا كسي است كه وقايه دست اوست وقايه؛ يعني سپر؛ آدم با تقوا وقايه دست اوست؛ يعني سپر دست اوست، معناي ظاهري و سطحي آن اين است كه نميگذارد گناه به طرف او بيايد اين معناي سطحي و كف تقواست. اما قدري جلوتر، كسي كه وقايه و سپر دست اوست كاري ميكند كه اصلاً نميگذارد خوبي به طرف او بيايد تمام زشتيها را به جان ميخرد ميگويد برای من است و تمام خوبيها را اين راه باز ميكند كه به طرف الله برسد هر گاه سخن از خوبي و خير و عمل صالح است اين سپر را جلو ميگيرد كه مبادا به او برسد بگويد من اين كار را كردم «مَا بِنَا مِن نِعمَةٍ فَمِنكَ»[16] اين سپر را جلو نگاه ميدارد كه به طرف او نيايد و اگر كار سيئه و زشت و مانند آن است اين سپر را به طرف بالا نگاه ميدارد كه بالا نرود تمام سيئات به خود او برسد اين يك مرحله تقواست. وجود مبارك مريم(سلام الله عليها) كه از آن تقواي ويژه برخوردار بود ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ اين ﴿فَتَقَبَّلَها رَبُّها﴾ كجا، آن ﴿إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ﴾ كجا! آنجا عمل را قبول ميكند اينجا گوهر ذات را قبول ميكند در آنجا فرمود ما اعمال مردم باتقوا را ميپذيريم اينجا فرمود مريم را قبول كرديم اين راه باز است براي همه ما باز است. كساني كه دراين نظام الآن دارند نفس ميكشند كه درهاي بهشت واقعاً باز است به طرف فضيلت حركت كردن راه باز است هم تبليغات آن هست هم تعليمات آن هست هم تأليفات آن هست كتابهايش هست اين راه باز است اگر كسي خود را به اين مقام نرساند ـ خداي ناكرده ـ مغبون است. در سورهٴ مباركهٴ «تغابن» دارد در آن روز غبن روشن ميشود.[17] وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) طبق نقل اهل بيت(عليهم السلام) كه مرحوم ابن بابويه قمي در امالي اين را از بحرالعلوم نقل كرد فرمود ذات اقدس الهي چهار عنصر را براي شما به عنوان چهار وظيفه اصلي قرار داد كه ميتوانيد خوب زندگي كنيد: يكي رابطه شما با خدا بايد چگونه باشد كه شما با خدا چطور رابطه داشته باشيد، يك طرفه. دوم رابطه مشترك شما و خدا چطور بايد باشد. سوم رابطه يك جانبه خدا با شما چطور بايد باشد. چهارم رابطه مشترك شما با مردم چطور بايد باشد. تعبيرهايي كه مخصوص مؤمنين است خطاب ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ دارد، تعبيرهايي كه برای عامه مردم است بر فرض كسي مسلمان نباشد كافر باشد اين بيان نوراني سيدالشهداء در قتلگاه كه فرمود: «إِن لم يَكُن لَكُم ديِنٌ فَكَونَوا أَحرَارَاً» اين وظيفه شرعي است اين هم پيام دين است. دين براي سه منطقه دستور دارد هم براي محلي و ملي؛ يعني ما مسلمانها و شيعهها، هم منطقهاي براي موحدان؛ يعني مسلمانها و مسيحيها و يهوديها و زرتشتيها، هم بين المللي؛ يعني انسانها چه مسلمان چه كافر كه آيه هفت و هشت سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» ناظر به همين است، يك سلسله دستورهاي مشترك انساني دارد ولو كافر باشند. اين بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء كه فرمود: « إِن لم يَكُن لَكُم ديِنٌ فَلا تَخَافُونَ المَعَاد فَكَونَوا أَحرَارَاً في دُنيَاكُم»[18] اين را به عنوان وظيفه شرعي گفت؛ يعني به عنوان حكم شريعت گفت؛ شريعت براي انسان ولو كافر هم باشد دستوري دارد آن تعبيرهايي كه دارد «يا بني آدم، يا بني آدم» معلوم ميشود كه برای حوزه بين المللي است نه منطقهاي است و نه محلي، كاري به اسلام و تشيّع و تسنن و مسيحيت و يهوديت و زرتشتيت ندارد كار به انسانيت دارد، فرمود انسان يك وظيفه مشتركي با يكديگر دارند كه بايد با آن زندگي كنند در آن امور چهارگانه مُصدّر به اين است كه فرمود خداوند براي فرزندان آدم اين امور را مشخص كرد حالا بعضيها قبول دارند بعضيها هم نكول، مطلب ديگر است. آن وظايف اصلي اين است كه انسان خدا را بپرستد يك، كه اين رابطه يك جانبه است ما بنده هستيم و او مولا، رابطه مخصوصي كه بين ماست حق ماست اين است كه خدا عمل خيري كه كرديم پاداش ما را بدهد حق ماست خودش اين حق را براي ما قرار داد وگرنه ما چنين حقي نداشتيم، آنچه مشترك بين ما و خداست فرمود دعا از شما اجابت از ما، سفارش شده كه براي طلب باران دعا كنيد براي همه امور دعا ميكنيم براي باران هم بايد دعا كنيم كه ذات اقدس الهي نياز اين مملكت را در بخش آب و غير آب به بركت مطلقه و به قدرت مطلقه خود برآورده كند؛ ولي فرمود: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾[19] اين بيان نوراني خدا در قرآن كريم است فرمود جامعه اگر مستقيم باشد نه بيراهه برود نه راه كسي را ببندد ما به اندازه كافي آب ميفرستيم هيچ متوقَّع نيست كه در يك جامعه اسلامي سيزده چهارده ميليون پرونده در دستگاه قضا باشد اين پروندهها برای همين ماهاست. به خاطر دروغ گفتن، چك بي محل كشيدن، خلاف گفتن، تخليه نكردن به موقع ،اجاره ندادن، كم فروشي، گران فروشي، نگاه و بدگفتاري ما همينهاست، فرمود شما با اين سيزده چهارده ميليون سيزده چهارده خانوار در هر خانواري سه چهار نفر باشند تقريباً چهل پنجاه ميليون مبتلا به همين شكايتها هستند، اينها كه از جاي ديگر نيامدند، فرمود آدم ميشود در يك كشور شيعه زندگي كند آن وقت چهل پنجاه ميليون گرفتار دستگاه بد گفتن اينها باشند حرف تند زدن، سبقت بيجا گرفتن، چراغ قرمز را مراعات نكردن، اينها جزء اوليات و بديهيات دين ماست اينها مطالب نظري و پيچيده نيست اين در روايات است ما ائمه را قبول كرديم اينها را با جان قبول كرديم انيها را به عصمت قبول كرديم به امامت قبول كرديم اينها فرمودند مبادا يك سوار به پياده بگويد برو كنار من ميخواهم رد بشوم! آن روز كه اتومبيل نبود آن روز اسب و استر بود. فرمود كسي كه سوار است حق ندارد به پيادهرو بگويد تو برو كنار من رد شوم! اين بايد صبر كند او رد شود، ديگر تصادف و امثال تصادف پيش نميآيد يك آدم عاقل در مسافرتي ده دوازده نفر كشته ميدهد اين را ما از كجا بايد ياد بگيريم؟ غير از مسجد و غير از حسينيه و غير از «قال الله، قال رسول الله، قال علي» جاي ديگر نيست فرمودند با تدبير با مديريّت رانندگي كنيد با تدبير خانواده را اداره كنيد با تدبير جامعه را اداره كنيد. مال كافي است بارها به عرضتان رسيد ما هفتاد ميليون هستيم جهان هفت ميليارد است ما يك صدم مردم دنيا هستيم ده درصد امكانات در دست ماست اما دست گدايي ما باز است، بي عرضگي معنايش همين است! به اصطلاح اهل بيت بي عرضگي ديگر حقيقت شرعيه نميخواهد که آيه نازل شود يك صدم جمعيت مال ما ده درصد امكانات در دست ماست با اين وجود بيكاري و بي شغلي جامعه را فراگرفته تنها جايي كه ميتواند ما را بسازد جايي است كه از خدا و پيغمبر و علي و اولاد علي(عليهم السلام) سخن ميگويد اين بيان نوراني پيغمبر است كه مرحوم ابن بابويه قمي نقل كرده فرمود: يا علي! اگر كسي رابطهاي با تو نداشت حياتش حيات جاهليت است تنها قيامت كه نيست ما دنيا هم ميخواهيم آبرومندانه زندگي كنيم بيان پيغمبر است فرمود كسي با تو رابطه نداشت حرف تو را نشنيد مهر تو را در دل نداشت اين «كانت حياته حيات الجاهلية».[20] جاهليت اين نيست كه انسان بت را بپرستد همين كه بيراهه ميرود راه ديگري را آدم ميبندد، در يك مسافرت سه چهار روزه، هشت ده هزار نفر كشته ميشوند خب همين جاهليت است جاهليت كه آيه لازم ندارد. آدم نتواند حيات خودش را مديريّت كند نتواند حيات خودش را مدبريّت كند نتواند اين هوس را مدبريّت كند هيچ كس دشمن ما نيست مگر اين غرور ما و هوس ما. فرمود اولين عنصري كه از اين عناصر چهارگانه مطرح است اين است كه انسان بايد موحد باشد خدا را به عنوان مولا بپذيرد. دوم اينكه ذات اقدس الهي در برابر كاري كه او كرده است پاسخ مثبت بدهد. سوم مشترك بين عبد و مولاست از اين طرف دعا از آن طرف اجابت ما هم دعا ميكنيم ذات اقدس الهي نان مملكت، آب مملكت را كم نگذارد و اداره كند اين كشور را فروغ نعمت فراواني نعمت وفور نعمت را ارزاني كند اما به ما فرمودند: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾. چهارم اين است كه ما رابطه بين انسانها را مشخص كرديم چه براي مردم خوب است؛ چه براي مردم بد است فرمود من اين را در نهان هر كسي نهادينه كردم هر چه فرمود براي خودت بد است براي ديگران هم بد است چون او هم از توست نوع ديگري كه نيست از جاي ديگر كه نيامده هر چه خوشايند توست خوشايند او هم است كاري نكن كه به ديگري آسيب برساند فرمود من اين ميزان را به شما دادم اينجا كه ميبينيد «رَضِيتُ بِاللهِ رَبَّاً» نوشته شده است ائمه(عليهم السلام) به ما گفتند كه بعضي از امور است كه خيلي مهم است. تعقيبات نماز را شما در كتابهاي دعا ميبينيد اين تعقيبات نماز دو قسم است تعقيبات نماز صبح مشخص است، تعقيبات نماز ظهر و عصر، مغرب عشا مشخص است، بعضي از تعقيبات است به اصطلاح تعقيب مشترك است؛ يعني صبح و ظهر و شب و مغرب و عشا بايد اين را خواند، اين «رَضِيتُ بِاللهِ» است كه اين جزء تعقيبات مشترك است كه بعد از هر نمازي بايد خواند؛ يعني من خدا را اصول دين و اصول مذهب همه در آن هست من اينها را قبول كردم من اينها را به عنوان امام پذيرفتم.
نكته ديگر اين است كه بعضي از سوالها سوالهاي تستي است كه در همين مصاحبه اول از آدم سؤال ميكنند اينها بايد در زبان آدم باشد، بعضي از چيزهاست كه وقتي انسان وارد قبر شد در مراحل بعدي سؤال ميكنند اما بعضي از چيزها كه جزء سوالهاي تستي و نقد است ميگويند امام اولت كيست امام دومت كيست امام سومت كيست امام چهارمت كيست اينها نقد بايد باشد مرتب بايد بگوييم تا فراموشمان نشود. ابن طاووس را همه ما شنيديم جزء بزرگان شيعه است اين دستور داد اسامي اين چهارده معصوم(عليهم السلام) در نگين انگشتري نوشته بشود وصيت كرده كه اين انگشتر را لاي زبانم و در دهانم بگذاريد كه جوابم نقد باشد. مسئله مرگ هم نظير مسئله سرطان و مانند آن نيست كه تحملپذير باشد اگر تحملپذير باشد كه انسان جان نميدهد. تامه مرگ آن قدر گذازنده است كه «من هر چه خواندهام همه از ياد من برفت»[21] مسائل پيچيده دين را از ما سؤال نميكنند سادهترين و ابتداييترين مسئله را از ما سؤال ميكنند دين تو چيست؟ آن قدر مسئله مرگ دشوار است آن قدر روي اعصاب فشار ميآيد آن قدر روي مغز فشار ميآيد كه انسان يادش نيست كه دين او چيست مگر اينكه براي او ملكه شده باشد. قبلهات كجاست؟ مگر از ما مسائل مشكل و عميق و علمي مثل معراج چيست و مثلاً حديث «سلسلة الذهب»[22] اينها را سؤال نميكنند سادهترين ابتداييترين واضحترين و بديهيترين مسئله را از ما سؤال ميكنند كه دينت چيست فشار مرگ آن قدر قوي است كه تمام اعصاب را ميكوبد آدم يادش نيست. در روايات ما اين است كه برخيها بعد از هشتاد سال سوخت و سوز تازه يادشان ميآيد، وقتي در برابر اينكه پيامبرتان كيست نام مبارك حضرت يادشان نيست ميگويند هنوز نام مبارك حضرت يادشان نيست پيامبر ما كسي است كه بر او قرآن نازل شد تازه بعد از هشتاد سال عذاب، مگر تامه مرگ كار آساني است اين است كه گفتند اين جزء تعقيبات مشترك است در پشت سر تمام نمازها «رَضِيتُ بِاللهِ رَبَّاً وَ بِالإسلامِ دِينُاً وَ بِالقُرآنِ كِتَابَاً»[23] كه اينها براي آدم ملكه بشود.
بنابراين عناصر چهارگانه را براي ما مشخص كردند حيات ما را حيات عاقلي كردند مديريّت ما را مدبريّت ما را جامعه ما را حوزه علميه ما را دانشگاه ما را با عقل و عدل تدوين كردند كه ـ انشاءالله ـ اميدواريم اين عقل و عدل تا پايان ادامه داشته باشد و اين نظام به دست صاحب اصلياش برسد.
من مجدداً مقدم شما بزرگواران را گرامي ميدارم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به همه شما توفيق علم صائب و عمل صالح مرحمت كند كه ـ انشاءالله ـ به صالحين برسيد.
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما رهبر ما مراجع ما ملت و مملكت ما و دولت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اوليايت محشور بفرما! روح آيت الله طالقاني را با اوليايت محشور بفرما! شهداي هفده شهريور را با اوليايت محشور بفرما! پروردگارا خطر استكبار خطر سلفيها تكفيريها داعشيها را به خود مستكبران و صهيونيستها برگردان! پشتوانه اينها كه همان استكبار و صهيونيست است مخذول و منكوب بفرما! مشكلات دولت و ملت را در سايه لطفات مخصوصاً در بخش آب مسكن اقتصاد ازدواج جوانها به لطف الهي حل بفرما! فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . الجعفريات(الاشعثيات)، ص196.
[2] . مصباح الکفعمی، ص588.
[3] . مولوی مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش63؛ چاره آن دل عطای مبدليست ٭٭٭ داد او را قابليت شرط نيست
بلکه شط قابليت داد اوست ٭٭٭ داد لب و قابليت هست پوست
[4] . سوره بقره، آيه130؛ سوره نحل، آيه122.
[5] . سوره رعد ، آيه28.
[6] . سوره توبه، آيه102.
[7] . بحار الانوار، ج31، ص186.
[8] . تهذيب الاحکام، ج2، ص93.
[9] . سوره نوح، آيه17.
[10] . سوره يوسف، آيه55.
[11] . سوره قصص، آيه26.
[12] . شاهنامه فردوسی، فريدون، بخش 20.
[13] . سوره نوح، آيه17.
[14] . سوره آل عمران، آيه37.
[15] . سوره مائده، آيه27.
[16] . مصباح المتهجد، ج1، ص63.
[17] . سوره تغابن، آيه9؛ ﴿ ذٰلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ﴾.
[18] . اللهوف(ترجمه فهری)، ص120.
[19] . سوره جن، آيه16.
[20] . الامالی(للصدوق)، ص583؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ مِنَ الْأَمْنِ وَ الْإِيمَانِ مَا طَلَعَتْ عَلَيْهِ شَمْسٌ وَ غَرَبَتْ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ مَاتَ مَوْتَةً جَاهِلِيَّةً وَ حُوسِبَ بِمَا عَمِلَ».
[21] . ديوان سعدی، غزل شماره421؛ « من هر چه خواندهام همه از ياد من برفت ٭٭٭ الا حديث دوست كه تكرار ميكنم».
[22] . التوحيد(للصدوق)، ص24.
[23] . مصباح المتهجد، ج1، ص206.