اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمد و عترته الطاهرين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما اساتيد بزگوار, رؤساي محترم دانشگاهها و مراكز علمي كشور و فرهيختگان دانشگاهي را گرامي ميداريم و هفته پربركت كرامت را ارج مينهيم و به همه شما تهنيت عرض ميكنيم و از خداي سبحان مسئلت ميكنيم سعي بليغ شما اساتيد را به احسن وجه مشكور بدارد و توفيق ارائه خدمات برتر و بهتر را هم به همه شما اساتيد بزرگوار مرحمت كند و دانشجوياني كه امانتهاي الهي هستند در مهد و پرورشگاه شما ـ انشاءالله ـ در آينده بتوانند اساتيد خوبي باشند!
مستحضريد كه دانشگاه را آن دين ميسازد و اگر دين در دانشگاهها حضور نداشته باشد صِرف علوم حسّي و تجربي ممكن است تا گور انسان را تأمين كند اگر بتواند, اما از آن به بعد خبري نيست اگر انسان با مُردن ميپوسيد اين دانشگاهها كافي بود و اگر با مردن از پوست به در ميآيد, نه بپوسد يك علم ديگر لازم است, يك راه ديگر لازم است. بنابراين دانشگاهها بايد اسلامي باشد, بايد ديني باشد, همه ما علاقهمنديم چون نظام, نظامي اسلامي است, اين مطلب اول كه دانشگاهها بايد اسلامي باشد.
مطلب دوم آن است كه اسلامي شدن دانشگاهها به اين نيست كه ما كتابهايي كه چاپ ميكنيم آرم جمهوري اسلامي داشته باشد, عكس امام و رهبري داشته باشد, يك بسم الله هم در اول آن باشد اينها همه خوب است ولي اينها ركن نيست حرف اول و آخر دانشگاه را دانش ميزند. اگر دانش, ديني بود دانشگاه ميشود اسلامي, بقيه امور را به همراه دارد. داشتن نمازخانه, تفكيك جنسيت, دعاي كميل, دعاي توسل اينها همه جزء فضايلي است كه همه ما بايد داشته باشيم و داريم اما هيچ كدام از اينها دانشگاه را اسلامي نميكند. اوّلين و آخرين حرف دانشگاه را دانش ميزند اگر دانش, ديني بود دانشگاه هم اسلامي ميشود, ديگر لازم نيست به دانشجو شما بگوييد نماز بخوان يا اول وقت بخوان يا دعاي توسل داشته باشد خودش راه ميافتد اما اگر دانش, ديني نبود اين امور فرعي به صورت يك عادت در ميآيد نه عبادت, اين هم مطلب دوم.
دانش وقتي اسلامي ميشود كه متن درسي ديني باشد اين بر خلاف مسئله تحوّل علوم انساني است تحوّل علوم انساني و اسلامي كردن علوم انساني گوشهاي از اين بحث جامع است, ممكن است كسي علوم انساني را بپذيرد كه ديني ميشود اما فيزيك ديني است يا نه؟ شيمي ديني است يا نه؟ رياضي ديني است يا نه؟ نجوم ديني است يا نه؟ درياشناسي ديني است يا نه؟ چند سال قبل همايشي در مالزي برگزار شد با طنز شروع شد, با طنز خاتمه پيدا كرد همه هم باورشان اين شد كه دانشگاه اسلامي بشود؛ يعني چه؟! علم ديني بشود؛ يعني چه؟! دبير همايش در آغاز سخن آمده با طنز شروع كرده خنديد و خنداند و بعد پايان داد, گفت آقايان! ما دوچرخه اسلامي و غير اسلامي داريم؟ قدري خودش خنديد و ديگران هم خنديدند, دبير همايش اسلامي كردن دانشگاهها در مالزي, قدري خنديد و قدري خنداند; بعد گفت آيا دوچرخهسواري اسلامي و غير اسلامي داريم كه اگر دوچرخهسواري اسلامي شد اينطور بايد ركاب بزنند, دوچرخهسواري غير اسلامي شد, طور ديگر ركاب بزنند قدري خنديد و قدري خنداند. گفت دوچرخهسوار يا مسلمان است يا كافر, اين سه حرف را دبير همايش در آغاز آن افتتاحيه بيان كرد. بعد گفت ما فيزيك اسلامي و غير اسلامي نداريم, شيمي اسلامي و غير اسلامي نداريم, درياشناسي اسلامي و غير اسلامي نداريم بله درياشناس, فيزيكدان, شيميدان يا مسلمان است يا كافر. علم اسلامي بشود يعني چه؟ علم اصلاً ديني بشود يعني چه؟ درياشناسي اسلامي يعني چه؟! اين خلاصه حرف دبير همايش بود در مالزي چند سال قبل و اعضاي اينها هم باورشان شد كه اصلاً علم ديني يعني چه؟! فيزيك ديني يعني چه؟!
مطلب سوم آن است كه اينكه ميگوييم ما علم ديني داريم يا نداريم اين يك مسئله است كه آيا علم ديني هست يا نيست؟ علم ميشود ديني باشد يا نه؟ اين مسئله را از كدام علم سؤال كنيم اين مسئله كدام علم است؟ اين مسئله فيزيك است؟ فيزيك ميگويد من از جهان چه خبر دارم من از كار خودم خبر دارم. اين مسئله را به شيمي ارجاع بدهيم ميگويد به من مربوط نيست كار من نيست, اين مسئله را به فقه ارجاع بدهيم فقه ميگويد من در محدوده خودم دست دارم من چه كار دارم كه كلّ علم به نحو قضيه موجبه كليه كه هر علمي ديني است كار من نيست, آيا به اصول ارجاع بدهيم كار اصول نيست. به هيچ علمي از اين علوم جزئي نميشود ارجاع داد.
ما تا صورت مسئله را خوب بررسي نكنيم در هيچ رشتهاي موفق نيستيم هر عالِمي در هر رشتهاي موفق است كه صورت مسئله را خوب بفهمد. قبل از طرح اين بحث, اينجا يك پرانتز باز كنيم كه در هر رشتهاي هر محقّقي موضوع مسئله را خوب بايد بررسي كند, محمول مسئله را خوب بررسي كند, ربط موضوع و محمول را خوب بررسي كند بعد بنشيند فكر كند. ترسيم صورت مسئله, اوّلين وظيفه پژوهشگر است. اينكه شما ميبينيد يك رياضيدان يك مسئله را از چند راه حل ميكند, يك فيلسوف يك مسئله فلسفي را از چند راه حل ميكند; سرّش اين است كه او صورت مسئله را خوب فهميد. اگر كسي موضوع را خوب بفهمد, محمول را خوب بفهمد, ربط را خوب بفهمد اينها يك واقعيّت خارجي است ساخته ذهن كه نيست وقتي واقعيّت خارجي شد ما يك موجود تافتهٴ جدابافته در عالَم نداريم كه موجودي در خارج باشد به هيچ جا مرتبط نباشد اينكه نيست. اگر چيزي واقعيّتي داشت و در خارج بود سلسله علل او را همراهي ميكند, سلسله معاليل او را همراهي ميكند, سلسله آثار او را همراهي ميكند, سلسله ملازمات او را همراهي ميكند, سلسله ملزومات او را همراهي ميكند, سلسله مقارنات, هشت, ده راه دارد. اينكه يك رياضيدان يك مسئله را از چند راه حل ميكند براي اينكه مسئله را او فهميد چون صورت مسئله را فهميد اين صورت مسئله از راه علل به اينها مرتبط است, از راه معلول به اينها مرتبط است, از راه ملازم به اينها مرتبط است. ملازمي داريم, لازمي داريم و ملزوم, سه اصل جداست به همه اصول سر ميزند از هر راه حل ميكند. بالاتر و دقيقتر از اينها كار فيلسوف است آنكه قدّش كوتاه است رياضي را مَلكه علم ميداند آنكه بلندانديش است فلسفه را ملكه علم ميداند چون رياضي درباره كمّ يا متّصل يا منفصل سخن ميگويد, فلسفه درباره جهان حرف ميزند; حالا اين پرانتز بسته.
ما اگر بخواهيم ببينيم علم ديني داريم يا نداريم اين را بايد به چه كسي ارجاع بدهيم؟ به رياضي ارجاع بدهيم, فنّ رياضي ميگويد كار من نيست من درباره متّصل و منفصل و عدم او بحث ميكنم كار فقه نيست, كار رياضي نيست, كار اصول نيست, كار منطق نيست; فقط كار فلسفه است. فلسفه درباره جهان بحث ميكند كه آيا اگر ما دين داشته باشيم علم ديني داريم, اگر دين نداشته باشيم كه علم ديني فسون است و فسانه, بنابراين ما اگر خواستيم ببينيم كه علم ديني هست يا نيست؟ اين را بايد به فلسفه ارجاع بدهيم.
مطلب بعدي آن است كه فلسفه درباره جهان بحث ميكند كه آيا جهان سازندهاي دارد يا ندارد آغازي دارد يا ندارد, هدفي دارد يا ندارد, جاي انسان در جهان كجاست و چيست؟ اين درباره كلّ جهان بحث ميكند. سه مطلب است كه كار فيلسوف است و آن جهانداني, جهانداري و جهانآرايي است, اين درباره جهان بحث ميكند, درباره زمين و آسمان بحث نميكند درباره ابد و ازل بحث ميكند, اگر بگويند ما هزارها راه شيري كشف كرديم مشمول قوانيني است كه او كشف كرده او درباره اين آسمان و زمين فقط بحث نميكند نه تنها درباره دريا و صحرا بحث نميكند درباره اين آسمان و زمين هم بحث نميكند ميگويد هر چه هست يا به خود متّكي است يا به غير. اگر به خود متّكي بود ميشود خدا که واجبالوجود است و چون نامحدود است غير و شريك هم برنميدارد اگر به خود متّكي نيست قهراً تكيهگاه دارد. پس تنها علمي كه ميتواند درباره علم ديني بحث كند فلسفه است, اين هم يك مطلب.
آن فيلسوف وقتي كه وارد بحث ميشود اول آزاد است؛ يعني رهاست چون هنوز هيچ عقيدهاي ندارد عقيده را بايد با علم و دانش پيدا كند آيا خدا هست يا نيست, او هنوز هيچ عقيدهاي ندارد نه موحد است نه ملحد, چون هنوز بحث نكرده. وقتي وارد ميشود بحث كند اگر ـ معاذ الله ـ كجراهه رفته باشد مبادي آن فراهم نشده باشد و سرمايهٴ او فقط علم حسّي و تجربه حسّي باشد و بر اساس ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً﴾[1] بخواهد بينديشد بگويد تا چيزي را نبينم و آزمايش نكنم و تجربه نكنم نميپذيرم با اين سرمايهٴ اندك بخواهد وارد حوزه جهانبيني بشود, خدا را نميبيند چون خدا را نميبيند ميگويد ـ معاذ الله ـ خدايي نيست انسان با مُردن ميپوسد و هيچ خبري نيست و نظام هم بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾[2] سامان ميپذيرد جريان غزّه و امثال غزّه براي او فخرآور است و جريان داعش و امثال داعش به عنوان رهايي است, گاهي ترور را آزادي ميداند, گاهي آزادي را ترور ميداند براي او فرقي نميكند ميگويد جهان همين است. چون بر اساس اين مبناي باطل, فتوا داد كه خدايي نيست قهراً ديني هم نخواهد بود وقتي دين نباشد علم ديني ميشود فسون و فسانه, افسانه است, حرف ماركس و انگلس در ميآيد كه اين دين, افيون است براي اينكه خدايي كه ـ معاذ الله ـ نيست, ديني كه نيست, علم ديني يعني چه؟! اين فلسفه الحادي است فتواي او اين است كه چون دين نيست علم ديني هم در كار نيست فيزيك ديني معنا ندارد, شيمي ديني معنا ندارد.
اما اگر با سرمايهٴ كلان وارد اين بحث شد گفت احساس و تجربهٴ حسّي اين در بازار معرفتشناسي به اندازه پول خُرد است اين يك كَف سواد است از اين پايينتر ما ديگر دانشي نداريم؛ يعني كسي كه سرمايهٴ او حس و تجربهٴ حسّي است از اين پايينتر ديگر سواد نيست اين كفِ دانش است. از اين بالاتر, نيمهتجربي است كه رياضي است, از آن بالاتر تجريدي كلامي است و از آن بالاتر تجريدي فلسفي است و از آن بالاتر تجريدي عرفان نظري است كه اينها در حوزهها و دانشگاهها كم و بيش ميتواند رايج داشته باشد, مسئله شهود و مانند آن يك راه ديگر است. آنكه سرمايهٴ او حس و تجربه حسّي است ميگوييم ما چيزي تا در آزمايشگاه جواب ندهد تا تجربه نكنيم نميپذيريم خدا كه قابل حس و امثال ذلك نيست اگر باشد كه خدا نيست; ولي اگر با سرمايه كلان وارد شد و تعبير امام رضا(سلام الله عليه) كه ايام, ايام كرامت است مربوط به ميلاد اوست حضرت، قانون عليّت را ترسيم كرده فرمود: «كُلُّ قَائِمٍ في سِوَاهُ مَعلُولٌ» هر چيزي كه هستيِ او عين ذات او نيست اين تكيهگاه ميخواهد تا برسيم به جايي كه هستي او عين ذات است؛ يعني هستي محض است اين از قوانين عميق فلسفي است كه وجود مبارك حضرت امير هم در نهجالبلاغه[3] دارد از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) هم در توحيد صدوق هست «كُلُّ قَائِمٍ في سِوَاهُ مَعلُولٌ»؛[4] يعني هر چيزي كه به غير وابسته است هستيِ او عين ذات او نيست اين ميشود معلول.
با اين سرمايه وقتي وارد شود ميگويد اشيايي كه در جهان هستند چه آسمان و چه زمين, چه آسماني چه زميني همه اينها ريشهاي دارند روزي بودند روزي نيستند در معرض تحوّل هستند پس تكيهگاهی دارند. نظم حكيمانهاي هم كه در اين عالم حاكم است اين نشان ميدهد كه پديدآورنده، يك موجود حكيم است. انسان را هم كه يك قطره بيش نبود به اين صورت لؤلؤ لالا در آمد كه الآن دهها دانشكده بخواهند فقط بدن انسان را بشناسند مستحضريد كه هنوز بعضي از بيماريها شناخته نشده, بعضي از داروها شناخته نشده تازه درباره بدن است و متأسفانه اينها خيال ميكنند كه انسان را در درمان بايد آزمايشگاه موش جواب بدهد; سرّش اين است كه اينها انسان را نشناختند خيلي از اينها بيطار هستند خيال ميكنند طبيب هستند, خيلي از اينها بيماريهاي مشترك انسان و دام را بررسي ميكنند. مرحوم بوعلي ميگويد من عهد كردم كه اگر بيمار هم شدم لب به شراب نزنم چون در شراب, شفا نيست «لا شِفَاءَ في الحَرَامِ»[5] آن يك راه ديگر است اين يك راه ديگر است. در درمان بيماري انسان راههاي فراواني است كه يكي از كورهراهها اين است كه آزمايشگاه موش جواب بدهد انسان كجاست موش كجا! انسان كه حيوان ناطق نيست انسان حيّ متألّه است او مثل موش نيست كه با مُردن بپوسد اين فرشتهاي است كه با مُردن از پوست به در ميآيد, اين كجا و آن كجا! اگر اين شد پس جهان خدايي دارد و خداي جهان, مدبّر و ناظر و ناظم انسان است همه را ميپروراند انسان را هم بايد بپروراند انسان غير از اين بدني كه مشخّص است يك هويّت اصيلي به نام روح دارد. شما اين شعر را بارها شنيدهايد; حكيم سنايي تقريباً يك قرن قبل از مولوي بود مولوي هم ميدانيد براي هر كسي حساب باز نميكند اما حرف سنايي را نقل ميكند با عظمت اِجلال ميكند, شرح ميكند, حرف سنايي را در متن مثنوي بازگو ميكند. در زمان حكيم سنايي خواستند براي كعبه يك پرده پرنياني فراهم كنند كه گفتند كعبه بايد چگونه مزيّن شود. سنايي شنيد گفت به دنبال چه چيزي هستيد؟! «كعبه را جامه كردن از هوس است» شما ميخواهيد با پارچه پرنيان و ابريشم كعبه را زينت بدهيد:
كعبه را جامه كردن از هوس است٭٭٭ ياي بيتي جمال كعبه بس است[6]
كعبه يك شرف دارد و آن هم همان يك كلمه حرف «ياء» است كه خدا به اسماعيل و ابراهيم(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿طَهِّرا بَيْتِيَ﴾[7] اين خانه, خانه من است شرف كعبه به همان «ياء» بيتي است «يای بيتي جمال كعبه بس است» اين «ياء» بيتي براي ما هم هست خدا فرمود: ﴿وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[8] ما را هم به خودش نسبت داد. اينكه در روايات ما دارد حرمت مؤمن مثل حرمت كعبه است اگر كسي آبروي كسي را ببرد مثل اينكه به كعبه اهانت كرده[9] سرّش همين است, پس درمان ما تنها اين نيست كه آزمايشگاه موش جواب بدهد راههاي ديگر هم هست. در سوره مباركه «احزاب» به همسران حضرت فرمود وقتي ميخواهيد با يك نامحرم حرف بزنيد آهنگين حرف نزنيد, زنانه حرف نزنيد مردانه حرف بزنيد: ﴿لا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾[10] اگر يك وقت خواستيد با مرد نامحرم حرف بزنيد مردانه حرف بزنيد نه زنانه; زيرا آن كسي كه قلب او مريض است طمع ميكند آزمايشگاه موش تشخيص ميدهد كه اين شخص مريض است؟! با اين كار ميشود فهميد كه اين شخص مريض است اين در سوره مباركه «احزاب» است و قرآن اين را مرض ميداند كسي به نامحرم نگاه كند. در سوره مباركه «مائده» به وجود مبارك پيامبر فرمود رسول من! يك عده منافقين در شما هستند بالأخره كشور يك فراز و فرودي دارد به تعبير شيخ عطار, اين تعبير فراز و فرود از لطيفترين تعبيرات ادبي شيخ فريدالدين عطار است در منطقالطير,[11] هيچ كشوري اين طور نيست كه همه مشكلاتش را حل كرده باشد فرمود در مدينه عدهاي هستند كه تا شما مشكلي پيدا كرديد فوراً به مشركين مكه گزارش ميدهند: ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَي اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلي ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ﴾[12] يك عده بيماردل هستند كه مشكلي در كشورشان پيدا شد فوراً با بي.بي.سي تماس ميگيرند اين مرض است اين مرض را كه آزمايشگاه موش حل نميكند اينها مرض است اين را چه كسي بايد تشخيص بدهد. فرمود: ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ﴾ میگويند شايد نظام برگردد, شايد نظام شكست بخورد, شايد آنها بيايند ما چرا رابطه را قطع كنيم, ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَي اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلي ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ﴾ اينگونه از بيماريها را با چه چيزي بايد علاج كرد پس يک راه ديگری است.
خيلي فاصله نگيريم, پس مطلب اول اينكه يك محقّق وقتي ميتواند فتواي عالمانه بدهد كه صورت مسئله را خوب بررسي كند, مسئلهاي كه آيا علم ديني داريم يا نداريم اين مسئله هيچ علمي از اين علوم جزئي نيست تنها علمي كه ميتواند اين مسئله را جواب بدهد فلسفه است. فلسفه هم اگر ـ معاذ الله ـ الحادي شد پاسخش منفي است ميگويد خدايي نيست, ديني نيست, قهراً علم ديني هم نخواهيم داشت, اگر فلسفه الهي شد «كما هو الحق» و ثابت شد كه خدايي هست و وحياي هست و ديني هست, اين فلسفه ميگويد كلّ اين نظام, صدر و ساقه اين نظام هستي, فعل خداست تا اينجا روشن است, چيزي در عالم نيست مگر اينكه اثر خداست, فعل خداست.
مطلب بعدي اينكه بررسي خود خدا, بررسي اسماي خدا, اوصاف خدا, صفات ذاتي خدا, صفات فعلي خدا اينها كار فلسفه و عرفان است. بررسي اقوال خدا كار مفسّران است, بررسي افعال خدا كار شما آقايان اساتيد دانشگاه است. ما كه در قم ميگوييم خدا چنين گفت, ميشود ديني, شما كه در دانشگاهها ميگوييد خدا چنين كرد ديني نيست؟! اصلاً ما فرض نداريم علم غير ديني داشته باشيم, شما درباره فعل خدا بحث ميكنيد ثابت شد كه عالم, فعل خداست بخواهيد درباره دريا بحث كنيد؛ يعني دريا را خدا اينطور آفريد, بخواهيد صحرا بحث كنيد صحرا را اينطور آفريد, درد را بحث كنيد اين است, درمان را بحث كنيد اين است. اگر كسي در حوزه قم بحث كند كه امام صادق(سلام الله عليه) در مدت عمر چه كاري كرد دربارهٴ كارهاي امام صادق بحث كند اين علم, علم ديني است; شما كه در دانشگاه درباره كارهاي خدا بحث ميكنيد ديني نيست؟! آنكه درباره فعل امام بحث ميكند ميشود ديني, او كه درباره فعل خدا بحث ميكند ديني نيست؟! منتها شما عزيزان در آب غرق هستيد مثل همان ماهي كه از ماهيهاي ديگر سؤال ميكرد آب چيست؟ دريا چيست؟ ميگفت تو در دريا غرقي. توجه شما عزيزان وقتي روشن بشود كه در درياي توحيد غرق هستيد دانشجويان شما هم موحّد بار ميآيند. اين ميداند كه با مرگ نميپوسد, اين وقتي فردا روي كار آمده نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد, نه اهل اختلاس سه هزاري است, نه اهل بازيهاي ديگر, چون تمام عمل زنده است. مگر ميشود انسان بيراهه برود و آبرويش نرود, چون در بحثهاي ديني ما تنها يك دشمن داريم و آن هوس و غرور خود ماست که با ما كنار نميآيد. شما بدترين دشمني كه در جهان بيرون ماست اين مار و عقربهاست كه با يك اشاره، آدم را مسموم ميكند گرگ و نهنگ و پلنگ و اينها هم كه دشمنان ماست. شما ديديد خيليها در هند و غير هند با اين مار و عقربها كنار ميآيند عده زيادي با مار زندگي ميكنند, عدهاي با عقرب زندگي ميكنند, اما با اين غرور نميشود كنار آمد از هر مار و عقربي بدتر است. چند وقت قبل هم نشان داد اين توله ببرها در يك خانه زندگي ميكنند خيليها هستند كه مارهاي سمّي را بغل ميگيرند با مار ميشود كنار آمد, با عقرب ميشود كنار آمد اما با غرور نميشود كنار آمد با خودخواهي نميشود كنار آمد, تمام تلاشِ او اين است كه آدم را مسلوبالحيثيه كند ما با چنين دشمني روبهرو هستيم. دشمنهاي بيروني ديگر دو خصوصيت دارند: يكي اينكه ميشود با آنها كنار آمد خواسته آنها را آدم برآورده بكند اين مارها و عقربها را تربيت ميكنند خواستههاي او را تأمين ميكنند چيزي ميخواهد به او ميدهند كاري با آدم ندارد, بر فرض هم بخواهد كار داشته باشد با بدن ما كار دارد آدم را از پا در ميآورد تمام ميشود انسان با مُردن تمام ميشود, اما غرور و هوس اصلاً با ما كنار نميآيد و با ما درگير نيست كه ما را از پا در بياورد بكُشد نميخواهد ما را بكشد اين با آبروي ما كار دارد غرور و خودخواهي با آبروي ما كار دارد در سوره مباركه «اعراف» ذات اقدس الهي اشاره كرد فرمود ابليس كاري با شما ندارد كه شما را مسموم بكند يا بكُشد اين با آبروي شما كار دارد ميخواهد شما را مسلوبالحيثيه كند: ﴿لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾[13] اين ميخواهد آبروي شما را ببرد. ما با چنين دشمني روبهرو هستيم نه كنار ميآيد, نه صلح ميكند, نه با جان ما كار دارد اين فقط با آبروي ما كار دارد.
آن وقت اگر كسي بداند كه كلّ اين نظام ساختهٴ اوست و ما هم مسافريم هرگز از بين نميرويم وقتي هم به درگاه او ميخواهيم برويم بايد حساب پس بدهيم, حسابي هم كه پس ميدهيم نبايد اين باشد كه ما در حوزه يا در دانشگاه اينقدر درس خوانديم يا در فلانجا اينقدر كمك كرديم, چقدر اين بزرگان ما شيرين گفتند همين سنايي ميگويد وقتي ميخواهي مناجات كني با درگاه خدا گفتگو كني, مبادا بگويي من زحمت كشيدم در حوزه يا در دانشگاه علم آموختم وقتي آنجا ميروي با دست خالي برو:
روي گردآلود بر زي او كه بر درگاه او٭٭٭ آبروي خود بري گر آب روي خود بري[14]
آنجا كه ميروي بگويي خدايا ما با دست خالي آمديم اگر بگوييد خدايا ما چند سال درس خواندم, ميفرمايد اينها را که من به شما دادم,
روي گردآلود بر زي او كه بر درگاه او٭٭٭ آبروي خود بري گر آب روي خود بري
اگر بگويي خدايا من اينقدر آبرو پيدا كردم, اينقدر علم پيدا كردم همان جا آبرو را ميريزند ميگويند اين را كه ما به تو داديم تو چه چيزي آوردي؟! اين فكر، آدم را هميشه سرفراز ميكند احترام ديگران را حفظ ميكند اما براي كسي بيش از اين حرمت قائل نيست حرمت فقط براي خداست كه ما را آفريد آدم ميشود آزاد, از آن به بعد دويست سال بعد از سنايي, جناب حافظ آمده است كه گفت:
غلام همّت آنم كه زير چرخ کبود ٭٭٭ ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد آزادست[15]
تقريباً دويست سال بعد از او اين حرف را زد, نه تملّق میگويد نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد نه بيجا احترام ميكند, نه بيجا القاب ميدهد.
بنابراين كلّ نظام, فعل خداست يك, بررسي فعل خدا ديني است دو, ما علم غير ديني نخواهيم داشت چه فيزيك باشد, چه شيمي باشد آن وقت اين ميشود اصل جامع, اين ميشود قانون اساسي; آنگاه تحوّل علوم انساني كه گوشهاي از علوم جهان است آن هم مبادي خاصّ خودش را دارد, انسانشناسي خاصّ خودش را دارد; لذا شما بزرگواران و عزيزان هم قدر خودتان را ميدانيد و هم اين دانشجوياني كه امانتهاي الهياند در دستگاه شما پرورش مييابند اينها بايد روشن بشوند كه فرشتهاند, نه ـ معاذ الله ـ نظير دامي كه تا گور زندگي ميكند اينچنين نيست; بعد كم كم وقتي مزه اين حرفها در كام آنها شيرين شد فهميدند كه چيز شيرين است اين حرفها به آدم ميفهماند كه يك چيز شيرين است بعد به دنبال آن ميرود. حرفي مولوي در مثنوي دارد ميگويد: «اي برادر تو همان انديشهاي» محصول كار آدم همان دانش اوست اما وقتي انسان فهميد يك چيز خوبي هست و به دنبال آن نرفت از آن به بعد مولوي ميگويد: «گردن بزن انديشه را از ما کجا از او كجا». يك وقت ميگويد تمام سرمايه انسان همان دانش است «اي برادر تو همان انديشهاي»; بعد ميفرمايد: «گردن بزن انديشه را». اگر كسي مدرسهاي داشته باشد, دانشگاهي داشته باشد مرتب بگويد كه عسلي هست, زنبوري هست, كندويي هست, گُلي هست, مكيدني هست همه اين حرفها هست اين دانشجو را دانشمند بار ميآورد همانطوري كه موريس مترلينگ كتابي درباره زنبور عسل نوشته, اين دانش است خودش هم ممكن است كندو بسازد اما هرگز كام او شيرين نميشود انساني كه تلاش و كوشش كرده و ثابت كرده و برهان اقامه كرده خدا هست اما كام او شيرين نميشود, اين مثل عليبنابيطالب سحرها ناله بزند ضجّه بزند گمكرده داشته باشد, اين نيست, «إِلهِي كَفَي لي عِزَّاً»[16] كام انسان وقتي شيرين ميشود كه بيفتد در بحث عبادت؛ آن سجده و نالهاي كه ميكند آن اشكي كه ميريزد كام او شيرين ميشود; آن وقت معلوم ميشود عسل درست كرده حتي در كتابهاي موريس مترلينگ اين ميداند زنبور يعني چه, كندو يعني چه, عسل يعني چه, گل يعني چه, مكيدن يعني چه, مَلكه يعني چه, همه اين حرفها را ممكن است كتاب بنويسد و تدريس كند; ولي كام او شيرين نميشود. مولوي اول در مثنوي ميگويد «اي برادر تو همان انديشهاي»[17] كه بفهم خبري هست, بعد ميگويد تا آن كار را نكردي كام تو شيرين نميشود همان كسي كه ميگويد: «اي برادر تو همان انديشهاي» در ديوان شمس هست ميگويد: «گردن بزن انديشه را از ما کجا از او کجا»![18]
آن وقت اين دانشگاه در اعتكاف, فرشتهپرور است كم نداشتيد شما چه در شهدا و چه در بزرگانتان كه ننگشان ميآيد كه از اختلاس سخنی بگويند اينها محصول دانشگاه است, اينها پرورشيافته همين دانشگاه اسلامي هستند. هرگز با اختلاس, با رشوه, با فروش سؤالات اينها رابطهای ندارند چون دهن اينها شيرين شد.بنابراين اميدواريم كه شما بزرگان شاگرداني تربيت كنيد كه با اين معارف الهي شيرينكام باشند.
من مجدداً مقدم شما اساتيد, رؤسا و فرهيختگان دانشگاه و نمايندههاي روحاني معظّم كه اينجا حضور دارند را گرامي ميدارم و دهه پربركت كرامت را هم به همه شما تهنيت عرض ميكنم و خير و صلاح و فلاح همه دانشگاهيان مخصوصاً شما بزرگواران را از خداي سبحان مسئلت ميكنيم.
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما! خطر تكفيريها, سلفيها, داعشيها را به خود آنها برگردان! خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! مسلمانهاي محروم و مظلوم فلسطين و غزّه را مورد عنايت ويژه خاصّ خودت قرار بده! تو را به قدرت و عظمتت قسم اقتصاد مقاومتي مملكت, مشكلات مسكن, اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه وليّات حل بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان! ازدواج جوانها را در سايه لطف وليّات حل بفرما! جوانهاي مملكت و فرزندانمان را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سوره بقره، آيه55.
[2] . سوره طه، آيه64.
[3] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه186.
[4] . التوحيد(للصدوق)، ص35.
[5] . مستدرک الوسائل، ج16، ص438.
[6] . ديوان حکيم سنايی
[7] . سوره بقره، آيه125.
[8] . سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.
[9] . الخصال(للصدوق)، ج1، ص27؛ «عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ».
[10] . سوره احزاب، آيه32.
[11] . ديوان اشعار عطار، غزل شماره337؛ «ز سرگشتگی زير چوگان چرخ٭٭٭چو گويی ندانی فراز از فرود».
[12] . سوره مائده، آيه52.
[13] . سوره اعراف، آيه20.
[14] . ديوان حکيم سنايی، قصيده شماره185.
[15] . ديوان حافظ، غزل شماره37.
[16] . الخصال(للصدوق)، ج2، ص420؛ «إِلَهِي كَفَی لِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَ كَفَی بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً».
[17] . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش9.
[18] . مولوی، ديوان شمس، غزل شماره33.