20 08 2014 445120 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1393/05/30)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء )عليهما آلاف التحيّة و الثناء( بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

در آستانه شهادت وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) هستيم، اين مصيبت بزرگ را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تعزيت عرض مي‌كنيم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم به بركت قرآن و عترت عموماً و وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) خصوصاً، نظام ما, مسئولان ما, دولت و ملت و مملكت ما, قاطبهٴ علاقه‌مندان به قرآن و عترت و شما بزرگواران و فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي و برادران سپاهي و عزيزاني كه اسامي شريفشان اين‌جا برده شد، همه شما بزرگواران مشمول عنايت ويژه وليّ عصر(ارواحنا فداه) باشيد و ادعيه خالصانه آن حضرت شامل حال همه شما بشود!

وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) كه رئيس مذهب ماست، كاري كرده است كه در زمان رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) آن حضرت انجام داد. برنامه‌اي كه وجود مبارك پيامبر داشت، امير بيان و بنان علي‌ بن ‌ابي ‌طالب(سلام الله عليه) آن را كاملاً ترسيم كرد; يعني جهان را در سه قسمت وصف كرد، به صورتی که داخلهٴ حجاز, همسايه‌هاي حجاز و جهان معاصر را تبيين كرد؛ عقايد مردم جهانِ آن روز را از يك سو و معتقدات مردم «جزيرةالعرب» را از سوي ديگر تبيين كرد, بيماري‌هاي اخلاقي, اعتقادي, سياسي, اجتماعي را شرح داد و فرمود گرفتاري‌هاي مردم چه در بخش محلّي و ملّي, چه در بخش منطقه‌اي و چه در بخش جهاني اين بود که وجود مبارك رسول گرامي(صلی الله عليه و آله و سلّم) قيام كرد، هم مشكلات محلّي و ملّي, هم مشكلات منطقه‌اي و هم مشكلات جهاني را حل كرد. همان مشكلي كه وجود مبارك پيامبر داشت و مشكل‌گشايي كه به دست رسالت رسول اكرم انجام شد، همان مشكل در زمان امام صادق(سلام الله عليه) بود و همان مشكل‌گشايي به دست امام صادق(سلام الله عليه) حل شد.

امير مؤمنان(سلام الله عليه) در بخشي از خطبه‌هاي نهج‌البلاغه[1] فرمود مشكلات اعتقادي مردم حجاز, مجاوران حجاز و جهان معاصر يا الحاد بود يا شرك بود يا مشوبيّت اعتقادي و مانند آن بود؛ برخي‌ها ملحد بودند و مي‌گفتند: ﴿مَا هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾؛[2] آغاز و انجام جهان همين گهواره تا گور است که انسان به دنيا مي‌آيد, رشد مي‌كند و بعد مي‌پوسد و ديگر هيچ  میشود, نه اينکه از پوست به در آيد، مرگ پوسيدن است و پايان زندگي بشر پوچي است و ديگر هيچ خبری نيست. اين حرف ملحدان آن روز بود, ملحدان عصر امام صادق بود و حرف ملحدان عصر كنوني هم هست. فرمود: «أَوْ مُلْحِدٍ»؛ برخي‌ها مشرك بودند و مي‌گفتند خدايي هست, «ربّ‌العالمين» هست و مدير كل هست، اما تدبير و اداره زمين و زمان و انسان و حيوان و مانند اينها را به دست بت‌ها سپرده است كه اينها ارباب ارباب متفرّق‌ ما هستند, قائل به ربوبيّت اينها بودند و می‌گفتند اينها مستقلّ‌ می‌باشند و مدبّر هستند، اينها مشرك بودند. در بخش‌هاي اعتقادي يا الحاد بود يا شرك, در بخش‌هاي اخلاقي فساد بود، دروغ بود، ظلم بود، كينه بود، حِقد بود، غارتگري و ظلم و مانند آن بود. ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾,[3] شعار رسمي سردمداران زور و مانند آن بود؛ اينها را وجود مبارك امير مؤمنان(سلام الله عليه) تبيين كرد و فرمود در عصر جاهليّت چه در حجاز, چه در مجاوران حجاز, چه در كلّ جهان آن روز همين‌طور بود. در عصر امام صادق(سلام الله عليه) هم همين مشكلات محلّي و ملّي از يك سو, منطقه‌اي از سوي ديگر و بين‌المللي از سوي سوم بود؛ يا الحاد بود يا شرك بود يا مشوبيت اخلاقي و اعتقادي بود يا شعار رسمي ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ بود.

آنچه امروز شما در غزّه و فلسطين و از صهيونيست‌ها مي‌بينيد, ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ است. آنچه در استكبار جهاني مشاهده مي‌كنيد, ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ است. فرمود رسول گرامي(صل الله عليه و آله وسلّم) آمده است که اين ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ را به ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّي﴾[4] تبديل كرد و ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها﴾[5] را به جاي ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾ نشاند، وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) هم همين كار را كرد. عظمت كار پيامبر با تبيين كار علوي(سلام الله عليهما) روشن مي‌‌شود. كار وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) هم با همين صعوبت و دشواري بود. بني‌اميه در كوتاه‌ترين مدت وجود مبارك امام دوم را مسموم كردند، سبّ و لعن امام اول را جزء عبادات مردم شمردند كه برخي در نماز, در حالت سجده و برخي در تعقيبات نماز فحش و سبّ و دشنام علي ‌بن ‌ابي ‌طالب را عبادت مي‌دانستند، حتی برخي‌ها که يادشان رفته بود ـ معاذ الله ـ علي(سلام الله عليه) را در نماز لعن كنند و در كوي و برزن يادشان ‌آمد، همان‌جا سجده كردند يا مثلاً به نام خدا علي(سلام الله عليه) را لعن كردند و مسجدي به شكرانه اين يادآوري به نام مسجد ذكر ساختند; يعني سخنگويان و مبلّغان اموي كاري كردند كه فحش علي ‌بن ‌ابي طالب مثل «سبحان الله» عبادت بود که اين كار دوم آنها بود. بعد از مسموم كردن امام دوم، سبّ امام اول را رسمي كردند؛ بعد جريان كربلا را راه‌اندازي كردند، بعد غارتگري مدينه را راه‌اندازي كردند. در كوتاه‌ترين مدت تلخ‌ترين كار را امويان كردند، بعد كار به جايي رسيد كه تبليغي جز شمشير نداشتند, اين عصر جاهليّت جديد بود؛ بعد بني‌العباس با مكر و حيله و خيانت آمدند با امويان مبارزه كردند که به نام بني‌هاشم قيام كردند و عليه بني‌هاشم عمل كردند، اين كار بني‌العباس بود و آن كار بني‌اميه بود که مي‌گفتند:

يا ليت جور بني مروان عاد لنا ٭٭٭ و أن عدل بني العباس في النار[6]

بيش از هفت امام به وسيله عباسي‌ها و بني‌العباس مسموم و شهيد شدند، اين كار بني‌العباس و آن كار بني‌اميّه بود.

پس از نظر اعتقاد گرفتار الحاد و شرك و مشوبيت اعتقادي بودند، از نظر عمل و اخلاق و ضدّ عدل ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾، كشتار در داخل و خارج و غارتگري كار رسمي آنها بود. همان كاري كه وجود مبارك پيامبر(صل الله عليه و آله و سلّم) كرده است كه عدل را به جاي ظلم نشاند, توحيد را به جاي شرك نشاند, حق و اصل مبدأشناسي را به جاي الحاد نشاند, انسانيّت را به جاي بربريّت نشاند, كار رسول گرامي آن بود و وجود مبارك امام صادق هم همين كار را كرد. تنها او حوزه علميه داشته باشد و رئيس مذهب باشد و حكم فقهي بيان كند نبود؛ او با ملحدان از يك سو, با مشركان از سوي ديگر, با كساني كه مشوبيت اعتقادي و اخلاقي داشتند از سوي ديگر, با امويان از سوي ديگر و با عباسيان از سوي ديگر, نظام اسلامي را هم معرفي كرد، هم با استقامت و پايداري اين نظام را حفظ كرد.

كسي آمده حضور امام صادق عرض كرد به چه دليل خدا هست؟ فرمود: به سه دليل هست. اگر از اهل معرفت سؤال كني عارفان با دل خدا را مي‌شناسند: «رَأَتْهُ‏ الْقُلُوبُ‏ بِنُورِ الْإِيمَانِ». اهل فلسفه و حكمت باشي «وَ أَثْبَتَتْهُ‏ الْعُقُولُ‏ بِيَقَظَتِهَا»،[7] فرمود يا دل يا فكر؛ اول راه فكر است. راه فكر, راه غالب انسان‌هاست؛ كمتر كسي است كه از فكر و عقل به قلب سفر كند. در بين هزارها عالم و روحاني و مرجع و بزرگواران، انگشت‌شمار كساني پيدا مي‌شوند كه اسرار عالم را ببينند، هم‌اكنون كه اين‌جا نشسته هستند بهشت را ببينند, هم‌اكنون كه اين‌جا نشسته‌ هستند جهنم را ببينند. آنچه را که وجود مبارك اميرالمؤمنين در خطبه موحّدان و متّقيان ذكر كرد و فرمود مردان باتقوا نه تنها جهنم نمي‌روند و نه تنها بهشت مي‌روند, بلکه بهشت مشتاق آنهاست تا آنها را زيارت كند: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»؛[8] اوحدي از بزرگان اهل معرفت كساني هستند كه بهشت را مي‌بينند, جهنم را مي‌بينند, اسرار و باطن عالم را مي‌بينند. اگر خدا درباره عده‌اي فرمود: ﴿إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفي‏ عِلِّيِّينَ ٭ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ ٭ كِتابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾؛[9] مرداني هستند كه از درون خيلي‌ها باخبرند, از اسرار خيلي‌ها باخبرند و نامه اعمال خيلي‌ها را مي‌خوانند؛ اينكه مربوط به امام نيست; امام, مقامات برتر و بالاتري دارد. فرمود مقرّبان كساني‌ هستند كه نامه اعمال ديگران را مي‌خوانند، اينها در همين مكتب تربيت شدند؛ منتها اينها جزء اوحدي از اهل ايمان میباشند. فرمود: ﴿إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفي‏ عِلِّيِّينَ ٭ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ ٭ كِتابٌ مَرْقُومٌ﴾ كه ﴿يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾؛ وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود عده‌اي اين‌چنين‌ می‌باشند, امام صادق(سلام الله عليه) فرمود عده‌اي اين‌چنين‌ هستند که خدا را با دين, با يقين و با نور دل يافتند؛ خدا كه ديدني نيست، فرمود: «رَأَتْهُ‏ الْقُلُوبُ‏ بِنُورِ الْإِيمَانِ» اين براي اهل معرفت. «وَ أَثْبَتَتْهُ‏ الْعُقُولُ‏ بِيَقَظَتِهَا»، عقل براي انديشه است و قلب براي شهود است؛ آنها كه با اوساط اهل نظر حوزه و دانشگاه كار دارند مي‌گويند: «اي برادر تو همان انديشه‌اي»[10] اين حرف‌هاي مياني مولوي است. وقتي به اوج و به دل رسيدند، همين مولوي كه در مثنوي گفت: «اي برادر تو همان انديشه‌اي»، در غزليات مي‌گويد: «گردن بزن انديشه را»،[11] تا چه وقت به فكر مفهوم هستي؟ تا چه وقت به فكر صغرا و قياس و علم حصولي هستي؟ اين علم حصولي را «ذبح» كن, قرباني كني و آن معلوم را درياب; «گردن بزن انديشه را»، اين هوش را بفروش و هوش ديگر بگير. آن يك راه ديگري است كه نه از ما توقّع دارند و نه ما اگر به آن‌جا نرسيديم مسئول هستيم بين هزارها روحاني و هزارها مرجع و هزارها حكيم در يك اوحدي پيدا مي‌شود.

مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد دوم كافي نقل كرد كه جواني بود زردچهره, وجود مبارك پيامبر(صل الله عليه و آله وسلّم) فرمود: چرا زرد چهره‌اي؟ آيا بيماري؟ عرض كرد: نه, بي‌خوابي سحر مرا به اين صورت درآورد. فرمود: چه خبر است؟ گفت: «أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً». فرمود: علامت يقين تو چيست؟ فرمود: «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَی عَرْشِ رَبِّي»; عرش خدا را مي‌بينم, فرشته‌ها را مي‌بينم. مرحوم كليني نقل كرد كه وجود مبارك پيغمبر فرمود: «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ»،[12] اين راه وجود دارد. اين را نه ما مي‌فهميم، نه بر فرض بفهميم براي ما رفتني است و نه از ما توقّع دارند; ولي اين مكتب توان آن را دارد كه چنين عارفي تربيت كند.

وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود عرفا خدا را با دل مي‌بينند، اگر علي(سلام الله عليه) است مي‌گويد: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»[13] و اگر «حَارِثَةَ بْنَ مَالِك» است مي‌گويد: «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَی عَرْشِ رَبِّي» و اگر متّقيان هستند «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»، اين راه باز است؛ وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود گروهي اين راه را مي‌روند. حكما و متكلّمان «أَثْبَتَتْهُ‏ الْعُقُولُ»; عقل, با انديشه و استدلال و برهان و فلسفه و كلام كار دارد; قلب, با شهود و ايمان و عمل صالح كار دارد; «أَثْبَتَتْهُ‏ الْعُقُولُ‏ بِيَقَظَتِهَا» مثل امر روشن, برهانی كرده است. راه سوم هم راه دانشمندان متديّن دانشگاهي است كه با تجربه‌هاي حسّي, نظم دقيق و رقيق عالم را مي‌بينند و از اين نظم به ناظم پي مي‌برند «وَ أَبْصَرَتْهُ‏ الْأَبْصَارُ بِمَا رَأَتْهُ مِنْ حُسْنِ التَّرْكِيبِ وَ إِحْكَامِ التَّأْلِيفِ»؛[14] آن‌كه استاد تجربي است خدا را مي‌بيند که با يك قطره آب اين لؤلؤ لالا را ساخت. صدها دانشكده انسان‌شناسي درباره بدن انسان دارند كار مي‌كنند، اما بسياري از مجهولات همچنان مانده است، چه رسد به روح؛ بدن انسان نسبت به روح انسان قابل قياس نيست، آن روح را فرمود: ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً﴾.[15] اين نظم دقيق رياضي كه صدها دانشكده فقط مربوط به بدن انسان دارند كار مي‌كنند، هنوز خيلي از سلول‌ها شناخته نشده, هنوز خيلي از بيماري‌ها شناخته نشده, هنوز خيلي از داروها شناخته نشده و هنوز راه كيفيت درمان بعد از شناخت دارو شناخته نشده، همه براي يك قطره آب است. فرمود آنها كه اهل تجربه حسي هستند، از اين نظم دقيق «محيّرالعقول» پي به خدا مي‌برند؛ آنها كه فيلسوف و متكلّم‌ می‌باشند، با برهان حصولي خدا را ثابت مي‌كنند؛ آنها كه عارف و اهل شهودند، با دل خدا را مي‌بينند: «رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِنُورِ الْإِيمَانِ وَ أَثْبَتَتْهُ الْعُقُولُ بِيَقَظَتِهَا إِثْبَاتَ الْعِيَانِ وَ أَبْصَرَتْهُ‏ الْأَبْصَارُ بِمَا رَأَتْهُ مِنْ حُسْنِ التَّرْكِيبِ وَ إِحْكَامِ التَّأْلِيفِ»، اين راه‌هاي مبارزهٴ علمي و عقليِ وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نسبت به ملحدان و همچنين نسبت به مشركان بود.

«عَبْدُ الْكَرِيمِ‏ ابْن أَبِي‏ الْعَوْجَاءِ» زنديق, وارد مكه شد، او شخص معتقدی نبود. سالانه افراد به مكه مي‌آمدند، آنها كه اهل بازي بودند و فخرشان در غارتگري بود, فخرشان در زدن و كُشتن و بُردن بود، مفاخرشان را در بازار عكاظ حجاز ـ در ايام حج ـ بازگو مي‌كردند و كارشان اين بود كه ما فلان كار را كرديم, فلان فخر را آورديم و مانند آن. «عَبْدُ الْكَرِيمِ‏ ابْنُ‏ أَبِي‏ الْعَوْجَاءِ» زنديق, از اين قبيل نبود; ولي چون جريان مكه يك كار بين‌المللي بود همه مي‌آمدند. او به صاحب‌نظران گفت مرا با دانشمندي روبه‌رو كنيد كه من با او درباره مسائل اعتقادي و جهان‌بيني سخن بگويم, او را به امام صادق معرفي كردند و گفتند با اين مردي كه كنار كعبه نشسته است بحث كن. «عَبْدُ الْكَرِيمِ‏ ابْنُ‏ أَبِي‏ الْعَوْجَاء», زنديقِ معروف مي‌گويد من با كسي كه به نام «جَعْفَرِ بْنِ‏ مُحَمَّد» است گفتگو كردم، در حالی که از بس برهان اقامه كرد، نزديك بود او بين من و خود, خدا را ثابت كند. بعد گفت: اگر فرشته‌اي در بين بشر هست, اين است, اگر ملكوتي به لباس مُلكي در مي‌آيد اين مرد است، ديگران همين‌طور مي‌گردند؛ ولي نمي‌دانند که چرا مي‌گردند؛ ولي اگر فرشته‌اي به صورت بشر درآمده، اين مرد است. اين «عَبْدُ الْكَرِيمِ‏ ابْنُ‏ أَبِي‏ الْعَوْجَاء» زنديق كه جريانش در احتجاج[16] مرحوم طبرسي و ديگر كتاب‌ها و جوامع روايي ما هست. امام صادق با اينها بهگونهای برخورد مي‌كرد, با ملحدان بهگونهای ديگر برخورد مي‌كرد, با مشركان بهگونهای برخورد مي‌كرد, با كساني كه مسئوليت دارند ولي يا تدبير آن رشته را ندارند يا عُرضه مهار نفس را ندارند با يك راه ديگر مبارزه مي‌كرد.

 از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيد كه خداي سبحان انسان را آزاد گذاشت، آزادي از بهترين نعمت‌هاست; ولي برخي از امور جزء امانت‌هاي اوست و جزء آزادي‌هاي او نيست؛ مال او در اختيار اوست, وقت او در اختيار اوست و اينها را آزادانه مي‌تواند صرف كند، اما آبرويِ او براي او نيست؛ آبروي ما براي ما نيست كه هر جا خواستيم صرف كنيم، اين آبرو و جان ما امانت است. چرا انتحار حرام است؟ براي اينكه ما مالك جان نيستيم. چرا آبروريزي حرام است؟ اگر كسي آبروي ما را بريزد معصيت كرده است؛ خودِ ما آبروي خودمان را بريزيم، به آن علت هم باز جهنم مي‌رويم و معصيت مرتکب می‌شويم، براي اينكه آبروي ما امانت الهي است و براي ما نيست. از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه اينكه شما فرموديد خداي سبحان همه كارها را در اختيار بشر قرار داد, «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ‏ إِلَی‏ الْمُؤْمِنِ‏ أُمُورَهُ‏ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ»;[17] يعني چه؟ خدا به افراد اجازه نداد كه خودشان را ذليل و فرومايه كنند. اگر چيزي را امضا كنند كه ذلّت ملت در آن است، در حالی كه دولت و ملّت و رهبري امت با اين كار مخالف‌ هستند، بر اساس همين منش است؛ اين مكتب امام صادق است که دارد كشور را اداره مي‌كند. فرمود آن تعهّد, آن كنوانسيون, آن ميثاق، آن پيمان, آن «ان‌پی‌تی»[18] و آن كاري كه باعث ذلّت يك مملكت است را انجام ندهيد، خدا چنين كاري را اجازه نداده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ‏ إِلَی‏ الْمُؤْمِنِ‏ أُمُورَهُ‏ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ».

از حضرت سؤال كردند انسان خود را ذليل كند, يعني چه؟ فرمود که آبروي انسان براي انسان نيست. انسان كاري بكند كه «مسلوب‌الحيثيه» شود; اين شخص معصيت كرده است. به ما گفتند آبرو, امانت الهي است؛ مثل جان, بعد فرمود راه آبروريزي و يكي از مصاديق آبروريزي و يكي از مصاديق ذلّت نفس كه حرام هست اين است كه انسان سِمتي را قبول كند كه نتواند آن را اداره كند. اگر شما مي‌بينيد در كشوري كسي سِمتي دارد و نمي‌تواند آن را اداره كند خب اين كار مي‌شود معصيت. فرمود اگر كسي مسئوليتي را قبول كرد و نمي‌تواند آن را اداره كند، اول بايد عاقلانه بگويد من نمي‌توانم و بعد وقتي هم كه فهميد فوراً استعفا دهد. فرمود اگر كسي سِمتي را قبول كرد و نتوانست آن سِمت, آن كُرسي و آن پُست را اداره كند، فوراً استعفا دهد. اگر حوزوي است بخواهد تدريس كند، بايد مدرّس لايق باشد؛ اگر دانشگاهي است بخواهد استاد باشد، بايد استاد ماهر باشد و اگر مسئول سياسي, اجتماعي, اخلاقي است بايد مدير و مدبّر كارآمد باشد. اين بيان امام صادق(سلام الله عليه) است که حرام است؛ يعني اگر كسي نمي‌تواند سِمتي را اداره كند، اگر به او دادند و او خودپ مي‌داند كه عُرضه اين كار را ندارد، حرام است که اين كار را انجام دهد. اين شخص هم خودش را ذليل كرده و هم حقوق مردم را تضييع كرده است. آن وقت اين بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) هم بخش عقايد را اصلاح مي‌كند, هم بخش اخلاق را اصلاح مي‌كند, هم بخش حقوق را اصلاح مي‌كند, هم بخش‌هاي سياست جامعه را اصلاح مي‌كند.

با امويان از يك سو كنار آمده است كه محفوظ ماند, با عباسيان از يك سو كنار آمده است كه محفوظ بود و هم اينکه شيعيان جامعه را از اين دو خطر حفظ كرد. كاري نكرد كه شيعه آسيب ببيند, كاري نكرد كه اهل بيت و اين مكتب آسيب ببينند. اين كاري كه ذات اقدس الهي به وسيله پيامبر در آن عصر انجام داد و به وسيله امام صادق در آن عصر انجام داد، الآن به وسيله نظام اسلامي در اين عصر انجام مي‌پذيرد و همه ما هم مسئول هستيم.

من از همه بزرگواران, دولت و ملت و مملكت, عزيزان سپاهي, ارتشي, بسيجي, همه بزرگواراني كه در اين منطقه تلاش و كوشش كردند و امنيت و امانت دين را حفظ مي‌كنند متشكريم. از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم سپاه ما, عزيزان بسيجي و ساير مسئولين ما را شامل ادعيه زاكيّه وليّ عصر قرار بدهد!

ولي خطر زير گوش ماست. مگر كسي فكر مي‌كرد عراقي كه اكثريّت قاطع آن شيعه‌ هستند, آن‌جا داعش پيدا شود؟ در سوريه, داعش پيدا شود؟ الآن ما در ميدان مين هستيم، لکن به بركت قرآن و عترت محفوظ می‌باشيم. شرق ما را نگاه كنيد، اين کشورهای افغانستان و پاكستان است كه هر روز شعله جنگ برپاست. غرب ما را نگاه كنيد كه متأسفانه داعش آمده و آن‌جا را با وجود اعتاب مقدسه, مركز درگيری قرار داده است. جنوب ما را نگاه كنيد كه پايگاه نظام «اعدا عدوّ» ما؛ يعني آمريكاست؛ شمال ما كه تركيه بود تا حدودي با ما مهربان بود، اما پايگاه انجرليك تركيه که پيمان نظامي با «اعدا عدوّ» ما بسته است؛ يعني آمريكا و صهيونيست كه اگر از آن‌جا موشك يا هواپيما پرواز كند، آسيب‌پذيريم. ما در ميدان مين هستيم و بايد بدانيم كه مديون قرآن و عترتيم و بايد بدانيم مديون حسين و سيّدالشهداء و امام صادقيم. ما اين كشور را دوست داريم، ما اين پرچم سه رنگ را دوست داريم; ولي عقل داريم و مي‌گوييم اين پرچم سه رنگ آن عُرضه را ندارد كه خودش را حفظ كند، چه رسد به اينكه ما را حفظ كند; ولي پرچم يا حسين آن هنر را دارد كه هم خود را حفظ كند و هم كشور را حفظ كند. ما همين پرچم سه رنگ را داشتيم و در جنگ جهاني اول و دوم آسيب ديديم. كودتاي ننگين 28 مرداد ـ كه اين روزها سالگرد آن است ـ را ما ديديم. آن روزها سنّ ما 21 سال بود؛ يعني حدود شصت سال قبل 28 مرداد 1332, سنّ ما تقريباً 21 سال بود. ما آن روز جزء طلبه‌هاي جوان حوزه علميه تهران بوديم. مرحوم آيت الله كاشاني(رضوان الله عليه) و ساير علمايي كه حضور داشتند باعث مي‌شد كه طلاب در آن‌جا حضور داشته باشند. آمريكايي‌ها در ظرف چهار ساعت با بودن اين پرچم سه رنگ اين كشور را به غارت بردند. در جمع شما شايد كسي نباشد كه جريان كودتاي ننگين 28 مرداد را با چشم ديده باشد. 28 مرداد 1332 گلابي‌هاي نطنز و غير نطنز به بازار مي‌آيد، كساني كه در تهران زندگي مي‌كنند مي‌دانند در بخش مولوي كه جنوب تهران است, ميداني داشت قبلاً به عنوان ميدان شاه که الآن شده ميدان قيام، در كنار آن ميدان مدرسه حاج ابوالفتح بود كه بخشی از طلاب آمل و غير آمل در آن‌جا درس مي‌خواندند. 28 مرداد 1332 يك تهراني دست‌فروش, ميوه‌فروش چند جعبه گلابي را از ميدان تره‌بار گرفت و آورد. ساعت نُه و نيم داشت اين ميوه‌ها را روي بساط خود جدا مي‌كرد و مي‌فروخت و داد مي‌زد: آي شاه ميوه! همين مردم ريختند بساط او را به هم زدند كه چرا اسم شاه را مي‌بري؟! شعار رسمي مردم تهران در آن روز مرگ بر شاه بود، چون مصدق نفت را ملي كرد، جنايت پهلوي را روشن كرد، ننگين‌ بودن دودمان پهلوي را براي مردم روشن كرد، مردم هم دشمن شاه بودند و شعار رسمي مردم مرگ بر شاه بود که ريختند و بساط او را به هم زدند؛ يعنی در ساعت نُه و نيم 28 مرداد 1332, ساعت ده كودتا شد و مصدق و باند او به زندان افتادند و زاهدي روي كار آمد و كابينه تشكيل داد، بعدازظهر همان روز شعار رسمي مردم جاويد شاه شد. در ظرف چهار ساعت و با بودن همين پرچم سه رنگ؛ اما وقتي امام و روحانيت و مسجد و حسينيه و دين قيام كرد، شعار رسمي مردم در شانزده شهريور مرگ بر شاه بود؛ آن همه كشتار و شهادت در ميدان شهداي فعلي و ژاله سابق انجام شد، شعار رسمی مرگ بر شاه بود؛ هجده شهريور هم شعار مرگ بر شاه بود, تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد هم شعار رسمي مردم بود. سرّش آن است كه آن پرچم سه رنگ نتوانست خود را نه در جنگ جهاني اول, نه در جنگ جهاني دوم و نه در كودتاي ننگين 28 مرداد حفظ كند. اگر مسجد گوهرشاد را به توپ بستند، اين پرچم سه رنگ بود و اگر نفت را دادند به آمريكا و انگليس اين پرچم بود, اگر گاز را دادند به شوروي اين پرچم بود و اگر ما را ژاندارم منطقه كردند، اين پرچم سه رنگ بود؛ از اين پرچم سه رنگ به تنهايي كاري برنمي‌آيد. اما وقتي پرچم يا حسين آمد، بسياري از شما ديديد که پنجاه‌ نفر سپاهي و بسيجي وقتي به ميدان مي‌رفتند يك مورد هم پرچم سه رنگ نبود، بلکه همه يا زهرا, يا حسن و يا حسين بود. اين پرچم‌ها آ‌ن هنر را دارند كه پرچم سه رنگ را حفظ كنند؛ ولي آن پرچم سه رنگ اين عرضه را ندارد كه خود را حفظ كند، چه رسد به اينکه پرچم يا حسين را حفظ کند. پرچم يا حسين را پهلوي به هم زده بود، حسينيه‌ها را خراب كرده بود, اوقاف را خراب كرده بود، جلوی روضه‌خوانی‌ها را گرفته بود. بنابراين ما بايد بدانيم كه چه چيزي را تكريم كنيم، اگر كسي مسلمان است براساس قرآن و عترت بايد بگويد يا حسين, اگر مسلمان نيست و دين ندارد، نداشته باشد؛ ولي بالأخره به وطن علاقه‌مند است، اگر به وطن علاقه‌مند است بايد بگويد يا حسين! براي اينكه اين پرچم کشور را حفظ كرد, اين پرچم نشان داد؛ گفت اگر غيرت است و اگر هميّت است به خاطر اين پرچم است. چرا الآن اين‌طور دارند در برابر داعش‌ها مقاومت مي‌كنند؟ عامل مقاومت چيست؟ چون آنها مي‌گفتند انسان كه مي‌ميرد مي‌پوسد, اهل بيت آمدند گفتند انسان كه مي‌ميرد از پوست به در مي‌آيد. شما دعاي روز سه‌شنبه را كه حتماً مي‌خوانيد، مي‌گويد: خدايا مرگ مرا طوري قرار بده كه از مجاورت «لئام» برسم به مجاورت «كرام».[19] ما از مذبله‌اي فرار مي‌كنيم، اين‌طور نيست كه اين‌جا خبري باشد، هر چه خبر هست آنجاست؛ منتها ما نمي‌دانيم مرگ يعني چه و ما خيال مي‌كنيم مرگ پوسيدن است. امام صادق و امثال امام صادق(سلام الله عليهم) به ما فرمودند ـ ده‌ها بار شنيديد كه اينها به ما گفتند ـ انسان مرگ را مي‌ميراند، نه بميرد؛ بين اين دو مطلب خيلي فرق است. مرگ ما را از پا در مي‌آورد يا ما مرگ را از پا در مي‌آوريم؟ اين حرف‌ها كه قبلاً در ايران نبود، درست است كه مولوي و امثال مولوي مردان بزرگی هستند؛ ولي ايران آن هنر را نداشت كه قبل از اسلام اين‌طور بسرايد:

مرگ اگر مرد است آيد پيش من *** تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جاني برم بي‌رنگ و بو *** او ز من دلقي ستاند رنگ رنگ[20]

ما مرگ را مي‌ميرانيم و ابدي مي‌شويم. چرا ايراني قبل از اسلام اين حرف را نمي‌زد؟ بعد از آمدن قرآن و اهل بيت به اين معرفت دست يافتند كه انسان براي هميشه هست، ما مهاجريم, ما مسافريم و ما با مرگ از پوست به در مي‌آييم، نه اينکه بپوسيم.

بنابراين اين را وجود مبارك امام صادق گفت و تکرار کرد تا اينکه آن عقايد را حفظ كرد, آن برهان را حفظ كرد, آن فلسفه و كلام را حفظ كرد, آ‌ن فقه و اخلاق را حفظ كرد, آن سياست و جامعه‌شناسي را حفظ كرد که رئيس مذهب ما شده است.

 ما از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم كه به بركت كوشش اهل بيت و امام صادق(سلام الله عليه) اسلام را در سراسر جهان از هر خطري محفوظ بدارد! امر فرج وليّ‌ خود را تسريع بفرمايد! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما و همه شما عزيزان و بزرگواران، مخصوصاً جوان‌‌هاي ما مشمول ادعيه ويژه وليّ عصر قرار بدهد! سوگواري‌هايي كه در جامعه اسلامي در مراسم بزرگداشت امام صادق انجام مي‌دهند به أحسن وجه مورد قبول خداي سبحان باشد! كوششي كه عزيزان سپاهي ما, عزيزان بسيجي ما, فرماندهان ما, روحانيت معزّز و نماينده‌هاي محترم وليّ فقيه ما، همه کسانی که تلاش و كوششي كردند و شما بزرگواراني كه تلاش و كوشش مي‌كنيد تا جامعه را از خطرهاي تهاجم و شبيخون فرهنگی و مانند آن نجات دهيد, مقبول ذات اقدس الهي و مشمول ادعيه زاكيّه وليّ عصر باشيد! اين خدمات صادقانه شما را وجود مبارك وليّ عصر به أحسن وجه امضا كند! من مجدداً مقدم همه شما بزرگواران را گرامي مي‌داريم و اجر همه شما را از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم و اميدواريم جوان‌هاي ما و فرزندان ما از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت باشند و عزيزاني كه جزء جانبازان و بيماران هستند مشمول ادعيه وليّ عصر باشند! شفاي عاجل الهي نصيب همه بشود!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1]. نهج البلاغه, خطبه1؛ «وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ».

[2]. سوره جاثيه, آيه24.

[3]. سوره طه, آيه64.

[4]. سوره اعلی, آيه14.

[5]. سوره شمس, آيه9.

[6]. المحاسن و المساوی(بيهقی), ص186.

[7]. الاحتجاج(طبرسی)، ج2، ص337.

[8]. نهج البلاغه, خطبه193.

[9]. سوره مطففين, آيات18 ـ 21.

[10]. مثنوی معنوی(مولوی)، دفتر دوم، بخش9؛ « ای برادر تو همان انديشه‌ای *** ما بقی تو استخوان و ريشه‌ای».

[11]. ديوان شمس(مولوی)، غزل33؛ «می ده گزافه ساقيا تا کم شود خوف و رجا *** گردن بزن انديشه را ما از کجا او از کجا».

[12]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج2، ص53.

[13]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص98.

[14]. الاحتجاج(طبرسی)، ج2، ص337.

[15]. سوره اسراء, آيه85.

[16]. الاحتجاج(طبرسی)، ج2، ص335.

[17]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج5، ص63.

[18]. پيمان‌نامه منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای، معاهده عدم اشاعه هسته‌ای يا ان‌پی‌تی به انگليسی: Non-Proliferation Treaty)) در دوران جنگ سرد) 1968 ميلادی برابر با 1347 شمسی) به صورت محدود بين چند کشور جهان منعقد شد. اين پيمان کشورهای جهان را به دو طبقه برخوردار (کشورهای دارای سلاح هسته‌ايي) و غيربرخوردار (کشورهای فاقد سلاح هسته‌ای) تقسيم می‌کند.

[19]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج‌1، ص270؛ «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ رَحْمَةَ الْأَيْتامِ وَ إِطْعامَ الطَّعامِ وَ إِفْشاءَ السَّلامِ وَ مُجانَبَةَ اللِّئامِ وَ صُحْبَةَ الْكِرامِ بِطَوْلِكَ يا مَلْجَأَ الْآمِلِينَ».

[20]. ديوان شمس(مولوی)، غزل1326.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق