جلسه درس اخلاق (1393/03/29)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد(صلّی الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقية الله فی العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما برادران و خواهران ايماني به ويژه رياست محترم دانشگاه علامه طباطبايي و هيئت رئيسه و هيئت علمي و اساتيد بزرگوار اين دانشگاه را گرامي ميداريم از سخنان سودمند رياست محترم همه استفاده كرديم.
دو مطلب را در جمع شما بزرگواران ارائه كنيم يكي مربوط به علم ديني است, يكي مربوط به ماه پربركت شعبان است كه وظيفه ما در بخش پاياني اين ماه چيست؟ اما درباره مطلب اول كه علم ديني است، مستحضريد نظامي الهي و اسلامي خواهد بود, كشوري اسلامي خواهد بود, دانشگاهي اسلامي خواهد بود كه بر اساس علوم ديني سامان بپذيرد, اين مطلب اول و اسلامي شدن دانشگاه هم يك راه دارد و ديگر هيچ, آن راه اين است كه دانش آن اسلامي باشد بقيه امور فرعي است وقتي دانش آن الهي و اسلامي بود بقيه امور فرعي است؛ داشتن نمازخانه, داشتن نماز جماعت, تفكيك جنسيت, تعليم و تعلّم براي رضاي خدا باشد, خروجي دانشگاه بايد به درد جامعه بخورد همه اينها اعمال ديني است نه علم ديني; يعني انسان براي رضاي خدا درس بخواند, براي رضاي خدا كتاب بنويسد, براي رضاي خدا شاگرد بپروراند, براي رضاي خدا تعليم كند, براي نمره و مدرك درس نخواند و درسش هم براي جامعه نافع باشد اينها همه اعمال ديني است اينها هيچگاه دانشگاه را اسلامي نميكند اينها وظيفهاي است كه همه ما داريم هر كاري كه ميكنيم بايد براي رضاي خدا باشد. تنها چيزي كه دانشگاه را اسلامي ميكند دانش است حرف اول و آخر دانشگاه را دانش ميزند. هيچ كس مخالف اين نيست كه تعليم و تعلّم بايد به سود مملكت باشد چه كشورهاي الحادي چه غير الحادي. شما اخيراً شنيديد در مالزي همايشي برگزار شد كتابها و مقالاتشان چاپ شده كه علم ديني را به سُخره گرفتند, گفتند مگر علم ميشود اسلامي باشد. دبير همايش آمده با طنز, سخن را شروع كرده و با طنز هم نتيجه گرفته, گفت آقايان! ما دوچرخه اسلامي و غير اسلامي داريم؟ قدري خنديد و خنداند, دوچرخهسواري اسلامي داريم كه اگر دوچرخهسواري اسلامي بود اينطور ركاب بزنند اسلامي نبود آنطور ركاب بزنند قدري خنديد و خنداند, بعد گفت دوچرخهسوار يا مسلمان است يا غير مسلمان؛ بعد گفت ما فيزيك اسلامي نداريم, شيمي اسلامي نداريم, نجوم اسلامي نداريم, درياشناسي اسلامي نداريم, صحراشناسي اسلامي نداريم, هواشناسي اسلامي نداريم, علم اسلامي و غير اسلامي ندارد آن دانشمند يا مسلمان است يا غير مسلمان، اين عصارهٴ آن همايشي كه با طنز شروع شد. اين اصلاً نه اسلام را ميداند چيست, نه علم را ميداند چيست, نه علم اسلامي را ميداند چيست, اين مطلب دوم.
ما بايد حواسمان جمع باشد كه دانشگاه وقتي به درد مملكت ميخورد كه اسلامي باشد، مثل حوزه علميه و وقتي هم دانشگاه اسلامي ميشود كه دانش آن اسلامي باشد، آن بقيه كارها, كار فرعي است آن كار مسجد و حسينيه است داشتن نمازخانه و امام جماعت و نماينده وليّ فقيه و تعليم براي خدا باشد و تعلّم براي خدا باشد، تقلّب در امتحانات نباشد، خروجي دانشگاه به سود مملكت باشد، اينها اعمال ديني است اينها كه علم نيست اينها وظيفه هر مسلمان است هر كسي در كارش بايد كاري كند در مسير دين باشد اينها دانشگاه را اسلامي نميكند تنها چيزي كه دانشگاه را اسلامي ميكند خود آن كتاب است متن علم است تمام اختلاف علمي هم بر اساس همين است كه آيا ما فيزيك اسلامي داريم يا نه, شيمي اسلامي داريم يا نه, درياشناسي اسلامي داريم يا نه, نجوم اسلامي داريم يا نه, خيليها ميگويند اينها كه اسلامي و غير اسلامي نيست، آن استاد يا مسلمان است يا غير مسلمان وگرنه دانش كه اسلامي نيست، تمام معمّا روي اين قسمت است.
اما مطلب سوم: آيا ما دانش اسلامي داريم يا نداريم مسئله است كسي ميتواند درباره مسئله فتوا بدهد موضوع مسئله, محمول مسئله, ربط بين موضوع و محمول, صورت مسئله را مجتهدانه بفهمد, اگر كسي صورت مسئله را نفهميد كه حقّ جواب ندارد، آيا علم ديني داريم يا نداريم؟ اين مسئله است اين مسئله براي كدام علم است، ما اين مسئله را به كدام علم بدهيم و از آن جواب بگيريم، ما درباره فيزيك بحث نميكنيم, شيمي بحث نميكنيم درباره علم, چون دانشگاه مربوط به فيزيك و شيمي نيست همه علوم در آن هست علوم تجربي هست, تجريدي كلامي هست, تجريدي فلسفي هست, تجريدي عرفاني هست همه اينها از هم جدا هستند علم حسّي تجربي يك بحث دارد, نيمهتجربي يك بحث دارد, تجريدي كلامي يك فن دارد, تجريدي فلسفي يك فن دارد, تجريدي عرفان نظري يك فن دارد, تجريدي شهودي مطرح نيست. مرزهاي همه مشخص است جدايي همه اينها مشخص است ما علم ديني داريم يا نداريم؟ اين مسئله است، اين مسئله را از كجا بپرسيم حرف اولِ جواب مسئله را كسي ميدهد كه صورت مسئله را بفهمد آيا علم ديني هست يا نيست؟ اينكه شما ميبينيد يك مسئله را يك فيلسوف از چند راه حل ميكند يك مسئله را يك رياضيدان از چند راه حل ميكند تمام حرف براي اين است كه او صورت مسئله را خوب فهميد; يعني موضوع را فهميد, محمول را فهميد, ربط بين موضوع و محمول را فهميد ميداند كه اين مسئله را از چه كسي بپرسد با كدام مبادي حل كند. پس وقتي جواب مسئله را ميگيرد كه صورت مسئله حل شود، صورت مسئله هم يك ذهني خالي كه نيست يك واقعيّت خارجي است. واقعيّت خارجي هم كه يك تكبافته نيست هر چه در جهان خارج است لوازمي دارد, ملزوماتي دارد, ملازماتي دارد, مقارناتي دارد اگر كسي صورت مسئله را خوب فهميد، گاهي از راه لازم حل ميكند, گاهي از راه ملزوم حل ميكند, گاهي از راه ملازم حل ميكند اينكه يك رياضيدان ماهر يك مسئله را از پنج, شش راه حل ميكند، سرّش همين است يك فيلسوف يك مسئله را از پنج, شش راه حل ميكند براي اينكه مسئله كه يك رشته تكبافتهٴ جدابافتهٴ از عالم نيست اگر واقعيتي هست لوازمي دارد, ملزوماتي دارد, ملازماتي دارد. يك محقّق يك مسئله را وقتي خوب فهميد از پنج, شش راه حل ميكند. اينكه در كتابهاي علمي ميگويند: «ينبغي تحرير محلّ النزاع اولاً» براي همين است كه صورت مسئله را بفهمد. بخش وسيعي از تحقيقات اين فقها و اصوليين ما بر اساس اين ميگذرد كه ما درباره چه چيزي ميخواهيم بحث كنيم وقتي محقَّق شد كه ما درباره چه چيزي ميخواهيم بحث كنيم آن وقت جوابشان محقّقانه است, اين هم يك مطلب.
آيا علم ديني داريم يا نداريم؟ اين علم براي كدام مسئله است از كدام علم بپرسيم؟ فيزيك ميگويد من محدوده خاصي دارم, شيمي ميگويد من مرز مخصوص دارم, درياشناسي ميگويد من مرز مخصوص دارم ما درباره «العلم المطلق» كه نميتوانيم بحث كنيم همه علوم مثل اين باسكولهاي مخصوص هستند؛ اين باسكولها يك كاميون پنجاه تُني, شصت تُني اينها را ميسنجند، شما از كدام باسكول ميخواهي سؤال كني كُره زمين وزنش چقدر است؟ همه باسكولها جواب ميدهند كه مقدور ما نيست. تمام اين علوم جزئيه مثل باسكولهاي مخصوص است اينها براي كاميون هستند. فيزيك براي مسائل فيزيكي است، فيزيك از ابد خبر ندارد از غيب خبر ندارد از ماوراي طبيعت خبر ندارد. اگر كسي خواست سؤال بكند كه آيا ما علم ديني داريم يا نداريم؟ تنها راهش اين است كه برود از علمي سؤال كند كه درباره جهان سخن ميگويد نه درباره يك مقطع. فيزيك كه جهانبيني نيست, شيمي كه جهانبيني نيست, فقه كه جهانبيني نيست, اصول كه جهانبيني نيست, اينها موضوعات خاصّ خودشان را دارند فقه درباره اين است كه چه عملي بر انسان واجب است چه عملي بر انسان واجب نيست اينكه درباره جهان بحث نميكند. تنها علمي كه متولّي جهانبيني است و جهانداني است و جهانداري است و جهانآرايي, فلسفه است چون فلسفه درباره جهان بحث ميكند جهانبيني است. فلسفه بايد جواب بدهد كه آيا علم ديني داريم يا نه؟ پس معلوم شد كه ما بايد كجا برويم; حالا سراغ فلسفه برويم, فلسفه بايد درباره جهان بحث كند دين عبارت از آن است كه درباره خدا اسماي خدا, اوصاف خدا, افعال خدا, اقوال خدا, آثار خدا و صُنع خدا بحث ميكند اين معني دين است. اگر ـ معاذ الله ـ آن فلسفه الحادي بود، اين فلسفهٴ الحادي چون وقتي وارد بحث ميشود خود فلسفه اول سكولار است سكولار؛ يعني «لابشرط» نه يعني ضدّ دين, يعني بيتفاوت چون اصلاً معلوم نيست دين در عالم هست يا نه, خدا هست يا نه, اگر اين فلسفه الحادي بود كجراهه رفت دو آسيب و سمپاشي ميكند، اول خودش را مسموم ميكند ميشود فلسفه الحادي و ضدّ دين, بعد همه علومي كه در جهان هست اين را سمپاشي ميكند ميشود ضدّ دين, وقتي خدايي نيست, وحياي نيست, قيامتي نيست, ديني نيست، علمِ دين ميشود فسون و فسانه. اوّلين خودزني كه فلسفه الحادي دارد اين است كه خودش را مسموم ميكند، ميشود فلسفه الحادي، بعد همه علومي كه زيرمجموعه اوست اين را الحادي ميكند ميشود فيزيك ضدّ دين, شيمي ضدّ دين، اينكه در آن علوم, دين را مسخره ميكنند براي اينكه بدهكار فلسفه الحادياند، جهانبيني آنها گفت خدا نيست وقتي خدا نيست دين نيست دين ميشود افيون, ميشود فسون و فسانه آن وقت علم ديني هم ميشود افسون, اين براي فلسفه الحادي و اگر ـ انشاءالله ـ كجراهه نرفت راه مستقيم را طي كرد دوتا خدمت ميكند: اول به خودش خدمت ميكند ميشود فلسفه الهي چون ثابت كرد خدايي هست, قيامتي هست, وحي و نبوّتي هست خودش را معطّر ميكند ميشود فلسفه الهي, بعد همه علوم زيرمجموعه خودش را معطّر ميكند ميشود علم ديني, چرا؟ براي اينكه فلسفه الهي ميگويد چيزي در جهان نيست مگر كار خدا, اگر آسمان هست او آفريد, اگر زمين هست او آفريد, اگر گذشته هست او اداره كرد, اگر آينده هست او اداره ميكند, اگر انسان و جماد و نبات و حيوانات هست او اداره ميكند.
پس جهان جز فعل خدا چيزي نيست, بحث درباره فعل خدا هم بحث ديني است ما كه در حوزه بحث ميكنيم ميگوييم خدا چنين گفت ميشود ديني آن وقت آن استاد دانشگاه كه بحث ميكند ميگويد خدا چنين كرد ديني نيست؟! ما فرض نداريم كه علم غير ديني داشته باشيم، شما درباره چه چيزي ميخواهيد بحث كنيد زمين بخواهيد بحث كنيد كارِ اوست, زمان بخواهيد بحث كنيد كار اوست, دريا و صحرا بحث كنيد آسمان برويد كار اوست, زمين برويد كار اوست ﴿هُوَ الذَِّي فِي السّمَاءِ إِلهٌ وَ فِي الأَرضِ إِلهٌ﴾[1] چطور يك عالم و يك روحاني در قم كه نشسته بحث ميكند كه امام صادق چه كرد ميشود ديني, يك استاد دانشگاه كه ميگويد خدا چه كرد ديني نيست؟! آنكه بحث ميكند كه امام چه كرد ميشود ديني, آنكه بحث ميكند كه خدا چه كرد ديني نيست؟! ما علم غير ديني نداريم؛ منتها اين قصه را مكرّر شنيديد كه يك ماهي از ماهي ديگر سؤال كرد اينكه ميگويند آب, آب اين آب چيست؟ به او گفت تو غرق آب هستي، دانشگاه غرق دين است هر چه بحث ميكند، درباره چه چيزي ميخواهد بحث كند درباره فعل خدا بحث ميكند. حالا اگر كسي يك گوشه نشسته بحث كرده كه عليبنابيطالب(سلام الله عليه) چه كارهايي را كرده اين ميشود ديني; ولي آن استادي كه در دانشگاه بحث ميكند، خدا چه كارهايي كرده ديني نيست؟! فرض ندارد، ما علم غير ديني داشته باشيم اين بايد براي دانشجويان عزيز ما حل شود، وقتي حل شد، كشور خود را دوست دارد و ابدي فكر ميكند وقتي ديني شد آغازش مشخص است, انجامش مشخص است در همين دين آمده است كه انسان يك دشمن دارد به نام مرگ، ما از مار و عقرب چرا ميترسيم؟ از سم چرا ميترسيم براي اينكه ميترسيم بميريم آنها كه بالذّات هراسناك نيستند آنها حيات ما را ميگيرند، ما اگر از آنها ميترسيم براي اينكه ميترسيم بميريم دين به ما گفته، انسان يك دشمن دارد به نام مرگ و در مصاف با مرگ پيروز است، مرگ را ميميراند نه بميرد، اين حرفها, حرفهاي دين است. ما مرگ را ميميرانيم نه مرگ, ما را بميراند ما از پوست به در ميآييم نه بپوسيم آن وقت ابدي فكر ميكنيم نه بيراهه ميرويم, نه راه كسي را ميبنديم, نه در امتحانات تقلّب ميكنيم, نه در نمره تقلب ميكنيم, الهي فكر ميكنيم با وضو سر كلاس ميرويم ما يك دشمن داريم به نام مرگ و در گريبانگيري, ما او را اماته ميكنيم، اين بيان نوراني قرآن كريم است كه ﴿كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المُوت﴾، نه «كلّ نفس يذوقها الموت»، خدا كه نگفت مرگ, آدم را ميچشد، فرمود انسان, مرگ را ميچشد، شما يك ليوان شربت يا آب را چشيديد، شما هضم ميكنيد يا او شما را هضم ميكند؟ ما مرگ را ميميرانيم ما هستيم كه هستيم, اگر اينچنين باشيم خب جهاني فكر ميكنيم. بوي بد گناه آن وقت ما را رنج ميدهد اسم گناه را نميبريم ميشود يك موجود ابدي خودش را رايگان آتش بزند؟! فرمود: ﴿كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المُوت﴾ هر كسي مرگ را ميچشد. ما در برخورد با مرگ اين مرگ را چماله ميكنيم, مچاله ميكنيم زير پايمان له ميكنيم وارد برزخ ميشويم ما هستيم و مرگ نيست, وارد صحنه قيامت ميشويم ما هستيم و مرگ نيست ـ انشاءالله ـ وارد بهشت ميشويم ما هستيم و مرگ نيست، ما هستيم كه هستيم, اين فكر كجا آن فكر كجا! اين ميشود ديني. حالا كتابي كه چاپ ميكنيم اوّلش «بسم الله» است, آرم جمهوري هست, عكس امام و رهبري هست، چهارتا کلمه دينی هست، اينها كارهاي عملياتي است، اينها كتاب را ديني نميكند آن دانش است كه علم را ديني ميكند اينها وظيفه ماست نام امام, نام رهبر اينها وظيفه ماست، اينها كارهاي ديني است نه علم ديني. آن وقت اگر دانشجو بفهمد كه يك موجود ابدي است اين به اين فكر نيست كه بورسيه بگيرد كه برود و نيايد در مملكت بلکه به اين فكر است كه اين سرزمين را آباد كند، چون ما هر چه چشيديم از بيگانه چشيديم، ما به بركت اسلام يك سر و گردن از خيليها بلندتريم، اين جنگ جهاني اول را آنها راهاندازي كردند نه ما, جنگ جهاني دوم را آنها راهاندازي كردند نه ما, محصول اين دو جنگ, هفتاد يا هشتاد ميليون آدمكشي بود، ما چنين كاري نكرديم ما براي هميشه حرفي براي گفتن داريم. چه كسي هشتاد ميليون را در ظرف كمتر از پنجاه سال خاك كرد؟ همينها كردند. اينكه ميبينيد الآن دم از دموكراسي ميزنند، براي اينكه از بس آدم كُشتند خستهاند دست همه اينها روي ماشه بمب اتم است، تا كجا ميخواهند جنگ كنند اگر جنگ جهاني سوم بشود كسي روي زمين نميماند مرتب دم از دموكراسي ميزنند چه پنج به علاوه يك, چه به علاوه دو, چه به علاوه سه. اينها از بس آدم كشتند خسته شدند الآن هم هر جا فتنه و جنگ است دست اينهاست. شما غرب ما را نگاه كنيد داعش آمده در عراق, شرق ما را نگاه كنيد افغانستان و پاكستان به آن صورت است, شمال را نگاه كنيد اين پايگاه انجرليك تركيه در اثر آن پيمان نظامي، با اعدا عدوّ ما پيمان نظامي بستند جنوب هم كه شيوخ خليج فارس هستند. ما در ميدان مين هستيم و به بركت قرآن و عترت محفوظ هستيم اين دين ما را حفظ كرده. خيلي هم از عمر جنگ نگذشته شما پنجاهتا پرچم اگر روي دوش اين جوانهاي ما بود يك دانه پرچم سه رنگ نبود همه يا زهرا, يا حسن, يا حسين, اين پرچم سه رنگ كه ما دوستش داريم براي حفظ آن كُشته و شهيد ميشويد اين نميتواند دين را حفظ كند اما پرچم يا زهرا او را حفظ كرده و ميكند اينطور است، مگر جنگ جهاني اول ما اين پرچم سه رنگ را نداشتيم, جنگ جهاني دوم نداشتيم, كودتاي ننگين 28 مرداد نداشتيم, به توپ بستن و كشتار جمعي مسجد گوهرشاد نداشتيم, اين پرچم سه رنگ آن عُرضه را ندارد كه خودش را حفظ كند روز روشن كودتاي ننگين 28 مرداد شد، اما اين پرچم يا زهرا, يا حسين, يا علي هم او را حفظ كرده, كشور را حفظ كرده, مردم را حفظ كرده, فخر آفريد. او اگر عُرضه ميداشت خودش را حفظ ميكرد.
شصت سال قبل سنّ من حدود بيست سال بود، روز روشن آمدند كودتا كردند زمان مصدق شعار رسمي مردم تهران مرگ بر شاه بود ساعت نُه و نيم شعار رسمي اين بود, ساعت ده 28 مرداد 1332 كودتا شد و مصدق و باندش به زندان رفتند و بعدازظهر زاهدي روي كار آمد و همين شعار مرگ بر شاه شده جاويد شاه! همين پرچم سه رنگ را ما داشتيم. اما شانزده شهريور زمان امام و مرجعيّت و حوزهها شعار مرگ بر شاه بود, هفده شهريور آن همه شهيد دادند مرگ بر شاه بود, هجده شهريور هم گفتند تا مرگ شاهد خائن، نهضت ادامه دارد. ما بايد بدانيم چه چيزي اصل است و چه چيزي فرع, كشور براي ما فرع است, پرچم براي ما فرع است, قرآن و اسلام براي ما اصل است, مكتب ايراني براي ما فرع است, مكتب اسلامي براي ما اصل است، او آن عرضه را ندارد كه خودش را حفظ كند ولي اين, آن هنر را دارد كه هم او را حفظ كند و هم خودش را حفظ كند ما بايد مرزهايمان مشخص باشد دانشجويان عزيز ما وقتي با اين فضا روشن شدند جهاني فكر ميكنند، هرگز به اين فكر نيستند كه محصولات عمر و علمشان را به بيگانه بدهند برميگردند به كشورشان خدمت ميكنند، نه ما گرفتار اختلاس سه هزاري ميشويم نه اختلاسهاي ديگر، به اين كشور خدمت ميكنيم، ميفهميم كه ما با خدماتمان زندهايم; حالا برگرديم به بخش پاياني عرضم كه وظيفه ماه شعبان است.
ما شعبان در شُرُف انقضاست به استقبال ماه مبارك رمضان بايد برويم. مستحضريد يك سال طبيعي هست كه اول فروردين، گياهان و درختها سرسبز ميشوند، اول سال است؛ اما بر اساس ادعيه, بر اساس روايات, اول سال براي كسي كه بحثهاي اخلاقي دارد, اهل سير و سلوك است، اول ماه مبارك رمضان است. در دعاها, در روايات «غرّةالشّهور» هست,[2] «غرّةالسنة» هست, «رأسالسنة»[3] هست دعاهايي كه در اول ماه مبارك رمضان هست تعبيرات فراواني دارد كه اين اول سال است, آغاز سال است و مانند آن. براي كسي كه ميخواهد بر اساس علوم انساني و انسانيّت خودش ارزيابي كند، اول ماه مبارك رمضان خودش را آماده ميكند و آخر ماه شعبان هم آخر سال است و اگر جناب حافظ و امثال حافظ گفت:
ماه شعبان نده از دست قدح كاين خورشيد٭٭٭ از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد[4]
يعني چند روز بيشتر فرصت نداريد كسي كه حساب مالي دارد يك تاجر بالأخره آخر سال بايد سود و زيان خودش را حساب كند. ماه شعبان, آخر سال ماست؛ يعني سال اخلاقي ما, سال اعمال ما, سال اعتقاد ما كه اين سال چه كار كرديم. اينكه در دعاهاي ماه شعبان است: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ»[5] همين است. دعاهاي ماه شعبان اين است خدايا! اگر تاكنون ما مورد لطف تو نبوديم آمرزيده نشده بوديم از اين به بعد ديگر ما را بيامرز؛ الآن اگر رفتيم, رفتيم، اگر ـ معاذ الله ـ مرگ, پوسيدن بود و از بين رفتن بود حساب و كتابي نبود، اما مرگ از پوست به در آمدن است. اوّلين سؤالي كه از ما ميكنند ميگويند عمرت را در چه راهي صرف كردي؟ ما بايد جواب نقد داشته باشيم چون مرگ, زندگي است و مرگ, از پوست به در آمدن است نه پوسيدن، بايد جواب نقد داشته باشيم كه چه كار كرديم اين است كه بسياري از بزرگان اين دهه آخر شعبان كه ميشود تمام تلاش و كوشش آنها اين است كه سود و زيانشان را مشخص كنند كه من اين يك سال چه كردم با چه وضعي ميخواهم مهمان خداي سبحان بشوم، چون در ماه پربركت رمضان که ماه «ضيافتالرحمان» است انسان يا در آن زمين مهمان خداست به نام سرزمين وحي يا در اين زمان مهمان خدا به نام ماه مبارك رمضان است. يا ما بايد مهمان خدا باشيم در اين دو مقطع يا ميزبان خداي سبحان باشيم كه جمع هر دو را شايد. چه وقت ما ميزبان خدا هستيم و چه وقت خدا مهمان ماست فرمود: «أَنَا عِندَ المُنكَسِرَة قُلُوبُهُم»[6] كسي كه قلب شكسته دارد با خدا اهل مناجات است با خدا راز و نياز دارد، ميگويد: «من الهي هو الله گويم»، به تعبير شيخناالاستاد حكيم الهي قمشهاي(رضوان الله عليه)، با قلب شكسته هميشه تا مظهر او بشود اين ميزبان خداست. اگر كسي اين توفيق را داشت كه خدا مهمان اوست، يعني لطف خدا و اگر اين را نداشت لااقل در آن سرزمين يا در اين زمان، خودش را دريابد، پايان ماه شريف شعبان اين است و بهترين فرصت عمل به قرآن, قرائت قرآن, راهنمايي گرفتن از دستورات قرآن كريم كه بعضي از آيات را اين رياست محترم هم قرائت فرمودند.
مرحوم ابنبابويه قمي در كتاب شريف امالي از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد كه «الْحَافِظُ لِلْقُرْآنِ الْعَامِلُ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ»[7] كسي كه قرآن را حفظ كند, به قرآن عمل ميكند اين با فرشتههاي الهي محشور ميشود، چون در قرآن دارد وحي كه نازل ميشود ﴿بِأَيدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[8] فرشتههايي هستند كه وحي را ميآورند، چنين كسي در قوس صعود با آنها كه در قوس نزول قرآن را ميآورند هماهنگ ميشود، چه بهتر كه ما فرشتهمنش زندگي كنيم، يك جامعه فرشتهمنش نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد. ما بارها به عرض دوستان رسانديم اگر با تعاون و گذشت و محبّت زندگي كرديم، جامعه ما آباد است. اگر با خشونت زندگي كرديم حداقلّش ده ميليون پرونده شكايت در دستگاه قضايي است اين هم براي ماهاست، اين نشانه آن است به ما گفتند ربا نگير, رباه نده, با قرضالحسنه زندگي كن ما ربا داديم ربا گرفتيم بقيه سود را هم داديم به دستگاه قضايي يا داديم به دارو. جامعه را رحمت اداره ميكند:
از رحمت آمديم و به زحمت رويم باز ٭٭٭ زان خدای دان همه ماکان و ما يکون[9]
هرگز با قهر, دشمني, جامعه اداره نميشود اين يك چيز شفاف و روشني است ده ميليون پرونده، يك سوم دستگاه نظام را اشغال كرده اين همه هزينهها صرف ميشود براي زد و خورد، آن همه هزينههاي استرس و دارو و سكتهها براي همين است. چرا گفتند مصافحه كنيد, چرا گفتند يكديگر را ديديد سلام كنيد اين چرا براي همين است، يكديگر را ديديد سلام كنيد. ما اين سلام كردن و قرضالحسنه را كنار گذاشتيم، شده خشونت, شده ربا، آن ده ميليون پرونده هم هست مگر ميشود كشور را به غير دستور خدا اداره كرد، ما را او آفريد او دارد اداره ميكند.
هر كدام از ما مخصوصاً جوانهايي كه قلب شفاف و صافتري دارند هم به ياد خودشان باشند، هم ما را فراموش نكنند هم گذشتهها را فراموش نكنند. كشور فقط با قرآن و عترت اداره ميشود و ديگر هيچ! شما شرق و غرب ما را ببينيد, گذشته را ببينيد, جنگ جهاني اول و دوم را ببينيد، هشتاد ميليون را آدم بخواهد بگويد برای او سخت است همينها كه داعيه تمدن دارند كشتند، ما كه كاري نكرديم، ما فقط ظلم اينها را از نزديك ديديم. بشر را بشرآفرين اداره ميكند و بس! جهان را جهانآفرين اداره ميكند و بس!
من مجدداً مقدم روحانيت معظّم, بزرگواران, برادران و خواهران ايماني, مخصوصاً رياست محترم دانشگاه علامه طباطبايي, هيئت رئيسه, اساتيد محترم همه را گرامي ميداريم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم توفيقي به ما عطا كند كه بقيه ماه پربركت شعبان را با توبه و انابه پشت سر بگذاريم كه با قلب طاهر به ضيافت ذات اقدس الهي برويم.
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا محشور بفرما! مشكلات دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسکن و ازدواج جوانها را به بهترين وجه حلّ بفرما! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! اين نظام را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر خطری محافظت بفرما! جوانها و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سوره زخرف، آيه84.
[2] . من لا يحضره الفقيه، ج2، ص99؛ «فَغُرَّةُ الشُّهُورِ شَهْرُ اللَّهِ وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضَان».
[3] . اقبال الاعمال، ج1، ص31؛ «رَأسُ السَّنة شَهرُ رَمَضَان».
[4] . ديوان حافظ، غزل شماره164.
[5] . وسائل الشيعه، ج10، ص301.
[6] . منية المريد، ص123.
[7] . الامالی(للصدوق)، متن، ص59.
[8] . سوره عبس، آيات 15 و 16.
[9] . الهی قمشهای.