جلسه درس اخلاق (1393/02/04)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله الي يوم القيامه!
مقدم شما بزرگواران, برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي مخصوصاً روحانيّت معزّز و معظّم را گرامي ميداريم از خداي سبحان مسئلت ميكنيم نظام ما, مسئولان ما و همه شما خدمتگزاران نظام و ملت و مملكت را مشمول ادعيه زاكيّه وليّ عصر قرار بدهد و اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرمايد!
بحث در مسائل اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه ائمه(عليهم السلام) به ما فرمودند: همانطوري كه با دشمن بيرون ميجنگيد با دشمن درون هم مبارزه كنيد. اين روايت در كتاب جهاد نفس به وسيله مرحوم صاحب وسائل و ساير مجامع روايتنويس نقل شده است كه فرمودند: «جاهدوا أهواءكم كما تجاهدون أعداءكم»;[1] همانطوري كه با دشمن بيرون ميجنگيد, با دشمن درون مبارزه كنيد.
درباره دشمن بيرون بالأخره انسان بايد خودش را حفظ كند. وسايل صيانت از دشمن بيرون گفتند زره است كه از آن به جوشن ياد ميشود, كُلاهخود و سپر است که اينها وسايل حفظ است. آنچه بيگانه نسبت به انسان رها ميكند تير است. مسئله سَهم يعني تير, مسئله مِغفر يعني كلاهخود, مسئله جوشن يعني زره, مسئله سپر، همه اينها در جنگهاي بيرون مطرح است. همه اينها را دين درباره جنگ درون هم مطرح كرده است كه اگر كسي بخواهد با هواي خود مبارزه كند او احتياج به سپر دارد, او به مِغفر و كلاهخود محتاج است, او به زره محتاج است و دشمن, تيراندازي ميكند همه اين عناوين در روايات ما هست. اين بيان در بسياري از تعبيرات ديني ما آمده كه «النَظْرةُ سَهمٌ مِن سِهام ابليس»[2] گناه و نگاه به نامحرم, تير سمّي از طرف ابليس نسبت به آدم است, بالأخره انسان چقدر ميتواند تير را تحمل كند و اينها تمثيل است و نه تعيين; اينچنين نيست كه در بين گناهان فقط نگاه به نامحرم تير باشد هر گناهي تير است «النَظْرةُ سَهمٌ مِن سِهام ابليس». ما براي اينكه از اين سَهم و از اين تير نجات پيدا كنيم بالأخره بايد سپري داشته باشيم به ما گفتند سپهر تهيه كنيد «وِقايه» به معناي سپر است, «جُنّه» به معناي سپر است. تقوا كه مستحضريد «تاء» جزء كلمه نيست اصل آن «وَقوا» بود از «وقايه» است بعد «واو» تبديل به «تاء» شده, تقوا ريشه اصلي آن «وقايه» است «سپر» را ميگويند «وقايه», انسانِ باتقوا, سپر به دست است هرگز نميگذارد تير دشمن و تير شيطان به او اصابت كند و اگر گفتند فلان كار, فلان ذكر, فلان عبادت باعث مغفرت است, مغفرت در حقيقت مِغفر است, كلاهخود است اين «مِغفر» را از آن جهت مغفر گفتند كه سرِ انسان را از آسيب حفظ ميكند, اگر گفتند فلان دعا باعث مغفرت است; يعني مثل مِغفَر, مثل كلاهخود که سرِ شما را حفظ ميكند. بسياري از شما اين روايت را يا خوانديد يا نوشتيد كه فرمودند: «الصوم جُنّةٌ مِن النار»[3] «جُنّة»؛ يعني سپر, «مِجَن و جُنّة» يعنی سپر كه در نصاب خواندهايد جُنّة يعني سپر, فرمودند روزه, سپري است از آتش. اينها تمثيل است نه تعيين; يعني در بين عبادات اينطور نيست كه فقط روزه سپر باشد نماز كه ستون دين است آن هم سپر است, حج و عمره هم سپر است. «الصوم جُنّةٌ مِن النار»، صلات هم «جُنّة من النار», حج و عمره هم «جنّة من النار» اينها ميشود سپر. براي زره گفتند اين دعاي «جوشن كبير» و «جوشن صغير» اينها زره است. اسماي الهي را مترنّم شدن, اينها را بر لب داشتن, يك; معنا را در ذهن داشتن, دو; از خدا خواستن كه مظهر اين اسامي بشوند, سه; با آن مظاهر اصلي در ارتباط باشند, چهار; همه اينها جوشن است, زره است, انسان را از خطر حفظ ميكند.
غرض آن است كه اگر در روايتي كه صاحب وسائل و ديگران نقل كردند به ما فرمودند: «جاهدوا أهواءكم كما تجاهدون أعداءكم» راه مبارزه را هم به ما نشان دادند آنچه در دست دشمن است به عنوان تير معيّن كردند كه «النَظْرةُ سَهمٌ مِن سِهام ابليس», آنچه وظيفه ماست داشتن جهات دفاعي است كه از گزند تير محفوظ بمانيم، اينها وسيله است و راه خوبي هم است.
مطلب ديگر آن است كه ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) فرمود: اين قرآن براي شما نازل شده است و به دست شما به مردم ميرسد، من با شما به وسيله فرشته حرف ميزنم, گاهي هم بلاواسطه حرف ميزنم; ولي با مردم به وسيله شما حرف ميزنم تو فرستاده من هستي, ما مرسلاليه هستيم, مخاطب خداييم, خدا با ما حرف زد; منتها به وسيله پيكش به نام پيامبر, با پيامبر حرف زد يا بلاواسطه يا به وسيله فرشته وحي كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ ٭ عَلي قَلْبِكَ﴾[4] اين يك امر جدّي است ما مخاطب هستيم, خدا با ما حرف زد, براي ما پيام فرستاد, پيغمبر فرستاد, گماشته فرستاد, ما را به حساب آورد با ما حرف زد. خداي سبحان فرمود: من با هيچ كسي حرف نميزنم مگر اينكه يا بلاواسطه باشد ﴿ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً﴾[5] اين سه راه دارد كه جمع اينها شايد, اينها مانعةالخلو هستند نه جمع. فرمود من يا با فرستاده, با موجود امكاني حرف ميزنم، فرستاده گاهي فرشته است گاهي انسان. خدا با ما سخن گفت, با ما حرف زد, پيامبرش را براي ما فرستاد و ما مخاطب او هستيم و مسئوليم و بايد پاسخ بدهيم. بعد به پيامبر فرمود: اين حرفهايي را كه من گفتم به مردم برسان اينها چند بخش است يك بخش را با محاورات و بناي عقلا و فرهنگ عرفي و لغت و امثال ذلك ميفهمند, يك بخش هم به وسيله روايات اهل بيت(عليهم السلام) روشن ميشود, يك بخش هم تو براي اينها بيان كن ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾ تو تبيين كن, تو تفسير كن, تو آشناتر از همه هستي به قرآن, به حرف من, براي اينها بيان كن. بعضي از چيزهاست كه ما به هر جا مراجعه كنيم معنايش را نميفهميم همان معناي عرفي را ميفهميم. در قرآن كريم ذات اقدس الهي احسان را ستود ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ﴾[6] فرمود, به محسنين جزاي نيك داد ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾ و مانند آن, از همه علما سؤال كنيد كه احسان يعني چه؟ ميفرمايند احسان دو قسم است: يكي «أحسَنَ»؛ يعني كارِ خوب كرد, يكي «أحسَنَ»؛ يعني نسبت به ديگري محبت كرد, لطف كرد, مشكل مردم را انجام داد براي احسان كه ديگر غير از اين دو معنا كه نيست. يك وقت ميگوييم «أحسَنَ»؛ يعني «فعل فعلاً حسنا». يك وقت ميگوييم «أحسن» يعني «أعطي غيره كذا و كذا» نسبت به ديگران محبت كرد. معناي سومي كه ما براي «احسان» ياد نداريم؛ اما وقتي از ذات مقدس حضرت سؤال ميكنند كه «احسان» يعني چه؟ شما اين را به لغت مراجعه كنيد حل نميشود, به عرف مراجعه كنيد حل نميشود, بناي عقلا مراجعه كنيد حل نميشود, اين يك معاني لطيفي است بين گوينده و شنونده كه او امينِ وحي خداست اينها را ميفهمد و به ما ميگويد. فرمود: «الاحسان أن تَعبد الله كأنّك تَراه فإن لم تَكُن تَراه فإنّه يَراك»[7] احسان دو ويژگي و عنصر اصلي دارد: يكي مشاهده خدا، يا «كأنّ» مشاهده خدا, يكي مراقبت است. فرمود شما بالأخره عبادت ميكنيد; حالا يا به صورت نماز, يا به صورت روزه, يا به صورت حج و عمره, يا به صورت زكات و خمس, يا به صوَر ديگر بالأخره عبادت ميكنيد همه ما بنده خداييم. فرمود احسان اين است كه طرزي خدا را عبادت كنيد كه گويا او را ميبينيد رو در رو, چهره به چهره داريد با او حرف ميزنيد او كه ﴿لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ﴾[8] حالا آنكه چهره به چهره ملكوتي هست او علي و اولاد علي است فرمود: «ما كنتُ أعبد ربّاً لم أره»[9] اين را ميگويند مقام «أنّ»؛ اما ما كه به آن مقام نرسيده و نميرسيم، ما به مقام «كأنّ» ميرسيم. فرمود: «أعبد الله كأنّك تراه»؛ مگر مُدارسه ما عبادت نيست, درس گفتن ما, سخن گفتن ما, چيز نوشتن ما عبادت نيست, «فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَ مُدَارَسَتَهُ تَسْبِيحٌ»[10] عبادت كه اختصاصي به نماز و روزه ندارد تبليغ ما عبادت است, تأليف ما عبادت است, تدريس ما عبادت است, مباحثه ما عبادت است, فرمود طرزي مباحثه كنيد, طرزي درس بگوييد, طرزي سخنراني كنيد كه گويا خدا را ميبينيد. اگر كسي چهره به چهره معبود خود را ببيند, خالصانه عبادت ميكند وقتي خالصانه عبادت كرد پاداش او را هم خالصانه دريافت ميكند. اگر اين عنصر نصيب كسي نشد لااقل عنصر ديگر به نام «مراقبت» كه از برجستهترين دستورهاي اخلاقي ماست نصيب ما ميشود فرمود: «فإن لم تكن تراه» اگر طرزي خدا را عبادت كرديد كه او غايب است نه مشهود و نه مشهور، يك خداي مستوري را عبادت كرديد، نه مشهور، اين را بدان! «فإن لم تكن تراه فإنّه يراك» بدان كه در محضر او هستي, مراقب باش كه او تو را ميبيند. اگر اوّلي حاصل شد كه يقيناً دومي حاصل است، وقتي ما چهره به چهره با كسي داريم سخن ميگوييم, هم ما او را ميبينيم هم او ما را ميبيند, اگر نشد ما با او چهره به چهره سخن بگوييم فرمود مراقب باش تو اگر نبيني، او ميبيند ﴿لا تَعْمَي الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ﴾[11] اين در سوره مباركه «حج» است فرمود بعضيها چشم باطنشان نابيناست; ولي ذات اقدس الهي كه ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ بَصيرٌ﴾[12] است ﴿لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ﴾ اگر اين دو قضيه را شما بخواهيد در منطق، جهت بدهيد، چون قضيه يك موضوع دارد, يك محمول دارد, يك جهت هم دارد ميگوييد «زيدٌ قائم بالامكان», «زيدٌ ناطق بالضروره» قضيه بالأخره جهت ميخواهد ﴿لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ﴾ بالضروره, ﴿وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ﴾ بالضروره, اينها قضاياي ممكنه كه نيست, قضاياي مطلقه كه نيست, قضاياي ضروريه است. ابدا خدا را چشم ادراك نميكند يك, حتماً خدا همه چشمها و صاحبان چشم را ميبيند دو, اين ميشود ضرورت. فرمود: «فإن لم تَكُن تَراه فإنّه يَراك»؛ آن وقت اگر ما به اين عنصر مراقبت برسيم كه بالأخره هم عالَم مظهر اوست, هم آدم محضر اوست، آن وقت خيلي مواظب حرفهاي خودمان هستيم, رفتار خودمان هستيم. مقداري كه با اخلاص رفتار كنيم مَزه عبادت را ميچشيم وقتي مزه عبادت را چشيديم حاضر نيستيم اين عبادت خوشمزه را به چيز ديگر مشوب و مخلوط كنيم, فرمود اين معنا هست، فرمود شما برو ركوع، بگو «سبحان ربّي العظيم و بحمده» من ميگويم «سَمِع الله»[13] شما از طرف من بگو، خدا شنيد، شما مگر نرفتي ركوع, مگر مرا حمد نكردي, من هم به شما اعلام ميكنم من شنيدم, شنيدم يعني پذيرفتم, اين خداست! خب اين ديگر به ما اجازه نميدهد كه بيراهه برويم يا راه كسي را ببنديم اين خدا, اين نظام را, اين ملت را, اين مملكت را يقيناً حفظ كرد و يقيناً حفظ ميكند. بنابراين ما اگر از دشمن درونيمان نجات پيدا كنيم به تعبير ديگران:
گر شود دشمن دروني نيست٭٭٭ باكي از دشمن بروني نيست[14]
او حافظ ماست، فرمود من شما را ياري ميكنم الآن ميبينيد لحظهاي اينها رفتند بيراهه بروند اين دو ابرقدرت الآن رو در روي هم قرار گرفتند, چه كسي اينها را قرار داد. غرض اين است كه اگر ما با ذات اقدس الهي درست رفتار كنيم او هرگز ما را رها نميكند. يكي از دعاهايي كه وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) زياد تكرار ميكرد اين بود كه ميگفت: «إلهي لا تَكلني إلي نفسي طرفة عين أبدا»[15] خدايا لحظهاي مرا به حال خودِ من وامگذار! خب اگر خداي سبحان كسي را به حال خودش وا نگذاشت خودش وكالت او را, ولايت او را, تدبير و سرپرستي او را به عهده گرفت از هر خطري هم او را حفظ ميكند.
بنابراين تنها مشكل ما همين مشكل توحيدي است يك شرك رقيقي در بسياري از كارهاي ما هست شما اين آيه را ملاحظه بفرماييد فرمود: ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾[16] فرمود مشركين كه حسابشان جداست مؤمنين دو قسم هستند اكثري مؤمنين يك شرك رقيقي دارند ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾ روايتي كه در ذيل اين آيه است ملاحظه بفرماييد از امام(سلام الله عليه) سؤال ميكنند چطور مؤمن, مشرك ميشود؟ فرمود اينكه ميگويند: «لولا فلان لهلكتُ» اگر فلان كس نبود مشكل ما حل نميشد, عرض كردند پس چه چيزي بگوييم؟ فرمود بگوييد خدا را شكر ميكنم كه به وسيله فلان كس، مشكل ما را حل كرد، نه اينكه اول خدا دوم فلان شخص يا «لولا فلان لهلكتُ»[17] مگر در برابر خدا كسي هست كه مشكل ما را حل كند در برابر خدا كسي هست كه خطر را از ما رفع كند؟! اين نيست, بنابراين اگر ما با ايمان باشيم آن شرك رقيق را مواظب باشيم كه در حريم زندگي ما راه پيدا نكند مؤمن باشيم ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾[18] باشيم هيچ خطري ما را تهديد نميكند نه دشمن درون و نه دشمن بيرون.
من مجدداً مقدم شما علما, فضلا, برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي را گرامي ميدارم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به همه شما سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل, شهداي انقلاب و جنگ را با انبياي الهي محشور بفرما! حوزهها و دانشگاهها را در سايه لطف وليّات از هر خطري محافظت بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به ظهور نهايياش برسان! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! مشكلات مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و فرهنگ و مسكن و ازدواج جوانها را حل بفرما! جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . بحار الانوار، ج65، ص370.
[2] . من لا يحضره الفقيه، ج4 ، ص18.
[3] . الکافی(ط ـ الحديثه)، ج2، ص19.
[4] . سوره شعراء، آيه193 و 194.
[5] . سوره شوری، آيه51.
[6] . سوره نحل، آيه90.
[7] . بحارالأنوار, ج67, ص196; صحيح (البخاري), ج6, ص20.
[8] . سوره انعام، آيه103.
[9] . الکافی(ط ـ الحديثه)، ج1، ص98.
[10] . الامالی(صدوق)، ص615.
[11] . سوره حج، آيه64.
[12] . سوره ملک، آيه19.
[13] . الکافی(ط ـ الحديثه)، ج3، ص329.
[14] . هفت اورنگ(جامي), سلسلةالذهب, دفتر اول.
[15] . الکافی(ط ـ الحديثه)، ج2، ص524.
[16] . سوره يوسف، آيه106.
[17] . تفسير نور الثقلين، ج2، ص476.
[18] . سوره صافات، آيه84.