02 04 2014 445360 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1393/01/14)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!»

أعظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالسيدة نساء العالمين فاطمة الزهراء(صلوات الله و سلامه عليها و علي بعلها و بنيها و امّها و أبيها).

اين سوگ و ماتم را به پيشگاه وجود مبارك وليّ عصر تعزيت عرض مي‌كنيم و اميدواريم که همه شما عزاداران، برادران و خواهران امّت اسلامي مشمول ادعيه زاكيّه وليّ عصر(ارواحنا فداه) باشيد!

اين ايا م از آن جهت كه متعلق به ذات مقدسه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) است مناسب است كه از كلمات نوراني آن حضرت سخن به ميان آوريم. وجود مبارك فاطمه زهرا(سلام الله عليها) بيتش بيت توحيد و تعليم و تزكيه بود؛ يعني همان كاري كه ذات اقدس الهي وظيفه انبيا(عليهم السلام)، مخصوصاً وجود مبارك حضرت قرار داد ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾،[1] وجود مبارك زهرا(سلام الله عليها) در عين خانه‌داري, ذكري كه بر زبان مطهّرش جاري بود توحيد بود و فرزندش وجود مبارك امام حسن(عليه السلام) همين كه به حرف آمد و به جايي رسيد كه كلماتي بفهمد، وجود مبارك صديقه كبرا به او معالم توحيد تعليم داد؛ «طُوبَی لِمَنْ هُدِيَ لِلْإِسْلَامِ»[2] اين حرف‌هاي عادي حضرت در خانه است كه مشغول انجام كار بود، نه اينكه در جمع زنان؛ آن جمع زنان و خطبه‌ها حساب ديگري بود. «طُوبَی‏ لِمَنْ‏ هُدِيَ‏ لِلْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَيْشُهُ كَفَافاً وَ قَنِعَ‏ بِه»؛ خوشا به حال كسي كه به اسلام هدايت شده است. اين «طوبي» يك درخت طيّب و طاهري است كه دو حديث درباره همين درخت از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وارد شده است؛ در محفلي وجود مبارك حضرت فرمود: «طوبي» شجره‌اي است در بهشت كه ريشه آن در خانه من است، در مجلس و محفلی ديگر فرمود «طوبي» شجره‌اي است كه ريشه‌ آن در خانه علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) است؛ يكي از اصحاب به حضرت عرض كرد ما قبلاً از شما شنيديم كه فرموديد «شجره طوبي» ريشه‌اش در خانه من است و الآن مي‌فرماييد که در خانه علي‌بن‌ابي‌طالب است، فرمود هر دو حق است و هر دو را گفتم، چون «دَارِي‏ وَ دَارَ عَلِيٍّ وَاحِدَة»؛[3] خانه من و خانه علي در قيامت يكي است. اگر او نفس وجود مبارك پيغمبر شد، خانه ايشان هم يكي مي‌شود؛ البته نه وحدت زماني يا زميني, وحدتي كه مناسب با آن عالم باشد، فرمود: «دَارِي‏ وَ دَارَ عَلِيٍّ وَاحِدَة». اين «طوبي» براي كسي است كه «هُدِيَ إِلَي الإِسْلامِ وَ كَانَ عَيْشُهُ كَفَافًا وَ قَنَعَ بِهِ»؛ او به يك روزي حلال بسنده كرده است و به چيزي كه بايد بگذارد و برود دل نمي‌بندد، چون يك بار سنگيني است؛ چيزي را كه انسان دل ببندد و آن انسان را رها نكند و نه تنها رها نكند، بيايد باري هم بر روي دوش او شود، آدم عاقل اين كار را نمي‌كند.

اصرار صديقه كبرا(سلام الله عليها) اين بود كه قرآني زندگي كند. هنگامی که حسن‌بن‌علي(عليه السلام) به حرف آمد و مي‌توانست چيزی ياد بگيرد، اين كلمات نوراني را به امام حسن(سلام الله عليهما) آموخت. فرمود بگو: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَنْسَی‏ مَنْ‏ ذَكَرَهُ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يُخَيِّبُ مَنْ دَعَاه»[4] خدا هم كه بنده صالح و صابر خود را فراموش نمي‌كند و هيچ بنده‌اي كه با او رابطه داشته باشد اميدش قطع نمي‌شود و نااميد نمي‌شود چون به جايي مرتبط است كه فيضش ابدي است. اين توحيدي زندگي كردن و موحّدانه به سر بردن ريشهٴ قرآني دارد؛ مي‌بينيد اصرار قرآن كريم اين است كه بر فرض اگر كسي بخواهد آلوده شود اين آلودگي‌اش به جان او راه پيدا نكند، چون اگر ـ خداي ناكرده ـ اين آلودگي به درون جان آمد، درمانش بسيار سخت است. تعبير قرآن اين است كه «وَلِيجَه»[5] نگيريد, تعبير قرآن اين است كه «بِطَانَه»[6] نگيريد. «بِطَانَه»؛ يعني كسي كه وارد درون زندگي آدم مي‌شود، اين اختصاصي به مسائل فردي ندارد؛ جمعي، سياسي و اجتماعي هم همين طور است. بيگانه را به اسرار كشورتان راه ندهيد، بيگانه را به درون خانه‌تان راه ندهيد، بيگانه را به درون جانتان راه ندهيد؛ زر و زور, بيگانه است؛ دنيا بيگانه است و فرق نمي‌كند. يك وقت مسائل سياسي است که مي‌شود استكبار و صهيونيسم, يك وقت مسائل اخلاقي است که مي‌شود زن و فرزند، فرق نمي‌كند. فرمود «وَلِيجَه»؛ يعني چيزي كه به درون نفوذ میکند و آسيب مي‌رساند، ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ﴾[7] همين است؛ فرمود: «لا تتخذوا من دونه وليجة» و «لا تتخذوا من دونه بطانة»؛ «بِطَانَه» آن آستر را مي‌گويند.

در نصاب الصبيان خوانديد «الظهاره ابره دان و البطانه آستر» اين لباس آن قسمت بيروني‌ آن را مي‌گويند «ابره» و آنكه به بدن وصل است را مي‌گويند «بِطَانَه». فرمود آستريِ زندگي‌ خود را بيگانه قرار ندهيد، حالا «ابره» هر چه شد, شد; بيگانه اگر «بِطَانَه» و آستر شود و به درون زندگي شما راه پيدا كند، مشكل پيدا مي‌كنيد؛ ولو زن و بچه‌تان باشد. «من دون الله» هيچكس را آستر زندگي‌ و «بِطَانَه» خود قرار ندهيد، اگر مسائل سياسي باشد و نظامي باشد, بيگانه را به اسرار كشورتان آگاهی ندهيد؛ مسائل اخلاقي باشد زن و بچه را به درون خود‌تان راه ندهيد؛ اين درون را بگذاريد براي درون‌آفرين. محبّت با «وَلِيجَه» بي‌ارتباط نيست، محبّت با «بِطَانَه» بي‌ارتباط نيست؛ لذا آياتي كه طايفه اُوليٰ و طايفه ثانيه را مشخص كرد، طايفه ثالثه را در مدار محور محبّت تعيين مي‌كند؛ فرمود غير خدا را دوستتان قرار ندهيد. ما با بسياري زندگي مي‌كنيم؛ مثلاً جنس مي‌فروشيم و جنس مي‌خريم، مگر به همه علاقه‌منديم؟! زندگي كردن و رابطه داشتن يك چيز است، دوست داشتن چيز ديگری است. ما با هزارها نفر گفتگو داريم, سخنراني داريم و خريد و فروش داريم؛ اما ر از دوستي نيست، يك رابطه عادي است. فرمود اگر كسي بخواهد درون دلتان راه پيدا كند ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني﴾[8] راه ديگری است. محبّت با اين طايفه سوم از آيات؛ يعنی با «وَلِيجَه» و «بِطَانَه» هماهنگ است. اينها را وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) در درون خانه به حسن‌بن‌علي(عليه السلام) ياد مي‌داد؛ حالا آن مقاماتي كه در آيه «تطهير»[9] هست آن مقاماتي كه در آيه «مباهله»[10] هست جای خود دارد. خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد علامه طباطبايي را يك بيان بسيار لطيفي در آيه «مباهله» دارد که فرمود اينها تنها همراهان پيغمبر نبودند؛ يك وقت آدم وقتي مي‌خواهد نماز «استسقاء» بخواند که بچه‌ها را هم مي‌برد, حيوانات را هم مي‌برد, بين گوسفند و برّه‌اش جدايي مي‌اندازد كه اين ناله‌ها اثر كند و باران بيايد، اين جزء مستحبات است و حق هم هست؛ اين يكطور است، يك وقت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دختر و بچه‌ خود را برد، بعد در مباهله شركت مي‌كنند که دو حرف عظيم بزنند، اين استنباط سيدناالاستاد است؛ فرمود در مباهله اينها همراهان پيغمبر نبودند كه عاطفه‌برانگيز باشد؛ همانند كاري كه انسان در نماز «استسقاء» مي‌كند، براي اينكه آيه‌اي كه ذات اقدس الهي درباره مباهله نازل كرد اين است كه ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ﴾،[11] نه يعني ما به خدا مي‌گوييم خدايا تو لعنت بفرست، ما اين كار را مي‌كنيم و ما لعنت خدا را بر كاذبين قرار مي‌دهيم، پس جعل به دست ماست. چه كسي چنين قدرتي دارد؟ يك وقت است ما مي‌گوييم خدايا عذابت را بر كافرين, كاذبين و مانند آن نازل كن که اين دعاست، اما يك وقت خودِ ما عذاب الهي را بر ديگران تحميل مي‌كنيم؛ اين آيه اين را مي‌خواهد بگويد، ما اين كار را مي‌كنيم ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ﴾ نه «ندعوا الله سبحانه و تعالي أن يجعل عذابه علي كذا» ﴿فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ﴾ اين يك نكته, دوم اين است كه كاذب به چه كسي مي‌گويند؟ به تماشاچي كه كاذب نمي‌گويند. تماشاچي نه صادق است و نه كاذب; مقصد صدق و كذب اِخبار است، اگر كسي گزارشگر باشد و خبر دهد او صادق است يا كاذب، اما كسي كه گوشه نشسته يا همراه گزارشگر است او نه صادق است و نه كاذب، چون صدق و كذب مقصدش خبر و گزارش است. اگر فاطمه زهرا(سلام الله عليها) سهمي در گزارش نداشت و حسنين هم همچنين؛ اين نه صادق بود و نه كاذب، پس معلوم مي‌شود حرف و گزارشي دارد؛ نه اينکه گزارش را از طرف پدرش نقل مي‌كند، همه از طرف «الله» دارند مي‌گويند; منتها يكي باواسطه و يكي بلاواسطه. يك وقت است که آدم مستمع است، اين مستمع نه صادق است و نه كاذب, چه خبر دروغ بشنود و چه خبر راست بشنود او مستمعِ صدق و كذب است، نه صادق و كاذب باشد؛ اما كسي كه خودش گزارش دارد و خبر مي‌دهد، بالأخره خبر يا مطابق است يا مطابق نيست ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ﴾؛ يا ما كاذبيم يا شما, ما از طرف خدا خبر مي‌دهيم، اين مقام است; حالا آن مقامات ذات مقدس صديقه كبرا سر جايش محفوظ است؛ ولي زندگي‌ او زندگي قرآني بود. يك وقت است «سبحان الله» «سبحان الله» مي‌گويد و ذكر مي‌گويد تا ثواب ببرد، اين يك عبادت است؛ اما يك وقت است در همين زندگي روزانه‌اش آيه را تفسير مي‌كند، حديث را تفسير مي‌كند و فرزندش را با توحيد آشنا مي‌كند. بنابراين اگر به ما گفتند اُسوه شما اين ذوات قدسي است؛ يعني موحّدانه انسان زندگي كند و مواظب باشد كه درون او سهم خود اوست تا بتواند اين سهم را به صاحب‌سهم دهد؛ به تعبير ديگران كه گفتند او ضمير زبان‌بسته‌ها را مي‌داند، انسان همين را به او تقديم مي‌كند. اگر ـ خداي ناكرده ـ اين‌جا جاي «وَلِيجَه» باشد, اين‌جا جاي «بِطَانَه» باشد, اين‌جا جاي محبّت بيگانه باشد، ديگر انسان آلوده را كه نمي‌تواند تقديم به «الله» كند. همين سه طايفه آيات قرآني را وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) در زندگي‌اش اِعمال مي‌كرد.

حالا چون روز عزا و مصيبت است يك مقدار از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) را كه در هنگام مراسم دفن آن حضرت بيان كردند بخوانيم. كتاب شريف نهج‌البلاغه قبلاً «نهج ‌البلاغة» بود و متأسفانه صبغه حديثی نداشت. روزگار نهج‌البلاغه به جايي رسيد كه اين شده جزء مراسيل؛ اما به بركت كاري كه علماي شيعه كردند ـ مخصوصاً بعد از انقلاب ـ اين از نهج‌البلاغه بودن در آمده, از نهج‌الفصاحه بودن در آمده شده كتاب حديث و نظير كافي، منلايحضر، تهذيب و استبصار شد، براي اينكه سيد رضي(رضوان الله عليه) اين خطبه‌ها را تقطيع كرده, يك و سند را كنار گذاشته, دو; اين ديگر حجيّت نداشت، اما اين بزرگوارها آمدند آن سخنراني حضرت را مثلاً پنج صفحه بود همه را نقل كردند, نامه‌ اگر پنج صفحه بود همه را نقل كردند. سيد رضي(رضوان الله عليه)، چون هدف او بلاغت بود نه حديث, اگر نامه‌اي پنج صفحه بود ايشان يك صفحه‌ آن را انتخاب مي‌كرد و آن جمله‌هاي آهنگين و فصيح‌تر و بليغتر را نقل مي‌كرد، اگر خطبه‌اي پنج صفحه بود ايشان يك صفحه آن را انتخاب مي‌كرد؛ تقطيع كرده و تقطيع آن هم اين است كه گاهي اصلاً بخشي را در نهجالبلاغه ذكر نكرده بودند و گاهي هم تقطيع كردند. اين خطبه كه «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ»[12] از كلمات بلند آن حضرت است، در همان تتمّه خطبه‌اي است كه در وصف متقيان برای همّام تشريح كرده است. [13] اين بزرگوارها آمدند تمام نهج‌البلاغه؛ يعني كلّ اين كتاب را, خطبه‌ها را, نامه‌ها و كلمات همه را جمع كردند و سندهاي فراواني هم كه براي اين خُطب و نامه‌ها و كلمات بود ذكر كردند و اين را ديگر از صورت نهج‌البلاغه‌اي بودن در آوردند، شده كتاب حديث؛ نظير كافي شد.

جريان دفن وجود مبارك صديقه كبرا همين‌طور است. جريان فدك را همه شما مستحضريد؛ باغي بود كه در يكي از نبردها به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مصالحه شده بود و حضرت هم برابر با ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبي‏ حَقَّهُ﴾[14] که در ذيل اين آيه اين بحث را ملاحظه بفرماييد، فدک را به وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليهما) بخشيد[15] و «نِحله»[16] بود، براي اينكه دستشان باز باشد و فقراي مدينه مخصوصاً بني‌هاشم را دريابند. بعد از رحلت حضرت، به بهانه‌هاي گوناگوني از دست حضرت گرفتند؛ اوّلي و دومي و سومي, سومي كه داده بود به دودمان مرواني و بعد همين‌طور دست به دست گشت تا در زمان عمربن‌عبدالعزيز که برگرداندند به بني‌هاشم و بعد دوباره غصب شد و بعد در زمان متوكّل و منصور که تا زمان فاطمي‌ها چند بار فدك ردّ و بدل شد. الآن اگر سعودي عاقل باشد و بخواهد از آتش نجات پيدا كند بايد اين فدك را در اختيار سادات مدينه و مراجع سيّد قرار دهد كه اولاد زهرا آن‌جا را حوزه علميه درست كنند و مكتب فاطميه آن‌جا ترويج شود؛ اگر بخواهند از عذاب الهي نجات پيدا كنند، راهش اين است.

خود حضرت امير که وقتي قدرت را در دست گرفت، با آن خطبه‌هاي غرّاي خود که من چنين مي‌كنم, اگر هفت آسمان را به من بدهند و بخواهند از من که به يك مورچه ظلم كنم نمي‌كنم،[17] اين خطبه‌ها فراوان بود؛ ولي نتوانست فدك را استرداد كند و به اولاد فاطمه برگرداند. فدك كه براي حضرت امير نبود كه از حقّ خودش صرف‌نظر كند يا فدك براي ملت نبود تا بگوييم او وليّ مسلمين است، فدك براي بچه‌هاي فاطمه بود و حضرت امير نتوانست اين كار را كند, چرا حضرت امير نتوانست؟ اگر مي‌توانست كه يقيناً اين كار را مي‌كرد، آن هم با آن قدرت. سرّش آن است كه تنها اوّلي و دومي و سومي نبودند، سرّش در اين خطبه و در اين ناله‌هاي حضرت امير در هنگام دفن حضرت زهرا مشخص مي‌شود، اين ناله را توجه كنيد كه حضرت چه فرمود؛ نگفت اوّلي و دومي و سومي به فاطمه(سلام الله عليها) ستم كردند، گفت امّت ستم كرد. وقتي امّت ستم كند، در برابر ملت كسي نمي‌تواند بايستد؛ لذا خود حضرت وقتي به حكومت رسيد نتوانست فدك را برگرداند. چكار كردند كه امت را فريب دادند؟! تمام تبليغات دست اينها بود, تمام سخنپراکنیها دست اينها بود. آن بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه معروف جزء كلمات 202 است و اما در تمام نهج‌البلاغه كه اين كتاب شريف است؛ يعني اسم شريف اين كتاب تمام نهج‌البلاغه است. در صفحه 607 به عنوان, هشتاد و هفتمين كلام, چون چند كلام از اين جهت نزديك هم ذكر شدند. اين كلماتي كه وجود مبارك حضرت امير هنگام غسل بدن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد كه عرض كرد: «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النَّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ»[18] همين است؛ در هنگام شستن بدن مطهر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد يا رسول الله حادثه شما يك حادثه بي‌نظيري است، براي اينكه با رحلت شما وحي قطع شد كه با رحلت هيچكسي وحي قطع نمي‌شد، براي اينكه انبياي ديگر بالأخره اگر وحي‌شان قطع مي‌شد خاتم انبيا كه نبودند، بعد از مدتي وحي مي‌آمد؛ اما شما يك فاجعه جهاني را رقم زديد «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ»، جريان نبوّت ديگر به پايان رسيد؛ اين بيانات نوراني حضرت در هنگام غسل بدن مطهر پيغمبر بود، اما در جريان دفن حضرت زهرا ملاحظه بفرماييد که چه فرمود؛ اول رو كرد به قبر مطهر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و عرض كرد «السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي»؛ از طرف خودم سلام مي‌كنم «وَ عَنِ ابْنَتِكَ ‏ وَ حَبِيبَتِكَ‏ وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ»؛ از طرف دختر شما كه «قرّة العين» شما هستند، حبيب شما هستند و در كنار شما الآن آرميده‌اند سلام عرض مي‌كنم «وَ زَائِرَتِكَ وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَی بِبُقْعَتِكَ»؛ اين كسي كه امشب در خاكي كه در جوار شماست و در همين بقعه مي‌آرمد «وَالسَّرِيعَةِ اللِّحَاقِ بِكَ»؛ در بين بني‌هاشم او زودتر از همه به شما ملحق شده است. عرض كرد «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَرَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي»؛ برايم دشوار است كه صبر و مقاومت كنم «إِلَّا أَنَ‏ لِي‏ فِي‏ التَّأَسِّي‏ بِسُنَّتِكَ بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ‏ مَوْضِعُ تَعَزٍّ»؛ ولي ما چون رحلت شما را تحمل كرديم و بعد به دستور الهي موظف بوديم که صبر كنيم، آن‌ فاجعه را تحمل كرديم و آن فراغ را تحمل كرديم، به فرمان الهي اين فاجعه و اين مصيبت و اين سانحه سنگين را تحمل مي‌كنيم «فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ»؛ من مصيبت سنگيني را پشت سر گذاشتم و تجربه كردم و آن مصيبت اين بود كه بدن مطهّر شما را من دفن كردم «وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ»؛ وقتي سر مطهر شما در سينه من چسبيده بود، همان وقت بود كه روح مطهر شما به روح‌آفرين تسليم شده است، من اين مصيبت را تجربه كردم و از نزديك ديدم و تحمل كردم «وَ غَمَضْتُكَ بِيَدِي وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي»؛ من چشمان شما را بستم و بدن شما را غَسل و غُسل دادم و توليت و متولّي اين كار را هم پذيرفتم «بَلَی وَ فِی كِتَابِ اللَّهِ لِی أَنْعَمُ الْقَبُولِ»، چون ذات اقدس الهي در قرآنش اين‌چنين فرمود كه ما بگوييم ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾[19] و خداي سبحان به اين گروه وعده صلوات داد؛ دو صلوات در سوره مباركه «احزاب» است: يكي صلوات معروف است كه براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾[20] و در همان سوره مباركه «احزاب» صلواتي است كه خدا بر مؤمنين مي‌فرستد كه ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[21] خدا و ملائكه بر مؤمنين صلوات مي‌فرستند تا مؤمنين را نوراني و روشن كنند که اين خيلي جايزه بزرگي است و يك صلوات ويژه است كه در سوره مباركه «بقره» و امثال «بقره» درباره مصيبت‌زده‌هاي صابر دارد كه ﴿الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ٭ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾[22] «مهتدون» بالاتر از «مهدييون» است ـ هم با ضمير فصل و هم با الف و لام ـ فرمود خدا چنين وعده‌اي به ما داد كه بگوييم ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾؛ اما درباره دختر شما كه به شما ملحق شده است عرض كنم، «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهيِنَةُ» اين امانت الهي بود كه ما تحويل داديم و «رهينه» را هم برگردانديم. اينها كه با صحيفه سجاديه مأنوس هستند مستحضرند كه از اموات به عنوان «رَهَائِنِ الْقُبُورِ»[23] ياد مي‌كنند؛ همه ما «رهائن» قبور هستيم اين «رَهَائِنِ الْقُبُورِ» كه در صحيفه است؛ يعني قبر از ما طلب دارد، بعد ما را گرو مي‌گيرد؛ اين «فعيل» به معني «مفعول» است، رهين به معنای مرهون است و عين مرهونه را مي‌گويند رهن, ما در گرو خاكيم که ما را مي‌گيرد؛ لذا از اموات به عنوان «رَهَائِنِ الْقُبُورِ» ياد مي‌شود، اين تنها رهن مربوط به «ليلةالزفاف» و امثال ذلك نيست «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ» كه مربوط به آن مي‌تواند باشد «وَ أُخِذَتِ الرَّهيِنَةُ» و بعد فرمود: «فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اللَّهِ» ديگر از اين به بعد نه آسمان سبز, نه زمين خاكستري‌رنگ براي ما هيچ ارزش و بهايي ندارد «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ» من دائماً تا زنده‌ام محزونم «وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ» «سَهاد» مثل «سَهر»، «سهر» با «هاء» هوز يعني بيداري, «مسهّد» يعني بيدار, «سهاد» و «سهر» يعني بيداري؛ شب بيدارم «أَمَّا لَا يَبْرَحُ مِنْ قَلْبِی إلَي أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ» تا اينكه به جوار شما ملحق شود « كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ اللَّه بَيْنَنَا وَ إِلَی اللَّهِ أَشْكُو» ـ اين يك خط تقريبي در نهج‌البلاغه نيست ـ بعد فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ هَضْمِهَا»؛ ـ تمام عرضم روي اين دو كلمه است ـ عرض كرد اين دختر شما كه خدمتتان مي‌رسد دو گزارش رسمي مي‌دهد كه اين امت همه‌شان آمدند هم مرا خانه‌نشين كنند و هم فاطمه را خانه‌نشين كنند؛ حالا آن درب به پهلو زدن يا فلان كار و فلان كار اينها اگر از قنفز باشد يا شخص ديگري باشد اينها چهار پنج نفر بودند اين علت نبود, فرمود كاري كردند كه امّت عليه ما شوريد و من نتوانستم كاري كنم؛ لذا بعد از اينكه وجود مبارك حضرت به مقام خلافت رسيد، فدك را به اولاد زهرا نتوانست برگرداند. فرمودند كاري كردند و عليه ما آنقدر تبليغ كردند كه هم مرا و هم فاطمه را خانه‌نشين كردند؛ متأسفانه اين «عَلَيَّ» در نهج‌البلاغه نيست، البته سيد رضي مثل سيد مرتضي(رضوان الله عليهما) از هوشيارترين علماي ما بود، چون در فرمايشات حضرت امير، در خطبه‌ها، در نامه‌ها و در كلمات چيزي از آنها باقي نگذاشت, اگر همه آنها را سيد رضي نقل مي‌كرد ديگر نهج‌البلاغه, نهج‌البلاغه نبود و همان‌طور كه خود حضرت امير را خانه‌نشين كردند، اين كتاب هم خانه‌نشين مي‌شد. الآن هشتاد درصد شرح نهج‌البلاغه براي اهل سنّت است. سيد رضي خيلي مدبّرانه كار كرد؛ آن كلمات تند, كلمات گزنده, كلماتي كه حق بود و در آن وقت جا داشت، اما الآن گفتنش خيلي مصلحت نيست، آنها را اصلاً سيد رضي نقل كرد؛ اگر نقل مي‌كرد ديگر نهج‌البلاغه, نهج‌البلاغه نبود. فرمود اينها تمام تلاششان اين بود که اين امت هم مرا خانه‌نشين كند و هم فاطمه را, فاطمه مگر چه كار كرده بود؟ اگر حمايت او از ولايت نبود, از امامت نبود, از رهبري نبود, و از نظام نبود اينها تلاش نمي‌كردند او را خانه‌نشين كنند. فرمود همه جمع شدند كه او را خانه‌نشين كنند، از اينجا معلوم مي‌شود که وارد صحنه شده بود. خدا غريق رحمت كند مرحوم آيت الله شيخ مرتضی حائري را ـ پسر بزرگ مؤسس حوزه علميه قم، شيخ عبدالکريم حائری ـ در همين مسجد امام قم اين ايام فاطميه گاهي همين خطبه را مي‌خواند و به اين جمله كه مي‌رسيد نمي‌توانست خودش را كنترل كند كه چطور شد اين حضرت امير مي‌گويد امت تصميم گرفت كه زهرا را خانه‌نشين كند، نه اوّلي و دومي! اينها يکی دو نفر بودند، چه كار كردند؟ همه تبليغات دست اينها بود، حكومت‌ها دست اينها بود و به دست گرفتن همه را، چطور مي‌شود امتي تصميم مي‌گيرد كه بانويي را خانه‌نشين كند! اي كاش همين كلمه اول را هم مرحوم سيد رضي در نهج‌البلاغه نقل مي‌كرد؛ ولي متأسفانه نيست.

فرمود دختر شما گزارش مي‌دهد، حالا مانند اين جمله كه مي‌بينيم نه تنها به من سلام نمي‌كنند، جواب سلام من را هم نمي‌دهند، اگر اين نقل‌ها درست باشد باور كردنش سخت است، چون همه تصميم گرفتند كه بگويند تو بر خلاف اسلام و نظام هستی, خيلي كار كردند. فرمود اين را به شما گزارش مي‌دهد كه اگر ما نتوانستيم حقّ اينها را بگيريم، براي اينكه ما با يك نفر و دو نفر درگير نبوديم؛ خود شما در مكه چند سال صبر كرديد، ما هم صبر كرديم. شما چرا در مكه قيام نكرديد؟ براي اينكه امت عليه شما بود. «وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ»؛ همه «تظاهر» كردند، همه‌شان اتفاق كردند «بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا» كه حقّ او را بگيرند. بنابراين سخن از اينكه باغ كسي را غصب كردند و دعواي شخصي باشد، نبود. مي‌فرمايد گزارش مي‌دهد؛ ولي شايد در اثر آن فشارهايي كه ديدند حضرت در اثر آن وبالي كه داشت و دارد به عرض شما نرساند كه شما را مكدّر بكند، اما شما سؤال‌پيچش كنيد «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ» يك بار, دو بار, چند بار بگوييد تا براي شما بگويد «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا» يا رسول الله! بالأخره آدمي كه غم در دلش هست جايي بايد باز كند، او تا به حال جايي نديد که باز كند، اگر در قبر هم باز نكند... فرمود خيلي‌ها هستند كه درد دارند، اما نمي‌توانند بگويند, غصه دارند نمي‌توانند بگويند شما بگذاريد اين بگويد و راحت شود «فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ» مي‌گويد: «وَ يَحْكُمُ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ»، «هذَا وَ لَمْ يطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ» يا رسول الله! خيلي طول نكشيد كه شما از بين ما رفتيد هنوز نام شما بود, هنوز در اذان‌ها نام شما را مي‌بردند، مشكل ما اين است؛ نام شما در نماز بود, نام شما در اذان بود, نام شما در مسجدها بود و حالا كه مي‌خواهد بلند شود مي‌فرمايد: «وَالسَّلامُ عَلَيْكُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ» سلام وداع مي‌كند «لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ» خسته نشدم، البته دستور هست که ماندن حسابي دارد و رفتن هم حسابي دارد، حسنين كه در كنار دفن نبودند و اين بچه‌ها الآن سرپرست مي‌خواهند، من بايد برگردم؛ بالأخره بنا نيست ما هميشه كنار قبر شما بمانيم «لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ» رسولا! من اگر بروم نه براي اينكه خسته شدم, اگر اينجا بمانم نه براي اينكه دستور الهي را كه فرمود صبر بكن, صبر نمي‌كنم؛ ولي ماندن اندازه‌اي دارد و رفتن هم حسابي دارد، من آمدم دفن كردم، سلام كردم، به خدا و شما سپردم و دارم مي‌روم «فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ وَاهَ وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً»؛ مبادا عده‌اي سرزنش كنند وگرنه من مدت‌ها اين‌جا مي‌ماندم و «وَ اللَّبْثَ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً» من اين‌جا معتكف مي‌شدم، اما مي‌ترسم كه بدخواهان حرف‌هاي تند و تيز بزنند «وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَی عَلَی جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ»؛ «ثَكلی» آن مادر جوان‌مرده را مي‌گويند و او را كسي گريه كردن يادش نمي‌دهد، عرض كرد يا رسول الله! اگر طعن دشمنان نبود من مثل مادر جوان‌مرده داد مي‌زدم و ناله مي‌كردم «إِعْوَالَ الثَّكْلَی عَلَی جَلِيلِ»، چرا اين كار را مي‌كردم؟ براي اينكه «فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُكَ سِرّاً وَ يُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً» در حضور خدا, در محضر خدا, دختر پيغمبر خدا بايد شبانه دفن شود؟! و حقّ مسلّم او را همه در روز روشن غصب كنند «فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُكَ سِرّاً وَ يُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ يُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْرا» اگر «نِحله» نبود، ارث بود. يكي از تلخ‌ترين جمله‌هاي خطبه فدكيه اين است كه حضرت رو كرد به اوّلي فرمود: «أَ تَرِثُ‏ أَبَاكَ‏ وَ لَا أَرِثُ أَبِي»[24] چطور تو از پدرت ارث گرفتي و من از پدرم ارث نمي‌برم؟ آيا در قرآن آيه‌اي هست كه تو مي‌داني و من نمي‌دانم؟ اينكه نيست, اگر مي‌گويي انبيا ارث نداشتند كه سليمان‌بن‌داود, سليمان پسر او بود دارد ﴿وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ﴾[25] تو چه مي‌گويي كه انبيا ارث نمي‌گذارند! مگر سليمان پيغمبر نبود؟ مگر داود پيغمبر نبود؟ مگر اين آيه در قرآن نيست كه سليمان از پدرش ارث برد؟ هر دو هم پيغمبر بودند، پيغمبر ارث نمي‌گذارد يعني چه؟! مال زياد نمي‌گذارند، اما همين مختصري كه مي‌گذارند ارث است. آ‌ن جمله تلخ و سوزان اين است كه چون در اسلام اگر كسي مسلمان باشد و بعضي از فرزندان او ـ معاذ الله ـ مسلمان نباشند كافر از مسلمان ارث نمي‌برد فرمود: «هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَيْنِ لَا يَتَوَارَثَانِ»[26] ما را مسلمان نمي‌دانيد؟! «هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَيْنِ لَا يَتَوَارَثَانِ» آخر چرا ارث ما را نمي‌دهيد؟! او كه پيغمبر بود ارث داد، مگر اينكه ـ معاذ الله ـ ما را مسلمان ندانيد «هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَيْنِ لَا يَتَوَارَثَانِ». 

«صلّي الله عليك و عليك السلام و رضوان الله و رحمة الله و بركاته»

پرودرگارا تو را به انبيا و اوليايت قسم, تو را به صحف آسماني‌ات قسم, تو را به قرآن و عترتت قسم, تو را به ارواح تابناك شهدا قسم, خير و صلاح و فلاح اين ملت و مملكت را مقرّر بفرما!

امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما! نظام ما را در سايه وليّ‌ات تا ظهور آن حضرت حفظ بفرما! رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما, جوان‌هاي ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اوليايت محشور بفرما! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش مسكن و اقتصاد و ازدواج جوان‌ها حل بفرما!

بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! جوانان ما و فرزندان ما را از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده! بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي نينداز!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1]. سوره بقره, آيه129.

[2]. مجموعة ورام، ج1، ص163.

[3]. تفسير فرات الکوفی، ص210؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صل الله عليه و آله و سلم) طُوبَی‏ شَجَرَةٌ فِي دَارِي‏ وَ أَغْصَانُهَا فِي دُورِ أَهْلِ بَيْتِيثُمَّ قَالَ بَعْدُ طُوبَى‏ شَجَرَةٌ فِي دَارِ عَلِيٍّ وَ أَغْصَانُهَا فِي دُورِ أَهْلِ بَيْتِي فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَيْسَ حَدَّثْتَنَا بِالْأَمْسِ أَنَّ طُوبَی شَجَرَةٌ فِي دَارِكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صل الله عليه و آله و سلم) أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ دَارِي‏ وَ دَارَ عَلِيٍّ وَاحِدَة».

[4]. فلاح السائل، ص251.

[5]. سوره توبه, آيه16؛ ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لاَ رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾.

[6]. سوره آل عمران, آيه118؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لاَ يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾.

[7]. سوره حج, آيه61.

[8]. سوره آل عمران, آيه31.

[9]. سوره احزاب, آيه33؛ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾.

[10]. سوره آل عمران, آيه61؛ ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾.

[11]. سوره آل عمران, آيه61.

[12]. نهج البلاغه, خطبه221.

[13]. نهج البلاغه, خطبه193.

[14]. سوره اسراء, آيه26.

[15]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص543؛ «فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ ص﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبىٰ حَقَّهُ﴾ فَلَمْ يَدْرِ رَسُولُ اللَّهِ(صل الله عليه و آله و سلم) مَنْ هُمْ فَرَاجَعَ فِي ذَلِكَ جَبْرَئِيلَ وَ رَاجَعَ جَبْرَئِيلُ(عليه السلام) رَبَّهُ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنِ ادْفَعْ فَدَكاً إِلَى فَاطِمَةَ(سلام الله عليها) فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ(صل الله عليه و آله و سلم) فَقَالَ لَهَا يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكِ فَدَكاً فَقَالَتْ قَدْ قَبِلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْكَ».

[16]. مصباح المنير، ج2، ص595؛ «النَّحْلُ: مُؤَنَّثةٌ الْوَاحِدَة (نَحْلَةٌ) و (نَحَلْتُه أَنْحَلُهُ) بِفَتْحَتَيْنِ (نُحْلًا) مِثْلُ أَعْطَيْتُهُ شَيْئاً مِنْ غَيْرِ عِوَضٍ بِطيبِ نَفْسٍ».

[17]. نهج البلاغه, خطبه224؛ «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَی أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي‏ نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه».

[18]. نهج البلاغه, خطبه235.

[19]. سوره بقره, آيه156.

[20]. سوره احزاب, آيه56.

[21]. سوره احزاب, آيه43.

[22]. سوره بقره, آيه156 و 157.

[23]. صحيفه سجاديه, دعای3؛ «فَيُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعَى رَهَائِنِ الْقُبُورِ».

[24]. نهج الحق، ص518. ر.ک: الاحتجاج، ج1، ص102؛ «أَ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَرِثُ‏ أَبَاكَ‏ وَ لَا أَرِثُ أَبِي».

[25]. سوره نمل, آيه16.

[26]. الاحتجاج، ج1، ص102.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق