جلسه درس اخلاق (1392/12/22)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما برادران و خواهران بزرگوار حوزوي, دانشگاهی و آموزش و پرورش و ساير عزيزان را گرامي ميداريم. در آستانه مصيبت غمبار شهادت صديقه كبرا(سلام الله عليها) هستيم, اين مراسم تلخ را به پيشگاه وليّ عصر «ارواحنا فداه» تعزيت عرض ميكنيم اميدواريم ذات اقدس الهي به بركت قرآن و عترت نظام ما, ملت و مملكت ما را مشمول ادعيه وليّ عصر قرار بدهد!
بحثهاي روز پنجشنبه كه در مسائل اخلاقي بود به اين قسمت رسيديم كه خداي سبحان ما را با سرمايه خلق كرد بيسرمايه نيافريد. دستورهاي الهي; چه در بخش علم, چه در بخش عمل, هر دو با سرمايه دروني ما همراه است; يعني يك سرمايه علمي به ما داد, بعد به ما فرمود با آن سرمايه علمي, علومي را به دست بياوريد. سرمايههاي عملي به ما داد; بعد فرمود با آن سرمايههاي عملي, اعمال صالح به دست بياوريد. ما همانطوري كه در حوزه بدن, بخشي از نيروهاي ما متولّي ادراكاند; مثل چشم و گوش و بخشي از نيروهاي ما مسئول كارند; مثل دست و پا, ما با چشم و گوش ادراك ميكنيم با دست و پا كار ميكنيم تا مشكل ما حل شود; در درون ما هم دو مسئول و دو متولّي وجود دارد: يك مسئول و متولّي, عهدهدار بخشهاي انديشه ماست يك مسئول و متولّي, عهدهدار بخشهاي انگيزه ماست, تا هم انديشه و علوم ما تهذيب، تسطيح، پاك و حق شود و هم انگيزه و گرايشهاي ما تهذيب و حق شود. ما را خدا بيسرمايه خلق نكرد گرچه در سوره مباركه «نحل» فرمود: علوم بيروني كه عاريه است و روزي هم از شما گرفته ميشود اينها همزاد با شما نيستند ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾[1] كه اين نكره در سياق نفي مفيد عموم است; يعني در زادروزتان از اين علوم حوزوي و دانشگاهي چيزي نميدانستيد حتي نميدانستيد كه آتش، گرم است و ميسوزاند ﴿لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ اين علوم حوزوي و دانشگاهي كه از بيرون آمده است ممكن است در دوران كهنسالي و فرتوتي از يادتان برود ﴿لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً﴾.[2] برخيها هستند كه در دوران سالمندي همه خاطرات را از دست ميدهند, اين علومي است كه از بيرون آمده اين هم مسبوق به عدم است هم ملحوق به عدم, هم يك روز نبود هم يك روز از ما گرفته ميشود. اما آن علم دروني كه خداي سبحان الهام كرد فرمود: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[3] آن با ما هست و با ما ميماند و با ما وارد صحنه قيامت ميشود. چون ما را با سرمايه خلق كرد ما را مسئول آفريد, فرمود تمام انديشهها را با آن معيار عقل نظريتان كه متولّي ادراكات است بسنجيد, آن ترازوي فکري شماست و تمام انگيزهها را با آن ترازوي فطرتتان كه فجور و تقوا را ميشناسد بسنجيد; پس شما ترازو داريد اين ترازو را به هم نزنيد هيچ كس اين دستگاه شما را تغيير نميدهد اين «لا»ي نفي جنس است ﴿لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[4] آفرينش الهي عوض نميشود, نه خدا عوض ميكند نه غير خدا, خدا عوض نميكند چون به «احسن تقويم»[5] آفريد, غير خدا عوض نميكند چون قدرت ندارد اين «لا يغيّر لخلق الله» ممكن نيست كسي آفرينش و فطرت الهي را تبديل كند ﴿لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾. چون اين اصل است به ما فرمودند اين اصل عوض نميشود ولي شما آن را غبارآلود نكنيد, تيره نكنيد, اين را نپوشانيد. قابل پوشيدن است, قابل پوشاندن است, قابل رنگكاري است, قابل تيره كردن است; اما قابل از بين بردن نيست اين هست. گناهان, چركي است روي اين ميزان الهي كه در قرآن فرمود: ﴿كَلاَّ بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾[6] «رِيْن» همان غبار و چرك است يعني آن اعمال بد افراد اين چركي روي اين ميزان است. پس ما ميزاني داريم كه علوم را با آن ميزان ميسنجيم و ميزاني داريم حق و باطل گرايشها را با آن ميسنجيم ما را با آن سرمايه خلق كرد فرمود من با سرمايه آفريدم, يك; ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾; ﴿لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ كسي عوض نميكند, دو; پس حدوثاً و بقائاً اين ميزان محفوظ است اين اصل اول.
اصل دوم اين است كه ما هر چيز مشكوكي را بايد با ترازو بسنجيم, چيزي كه دستخوردني است بايد به چيزي بسنجيم كه دستخوردني نيست. در كتابهاي حوزوي, حوزويان ميدانند ائمه(عليهم السلام) به ما فرمودند رواياتي را كه از ما به شما ميرسد آن روايات را بر قرآن كريم عرضه كنيد چون به نام ما دروغ جعل ميكنند ولي به نام ذات اقدس الهي كسي دروغ جعل نميكند. قرآن, نظير ندارد, شبيه ندارد. چون شبيه و مثيل ندارد احدي مثل آن سخن نميگويد اين مصون از تحريف است; اما مثل ما روايات جعل ميكنند. اگر روايتي از ما به شما رسيده است بر قرآن عرضه كنيد اين كاري است كه فقيهان و اصوليين و مفسّران ما در حوزه دارند كه فرمودند: «وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ»[7] حرف ما نيست «ما وافق كتاب الله فخذوه»[8] اين مربوط به كارهاي حوزوي و امثال آن است. همين مطلب را ذات اقدس الهي درباره مسائل اخلاقي و خاطرات علمي و عمليِ درون ما دارد. فرمود آن ترازويي كه من به شما دادم نه در بخش انديشه تحريفپذير است, نه در بخش انگيزه. همه شما ميدانيد حق چيست و همه شما ميدانيد به طرف حق بايد حركت كرد. كارهايي كه براي شما پيش ميآيد يا خودتان اقدام ميكنيد يا به شما پيشنهاد ميدهند, فكر كنيد, مراقبت كنيد; اين فكر كنيد, يعني آن را با ترازو بسنجيد; البته اگر ترازوي بيروني را هم داشتيد; مثل قرآن و عترت كه با هم هماهنگاند; اما آن مقدور همه نيست كه هم ترازوي دروني داشته باشند, هم مجتهد بيروني باشند, آن ترازوي دروني براي همه هست. فرمود آنچه خودتان طرح كرديد يا ديگران به شما پيشنهاد دادند با آن ترازوي فطرتتان بسنجيد. شب قبل از خواب فكر كنيد كه چه كار كرديد اين را با آن ترازو بسنجيد, اگر ديديد درست بود در بخش انديشه و حق بود در بخش انگيزه, بپذيريد و اگر نبود, رد كنيد, اگر اين كار را كرديد از آفت و اُفت نجات پيدا ميكنيد و به مقصد ميرسيد, اين هم اصل دوم.
اصل سوم آن است كه گاهي در اثر پيچيدگي و پوشيدگي و دشواري راه كه «عقبه كئود»[9] از آن ياد ميشود; يعني تَلها و كُتلهاي صعبالعبور اين ممكن است انسان به آساني نتواند اينها را با آن ميزانها عرضه كند. اين وسطها ميماند. اين دشمنهاي دروني اينها كار دلالی دارند, اين در درون ما مثل بيرون ما نيست بيرون ما بالأخره شفاف و روشن است يعني چشم و گوشي داريم كارهايشان مشخص است دست و پايي داريم كارهايشان مشخص است هيچ كدام از چشم و گوش در صدد فتنهگري نيستند, هيچ كدام از دست و پا هم درصدد آشوبگري نيستند اينها به منزله افراد سادهلوحياند كه كارهاي خودشان را انجام ميدهند; اما درون انسان اينچنين نيست, چندين نيروهاي نهفته در درون انسان هست كه هر كدام براي خود يك مار سمّي است, اگر كسي به اينها نرسد. ما در بخشهاي انديشه درست است كه به وهم نيازمنديم, به خيال نيازمنديم و به متخيّله كه مرزش كاملاً از خيال و وهم جداست نيازمنديم تا بحثهاي علمي ما سامان بپذيرد. در بخشهاي انگيزه به شهوت نيازمنديم, به غضب نيازمنديم به همه اينها محتاجيم اينها ابزار خوبياند. اگر نيروي غضبي نبود كسي از كشورش دفاع نميكرد از بدن دفاع نميكرد اين از بهترين نيروهاي الهي است; اما در همين جمع, اگر رهبري درون را وهم به عهده بگيرد يا خيال به عهده بگيرد نميگذارد انسان از سكّوي وهم و خيال پرش كند, به مرحله عقل برسد در همين سكّوي خيال ميماند و به تعبير قرآن كريم ميشود «مختال»,[10] اين «مختال» كه اسم مفعول يا فاعل باب «افتعال» است يعني انسانِ خيالباف و خيالزده. «تخيّل» كه باب «تفعّل» است در قرآن به كار نرفت اما «اختيال», «مختال» كه باب «افتعال» است در قرآن به كار رفت. فرمود انسان خيالباف و خيالزده كه در حدّ خيال زندگي ميكند محبوب خدا نيست, انسان بايد در حدّ تفكّر, تعقّل و مانند آن بيانديشد, خدا عاقل را دوست دارد نه مختال را. انسان خيالباف و خيالزده, سقف انديشه او خيال است, چون سقف انديشه او خيال است از نيروي واهمه كه معاني جزئيه را نه كلي, ادراك ميكند كمك ميگيرد يك سلسله طرحهاي علمي به او پيشنهاد ميدهد و نفس «مسوّله» در اين اثنا اين را تزيين ميكند نفس «مسوّله» كه معادل بيرون ندارد در درون ماست اين كارش «تسويل» است «تسويل» اين است كه اين نيرو چون در درون انسان هست ميفهمد اين شخص به چه چيزي علاقهمند است, يك; ابزار و ادوات علاقهشناسي را دارد, دو; آنچه مورد علاقه اوست آن را تهيّه ميكند, سه; رذايل و گناهان را پشت اين پنهان ميكند, چهار; تابلوي زرّيني به او نشان ميدهد, پنج; كه روي آن زرورقي است كه خواسته اوست, شش; پشتش سموم مهلك است, هفت; اين كار نفس «مسوّله» است. انسان كه بايد مراقب باشد اخلاقي باشد متفكّر باشد, دروننگر باشد بايد ببيند اين هفت كار را اين نفس «مسوّله» كرده است يا نه؟ ببينيد برادركُشي يا چاهاندازي برادر به وسيله نفس «مسوّله» صورت ميگيرد وجود مبارك يعقوب(سلام الله عليه) به برادران يوسف كه او را به چاه انداختند فرمود: ﴿بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً﴾[11] اين نفس مسوّله شما را به اين اين راه انداخت. شما به بهانه اينكه به من خدمت كنيد به بهانه اينكه به يوسف خدمت كنيد, به بهانه اينكه مشكلي از او و ما حل كنيد اين را به چاه انداختيد; يعني اين بهانه را به عنوان يك زرورق زرّين روي اين تابلو گذاشتيد پشتش آن چاهانداختن را قرار داديد اين «تسويل» را نفس انجام داد يعني زشت را زيبا انجام داد و شما زيبا ديديد ﴿وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾[12] همين است. سامري كه بساط توحيد را ـ معاذ الله ـ طرد كرد گوسالهپرستي را بهتر از خداپرستي دانست اين در اثر «تسويل» نفس بود كه سامري گفت: ﴿سَوَّلَتْ لي نَفْسي﴾[13] من گرفتار نفس «مسوّله» شدم جاهطلبي و مقامخواهي مرا وادار كرده كه من توحيد را طرد كنم گوسالهپرستي را رايج كنم و مانند آن و وجود مبارك موساي كليم هم فرمود: ﴿لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً﴾[14] ما آن را ميسوزانيم و به دريا ميريزيم اين گوساله را.
اين «تسويل» در درون همه ما هست ﴿سَوَّلَتْ لي نَفْسي﴾ هست. در ادعيه, در مناجات ما به خدا از كار تسويل پناه ميبريم, وقتي تسويل شد; يعني زشت را به ما زيبا نشان دادند زيبا را به ما زشت نشان دادند ابزار چهارگانه زيورآلات را هم در اختيار داشتند ما فريب ميخوريم. آنكه در اوايل سوره مباركه «آلعمران» آمده ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ﴾[15] اين چهار بخش را خداي سبحان فرمود ابزار كار است, نفس «مسوّله» از اين چهار بخش كمك ميگيرد ما بيش از چهار بخش در عالَم مُلك كه نداريم. فرمود آنچه در جهان خارج و عالم طبيعت است يا جماد است يا نبات است يا گياه است يا حيوان است يا انسان، غير از اين چهارتا كه نيست اين زيورهاي چهارگانه در اين آيه جمع شده است ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ﴾ براي انسان است, درباره ﴿وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ﴾ براي نبات است, ﴿وَ الْأَنْعامِ﴾ براي حيوان است, ﴿وَ الْحَرْثِ﴾ براي كشاورزي است براي گياهان است, ما غير از اين چهارتا كه بيشتر نداريم اين چهارتا ابزار زينت و فريب انسان است كه به وسيله اينها انسان فريب ميخورد. نفس «مسوّله» از اين ابزار كمك ميگيرد, اينها را به چشم انسان زينت نشان ميدهد در برابر زيور ملكوتي ما كه در سوره «حجرات» فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾[16] خدا محبوبي به نام ايمان به شما داد و اين زيور جان شماست با شما در همه نشئات هست, اين زيور را بشناسيد و جانتان را با اين زينت مزيّن كنيد. نفس «مسوّله» آن زيورهاي اصلي را طرد ميكند اين زيورهاي بيروني را زيبا نشان ميدهد وقتي «تسويل» كرد ما به دام او افتاديم از آن به بعد به مرحله بالاتر ميرسد ميشود «امّار بالسوء», خدا به ما امّار بالحُسن داد, امّار بالحق داد, امّار «بالصدق و الخير و الحسن و الحمد» داد; الآن ما به دام امّار بالسوء, امّار بالكذب و الشرّ و القبيح و الذم افتاديم ميتوانيم كاري بكنيم كه امّار بالسوء را عزل كنيم امّار بالحُسن و حق را نصب كنيم امير به وسيله ما انتخاب ميشود. فرمود او امّار بالسوء است اين را عزل كنيد, امّار بالحسن بياوريد اين با مراقبت با مجاهدت حل ميشود كه ﴿الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾[17] مسئله مراقبت, مسئله معرفت نفس, مسئله شناخت شئون نفس, جنود عقل و جهل آن بيان نوراني امام(سلام الله عليه) در كافي كليني[18] هست در مجامع ديگر[19] هست كه جنود عقل چندتاست, جنود جهل چندتاست اين شواهد عقلي ميخواهد بايد ببينيم چه كسي در درون ما دارد حق را باطل و باطل را حق جلوه ميدهد اگر درون ما مثل بيرون ما ظاهر بود آن را كه ذات اقدس الهي در جواب ﴿وَ يَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ مَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً﴾[20] نميفرمود. جريان روح, شناختن نفس, شئون علمي نفس, شئون ادراكي نفس, آن نفس «مسوّله» چيست؟ نفس «امّاره بالسوء» چيست؟ نفس «مطمئنّه» چيست؟ نفس «ملهمه» چيست؟ اينها كدام شأن از شئون نفساند؟ جايگاه اينها چيست؟ پيدايش اينها چيست؟ پرورش اينها چيست؟ اينها كار آساني نيست, اين را به ما فرمودند ما به شما داديم. اگر اين فطرت را و اين روح را در دو بخش انديشه كه فطريات ماست, ما اصل تناقض را به خوبي ميفهميم و ساير قضايايي كه به تناقض برميگردد به خوبي ميفهميم, اينها در بخش انديشه است اينها ترازو است. در بخش انگيزه هم اگر ما به نفس امّاره بالسوء آلوده نشويم آلوده نشويم به نفس «مسوّله» آلوده نشويم, حق و باطل را, خير و شرّ را, حُسن و قُبح را, محمود و مذموم را كاملاً ميفهميم; آن وقت خاطراتي كه پيش ميآيد, طرحهايي كه خودمان طراحي ميكنيم, يا ديگران پيشنهاد ميدهند اين را با اين ترازو ميسنجيم اگر مطابق بود ميپذيريم نبود نميپذيريم. يك فقيه و يك مجتهد كارش آسان است براي اينكه قرآن بيّنالرشد است در دسترس هست, روايات را بر قرآن عرضه ميكند, اگر مخالف قرآن بود نميپذيرد مخالف نبود ميپذيرد, همان معنا براي انسان روانشناس كه روانكاوي دارد, در صدد اصلاح نفس است, اگر اين را بر آن ميزان اوّلي الهي بسنجد, كاملاً ميتواند بفهمد چه چيزي حق است, چه چيزي باطل; اين راه هست. اينكه فرمودند شما حداقل شبانهروز چند لحظهاي به اين فكر باشيد كه اين ترازو را تسويل كنيد, غبارروبي كنيد, نگذاريد اين ترازو مخفي باشد, مستور باشد, رِيْن و چرك و غبار رويش بنشيند, بگذاريد اين شفاف باشد; آن وقت هر چيزي ديگران گفتند شما بخواهيد بسنجيد ترازو شفاف است, خودتان طرحي داريد, پيشنهادي به ذهنتان رسيد آن ترازو شفاف است; چنين انساني راحت زندگي ميكند و راحت رحلت ميكند نه بيارهه ميرود و نه راه كسي را ميبندد. ايام سوگ و ماتم وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) است از فرمايشات ـ هم خطبه نوراني, هم خطابه ـ آن حضرت حدّاكثر استفاده را بكنيد; اما طوري كه به وحدت اسلامي و امّت سالماي و جلال و شكوه اسلامي, آسيبي وارد نشود, بهانهاي هم به دست تكفيريها و سلفيهاي غير صالح ندهيد كه ثواب همه اين عرض ارادتهاي خالصانه به پيشگاه ذات مقدس صديقه كبرا خواهد بود.
من مجدداً مقدم شما را گرامي ميدارم و از برادران و خواهران حقشناسي ميكنيم اميدواريم خداي سبحان به فرد فرد شما خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
پروردگار امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا محشور بفرما! مشكلات مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و تقويت اقتصاد مقاومتي همه را در سايه وليّات حل بفرما! مسكن و ازدواج جوانها را در سايه وليّات حل بفرما! بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را مخذول و منكوب بفرما! جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سوره نحل، آيه 78.
[2] . سوره حج، آيه 5.
[3] . سوره شمس، آيه 8.
[4] . سوره روم، آيه 30.
[5]. سوره روم, آيه30؛ ﴿فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾.
[6] . سوره مطففين، آيه 14.
[7]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص69.
[8] . الکافی، ج1، ص8. ؛ وسائل الشيعه، ج27، ص112.
[9]. تحف العقول, ص484؛ «وَ سَهَّلَ سَبِيلَكَ عَلَي الْعَقَبَةِ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنَّهَا لَعَقَبَةٌ كَئُودٌ شَدِيدٌ أَمْرُهَا صَعْبٌ مَسْلَكُهَا عَظِيمٌ بَلَاؤُهَا».
[10] . سوره نساء، آيه 36؛ سوره لقمان، آيه 18; سوره حديد، آيه 23.
[11] . سوره يوسف، آيه 18 و 83.
[12] . سوره نمل، آيه 24; سوره عنکبوت، آيه 38.
[13] . سوره طه، آيه 96.
[14] . سوره طه، آيه 97.
[15] . سوره آل عمران، آيه 14.
[16] . سوره حجرات، آيه 7.
[17] . سوره عنکبوت، آيه 69.
[18] . الکافی(ط ـ اسلاميه)، ج 1، ص 20-23.
[19] . علل الشرايع، ج 1، ص114 و 115.
[20] . سوره اسراء، آيه 85.