جلسه درس اخلاق (1392/12/01)

05 01 2022 378648 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1392/12/01)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما مهمانان گرامي, علما, فضلا, عزيزان حوزوي و دانشگاهي, راهيان راه نور و مسئولان بزرگوار تهذيب و اخلاق جامعةالمصطفي و ساير عزيزان را ارج مي‌نهيم. گزارش جامع و اميدبخش را همه شنيديم بركات نظام ما, كوشش امام راحل و جوشش خون‌هاي پاك شهدا اين آثار را به همراه داشته و دارد اميدواريم همه ما از اين بركات بهره بيشتري برده باشيم!

در بحث‌هاي قبل به اين نتيجه رسيديم كه انبيا آمدند يك حرف جديد آوردند؛ حرفي كه در دسترس معرفت تجربي و حسّي نيست. ادّعاي خدا و انبياي الهي به دستور خدا اين بود كه ما يك حرف جديد آورديم اين چهار جمله را شما شايد چهارصد بار شنيده‌ايد كه انبيا براي اين كارها آمدند يكي ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ﴾ است, يكي ﴿الْحِكْمَةَ﴾ است و يكي ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[1] است، اينها را مكرّر شنيديد. آن جمله چهارم را هم باز مكرّر شنيده‌ايد كه حرف‌هاي جديد انبياست، فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛[2] يعني سلسله انبيا، مخصوصاً حضرت ختمي نبوت(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) چيزهايي را به جوامع بشري ياد مي‌دهند كه اينها نه تنها نمي‌دانند, نمي‌توانند ياد بگيرند. تعبير قرآن اين نيست كه «و يعلّمكم ما لا تعلمون» تعبير اين است كه ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛ يعني شما آن نيستيد كه بدون وحي ياد بگيريد، چه اينكه خداي سبحان به وجود مبارك رسول گرامي هم فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾[3] نه «ما لم تعلم»، آن بخش‌هايي كه ﴿عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ﴾[4] بخش‌هاي مياني است، اما آن بخش‌هايي نهايي اين است كه ما حرف‌هايي به شما ياد داديم كه اين حرف‌ها در هيچ‌جا نوشته نيست و از هيچ كسي هم نشنيديد ﴿وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾ که همين را در سطح وسيع‌تر به امت اسلامي فرمود و به جامعه بشري ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾;[5] يعني ما حرف نو آورديم. آن حرف نو را در مراحل گوناگون به ما نشان دادند؛ يكي از آن بخش‌ها كه حرف نو است اين است که فرمود شما تا حال شنيده‌ايد كه «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً»[6] اين را بشر خودش مي‌فهمد; يعني اگر كسي حسّي از حواسّ ظاهري را از دست داد، علمِ حاصل از آن حس را نمي‌تواند به دست بياورد؛ اگر كسي كَر بود اين از فنّ آهن‌شناسي و موسيقي و صداشناسي و اينها محروم است، اين حس براي تشخيص آهنگ‌ها و مانند آن و اگر كسي كور بود توان تشخيص رنگ‌ها و علم مناظر و مرايا را از دست خواهد داد «مَن فَقَدَ حسّاً فَقَدْ فَقَدَ علماً» اين يك قاعده معرفت‌شناسي است كه حداقل چهار هزار سال در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها سابقه دارد، از يونان باستان تا الآن; اما حرف تازه‌اي كه انبيا(عليهم السلام) آوردند اين است «مَن فَقَد تقويً فَقَدْ فقدَ علما» اگر كسي طهارت روح, پارسايي, تقوايي را از دست داد علم حاصل از آن رهگذر را از دست مي‌دهد; يعني علم تنها براساس حس و تجربه حسّي نيست، ما يك سلسله علوم تجريدي كه در هيچ آزمايشگاهي قابل نفي و اثبات نيست داريم كه راه آن تقواست و تقوا هم شُعَب فراواني دارد، آن علوم تجريدي هم شعب فراواني دارند. تقواي هر رشته را كسي از دست داد از بهره‌وري از آن علم تجريدي محروم است «مَن فَقَد تقويً فَقَدْ فقدَ علما». اگر در سوره مباركه بقره فرمود: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ﴾[7] كه عطف جمله به جمله است و نه به عنوان شرط و جزا، صريح‌تر آن را در سوره مباركه انفال فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً﴾[8] آن نيروي فرق بين حق و باطل, صدق و كذب, خير و شر, حَسن و قبيح, محمود و مذموم در پرتو تقوا به دست مي‌آيد. اين حرف را در كدام مكتب ما شنيديم؟ بحث نبود تا كسي اثبات كند يا نفي كند، فرمود ما چنين مطلبي را آورديم. عده زيادي راهيِ اين راه بودند، الآن ما راهيان نور داريم كه به بركت شهدا فيض‌هاي فراواني برده و مي‌برند، يك عده هم راهيان نور تقوا هستند. اگر كسي راهي راه تقوا بود، همان‌طوري كه پيوند بين تقوا و آن علم ناشناخته است، خود آن علم هم ناشناخته است. در سوره مباركه طلاق فرمود اگر متّقي بوديد ما دو كار انجام مي‌دهيم كه هيچ راه تجربي و حسّي آن را تأييد نمي‌كند و آن يك راه ديگري است، فرمود: ﴿مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾؛[9] اما ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾، اين ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ به قول اديبان به نحو تنازع متعلّق به هر دو جمله است «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ». باب تلازم را بسياري از شما در اوايل ادبيات آشنا شديد، اينكه در دعاهاي ماه مبارك رمضان مي‌گوييم «هَذا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَی الشُّهُورِ»[10] اين «عَلَی الشُّهُورِ» مفعول واسطه همه اين چهار فعل است «علي التنازع», به همه تعلّق مي‌گيرد نه فقط به اخير. اينكه فرمود: ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾؛ يعني خروج او از مشكلات ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ است, بهره‌وري از رزق ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ است، چون پيوند تقوا و معرفت, پيوند تقوا و علم ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ است. انبيا آمدند اين راه چهارم را هم در كنار آن سه راه به ما نشان بدهند، فرمودند: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ نه «ما لا تعلمون»، اين راه باز است و ما با چنين راهي سر و كار داريم; لذا در بخش‌هايي از قرآن كريم فرمود اينكه اين راه ﴿مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ﴾ است و ﴿ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ است، گناهان هم اين‌چنين است «مَن أذنَبَ» كسي گناه كرد و بي‌تقوا بود «حُرِم مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ, سُدّ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ, سُتر مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» اگر كسي بيراهه رفت، از راهي كه فكر نمي‌كرد راهش را مي‌بندند. اينكه در بخشي از آيات قرآن آمده است: ﴿وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً﴾[11] وقتي شما اين را به صاحب مغني و امثال مغني مي‌دهيد مي‌گويد گاهي مفعول به معني فاعل است, «مستور أي ساترا», وقتي به قرآن‌شناس مي‌دهي مي‌گويند «خويش را تأويل كن ني ذكر را»؛[12] اين مستور به معني مستور است.

حجاب دو قسم است: يك قسم حجاب مشهور و يك قسم حجاب مستور. گناه حجاب بين انسان و كمال است، منتها حجاب مستور. تقوا رابطه‌اي است بين انسان و كمال، منتها رابط مستور؛ اگر او حجاب مستور است اين هم نور مستور است. همه نورها با چشم ديده نمي‌شوند، برخي از نورها با روح دل و فطرت ديده مي‌شود. اگر دعاي كميل كه امشب شب جمعه است و مي‌خوانيد، بخش‌هاي وسيعي از سنخ دعاي كميل را مرحوم كليني در جلد دوم كافي ذكر كرد كه براي هر كار خيري يك اثر حُسني هست, يك; براي هر گناهي يك اثر تلخي هست, دو; گوشه‌هايي از آثار تلخ گناه در اين دعاي كميل هست «اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي‏ تَهْتِكُ الْعِصَمَ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي‏ الذُّنُوبَ الَّتي‏ تُنْزِلُ النِّقَمَ اَللّهُمَّ اغْفِرْلِي الذُّنُوبَ الَّتي‏ تُغَيِّرُ النِّعَمَ»[13] اين گناهان آثار خاصّ خودشان را دارند و در قبال اين گناهان, اطاعت‌ها آثار مخصوص خودشان را دارند. بعضي از اطاعت‌ها و كارهاي خير است كه در معرفت‌افزايي اثر دارد، بعضي در محبت اثر دارد و بعضي هم در شوق و اشك‌ريزي اثر دارد. اگر كسي بخواهد در جهاد اكبر پيروز شود، هيچ چاره ندارد مگر اينكه مسلّح باشد. پيروزي در جهاد اصغر سلاحش آهن است كه ديديم, پيروزي در جهاد اوسط سلاحش اشك است كه «سِلَاحُهُ الْبُكَاءُ»[14] و پيروزي انسان در جهاد اكبر كه بالاتر از اوسط است محبّت است؛ اگر كسي به سلاح محبّت متّصف بود، محبوب خدا خواهد شد و يك سرپلي است كه انسان مُحب را محبوب مي‌كند. فرمود: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[15] انسان محبوب خدا مي‌شود و اگر محبوب او شد، آن آثار قُرب نوافل و امثال ذلك به دنبالش هست.

بنابراين هر گناهي يك حجاب ويژه است و هر اطاعتي يك راه خاص است. اينكه فرمود: ﴿الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾[16] همه اين «سبيل»‌ها و راه‌هاي فرعي به آن بزرگراه كه صراط مستقيم است متّصل است؛ صراط مستقيم بيش از يكي نيست، اما اين راه‌هاي فرعي كه به آن صراط مستقيم مي‌رسد متعدّد است؛ فرمود ما اين راه‌ها را نشان مي‌دهيم. بنابراين چيزهايي كه انبيا آوردند يكي اين است كه تقوا و طهارت و پاكي روح اين دل را مثل آينه شفاف و بدون غبار مي‌كند, يك; به دست صاحب‌دل مي‌دهد, دو; به او مي‌فهماند كه اين دل را به كدام طرف نگه بدار, سه; اين مي‌فهمد كه آينه دل را به طرف اسماي حسناي خدا نگه بدارد, چهار; آثار الهي در اين دل مي‌تابد, پنج. بسياري از جوان‌ها دلشان آينه شفاف است؛ ولي اين آينه شفاف را شما اگر به باغ‌وحش ببري غير از گرگ و گراز چيز ديگر را نشان نمي‌دهد و اگر به جاي ديگر ببري اشخاص ديگر را نشان مي‌دهد.

كار عالمان اخلاق همين دو چيز است: يكي اينكه اين قلب شفاف را نگذارند آلوده شود و اگر تيره شد غبارروبي كنند ﴿بَلْ رانَ عَلي‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ﴾،[17] دوم اينكه به اين جوان‌ها كه در دانشگاه يا حوزه هستند عنايت كنند كه اين آينه دل را به كدام طرف نگه دارند؛ اگر به طرف علي و اولاد علي نگه داشتيد، آفتاب علوي و فاطمي و حسني و حسيني مي‌تابد. الآن شما مي‌بينيد اين راهيان نور و همه عزياني كه بالأخره به شهادت و كوي شهادت احترام مي‌گذارند گذشته از آن مسائل اعتقادي, گذشته از آن مسائل ديني, گذشته از آن تكليف شرعي يك جريان عاطفي هم در اين ميان هست؛ ما به عنوان يك نمك‌شناسي هم اگر باشد مهمان اينها هستيم. امام(رضوان الله عليه) حالا 67 بود كه قطعنامه را پذيرفت، بسياري از شماها جريان جنگ را يادتان هست؛ اين عزيزان پنجاه‌تا بسيجي يا سپاهي يا نيروي مردمي وقتي عازم جبهه بودند پنجاه‌تا پرچم بود يك مورد هم پرچم سه رنگ نبود همه يا زهرا, يا حسن, يا حسين, يا علي بود؛ آن پرچم سه رنگ را همين پرچم‌هاي يا زهرا و يا علي حفظ كرد. عزّت ما, آبروي ما, كشور ما, مملكت ما, نظام ما مديون يا علي و يا حسين است، اين تعارف نيست. در جنگ جهاني اول بر ايران حمله كردند وقتی تركش حمله رسيد ايران تسليم شد, تركش جنگ جهاني دوم رسيد ايران تسليم شد, كودتاي ننگين 28 مرداد 1332 مستقيماً در متن جامعه بود ايران تسليم شد، اما وقتي دفاع مقدس شد يا حسين و يا علي و لبيك يا حسين و لبيك يا ابوالفضل شد همه آنها تسليم شدند و اينها زنده‌اند. اينها ﴿أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾[18] وقتي ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ شد ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ﴾؛[19] اينكه در سوره مباركه «نحل »فرمود، چون شما از بين رفتني هستيد، كسي نزد شما باشد از بين مي‌رود و چون خداي سبحان باقي است و ابدي است ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ﴾، اينها ﴿أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾. اين كشور به بركت اينها زنده شد و اين هيچ تعارفي ندارد؛ گذشته از آن مسائل اعتقادي، از نظر مسائل عاطفي و نمك‌شناسي همه ما مديون اينها هستيم.

انبيا آمدند گفتند كه يك سلسله معارفي است كه ديدني نيست و از راه حس و تجربه نمي‌شود اينها را تشخيص داد, يك; تقوا يك راه بسيار خوبي است كه دل را تطهير مي‌كند, دو; اين قلب آينه است مي‌تواند اسرار الهي را كشف كند, سه؛ خداي سبحان از هر طرف فيض خود را در دسترس شما قرار مي‌دهد, چهار; اگر خداي ناكرده شما همه راه‌ها را ببنديد، اين «فهم في ظلمات» است. در بخش‌هايي از قرآن مي‌فرمايد يك عدّه ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ﴾[20] يك گناه و دو گناه نيست، از هر طرف راه خودشان را بستند. خداي سبحان از يك طرف مي‌فرمايد: ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾[21] و از طرفي هم مي‌فرمايد: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[22] از طرفي هم مي‌فرمايد: ﴿فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾[23] از طرفي هم مي‌فرمايد هر چيزي ملكوتي دارد, هر شخصي ملكوتي دارد و ملكوت هر چيزي و هر كسي به دست من است ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾؛[24] همه جوانب ما را از نظر موقعيت جغرافيايي اين پنج شش طايفه آيات بررسي كرد؛ فرمود خدا آن‌جا حضور دارد، اگر كسي خداي ناكرده با گناه اين راه‌ها را ببندد نه از ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾ طَرْفي می‌ببندد، نه از ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ لذّت مي‌برد، نه از ﴿فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾ لذت مي‌برد، نه ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾ لذت مي‌برد، نه از ﴿أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾[25] بهره مي‌برد، زيرا اگر كسي ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ﴾ همه اين راه‌ها را بسته است.

اگر مي‌بينيد به بركت خون‌هاي پاك شهدا جامعةالمصطفي صدايش را به عالَم رساند، صداي شهيد است كه به عالم رسيده است، صداي قرآن است به عالم رسيده است، صداي سالار شهيدان است به عالم رسيده است. شما مي‌بينيد زينب كبرا(سلام الله عليها) مجلسين دولت اموي را به بند كشيده و سوگند ياد كرده است؛ فرمود: قسم به خدا ما زنده‌ايم, قسم به خدا ما ماندني هستي «کِدْ کَيْدَکَ وَ اسْعَ سَعْيَکَ، ناصِبْ جَهْدَکَ، فَوَاللَّهِ لا تَمْحو ذِکْرَنَا وَ لا تُميتُ وَحْيَنا»[26] اين حجّت بالغه الهي است. طبق بيان نوراني امام سجاد فرمود: «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ»[27] اين معصوم و امام زمانش درباره او چنين تعبيري دارد؛ او فرمود ما براي هميشه زنده‌ايم.

هشتاد ميليون را در طي كمتر از پنجاه سال در جنگ جهاني اول و دوم همين پنج به علاوه يك و دو و سه و چهار خاك كردند، ما چنين كاري نكرديم. همين‌ها كه الآن دم از دموكراسي مي‌زنند از بس آدم كشتند خسته شدند. كسي در طي چهل سال هشتاد ميليون نفر را بكشد؟! از بس كشتند خسته شدند، حالا دم از آزادي دموكراسي مي‌زنند. بارها شنيديد اگر اينها دم از دموكراسي مي‌زنند براي اينكه انگشت بسياري از اينها روي ماشه بمب اتم است، اگر جنگ جهاني سوم شروع شود كسي زنده نمي‌ماند. اينها از بس كُشتند خسته شدند؛ ولي نامي از اين هشتاد ميليون نيست. در كربلا 72 نفر كلّ جهان را تسخير كردند؛ اين سخن زينب كبراست، با اينكه امويان و مروانيان و عباسيان مخصوصاً عباسيان(عليه من الرحمن ما يستحقون) بيش از پنج, شش قرن با كربلا مبارزه كردند و قبلش كه اموي و مرواني بود اينها مبارزه كردند؛ ولي نتوانستند كربلا را محو كنند. اين سخن نوراني زينب كبراست که فرمود قسم به خدا ما زنده‌ايم. اگر اين حرف‌ها هست و انبيا آمدند گفتند چيزهايي هست كه در دسترس فكر شما نيست، ما با همين سرمايه‌ها زنده‌ايم، چه بهتر كه از اين سرمايه‌ها حداكثر بهره را ببريم. فرمود: ﴿عَلَّمَكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[28] اين هميشه هست؛ اين فعل مضارع است و مفيد استمرار است، «الي يوم القيامه» هست؛ راه خاص هم به ما نشان دادند.

بنابراين اگر كسي به اين فكر بود كه حالا من كه رسيدم به اين‌جا كه مثلاً رسائل تدريس مي‌كنم, مكاسب تدريس مي‌كنم, كفايه تدريس مي‌كنم براي من كافي است، اين اوّلين روز جهل اوست. اين را لابد شنيديد يا در كتاب‌ها ديده‌ايد كه اوّلين روز جهل انسان اين است كه بگويد من فارغ‌التحصيل شدم، ناچار است از كيسه بخورد و آنها كه فرا گرفته كم‌كم از يادش مي‌رود. ما تا نفس مي‌كشيم درس و بحث وظيفه ماست, اين‌قدر علم در كتاب‌ها هست, اين‌قدر علم در جهان هست، آدم دهن باز مي‌كند و مي‌گويد من فارغ‌التحصيل شدم؟! اين را گفتند هرگز نگوييد که «مَنْ تَرَكَ قَوْلَ لَا أَدْرِي أُصِيبَتْ مَقَاتِلُه»[29] اگر كسي دهن باز كرد گفت من فارغ‌التحصيل شدم ديگر كافي است، آن جاي مرگ‌گاه او مورد اصابت تير قرار گرفته «أُصِيبَتْ مَقَاتِلُه»؛ لذا گفتند انسان اگر بخواهد عالم شود سه عنصر محوري دارد که كتاب خداست, سنّت اهل بيت و انبيا(عليهم السلام) و «لا أدري» است؛ اين «لا أدري» در كنار آن دو اصل بايد باشد تا نفس مي‌كشيم علم, جهان هم الآن منتظر ماست. ما مكرّرات را اگر تحويل شرق و غرب بدهيم آنها بعد از مدتي خسته مي‌شوند و پَس مي‌زنند؛ اما هميشه حرف نو, هميشه حرف علمي, هميشه پاسخ به سؤالات بي‌پاسخ اين جهان تشنه را سيراب مي‌كند؛ فرمود اين‌چنين نيست كه علم تمام شود.[30] ائمه(عليهم السلام) اگر مي‌بينيد مهد علم‌ هستند و علوم فراوان دارند علمشان از اين قبيل نيست كه ذات اقدس الهي يك اقيانوس علم به اينها داد، بالأخره اقيانوس محدود است. گاهي خداي سبحان به كسي يك دريا علم مي‌دهد اين مي‌شود «بحرالعلوم» گاهي او را به درياي بي‌كران علم خود ـ علم فعلي نه علم ذاتي ـ به علم فعلي وصل مي‌كند. اينكه در روايات مرحوم كليني و ديگران يك بابي باز كردند كه «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ قَدْ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ أُثْبِتَ فِي صُدُورِهِمْ»[31] همين است؛ اين امام معصوم هر وقت بخواهد بفهمد مي‌تواند، چون به درياي بي‌كران علمِ فعلي ذات اقدس الهي وصل است. اگر كسي به اين خاندان طاها و يس مرتبط باشد مي‌تواند علوم فراواني را فرا بگيرد و اينكه مي‌بينيد الآن ما رشد عرضي داريم، اما رشد طولي كمتر داريم و شيخ انصاري در ما كم است, آخوند خراساني و مانند آن كم است، براي اينكه ما به اينها بسنده كرديم و اينها را سواد مي‌دانيم، اينها كف سواد است، اينها طليعه سواد است. اگر در چند هزار طلبه, چهار نفر مثل شيخ انصاري و آخوند خراساني پيدا نشود يا نظير حكما و متكلّمان پيدا نشود اين خسارت حوزه‌هاست. در اين نيروها البته بعضي‌ها متوسط‌ هستند که اوساط را خداي سبحان براي اوساط جامعه خلق كرد، اما آن اوحدي از جامعه محقّقين و طلبه‌ها اينها براي اوحديّ از جامعه خلق شدند و هرگز نبايد نااميد بود، اميدواريم كه لطف الهي كه تاكنون اين نظام و حوزه و دانشگاه و ملت و مملكت را در سايه وليّ‌ خود حفظ كرد از اين به بعد شكوفاتر و با حفظ و حراست بيشتري اين نظام را حفظ كند! من مجدداً مقدم شما را گرامي مي‌دارم، عزيزان تهذيبي را ارج مي‌نهيم، راهيان نور را بيش از پيش دعا مي‌كنيم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم امر فرج وليّ‌ خود را تسريع بفرمايد! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ خود حفظ بفرمايد! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوان‌ها را حل بفرمايد! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا محشور بفرمايد! بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برساند! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيست را به خود آنها برگرداند! گفتگوهاي عزيزان ما در امور خارجه را به آن ثمر نهايي برساند كه هر دشمني را ناكام بگذارد! پروردگارا جوان‌ها و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1]. سوره بقره, آيه129.

[2]. سوره بقره, آيه151.

[3]. سوره نساء, آيه113.

[4]. سوره علق, آيه5.

[5]. سوره بقره, آيه151.

[6]. اساس الاقتباس, ص375.

[7]. سوره بقره, آيه282.

[8]. سوره انفال, آيه29.

[9]. سوره طلاق, آيات2 ـ 3.

[10]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج‌1، ص80.

[11]. سوره اسراء, آيه45.

[12]. مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش59.

[13]. مصباح المتهجد، ج2، ص844.

[14]. مصباح المتهجد، ج2، ص850.

[15]. سوره آل عمران, آيه31.

[16]. سوره عنکبوت, آيه69.

[17]. سوره مطففين, آيه14.

[18]. سوره آل عمران, آيه169.

[19]. سوره نحل, آيه96.

[20]. سوره بقره, آيه81.

[21]. سوره ق, آيه16.

[22]. سوره حديد, آيه4.

[23]. سوره بقره, آيه186.

[24]. سوره يس, آيه83.

[25]. سوره انفال, آيه24.

[26]. الاحتجاج(طبرسی)، ج2، ص309.

[27]. الاحتجاج(طبرسی)، ج2، ص350.

[28]. سوره بقره, آيه151.

[29]. نهج البلاغه, حکمت85.

[30]. غرر الحکم و درر الکلم, ص66؛ «الْعِلْمُ كَنْزٌ عَظِيمٌ‏ لَا يَفْنَی».

[31]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1 ، ص213.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments