اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما مهمانان گرامي, علما, فضلاي حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران, زعيم بزرگوار حوزه علميه بناب آذربايجان شرقي همه را گرامي ميداريم. ايام پربركت دهه فجر را به پيشگاه وليّ عصر تهنيت عرض ميكنيم به حضور ملت بزرگوار ايران تبريك عرض ميكنيم به حضور شما فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي تبريك عرض ميكنيم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم آن حضرت را به اسماي حسنايش قسم ميدهيم به صحف آسماني قسم ميدهيم به ارواح تابناك انبيا و اوليا قسم ميدهيم اين ملت فداكار را كه با حضور حماسي و گسترده خود هم دشمنها را مخذول و منكوب كردند هم دوستها را خوشحال كردند سعادت دنيا و آخرت و عزت دنيا و آخرت و سربلندي دنيا و آخرت مرحمت كند و اين ملت را محتاج به غير خود قرار ندهد و اين ملت را نمونه و الگوي ساير ملل قرار بدهد و اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرمايد!
در جمع ما عزيزان و طلاّب حوزه علميه بناب آذربايجان شرقي حضور دارند و همه ما هم بالأخره يا حوزوي هستيم يا دانشگاهي, محور اصلي كار ما تعليم كتاب و حكمت از يك سو و تزكيه نفوس از سوي ديگر است. اين بيان نوراني رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) كه فرمود: «بعثت لاتمّم مكارم الأخلاق»[1] من مبعوث شدم تا كرامتهاي اخلاقي كه انبيا آوردند تتميم كنم, تكميل كنم همانطوري كه دين بدون ولايت تام نيست بعد از جريان غدير ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي﴾[2] نازل ميشود كرامتهاي اخلاقي بدون وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) به تماميّت و كمال خود نميرسد فرمود من مبعوث شدم كه كرامتهاي اخلاقي را تتميم كنم اين خُلق يا معناي مطلق مَلكه نفساني است كه هم علم را شامل ميشود و هم تزكيه نفوس را; يا اگر منظور از اين خُلق همان اخلاق مصطلح است؛ يعني فضايل اخلاقي, اين بيان نوراني حضرت به عنوان تمثيل است نه به عنوان تعيين; زيرا آن حضرت تشريف آوردند هم مكارم علمي را تتميم كنند, معرفتي را تتميم كنند, حقوقي را تتميم كنند, عقلي را تتميم كنند, نقلي را تتميم كنند همه علوم را تتميم كنند, اخلاقيات را هم تتميم كنند. اينطور نيست كه حضرت فقط براي تتميم مكارم اخلاقي آمده و انبياي قبلي، علوم را كامل كردند معارف را كامل كردند شبهات را كاملاً زدودند اينچنين نبود، هر چه نقص داشت وجود مبارك حضرت آمدند آن را برطرف كنند و اگر منظور از اين خُلق, مطلق ملكه نفساني باشد ـ كما هو الظاهر ـ يعني من آمدم هم ملكات علمي را تتميم كنم, هم ملكات اخلاقي را و اگر منظور از اين خُلق همان معناي متعارف معهود باشد يعني فضايل اخلاقي, اين تمثيل است نه تعيين; يعني نمونهاي را حضرت ذكر فرمود نه اينكه من فقط براي تكميل معارف اخلاقي آمدم كاري با علوم و معارف اعتقادي و اصول و امثال اينها ندارم; چون خداي سبحان وجود مبارك آن حضرت را همتاي با قرآن كريم معرفي كرده است، بعد قرآن را با ساير كتابهاي آسماني يكسان ندانست وقتي خدا از كتابهاي آسماني ياد ميكند براي قرآن خصوصيتي قائل است، وقتي انبيا را ذكر ميكند براي وجود مبارك حضرت يك خصوصيت قائل است؛ اما وقتي قرآن را ذكر ميكند تنها به ﴿مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[3] اكتفا نميكند انبياي ديگر و صحف ديگر نسبت به يكديگر مصدّق هستند يعني هر چه ديگري گفت اين ميگويد حق است و درست است من نيامدم كه نقدي بر آن وارد كنم; ولي درباره قرآن كريم وقتي سخن ميگويد, گذشته از اينكه ميفرمايد: ﴿مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ ميفرمايد: ﴿وَ مُهَيْمِناً﴾[4] هيمنه يعني سلطنت, يعني سيطره, يعني برجستگي و برتري و والايي دارد اين قرآن مهيمن بر تورات و انجيل و صحف ابراهيم و زبور داود است اگر قرآن هيمنه دارد آورندهٴ قرآن هم بر انبياي ديگر هيمنه, سيطره, سلطنت و والايي دارد. بنابراين به ما فرمودند اسوهٴ شما قرآن كريم است و وجود مبارك رسول گرامي كه ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[5] امّت اسلامي بايد نسبت به ساير اُمم هيمنه داشته باشد نه تنها همتاي آنها باشند; بلكه مربّي آنها, مهيمن آنها باشند. نظام اسلامي براي همين صورت پذيرفت كه شرق و غرب از اين نظام بهره بگيرند، رهاورد قرآن و عترت را از اين نظام بياموزند و عمل كنند; چون تنها مشكل جهان, خود انسان است و خود جهان هم براي انسان خلق شده است. تعبير قرآن كريم درباره آسمانها و زمين اين است كه خدا آسمان و زمين را مسخّر انسان قرار داد اين سفره وسيع را پهن كرد بعد مهمان دعوت كرد انسان را آفريد فرمود: ﴿خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[6] يا ﴿سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾[7] اين انسان به وسيله انبياي ديگر به مرحلهاي از كمال علمي و عملي رسيدند اما به وسيله وجود مبارك خاتم(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) به مقام هيمنه و سيطره ميرسند. نظام اسلامي, امّت اسلامي بايد كاري بكنند كه ساير امم, ساير ملل و نحل از آنها بهرههاي علمي و عملي ببرند, اين يك مطلب.
مطلب ديگر اينكه همه انبيا براي عالمان دين اسوه هستند؛ اينكه گفته ميشود «العلماء ورثة الأنبياء»[8] اين بارها به عرضتان رسيد گرچه اين جمله, جمله خبريه است يعني «العلماء» ميشود مبتدا «ورثة الأنبياء» ميشود خبر اين جمله, جمله خبريه است ولي به داعي انشا القا شده است يعني «ايّها العلماء» بكوشيد كه از انبيا ارث ببريد بكوشيد كه وارثان آنها باشيد, بكوشيد كه آنچه آنها گفتند سهمي از آنها به شما برسد, بكوشيد كه وارث شويد, اين دو مطلب. باز هم عنايت كرديد كه ارث مادّي غير از ارث معنوي است. در ارث مادّي اگر كسي بخواهد مالي را از پدر ارث ببرد, از مورّث ارث ببرد، شرط اساسياش مرگ مورِّث است، تا مورّث نميرد چيزي به وارث نميرسد; ولي در ارث معنوي, شرط اساسي، مرگ وارث است تا وارث نميرد چيزي از مورّث به او نميرسد؛ منتها در ميراث مال, مرگ مادي مورّث مطرح است در ميراث علم و كمال, مرگ معنوي وارث مطرح است. اين بيان نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه فرمود: «موتوا قبل أن تموتوا»[9] همين است. اگر كسي آن غرور و خودخواهي خود را از پا در بياورد آن منيّت خود را محو كند آن هوس خود را محو كند اين بخل خود را كه از كنار گوشه ذهن مرتب فشار ميآورد و در درون ما آماده حمله است آن را حمل كند فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[10] شح يعني بخل, شحيح يعني بخيل, فرمود بخل از شما دور نيست، دم دست جانتان حاضر براي حمله كردن است، خيلي آن لايههاي درون، خودش را پنهان نكرده ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ بخل و اينها. ساير رذايل هم اينچنين هستند اگر كسي اينها را از بين ببرد به حيات طيّب ميرسد وقتي با موت ارادي مُرد, شرط ميراثبري انبيا را پيدا ميكند چنين عالِمي وارث انبيا ميشود. اگر ذرّهاي خودخواهي و غرور در انسان باشد اين مشكل جدّي دارد آنها كه اهل اين كار هستند, اين راه را طي كردند, سختي اين عقبات كئود را چشيدند آنها در كتابهايشان تصريح كردند كه «إنّ قطرة من الهويٰ تُكدّر بَحراً من العلم».[11] ما اگر بخواهيم حُكم فقهي مطلبي را بدانيم بالأخره به فقها مراجعه ميكنيم فقها ميگويند اگر يك قطره خون شما در ديگ بزرگ ريخته شود آن غذا آلوده است؛ اما يك قطره خون اگر در دريا ريخته شود دريا آلوده نميشود. اين بزرگواران ميگويند هوس و غرور مثل يك قطره خون نيست كه دريا را آلوده نكند, يك قطره از هوس و غرور و خودخواهي دريايي از علم را آلوده ميكند اين غرور, اين خودخواهي, اين خوشنودي از القاب اعلم و عظما، اين بازيها اگر در كسي اثر بگذارد يك قطره از آن درياي علم را آلوده ميكند اگر كسي بحرالعلوم شد اما يك قطره هوس در او بود گفتند: «ان قطرة من الهوي تكدّر بحراً من العلم» از اين جهت شده جهاد اكبر که دشواري آن همين است.
مطلب بعدي آن است كه به ما كه فرمودند: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ كه مخاطب اوّلي و اصلي آن همين حوزههاي علميه و دانشگاهها هستند مخصوصاً حوزههاي علميه كه با علوم كار دارند خصوصيات آن بزرگوارها را معرفي كردند فرمودند خصوصيتهاي آنها دو قسم است يك قسم كه در دسترس احدي نيست اين ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ﴾,[12] ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾[13] آن نبوّت است, آن امامت است, آن خلافت كبراست, آن عصمت كليه است آنها كه در دسترس كسي نيست؛ اما فرمود آن بهرههاي رقيق از آن حقايق، مقدور شما است؛ آنگاه كمالات اينها را شمردند فرمود آنها اهل بصيرتاند, آنها اهل علماليقيناند, آنها اهل عملاند, آنها ﴿أُولُوا الْأَلْبابِ﴾[14] هستند, آنها ﴿أُولِي الْأَبْصارِ﴾[15] هستند, آنها ﴿أُولِي النُّهي﴾[16] هستند, آنها ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾[17] هستند, آنها ﴿أُولُوا الْعَزْمِ﴾[18] هستند همه اين كمالات براي انسانها مخصوصياً حوزويان ممكن است. ﴿أُولِي النُّهي﴾ گفتند عقل را «نُهيه» ميگويند زيرا انسان را از زشتي نهي ميكند ﴿أُولِي النُّهي﴾ اين است. عقل را حِجر گفتند، براي اينكه عقل تحجير ميكند ديديد در بيابانهاي وسيع اگر كسي خواست يك مقدار از اين زمينها را به خودش اختصاص بدهد به عنوان احياي موات بگيرد تَحجير ميكند پرچين ميكند؛ اينكه در كتابهاي فقهي ملاحظه كرديد «حقّالتحجير» همين است. عقل, تحجير ميكند جلوي بيگانه را ميگيرد مرزبندي ميكند اين بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه احتياط را معنا كرده است همين است به كميل فرمود كميل! «أخوك دينك فاحتط لدينك»[19] فرمود برادرهاي شناسنامهاي زيادند، ولي انسان يك برادر بيشتر ندارد و آن دين است، فرمود تو يك برادر داري و آن دين است «فاحتط لدينك» احتياط كن, ميگويند فلان شخص محتاط است, محتاط است يعني چه؟ يعني وقتي زحمت كشيد باغي درست كرد, درختي غرس كرد, اين درختها به ثمر نشستند براي صيانت از اين باغ، دور اين باغ را حائط رسم ميكند يعني ديوار ميكشد. آدم محتاط, آدمي است كه دينش را مثل آن شجره پرثمر بداند, يك; دور اين دينش را ديوار بكشد, دو; كه هر كسي نيايد به دلخواه خودش از ميوههاي دين او استفاده كند, سه. آدمي كه بيحائط است يعني بيديوار است دور دينش را ديوار نكشيد آدم محتاطي نيست حضرت فرمود: «أخوك دينك فاحتط لدينك». گاهي ميفرمايد: «خذ الحائطة لدينك»[20] يعني وقتی دين داري دورش را ديوار بكش. اگر باغي دورش ديوار نباشد هر عابر و رهگذري از ميوه آن استفاده ميكند اينكه در دسترس ديگران قرار ميگيرد اينكه محفوظ نيست «خذ الحائطة» يعني ديوار, «خذ الحائطة لدينك», «أخوك دينك فاحتط لدينك» به ما گفتند حجر اين است، ﴿هَلْ في ذلِكَ قَسَمٌ لِذي حِجْرٍ﴾[21] همين است ﴿أُولُوا الْأَلْبابِ﴾ همين است, «اولوا العقول» همين است, ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ همين است. الآن يكي از القاب نوراني وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) اين است كه او «بقيّةالله» است عنوان «بقيةالله» نظير اسماي حسناي خدا توقيفي نيست. هر انساني كه در اثر عنايت الهي از وجهاللّهي برخوردار باشد آن «بقيةالله» است؛ منتها بعضيها در درجه يك و دو, بعضي در درجه صد, وجود مبارك حضرت «بقيةالله» است در آن قلّه در درجه صد اما عالمان دين در درجه يك, دو, سه, چهار همينطور؛ اين بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه فرمود: «العلماء باقون ما بقي الدهر» يعني همين معناي «بقيةالله» است. در قرآن كريم از عالماني كه به وظيفهشان عمل نكردند گله ميكنند فرمود: ﴿فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾[22] چرا عالمان دين كه بقيةالله بودند جلوي بديهاي عدهاي را نگرفتند آنها ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ هستند وليّ بقا هستند, والي بقا هستند, بقيةالله هستند, ماندگارند, وقتي عالِم مركّبش بالاتر از خون شهيد باشد، آنگاه شهيد احيای عندالله باشد؛ عالمان دين يقنياً احيای عند الله هستند اين مقام هست اگر اين مقام هست، انسان حداكثر بهره را بايد از اين مقام ببرد. در جريان وليّ, والي و رهبري عزم را هم همين معنا بايد گفت. آنها كه ﴿أُولُوا الْعَزْمِ﴾ هستند معناي آن اين است كه رسالت اينها كلي و همگاني است و مانند آن مخصوصاً درباره وجود مبارك پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اينها اولواالعزم هستند؛ اما اصطلاح اولواالعزم بر اساس همان جهت است كه به پنج پيامبر گفته شد؛ ولي معناي اولواالعزم اين است كه اينها در كارهايشان وليّ عزم بودند, والي عزم بودند, عزم يعني عزم, جزم يعني جزم; كار حوزه و دانشگاه جزم است؛ البته آنهايي كه با علوم عرفي و بناي عقلا و اينها سر و كار دارند كمتر جزم نصيب آنها ميشود همين ظنّ متاخم و طمأنينه عرفي براي آنها كافي است، ولي اگر خواستند در اصول دين, معتقدات دين, مراحل عقلي بحث كنند جزم نصيب آنها ميشود چون آنجا جزم و يقين معتبر است جزم براي كار عقل نظر است كه كار حوزه و دانشگاه است اما عزم چيز ديگري است عزم, اراده, نيّت, اخلاص اين مشترك بين حوزه و دانشگاه و همه مردم است كه انسان وقتي چيزي را كه فهميد بايد بر اساس آن تصميم بگيرد اهل عزم و اراده باشد. اگر لقمان طبق بيان قرآن كريم به فرزندش فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾[23] يعني «من الامور التي يجب عن يعزم عليها» از اموري است كه واجب است انسان بر اساس آن تصميم بگيرد. اينكه ميگويند عزم ملي لازم است؛ يعني اراده همگاني لازم است انسان در امور شخصي خودش هم بايد جزء اولواالعزم باشد هرگز اهل ترديد نباشد هرگز در عزم او تخلّلي پيدا نشود عزم را, نيّت را, اخلاص را با ايهان آلوده نكند. اگر يك عالِم حوزوي و دانشگاهي جزم علمي او به نصاب رسيد عزم عملي او به نصاب رسيد او ميتواند يك فلات وسيع و منطقه وسيعي را اداره كند، چنين عالمي كار يك امامزاده را در يك منطقه ميكند. ما ديديم عالماني كه هم اهل جزم بودند, هم اهل عزم بودند در آن منطقهشان تأثير يك امامزاده را داشتند، روحيه مردم, اصطلاح نفوس به بركت آنها بود، خدا مردم را بيسرمايه خلق نكرد با فطرت شفاف آفريد همه ما از طهارت لذت ميبريم, از طيّب بودن لذت ميبريم, از صدق و عقل و عدل لذت ميبريم وقتي اين فضايل را در كسي ديديم او را اُسوه خود قرار ميدهيم. اگر كسي بتواند بين جزم علمي و عزم عملي جمع كند، هم جزء عالمان دين بشود هم جزء اولواالعزم بشود؛ هم خودش را نجات داد هم امّتي را نجات داد كه ما اميدواريم حوزويان و دانشگاهيان ما, برادران و خواهران طلبه و دانشجوي ما و عزيزان حوزه علميه آذربايجان شرقي, بناب و مانند آن كه با كوشش و اخلاص زعيم بزرگوارشان مرتباً مشغول فراگيري علوم الهي هستند ذات اقدس الهي همه را از اين جزم علمي و عزم عملي متنعّم بفرمايد تا اين نظام بتواند به ساير كشورها خدمات جزمي و عزمي ارائه كند!
مجدداً مقدم همه شما بزرگواران, برادران و خواهران را گرامي ميداريم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم امر فرج وليّاش را تسريع بفرمايد, نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّاش حفظ بفرمايد! اين نظام اسلامي را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرمايد! مشكلات دولت و ملت مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها را به بهترين وجه حل بفرمايد! بيداري خاورميانه را به مقصد نهايي برساند! دشمنان دين مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را مخذول و منكوب بفرمايد! ارواح مراجع ماضين مخصوصاً امام راحل و ارواح شهداي انقلاب و جنگ همه را با انبيا و اوليا محشور بفرمايد! جوانان ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . بحار الانوار، ج16، ص 210.
[2] . سوره مائده، آيه 3.
[3] . سوره بقره، آيه 97؛ سوره آل عمران، آيه 3.
[4] . سوره مائده، آيه 48.
[5] . سوره احزاب، آيه 21.
[6] . سوره یونس، آيه 6.
[7] . سوره لقمان، آيه 20؛ سوره جاثيه، آيه 13.
[8] . الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص 32.
[9] . بحار الانوار، ج66، ص317.
[10] . سوره نساء، آيه 128.
[11] . ايقاظ النائمين، متن، ص74.
[12] . سوره مائده، آيه 54؛ سوره حديد، آيه 21.
[13] . سوره انعام، آيه 124.
[14] . سوره بقره، آيه 269؛ سوره آل عمران، آيه 7.
[15] . سوره حشر، آيه 2.
[16] . سوره طه، آيه 54.
[17] . سوره هود، آيه 116.
[18] . سوره احقاف، آيه 35.
[19] . امالی(للمفيد)، متن، ص283.
[20] . بحار الانوار، ج2، ص259.
[21] . سوره فجر، آيه 5.
[22] . سوره هود، آيه 116.
[23] . سوره آل عمران، آيه 186؛ سوره لقمان، آيه 17.