جلسه درس اخلاق (1392/08/30)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيما خاتمهم و افضلهم محمد و اهل بيته الاطيبين الانجبين سيما بقية الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
اعظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين(عليه السلام) و جعلنا و ايّاكم من الطالبين لثاره(عليه الصلاة و عليهم السلام).
مراسم سوگ و ماتم سالار شهيدان حسينبنعليبنابيطالب را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و به شما برادران و خواهران ايماني تعزيت عرض ميكنيم مقدم همه شما حوزويان و دانشگاهيان و برادران ايماني را گرامي ميداريم حضور وزير محترم را با گزارشي كه ارائه فرمودند مغتنم ميشماريم سعي همه اقشار مخصوصاً كارگران قرآني را مشكور وليّ عصر(ارواحنا فداه) ميدانيم اميدواريم به بركت نظام اسلامي همه ما انشاءالله اهل قرآن و عترت باشيم!
بحثهاي روز پنجشنبه درباره مسائل اخلاقي و مقداري هم از شرح نهجالبلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) بود. مقداري از آن بحثها را بازگو كنيم تا آنچه مناسب با امروز است طرح كنيم. ما با دشمني روبهرو هستيم كه اين دشمن به هيچ وجه آشتيپذير نيست و قرآن كريم هم دشمنيِ اين دشمن را به ما گوشزد كرد و آن شيطان است. ما دشمنهاي زيادي در عالَم داريم مارها و عقربها با بدن ما دشمن جدّي هستند ولي ملاحظه ميكنيد خيلي از مارها, خيلي از عقربها با بشر كنار ميآيند بعضيها با مار سمّي دارند زندگي ميكنند با ببرها دارند به سر ميبرند پس هيچ موجود گزنده و خزندهاي نيست مگر اينكه بالأخره با انسان كنار ميآيد دوست ميشود كم نيستند مارهاي سمّي كه با خانوادههايي دوستاند بعضي از بچهها با مارهاي سمّي زندگي ميكنند اما شيطان اينطور نيست مثل مار سمّي نيست كه با كسي دوست شود و با او كاري نداشته باشد و نِصابي هم ندارد كه انسان مقداري با او كنار بيايد او كاري با آدم نداشته باشد اگر انسان صد بار حرف او را گوش بدهد ميگويد صد و يكمين بار هم بايد گوش بدهي او برده طلب ميكند ما با چنين دشمني روبهرو هستيم; لذا در نظامِ عداوت، شيطان مظهر «ليس کمثله شئ» است هيچ دشمني به اندازه شيطان و مماثل شيطان نيست بالأخره انسان با هر دشمني يك مقدار كنار بيايد حرف او را گوش بدهد چند روزي آدم را آزاد ميگذارد اما شيطان اينطور نيست شيطان كسي است كه محصول شش هزار سالهٴ خود را يكجا به آتش كشيده است ما با چنين دشمني روبهرو هستيم او هم سوگند ياد كرد كه من احتناك ميكنم ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ﴾ احتَنَك, يَحتنك كه باب افتعال است يعني حَنك و تحت حنك اسب را گرفته, گفت من احتناك ميكنم اين سواركارهاي مسلّط احتناك ميكنند دهن, حنك و تحت حنك اين اسب را ميگيرند از آن سواري ميگيرند اين را ميگويند احتناك اينكه در سوره «اسراء» فرمود: ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾[1] يعني من سواري ميخواهم و غير از اين هم كاري با ما ندارد ما با چنين دشمني روبهرو هستيم لذا هر لحظه بايد مراقب گفتارمان, رفتارمان, نوشتارمان, كردارمان, قيام و قعودمان باشيم, يك لحظه خداي ناكرده انسان غفلت كند تير ميخورد و هر لحظهاي كه انسان غافل باشد مَرماي تيري اوست درباره نگاه به نامحرم گفته شد «النظرة سهمٌ مِن سهام ابليس»[2] يعني نگاهِ حرام, تيري از تيرهاي شيطان است اينها به عنوان تمثيل است تعيين نيست هر گناهي اين است. به ما گفتند از خداي سبحان شرح صدر طلب بكنيد از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) سؤال شد آيا اين شرح صدر علامتي دارد فرمود بله, علامتش اين است: «التَّجافِي عَنْ دارِ الغُرُورِ وَالْإِنابَةَ اِلي دارِ الْخُلُودِ وَالْإِسْتِعْدادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نزول الموت»[3] شرح صدر سه علامت دارد: يكي اينکه انسان از دار غرور تجافي كند جاخالي کند كه غرور او را نگيرد ميبينيد مأمومِ مسبوق يعني كسي كه در ركعت دوم امام رسيد و ركعت اول اوست اين در حال تشهّد تجافي دارد يعني آماده برخاستن است اين حالت را ميگويند حالت تجافي, فرمود انسان از دار غرور آماده برخاستن باشد كه مبادا تير غرور به او برسد اوّلين علامت شرح صدر, تجافي از دار غرور است دوم «الْإِنابَةَ اِلي دارِ الْخُلُود» است يك وقت است كسي ميخواهد فريب ندهد و فريب نخورد اما نميداند او پرنده است مقصد و مقصودي دارد ممكن است اخلاق كاذبي داشته باشد به اين فكر نيست كسي را فريب بدهد اما بايد به اين فكر باشد كجا ميخواهد برود تنها بد نكردن هنر نيست خوب كردن هم وظيفه است براي اينكه ما مسافريم مسافر بدون رهتوشه مقدورش نيست سفر را ادامه بدهد رهتوشه را هم كه در سوره «بقره» فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[4] لذا حضرت فرمود: «التَّجافِي عَنْ دارِ الغُرُورِ» (يك) «وَالْإِنابَةَ اِلي دارِ الْخُلُودِ» (دو) مُنيب كه اسم فاعل باب افعال است ثلاثي مجرّدش يا نابَ ينوب است يا نابَ يَنيب, اگر ناب ينوب باشد يعني اين مرتب در نوبت است كه چه وقت صدا ميزنند نداي الهي را پاسخ بدهد اگر ناب يَنيب باشد يعني «انقطع, ينقطع» يعني از دار غرور منقطع است به جاي ديگر متّصل است انابه بخش وسيعي از توبه را به همراه خواهد داشت منيبان, محبوبان الهياند «وَالْإِنابَةَ اِلي دارِ الْخُلُودِ» اگر مسافر است يا مسافر عادي است يا جزء اوحدي اهل سفر است مسافران عادي فقط به فكر رهتوشه هستند اوحديّ اهل سفر هم زادراه تهيه ميكنند هم در مرحلهٴ دوم به فكر مقصدند هم در مرحله سوم به فكر اين هستند كه مقصود را چگونه در مقصد ديدار كنند «وَالْإِسْتِعْدادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نزول الموت» اين بايد براي مرگ آماده باشد كه وقتي مرگ آمد او ديگر هيچ نگراني نداشته باشد ما بايد باور كنيم همين كه مُرديم هيچ رابطهاي با فرزند و اينها نداريم اگر كسي عاقل باشد براي بيگانه تلاش و كوشش نميكند ما كه مُرديم فرزندان ما هم همينطورند هيچ رابطهاي بين ما و فرزندان ما نيست ممكن است آنها يك مقدار اشك بريزند و از نظر عاطفي به فكر ما باشند اما در آن عالَم دست ما كوتاه است بعد آنها هم مثل ما خاك ميشوند دوباره از خاك برميخيزيم ديگر والد و ولدي نيست. اين عقلي نيست كه كسي تمام تلاش و كوشش خود را براي بيگانه انجام بدهد اين رابطه خانوادگي براي همان ﴿لِتَعَارَفُوا﴾[5] است براي اينكه بشناسيم و روابط زندگيمان تأمين بشود بعد از مرگ نه رابطه حاكم است و نه ضابطه كه قبلاً بحث مبسوطي شد نه خريد و فروش و تجارت و عقود اسلامي آنجا مطرح است كه کسي با ضابطه مشكلش را حل كند نه قوم و قبيله و فاميل و پدر و پسر و بزرگ و كوچكي هست كه با روابط مشكل را حل كنند اين هر دو را قرآن با «لا»ي نفي جنس نفي كرده ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[6] اين بيع, كنايه از عقود اسلامي و تجارتهاست, خُلَّت و خليل بودن و دوستي كنايه از آن روابط اجتماعي است ما در دنيا يا با ضابطه زندگي ميكنيم يا با رابطه يعني نيازهايمان را يا با خريد و فروش و اجاره و عقود اسلامي برطرف ميكنيم يا اگر سالمنديم, فرزندان ما, ما را اداره ميكنند يا اگر كودكي داريم ما او را اداره ميكنيم با روابط زندهايم بعد از مرگ نه سخن از رابطه است نه سخن از ضابطه; ماييم و عقايد و اخلاق و اعمال و خاطرات ما و ديگر هيچ! اين رهتوشه را با «الْإِسْتِعْدادَ لِلْمَوْت» بايد فراهم كنيم اين براي ما توده مردم است تا ـ انشاءالله ـ برسيم به بهشت اما وقتي به بهشت رفتيم آنجا چه چيزي لازم است براي خيلي از ماها مطرح نيست ميبينيد خيلي از افراد براي اينكه به حرم مطهّر امام هشتم مشرّف بشوند يا به سرزمين وحي سفر كنند يا به عتبات عاليات سفر كنند به فكر رهتوشه هستند اين رهتوشه اينها را تا به مقصد ميرساند يعني تا به مكه يا كربلا يا مشهد ميرساند اين مقصدشان است اما مقصود كيست, مقصود چيست, با مقصود در مقصد چگونه بايد رفتار كرد در اين باره دست خيليها خالي است خب اينها بايد بدانند كه براي رفتن به آنجا يك مقدار رهتوشه مناسب لازم است اگر كسي خواست مشهد برود كه يك كاميون غذا نميبرد يك كارتن براي او كافي است اگر يك كاميون غذا برد آن را ناچار است بين مستمندان توزيع كند ثواب هم ميبرد اما اگر كسي خواست مشهد برود غير از يك كارتن غذا چيزهاي ديگري هم لازم است امامتشناسي, امامشناسي, معناي زيارت, معناي قُرب, معناي درد دل كردن اينها را هم بايد بداند اگر كسي هدفش اين است كه به بهشت برود به مقصد ميرسد اما آنجا فقط اَكل و شُرب نصيبش ميشود نهر عسل نصيبش ميشود نهر شير نصيبش ميشود آن انهاري كه در بهشتاند نصيبش ميشود اما آنچه در پايان سوره مباركه «قمر» است كه ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[7] اين دومي بهرهٴ او نيست ميدانيد اين جمله بر جمله عطف نشد, فعل بر فعل عطف نشد, مفرد بر مفرد عطف نشد آنقدر اين مقصد و مقصود آميخته است كه دو جمله كنار هم بدون عطف ذكر شده اين ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ كه نصيب هر زائري نيست رهتوشه براي اين است كه انسان را به بهشت ببرد اما بهشت رفتيم با چه كسي سخن بگوييم, حرف چه كسي را بشنويم, مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) از استادش نقل ميكرد كه بالأخره در اثر كشف و شهودي بعضي از بزرگان ميگفتند كه وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) سالي يك بار براي اهل بهشت تجلّي ميكند اين يعني چه؟! اينطور نيست كه انسان وقتي به بهشت رفت بتواند وجود مبارك حسينبنعلي را زيارت كند سالي يك بار براي اهل بهشت تجلّي ميكند خب آنها كه در اينجا فكر حسيني دارند و حضرت را شناختند ممكن است بيشتر خدمت حضرت برسند ولي غالب ما رهتوشهٴ ما تا به مقصد رسيدن است شما از غالب اين زائران مشهد سؤال كنيد, از زائران کربلا سؤال كنيد ميگويد ميروم زيارت خب آنجا چقدر با امام مأنوس هستيد, بگذاريد امام با شما حرف بزند, امام شما را ببيند اگر امام شما را ديد, امام با شما حرف زد, رؤياي خوبي, حالت خوبي داشتيد آن وقت معلوم ميشود مقصود را در مقصد ديديد. به هر تقدير «الْإِسْتِعْدادَ لِلْمَوْت» يك زمينه است كه انسان به آن شرح صدر ناب برسد بزرگان گفتند اين كوه طور هست ولي موسي نيست ممكن است قميص يوسف باشد ولي يك يعقوب دلشكسته ميطلبد كه چشمش بينا شود سخن جناب حكيم سبزواري اين است كه:
موسياي نيست كه دعوي انا الحق شنود٭٭٭ ورنه اين زمزمه اندر شجري نيست كه نيست
اگر كسي اهل آن معنا بود اين مقدار را پيدا ميكند. اينكه ميبينيد وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) شب 27 ماه مبارك رمضان از اول شب تا آخر شب اين جمله را ميگفت: «اَللّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجافِي عَنْ دارِ الغُرُورِ وَالْإِنابَةَ اِلي دارِ الْخُلُودِ وَالْإِسْتِعْدادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ»[8] يعني اين سه جمله كه علامت شرح صدر است دعاي مخصوص امام سجاد(سلام الله عليه) در شب 27 ماه مبارك رمضان بود همين است. ماه پربركت رمضان با آن وضع فرصت مناسبي است, محرم و صفر به مناسبت سوگ و ماتم سالار شهيدان(صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) فرصت مناسبي است عزاداري, عبادت است گريه, عبادت است اما انسان اين را با حرفهاي باطل, با كارهاي باطل, با كارهاي بيمعنا, با كارهاي بيمدرك, با حرفهاي بيمدرك آغشته نكند حيف اين عزاداري است, حيف اين اشك است اين اشك مگر به آساني فراهم ميشود اين اشك از راه دور ميآيد اينطور نيست كه اشك يك قطره آب باشد همينطور بشود رها كرد اين به تعبير حافظ از پشت هفت پرده بايد عبور كند اينكه ميگويد:
اشك حرمنشين نهانخانه مرا٭٭٭ زان سوي هفت پرده به بازار ميكشي[9]
همين است اين يك قطره آب به آساني به دست نميآيد به آساني هم عبور نميكند به تعبير ايشان از پشت هفت پرده بايد عبور بكند تا بيايد به شبكه چشم و از آنجا هم عبور بكند به صورت برسد كه وجود مبارك سالار شهيدان فرمود آنقدر براي من گريه كنند كه فقط چشم تَر بشود اين كافي نيست «أنا قَتيل العبرة»[10] آن اشكها بايد فراوان باشد كه از شبكه چشم بريزد و صفحه صورت را مَعبر قرار بدهد محلّ عبور قرار بدهد تا بشود عَبَرات,
خب اين اشک بايد عاقلانه باشد, با هر كاري, با هر حرفي, با هر چيزي عزاي سالار شهيدان(صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) را ما مشوب نكنيم تا انشاءالله هم از تجافي از دارغرور طرْفي ببنديم هم از انابه به دار خلود استفاده كنيم هم «وَالْإِسْتِعْدادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نزول الموت» را داشته باشيم.
وزير محترم كار گزارشي دادند از مسابقات قرآني طبقه كارگر اميدواريم نظام اسلامي, دولت و ملت, مملكت همه در سايه وليّ عصر انشاءالله از هر خطري مصون باشند و همه ما قرآني باشيم ولي همه ما بايد مستحضر باشيم ما اگر يك مديريت صحيح و سالم داشته باشيم تحريم هيچ اثري ندارد اين علف كه ديگر انرژي هستهاي نيست اين علف را متأسفانه از خارج وارد ميكنيم خب اگر علف را بخواهيم با اين ارز گران از خارج وارد كنيم لبنيات ما گران, گوشت گران, اين يك هنر كار و كارگري ميخواهد كشاورزي را اين عزيزان احيا كنند, ما همسايه ديوار به ديوار دريا هستيم ميشود اينها را تسطيح كرد اينها را صاف كرد علف را كه تأمين بكنيم لبنيات ما ارزان خواهد بود, دام ما فراوان خواهد بود, گوشت ارزان خواهد بود اين يك عُرضه مديريتي ميطلبد اين تحريمها اثر نميكند چون ما به لطف الهي همه امكانات را داريم هزارها هكتار زمين آماده داريم كه با تسطيح ميتواند علوفه را تأمين كند آخر اين يك ننگ است كه ما علوفه را از خارج وارد كنيم اينها خطر جدّي است براي ما خب بيكاري, گراني, تحملش آسان نيست. وزارت محترم كار بايد در جريان باشد كار در اسلام محترم است (يك) وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) دست كارگر را بوسيد[11] (دو) همه اينها درست است اما اينكه گفتند صراط مستقيم از مو باريكتر است و از شمشير تيزتر؛[12] يعني فهميدن دين مثل نگاه به آن موي باريك است كه بسيار دشوار است هر چشمي نميتواند اين را ببيند و مثل رفتن روي لبهٴ تيز شمشير است كه هر كسي توان آن را ندارد فهميدن كار كه كار در اسلام چيست, توسعه كار, كار هر كسي نيست همين ديني كه به ما ميگويد كار عبادت است ـ شما به كتاب وسائل الشيعة مراجعه كنيد نهي شده است[13] بعضيها فتوا به حرمت دادند بعضيها فتوا به كراهت دادند فتوا به كراهت معروف بين اصحاب ماست ـ ميگويد مزدوري مكروه است ما مزدورپروريم طوري باشد كه هر كس براي خودش كار كند و آن با تقويت تعاوني است در روايات نهي شده است كه انسان مزدور ديگري باشد البته اين نهي را حمل بر تنزيه کردند[14] جامعه را با كرامت اداره كردن ميشود جامعه اسلامي نه اينکه شکم مردم را با مزدوري سير كردن, اگر كسي مزدور ما باشد شكم او را سير كنيم با كرامت او را تأمين نكرديم بايد به سمتي حركت كنيم بر اساس تقويت تعاوني و مانند آن كه هر كسي براي خودش كار بكند نه براي صاحبكار, وقتي براي خودش كار كرد با عزّت و سرفرازي نان ميخورد براي ديگري كار بكند مزدورانه به سر ميبرد جامعه را عزتمدارانه و كريمانه اداره كردن مهم است نه شكم مردم جامعه را سير كردن الآن ما دو مشكل جدّي داريم شكم برخيها گرسنه است (يك) بر فرض هم پُر بكنيم كريمانه نيست (دو) نظام وقتي نظام اسلامي خواهد بود كه ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ تأمين شود ما گرسنه نداشته باشيم (يك) هر كسي كنار سفره خودش بنشيند (دو) اين معناي نظام اسلامي است. فرق جوهري تأمين رزق در نظام اسلامي با غير نظام اسلامي اين است كه ديگران جامعه را از راه مزدوري و كارگري و كارفرمايي تأمين ميكنند, نظام اسلامي جامعه را از راه تعاوني و توليد كار كه هر كسي كارفرماي خودش باشد اداره ميكند اين معناي كرامت است اگر گفتند شما تخلّقي داشته باشيد به اخلاق الهي[15] اين است ميبينيد وجود مبارك پيغمبر مأمور شد كه متخلِّق به اخلاق الهي باشد ما كه آن درك و ادراك را نداريم راه خداشناسي به آن معنا هم كه براي ما باز نيست آن از راه وحي به دست ميآيد ما طبق مفاهيم و ادلّه و براهين خدا را ميشناسيم به ما گفتند ببينيد پيغمبرتان چطور زندگي ميكند ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[16] اما پيغمبر ميبيند خدا با مردم چطور رفتار ميكند شما در قرآن ميبينيد كه خدا درباره پيغمبر فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[17] اخلاقِ با عظمت و جلال و شكوه آن حضرت را شما در سيره و سنّت آن حضرت ميبينيد يكي از برخوردهاي كريمانه وجود مبارك پيغمبر اين است كه با هر كسي حرف ميزد با تمامرخ او را نگاه ميكرد[18] خب اينكه يك مقدار انسان به مخاطب نگاه كند يك مقدار حواسش به دوربين باشد اين ادب, ادب ديني نيست پيغمبر با كسي كه حرف ميزد تمامرخ به او نگاه ميكرد براي اينكه خدا وقتي با كسي حرف ميزند «باسط اليدين بالعطيّة» است امشب كه شب جمعه است شما اين دعا را حداقل ده بار ميخوانيد «يا باسط اليدين بالعطيّة»[19] خدا منزّه از دست است دو دستِ بيدستي خدا هر دو باز است اگر خدا بخواهد چيزي را به كسي بدهد دو دستي ميدهد دو دستيِ بيدست «يا باسط اليدين بالعطيّة», «کلتا يديه يمين»[20] اگر خدا بخواهد با كسي سخن بگويد
با صد هزار جلوه برون آمدي كه من٭٭٭ با صد هزار ديده تماشا كنم تو را[21]
ميگويد, چون او بسيط محض است او نيمرخ نيست جزء ندارد بعض ندارد او با تمام حيثيت سخن ميگويد او با تمام حيثيت عطا ميكند اينطور نيست كه با بعضيها يك جلوه, با بعضيها دو جلوه; منتها اينها توان آن را ندارند صد هزار ديده ندارند تا آن صد هزار جلوه را ببينند, اگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با كسي سخن ميگفت, تمامرخ او را نگاه ميكرد براي آن است كه كرامت محاوره و مصاحبه و گفتگو و گفتمان را به ما بفهماند و اگر پيغمبر دست كارگر را بوسيد آن كارگري كه خودش توليد ميكرد خودش كارفرما بود در كنار سفره خودش مينشست نه كارگري كه مزدورانه به سر ميبرد و اجيرانه زندگي ميكند و محصول كارش را كارفرما ميبرد مُزدي هم به او خواهد داد ما موظّفيم كريمانه زندگي كنيم هم شكم مردم پُر باشد هم در كنار سفره خودشان بنشينند نه در كنار سفره كارفرما اين نظام, نظام اسلامي است اين هم فهميدنش از ديدن موي باريك دشوارتر است هم رفتن اين راه از رفتن روي لبه شمشير تيز سختتر و دردناكتر. مجدداً مراسم سوگ و ماتم سالار شهيدان را به همه شما تعزيت عرض ميكنيم و مقدم همه شما مخصوصاً وزير محترم كار و تعاون را گرامي ميداريم و از همه برادران و خواهران حقشناسي ميكنيم و اميدواريم همه ما جزء عزاداران سالار شهيدان حسينبنعليبنابيطالب محشور بشويم!
پروردگارا! امر فرج وليّات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا محشور بفرما! مشكلات دولت و ملت و مملكت را مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها به بهترين وجه حل بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان! پروردگارا! تو را به صحف آسمانيات قسم, به انبيا قسم, به اوليا قسم, به خونهاي به ناحقريخته قسم مذاكرهكنندگان تيم هستهاي ايران را سرفراز و سربلند به مقصدشان برسان! دشمن خائن و خائف مملكت را, استكبار و صهيونيسم را مخذول و منكوب بفرما! شرّ اينها را به خود اينها برگردان! ايران عزيز مقتدر را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما! اين كشور وليّ عصر را سالماً به دست صاحب اصلياش برسان!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سوره اسراء، آيه62.
.[2]من لايحضره الفقيه، ج4، ص18.
.[3]روضة الواعظين، ج2، ص448؛ مجمع البيان، ج4، ص561.
.[4]سوره بقره، آيه197.
.[5]سوره حجرات، آيه13.
.[6]سوره بقره، آيه254.
.[7]سوره قمر، آيات54و55.
.[8]اقبال الاعمال، ص228.
.[9]ديوان حافظ، غزل 459.
[10] . الامالی(شيخ صدوق)، ص 137.
[11] . اسدالغابة، ج 2، ص 185.
.[12]ر.ک: الکافي، ج8، ص312.
.[13]ر.ک: وسائل الشيعه، ج17، ص238و239.
.[14]وسائل الشيعه، ج17، ص238(عنوان باب).
.[15]بحارالانوار، ج58، ص129.
.[16]سوره احزاب، آيه21.
.[17]سوره قلم، آيه4.
.[18]شرح الاربعين حديثا(صدرالدين قونوی)، ص163.
.[19]المصباح(کفعمي)، ص647.
.[20]الکافي، ج2، ص126.
.[21]ديوان فروغي بسطامي، غزل9.