اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
اعظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين(عليه السلام) و جعلنا و ايّاكم من الطالبين لثاره(عليه و علي أهل بيته آلاف التحية و الثناء)
چند جمله از مسائل اخلاقي مطرح بشود بعد چند جمله درباره مصيبت سالار شهيدان حسينبنعلي(صلوات الله و سلامه عليه) كه ايام سوگ و ماتم آن حضرت است مطرح بشود. در بحثهاي اخلاقي عنايت كرديد ما با يك دشمن جدّي روبهرو هستيم كه به هيچ وجه جريان آتشبس را نميپذيرد, صلح را نميپذيرد, كنار آمدن را قبول نميكند ما با چنين دشمني روبهرو هستيم كه او در جهت نفي, مظهر ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[1] است يعني ما در عالَم دشمني مثل شيطان نخواهيم داشت براي اينكه هر انسان با هر دشمني با توافق نِسبي ميتواند كنار بيايد حتي اين مار و عقرب شما ميبينيد برخيها با چندين عقرب دارند زندگي ميكنند برخيها اين مارهاي سمّي را در خانههايشان پرورش ميدهند آنها را در آغوش ميگيرند ببرها را تربيت كردند با آنها دارند زندگي ميكنند پس ميشود با مار و عقرب كنار آمد, با ببر دوست شد چه اينكه عدهاي ميشوند اما شيطان اينطور نيست اينچنين نيست كه مقداري رضاي او را بپذيريم او با ما كنار بيايد ما با چنين دشمن قهّاري روبهرو هستيم بنابراين نميشود گفت او مثل مار سمّي است او مثل عقرب است يا او مثل گرگ است كم نيستند حيوانهاي درنده و خزنده سمّي كه خيليها اينها را در خانه ميپرورانند اينكه سوگند ياد كرد ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾[2] يا ﴿وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[3] همين است اين در بُعد منفي, مظهر ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ است ما با چنين دشمني روبهرو هستيم. اگر مقداري انسان به تبعيّت او حركت كند و بخواهد رضاي او را جلب كند كه او كاري با آدم نداشته باشد اينچنين نيست او فقط برده ميخواهد, اين مطلب اول.
مطلب دوم آن است كه ما در درگيري با شيطان سه حال داريم يا خداي ناكرده اسير ميشويم يا تا زندهايم با او درگيريم يا او را شكست ميدهيم و پيروز ميشويم. شكست دادن شيطان, پيروزي بر شيطان, كار افراد عادي نيست معصومين اين كار را كردند كه شيطان را به اسارت در آوردند اينكه از وجود مبارك رسول گرامي رسيده است كه شيطان به دست من منقاد شد[4] همين است جهاد خاصيتش همين است جنگ سه حال دارد يا انسان اسير ميشود يا شهيد ميشود يا پيروز; در جنگ با دشمن ابليسي هم همين سه حالت هست يا انسان خداي ناكرده اسير او ميشود يا تا آخرين نفس با او مبارزه ميكند و شهيد ميشود اينكه دارد اگر كسي در بستر خوابش بر محبّت اهل بيت رحلت كند «مات شهيدا» يعني همين, براي اينكه اين تا آخرين لحظه علاقه به حسينبنعلي و اهل بيت و خاندان عصمت و طهارت و ايمان به آنها را حفظ كرد اگر گفته شد «مَن مات علي حبّ آلمحمد مات شهيدا»[5] يعني همين, يعني تا آخرين لحظه مبارزه كرد. و قسم سوم هم آن است كه انسان پيروز بشود كه اين براي اوحدي از اهل ايمان است پس ما يا خداي ناكرده اسير ميشويم يا شهيد و بايد تلاش و كوشش كنيم كه اسير نشويم و تا آخرين لحظه او دوتا تير ميزند ما هم دوتا تير ميزنيم, دوتا غفلت ما داريم دوتا پيروزي ما داريم ولي بالأخره «مات شهيدا» نصب ما بشود ولي نميشود او را با مار و عقرب تشبيه كرد ما بايد بدانيم شيطان با ما كاري دارد كه به هيچ وجه آشتيپذير نيست پس اين مار و عقربها كه نشان ميدهند كه عدهاي در هند يا غير هند در خانه با اينها زندگي ميكنند اينها را در آغوش ميگيرند اينها براي ما عبرت است كه ما با دشمني روبهرو هستيم كه از هر مار و عقربي بدتر است.
مطلب ديگر آن است كه آنچه در خارج اين هستي ماست نموداري از آن در درون هستي ما ترسيم شده است در بيرون, فرشتهاي هست و ابليسي هست فرشته هيچ كاري با ما ندارد جز خير و رحمت, ابليس هيچ كاري با ما ندارد جز ضرر, با ما كنار نميآيد اهل صلح نيست چنين صحنهاي هم در درون ذات ماست در درون ما وهم و خيال هست از نظر انديشه, شهوت و غضب هست از نظر انگيزه; اينها هم همينطور هستند اينها هم هيچگاه با ما دوست نميشوند كنار نميآيند مگر اينكه انسان برود به حِصن عقل, عقل در بخش انديشه وهم و خيال را رام كند در بخش انگيزه شهوت و غضب را رام كند عِقال كند اينها دست از ما برميدارند وگرنه اگر كسي به دنبال شهوت افتاد و هر چه آن خواست انجام داد اينطور نيست كه شهوت كنار بيايد و دست از او بردارد يا اگر از غضبش پيروي كرد اينطور نيست كه قوه غضبيه بعداً كاري با او نداشته باشد اگر در بحثهاي علمي گرفتار مغالطات شد و به وهم و خيال بها داد هر چه بيشتر به آنها بها بدهد اينطور نيست كه يك روز وهم و خيال دست از او بردارند آنها هم نموداري از ابليساند حقيقتاً، شهوت و غضب در درون ما از هر مار و عقربي بدتر هستند وهم و خيال در درون ما از هر مار و عقربي بدتر هستند نه فرصتي به آدم ميدهند كه در هنگام نماز انسان حضور قلب داشته باشد نه فرصتي ميدهند وقتي به حرم رفت توجه ويژه داشته باشد يا در حال مناجات و دعا حضور قلب داشته باشد, اگر در خارج اوحدي از اهل ايمان مثل پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) و اهل بيت(عليهم السلام) شيطان را رام كردند عقل در درون ما هم مظهر آنهاست اگر وهم و خيال را در بخش علمي و شهوت و غضب را در بخش عملي رام كرد آدم راحت است, اگر به اين صورت در نيامد بالأخره درگيري هست آن كار آساني نيست كه انسان بتواند وهم را مهار كند, خيال را مهار كند, شهوت را مهار كند, غضب را مهار كند ولي اين مقدار هست كه صحنه را ترك نكند فرار از زحف نشود فرار از ميدان جنگ نشود تا او تير ميزند ما هم تير بزنيم. گناه يك تير سمّي است اينكه درباره نگاه به نامحرم گفته شد «النظرة سهم مِن سهام ابليس»[6] اين تمثيل است نه تعيين فرمود نگاه به نامحرم تيري است از تيرهاي شيطان حالا اين انحصاراً مخصوص نگاه به نامحرم نيست غيبت اينطور است, مال مردمخوري اينطور است, هتک حرمت اينطور است، تهمت همينطور است هر گناهي بالأخره همينطور است تير به دست اوست ما هم تير در دست ماست اينكه ميگويند جهاد با نفس كنيد اين است بنابراين در بيرونِ ما در عالَم دشمني هست كه اين تا اسير نگيرد رها نميكند به هيچ وجه كنار نميآيد به نام شيطان در درون ما هم دشمناني هستند كه تا اسير نگيرند رها نميكنند اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍتَحْتَ هَوي أَمِيرٍ»[7] همين است اين امّاره بالسوء همين است اين نفس مسوّله همين است اينها حقيقتاً از هر مار و عقربي بدترند بسياري از افراد با مار و عقرب دارند زندگي ميكنند با آنها كنار ميآيند با گرگها دارند كنار ميآيند بعضي از حيوانات را در اين سيركها ميپرورانند پس با آنها ميشود كنار آمد ما با چنين دشمني روبهرو هستيم و سه حال دارد آن حال اعلا مقدور ماها نيست گرچه در تلاش و كوشش هستيم اما اين حال مياني مقدور ماست كه ما اسير نشويم آن بيان نوراني حضرت امير كه فرمود: «كَم مِن عقلٍ أسير تحت هوي أمير» همين است آن بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه فرمود عقل, رائد روح است[8] پيشدرآمد روح است پيشاپيش ميرود رهبري ميكند و قيادت دارد قائد است, رهبر است, امام است اين دستگاه دروني ما به امامت عقل كار كند نماز جماعتي به امامت عاقله اَدا كند آن وقت ما راحت هستيم يا اسير ميگيريم و يا اگر اسير نگرفتيم اسير نميشويم و تا آخرين لحظه اين ارادت به قرآن و عترت را حفظ ميكنيم و اگر كسي ارادت و ايمانش را نسبت به قرآن و عترت تا آخرين لحظه حفظ كرد و در بستر بيماري مُرد «مات شهيدا» اين بخش اول عرضم.
بخش دوم عرضمان كه در ايام سوگ و ماتم سالار شهيدان حسينبنعلي هستيم اين است كه اين حديث معروفي كه حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمودند قرآن و عترت همتاي هم هستند, ميراث من هستند, اينها هرگز از هم جدا نميشوند و اگر شما به اينها تمسّك كنيد هرگز گمراه نميشويد معلوم ميكند همانطوري كه قرآن مصون از تحريف است و هيچ ممكن نيست از جامعه اسلامي رخت بربندد از جامعه بشري رخت بر بندد جريان اهل بيت هم همينطور است هيچ ممكن نيست جريان غدير از بين برود, جريان كربلا از بين برود, همانطوري كه قرآن از بين نميرود عترت هم از بين نميرود و همانطوري كه قرآن تحريفپذير نيست غدير هم تحريفپذير نيست عاشورا هم تحريفپذير نيست حوزههاي علميه امام باقر و امام صادق(سلام الله عليهما) هم تحريفپذير نيستند اگر خداي ناكرده جريان عترت تحريفپذير بود خب «فقد افترقا» براي اينكه قرآن سالم مانده عترت تحريف شده در حالي كه حضرت فرمود: «لن يفترقا»[9] همانطوري كه خداوند عهدهدار حفظ قرآن است عهدهدار حفظ عترت و مكتب اهل بيت هم خواهد بود اگر مكتب اهل بيت از بين برود غدير و عاشورا از بين بروند ولي قرآن بماند, پس «فقد افترقا» در حالي كه حضرت فرمود: «لن يفترقا» اين يك اصل است. به استناد اين اصل, يك سلسله تأييداتي هست شما مستحضريد در جنگ جهاني اول و دوم گفتند حدود هشتاد ميليون به قتل رسيدند در ظرف كمتر از پنجاه سال اثري از آنها نيست هشتاد ميليون كجا, 72 نفر كجا, هفتاد ميليون در همين دهههاي اخير كشته شدند اثري از اينها نيست فاصله هشتاد ميليون و 72 نفر خيلي است بيش از دويست هزار نفر در هيروشيما و امثال ذلك كشته شدند نامي از آنها نيست چرا اين نام ماند, با اينكه آن نامها را عدهاي سعي كردند حفظ كنند (يك) يا لااقل دشمناني نبودند كه آن نامها را مكتوم كنند (دو) ولي آن نامها از بين رفت, جريان كربلا قرنها به وسيله بنيالعباس كه ظلمشان كمتر از بنياميه نبود تخريب شد قبر مطهر را شيار كردند آنجا را به صورت مزرعه در آوردند هيچ نامي از كربلا نگذاشتند مرحوم شيخ طوسي و ديگران نقل ميكنند كه فردي به حضور جريربن عبدالحميد رسيد و گفت درخت سدره را قطع كردند جرير گفت الله اكبر، از پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حديثي در اينباره رسيده است كه فرمود: «لعن الله قاطع السدرة» خدا لعنت كند كسي را كه درخت سدره را قطع ميكند ما اين حديث را شنيديم ولي معنايش را نميفهميديم[10] كه اين درخت سِدره كجاست, چه كسي قطع ميكند, چرا قطع ميكند. بعد از جريان كربلا ورود به آن سرزمين ممنوع شده بود زيارت ممنوع شده بود و قبر مطهر هم كه علامتي نداشت تنها نشان آن قبر همان انگشتنوشته وجود مبارك امام سجاد بود كه روي خاك مطهر نوشت «هذا قبر الحسينبنعليبنأبيطالب الذي قتلوه عطشانا غريبا»[11] خب خطي كه با انگشت روي خاك نوشته شود در اين بيابان وسيع نشاني نميشود و اثري از آن نميماند. زائران قبر وجود مبارك حضرت سيدالشهداء علامتي بود كه با آن علامت يكديگر را راهنمايي ميكردند ميگفتند اگر وارد سرزمين كربلا شديد درخت سِدرهاي هست وقتي به آن درخت سدره رسيديد مقداري آن طرفتر قبر مطهر حضرت است. اين را مأموران عباسی فهميدند كه زائران به وسيله اين درخت سدره كه آدرس و علامت است ميفهمند قبر حسينبنعلي(سلام الله عليه) كجاست دستور دادند اين درخت سدره را هم قطع كردند بنابراين آن هشتاد ميليون كشته شدند, آن بيش از دويست هزار نفر كشته شدند, عده زيادي شما ميبينيد كشته ميشوند و نامي از آنها نيست چون ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ﴾[12] ما بايد باور كنيم كه جريان عترت مثل قرآن كريم حافظ دارد ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾[13] كربلا اينطور است, غدير اينطور است كم نبودند دشمنان اموي و مرواني و عباسي كه خواستند اين نام را خاموش كنند نشد, اگر معاذ الله اين نام خاموش بشود، «فقد افترقا». معناي آن حديث نوراني هم اين نيست كه در عالَم ملكوت, قرآن و عترت با هم هستند بلكه معناي آن حديث اين است كه در همين عالم مُلك در جامعه شما قرآن و عترت با هم هستند لذا فرمود: «ما ان تمسكتم به لن تضلوا ابداً»[14] اگر به هر دوي اينها تمسّك كنيد هرگز گمراه نميشويد معلوم ميشود ناظر به هيمن عالم طبيعت و جامعه بشري ماست. آخرين نمونه اين است كه در همان حديث معروفي كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آخرين جمعه ماه شريف شعبان خطبهاي خواند و عظمت ماه مبارك رمضان را بيان كردند فرمودند ماهي در پيش است ماه مبارك رمضان ماهي است كه «انفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة»[15] نفسِ شما در ماه مبارك رمضان عبادت است انسان روزهدار همين كه نفس ميكشد اين نفسش عبادت است مشابه اين تعبير را شما در جريان كربلا ميبينيد كه فرمودند: «نفس المهموم لظلمنا تسبيح» كسي به نام و ياد مبارك ابيعبدالله و كربلا آهي برآورد اين عبادت است خب اين معناي هماهنگ بودن قرآن و عترت را روشن ميكند در ماه صيام كه شهر الله است نفس, عبادت است در طول سال نه خصوص محرم, اگر كسي براي مظلوميت سالار شهيدان آهي بكشد «نفس المهموم لظلمنا تسبيح و همّه لنا عبادة»[16]. چون ابنعباس زعيم حوزه علميه مكه بود شاگردي حضرت امير(سلام الله عليه) را هم داشت و ارتباطي هم با خاندان عصمت و طهارت داشتند به وجود مبارك سيدالشهداء عرض كردند به طرف عراق نرويد, حضرت گفت مأمورم و بايد بروم. ابنعباس گفت در مكه قبل از اينكه حضرت از مكه حركت كند به طرف عراق، نزديك درِ كعبه ديدم ـ به بركت وجود مبارك سيدالشهداء(سلام الله عليه) اين حالت براي ابنعباس پيش آمد ـ حسينبنعلي(سلام الله عليهما) ايستاده بود و جبرئيل ندا ميداد كه «هلمّوا الي بيعة الله عزوجل»[17] مردم بياييد با خدا بيعت كنيد ما با چنين جرياني روبهرو هستيم و اين هم امانتي است به دست ما, ميراث پيغمبر است اين جريان عترت را, جريان كربلا را و جريان غدير را ما مثل جريان قرآن بايد بفهميم, باور كنيم, عمل كنيم, منتشر كنيم و از هر چيزي كه با اين عظمت و جلال و شكوه مخالف است پرهيز كنيم شما ميدانيد كسب نائحه به باطل را گفتند حرام است اُجرت اين نائحه حرام است ـ اين يكي از مكاسب محرمه است ـ براي اينكه آنها خلاف ميگفتند دروغ ميگفتند تحريف ميكردند براي اينكه بگريانند و چيزي بگيرند نوحه كردن براي يک كشته شدهاي كه پدر و مادر او بگريند كه حرام نيست اينها چون يا دروغ ميگويند يا خلاف ميگويند يا مبالغه بيجا ميكنند كسبشان حرام است اين اختصاصي به كشتهها و مردههاي عادي ندارد، چيزي كه خلاف باشد چيزي كه از جلال و عظمت اين خاندان كم كند اين روا نيست در هنگام وداع، وجود مبارك سالار شهيدان(سلام الله عليه) اين بچهها را جمع كرد فرمود «فلا تشكوا» شكايت نكنيد «و لا تقولوا بألسنتكم ما ينقص قدركم»[18] مبادا حرفي بزنيد كه از جلال و شكوه شما كم بشود اين كار را نكنيد اينها گرسنه بودند ولي گرسنگي را نگفتند فقط تشنگي را ميگفتند فرمود: «فلا تشكوا و لا تقولوا بألسنتكم ما ينقص قدْركم» درست است اسير ميشويد اما با عظمت و جلال و شكوه اين سفر را طي كنيد امام زمان, وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) بود مرجع فقهي بود دستورهاي فقهي را حضرت ميداد ولي براي اينكه روشن نشود كه وجود مبارك امام سجاد امام زمان است جانشين ابيعبدالله است فتواها را به زينب(سلام الله عليها) منتقل ميكرد و زينب(سلام الله عليها) احكام را براي اين قافله ميگفت. وقتي در كوفه خرما را به عنوان صدقه آوردند خب صدقه بر اينها حرام است بعضي از اين بچهها از زينب(سلام الله عليها) شنيدند و به ساير اعضاي قافله هاشمي گفتند: «إنّ عمّتي تقول الصدقة حرام علينا اهل البيت» اين دختربچه به ساير اسراي هاشمي ميگفت فرمايش عمه من زينب اين است كه صدقه بر ما حرام است ديگر حضرت زينب اجازه نداشت بگويد برادرزادهام زينالعابدين كه امام زمان است اين را ميگويد.
«السلام علي الحسين و علي عليبنالحسين و علي اولاد الحسين و علي أصحاب الحسين ما بَقينا و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منّا لزيارتكم».
پروردگارا! تو را به اسماي حسنايت قسم, به صحف آسمانيات قسم, به انبيا و اوليايت قسم نظام اسلامي را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما! دولت و ملت و مملكت را مشمول ادعيه زاكيّه وليّات قرار بده! مشكلات دولت و ملت و مملكت را مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها حل بفرما! امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اوليا محشور بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به ثمر نهايي برسان! دشمنان اسلام مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را مخذول و منكوب بفرما! فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده! بين ما و خاندان عصمت و طهارت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي نينداز! اين ادعيه را در حقّ همه مؤمنين مستجاب بفرما!
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سورهٴ شوري، آيهٴ 11.
[2] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 62.
[3] . سورهٴ حجر، آيهٴ 39.
[4] . المناقب، ج 1، ص 229.
[5] . كشف الغمه، ج 1، ص 107.
[6] . من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 18.
[7] . نهجالبلاغه، حكمت 211.
[8] . كفاية الاثر، ص 240.
[9] . الكافي، ج 2، ص 415.
[10] . الامالي (شيخ طوسي)، ص 325؛ المناقب، ج 4، ص 65.
[11] . موسوعة شهادة المعصومين(عليهم السلام)، ج 2، ص 299.
[12] . سورهٴ نحل، آيهٴ 96.
[13] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 42.
[14] . الارشاد(شيخ مفيد)، ج 1، ص 176.
[15] . الامالي(شيخ صدوق)، ص 93.
[16] . الامالي (شيخ طوسي)، ص 115؛ الامالي (شيخ مفيد)، ص 338.
[17] . المناقب، ج 4، ص 52 و 53.
[18] . موسوعة كلمات الامام الحسين(عليه السلام)، ص 592.