جلسه درس اخلاق (1392/04/13)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران, علما, فضلا, عزيزان حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران بزرگوار را گرامي ميداريم اعياد پربركت ماه وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) را به حضور شما تهنيت عرض ميكنيم!
در بخش پاياني ماه پربركت شعبان هستيم فردا آخرين جمعه ماه پربركت شعبان است حديث معروفي را كه همه شما مستحضريد از وجود مبارك امام رضا نقل شده است كه البته اين هم شبيه سلسلةالذهب است تا به رسول خدا برسد وجود مبارك امام رضا ميفرمايد پدرم وجود مبارك امام كاظم از پدر بزرگوارش امام صادق از پدر بزرگوارش امام باقر از پدر بزرگوارش امام سجاد از پدر بزرگوارش امام حسين از پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين(عليهم السلام) که جدّ بزرگوار ما وجود مبارك رسول گرامي(عليه آلاف التحيّة و الثناء) در بخش پاياني ماه پربركت شعبان سخنرانيای كرده است سخنرانيهاي رسول گرامي نظير سخنرانيهاي حضرت امير نيست خطبههاي حضرت امير شبيه خطبههاي خُطبا و گويندههاست اما خطبههاي رسول گرامي همهاش شبيه اصول كلي است كه فرمود: «اعطيت جوامع الكلم»[1] جمله جمله است كه هر كدام مبنا براي بسياري از قواعد خواهد بود اينكه فرمود: «اعطيت جوامع الكلم» يعني آنچه من ميگويم به منزله قانون اساسي است يك وقت كسي قانون اساسي مينويسد يك وقت قانون اساسي را شرح ميدهد شرح قانون اساسي به صورت قلمفرسايي است اما قانون اساسي همه حدودش, ثغورش, نفياش, اثباتش, موضوعش, محمولش, نسبتش, قيودش بايد محفوظ باشد غالباً كلمات رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) به مثابه قانون اساسي است لذا آن سخنرانيهايي كه در بيان نوراني حضرت امير هست گاهي چند صفحه حضرت سخنراني ميكردند نظير خطبه قاصعه نظير خُطَب ديگر آنطور در فرمايشات رسول گرامي نيست اين از آن خطبههاي نادري است كه از آن حضرت رسيده است سلسله سندش هم از وجود مبارك امام رضا(عليه السلام) است تا وجود مبارك پيامبر(عليهم آلاف التحيّة و الثناء). فرمود شما شنيدهايد كه گاهي نسيم ميوزد همانطوري كه شب و روز يكسان نيست سحر نسيم خاصّي دارد روزگار هم اينچنين است اينچنين نيست كه هر عصر و مصري يكسان باشد گاهي نسيمي ميوزد «إن لربّکم في ايام دهركم نفحات الا فتعرّضوا لها»[2] گاهي نسيمي ميوزد شما وقتي نسيم وزيد خود را در معرض آن نسيم قرار بدهيد اين يك اصل كلي است اين اصل كلي را خطبه نوراني آخر شعبان تفسير ميكند ميفرمايد شما شنيدهايد كه گاهي نسيم ميوزد, شنيدهايد وقتي نسيم ميوزد انسان بايد در معرض نسيم قرار بگيرد خود را نپوشاند و كنار نرود اينها را شنيدهايد آن نسيم در ماه مبارك رمضان ميخواهد بوزد اين پيشبيني هوا كه ميگويند يك توده هواي سرد يا گرم در آستانه آمدن است دو روز يا سه روز ميرسد اينها را ديدهايد وجود مبارك حضرت آن هواي غيبي را پيشبيني كرد كه فرمود يك نسيم خنك و سعادتبخشي میخواهد بوزد و آن ماه مبارك رمضان است آماده باشيد كه فرمود: «قد أقبل إليكم شَهر الله» ماه مبارك رمضان دارد ميآيد او به شما رو كرده است اين براي شما اقبالي است اين ماه, ماه خداست خب همه ماهها ماه خداست؛ همه زمينها زمين خداست اما ميگويند سرزمين مكه سرزمين وحي است و حاجيان و معتمران وقتي وارد ميشوند مهمانان الهياند اينها جزء ضيوفالرحماناند اين مربوط به زمينِ مهماني است ماه مبارك رمضان زمان مهماني است فرمود شما مهمان خداي سبحان هستيد «قد أقبل إليكم شهر الله» و شما به مهماني خداي سبحان دعوت شديد «دُعيتم فيه إلي ضيافة الله».[3] ميبينيد در كتابهاي فقهي, بحثهاي عرفاني و اينها يا نيست يا بسيار كم است اما اين مسئله آنقدر شفاف و روشن است که در كتابهاي فقهي ما هم آمده بيان لطيفي را مرحوم صاحب جواهر در كتاب جواهر در بحث صوم دارد همان بيان را مرحوم آقا سيّد محمدكاظم يزدي در كتاب عروه در بخش صوم مستحب دارد آنكه صاحب جواهر در جواهر دارد و مرحوم آقا سيّد محمدكاظم در بحث روزه مستحبي دارد و آن, تعبيري است كه از اينگونه از خطبهها استفاده شده فرمودند در فضيلت روزه همين بس كه انسان شبيه فرشته ميشود[4] فرشته كارش خوردن و نوشيدن و پاسخ به غرايز و امثال اينها نيست انسان در ماه مبارك رمضان دعوت شد كه فرشته بشود فرشته شدن ممكن است يعني خوردن و خوابيدن, مزاحم نيست كه انسان فرشته بشود اين بيان را خب يك فقيه دارد ميگويد, در رسالههاي عمليه ما مثل عروه آمده آنها رسالههاي عملي را عربي مينوشتند در منطقه ما فارسي مينويسند. حالا شما وقتي به ديوان سنايي مراجعه ميكنيد ـ سنايي قبل از مولوي و حافظ و سعدي بود ـ حرف سنايي اين است كه
تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك٭٭٭ برگ توت است که گشتست به تدريج اطلس[5]
فرمود ما در عالَمي زندگي ميكنيم كه سادهترين برگ اين برگ توت اين مثل برگ كاهو نيست كه غذا باشد اين نظير سبزيهاي خوراكي نيست اين برگي است غير مأكول اين برگ وقتي مكتب رفت نزد استاد رفت ميشود پرنيان, ابريشم مگر چيست, اگر اين برگ را بدهيد به استاد، اين را پرنيان درست ميكند ابريشم درست ميكند اين پرنيان و حرير و ابريشم اينها اسماي يك چيز است اينها چند چيز نيستند به قول هاتف اصفهاني
سه نگردد بريشم ار او را ٭٭٭پرنيان خواني و حرير و پرند[6]
بگويي پارچه پَرندي يا حريري يا پرنياني, سه نميشود بالأخره همان ابريشم است حرف سنايي اين است كه خب ما در عالَمي زندگي ميكنيم که اگر اين برگ توت را بدهند به دست استاد، اگر برگ توت برود نزد معلّم, به مكتب برود ميشود ابريشم
تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك٭٭٭ برگ توت است که گشتست به تدريج اطلس
خب وقتي يك برگ بيارزش ميشود پرنيان پرارزش چرا ما فرشته نشويم ميشود فرشته شد و اين راه فرشتگي را اين بزرگان فقهي ما ذكر كردند اين تنها يك نكته اخلافي يا مثلاً عرفانيِ غير مستند نيست وقتي اين فقيه نامي مرحوم صاحب جواهر ميگويد در فضيلت روزه همين بس كه انسان شبيه فرشته ميشود مرحوم آقا سيّد محمدكاظم يزدي(رضوان الله عليه) در عروه میفرمايد در فضيلت روزه همين بس كه انسان شبيه فرشته ميشود خب ما چرا فرشته نشويم؟! بنابراين اين نسيم دارد ميوزد نوجوانهاي ما, جوانهاي ما حداكثر بهره را ببرند اين جوانها به تعبير اديبان, تند و تيزند اما از تيرِ تيز كاري ساخته نيست هرگز به شكار نميرسد و شكار نميكند مگر از كنار يك كمان منحني بگذرد و آن تربيتِ پير سالخورده است يك جوان تا استاد نبيند تا پيري او را هدايت نكند تا قد خميدهاي او را رهبري نكند اين هرگز به مقصد نميرسد «پير گردون نی ولي پير رشاد»[7] ميطلبد اين جوان يا اين نوجوان اگر اين معارف بلند پيران ديني ما را عنايت كنند كاملاً به مقصد ميرسند به صيد ميرسند شكار ميكنند آنچه را بايد به آن دسترسي پيدا كنند دسترسي پيدا ميكنند وگرنه تيرِ تيز خشك را اگر شما رها كنيد اين چقدر ميتواند به مقصد برسد؟! حضرت فرمود مهماني خدا به شما رو كرده شما كه نميخواهيد بپوسيد شما ميخواهيد از پوست به در بياييد اين حرفي است كه ما هر روز بايد بگوييم نه اينكه ماهي يك بار يا هفتهاي يك بار, هر روز بايد بگوييم; انسان, مرگ را ميميراند نه اينکه بميرد. ما يك دشمن داريم به نام مرگ از مرگ سنگينتر ما دشمن ديگر نداريم آيا در مصاف با مرگ, ما پيروزيم يا مرگ، آنها كه با حس و تجربه معرفتشناسيشان را سامان ميبخشند و ديگر هيچ, خيال ميكنند مُردن يعني پوسيدن و انسان در مصاف با مرگ شكست ميخورد و ميميرد اما آنها كه با معارف تجريدي و عقلي و قرآني تماس دارند ميدانند انسان در مصاف با مرگ, مرگ را ميميراند اين لطيفه قرآن كريم است كه فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[8] هر كسي مرگ را ميچشد نه اينكه مرگ, او را بچشد قرآن كه نفرمود «كلّ نفس يذوقها الموت» هر كسي را مرگ ميچشد, فرمود هر كسي مرگ را ميچشد خب روشن است هر ذائقي مذوق را هضم ميكند شما يك ليوان آبي را كه نوشيديد شما آن را هضم ميكنيد نه او شما را, ما مرگ را ميچشيم و هضم ميكنيم و چماله و مچاله ميكنيم و دور مياندازيم هستيم كه هستيم وارد صحنه برزخ ميشويم ديگر مرگ نيست وارد ساهره قيامت ميشويم ديگر مرگ نيست وارد بهشت ميشويم ديگر مرگ نيست ماييم كه مرگ را ميميرانيم ماييم كه ابدي هستيم خب اگر ماييم كه ابدي هستيم خودمان را دريابيم بايد رهتوشه ابدي داشته باشيم براي تأمين اين رهتوشه ابدي فرمودند كه زمانهاي مناسبي, زمينهاي مناسبي هست بهترين زمان كه خدا شما را دعوت ويژه كرده است ماه مبارك رمضان است اگر ـ انشاءالله ـ توفيقي داده شد به استقبال اين ماه مبارك رمضان برويم سحرهای آن را دريابيم روزههاي روزهای آن را دريابيم حالا آن بحثهاي كمك به نيازمندان يك مطلب است گذشت از لغزشهاي ديگران يك مطلب است صِله رَحِم يك مطلب است فضيلت افطار دادن يك مطلب است, گرسنهها را سير كردن يك مطلب است, حقوق ديگران را به آنها تأديه كردن يک مطلب است فرمود اين ماه, ماهي است كه انسان به مهماني خداي سبحان دعوت ميشود خداي سبحان اسماي حُسناي خود را روزي ميكند چيزي را كه خدا عطا ميكند چيزي است كه ماندني باشد نه چيزي كه رفتني. در بحثهاي قبلي هم داشتيم كه وقتي کل خاورميانه در اختيار وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) بود و همه اموال ايران و روم رفته بود به حجاز, وجود مبارك حضرت امير حاكم مطلق اين سرمايههاي سنگين دو امپراطوري بود آنچه هم در حجاز بود در اختيار حكومت حضرت امير بود، نيازمند آبرومندي به حضرت مراجعه كرد كه وضع ماليام اين طور شد و حضرت تحقيق كرد و ديد او استحقاق كمك قابل توجّهي دارد به مسئول امور مالي فرمود هزار واحد به او بده, اين شخص كه مسئول امور مالي حضرت بود عرض كرد هزار واحد طلا يا نقره آن روز كه اوراق بهادار و سكه نبود آن روز همين شمش طلا و نقره را ميبردند كسي گوشت ميخواست نان ميخواست پارچه ميخواست يك مقدار شمش طلا داشت چند مثقال از او ميگرفتند و كالا ميخريدند بعد در زمان وجود مبارك امام باقر به راهنمايي آن حضرت(سلام الله عليه) عمر بن عبدالعزيز سكّه ضرب کرد البته ايران سكه داشت روم سكه داشت ولي در اسلام سكه از زمان وجود مبارك امام باقر طبق رهنمود آن حضرت بود وقتي مأمور امور مالي حضرت عرض كرد شما كه فرموديد هزار واحد به او بدهم هزار واحد طلا يا هزار واحد نقره؟ فرمود: «كلاهما عندي حجران فاعط الاعرابی انفعهما له»[9] فرمود هر دو نزد علي سنگ است يكي سنگ زرد است يكي سنگ سفيد, حضرت اغراق نفرمود خب طلا غير از سنگ چيز ديگري كه نيست فرمود: «كلاهما عندي حجران» با اينكه آن حكومت گسترده در اختيار حضرت بود, ما اگر واقعاً اين را باور كرديم و فهميديم كه يك دشمن داريم و آن مرگ است و در مصاف با مرگ, ما پيروزيم خب اگر ما پيروزيم ما مرگ را ميميرانيم ما يك موجود ابدي هستيم يك رهتوشه ابدي ميخواهيم همه زمانها براي تأمين آن رهتوشه ابدي خوب است مخصوصاً ماه مبارك رمضان. حضرت فرمود فضايل فراواني براي اين ماه هست نمازش چنين, روزهاش چنان, دعايش چنان, صدقهاش چنان, صِله رَحِمشان چنان, اينها را ذكر فرمود, بعد در آخر هم مقداري اشك ريخت. وجود مبارك حضرت امير عرض كرد چرا گريه ميكنيد؟ فرمود در همين ماه مبارك رمضان شما را شهيد ميكنند در مسجد در حال نماز شهيد ميكنند ديگر حضرت امير عرض نكرد كه مثلاً من چگونه صبر بكنم, عرض كرد يا رسول الله آن وقتي كه مرا شهيد ميكنند دينم سالم است يا نه؟ يعني با اين مكتب ميروم يا نه, با اين دين ميروم يا نه«في سلامة مِن ديني» فرمود آری.[10] غرض اين است كه ما به چنين ماهي داريم وارد ميشويم هر كدام ما حسابي با خدايمان بايد داشته باشيم ما بايد باور كنيم كه فرشته ميشويم اين حرف, حرف شاعرانه سنايي نيست اينها حكماي بزرگاند ميبينيد اينها كسانياند كه علم و دانش و فضيلت و عقل و حكمت و فلسفه و اينها را دارا شدند بعد ميگويند اينها ابزاري است براي خود ما, ما وقتي ميخواهيم ديدِ جهاني داشته باشيم حق نداريم عقلمان را در برابر وحي قرار بدهيم عقل در برابر نقل است نه در برابر وحي, ميبينيد از آن حرفهاي بلند جناب سنايي اين است ميگويد:
مصطفي اندر جهان آنگه كسي گويد كه عقل٭٭٭ آفتاب اندر فلك آنگه كسي گويد سها[11]
با بودنِ پيامبر كسي در جهان اسمِ عقل را ميبرد با بودن آفتاب كسي اسم ستاره سها را ميبرد ستاره سها يك ستاره ضعيف است كه قبلاً براي اينكه معلوم بشود كه باصره شخصي چشم شخصي, ديدش درست است يا نه, اگر آن شخص ميتوانست ستاره سها را ببيند ميگفتند قدرت ديدش مثلاً تا حدودي رضايتبخش است ستاره سها يك ستاره ضعيف و كمنور است حرف سنايي اين است كه انسان با داشتن آفتاب كه اسم ستاره سها را نميبرد با بودنِ پيامبر كه اسم عقل را نميبرند «مصطفي اندر جهان آنگه كسي گويد كه عقل» عقل چراغي است در برابر نقل نه عقل در برابر وحي, عقل ميگويد من وحي لازم دارم وحي براي من ضروري است راهنما ميخواهم من نميدانم از كجا آمدم به كجا ميروم رهتوشهام چيست با چه كسي بايد سفر كنم با چه چيزي بايد سفر كنم من چه ميدانم, من را آوردند اينجا بعد هم ميبرند اين را عقل كاملاً ميفهمد ميگويد نه ميدانم از كجا آمدم نه ميدانم به كجا ميروم, فقط ميدانم خبري هست اما به قول حافظ
كس ندانست كه منزلگه مقصود كجاست٭٭٭آنقدر هست كه بانگ جرسي ميآيد[12]
قبلاً كه قافله حركت ميكردند زنگِ گردن شترها به گوش عدهاي ميرسيد جَرَس يعني زنگ, حرف حافظ اين است كه ما نميدانيم اينها از كجا آمدند و به كجا دارند ميروند ولي صداي زنگ قافله به گوش ما ميرسد
كس ندانست كه منزلگه مقصود كجاست٭٭٭آنقدر هست كه بانگ جرسي ميآيد
يك عدّه گوششان را بستند صداي زنگ گردنِ شتر قافله را نميشنوند اين «بلند بگو لا اله الاّ الله» كه ميگويند همين است اين را نميشنوند ولي يك عده ميشنوند, حداكثر اين است كه ما ميشنويم كه اين قافله دارد ميرود اما كجا ميرود كه معلوم نيست عقل ميفهمد كه نميفهمد بهترين و مُتقنترين دليل وحي و نبوّت را حكما اقامه كردند كه ما حتماً پيامبر ميخواهيم حرف سنايي اين است كه با بودِ وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) در جهان كسي حق ندارد اسم عقل را ببرد
مصطفي اندر جهان آنگه كسي گويد كه عقل٭٭٭ آفتاب اندر فلك آنگه كسي گويد سها
بنابراين نقش عقلِ ما اين است که ما بفهميم كه نميفهميم (يك) بفهميم كه راهنما ميخواهيم (دو) آن راهنما به ما گفته است كه شما در مصاف با مرگ پيروزيد و شما مرگ را ميميرانيد و شما ابدي ميشويد, فكر كالاي ابد باشيد كالاي ابد را همه زمانها ميشود تهيه كرد مخصوصاً در ماه مبارك رمضان در هر سرزميني ميشود تهيه كرد مخصوصاً در سرزمين وحي كه انسان در آنجا مهمان ذات اقدس الهي است.
من مجدداً مقدم شما علماي بزرگوار, عزيزان حوزوي و دانشگاهی, برادران و خواهران را گرامي ميدارم و از خداي سبحان مسئلت ميكنم آنچه خير و صلاح و فلاح همه ما و ملت و مملكت ماست به ما ارزاني بدارد و امر فرج وليّ ما را تسريع بفرمايد! پروردگارا! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل, شهداي انقلاب و جنگ, شهداي هفتم تير بالاٴخص آيت الله شهيد بهشتي را با شهداي صدر اسلام محشور بفرما! مشكلات مملكت خصوصاً در بخش اقتصاد، مسكن و ازدواج جوانها را حل بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان! فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده! بين ما و دودمان پيغمبر و آل پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) جدايي نينداز!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . من لا يحضره الفقيه، ج1، ص241.
[2] . بحارالانوار، ج68، ص221.
[3] . عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 295.
[4] . جواهر الکلام، ج 16، ص 182؛ العروة الوثقی(سيد محمد کاظم يزدی)، ج 2، ص 241.
[5] . ديوان سنايي، قصيده 90.
[6] . ديوان هاتف اصفهانی، ترجيع بند.
[7] . مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش 116.
[8] . سورهٴ آل عمران، آيهٴ 185؛ سورهٴ انبياء، آيهٴ 35؛ سورهٴ عنکبوت، آيهٴ 57.
[9] . المناقب، ج 2، ص 118.
[10] . عيون اخبار الرضا،ج 1، ص297.
[11] . ديوان سنايي, قصيده 5.
[12] . ديوان حافظ، اشعار منتسب، شماره 11.