22 05 2013 444566 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1392/03/02)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما مهمانان بزرگوار, برادران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و همچنين برادران و خواهران دانشجو و طلبه را گرامي مي‌داريم در آستانه ميلاد امير مؤمنان علي‌بن‌ابي‌طالب سيّد موحدان عالَم(عليه آلاف التحيّة والثناء) هستيم اين عيد سعيد را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و شما برادران و خواهران تهنيت عرض مي‌كنيم ايام‌البيض در پيش است عده‌اي توفيق اعتكاف را دارند اميدواريم كه ادعيه همه آنها مستجاب باشد و ـ انشاءاللّهـ وسيله‌اي براي حفظ نظام و ملت و مملكت تا ظهور صاحب اصلي‌مان باشد!

بحث‌هاي روز پنج‌شنبه در دو بخش خلاصه مي‌شد بخش اول مربوط به مسائل اخلاقي بود, بخش دوم هم شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه اميرمؤمنان(عليه السلام) كه آن هم مناسب با مسائل اخلاقي است. در مسائل اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه گاهي انسان مي‌كوشد كه آسيب نبيند وضع موجود خود را حفظ كند اين يك مرحله از نزاهت اخلاقي است يك وقت گذشته از اينكه ميکوشد که آسيب نبيند و موجودي خود را حفظ كند مي‌كوشد پَر در بياورد و ترقّي كند. بخش سوم آن است كه مي‌فهمد به كدام جهت پرواز كند. مي‌بينيد يك تخم‌مرغ وقتي زير نظر نظام دامداري و دامپزشكي باشد سالم مي‌ماند اما ديگر رشدي ندارد فقط سالم مي‌ماند ولي اگر يك مربي خوبي, مادر خوبي, پدر خوبي داشت و زير بال مادر خوبي قرار گرفت اين ديگر از آن حالت تخم‌مرغي در مي‌آيد  به تعبير استاد بزرگوارمان مرحوم حكيم الهي قمشه‌اي«عقل داند طاير اندر بيضه بال و پر ندارد»[1] وقتي جوجه طاووس از تخم‌ در مي‌آيد بال و پر رنگارنگ میيابد عقل مي‌داند كه اين وقتی در تخم‌ بود بال و پر نداشت وقتي زير پوشش مادرِ خوب, تربيت خوب يافت آن‌گاه  اين حجاب را مي‌شكند و بعد پر در مي‌آورد و اگر پرنده مربي خوبي داشته باشد به آن مي‌آموزاند كه به كدام طرف پرواز كند. اين نكته براي برادران و خواهران دانشجو و طلبه نافع‌تر است ائمه(عليهم السلام) فرمودند فرشته‌ها بال‌ها را پهن مي‌كنند فرّاش‌هاي حوزه‌هاي علمي و مراكز علمي‌اند «إنّ الملائكة لَتَضَعُ أجنِحَتِها لطالب العلم»[2] كمتر كسي است كه اين حرف را نشنيده يا نگفته باشد در اين جوامع روايي ما از كافي مرحوم كليني تا معالم صاحب‌معالم همه اين حديث را نوشتهاند كه طلبه‌ها با تشويق درس بخوانند دانشجوياني كه در نظام اسلامي دانشجو هستند و بخش مهمّي از اعتكاف را همين دانشجويان تشكيل مي‌دهند آنها هم مصداق همين حديث‌اند فرمود فرشته‌ها فرّاشان مراكز علمي‌اند بال‌ها را پهن مي‌كنند تا طالبان علوم روي بال ملائكه بنشينند «إنّ الملائكة لَتَضَعُ أجنِحَتِها لطالب العلم» اما فرشته‌ها كه فرّاشان مراكز علمي‌اند و بال‌ها را پهن مي‌كنند براي اين است كه سه مطلب را به ما بفهمانند يكي اينكه به آن طلبه حوزه يا دانشجوي دانشگاه بفهمانند شما هم بايد بال در بياوريد (يك) بعد از اينكه با خواندن درس و بحث حوزه و دانشگاه بال در آورديد بايد بيازماييد پرواز كنيد پر بكشيد يك جا نمانيد (دو) بعد از اينكه آئين پرواز را ياد گرفتيد بايد بفهمی به كدام سَمت پرواز كنيد اگر مرغ, مرغ مُلكي باشد نظير آنچه در تالاب‌ها هستند اين به طمع طعمه از راه دوري پرواز مي‌كند صدها كيلومتر را طي مي‌كند چون گرفتار تالاب است گرفتار طعمه است گرفتار طمع است به طمع طعمه تا تالاب مي‌رود اين همان روحاني يا همان دانشجوست كه به اين سَمت و آن سمت مي‌گردد كه خودش را تأمين كند اين درس خوانده پر در آورده اما نمي‌داند به كدام سَمت پرواز كند اين فقط به اين فكر است كه زندگي خودش را تأمين كند فرشته‌ها بال را براي اين پهن نكردند كه ما پرواز كنيم نان در بياوريم و زندگي كنيم آن را خدا تأمين مي‌كند ذات اقدس الهي در قرآن كريم فرمود تمام موجودات جهان طبيعت عائله من هستند تمام مار و عقرب عائله من هستند﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا[3] با ﴿عَلَي﴾ تعبير كرد فرمود من متعهّدم ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً[4] مگر خداي سبحان خُلف وعده مي‌كند؟! خب هيچ ماري هيچ عقربي هيچ آب‌زي هيچ حيواني نيست مگر اينكه نزد پروردگار پرونده دارد و خدا مُعيل آن است و آن عائله خداست و خدا تأمين مي‌كند حالا ظلمي, جفايي در جهان پيدا مي‌شود كسي جلوي روزيِ ديگري را مي‌گيرد مطلب ديگر است وگرنه براي همه سهميه هست آن كسي كه در حوزه درس خوانده يا در دانشگاه درس خوانده و به اين فكر است كه فقط شكم خودش را سير كند زندگي خودش را تأمين كند اين پر در آورد اما نمي‌داند به كدام سَمت پرواز كند ملائكه فرّاشان اينها نيستند بال را زير پاي اينها پهن نمي‌كنند آنها مربوط به مطلب سوم است مطلب سوم اين است كه انسان بايد از جهت پرواز كند نه در جهت يعني از شمال و جنوب و شرق و غرب پرواز كند نه از شمال بيايد به جنوب يا از جنوب برود به شمال از اين طبيعت پرواز كند ملكوتي بشود اگر ذات اقدس الهي در سورهٴ انعام به وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) پاداشي داد فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[5] ما به او نشان داديم او اهل بصر و اهل رؤيت بود در سورهٴ اعراف به ما فرمود شما هم نگاه كنيد ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[6] خب اين نظر, زمينه آن رؤيت است اگر نگاه به ديدن ختم نشود كه ما را به نگاه دعوت نمي‌كنند پس اصل سومي كه فرشته‌ها در جريان «لَتَضَعُ أجنِحَتِها لطالب العلم» دارند اين است كه به ما بفهمانند از طبيعت پرواز بكنيم آن‌گاه مي‌شويم عالِم ربّاني وقتي عالم ربّاني شديم احاديثي كه از اهل بيت(عليهم السلام) به ما رسيده است را خوب مي‌فهميم و در سطح نازل نگه نمي‌داريم همراه اين احاديث بالا مي‌رويم مستحضريد اين معصومين(عليهم السلام) كه عِدل قرآن كريم‌اند سخنان اينها هم همتاي قرآن كريم است البته بعد از احراز سند و دلالت. بارها شنيدهايد كه خداي سبحان قرآن را نازل كرد اما نه آن طوري كه باران را نازل كرد باران را خدا نازل كرد قرآن را هم خدا نازل كرد اما باران را به زمين انداخت قرآن را به زمين آويخت يعني حبل متيني است كه طبق آن روايت معروف يك طرف اين طناب به دست خداي سبحان است طرف ديگر «بأيديكم» خب اگر كسي خيال مي‌كند قرآن زميني است اين قرآن را با همين ترجمه و تفسيري كه رايج است بسنده مي‌كند اين خيال مي‌كند قرآن را که خداوند فرمود: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[7] طوري نازل کرد كه باران را نازل كرده اما اگر بفهمد كه حبل متين است طور ديگر عمل میکند حبل به آن طنابي مي‌گويند كه به جاي بلندي بسته باشد وگرنه طنابِ انداخته مشكل خودش را حل نمي‌كند چه رسد به اينکه اعتصام‌كننده را دريابد اينكه فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ[8] براي اينكه اين طناب به جاي محكمي بسته است فرمود: «طرفه بيد اللّه و طرف بايديکم»[9] اگر قرآن اين است و عترت طاهرين هم عِدل اين قرآن‌اند آنها هم كلماتشان را نازل كردند آن‌طوري كه طناب را القا مي‌كنند روايات معصومين هم همين‌طور است يعني آويخته است نه انداخته حالا روشن شد كه با روايات چطور بايد معامله كرد. در روايات ما آمده است كه خداي سبحان 99 اسم دارد البته اسماي الهي حدّي ندارد ولي در اين بخش از رواياتي كه نقل كردند گفتند 99 اسم است حالا ما در تعداد و شمارش آنها بحثي نداريم اسماي فراواني براي ذات اقدس الهي هست در همين روايات آمده است كه اگر كسي احصاء كند بشمارد اهل بهشت است[10] خب ما اگر اين روايات را مثل آيات قرآني بگوييم اينها آويخته شده است كه طرف اعلايش به دست معصومين(عليهم السلام) است كه مرتبط به ذات اقدس الهي‌اند و دامنه اين احاديث به دست ماست ما اين روايات را خوب معنا مي‌كنيم و بالا مي‌رويم اما اگر بگوييم نه, اين هم مثل باران انداخته شد نه آويخته شد اين روايات را طور ديگر معنا مي‌كنيم اينكه در روايات آمده است خدا داراي 99 اسم است يا بيشتر و مانند آن, سعي مي‌كنند اين اسما را بشمارند حفظ بكنند معاني لغوي‌شان را ياد بگيرند اگر قدري به معارف برتر آشنا هستند سعي مي‌كنند تفسيري براي آن بنويسند, درس بگويند بحث بكنند و مانند آن ، اين يك مرحله از احصاي اسماي الهي است البته بي‌ثواب نيست كار خوبي است اما اين كف کار است از اين مرحله بالاتر انسان وقتي اسماي الهي را شماره كرد ياد گرفت معنايش را فهميد تلاش و كوشش مي‌كند كه اين اسما را در سايه لطف آن مسمّا مشاهده كند كه خدا با اين اسما چه مي‌كند چگونه به اين اسما متّصف است و محور بحث هم در فصل سوم است نه فصل اول و فصل دوم, فصل اول و فصل دوم كه بارها شنيدهايد منطقه ممنوعه است فصل اول كه مربوط به هويّت مطلقه و ذات اقدس الهي است كسي آنجا دسترسي ندارد فصل دوم هم كه اكتناه صفات ذاتي است كسي به آن دسترسي ندارد مي‌ماند فيض خدا, وجه خدا, نور خدا كه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ[11] است اين فصل سوم كه فصل امكاني است فصل آفرينش و افاضه ذات اقدس الهي است اين قابل دسترسي انسان‌هاست انسان مي‌تواند مشاهده كند كه ذات اقدس الهي چگونه كريم است چگونه رحيم است چگونه شافي است، ﴿يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ٭ وَ إذا مرضت فهو يَشفين[12] و مانند اينها را میتواند مشاهده كند بعد از اينكه اينها را مشاهده كرد شوق و شعف شرف‌باري براي او پيدا مي‌شود سعي مي‌كند كه اين اسما را در خودش هم پياده كند كه مظهر اين اسما بشود مرحله دوم مرحله شوق و تلاش و كوشش است كه برسد به مظهريّت اين اسما, مرحله سوم آن است كه بشود مظهر اين اسما. اين ايام كه ميلاد وجود مبارك امام نهم بود او مظهر جواد بود جود فعل خداست فعل خدا هم ممكن است گاهي دارد گاهي ندارد خَلق ممكن است رزق ممكن است احيا و اماته ممكن است حيات, ازلي است صفت ذات است اما احيا و اماته گاهي هست گاهي نيست ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ[13] گاهي عطا مي‌كند گاهي عطا نمي‌كند گاهي مصلحت در آن است كه بدهد گاهي مصلحت در آن است كه ندهد «فهو الجواد إن أعطي و هو الجواد إن مَنَع»[14] خب اگر كسي انسان كامل شد مرحله سوم را هم مي‌تواند طي كند يعني خودش مظهر اسمي از اسماي خداي سبحان بشود. مي‌بينيد «تفاوت ره از كجاست تا به كجا» اگر كسي خيال كند كه احاديث اهل بيت(عليهم السلام) كه آن ذوات قدسي همتاي قرآن كريم‌اند مثل باران نازل شده است اين احاديث را يك‌ نحو خاص معنا میكند اما وقتي فهميد كه اين آويخته شد نه انداخته شد همراه اين حبل متين يكي پس از ديگري مي‌رود اول اين اسماي حسنا را شماره مي‌كند معنايش را مي‌فهمد آثار ادبي و لغوي‌اش را مي‌فهمد بحث‌هاي تفسيري‌اش را مي‌فهمد درس و بحثش را اداره مي‌كند اين فيض خوبي است و كار حوزه و دانشگاه هم در اين مرحله است بعد از راه اخلاق كم كم آن ديد ملكوت‌بيني‌اش باز مي‌شود مشاهده مي‌كند كه چگونه ذات اقدس الهي با اين اسما دارد عالَم را اداره مي‌كند در همين دعاي كميل كه شب جمعه مي‌خوانيد يا دعاي سمات و اينها مي‌بينيد عالم را اسماي الهي دارد اداره مي‌كند «و بأسمائك الّتي ملأت أركان كلّ شيء»[15] با لفظ كه جهان اداره نمي‌شود با مفهوم ذهني كه جهان اداره نمي‌شود با حقيقتي جهان اداره مي‌شود كه انسان‌هاي كامل مثل اهل بيت(عليهم السلام) مظهر آنها هستند آن اسما لفظ نيست مفهوم ذهني نيست حقيقت خارجي است آن وقت خود انسان اين سه مرحله را يكي پس از ديگري طي مي‌كند اول براي او كشف مي‌شود كه چگونه خداي سبحان اين اسما را داراست و با اين اسما جهان را اداره مي‌كند بعد شوق و شعفي در او پيدا مي‌شود كه كم كم خودش اين راه را طي كند به آنجا برسد مرحله سوم خودش مي‌شود مظهر فلان اسم حالا اگر براي ما مقدور نبود براي انسان‌هاي كامل مقدور است ولي ما آن‌قدر هست كه مي‌توانيم از اين مراحل نازله بالاتر بياييم مخصوصاً در ماه پربركت رجب حالا اگر كسي اهل اعتكاف بود كه «طوبيٰ له و حُسن مآب» نبود, اين دعاهاي شب‌ها و روزهاي ماه مبارك رجب را كاملاً تمرين كند چون در اين دعاها به ما گفتند هر كس به غير خانه تو آمد خسارت ديد هيچ جا خبري نيست «خاب الوافدون علي غيرك و خَسر المتعرّضون الاّ لك»[16] انسان به خودش اعتماد كند خسارت است به ديگري اعتماد كند خسارت است فقط به منبع خير بايد اعتماد كند كه اين كارها, كارهاي اخلاقي است مستحضريد كه اخلاق از سنخ عمل است (يك) و چون عملِ دست و پا نيست عمل روح است و روح هم موجود مجرّد است اين خُلق، يك موجود مجرّد است (دو) موجود مجرّد بدون ادراك نخواهد بود (سه) ادراكِ موجودات عملي به شهود است نه به حصول يعني علم حضوري نصيبش مي‌شود نه علم تصور و تصديق و قضيه و قياس اقتراني و استثنايي آن براي عقل نظري است آن براي انديشه است نه انگيزه. اخلاق, عمل است نه علم(يک), عمل روح است كه روح موجود مجرّد است (دو) موجود مجرّد هر كاري كه دارد با شهود است با درك است (سه) چون عقل عملي اين راه‌ها را دارد علمِ عقل عملي از سنخ حصول نيست از سنخ حضور و شهود است (چهار) آن وقت اين مسئله شهود كه فرمود: ﴿کلّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ[17] نصيبش مي‌شود(پنج) فرمود شما اينجا نشستيد بهشت را مي‌بينيد در آن خطبه نوراني حضرت امير كه بحثش قبلاً گذشت در خطبه همام فرمود مردان الهي الآن گويا بهشت را مي‌بينند گويا جهنم را مي‌بينند «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[18] اين مي‌شود شهود، اينكه در حوزه و دانشگاه پيدا نمي‌شود اينكه با درس و بحث حاصل نمي‌شود درس و بحث كارِ قضيه و تصور و تصديق و قياس و استدلال و برهان است ولو برهان صدّيقين, مادامي كه فهم است مشكل حل نمي‌شود، وقتی عمل است راه حلّ مشكل است اخلاق براي همين است. انسان اولين بار سعي مي‌كند كه فرزند صالحي باشد مثل همان تخم‌مرغي كه سعي مي‌كند تخم‌مرغ سالم باشد بعد زير بال و پر مادر خوب و مربي خوب قرار میگيرد و به صورت يك جوجه آن حصار را مي‌شكند «عقل داند طاير اندر بيضه بال و پر ندارد»، بعد وقتي وارد حوزه و دانشگاه شد به او راه نشان مي‌دهند كه در كدام جهت پرواز كند راه ملكوت را طي مي‌كند بعدها مي‌گويد «مرغ باغ ملكوتم» اين راه‌ها را كه طي كرد از جهت پرواز مي‌كند نه در جهت پرواز كند كه با علم بخواهد كسب بكند همان‌طوری كه يك كشاورز, يك دامدار تلاش و كوشش مي‌كند كه رزقش را به دست بياورد اين هم درس بگويد كتاب بنويسد كه روزي به دست بياورد فرق نمي‌كند اين هم يك كشاورز يا دامداري بيش نيست اما اگر مطابق آيه 185 سورهٴ اعراف، راه ابراهيم خليل(سلام الله عليه و علي آله) را كه [در آيهٴ 75 سورهٴ انعام] بيان كردند طي كند آ‌ن رؤيت ملكوت كه نصيب حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) شد نظرش نصيب اين مي‌شود كه ـ ان‌شاءالله ـ به آن رؤيت برسد آنجا ﴿نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ اينجا ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾.

در بخش دوم كه فرمايشات حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌‌البلاغه است به نامه 53 رسيديم اين نامه 53 همان نامه معروفي است كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) براي مالك اشتر هنگام اعزام به مصر مرقوم فرمود. چند بحث كليدي در اين نامه هست يكي از آن بحث‌هاي كليدي اين است که هم به مالك فرمود هم به مردم مصر فرمود كه قبل از من اين دين اسير بود «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» اين جزء بحث‌هاي كليدي اين نامه است فرمود قرآن بود تفسير مي‌كردند نماز جمعه و جماعت بود اما همه را به ميل خود معنا مي‌كردند قانون اسلامي اسير اينها بود هر طوري كه خودشان میفهميدند عمل مي‌كردند بعد مي‌گفتند در برابر قانون نايستيد «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا». بحث ديگر اينکه فرمود شما كه به مصر مي‌روي مي‌خواهي مردم مصر را اداره كني بايد بداني بالأخره كشور, خيمه‌اي است اين خيمه دو ستون دارد يك ستون شريعت دارد يك ستون سياست, سياستِ ما همان شريعت ماست ستون شريعت, نماز است که «الصلاة عمود الدين»[19] ستون سياست, مردم‌اند که «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» كسي بخواهد مسئوليت سياسی داشته باشد بايد  اشتغال مردم, دين مردم, دنياي مردم, آخرت مردم را تأمين كند؛ ستون دين مردم‌اند اگر سياست, سياست اسلامي است. ستون شريعت, نماز است ستون سياست و كشورداري هم مردم‌اند وجود مبارک حضرت امير(سلام اللّه عليه) در همان بيانات نوراني‌اش فرمود: « إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ» تعبير «عِماد» دارد آن هم با كلمه «إنّما» که تاکيد را میرساند «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» فرمود حواست جمع باشد مشكل مردم را حل كني بيكاري را برطرف کنی، ازدواج را تأمين كني بارها شنيديد كه انبيا مخصوصاً وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود من يك حرف تازه آوردم اينكه وجود مبارك حضرت مي‌فرمايد من يك چيز تازه آوردم يعني ما انبيا يك چيز تازه آورديم فرمود: «النكاح سنّتي»[20] خب نكاح اگر به معناي اجتماع نر و ماده باشد كه در حيوانات هست به معنای اجتماع مذكر و مؤنث باشد كه قبل از اسلام بود بعد از اسلام هست, بعد از اسلام در كفار هست در مشركين هست در ملحدان هست كدام ملت است كه ازدواج مذكر و مؤنث ندارد فرمود من يك چيز تازه آوردم من يعني انبيا, ما نكاح آورديم نكاح هم دو عنصر دارد يكي مرد که بايد مسكن تهيه كند يكي زن که بايد سَكينت را به عهده بگيرد مرد بايد هزينه را تأمين كند ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ[21] زن بايد آن‌قدر عفيف و باحجاب و خانه‌دار باشد كه آرامش اين بيت شريف را به عهده بگيرد فرمود: ﴿خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا[22] آن وقت اين نكاح اگر ـ خداي ناكرده ـ آسيب ببيند مي‌شود «أبغض الحلال»[23] بدترين كار حلال, طلاق است فرمود ستون دينِ كشور مردم‌اند خب ما بايد به مردم به اين جوان‌ها فرهنگ بدهيم, کار بدهيم, نگوييم براي اينكه اينها معتاد نشوند ورزش بكنند بگوييم براي اينكه ورزش نكنند كار به آنها بدهيم خب كسي كه مشغول كار و زندگي است روزي يك ساعت هم بازي مي‌كند ما بايد راه اساسي ستون‌داري را حفظ كنيم فرمود ستون سياستِ دين, مردم‌اند. روز جمعه سيّد ايام، نماز جمعه تهران با آن جلال و شكوه حداكثر دوازده هزار نفر اما آن استاديوم ورزشي صد هزار نفر از صبح بلند مي‌شود صبح بي‌نماز, ظهر بي‌نماز, عصر بي‌نماز, شب بي‌نماز، اين با بيت‌المال هم دارد اداره مي‌شود! اين راه نيست ما براي اينكه جلوي اعتياد را بگيريم و جلوي ورزش و بازی بيش از اندازه را بگيريم, اشتغال و ازدواج را رواج بدهيم فرهنگ را رواج بدهيم خب كسي كه دارد زندگي مي‌كند كار دارد آبرومند است يك ساعت هم ورزش مي‌كند. هم از شافعی نقل شده هم از از خليل بن احمد، نحوی معروف که وقتی گفتند حضرت امير را معرفي كنيد گفت در معرفي حضرت امير(سلام الله عليه) همين بس كه تمام دشمنان صف بستند كه نام او را خاموش كنند و تمام دوستان از ترس، قلم را به زمين گذاشتند مع‌ذلك «ملاٴ الخافقين»[24] خافَق يعني افق، اين تثنيه است خافقين يعني دو افق يعني افق شرق و افق غرب, شرق و غرب را علي(سلام الله عليه) گرفته حالا اگر گفتند شب سيزدهم شب ميلاد حضرت است روز سيزدهم ميلاد حضرت است يعني تولدِ اين‌گونه از معارف الهي! فرمود ستون دين, مردم‌اند به ستونِ دين تعبير كرد فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ» اگر ـ خداي ناكرده ـ سياست و حكومت و نظام، ديني نباشد خب توقعي نيست اما وقتي نظام, ديني شد ستون اين سياستِ ديني مردم‌اند «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» اينها جزء بحث‌هاي كليدي اين نامه نوراني حضرت امير است. تفكيك قوا را هم در اين نامه كرده كه اين تفكيك قوا را در قرن هشتم برخي از جامعه‌شناسان و آنها كه علم جامعه‌شناسي دارند اين را بررسي كردند و در قرن چهارم در رسائلی كه اخوان‌الصفا داشتند بررسي كردند اما در صدر اسلام وجود مبارك حضرت امير آمده قوا را تفكيك كرده يك عده گروه اجرايي, يك عده گروه تقنيني, يك عده گروه قضايي, منتها گروه تقنيني براي خود ائمه(عليهم السلام) است كه از طرف ذات اقدس الهي معارف دريافت مي‌كنند. بيش از اين تصديعتان ندهم اميدواريم كه اين عيد براي همه خير و رحمت و بركت باشد! من مجدداً مقدم شما بزرگواران, برادران, خواهران, مخصوصاً عزيزاني كه از كنار بارگاه ملكوتي ثامن‌الحجج(صلوات الله عليه و علي آبائه و أبنائه) حضور پيدا كردند را گرامي مي‌دارم  اميدواريم خداي سبحان توفيق ادراك فضايل اين ماه پربركت را به همه ما مخصوصاً به معتكفان عزيز ما مرحمت بفرمايد!

پروردگارا! امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبياي الهي محشور بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به پيروزي و مقصد نهايي برسان! خطر بيگانگان را به خود آنها برگردان! اين كشور وليّ عصر را تا ظهور آ‌ن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . ديوان حكيم الهي قمشه‌اي (انتشارات علميه اسلاميه), ص598, غزل 187.

[2] . الکافی، ج1، ص34؛ معالم الدين، ص11.

[3] . سورهٴ هود، آيهٴ 6.

[4] . سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[5] . سورهٴ انعام، آيهٴ 75.

[6] . سورهٴ اعراف، آيهٴ185.

[7] . سورهٴ قدر، آيهٴ 1.

[8] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 103.

[9] . الامالی(شيخ مفيد)، ص 135.

[10] . التوحيد(شيخ صدوق)، ص195.

[11] . سورهٴ نور، آيهٴ 35.

[12]  . سورهٴ شعراء، آيات 79 و 80.

[13] . سورهٴ فاطر، آيهٴ 2.

[14] . الکافی، ج4، ص39.

[15] . البلد الامين، ص 188.

[16] . اقبال الاعمال، ص 643.

[17] . سورهٴ تکاثر، آيات 5 و 6.

[18] . نهج البلاغة، خطبهٴ 193.

[19] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.

[20] . جامع الاخبار، ص 101.

[21] . سورهٴ نساء، آيهٴ 19.

[22] . سورهٴ روم، آيهٴ 21.

[23] . ر.ک: الکافی، ج 5، ص 338 و ج 6، ص 54.

[24] . مشارق انوار اليقين(حافظ رجب برسی)، ص 171؛ الرواشح السماويه(ميرداماد)، ص 288 و 289.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق