24 04 2013 444626 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1392/02/05)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما حضار ارجمند برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و سپاهي و بسيجي و خدمتگزاران نظام را گرامي مي‌داريم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم به همه شما سعادت وسيادت دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد! ايام ارتحال امّ‌البنين(سلام الله عليها) را گرامي مي‌داريم و اين مراسم سوگ را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تعزيت عرض مي‌كنيم و اميدواريم دعاي خير آن ذوات قدسي نصيب نظام و ملت و مملكت ما بشود!

در بحث‌هاي روز پنج‌شنبه دو بخش مطرح بود بخش اول به مسائل اخلاقي مربوط مي‌شد, بخش دوم هم شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين(عليه السلام). در بحث‌هاي اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه انس بسياري از ماها هم در مسائل علمي به حس و تجربه حسّي است هم در مسائل عملي كارايي و كارآمدي ما به حس و تجربه است. جهاني كه در پيش داريم هدفي كه در درازمدت به آن مي‌رسيم برتر از حس و تجربه است به علوم تجريدي وابسته است, اگر كسي تمام محورهاي علمي و عملي او حس و تجربه باشد او يا درك صحيحي از روح و تجرّد روح و جريان برزخ و قيامت ندارد يا اگر دركي هم داشته باشد خيال مي‌كند آن عالَم هم نظير همين عالم است چه اينكه در سوره مباركه كهف آن كسي كه وضع مالي‌اش خوب بود و فكر مي‌كرد كه اين باغ يک مِلك نمير است كه ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً[1] او مي‌گفت اگر بعد از مرگ هم خبري باشد وضع ما در آن عالم بهتر از اين عالم خواهد بود[2] قرآن آمده ضمن احترام‌گذاري به علوم حسي و تجربه حسي آن علوم برتر تجريدي را كه به حس نمي‌آيد و به تجربه نمي‌آيد به ما آموخت زيرا روحي كه به ما داد از سنخ عالم مجرّدات است فطرتي را كه در درون ما نهادينه كرد از سنخ آن عالم است مطالب آن عالم براي جان ما آشناست بيگانه نيست سخنان انبيا براي گوش فطرت آشناست حق است صدق است با زبان فطرت سخن مي‌گويند اين زبان فطرت زبان بين‌المللي است اگر قرآن در سه بخش برنامه دارد با يك زبان برنامه دارد اولين بخش ملي و محلّي است كه ما مسلمان‌ها با هم چگونه زندگي كنيم بخش دوم منطقه‌اي است كه ما موحّدان عالم چگونه با هم رابطه برقرار كنيم يعني مسلمان‌ها, مسيحي‌ها, يهودي‌ها آنها كه به خدا و وحي و نبوّت معتقدند چگونه با هم زندگي مسالمت‌آميز داشته باشند بخش سوم بين‌المللي است كه فراتر از محلي و منطقه‌اي است و آن اينكه ما با انسان‌هاي جهان چگونه زندگي كنيم اعم از موحد و ملحد, اعم از موحد و مشرك, اعم از كافر و مؤمن با آنها چطور زندگي كنيم هر سه بخش را قرآن كريم بيان كرد مهم‌ترين زباني كه قرآن كريم با آن زبان ما را به هماهنگي بين‌المللي دعوت مي‌كند زبان فطرت است اگر اين فطرت را دفن نكنيم ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[3] دامنگيرمان نشود زبان يكديگر را كاملاً مي‌فهميم اين زبان, زبان ادبي مصطلح نيست نه عبري است نه عربي است نه سرياني است نه فارسي است, حرف دل و حرف عقل و عدل است اين حرف عقل و عدل را همه مي‌فهمند منتها مسئله عدل را به هر كه عرضه كني قبول دارد معناي عدل را از هر كه بپرسي جواب روشن مي‌دهد آيا عدل خوب است يا بد مي‌گويند خوب است, معناي عدل چيست اين است كه وضع كلّ شيء في موضعه هر چيزي را در جاي خود قرار بدهند اين دو مطلب درست است يعني هم اعتراف داريم كه عدل خوب است هم معناي عدل را مي‌فهميم اما حقيقت عدل براي بسياري از افراد مستور است عدل «وضع كلّ شيء في موضعه» است اما جاي اشيا كجاست جاي اشخاص كجاست آن‌كه اشيا را آفريد آن‌كه اشخاص را آفريد بايد جاي اينها را مشخص كند و آن به وسيله دين است اينكه مي‌بينيد برخي از كشورها دم از عدل مي‌زنند عدلي حرف مي‌زنند ولي ظلمي عمل مي‌كنند براي اينكه اينها خيال مي‌كنند «وضع كلّ شيء في موضعه» اين است كه خودشان جاي اشيا را مشخص كنند خودشان بايد بگويند چه كسي محور شرارت است چه كسي تروريست است چه كسي آزادي‌خواه است و مانند آن ولي اگر به فطرت بگويند كه عدل معنايش اين است كه هر چيزي را در جاي خود قرار بدهيم و جاي اشيا را اشياآفرين مي‌داند جاي اشخاص را اشخاص‌آفرين مي‌داند كم كم مي‌گويد آري درست است گاهي كه قرآن با زبان فطرت چيزي را براي بيگانه‌ها تشريح مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿ثُمَّ نُكِسُوا عَلَي رُؤُوسِهِمْ[4] اينها سر خم مي‌كنند مي‌گويند آري اين‌چنين است لوح نانوشته‌اي خدا به ما نداد كه ما بخواهيم در اين لوح, خاطرات روزانه را يادداشت كنيم يك كتاب نوشته‌اي است كه خودش نوشت به همه ما داد فرمود: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[5] اگر خدا اين لوح را اين كتاب نوشته را كه با دست‌خط الهي رقم خورد و آن دست‌خط به نام الهام است (كه خدا به ما الهام كرد) به ما عطا كرد ما هم پذيرفتيم و فهميديم اگر همان‌ها را به رهبري انبيا اثاره كنيم يعني شكوفا كنيم انبيا(عليهم السلام) آمدند بر اساس «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[6] آن دفينه‌ها و نهادينه‌شده‌ها را ثوره بدهند شكوفا كنند شيار كنند اثاره كنند اگر اثاره كرديم يك كتاب ديگر هم به ما مي‌دهند يك لوح نوشته ديگري هم به ما مي‌دهند كه در پايان سوره مباركه مجادله يعني آيه 22 از آن كتاب ديگر ياد كرد فرمود: ﴿كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ﴾ ايمان را تثبيت مي‌كند نامه ديني مي‌نويسد آن‌گاه معارف ديني را انسان بهتر مي‌فهمد بهتر ارزيابي مي‌كند بيشتر مي‌پذيرد و بالاتر مي‌رود آن‌گاه جايزه ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ[7] نصيبش مي‌شود كتاب روي كتاب است هيچ كدام از اين دو را خدا به غير خودش اسناد نداد درست است قرآن كتاب الهي است اما خدا كتاب‌هاي ديگري هم دارد اگر آن كتاب فطرت را خدا نوشت اين كتاب تأييد را هم خدا مي‌نگارد; هم آن را ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ فرمود هم اين كتاب را به عنوان بشارت, نفرمود اگر قدري متديّن بوديد عاقل بوديد من به شما مال مي‌دهم فرمود مال را اگر بخواهيد ببينيد ارزشش چقدر است ببينيد نزد چه كساني است دنيا براي هيچ كس ميوه نخواهد شد همه ما علاقه‌مند به ميوه‌ايم ولي ميوه اينجا نيست اگر كسي ميوه مي‌خواهد بايد ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[8] را ميوه‌هاي ديگر را در آن عالَم طلب كند به پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود دنيا جايي است كه براي هيچ كس ميوه نمي‌شود اگر ديديد برخي از درخت‌ها شكوفه كرده پاييز زودرس مي‌آيد آن را به هم مي‌زند ﴿لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا[9] زَهر يعني شكوفه, زَهر و زهرة مثل تَمر و تمره آن تاء براي وحدت است آن بدون تاء براي جنس است زَهر يعني شكوفه, زهره يعني تك‌شكوفه مثل تمر و تمره, ازهار يعني شكوفه‌ها فرمود رسول من! اين دنيا جز شكوفه براي كسي نخواهد شد

از آن سرد آمد اين كاخ دل آويز ٭٭٭ كه چون جا گرم كردي گويدت خيز[10]

براي هيچ كس ميوه نمي‌شود خيال مي‌كنند ميوه است ميوه در جاي ديگر است فرمود اكنون كه اين‌طور است دنيا براي هيچ كس ميوه نمي‌شود اگر شما بدانيد كه ميوه جاي ديگر است يعني با علوم تجريدي آن ميوه‌ها را بفهميد از اين علوم تجربي مي‌گذريد يعني بهره صحيح مي‌بريد فرمود ما دو كتاب به شما داديم و مي‌دهيم يكي آن كتاب اصلي است كه نسخه‌اش محفوظ مي‌ماند براي اينكه نگذاشتيم شما آن را تدسيه كنيد دفن كنيد آن ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ آن كتاب فطرت همچنان محفوظ است چون آن را شكوفا كرديد نسخه اصلي آن را حفظ كرديد و عمل كرديد ما كتاب ديگري به شما مي‌دهيم همان‌طوري كه آن كتاب را در كاغذ ننوشتيم در فطرت شما نوشتيم اين كتاب را هم در قلب شما مي‌نگاريم ﴿كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ[11] اين ديگر روحِ تأييدي است نه روح نفخي آن روح نفخي كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي[12] در همه هست براي آزمون اما اين روح تأييدي براي اوحدي از اهل ايمان است پس هم نامه به ما مي‌دهد هم امضا مي‌كند كه اين نامه, نامه الهي است هم توفيق اجراي محتويات اين نامه را به انسان مي‌دهد اين نتيجه تخلّق به اخلاق الهي است نتيجه تخلّق به اخلاق كسي است كه درباره او فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾.[13]

سير بحث ما در نهج‌البلاغه به نامه 53 منتهي شد. همان‌طوري كه فرمودند نماز ستون دين است در اين نامه 53 وجود مبارك حضرت امير فرمود تأمين رفاه توده مردم هم ستون دين است; «الصلاة عمود الدين»[14] از بيانات پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اينجا هم حضرت امير مردم را ستون دين مي‌خواند. فرمودند دو ستون است كه بايد محفوظ باشد: يكي نماز است كه «الصلاة عمود الدين» يكي امت اسلامي, تأمين نيازهاي مردم, رعايت حقوق مردم است كه اينها هم عمود دين‌اند بيان نوراني حضرت امير در همان نامه رسمي به مالك اشتر اين بود «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» بنابراين يك «عمود الدين» داريم كه صلات است مربوط به شريعت اسلامي است يك «عماد الدين» داريم كه توده مردم است مربوط به سياست اسلامي است اگر رضايت مردم رفاه مردم تدبير صحيح و مديريت صحيح و درايت صحيح نسبت به درخواست مشروع امت اسلامي نباشد اين ستون را انسان رعايت نكرده است فرمودند مبادا بگوييد چون رهبر ما علي‌بن‌ابي‌طالب است كشور مصون مي‌ماند رهبر اگر علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) هم باشد اما مديريت مسئولان نتواند رضايت جامعه را فراهم بكند شكست به دنبال آن است چه اينكه شكست دامنگير حكومت علوي شد فرمود شما اكتفا نكنيد كه يك رهبر خوب داريد, بايد مسئولان خوب, تصميم‌گيرنده‌ها, قانون‌گذارها, مجريان خوب, صالح, عاقل و عادل باشند تا مشكل مردم را حل كنند بعد از آن به اين قسمت‌ها رسيديم فرمود سوءظنّ به خدا حوادث تلخي را به همراه دارد و به كساني خدمت بكنيد كه شايسته اين خدمت‌اند و آن اكثري مردم‌اند برخي‌ها كه مترف و مسرف‌اند و وضع رفاه‌طلبانه دارند آنها خيلي مهم نيست آن‌گاه فرمود اگر در بين شما سنّتي از گذشته‌ها بود كه آنها خوب عمل كردند اين سنّت صالحه را رها نكنيد «وَ لاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الْأُمَّةِ» اگر در گذشته سنّت خوبي را اين مردم داشتند مثلاً هفته وحدت بود راهپيمايي روز قدس بود راهپيمايي روز 22 بهمن بود يك سنّت خوب نزد مردم بود اين سنّت خوب را كه ديگران تأسيس كردند و يك عده عمل كردند اين سنت خوب را شما رها نكنيد رعايت حقوق مردم جزء سنن الهي است ديگران هم حفظ كردند شما هم بكوشيد اين را حفظ كنيد «وَ لاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الْأُمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ» اتحاد مردم در سايه اين سنّت بود، اتحاد يكي از بهترين نعمت‌هاي الهي است اگر ـ خداي ناكرده ـ كسي بيراهه برود ممكن است اين اتحاد به اختلاف تبديل بشود بارها عنايت فرموديد كه اختلاف دو قسم است اختلافي است در اثر گِله داشتن و در اثر كم‌ محبت كردن كم مهرباني كردن و توقّعات، اين اختلافات كاملاً قابل حل است اما اگر در اثر بدرفتاري و گنهكاري و سيه‌رويي ما ـ خداي ناكرده ـ اختلاف پيش آمد بايد احساس خطر كنيم كه اين اختلاف, غده‌اي است كه خداي سبحان انسان را به آن مبتلا كرده است در سوره مباركه مائده فرمود ما در اثر بدرفتاري مسيحي‌ها بين اينها اختلاف ايجاد كرديم در اثر بدرفتاري يهودي‌ها بين اينها اختلاف ايجاد كرديم درباره مسيحي‌ها فرمود: ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ[15] درباره يهودي‌ها فرمود: ﴿وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ[16] اگر ـ خداي ناكرده ـ اختلاف در اثر بدرفتاري ديني مسئولان و مردم مشترك باشد اين ممكن است ـ خداي ناكرده ـ به عذاب الهي تبديل بشود آن وقت حلّ آن اختلاف كار آساني نيست بنابراين اختلاف دو قسم است يك اختلافي است كه با نشست و سفارش و توصيه بزرگان حل مي‌شود يك اختلافي است كه عذاب الهي است آن را فقط با توبه و انابه و ناله و لابه بايد حل كرد كه اميدواريم هرگز امت ما گرفتار آن اختلاف نشود فرمود اگر شما اين را رعايت كرديد الفت و اتحاد محفوظ مي‌ماند.

«وَ لاَ تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ مَاضِي تِلْكَ السُّنَنِ فَيَكُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَالْوِزْرُ عَلَيْكَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا» مبادا آن سنّت‌ها و روش‌هاي خوبي كه تاكنون تجربه شده است و كارآيي و كارآمدي خوبي داشت آن را به هم بزنيد يك راه جديدي بخواهيد ارائه كنيد كه نه مزايايي دارد نه از خطرات جديد مصون است آن‌گاه آنها كه روش خوب اختراع كردند فيض براي آنهاست و وِزر دامنگير شما مي‌شود كه نوآوري بي‌خاصيت آورديد «وَ أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَافَشَةَ الْحُكَمَاءِ فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلاَدِكَ وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَكَ» با دانشمندان با علما با كارشناسان با مديران با مدبّران با صاحب‌دلان با صاحب‌نظران زياد ارتباط داشته باش رابطه‌ات را با اينها بيشتر كن پيشنهادهاي اينها رهنمودهاي اينها را بشنو با اينها مذاكره كن هدايت‌هاي اينها نقدهاي اينها مي‌تواند بسياري از مشكلات شما را حل كند بعد فرمود: «وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ» مردم، گوناگون‌اند. خداي سبحان همه را يكسان نيافريد چون اگر همه يكسان باشند همه يك استعداد و گرايش خاص داشته باشند اين تساوي هست ولي عدل نيست عدل آن است كه برابر با نياز هستي, استعدادهاي گوناگون و مختلف آفريده بشود اين بيان نوراني پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است كه فرمود: «الناس معادن كمعادن الذهب والفضة»[17] استعدادها مختلف است گرايش‌ها مختلف است براي اينكه نيازها مختلف است فرمود مردم، طبقاتي‌اند كه با هماهنگي هم, با تعاون مي‌توانند نيازهاي مملكت را برطرف كنند و بار مملكت را به مقصد برسانند «وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لاَ يَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ وَ لاَ غِنَي بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ وَ مِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْل وَ مِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَ الرِّفْقِ وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ» فرمود برخي‌هاي كارهاي مسلّحانه انجام مي‌دهند بعضي كارهاي علمي انجام مي‌دهند برخي‌ها كارهاي كشاورزي و دامداري انجام مي‌دهند هيچ كس نمي‌تواند در اين دنيا كه هست خود را افضل از ديگران بداند فضيلت افراد در قيامت مشخص مي‌شود يكي از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در بخش كلمات حكيمانه آن حضرت آمده است اين است كه «الغني و الفقر بعد العرض علي الله»[18] چه كسي توانگر است چه كسي توانمند چه كسي سابق است چه كسي لاحق, چه كسي برنده جايزه است چه كسي بازنده در روز عرض علي الله مشخص مي‌شود «الغني و الفقر بعد العرض علي الله» آنچه در دنيا هست همه وسيله آزمون است كه كار جامعه به بهترين وجه پيش برود «الغني و الفقر بعد العرض علي الله» فرمود يك عده مسئولان امور قضايي‌اند يك عده مسئول امور نظامي‌اند يك عده مسئول امور كشاورزي و دامداري و صنعت و هنر و مانند آن هستند «وَ مِنْهَا التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَي مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَالْمَسْكَنَةِ وَ كُلٌّ قَدْ سَمَّي اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ» فرمود در نظام آفرينش ما فقر طبيعي خواهيم داشت چون بعضي خردسال‌اند بعضي كهنسال و فرتوت‌اند بعضي بيمارند بعضي از كار افتاده‌اند اينها نظام طبيعي است ممكن نيست ما عالمي داشته باشيم كه كودك نداشته باشد پيرمرد نداشته باشد مريض نداشته باشد از كار افتاده نداشته باشد اينها فقر طبيعي است و نقص نيست اما فقر اقتصادي نقص است يعني كسي نياز داشته باشد و بيت‌المال نتواند نياز او را رفع كند در زمان حكومت حضرت امير(سلام الله عليه) يك فرد سالمند و فرتوت داشت تكدّي مي‌كرد حضرت فرمود اين كيست. عرض كردند يك مسيحي نابيناست دارد گدايي مي‌كند فرمود تا توان داشت به اين مملكت خدمت كرد حالا كه سالمند شد بايد تكدّي بكند «أنفقوا عليه من بيت المال»[19] خب اين حكومت علي است كه فرمود يك مسيحي نبايد نيازمند باشد حالا مسلمان اين كار, مربوط به خداست در قيامت برنامه الهي سر جايش محفوظ است ما مادامي كه در اين نظام داريم زندگي مي‌كنيم همه شهروندان بايد از حداقل زندگي بهره‌مند باشند ما اگر مي‌گوييم وجود مبارك حضرت امير امام ماست او را با جان و دل قبول داريم چه اينكه قبول داريم بايد اين راه‌ها را هم برويم آن كاري كه خود حضرت كرد نه مقدور ماست نه از ما خواستند صاحب كتاب الغارات كه حدود يكصد سال قبل از نهج‌البلاغه نوشته شده از بعضي از مشايخشان نقل مي‌كند از استادش از استادش تا برسد به زمان حضرت امير(سلام الله عليه) كه آن فرد مي‌گويد من كودك بودم پدرم مرا در روز جمعه به مسجد برد و «كنت علي عنق أبي» پدرم مرا روي دوش خودش سوار كرد من ديدم حضرت مشغول خطبه كه است اين آستين را تكان مي‌دهد من بچه بودم نمي‌فهميدم كه چرا علي‌بن‌ابي‌طالب كه سخن مي‌گويد اين آستين را تكان مي‌دهد اين وقتي بود كه خاورميانه در اختيار حضرت امير بود يعني ايران و روم و اينها تسليم شده بودند همه اين غنايم جنگي به حجاز رفت و وضع مالي آنها هم خوب بود در آن روز نه تنها اوراق بهادار و اسكناس نبود سكه هم نبود سكه اسلامي به راهنمايي وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) در زمان عمرو بن عبدالعزيز ضرب شده است وگرنه پول رايج مملكت مسلمين همان شمش طلا و نقره بود كسي نان مي‌خواست گوشت مي‌خواست يك مثقال طلا مي‌داد يك مثقال نقره مي‌داد قدري گوشت يا نان تهيه مي‌كرد اين درهم و دينار يعني مثلاً يك مثقال طلا يك مثقال نقره آن روزها اين‌طور بود وضع مالي بسياري از اينها روبه‌راه بود اما حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود من طرزي بايد زندگي كنم كه ضعيف‌ترين مردم به من اقتدا كند كه اين نه مقدور ماست نه از ما خواستند ولي علي(سلام الله عليه) اين‌طور بود اين شخص مي‌گويد من كه روي دوش پدرم نشسته بودم و مي‌ديدم علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) مشغول خواندن خطبه است ولي آستينش را تكان مي‌دهد براي من روشن نشد كه چرا اين كار را مي‌كند از پدرم سؤال كردم چون هوا گرم است علي‌بن‌ابي‌طالب اين آستين را تكان مي‌دهد براي اينكه خنك بشود فرمود نه پسر, علي‌بن‌ابي‌طالب همين يك لباس را دارد اين را شست همين را پوشيد آمده دارد خطبه مي‌خواند قدري تكان مي‌دهد كه خشك بشود[20] اين علي است با اينكه خاورميانه در اختيار او بود خب اين حرفش در جان‌ها اثر مي‌گذارد در تمام ارواح اثر مي‌گذارد و هيچ كس هم مقدور او نيست اين‌طور باشد فرمود شما حواستان را جمع بكنيد اين كار, كار شما نيست[21] آن‌كه عمروبن‌عبدود را خاك مي‌كند اين‌طور بر جانش مسلّط است, خب الآن ماها اگر چهار نفر به ما احترام مي‌كنند براي اينكه مثلاً شاگرد امام(رضوان الله عليه) بوديم به امام احترام مي‌كنيم براي اينكه نايب عامّ امام معصوم است نايب عام سِمتش بعد از نايب خاص است, نايب خاص به احترام امامت امام سهمي دارد همه ائمه وجود مبارك حضرت امير را به عنوان افضل معرفي كردند آن‌گاه اين علي‌بن‌ابي‌طالب كه بر كلّ خاورميانه حكومت مي‌كرد فرمود اين دنيا نزد من بي‌ارزش‌تر از عفطه عنز است[22] خب از اينها صادق‌تر, عاقل‌تر, عالِم‌تر, عادل‌تر چه كسي است حالا ما به آنجا نمي‌رسيم كه بگوييم اين عفطه عنز است لااقل همين مقداري كه هست نه بيراهه برويم نه راه كسي را ببنديم فرمود مردم، طبقات گوناگون‌اند مبادا كسي زير خطّ فقر باشد مبادا بگوييد اين مسيحي است مبادا بگوييد اين يهودي است مبادا بگوييد اين كذا و كذا اين ايراني نيست اگر در اين كشور زندگي مي‌كند ما نبايد زير خطّ فقر داشته باشيم اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه براي مالك اشتر مرقوم فرمود فرمود مبادا كسي به عنوان فقير در كشور ما به سر ببرد زيرا خداي سبحان براي هر كسي سهم مشخصي قرار داد «وَ كُلٌّ قَدْ سَمَّي اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَ وَضَعَ عَلَي حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي كِتَابِهِ» يا در قرآن است «أَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً» تعهّدات الهي است نزد ما خاندان محفوظ است كه حقوق افراد چگونه است طبقات متوسط چگونه‌اند طبقات عالِم و دانشمند چگونه‌اند ما هرگز نبايد زير خطّ فقر داشته باشيم كه اميدواريم ـ ان‌شاءالله ـ خدا آن توفيق را عطا كند به معارف قرآن و عترت آشناتر بشويم باور كنيم عمل كنيم و منتشر كنيم!

مجدداً مقدم شما برادران و خواهران بزرگوار را گرامي مي‌داريم و از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم به همه شما سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت كند!

پروردگارا! امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ عصر حفظ بفرما! امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اوليا محشور بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به هدف نهايي برسان! مشكلات مملكت را در سايه لطف وليّ‌ات برطرف بفرما! مشكلات مسكن و اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را در سايه وليّ‌ات برطرف بفرما! فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده! خطر بيگانه‌ها را به خود آنها برگردان!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . سورهٴ كهف, آيهٴ 35.

[2] . سورهٴ كهف, آيهٴ 36.

[3] . سورهٴ شمس, آيهٴ 10.

[4] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 65.

[5] . سورهٴ شمس, آيهٴ 8.

[6] . نهج‌البلاغه, خطبه 1.

[7] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 11.

[8] . سورهٴ بقره, آيهٴ 25.

[9] . سورهٴ طه, آيهٴ 131.

[10] . خمسهٴ نظامی، خسرو و شيرين، بخش29.

[11] . سورهٴ مجادله, آيهٴ 22.

[12] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29; سورهٴ ص, آيهٴ 72.

[13] . سورهٴ قلم, آيهٴ 4.

[14] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.

[15] . سورهٴ مائده, آيهٴ 14.

[16] . سورهٴ مائده, آيهٴ 64.

[17] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص380.

[18] . نهج‌البلاغه, حكمت 452.

[19] . تهذيب الأحكام, ج6, ص293.

[20] . الغارات, ج1, ص62.

[21] . نهج‌البلاغه, نامه 45.

[22] . نهج‌البلاغه, خطبه 3.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق