جلسه درس اخلاق (1391/11/26)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما مهمانان بزرگوار را گرامي ميداريم عزيزان حوزوي و دانشگاهي, برادران سپاهي و ساير ارگانها, نهادها, برادران و خواهران مقدم شما مبارك باشد و ـ انشاءالله ـ زيارت شما از كريمه اهل بيت(سلام الله عليها) مقبول باشد!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد بخش اول مسائل اخلاقي بود بخش دوم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه آن هم مناسب با اين مسائل اخلاقي است. براي اخلاق, دين به ما دو دستور داد يكي اينكه در درون هر كسي فضيلتهاي اخلاقي نهفته است اينها امانتهاي الهياند خدا به عنوان وديعه در درون ما اينها را نهاد و ما را امينِ اين ودايع قرار داد. يك عدّه كارشناس و درونشناس و هويّتشناس به نام انبيا(عليهم السلام) فرستاد تا اين دفائن دروني را شكوفا كنند به ما ارائه كنند و بهرهاش را به ما برسانند; اين يك كار. دوم اينكه [در فرامين ديني] به ما دستور احتياط دادند احتياط كه ريشهاش از حائط و احاطه است به اين معناست كه انسان دور اين دينش را ديوار بكشد اگر كسي باغي درست كرد اگر دور اين باغ را ديوار نكشد بيگانه حريم اين باغ را ميشكند وارد ميشود ميوهاش را هدر ميدهد اينكه ميگويند فلان شخص [در مسائل ديني] محتاط است يعني دور دينش را حائط و ديوار كشيد اگر باغداری به اين فكر نباشد كه دور باغش را ديوار بكشد محصول او به دست او نميرسد اگر خواست از محصولش بهره ببرد كه عصاره زحمات اوست اطراف باغش را ديوار ميكشد و از اين جهت آن باغي كه ديوار دارد از آن به عنوان حائط ياد ميكنند وگرنه حائط همان ديوار است وقتي به ما گفتند احتياط كن يعني دور دينت را ديوار بكش ائمه(عليهم السلام) به اين سفارش كردند گفتند: «فخذ بما فيه الحائطة لدينك»[1] يعني دور دينت را ديوار بكش تا بيگانه نتواند وارد حريم دينتان بشود و براي اهميت اين مطلب هم به ما فرمودند «أخوك دينك فاحتط لدينك»[2] يعني انسان فقط در زندگي يك برادر دارد هيچ كسي برادر او نيست مگر همين يكي و آن دين انسان است فرمود: «أخوك دينك فاحتط لدينك» اين «أخوك» خبر مقدم است و اين دين, مبتداي مؤخّر است تقديم اين خبر بر اين مبتدا براي افاده حصر است يعني در اين روايت حضرت به انسانها ميفهماند انسان! تو يك برادر داري و آن دين توست دور دينت را ديوار بكش كه هر كس طمع نكند طرزي زندگي كنيد كه دوستان شما به شما پيشنهاد گناه ندهند حريم بگيرند اينكه گفتند به شما احترام ميكنند يعني حريم ميگيرند, وقتي حريم ميگيرند كه شما دور دينتان را ديوار كشيده باشيد نتيجه اينكه انسان يك برادر دارد و آن دين است تنها برادر ما همان دين ماست «أخوك دينك» نه «دينك أخوك», «فأحتط لدينك» مشابه اين تعبير از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) هم رسيده است كه حضرت فرمود: «صديق كلّ امريء عقله»[3] اينچنين نيست كه اينكه گاهي خبر مقدم و مبتدا مؤخر است و گاهي نيست بر اساس تفنّن باشد اگر خبري را مقدم داشتند براي يك نكته است اينجا هم در اين حديث نوراني امام رضا(سلام الله عليه) كه خبر بر مبتدا مقدم شد براي افاده حصر است يعني انسان يك دوست دارد و آن عقل اوست عقل همان است كه به تعبير رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) [در بخش انگيزه زانوي شهوت و غضب را عقال كند و] در بخش انديشه زانوي وهم و خيال را عقال كند[4] انسان نه وهّام باشد نه خيّال. در قرآن كريم متخيّل و امثال ذلك به كار نرفت ولي مختال كه از باب افتعال است به كار رفت از اين جهت فرقي بين باب افتعال و تفعّل نيست چه بگوييم تخيّل چه بگوييم اختيال فرمود خدا انسان مختال را دوست ندارد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾[5] مختال در برابر عاقل است اختيال در برابر تعقّل است خيال در برابر عقل است فرمود خداي سبحان انسان خيالمدار را دوست ندارد انسان عقلمحور را دوست دارد اينكه امام رضا(عليه السلام) در آن بيان نوراني فرمود: «صديق كلّ امريء عقله» همين است اين عقل, زانوي وهم و خيالِ چموش و جموح را عقال ميكند چه اينكه آن عقل عملي كه «عُبد به الرحمن واكتسب به الجنان»[6] زانوي جموح و چموش شهوت و غضب را عقال ميكند عقال, زانوبند شتر جموح است اين دو زانوي شتر غير رام را محكم ميبندند كه جموحي نكند, «اعقل و توكّل»[7] همين است.
دو كار را خداي سبحان به وسيله قرآن و روايات به ما فهماند, يكي اينكه در درون ما سرمايهاي هست فرمود ما انسان را بدون سرمايه خلق نكرديم يك لوح نانوشته به انسان نداديم ما آنچه به زيان انسان بود در درون جان او ثبت كرديم آنچه به سود انسان بود در درون جان او ثبت كرديم اينكه فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[8] يعني هر چه براي انسان كارآمد بود ما گفتيم و به او الهام كرديم خداي سبحان هم كه منزّه از نسيان و عصيان و سهو و خطا و خطيئه است ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾[9] انسان هم كه اين مطلب را با لسان تكوين گرفته پس هم خداي سبحان درست الهام كرده و هم عقل بشر, فطرت بشر, جان بشر اين را درست دريافت كرده شيطان كه وارد قلب ميشود چند منظوره حركت ميكند يكي اينكه دستي به اين معدن بزند اين ﴿فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾[10] را در آنجا پياده كند يا آن را دفن كند كه ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[11] تا فتواي فطرت به گوش انسان نرسد انسان از درون خود صدايي نشنود وقتي از درون خود صدايي نشنيد از بيرون صداها را بر او تحميل ميكنند هم خيال و وهم را شكوفا ميكند هم شهوت و غضب را در بخش عمل گويا ميكند چون جلوي فطرت را گرفته است; كار شيطان اين است كه آن دفينه اصيل و اصلي را از ياد ما ببرد. مردان الهي كسانياند كه معدنشناساند حريمشناساند احرامشناساند مُحرِمشناساند طواف كننده شناساند اگر ببينند يك حرامي جامه احرام در بر كرده و در دور كعبه دلشان دارد طواف ميكند تا ببيند اين كعبه چه وقت باز ميشود وارد دل بشود فوراً بيدار هستند آن را طرد ميكنند ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾[12] اگر طوافكنندهاي دور قلبش بگردد تا ببيند چه وقت درِ دل باز ميشود كه او وارد حريم دل بشود اينها متذكّر ميشوند به ياد خدا ميافتند او را ميبينند و او را از حريم دل طرد ميكنند اينكه فرمود: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[13] يعني اگر صداي آژير خطر را شنيدي فوراً برو پناهگاه نه بگو «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» اين گفتن, يك ذكر لفظي است ثواب هم دارد تا حدّي هم مؤثر است اما عمده آن رفتن به پناهگاه است آنهايي كه زمان دفاع مقدس را درك كردند ميدانند وقتي بيگانه ميخواست حمله كند رسانههاي ايران صداي آژير خطر را پخش ميكردند و معنايش اين بود كه حمله بيگانه دارد شروع ميشود برويد به پناهگاه خب اين آژير خطر به ما ميگويد برويد به پناهگاه معناي رفتن به پناهگاه اين نيست كه كسي در خيابان بايستد بگويد من ميخواهم بروم پناهگاه با اين لفظ با اين گفتار كسي از خطر محفوظ نيست اينكه خدا در قرآن فرمود هر وقت خطر را احساس كرديد ديديد در درون شما وسوسه است كه فلان كار را انجام بدهيد فلان نامحرم را نگاه بكنيد فلان حرف را بزنيد فلان مال را بگيريد اين آژير خطر است هر وقت اين آژير خطر را احساس كرديد برويد به پناهگاه ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[14] استعاذه يعني پناهجويي, پناه بردن, وارد پناهگاه شدن خدا هم فرمود من يك پناهگاه دارم همه جايي است و هميشگي است در هم باز است كليد نميخواهد اينكه فرمود: «كلمة لا إله إلاّ الله حِصْني فَمن قالها دخل حِصني و مَن دخل حِصني اَمِن مِن عذابي»[15] همين است حِصن يعني دژ يعني قلعه فرمود من دژبانم اين ياء متكلّم نشان ميدهد تنها دژبان توحيد خود خداي سبحان است البته انبياي الهي, اولياي الهي, فرستادههاي الهي, مدبّرات و ملائكه الهي زيرمجموعه فرمان ذات اقدس الهي كمك ميكنند اما تنها كسي كه دژبان اصلي و اصيل اين قلعه است خود خداي سبحان است فرمود: «كلمة لا إله إلاّ الله حِصْني» اگر كسي آن را عارفاً و عاقلاً و معتقداً بگويد و وارد اين قلعه بشود از خطر محفوظ است اگر به ما فرمودند: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ استعاذه كن يعني برو به پناهگاه نه اينكه بگو «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» اين «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» گفتن ذكر است عبادت است ثواب دارد اما كار آن پناهگاه رفتن را نمیکند بنابراين اين خطرها را قرآن كريم گوشزد كرد و اين راههاي اخلاقي را هم به ما فرمود, فرمود مسائل اخلاقي بر شما تحميل نيست خواسته شماست (يك) ما اين خواسته را در درون شما به وديعت نهاديم (دو) انبيا را هم فرستاديم كه اين را شكوفا كنند «يُثيروا لهم دفائن العقول»[16] (سه) عالمان دين را هم وارثان انبيا قرار داديم كه حرف انبيا را ياد بگيرند باور كنند عمل كنند به شما منتقل كنند در راستاي شكوفا كردن همين گوهرها (چهار) اينكه فرمود علما ورثه انبيايند[17] فقها ورثه انبيايند وارثان انبيايند ميراث مهمّ انبيا همين «يُثيروا لهم دفائن العقول» است كه جامعه را به عقلانيت برساند آدم عاقل نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد آدم عاقل نه به خود خيانت ميكند نه به جامعه و دين خيانت ميكند اين كار رسمي انبيا(عليهم السلام) است عالمان دين كه اين مطالب را ياد گرفتند و عمل كردند, در اثاره دفائن عقول وارثان انبيايند يعني زمينهشناساند گوهرشناساند آن گوهر را از درون دل استخراج ميكنند به انسان نشان ميدهند وقتي انسان فهميد داراي چه گوهري است آنگاه دستور دوم را از طرف رهبران الهي به آنها ابلاغ ميكنند كه «فخذ بما فيه الحائطة لدينك» اين گوهرها را با ديواركشي حفظ كن كه بيرون نروند از بيرون كسي حمله نكند, آن وقت چنين انساني ميشود متخلّق. اگر وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) و اهل بيت(عليهم السلام) داراي خُلق عظيم هستند[18] عالمان دين و شاگردان پيامبر و اهل بيت هم وارثان همين ذوات قدسياند آنها هم داراي خُلق الهي خواهند بود منتها آنكه مظهر اسم اعظم است خُلق عظيم دارد آنها كه مظاهر اسماي ميانياند خلق نازلتري دارند ولي بالأخره به اخلاق الهي متخلّقاند. اين بحث كوتاهي بود مربوط به مسائل اخلاقي.
در اين ايام پربركت دهه فجر موفق نشديم از نهجالبلاغه چيزي را بخوانيم ـ اين مردم بزرگ و بزرگوار ايران اسلامي كه خدا بر سعادت و سيادت دنيا و آخرت اينها بيفزايد هم در مراسم راهپيمايي 22 بهمن هم در تقويت نظام كوشيدند و هم در صيانت خونهاي پاك شهدا كوشش كردند كه ذات اقدس الهي به حقّ قرآن و عترت به حقّ انبياي الهي به حقّ صحف آسماني به اين مردم عزت بدهد آبرو بدهد شرف بدهد كرامت بدهد سِعه رزق بدهد حوائج مشروعه دنيا و آخرت اينها را برآورده كند فرزندان اينها را از خير برخوردار كند فرزندان صالح به اينها بدهد اينها را عزيز دنيا و آخرت بكند كه دارند نظام را حفظ ميكنند ـ در اين دهه توفيق نشد كه از نهجالبلاغه بخوانيم اما در اين نوبت نامه 52 نهجالبلاغه مطرح ميشود اين نامه خيلي مفصل نيست يعني آن مقداري كه مرحوم سيد رضي نقل كرد مفصل نيست. سير بحث ما به نامه پنجاه و دوم وجود مبارك حضرت رسيد كه اين را به فرمانروايان شهرها كه از زيرمجموعه حكومت آن حضرت بودند نوشت درباره نماز كه نماز را گرامي بداريد نمازي را كه اقامه ميكنيد مختصر باشد براي اينكه مراعات حال همه مأمومين بشود وقت نماز را و كيفيت نماز را وجود مبارك حضرت امير در يك بخشنامه رسمي به امراي بلاد ابلاغ فرمود آن نامه پنجاه و دوم اين است «أَمَّا بَعْدُ فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّي تَفِيءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ» از امام معصوم(عليه السلام) سؤال كردند كه عربي مبين يعني چه فرمود: «يُبين الألسن و لا تُبينه الألسن»[19] عربي آن قدرت را دارد كه زبانهاي ديگر را ترجمه كند اما زبانهاي ديگر آن قدرت را ندارند كه معارف عربي را ترجمه كنند مگر اينكه چند لفظ را كنار هم بگذارند تا بخواهند معناي يك كلمه بسيط را معنا كنند و در اين وسطها چون هر لفظي يك مفهوم دارد اين مفهومها از هم گسيختهاند از لابهلاي اين مفهوم گسسته معاني ميريزد لذا ممكن نيست آن معارف بلندي كه در فرهنگ عربي با يك كلمه گفته ميشود ما با چند كلمه فارسي يا عبري يا تركي يا غير اينها بفهمانيم. وقتي آفتاب طلوع كرد سايه اشيا به طرف غرب است, وقتي از دايره نصفالنهار زائل شد به طرف غرب رفت سايه اشيا به طرف شرق است ما هم سايه نيمروز اول را ميگوييم سايه هم سايه نيمروز دوم را ميگوييم سايه اما در عربي سايه نيمروز اول را ميگويند ظل, سايه نيمروز دوم را ميگويند فيء; «فاء» يعني رجع, به آن سايه برگشته ميگويند فيء. سايه برگشته به از بين رفتن نزديكتر است سايه قبل از ظهر شادابتر است در روايات دنيا به ظل تشبيه نشده دنيا به فيء تشبيه شده فرمود مانند دنيا سايه برگشته است[20] كمرنگ است كه به از بين رفتن نزديك است.
حالا حضرت فرمود وقتي كه ميخواهي نماز ظهر را بخواني وقتي شمس فيء كرد ـ يعني رجوع كرد ظل ديگر مطرح نيست فيء مطرح است ـ «مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ» آن وقت بخوان آن روزها متراژ و امثال ذلك كمتر مطرح بود اينكه ميبينيد در كتابهاي فقهي ميگويند جاي سجده آن مَسجَد نسبت به موقف، آنجايي كه نمازگزار ميايستد به اندازه چهار انگشت باشد يا به اندازه خشت براي آن است كه در روايات فرمود به اندازه لِبنه يا كمتر باشد[21] به نحو قضيه حقيقيه نيست به نحو قضيه خارجيه است خشتهاي رايج مدينه در آن روز به قطر چهار انگشت بود اين چهار انگشت را كه با آن هماهنگ كردند بعداً در فتواها آمد كه «أربعة أصابع» اصلش همان به اندازه لِبنه بود; خشت در هر جايي خب قطرش فرق ميكند اين به نحو قضيه خارجيه مطرح شد نه به نحو قضيه حقيقيه. اينجا فرمود: «حَتَّي تَفِيءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ» بزها آغلي دارند آخوري دارند براي آنها مَربضي خوابگاهي هست اگر سايه آن به اندازه خود آن برسد ديگر وقت فضيلت نماز از دست رفته است «وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَالشَّمْسُ بَيْضَاءُ حَيَّةٌ فِي عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِيْنَ يُسَارُ فِيهَا فَرْسَخَانِ» فرمود وقت فضيلت نماز عصر آن وقت شروع ميشود كه از آن موقع تا غروب انسان بتواند دو فرسخ راه برود خب اين هم مستحضريد به نحو قضيه خارجيه است نه قضيه حقيقيه در جاهايي كه روز كوتاه است و اين مقدار از ظهر گذشته تا غروب وقتي نمانده تا انسان بتواند دو فرسخ راه برود اين همان قضيه خارجيه است براي فضاي مكه و مدينه و امثال ذلك يا جايي كه اين اُمرا حضور داشتند است «وَ صَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِيْنَ يُفْطِرُ الصَّائِمُ وَ يَدْفَعُ الْحَاجُّ إِلَي مِنًي» وقتي كه ميخواهي نماز مغرب بخواني آن وقتي است كه روزهدار افطار ميكند كه حمره مشرقيه زائل شده حالا حمره مشرقيه از مشرق زائل شده يا از قمّةالرأس زائل شده كه اين دومي مطابق با احتياط است هم موقع ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾[22] كه از عرفات به طرف مشعر براي شب دهم ميآيند فرمود موقع نماز مغرب اين دو زمان است اينكه در قرآن فرمود: ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾ افاضه يعني حركت كردن از بالا به اين طرف, فرمود وقتي كه غروب روز نهم فرا رسيد طليعه شب دهم ظهور كرد همان وقت ميتوانيد از عرفات به طرف مشعر حركت كنيد فرمود آن وقتي كه حاجيان از عرفات به مشعر حركت ميكنند و آن وقتي كه روزهدار افطار ميكند آن وقت وقت نماز مغرب است «وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِينَ يَتَوَارَي الشَّفَقُ إِلَي ثُلُثِ اللَّيْلِ» وقت نماز عشا اين است البته وقت فضيلت نماز عشا, يك وقت اِجزاست يك وقت فضيلت است; مستحضريد تَفريق بين دو نماز مستحب است خود تفريق يعني بين نماز ظهر و عصر فاصله باشد بين نماز مغرب و عشا فاصله باشد مستحب است اما آنكه مورد اختلاف است اين است كه آيا فاصله به اندازهاي باشد كه به وقت فضيلت نماز بعد برسيم يا نه اصل مسئله اين است كه تفريق بين الصلاتين مستحب است حالا چه مقدار فاصله باشد آيا به مقدار نافله كافي است «كما ذهب اليه البعض» يا رسيدن به وقت فضيلت نماز ديگر لازم است «كما ذهب إليه آخرون» بالأخره دو قول است اما اصلِ تفريق مستحب است «حِينَ يَتَوَارَي الشَّفَقُ إِلَي ثُلُثِ اللَّيْلِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ» نماز صبح را هم ميخواهي بخواني بايد طوري باشد كه يكديگر را تشخيص بدهيد تاريك محض نباشد; اينها از نظر وقت. مستحضريد كه در قرآن كريم وقتي كه ميخواهد بفرمايد در هنگام روزه در شب ميتوانيد غذا بخوريد و هنگام روز بايد روزه بگيريد فرمود: ﴿حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ﴾[23] فرمود نخ سياه از نخ سفيد تميز داده بشود برخيها كه آشنا به اين معارف تفسيري نبودند براي اولين بار در مدينه اين حرفها را شنيدند خيال كردند منظور تشخيص دادن نخ سفيد و سياه است در حالي كه منظور اين است: كساني كه حالا با افق كار دارند ميدانند قبل از اينكه صبح حقيقي طالع بشود در پايان سحر يك خطّ روشن عمودي از زير افق ميآيد بالاي افق كه ميگويند «كذنب السرحان» ذَنب يعني دُم؛ مثل دم گرگ اين بالا ميآيد اين بالا آمدن نور عمودي اين صبح كاذب است براي اينكه اين خطّ عمودي فروكش ميكند باز افق تاريك ميشود, به دنبال آن, تاريكي است, پس اين يك روشنايي كاذب است صبح كاذب است نه صبح صادق, بعد از چند لحظه دو نوار در كرانه افق پيدا ميشود يك نوار مشكي بالا يك نوار سفيد پايين اين نوار سفيد به شمس نزديك است كه پيامآور روشني است اين نوار مشكي به شب نزديك است كه پيامآور تاريكي است وقتي اين دو نوار كاملاً مشخص شد اين ميشود صبح صادق زيرا در سرتاسر افق اين نوار, افقي روشن است, ديگر عمودي نيست و بالاي اين, سرتاسر يك افق تاريك است يعني شب رفته است و روز فرا رسيد ﴿حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ﴾ اين دو نوار كه كاملاً روشن شد اين صبح صادق است و موقع نماز صبح.
حضرت فرمود شما نماز كه ميخوانيد وقتش اينهاست حالا وقتي ميخواهيد نماز بخوانيد «وَ صَلُّوا بِهِمْ صَلاَةَ أَضْعَفِهِمْ وَ لاَتَكُونُوا فَتَّانِينَ» مطابق قدرت كسي كه قدرتش از ساير نمازگزاران كمتر است نماز بخوانيد براي اينكه زحمتي براي او نشود اما خب مستحضريد در فضاي حوزوي در فضاي دانشگاهي در فضاي بسيجي در فضاي سپاهي اينها مشتاقاند كه با خداي خودشان در نماز گفتگو كنند اين دستور حضرت مربوط به مواردي است كه پيرزن هست پيرمرد هست كودك هست و مانند آن اما وقتي محفلي باشد مثل شما برادران و خواهران كه آماده زيارت كريمه اهل بيت هستيد و سعي ميكنيد با خدايتان گفتگوي بيشتري داشته باشيد قضيه طور ديگر است و اگر انسان نشد نظير اُويس قَرَن بشود كه بگويد «هذه ليلة السجود, هذه ليلة الركوع»[24] لااقل اين فضيلتي كه براي نماز هست اين را از دست ندهيم. اميدواريم ـ انشاءالله ـ همه ما اهل عبادت و اهل خضوع و سجود باشيم و اين معارف الهي براي همه ما شفاف و روشن باشد اينها را بفهميم باور كنيم عمل كنيم و به جامعه منتقل كنيم! من مجدداً مقدم شما برادران و خواهران بزرگوار را گرامي ميدارم!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما, دانشگاه و حوزه ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
مشكلات مملكت را مخصوصاً در بخش مسكن و اقتصاد و ازدواج جوانها حل بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را در سايه رحمت بيانتهايت با انبيا محشور بفرما!
بيماران مخصوصاً جانبازان, معلولان, قطع نخاعيها, مجروحان جنگي را در سايه وليّات درمان بفرما!
بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان!
خطر دشمنان اسلام و نظام اسلامي بالأخص استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
جوانهاي ما را مشمول ادعيه زاكيّه وليّات قرار بده!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . بحارالأنوار, ج2, ص246.
[2] . الامالي (شيخ مفيد), ص283; الامالي (شيخ طوسي), ص110.
[3] . الكافي, ج1, ص11.
[4] . ر.ك: تحف العقول, ص15.
[5] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 18.
[6] . الكافي, ج1, ص11.
[7] . شرح نهجالبلاغه (ابنابيالحديد), ج11, ص201.
[8] . سورهٴ شمس, آيات 7 و 8.
[9] . سورهٴ مريم, آيهٴ 64.
[10] . سورهٴ نساء, آيهٴ 119.
[11] . سورهٴ شمس, آيهٴ 10.
[12] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 201.
[13] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 200.
[14] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 200.
[15] . كشفالغمه, ج2, ص308.
[16] . نهجالبلاغه, خطبه 1.
[17] . الكافي, ج1, ص32 و 34.
[18] . ر.ك: سورهٴ قلم, آيهٴ 4.
[19] . الكافي, ج2, ص632.
[20] . الكافي, ج8, ص141.
[21] . الكافي, ج3, ص333.
[22] . سورهٴ بقره, آيهٴ 199.
[23] . سورهٴ بقره, آيهٴ 187.
[24] . تذكرةالأولياء (عطار نيشابوري), ذكر اويس القرني(رضياللهعنه).