جلسه درس اخلاق (1391/10/28)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما حضار ارجمند را گرامي ميداريم برادران بزرگوار حوزوي و دانشگاهي, سپاهي, بسيجي و نهادهاي مختلف كه براي زيارت بارگاه ملكوتي كريمه اهل بيت مشرّف شدند ارج مينهيم از خداي سبحان مسئلت ميكنيم كه سعي همه شما مشكور باشد!
قبل از ورود به بحث در رابطه با حادثه تلخ پاكستان هم اعلام تسليت, هم اعلام همدردي داريم و اين نكته را بازگو ميكنيم كه بالأخره حقوق بشر سه ركن اساسي دارد كه آنچه در جهان كنوني مطرح است دو ركن است نه سه ركن لذا به هيچ وجه چنين قانوني توان اجراي يك كشور را ندارد چه رسد به جهان, مستحضريد كه اگر كسي خواست كار فقهي, كار حقوقي, كار اخلاقي انجام دهد بارها به عرضتان رسيد كه اين سه عنصر محوري را لازم دارد يكي موادّ است يكي مباني است يكي منابع; در فقه اين طور است در اخلاق اين طور است در حقوق اين طور است. براي اجراي در كشور بايد مادههاي مشخص جزئي وضع بشود كه اين كار مجلس است كه قانونگذاري ميكند يا كار حوزههاي علمي است كه فروع را بحث ميكنند فرعبندي ميكنند ميشود رساله عمليه اين مواد فقهي است يا مواد حقوقي يا در آنجا كه بزرگاني در فنّ اخلاق كتاب مينويسند ميشود موادّ اخلاقي كه اين قابل اجراست چون مواد جزئي است اين مواد را از يك سري مباني ميگيرند. در فقه كه كار رايج حوزوي است مباني اين فقه را اصول تأمين ميكند در اصول ثابت ميشود كه مثلاً خبر واحد حجت است يا با شك در مقتضي ميشود استصحاب كرد يا در اقل و اكثر استقلالي برائت است در اقل و اكثر ارتباطي احتياط است اينها مباني فقه است كه حوزهها به استناد اين مباني آن مواد را تدوين ميكنند كه قابل اجراست در مجلس هم همين طور است مجلس يك سلسله مواد حقوقي وضع ميكند به استناد مباني, مباني آن مواد در قانون اساسي هست; عدالت است, مواسات است, حريّت است, استقلال است, امنيت است, امانت است اينها موادّ مباني حقوقياند كه از اين مباني حقوقي آن مواد حقوقي استنباط ميشود اين دو عنصر و دو ركن در حقوق بشر هست اما تمام بحث اين است كه مواد كه از مباني گرفته ميشود مباني بعضيها مهماند بعضيها اهم, بعضيها فرعاند بعضيها اصل, اصليترين مبنا عدل است كه همه اين مباني به آن برميگردد. مواسات اگر مطابق با عدل باشد خوب است مساوات اگر مطابق با عدل باشد خوب است امنيت و امانت چون عدل است خوب است تا اينجا حق است عدل هم يك مفهوم شفاف و روشني دارد العدل ما هو؟ عدل يعني «وضع كلّ شيء في موضعه» هر چيزي را آدم در جاي خود قرار بدهد اين هم معنايي است كه روشن و پذيرفتهشده است اما جاي اشيا كجاست جاي اشخاص كجاست؟ اگر عدل «وضع كلّ شيء في موضعه» است كه اين چنين است جاي اشيا را بايد اشياآفرين مشخص كند جاي اشخاص را بايد اشخاصآفرين مشخص كند آيا جاي زن و مرد يكي است آيا جاي شراب و سركه يكي است آيا جاي گوسفند و گرگ و گراز و گاو يكي است يا فرق ميكند تمام نزاع بين موحّدان و ملحدان همينجاست اين حقوق بشر هيچ پايه علمي ندارد براي اينكه آن مواد را از مباني استخراج كردند اين مباني مورد قبول است يعني استقلال, امنيت, امانت, رعايت حقوق يكديگر, عدالت اينها حق است اما عدل ما هو؟ چون منبع كه وحي الهي است ندارند و اين مباني را بايد از آن منبع بگيرند كه نميگيرند اين مباني را از ميل خود ميگيرند لذا اگر برادران حزبالله لبنان يا مردم مسلمان فلسطين و غزّه از خودشان دارند دفاع ميكنند ميگويند اينها تروريستاند خب جهاد را كسي ترور بداند دفاع را كسي ترور بداند مجاهد را تروريست بداند يعني عدل را به ميل خود دارد معنا ميكند اين همه كشتار بيرحمانه در ايام عزاي پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) در اين منطقههاي شرق كشور ما در پاكستان اتفاق ميافتد هيچ كسي محكوم نميكند ميبينيد روز روشن اين ظلم را ميبينند ميگويند اينها حقّشان است! بنابراين تا بشر به پايگاه وحي نرسد و از منبع وحياني برخوردار نباشد مباني را به ميل خود ترسيم ميكند ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[1] همين معنا در مسائل اخلاقي هم هست در مسائل قانوني هم هست جهان را اين روش ابتر دارد اداره ميكند ابتر گاهي به اين است كه منقطعالآخر است گاهي به اين است كه منقطعالأول است گاهي پايان را نميبينند گاهي اول را نميبينند اين نظام استكبار جهان هم منقطعالأول است هم منقطعالآخر نه اول را ميبيند كه خدايي هست و وضع قانون بايد بر اساس منابع وحياني باشد نه آخر را ميبيند كه مسئله معاد و بهشت و جهنم باشد وگرنه اين همه كشتار عزاداران در پاكستان به هيچ وجه قابل توجيه نيست عدهاي هم صريحاً گفتند ما اين كار را كرديم! همين گروهي كه داعيه اسلامي هم دارند محكوم نميكنند! غرض اين است كه اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ ابتر زندگي كند در كتابهاي عقلي از صاحبان اين گونه از هوشهاي كاذب تعبير ميكنند اينها صاحب فطانت بَترايند[2] در تعبيرات مرحوم صدرالمتألهين اين تعبير هست[3] فطانت بَترا يعني هوش ابتر, هوش ابتر اين است كه اين وسط را ميگيرد خوب ارزيابي ميكند اما هم از اول بريده است هم از آخر بريده است اگر فطانت كسي بترا بود او نه از وحي طرفي ميبندد نه از معاد كه اميدواريم روزي بشود كه بشر به بركت ظهور صاحب اصلياش از فطانت بترا نجات پيدا كند مواد حقوقي را مثل فقه و اخلاق از مباني بگيرد و مباني را از منابع صحيح دريافت كند; به انتظار آن روز!
اما بحثهاي روز پنجشنبه بخش اول مربوط به مسائل اخلاق بود بخش دوم مربوط به شرح كوتاهي از نهجالبلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) چون اين ايام دهه پايان صفر به مناسبت مراسم سوگ و ماتم از نهجالبلاغه كمتر خوانده شد حالا امروز قسمت مهم بحث را درباره شرح يكي از نامههاي حضرت ميگذرانيم اما مقدمتاً اين بحث اخلاقي را رعايت كنيم. در جريان اخلاق مستحضريد اينكه ميگويند در هر شهري كه هستيد به حضور بزرگانتان برويد و صرف اينكه انسان كتاب مطالعه كند كافي نيست رازش را مرحوم علامه حلي(رضوان الله عليه) در همان مقدمه كتاب تحريرالأحكام دارد و تبيينش را هم مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) در كتاب كشكول. اما مطلب اول مرحوم علامه(رضوان الله عليه) فرمود شما در هر شهري كه هستيد در هر دياري كه هستيد نزد بزرگانتان, علمايتان آنها كه صاحب نفساند برويد براي اينكه حضرت(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «خُذ العلم من افواه الرجال»[4] دانش را از دهن مردان بزرگ بگيريد خب كتاب فراوان نوشته شده، به آن اندازه كه سفارش شده از محضر بزرگانتان استفاده كنيد, به آن اندازه سفارش نشده از كتاب استفاده كنيد اين را به عنوان حديث مرحوم علامه حلي در مقدمه تحريرالأحكام مرقوم فرمود. اما مطلب دوم كه مرحوم شيخ بهايي در توجيه اين حديث شريف دارد اين است كه علما و رجال دين سعيشان در اين است كه كتابهاي سودمند قرآني و روايي را مطالعه كنند (يك) گرچه همه مطالبي كه از كتاب و سنّت معصومين(عليهم السلام) استفاده شد نوراني است ولي بعضيها نورانيتر, شفافتر و سودمندتر است (دو) آنها در بين اين كتابها مطالب فراواني را كه استفاده كردند بهترينش را انتخاب ميكنند يادداشت ميكنند (سه) در مجالس و محافل در گفتگو، بهترِ بهترين را انتخاب ميكنند براي ديگران ميگويند (چهار) اين است كه گفتند: «خذ العلم من افواه الرجال» (پنج) قهراً آن كسي كه جزء رجال محسوب ميشود بايد اين مراحل را گذرانده باشد يعني مجتهد در مطالعه باشد (يك) مجتهد در انتخاب باشد (دو) مجتهد در گزينش از منتخب باشد (سه) مجتهد در انتخاب در نقل باشد (چهار) تا عصاره مطالبي كه ائمه(عليهم السلام) فرمودند و براي انسان نافع و سودمند است ارائه كنند (پنج);[5] فرمود: «خذ العلم من افواه الرجال».
مطلب بعدي كه به ما آموختند اين است كه مسئله اخلاق بدون علم پيش نميرود ركن اساسي را علم مطرح ميكند اگر علم نباشد دو خطر براي جامعه بيعلم در پيش است يكي اينكه همان طوري كه اگر غدير نباشد سقيفه جاي غدير را ميگيرد اگر علم نباشد تعليم نباشد تبليغ جاي تعليم را ميگيرد اين خطر مهم است اگر تبليغ جاي تعليم را گرفت وقتي چند بار اين مطلب را گروهي يا يك جامعه شنيدند خيال ميكنند اين حق است وقتي چندين بار شنيدند به صورت تكرار در آمد, تبليغ مكرّر و تكرار تبليغي به جاي تعليل مينشيند آنها برهان اقامه ميكنند دليل ميآورند ميگويند اين حق است براي اينكه مرتب دارند ميگويند، تكرار در گفتن براي توده عوام كار تعليل را ميكند اصل گفتن و تبليغ براي توده عوام كار تعليم را ميكند اگر ما اين چهار مطلب را از هم جدا كرديم يعني تبليغ, تكرار تبليغ, تعليم, تعليل اينها را از هم جدا كرديم كه تعليم حق است و تعليل پشتوانه حق, ديگر گرفتار جايگزيني تبليغ به جاي تعليم نميشويم اينكه ميبينيد كالاي فاسدي را با تبليغ اولاً با تكرار آن تبليغ ثانياً در جامعه جااندازي ميكنند سرّش اين است كه جامعه, جامعه محقّق نيست در بحثهاي قبلي در همين محفل داشتيم كه آيه سه و هشت سوره مباركه حج عهدهدار اين مطلب است كه فرمود اگر تابعي, مقلّدي در تقليد محقّق باش اگر متبوعي, مرجعي در مرجع بودن محقّق باش هيچ كاري را اين دو آيه سوره حج يعني آيه سه و آيه هشت بدون تحقيق تجويز نميكنند قهراً جامعه اسلامي ميشود عقلمدار و علممحور چنين جامعهاي را نميشود فريب داد پس اخلاق بايد به استناد يك سلسله مسائل علمي باشد. تنها دشمن سرسخت ما مرگ است و طبق تعليم ديني روشن شد كه انسان مرگ را ميميراند نه اينكه انسان بميرد زيرا در مصاف با مرگ ما مرگ را ميميرانيم و از بين ميبريم وارد صحنه برزخ ميشويم ما هستيم و مرگ نيست وارد ساهره قيامت ميشويم ما هستيم و مرگ نيست انشاءالله وارد بهشت ميشويم ما هستيم و مرگ نيست انسان مرگ را ميميراند اين حرف فقط حرف جهانآفرين است و آن خداي سبحان است كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[6] نه «كلّ نفس يذوقها الموت» هيچ كس را مرگ نميچشد همگان مرگ را ميچشند و از پا در ميآورند خب اگر ما مرگ را ميميرانيم و ابدي هستيم ما هستيم بدن داريم اعضا و جوارح داريم نياز داريم بايد رهتوشه تهيه كنيم چه چيزي براي آن نشئه سودمند است كه ما از اين نشئه تهيه كنيم آنجا كه بازار خريد و فروش نيست بازار رفاقت نيست تمام توشهها را بايد همينجا تهيه كرد و با همين بار به آن مقصد رسيد كه ﴿مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ﴾[7] اينها گوشههاي مسائل اخلاقي است حالا برسيم به نامههاي حضرت امير(سلام الله عليه) كه مدتي به مناسبت مراسم سوگواري دهه آخر صفر خوانده نميشد.
در شرح نامههاي حضرت به نامه 51 رسيديم نامه 51 را وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) به مسئولان امور خراج و ماليات و اينها نوشتند. مستحضريد كه مرحوم سيد رضي(رضوان الله عليه) اين كتاب شريف نهجالبلاغه را به عنوان كتاب حديث ننوشت اين نهجالحديث نيست نهجالبلاغه است يعني اگر خطبهاي يا نامهاي مثلاً پنج صفحه بود مرحوم سيد رضي مثلاً دو صفحهاش را انتخاب كرده كه جملههاي آهنگينتر و فصيحتري داشت بقيه را نقل نفرمود. نامهها هم همين طور است خطبهها هم همين طور است.
فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَيْهِ لَمْ يُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا يُحْرِزُهَا» به مأموران امور ماليات و خراج اين جمله را فرمود, فرمود كسي كه از آينده هراسي ندارد رهتوشهاي ندارد اين خيال ميكند كه انسان با مرگ ميپوسد نميداند كه با مرگ از پوست به در ميآيد خب وقتي اين مرگ را آخر راه ميداند و از مرگ به بعد خبري ندارد وجهي ندارد كه براي رهتوشه بعد از مرگ كوشش كند فرمود: «وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا كُلِّفْتُمْ بِهِ[8] يَسِيرٌ» بدانيد آنچه را ذات اقدس الهي شما را به آن مكلّف كرده است چيز مهمي نيست اندك است كم است اما «وَ أَنَّ ثَوَابَهُ كَثِيرٌ» اگر كسي كار خيري را انجام داد هرگز خداي سبحان نفرمود من مطابق آن جزا ميدهم جزا مطابق عمل باشد تنها در برابر مسائل كيفري است نه در مسائل پاداشي اين يك جاي قرآن هست كه مربوط به مسائل كيفري است فرمود براي آنها ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[9] اين جزاء وفاق براي تبهكاري است وگرنه در هيچ جاي قرآن نفرمود كه اگر كسي يك كار خير كرد ما به همان اندازه پاداش ميدهيم يا فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[10] يا فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[11] يا فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ كه يكي شده هفتصدتا بعد هزار و چهارصدتا بعد ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[12] كه حدي ندارد بنابراين فرمود: «وَ أَنَّ ثَوَابَهُ كَثِيرٌ» بعد فرمود ترك معصيت تنها براي اين نيست كه انسان عذاب نبيند ثوابهاي فراواني هم خداي سبحان براي كساني كه نواهي او را گوش دادند به دنبال معصيت نرفتند قرار ميدهد «وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِيَما نَهَي اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْيِ وَالْعُدْوَانِ عِقَابٌ يُخَافُ لَكَانَ فِي ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لاَ عُذْرَ فِي تَرْكِ طَلَبِهِ» اگر عذاب هم نبود اگر جهنم هم نبود يك عاقل ميكوشيد در اثر ترك گناه به آن ثوابهايش برسد نه از عقابهايش برهد فرض اين است كه عقابي نيست اگر هيچ عقابي نبود باز جا داشت انسان معاصي را ترك كند «شوقاً الي الثواب» حالا اين در صدر آن دستوري بود كه حضرت به مأموران خراج و ماليات داد. بعد فرمود در گرفتن ماليات انصاف را رعايت كنيد «فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَاصْبِرُوا لِحَوائِجِهِمْ» انصاف را رعايت كنيد تجاوز نكنيد به همان حقّ مسلّم بيتالمال قناعت كنيد و دست آنها را باز بگذاريد «فَإِنَّكُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ وَ وُكَلاَءُ الْأُمَّةِ وَ سُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ» شما سه سِمت داريد كه دو سمتش مربوط به مردم است يك سمتش مربوط به ماست شما نگهبانيد خازنيد (يك) شما وكيليد (دو) شما سفيريد (سه) اين سومي از طرف ماست اما اوّلي و دومي براي مردم است «فَإِنَّكُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ» شما از طرف رعيت خزانهداريد, رعيت را رعيّت ميگويند براي اينكه ديگران بايد رعايت حال آنها را بكنند فرمود شما خزينهدار آنهاييد امين و وكيل آنهاييد پس بايد كار مردمي انجام بدهيد از طرف ما هم كه سفارت داريد ما شما را فرستاديم اين سه سِمتي كه داريد دو سِمَتش از طرف مردم است يك سمتش از طرف ماست «وَ لاَ تَحْشِمُوا[13] أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ وَ لاَ تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ وَ لاَ تَبِيعُنَّ لِلنَّاسِ فِي الْخَرَاجِ كِسْوَةَ شِتَاءٍ وَ لاَ صَيْفٍ» فرمود جلوي حاجت مردم را نگيريد سختگيري نكنيد مشكلات براي مردم توليد نكنيد دست آنها را باز بگذاريد و اگر چيزي مورد نياز آنها بود لباسهاي گرم را در زمستان نگيريد و نفروشيد لباسهاي خنك را در تابستان نگيريد و نفروشيد بگذاريد دست اينها براي رفع حوايجشان باز باشد «وَ لاَ دَابَّةً يَعْتَمِلُونَ عَلَيْهِا وَ لاَ عَبْداً» اگر دابّهاي دارند اسبي دارند استري دارند كه وسيله نقليه اينهاست اينها را حمل ميكند از اينها نگيريد قبلاً كه متأسفانه نظام بردهداري بود فرمود عبد كسي را هم از او نگيريد كه مورد نياز اوست «وَ لاَ تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَكَانِ دِرْهَمٍ» مبادا كسي را براي يك درهم ماليات بزنيد آبروي او را از بين ببريد «وَ لاَ تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ مُصَلٍّ وَ لاَ مُعَاهَدٍ» بدون قانون و بدون اجازه و اذن، مال كسي را دست نزنيد چه مسلمان چه يهودي, چه اهل نماز باشد چه مسلمان نباشد اما يهودي است و مسيحي است ولي در پناه دولت اسلامي دارد زندگي ميكند «وَ لاَ تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ مُصَلٍّ» اهل نماز باشد يعني مسلمان باشد «ولاَ مُعاهَدٍ» كسي كه عهدي با نظام اسلامي داشته باشد يعني اقليّتهاي ديني, «إِلاَّ أَنْ تَجِدُوا فَرَساً أَوْ سِلاَحاً يُعْدَي بِهِ عَلَي أَهْلِ الْإِسْلاَمِ» مگر اينكه براي شما روشن بشود اينها ارتباطي با بيگانهها دارند مزدور داخلياند جاسوسان بيگانهها هستند در داخل وسايل را فراهم ميكنند كه اين وسايل عليه نظام اسلامي به كار ميرود آن گاه دستتان باز است «إِلاَّ أَنْ تَجِدُوا فَرَساً أَوْ سِلاَحاً يُعْدَي بِهِ عَلَي أَهْلِ الْإِسْلاَمِ فَإِنَّهُ لاَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يَدَعَ ذلِكَ فِي أَيْدِي أَعْدَاءِ الْإِسْلامِ» براي هيچ مسلماني اين نيست هيچ مسلمان غيرتمندي اجازه نميدهد كه در داخلهٴ كشور او براي بيگانهها جاسوسي كنند عليه نظام اسلامي مقدماتي فراهم كنند فرمود اين را هيچ مسلماني به خودش اجازه نميدهد. «فَإِنَّهُ لاَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يَدَعَ ذلِكَ فِي أَيْدِي أَعْدَاءِ الْإِسْلامِ فَيَكُونَ شَوْكَةً عَلَيْهِ» اين تيغي است عليه نظام اسلامي خب نبايد شما اجازه بدهيد. «وَ لاَ تَدَّخِرُوا أَنْفُسَكُمْ نَصِيحَةً» مبادا نصيحتي را از خودتان مضايقه داشته باشيد يعني اول با خودتان خالصانه مطالب را در ميان بگذاريد و تصميم بگيريد و خودتان را از هر گزندي برهانيد بعد ديگران «وَ لاَ تَدَّخِرُوا أَنْفُسَكُمْ نَصِيحَةً وَ لاَ الجُنْدَ حُسْنَ سِيرَةٍ» شما كه مأمور امور مالي هستيد با ساير خدمتگزاران نظامي از حُسن سيرت فاصله نگيريد روشتان روش حسن و زيبا باشد «وَ لاَ الرَّعِيَّةَ مَعُونَةً» هم با مأموران نظامي كه جزء زيرمجموعه دولتاند حُسن سيرت داشته باشيد هم با توده مردم حسن سيرت داشته باشيد «وَ لاَ تَدَّخِرُوا أَنْفُسَكُمْ نَصِيحَةً وَ لاَ الجُنْدَ حُسْنَ سِيرَةٍ وَ لاَ الرَّعِيَّةَ مَعُونَةً وَ لاَ دِينَ اللَّهِ قُوَّةً» مبادا در تقويت نظام ديني و دين الهي, قرآن و عترت كوتاهي كنيد «وَ أَبْلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا اسْتَوْجَبَ عَلَيْكُمْ» آنچه خداي سبحان در راه خدا بر شما لازم كرده است آن را بر خودتان لازم بدانيد «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اصْطَنَعَ عِنْدَنَا وَ عِنْدَكُمْ أَنْ نَشْكُرَهُ بِجُهْدِنَا وَ أَنْ نَنْصُرَهُ بِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»[14] فرمود خداي سبحان نعمتهاي فراواني به ما داد آنقدر كريم است كه با يك دست ميدهد با دست ديگر از ما قبول ميكند چون اين كلمه ﴿هُوَ﴾ كه بين اسم و خبر و الف و لام كه روي خبر درآمده مفيد حصر است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[15] كه در سوره مباركه ذاريات آمده است اگر بگويد: «إنّ الله رازق» اين مفيد حصر نيست اما اگر گفته بشود ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ مفيد حصر است. اگر مفيد حصر شد اگر در جايي گفته شد ﴿وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ معلوم ميشود ديگران اگر رازقاند رزق او را به ما ميرسانند نه اينكه واقعاً رازق باشند به دليل اينكه در اين آيه سورهٴ ذاريات حصر كرده است, پس خدا ﴿يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ﴾[16] تنها رازق اوست با يك دست ميدهد و اگر ما بخشي از مال او را در راه او صرف بكنيم كه باز سودش به ما برميگردد او ﴿يَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾[17] او ميگيرد لازم نيست كه اين ﴿يَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ در مقام ذات حقتعالي باشد كه منطقه ممنوعه است يا در مقام وصف ذاتي باشد كه آن هم منطقه ممنوعه است در فصل سوم است ما با فصل سوم كار داريم كه وجهالله است, فيضالله است, نورالله است. در فصل سوم كه مقام فعل خداي سبحان است اين كار, كار خداست اين اخذ, اخذ الهي است فرمود: ﴿يَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ اين ديگر فعلي تقدير بگيريم, مضافي تقدير بگيريم چيزي عوض بكنيم نيست وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) وقتي چيزي را به مستمندي ميداد دست خودش را ميبوسيد ميگفت اين دست به دست بيدستي خدا رسيد[18] وجود مبارك حضرت امير در نهجالبلاغه اين جمله را دارد كه «إنّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ» اين رسول الله, رسول الله به معناي پيامبر نيست فرمود اين مستمندي كه به طرف شما آمده او را خدا فرستاده اين فرستاده خداست يك وقت است كه تكدّي همينهايي است كه معتادند و امثال ذلك مستحضريد مرحوم آقا سيدابوالحسن و ساير بزرگان و مراجع(رضوان الله عليهم) يكي از مكاسب محرّمه را همين تكدّي قرار دادند كه تكدّي گدايان حرفهاي جزء كسبهاي حرام است خب براي اينكه او نياز ندارد و آبروي نظام را هم دارد ميبرد اين را غالب شما آشنا هستيد كه يكي از مكاسب محرّكه تكدّي گدايان حرفهاي است اما اگر كسي واقعاً نيازمند بود شما هم ميشناسيد ما هم ميشناسيم ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾[19] خيليها كه وضع آنها را نميدانند خيال ميكنند وضع ماليشان خوب است اين غني نيست فقير است اما كساني كه از وضع خانوادگي اينها خبري ندارند چون ميبينند اين با يك لباس آبرومندي بيرون ميآيد خيال ميكنند اين غني است ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾ چون او عفيفانه زندگي ميكند و عدهاي كه از وضع داخلي او خبر ندارند خيال ميكنند اين وضع مالياش خوب است خب اگر چنين آدمي يك وقت به آدم مراجعه كرد اين طبق بيان نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه فرمود: «إنّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ» خدا اين را فرستاده اگر ـ خداي ناكرده ـ ما چنين آدمي را رد كنيم كيفر تلخي داريم بسياري از خانوادههاي آبرومند الآن دستشان به طرف كميته امداد و جاي ديگر دراز است اگر ـ خداي ناكرده ـ نظام به اينها نرسد رسول الله را رد كرده است اغنيا به اينها نرسند رسول الله را رد كردهاند حتماً به نهجالبلاغه مراجعه كنيد حضرت فرمود: «إنّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ» خدا فرستاده, اگر خدا فرستاده آيه اخذ صدقات هم دارد كه خدا صدقه را ميگيرد آن وقت روشن ميشود كه چرا وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) اگر پولي را به مستمند واقعي ميداد دست خودش را ميبوسيد حضرت فرمود مواظب اينها باشيد از يك طرف خدا به ما نعمت ميدهد از طرفي هم مستمندان را به طرف ما ميفرستد تا ما را بيازمايد فرمود كار, كار اوست لطف, لطف اوست وظيفه ما فقط سپاسگزاري است «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اصْطَنَعَ عِنْدَنَا وَ عِنْدَكُمْ أَنْ نَشْكُرَهُ بِجُهْدِنَا وَ أَنْ نَنْصُرَهُ بِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا» تا ميتوانيم شاكر باشيم بعد فرمود اين را هم بدانيد كه اين توانِ ما هم لطف اوست «وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ» اين نماز, مكتب است در هر ركعتي كه برميخيزيم داريم روي خطّ فكري اشاعره و معتزله خطّ بطلان ميكشيم به ما گفتند كه «بحول الله تعالي و قوّته أقوم و أقعد» اين دعا نيست اين فهم است يعني ما نه اشعري هستيم نه معتزله هستيم اين كار هم مخصوص به نماز نيست يعني من كه نمازگزارم تمام قيامها و قعودهاي من «بحول الله تعالي و قوّته» است همين «بحول الله و قوّته» در حقيقت تولّي است چون اشاعره جبري ميگويند «لا حول و لا قوّة إلاّ لله» همين! چون همه كارها براي اوست بشر, ابزار محض است «لا حول و لا قوّة إلاّ لله» مفوّضه ميگويد «لا حول و لا قوّة إلاّ للعبد» براي اينكه مفوّضه ميگويند كار به بنده واگذار شده اماميه كه بين جبر و تفويض سخن ميگويد, ميگويد: «لا حول و لا قوّة الاّ بالله»[20] يعني هم انسان كار انجام ميدهد هم به بركت و قدرت ذات اقدس الهي است كه اين «لا جبر و لا تفويض و لكن أمرٌ بين أمرين»[21] در پايان اين نامه حضرت فرمود اگر ما ميگوييم تا قدرت داريم خدا را شاكر باشيم اين نكته را هم بايد بدانيم كه «وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ» همين «وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ» در تمام ركعات به اين صورت درآمد «بحول الله تعالي و قوّته أقوم و أقعد» يعني من مسئولم من كار ميكنم اما البته قدرت را از ذت اقدس الهي گرفتم.
من مجدّداً مقدم شما بزرگواران را گرامي ميدارم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به همه شما صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما, حوزه و دانشگاهمان را در سايه وليّات حفظ بفرما!
مشكلات مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و مسكن و ازدواج جوانها را در سايه لطف وليّات برطرف بفرما!
امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا محشور بفرما!
جانبازان عزيزمان را از شفاي عاجل برخوردار بفرما!
بيداري اسلامي خاورميانه را به هدف نهايي برسان!
خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
جوانهاي ما را در سايه وليّات از هر خطري محافظت بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سورهٴ جاثيه, آيهٴ 23.
[2] . شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاكمات, ج3, ص352.
[3] . كسر الأصنام الجاهلية, ص9.
[4] . تحرير الأحكام الشرعية علي مذهب الإمامية, ج1, ص3.
[5] . ر.ك: الكشكول (شيخ بهايي), ج2, ص179.
[6] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 185; سورهٴ انبياء, آيهٴ 35; سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 57.
[7] . سورهٴ بقره, آيهٴ 110; سورهٴ مزمل, آيهٴ 20.
[8] . در قرائت استاد «به» نيامده است; اختيار مصباح المساكين, ص538.
[9] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 26.
[10] . سورهٴ نمل, آيهٴ 89; سورهٴ قصص, آيهٴ 84.
[11] . سورهٴ انعام, آيهٴ 160.
[12] . سورهٴ بقره, آيهٴ 261.
[13] . استاد «تُحسِموا» قرائت ميفرمايند; اختيار مصباح المساكين, ص538.
[14] . در بيان استاد «العلی العظيم» نيامده است؛ اختيار مصباح المساكين, ص539.
[15] . سورهٴ ذاريات, آيهٴ 58.
[16] . سورهٴ رعد, آيهٴ 26.
[17] . سورهٴ توبه, آيهٴ 104.
[18] . نهجالبلاغه, حكمت 304.
[19] . سورهٴ بقره, آيهٴ 273.
[20] . الكافي, ج1, ص230.
[21] . الكافي, ج1, ص160.