جلسه درس اخلاق (1391/09/09)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
«أعظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين(عليه السلام) و جعلنا و إيّاكم من الطالبين بثاره(عليه الصلاة و عليه السلام)»
مقدم شما حضّار و بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و برادران و خواهران را گرامي ميداريم و اين ايام سوگ و ماتم را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تعزيت عرض ميكنيم و قبولي عزاداري همه مردم ايران و سراسر جهان و شما بزرگواران را از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد بخش اول مسائل اخلاقي بود بخش دوم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه علي بن ابي طالب(سلام الله عليه) امروز به مناسبت اينكه بعد از عاشوراي حسيني(سلام الله عليه) است و ورود اهل بيت(عليهم السلام) را به كوفه داريم آن بخش اول را به اين قسمت اختصاص ميدهيم. مستحضريد كه به سيّدالشهداء و زينب كبرا(سلام الله عليهما) ميگويند عقيله بنيهاشم يعني هم حسين بن علي(سلام الله عليه) عقيله بنيهاشم است هم زينب كبرا اين «تاء», «تاء» مبالغه است «تاء» تأنيث نيست اگر ميگويند آدم خليفةالله است اين «تاء», «تاء» تأنيث نيست يعني او در خلافت مستقر است. پس اصل اول اين است كه سالار شهيدان و زينب كبرا(سلام الله عليهما) هر كدام از اينها عقيله بنيهاشماند عقل هم در اين است كه رهبري مردم را اگر مربوط به مسائل علميِ محض باشد با تدريس و تأليف و تدوين حل كند اگر علم و عمل با هم باشد بايد هم آن مسائل تئوري و علمي را ارائه كنند و هم عملاً نشان بدهند اين هم اصل دوم, پس اصل اول اين است كه اينها در جهان انساني, عقل كاملاند; اصل دوم اين است كه اينها كه معلّماند اگر بخواهند مسائل علميِ محض را تعليم بدهند راهش تدريس است و تأليف است و تفسير است و امثال ذلك, اگر بخواهند مسائل علميِ آميخته با عملي را ارائه كنند راهش علاوه بر ارائه علمي حضور در صحنه عمل است. اصل سوم آن است كه وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود: «حسينٌ مِنّي و أنا مِن حسين»[1] البته اين از جهت عصمتِ او و مسائل خانوادگي اينها همه سر جايش محفوظ اما فرمود كاري كه من ميكنم حسين بن علي انجام ميدهد خود پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) اين دو كار را كرد يعني هم در مسائل علمي به ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[2] عمل كرد آيات الهي را تلاوت كرد تفسير كرد تبيين كرد شبهات را گوش داد پاسخ به شبهات داد و مانند آن و هم در مسائل عملي وارد صحنه شد فرمود نماز كه از اركان دين است و از واجبات رسمي اسلام است ببينيد من چطور نماز ميخوانم شما هم همان طور نماز بخوانيد «صلّوا كما رأيتموني اُصلّي» در جريان حج و مناسك كه از اركان مهمّ اسلام است عدّه زيادي را به همراه برد فرمود: «خذوا عنّي مناسككم» ببينيد من چطور اين مناسك را انجام ميدهم شما هم همين طور انجام بدهيد در جريان جبههها كار زينب و حسين(صلوات الله و سلامه عليهما) است ابي عبدالله وارد صحنه شد فرمود: «خذوا عنّي دفاعكم و جهادكم و استقلالكم و حرّيتكم» مردم! اينكه اسلام آمده فرموده دفاع واجب است جهاد دفاعي واجب است استقلال لازم است امنيت لازم است من وارد صحنه شدم ببينيد كه چطور انسان بايد از امنيت خود دفاع كند از استقلال خود دفاع كند از عزّت و شرف خود دفاع كند و مانند اينها; زينب كبرا(سلام الله عليها) هم وارد صحنه شد فرمود: «خذوا عنّي اسارتكم» بالأخره جنگ, اسير دارد شما اگر اسير شديد ببينيد من چطور اسارت را تحمل ميكنم, سامان ميدهم, سازماندهي ميكنم شما هم در دوران آزادي اين كار را بكنيد. اين بيان نوراني سالار شهيدان(سلام الله عليه) كه در حقيقت فرمود: «خذوا عنّي دفاعكم و استقلالكم و جهادكم» در جريان دفاع مقدس هشت ساله ما كاملاً عزيزان ما از كربلا الگو گرفتند آن عزيزاني هم كه جزء آزادگان بودند دوران اسارت را گذراندند از عقيله بنيهاشم «خذوا عنّي اسارتكم» را گرفتند كه اگر اسير شديد چطور اسير بشويد شما اسارت را اسير كنيد چه اينكه ما كرديم واقعاً زينب كبرا اسارت را به اسارت گرفت, اسارت از دست او به ستوه آمده انسان يك چيزي ميشنود! در جريان ورود اهل بيت به كوفه و مجلس كوفه به شام و مجلس شام اين بانو مجلسين دولت اموي را منقلب كرد ببينيد وقتي ذات اقدس الهي اينها را معرّفي كرد اينها هم آمدند به صحنه فرمودند دين, دفاع دارد جهاد دارد اما ما به شما ميگوييم چطور بجنگيد ميگوييم چطور دفاع كنيد ميگوييم اگر اسير شديد چطور اسير بشويد اگر شما ميبينيد ذات اقدس الهي به رسول خودش(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) از راه وحي و الهام فرمودند كه بگو: «إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[3] قرآن و عترت همتاي هم هستند, ميبينيد در همه شئون ديني اينها همسنگ هماند در ماه مبارك رمضان كه انسان دارد خدا را عبادت ميكند آيه قرآن را عمل ميكند كه ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾, اين خوابش عبادت است «أنفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة»[4] نفسِ يك انسان روزهدار تسبيح است از طرفي فرمود: «نفس المهموم لظلمنا تسبيح و هَمّه لنا عبادة»[5] اگر كسي حالا در مجلس عزا نشسته يا در خانه خودش نشسته جريان كربلا يادش بيايد و يك آه بكشد اين آه تسبيح است اين كم مقام نيست آنچه درباره صوم است كه «الصوم لي»[6] يا فرمود: «أنفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة» همان به جريان كربلا رسيده است كه «نفس المهموم لظلمنا تسبيح و هَمّه لنا عبادة» كسي مهموم بشود غم داشته باشد حالا گريه حساب ديگري دارد آن فضيلت بالاتري دارد همين كه غمگين باشد براي جريان كربلا آه بكشد اينها عبادت است چرا؟ براي اينكه اين سنگينترين وظيفه را با سختترين صحنه تحمل كرد و به ما آموخت. اينچنين نيست كه اين دفاع مقدس هشت ساله به آساني نصيب كسي شده باشد. شما ميبينيد اين خيمه خوابيده بود ولي همه چيز داشت تمام اتاقهاي اين خيمه آماده بود ديركهايش آماده بود ورودي و خروجياش آماده بود اين خيمه خوابيده بود امام راحل(رضوان الله عليه), مراجع بزرگوار, ملّت شهيدپرور و حقشناس آمدند اين ستون را به پا داشتند دفعتاً خيمه سر پا شد خيمه دين همه سر جايش بود هيچ لازم نبود كه تبليغاتي بشود منتها كسي بايد اين ستون را نگه دارد وقتي ستون را نگه داشت اين خيمه سر پاست اگر نبود «خذوا عنّي دفاعكم, جهادكم, استقلالكم, عظمتكم, عزّتكم, امنيّتكم» حرف حسين بن علي(سلام الله عليه) است زينب كبرا(سلام الله عليها) هم فرمود: «خذوا عنّي اسارتكم, شهامتكم, شجاعتكم» اينها آمدند واقعاً اسارت را به اسارت گرفتند يعني اسارت از دست اينها خسته شده البته مسائل عاطفي چيز خوبي است انسان عطوف باشد گريه بكند آن سر جايش محفوظ است اين فضيلت است كه انسان رقيق القلب باشد اما در راه حمايت از دين خدا و استقلال يك ملّت بخواهد به ستوه در بيايد و گريه كند اينچنين نبود هيچ كاري از اموي ساخته نبود مگر اينكه كردند و هيچ كاري هم براي اسرا در نظر نگرفتند مگر توانفرسا بود و اينها تحمل كردند آن وقت معناي «حسينٌ منّي و أنا من حسين» خوب روشن ميشود معناي اينكه محرّم از يك جهت عِدل ماه رمضان است روشن ميشود آنجا نفسِ صائم, عبادت است اينجا آه عزادار عبادت است هم «أنفاسكم فيه تسبيح» هم «نفس المهموم لظلمنا تسبيح و همّه لنا عبادة» اگر كسي بداند حسين بن علي قرآن ناطق است امام سوم است معصوم است مفترضالطاعه است وليّ الله مطلق است اين غمگين شدنش عبادت است اين آهش عبادت است آن وقت گريهاش عبادت روي عبادت, آن عزاداري و سينهزني و راهپيماييهايش عبادت در عبادت, عبادتهاي متراكم. حالا كه وارد كوفه شدند ابن زياد ملعون دستور داد كه اين سرها را به استقبال اسرا ببرند كه عواطف اينها را جريحهدار كنند كه آن هم صحنه تلخي دارد كه زينب كبرا(سلام الله عليها) با ابي عبدالله گفتگويي كرده است. وارد مجلس كوفه كه خواستند بشوند زينب كبرا(سلام الله عليها) با جلال و شكوه وارد نشد كه شناخته بشود مُتَنكّرتاً نشست به صورت ناشناس كه دور او و حول او زنها بودند ابن زياد گفت اين ناشناس كيست كه عدّهاي دور او جمع شدند آنجا نشستند گفتند زينب, دختر علي بن ابي طالب, از آن به بعد او شروع كرد به دهنكجي به اهانت كردن و زخم پاشيدن روي جراحتهاي اينها «الحمد لله الذي فضحكم و أكذب أحدوثتكم»[7] اين جسارتها را كرده در مسائل عرفاني ميگويند: «رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند»[8] اما در مسئله جهاد, در مسئله جنگ, در مسئله اسارت «رسد آدمي به جايي كه به جز هنر نبيند» اين فقط براي اين خاندان است بالأخره عالَم پر از زيبايي است آدم در اسارت فقط زيبايي ببيند كار عقيله بنيهاشم است «رسد آدمي به جايي كه به جز هنر نبيند» وقتي ابن زياد ملعون خواست زخم را نمكپاش كند گفت: «كيف رأيتِ صُنع الله بأخيك» ديدي خدا با برادرت چه كار كرد فرمود: «ما رأيتُ الاّ جميلا»[9] نه «رأيت جميلا» اين حصر كرده فرمود ما كه غير از خوبي چيزي نديديم به ما در اين سفر خيلي خوش گذشت «ما رأيتُ الاّ جميلا» ما مأمور بوديم استقلال را زنده كنيم, عزّت را زنده كنيم, عظمت را زنده كنيم, دين را زنده كنيم, قرآن را زنده كنيم, رفتيم و زنده كرديم و برگشتيم «ما رأيتُ الاّ جميلا» «رسد آدمي به جايي كه به جز هنر نبيند» خداي سبحان فرمود من هنرمندانه جهان را خلق كردم عالَم پر از زيبايي است هم آن «كان» تامّه را فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾;[10] هم اين «كان» ناقص را در آيه ديگر فرمود: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[11] اين «كان» ناقصه است آن «كان» تامّه آن براي خلقت است اين براي هنرنمايي است فرمود همه چيز را خدا خلق كرد هر چيزي را كه خلق كرد زيبا خلق كرد نقصي در عالم نيست عيبي در عالم نيست آن كس كه موحّد ناب است جز هنر نبيند گفت: «ما رأيتُ الاّ جميلا» حالا البته وقتي آن سر مطهّر را آوردند و آن جسارت را كرده و آن چوب دستش بود و آن لب و دندان مطهر را با چوب ميزد البته خب زينب گريه كرد اما بعد از اينكه رقيب را خاك كرد گريه كرد آن هم گريه عاطفي. ما بايد بدانيم كه اين دفاع مقدس هشت ساله ما واقعاً محصول كربلاست همينهايي كه عزاداري ميكردند همينهايي كه زنجير ميزدند همينهايي كه سينه ميزدند در دفاع مقدس بودند الآن هم همين طور است اگر ـ خداي ناكرده ـ بيگانهاي ديوانگي كند و قصد حمله كند همين طور است بنابراين جريان سيّدالشهداء براي ما يك اصل است همان طوري كه حج, اصل است همان طوري كه نماز, اصل است همان طوري كه ما حج را از رسول گرامي گرفتيم نماز را از آن حضرت گرفتيم(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) دفاع را, استقلال را, امنيت را, عظمت را, عزّت را, شكوه را از حسين بن علي ميگيريم كه به ما آموخت و اين عزيزان ما هم كه عدّهاي به اسارت رفتند جزء آزادگان شرفبخش كشور ما شدند از عقيله بنيهاشم(سلام الله عليها) «خذوا عنّي اسارتكم» را فرا گرفتند آنجا هم بدنشان اسير بود نه زبانشان و نه جانشان. بنابراين ما اين عظمت را به عنوان يكي از مهمترين اركان دينمان بايد حفظ بكنيم كاري كه ـ خداي ناكرده ـ از عزاداري بكاهد از جلال و شكوه بكاهد حرفهايي كه سند نداشته باشد حرفهايي كه با عزّت و عظمت و مناعت اين خاندان هماهنگ نباشد اينها را نه بپذيريم نه بگوييم نه حاضر باشيم كه ديگران بگويند اميدواريم كه ذات اقدس الهي عزاداري همه سوگواران سراسر عالَم مخصوصاً ايران اسلامي بالأخص كساني كه خيلي خالصانه آن جمعيّتهاي پرشكوه و پرشور را راهاندازي كردند به احسن وجه بپذيرد!
اما بخش دوم از بحث كه به شرح كوتاه نهجالبلاغه برميگردد; اين نامه, نامه مختصري است كه وجود مبارك حضرت امير براي يكي از واليانشان مرقوم فرمودند و چهل و ششمين نامه نهجالبلاغه است مستحضريد اگر كسي بخواهد درباره نهجالبلاغه كار كند نبايد به خود اين نهجالبلاغه مراجعه كند اين نهجالبلاغه را سيّد رضي(رضوان الله عليه) به عنوان كتاب حديث ننوشت اين يك كتاب بلاغت است, كتاب فصاحت است اين نهجالبلاغه است, نهجالفصاحه است, نهجالأدب است يعني مثلاً يك خطبه يا يك نامه كه دو صفحه است ايشان مثلاً پنج, شش سطرش را انتخاب كرده و گاهي يك خطبه يا نامه را در چند بخش ذكر كردند آن جمله معروفي كه از برجستهترين خطبههاي نوراني حضرت است كه «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ»[12] كه اين ناظر به كيفيت تهذيب نفس است اين چند سطر جزء همان خطبه نوراني است كه در وصف متّقيان ذكر كرده آن خطبهاي كه در وصف متّقيان ذكر كرده [يعني خطبه 193] سيلوار ريخته تا اينكه «فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا» همان مقداري كه سيّد رضي نقل كرده نيست آن را مرحوم سيّد در چندين خطبه پراكنده نقل كرده اگر كسي خواست درباره نهجالبلاغه كار كند اوّلين كارش اين است كه در خدمت اين كتاب تمام نهجالبلاغه باشد كه اخيراً در هفت جلد چاپ شده يك جلدي هم چاپ شده در اين كتاب, كلّ خطبهها يكجا آمده كلّ نامهها يكجا آمده تقطيع نشده. جملهها آنها كه خيلي آهنگين است فصيحتر از ساير جملههاست آنها را سيّد رضي انتخاب كرده و خدا اين سيّد رضي و برادرش سيّد مرتضي را با انبيا محشور كند اينها خيلي عاقلانه به دين خدمت كردند آن سيّد مرتضي حوزه علميه نجف را با يك اقتدار و تدبير فنّي مديريت كرد خروجي فراواني داشت اين سيّد رضي نهجالبلاغه را تدوين كرد چقدر اين سيّد رضي اين باهوش بود! ميدانيد وجود مبارك حضرت امير تعبيرات تند و تيزي دارد نامههايي كه معاويه ملعون براي وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) مينوشت حضرت را وادار ميكرد كه آن تعبيرات را داشته باشد معاويه با اين دسيسه در غالب نامههايي كه براي حضرت امير مينوشت اين مضامين را ميگفت كه مرگ حق است از خدا بترس باتقوا باش! آن كسي كه ميخواهد بفريبد به علي بن ابي طالب ميگويد باتقوا باش! بعد حضرت هم جواب ميداد خب حضرت اين را چطور جواب بدهد؟! يكي از حرفهايي كه معاويه در آن نامه نوشته كه آن نامه در نهجالبلاغه نيست ولي جوابش در نهجالبلاغه هست اين است كه طعني زده نيشي زده به وجود مبارك حضرت امير گفت يادت است كه تو را با طناب كشان كشان از منزل به مسجد بردند تا از تو بيعت گرفتند, حضرت فرمود من كه اين را انكار نكردم بله مرا با طناب بردند اين فخر من است من اگر بخواهم سقيفه را امضا بكنم بايد با طناب مرا ببرند من غديريام «لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ»[13] رفتي نقطه ضعف بگيري ولی رسوا شدي ما كه انكار نكرديم بله مرا با طناب بردند ولي من سقيفي نيستم و نخواهم بود خب اين حرفها هست اين جملهاي كه جواب نوراني حضرت امير است در نهجالبلاغه هست كه «لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ» اما تعبيرات تندي هم حضرت دارد اگر مرحوم سيّد رضي اين تعبيرات تند را ميگفت, بسياري از سنّيها رويگردان ميشدند بالأخره ما تقريبي داريم با هم بايد زندگي كنيم آن مسائل كلامي سر جايش محفوظ است, غدير صد درصد حق, سقيفه صد درصد باطل اين در مسئله كلامي اما وقتي شيعه و سنّي در يك كشور با هم دارند زندگي ميكنند كه اينها نميتوانند هر روز به جنگ هم بروند و به جان هم بيفتند, اگر سيّد رضي آن حرفهاي تند و تيز را در نهجالبلاغه نقل ميكرد ديگر نهجالبلاغه, نهجالبلاغه جهاني مثل امروز نبود اين خيلي عاقلانه غالباً حرفهاي ملايم حضرت را نقل كرد حرفهايي كه باعث گِله يك عدّه است بازگو نكرده ولي مسئله كلامي همچنان در كنار مسئله قرآني سر جايش محفوظ است. اين نامههايي كه ايشان نقل ميكند خيليها تقطيعشده است و چون تقطيعشده است اگر كسي بخواهد به كُنه اين نامهها برسد بايد مجموعه نامه را جمعآوري كند چون از وحدت سياق گاهي مطالبي به دست ميآيد. به هر تقدير در چهل و ششمين نامه نوراني حضرت امير كه به بعضي از عمّالشان مرقوم فرمودند, فرمودند: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَي إِقَامَةِ الدِّينِ» تو جزء والياني هستي كه پشتوانه من هستي ظَهير يعني پشتوان, تظاهرات از ظهور نيست از ظَهْر است يعني مردم پشتيباني كردند پشتوانه نظام شدند اين معناي تظاهرات است نه اينكه خودشان را ظاهر كردند, فرمود من استظهار ميكنم يعني در اقامه دين تو را ظهير ميگيرم «وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الْأَثِيمِ» آن انسان تبهكار و گناهكار كه اهل نخوت و تكبّر است من نخوت او را با قدرت ايمانيِ تو قلع و قمع ميكنم «وَ أَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ الَْمخُوفِ» ثَغْر يعني مرز, اين مرزهاي ناامن را كه عدّهاي كه نظير گوشت چسبيده به سقفاند, مزاحماند, (من اين مرزها را) به وسيله تو كه قبلاً عدّهاي ناامن كرده بودند امن ميكنم حالا كه اينچنين شد «فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَي مَا أَهَمَّكَ» در همه امور از خدا كمك بگير اينكه من از خدا كمك ميگيرم به خدا توكّل ميكنم يك عبادت لفظي نباشد انسان واقعاً وقتي دارد ميافتد به چه چيزي تمسّك ميكند حالا از راهپلّه دارد ميافتد اين واقعاً دست ميزند آن نرده را ميگيرد ما در همه حالات اين طور هستيم عُروه وثقايي با ما هست و آن عنايت الهي است كه هر لحظه بايد محكم اين را بگيريم داريم غضب ميكنيم اين را بگيريم شيطان ـ خداي ناكرده ـ ما را تحريك ميكند كه فلان گناه را بكنيم, فلان نگاه را بكنيم فوراً اين را بگيريم اين يك تعارف نيست به ما ميگويند اين پلّهها خيس است لغزنده است اين نرده را بگير ما در همه حالات بايد اين كمك را داشته باشيم وگرنه ميافتيم فرمود: «فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَي مَا أَهَمَّكَ وَ اخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللِّينِ» درست است كه شما نسبت به تبهكاران بايد شديد باشيد و نسبت به پرهيزكاران ليّن باشيد ولي نه لِينت, لين محض باشد نه شدّت, شدّت صِرف باشد ميانهروي كن اينكه آن شاعر معروفمان گفت:
درشتي و نَرمي به هم در بِهْ است |
|
چو رگزن كه جرّاح و مرهم نِه است[14] |
همين است «درشتي و نرمي به هم در به است» يعني اينها را با هم مخلوط بكن اينچنين نباشد كه در جايي شديد محض باشي در جايي ليّن صِرف باشي «وَ ارْفُقْ مَا كَانَ الرِّفْقُ أَرْفَقُ وَاعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِينَ لاَ تُغْنِي عَنْكَ إِلاَّ الشِّدَّةُ»[15] يك وقت ميدان جنگ است جز شدّت و قدرت چيز ديگر كارساز نيست آنجا جاي شدّت است در قرآن كريم ميفرمايد: ﴿جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[16] اما در موارد ديگر ميفرمايد: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[17] خفض جناح كن, خفض جناح كردن ديديد برخي از اين پرندهها پر پهن ميكنند تا بچههايشان را زير پر بگيرند تا اينها پر در بياورند (يك) آيين پرواز را به اينها ياد ميدهند (دو) بعد وقتي كه پر كشيدند ديگر آنها را مستقل ميدانند (سه) فرمود تو هم اين كار را بكن اينها را زير پر بگير تا اينها پر در بياورند بتوانند پرواز كنند «وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ» هم با چهره گشوده و دست گشاده با اينها رفتار كن هم نرمرفتار و نرمگفتار باش «وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ» وقتي يك طرف تو هستي يك طرف آنها, اين طناب را كمي رها بكن كه دست آنها برسد ليّن و نرم باش «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ وَالْإِشَارَةِ وَالتَّحِيَّةِ» وقتي عدّهاي آمدند حضور تو تنها يك نفر را نگاه نكن در نگاه اگر مستقيم نگاه ميكني مواسات را رعايت كن در نظر, اگر با گوشه چشم نگاه ميكني آنجا هم مواسات را رعايت كن در لَحظ. ما يك لحظْ داريم يك نظر داريم, لحظ آن ديدنِ از كنار چشم است و نظر, ديدن با شبكه چشم, فرمود بين اينها مواسات برقرار بكن «فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ وَالْإِشَارَةِ وَالتَّحِيَّةِ» با يك عدّه خيلي گرم احوالپرسي بكني با يك عدّه فقط سر تكان بدهي يا دست تكان بدهي اين طور نباشد يك وقت جلسه, جلسه عمومي است كه مقدورت نيست آن بحث ديگر است اما چند نفر كه آمدند يكي را خيلي خوب تحويل بگيري, يكي را تحويل نگيري اين كار را نكن «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ وَالْإِشَارَةِ وَالتَّحِيَّةِ حَتَّي لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ» طوري نباشد كه آنها كه توانمندند, زورمندند, قدرتي دارند در جورِ تو طمع بكنند, حاف يعني از صراط مستقيم فاصله گرفت ميگويند فلان كس حيف كرد, ميل كرد, حيفِ بيتالمال, حيف حقوق, حيف اَعراض, حيف اموال, حيف اوقات يعني از دست دادن, حيف كرده يعني از حق گذشته از عدل گذشته عَسف هم همين است اعتساف معناي روشنتر عسف است. فرمود: «حَتَّي لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ و السّلام» افراد ضعيف ميدانند تو عادلي خب با حكومت عادل كه كسي نااميد نيست و با حكومت عادل هيچ توانگر و زورمندي طمع نميكند اين پايان نامه 46 است طبق نقل سيّدرضي. اميدواريم ذات اقدس الهي آن توفيق را به ما عطا كند كه هم جزء عزاداران واقعي سالار شهيدان حسين بن علي(سلام الله عليه) باشيم و هم معارف اين خاندان مخصوصاً نهجالبلاغه حضرت را خوب فرا بگيريم و عمل كنيم و منتشر كنيم!
پروردگارا! اين عرض ارادتها و عزاداريها و سوگواريها را از همه مردم جهان بالأخص ايران اسلامي به احسن وجه قبول بفرما!
امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا محشور بفرما!
مشكلات مملكت چه در بخش مسكن چه در بخش اقتصاد چه در بخش ازدواج جوانها همه را در سايه وليّات حل بفرما!
جوانهاي ما را مشمول ادعيه زاكيّة وليّات قرار بده!
خير اينها را, صلاح اينها را, فلاح اينها را, رضايت پدر و مادر اينها را در سايه دعاي نيك حضرت برآورده بفرما!
پايان امور همه را به خير و سعادت ختم بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان علي و اولاد علي قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . الارشاد, ج2, ص127.
[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آيهٴ 164; سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[3] . عيون اخبار الرضا, ج2, ص62.
[4] . الامالي (شيخ صدوق), ص93.
[5] . الامالي (شيخ مفيد), ص338.
[6] . الكافي, ج4, ص63.
[7] . اللهوف, ص160.
[8] . مواعظ سعدي, غزل 16.
[9] . اللهوف, ص160.
[10] . سورهٴ رعد, آيهٴ 16; سورهٴ زمر, آيهٴ 62.
[11] . سورهٴ سجده, آيهٴ 7.
[12] . نهجالبلاغه, خطبه 220.
[13] . نهجالبلاغه, نامه 28.
[14] . بوستان سعدي, سرآغاز كتاب.
[15] . استاد «لايغنی» قرائت میفرمايند؛ در اختيار مصباحالسالکين، صفحهٴ 535 به اين صورت آمده است.
[16] . سورهٴ توبه, آيهٴ 73; سورهٴ تحريم, آيهٴ 9.
[17] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 215.