جلسه درس اخلاق (1391/08/11)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران, فضلاي حوزه و دانشگاه, عزيزان حوزوي و مسئولان محترم و دانشجويان و دانشآموزان و برادران و خواهران را گرامي ميداريم اين ايام پربركت ولايت را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تهنيت عرض ميكنيم اميدواريم خداي سبحان آن توفيق را به همه ما عطا كند كه از فيض ولايت اولياي الهي و اهل بيت(عليهم السلام) بهره كافي ببريم!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد بخش اول به مسائل اخلاقي اختصاص داشت, بخش دوم هم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرمؤمنان(عليه السلام) كه آن هم مرتبط بود به مسائل اخلاقي. در نوبت قبل از خواب و بيداري صحبت شد كه برخيها خواباند برخيها بيدار و در دعاها مخصوصاً دعاهاي ماه مبارك رمضان به ما دستور دادند كه از خدا بخواهيم ما را بيدار كند «و نَبّهني فيه عن نومة الغافلين»[1] و در مناجات شعبانيه هم اشاره شد كه بنده به خداي سبحان عرض ميكند من به فضايل [ترك گناه] موفق نبودم «الاّ في وقتٍ أيقظتَني لِمحبّتك»[2] مگر آن وقتي كه تو مرا بيدار كرده باشي و عصارهٴ فرق بين خواب و بيداري اين بود كه اگر از وجود مبارك معصوم(سلام الله عليه) رسيد كه «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»[3] بسياري از مردم خواباند و هنگام مرگ بيدار ميشوند ما براي اينكه روشن بشود خوابيم يا بيدار, معياري براي آن ذكر كردند براي همه دستورها معياري هست مثلاً ما اگر خواستيم بفهميم نمازي كه خوانديم مقبول است يا نه, اين نيازي به مسئله قيامت ندارد چون علامت و اثر نماز را مشخص كردند كه ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[4] اگر كسي نماز ظهر و عصر را خواند و تا غروب در معرض امتحان الهي قرار گرفت و سرفراز از اين امتحان به در آمد و با هوس مبارزه كرد و آلوده نشد اين مطمئن باشد كه نمازش قبول شد زيرا آنچه او را از زشتي باز ميدارد نماز است و اگر ـ خداي ناكرده ـ در اين امتحان مردود شد دست به گناه زد مطمئن باشد كه نماز او قبول نشد ـ كه اين مسئله كلامي است گرچه [از نظر فقهي] صحيح است كه اعاده و قضا ندارد ـ زيرا نماز آن است كه جلوي زشتي را بگيرد اين راهها را به ما آموختند و ما ميتوانيم بفهميم.
در جريان امتحان خواب و بيداري هم بشرح ايضاً ما اگر بيداريم خدا را بايد شاكر باشيم بر بيداريمان بيفزاييم و اگر ـ خداي ناكرده ـ خوابيم بايد بيدار بشويم. خواب چند علامت دارد يكي اينكه انسان خوابيده حرفهايش موزون نيست وزن علمي ندارد (يك) حركات او هم منطقي نيست (دو) نه به حرفهاي انسان خوابيده ميشود اعتماد كرد نه حركات او نظم علمي دارد اگر كسي حرف منطقي نداشت و كار منطقي هم نكرد معلوم ميشود انسان خوابيده است زيرا خوابيده, كسي است كه نه گفتار او منطقي است نه رفتار او; اين شخص هم نه گفتار او منطقي است نه رفتار او, هر كس كه نه گفتار او منطقي است نه رفتار او, نائم است پس «هذا نائم» «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» اين راه نزديك. راه دقيقترش اين است كه اگر كسي چهل سال زندگي كرد مثلاً بيست سالش خواب بود بيست سالش بيدار آن بيست سال بيدارش منظّم و مرتبط است كه در دوران كودكي دبستان و راهنمايي و دبيرستان را گذراند اگر حوزوي بود به حوزه آمد و عالِم شد اگر دانشگاهي بود به دانشگاه رفت و دانشمند شد آن بيست سالي كه بيدار بود روشن است اما اين بيست سالي كه خوابيده است خوابها از هم گسيختهاند شب قبل چه خواب ديد, اسبقش چه خواب ديد, لاحقش چه خواب ديد, چطور خوابيد, بين خوابها رابطه نيست يعني بين آن بيست سالي كه انسان خوابيده بود هيچ پيوند علمي نيست كه مثلاً بگوييم آن ده سال اول كه خوابيد به اين مقام رسيد ده سال دوم به اين مقام اين طور نيست خوابها از هم گسسته و گسيختهاند و ثمره علمي ندارند اما بيداريها به هم متّصل و پيوستهاند ثمر علمي دارند اگر از يك طلبه حوزوي بپرسي اين بيست سالي كه زحمت كشيدي چه چيزي داري ميگويد اين تصديق من, اين استادي من, اينكه قدرت تدريس دارم, قدرت خطابه دارم, قدرت تعليم دارم, قدرت تأليف دارم اين نشانه ارتباط آن بيست سال بيداري من است از يك دانشگاهي سؤال بكنيد اين بيست سالي كه بيدار بودي چه داري ميگويد اين پاياننامه من, اين قدرت علمي من, اينها نتيجه بيداري من است اما آن بيست سالي كه انسان, خواب بود هيچ اثر علمي ندارد پاياننامهاي ندارد ارتباطي ندارد پس خوابها از هم گسستهاند بيداريها به هم پيوستهاند.
برخيها تمام مدت عمرشان گسسته است يعني كسي چهل سال زحمت كشيده زندگي كرده از اين چهل سال بپرسي چه داري دستش خالي است نه سوادي دارد نه كاري كرده نه توليدي كرده نه در بخش اقتصاد به جامعه خدمت كرده نه در بخش فرهنگ حرفي براي گفتن دارد چهل سال گذرانده قدري بازيها را تماشا كرده قدري فيلمها را تماشا كرده قدري خوشگذراني كرده دستش خالي است اين معلوم ميشود اين چهل سال خواب بود براي اينكه بين تمام اين مدتها هيچ پيوندي نيست نتيجهاي ندارد «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتبهوا» وقتي وجود مبارك حضرت به ما فرمود بعضي خواباند بعضي بيدارند در دعاها مخصوصاً ماه مبارك رمضان از ما خواستند از خدا بخواهيم خدايا ما را بيدار كن در مناجات كه قويتر از منادات است با خدا گفتگو ميكنيم ميگوييم خدايا ما خواب بوديم مگر آن وقتي كه تو ما را بيدار كردي نوم و يَقَظه نه يَقْظِه, نوم و يَقَظه حسابي دارند اين عصاره بحثهاي گذشته بود اما چون در ايام ولايت هستيم مستحضريد كه ولايت به معناي دوستي, خب هر مؤمني دوست خداست و خدا هم دوست هر مؤمن است اما ولايت به معناي والي بودن كه خدا واليِ آدم باشد نه دوست آدم والي باشد يعني امور انسان را تدبير كند به عهده بگيرد انسان را رها نكند به خود او واگذار نكند به غير او واگذار نكند اين والي بودن لازم است اين معنا مخصوص عدّهاي است كه از آنها به عنوان اولياي الهي ياد ميكنند آنها كه در آن حوزه ولايتاند همان طوري كه انبيا با هم متفاوتاند ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[5] مرسلين با هم متفاوتاند ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾[6] اوليا هم بشرح ايضاً اوليا هم متفاوتاند به چه كسي ميگويند وليّ خدا به آن كسي كه خدا والي امور است و امور او را به عهده گرفته و اين شخص در تحت تدبير اوست قرآن كريم از وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) نقل ميكند كه او عرض كرد ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ﴾[7] اهل بيت اينچنيناند اوحدي از انسانها هم اينچنيناند چه كسي وليّ الله است و چه كسي خدا والي اوست امور او را تدبير ميكند و راهش چيست مستحضريد كه اين دعاي پربركت ندبه در آغاز اين دعاي پربركت چنين آمده است كه خدايا تو اگر به اين ذوات قدسي سِمت دادي مقامات فراوان دارد «بعد أن شَرَطْتَ عليهم الزهد في درجات هذه الدّنيا الدنيّة»[8] از آنها تعهّد گرفتي كه زاهد و بيرغبت باشند از دنيا منزوي باشند نه از جامعه نه از سياست نه از حكومت نه از مردم, مردم تحت تدبير رهبران الهياند جامعه تحت هدايت رهبران الهي است اينها در متن مردماند مردمي زندگي ميكنند هدايت ميكنند انزواي از دنيا محبوب است نه از خلق خدا, «بعد أن شَرَطْتَ عليهم الزهد في درجات هذه الدّنيا الدنيّة» اين تعليق حكم بر وصف است كه مشعر به عليّت است يعني از اينها تعهّد گرفتي. خدا يك تعهّد عمومي گرفته در ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ همه ما ـ انشاءالله ـ گفتيم ﴿بَلَي﴾, ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾[9] يك تعهّد خصوصي گرفته در آن ميثاق خاص و تعهّد مخصوص از اينها تعهّد گرفته كه از دنيا منزجر باشند «بعد أن شَرَطْتَ عليهم الزّهد في درجات هذه الدّنيا» چرا شرط كردي كه اينها از دنيا منزوي باشند چون دنيا پَست است گفت:
چو سرو و سنبله بالا روش باش٭٭٭ بنفشهوار سوي پَست منگر[10]
ديديد برخي از گياهان همهاش سرشان به طرف خاك است بعضيها نور طلباند سعي ميكنند بالا بروند اگر اين دنيا بايد مورد انزواي اهل بيت باشد سرّش آن است كه پَست است اگر پَست است و موجودي قصد اعتلا دارد بايد بالا برود ﴿تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ﴾[11] يا ﴿تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾[12] بايد اِعتلا كند علوّ پيدا كند عالي بشود متعالي بشود, بايد از پست بالا بيايد «بعد أن شَرَطْتَ عليهم الزهد في درجات هذه الدّنيا الدنيّة» اهل بيت(عليهم السلام) آمدند معنا كردند گفتند كه اين پَستي به اين است كه انسان به دنبال رفاه باشد اگر خوف از ناملايم دارد يا شوق به ملايم دارد بالأخره رفاهطلب است بايد اين رفاهطلبي را ترك كند آن كسي كه اهل نماز است اهل سعادت است مؤمن است منتها «خوفاً من النار» خدا را عبادت ميكند اين وليّ به معناي عام است يعني دوست خداست اهل سعادت است اما وليّ به معناي مخصوص كه خدا واليِ او و مدير و مدبّر او باشد نيست براي اينكه اين گرفتار خواستههاي خودش است براي اينكه نسوزد عبادت ميكند برخيها «شوقاً الي الجنّة» عبادت ميكنند آنها هم گرفتار هوايند خدا را براي اين عبادت ميكند كه بهشت برود اين شخص, وليّ به معناي عام است از اولياي الهي است به معناي عام اما وليّ به معناي خاص كه خدا والي او باشد مدير و مدبّر او باشد نيست. اول كسي كه در اسلام به تعبير سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي اين راه را باز كرد و اين در را گشود وجود مبارك حضرت امير است[13] كه در آستانه غدير آن حضرت هستيم آن گروه سوم كسانياند كه خدا را چون خداست عبادت ميكنند چون كمال محض است عبادت ميكنند اين نه «خوفاً من النار» است نه «شوقاً الي الجنّة» سخن از خود او نيست كه بخواهد نهراسد يا بخواهد به فيضي برسد خودش را نميبيند معبودش را ميبيند برخيها گرفتار تثليثاند بعضي مبتلا به تثنيهاند بعضي موحّدند آنها كه گرفتار تثليثاند معبود را ميبينند عبادت را ميبينند عابد را هم ميبينند ميگويند ما خدا را عبادت ميكنيم براي اينكه نسوزيم يا به بهشت برويم اينها مثلثي فكر ميكنند برخي ممكن است خودشان را نبينند اما عبادت را ميبينند و معبود را اما آن كه موحّد ناب است نه عبادت را ميبيند نه عابد را ميبيند فقط معبود را ميبيند ميگويد «وَجَدْتُكَ أهلاً للعبادة»[14] اگر در محراب باشد مثل حضرت امير(سلام الله عليه) ميگويد «وَجَدْتُكَ أهلاً للعبادة» و اگر در قتلگاه باشد مثل سالار شهيدان ميگويد: «تَرَكْتُ الْخَلق طرّاً في هواكا» گرچه اين شعر از آن حضرت نيست و از زبان آن حضرت سروده شد ولي معنايش درست است اين خط, خطّ ولايت است خطّ ولايت اين است كه كسي خدا را عبادت كند نه براي ترس از دوزخ يا براي شوق به بهشت اينها مطرح نيست خدا را چون خداست و كمال محض است عبادت ميكند چنين انساني جزء مقرّبين خواهد بود بهشت و امثال بهشت براي او مطرح نيست در بهشت هم كه هست با سبّوح و قدّوس زندگي ميكند آنجا هم كه هست به فكر خوردن و امثال خوردن نيست او از ما سواي خدا زهد ورزيد نه تنها از دنيا نه تنها از دني بلكه از عالي هم زهد ورزيد براي اينكه به اعلا برسد البته وقتي به اعلا رسيد هم رهيدن از داني مطرح است هم رسيدن به عالي زيرا اعلا جايي است كه انسان هم از دني رهيده است هم به عالي رسيده است و به والاتر از عالي كه اعلاست دسترسي پيدا كرده اين خط در امّت اسلامي نه در اسلام, در اسلام اول كسي كه اين حرف را آورد وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است اما در امّت اسلامي اول كسي كه اين راه را تعقيب كرد و رفت و شاگردپروري كرد وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است.
در نهجالبلاغه به اين نامهاي كه وجود مبارك حضرت براي عثمان بن حنيف انصاري مرقوم فرمودند رسيديم بخشهايي از اين نامه در نوبتهاي قبل خوانده شد بعد به اين قسمت رسيديم كه بخش پاياني اين نامه است حضرت به دنيا خطاب ميكند. گاهي حضرت ميفرمايد: «يا دنيا غُرّي غيري»[15] گاهي دنيا را تبيين ميكند و تحليل ميكند تا كسي به اين دنيا دل نبندد ما در دنيا زندگي ميكنيم اما نه دنيايي زندگي ميكنيم ما مشكلي داشتيم كه اين مشكل در نوبتهاي قبل مكرّر بازگو شد اگر مثلا کسی ظرف ميوهای برای ما بياورد ميگوييم اين چيست ميگويند ميوه است, ميگوييم چه كسي داد ميگويند فلان باغبان همين! اما يك موحّد هرگز اين طور حرف نميزند ميگويد چيست ميگويند ميوه است, ميگويد چه كسي آورد نه چه كسي داد, چه كسي آورد ميگويند فلان باغبان, چه كسي داد خدا, آن كه ميدهد خداست در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هست كه «إنّ المسكينَ رسول الله»[16] يعني كسي كه نيازمند است به انسان مراجعه كرده اين را خدا فرستاده, فرمود خدا قدرتي, نعمتي, سِمتي به كسي ميدهد از يك طرف, نيازمندي را به در خانه او ميفرستد از طرف ديگر تا او را بيازمايد از طرف سوم, اگر او در اين امتحان درست عمل كرد نعمت را حفظ ميكند وگرنه از او ميگيرد. فرمود: «إنّ المسكين رسول الله» خب «المعطي» هم رسول الله است خب آن كه آمد از ما چيز ميخواهد او را خدا فرستاد آن كه آمد چيزي به ما داد آن را هم خدا فرستاد نبايد بگوييم فلان كس داد بايد بگوييم فلان كس آورد اينكه در قرآن آمده ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ همين مضمون را به ما گفتند در تعقيبات بعد از نماز بخوانيد كه «اللهمّ ما بنا من نعمةٍ فمنك»[17] همين است آن موحّدان مواظب حرفهايشان هستند هرگز بين آورنده و دهنده خلط نميكنند ما بندگيمان بايد در متن زندگيمان باشد نه بندگي ما جداي از زندگي ما آنهايي كه ميگويند: ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[18] بندگي آنها در متن زندگي آنهاست هرگز زندگيشان جداي از بندگي نيست يعني حيات جداي از دين نيست چه اينكه سياست جداي از دين نيست فرهنگ جداي از دين نيست و مانند آن. در اينجا وجود مبارك حضرت امير به دنيا خطاب ميكند خب اين حرفها را چه وقت خطاب ميكند آن وقتي كه خاورميانه در اختيار حضرت بود يعني در عين حال كه در متن سياست بود در متن حكومت بود. هر هفته كه اموال بيتالمال را كه تقسيم كرده بود شخصاً آن اتاق را جارو ميكرد و دو ركعت نماز ميخواند اين را اهل سنّت هم نقل كردند جارو ميكرد بعد دو ركعت نماز ميخواند كه خدا را شكر دستم آلوده نشد.[19] اين بياناتي كه در ذيل اين نامهاي كه براي عثمان بن حنيف مرقوم فرمودند كه چهل و پنجمين نامه آن حضرت است به اين صورت بيان فرمود, فرمود: «إِلَيْكِ عَنِّي يَا دُنْيَا» دنيا برو بيرون, «فَحَبْلُكِ عَلَي غَارِبِكِ» من افسارت را گذاشتم روي گردنت تو را رها كردم «قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ» من از چنگال تو نجات پيدا كردم ديگر تو به من دسترسي نداري همان طوري كه شيطان به مخلَصين دسترسي ندارد[20] دنيا هم كه از ابزار شيطنت شيطان است به اين بزرگواران دسترسي ندارد «وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ» اِفلال يعني خروج, من راهي دارم كه از دام تو, از دانه تو آزاد شدم با اينكه خاورميانه در اختيار آن حضرت بود «وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِكِ» ميگويند شما از گناه اجتناب كنيد يعني موضع بگيريد اگر كسي در جانبي و شخص در جانب ديگر باشند ميگويند اجتناب كرد يعني جانبِ او از آن جانب جداست تَجَنُّب كردن, اجتناب نمودن يعني جانب جدا گرفتن فرمود من يك جانب جداگانه گرفتم يعني جايي ايستادم كه ديگر تو نيستي. مداحِض يعني لغزشگاه اينكه ميگويند: ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ﴾[21] حجّت داحض يعني حجّت لغزنده چيزي كه پايگاه علمي ندارد لغزنده است دنيا كارش همين است جز لغزش چيز ديگر نيست بعد فرمود: «أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ» آن گذشتگان كه تو با بازي, آنها را سرگرم كردي آنها را خواباندي آنها كجايند چون مستحضريد برخيها در سنّ هشتاد سالگي اگر شما در آن جلسه ساكت باشيد حرف نزنيد حرف اينها را گوش بدهيد ميبينيد اين يك كودك هشتاد ساله است همهاش ميگويد ما وقتي جوان بوديم اين قدر ميخورديم اين قدر راه ميرفتيم اين قدر ميدويديم حرفي براي گفتن ندارد اين معلوم ميشود يك كودك هشتاد ساله است هيچ رشد علمي نكرده الآن هم كه حرف ميزند از آن حرفهاي دوران كودكي سخن ميگويد حضرت فرمود آنهايي كه در ميدان بازي عمري را سپري كردند كه چيزي در دستشان نيست شما ميبينيد برخيها مثل اتوبوس و مينيبوس زندگي ميكنند بعضيها مثل درخت زندگي ميكنند اين از باب تشبيه معقول به محسوس است يك اتوبوس, يك مينيبوس سي سال, كمتر و بيشتر حركت ميكند تمام خاكها را پشت سر مياندازد بعد از بيست سال, سي سال هم يك مشت آهنقراضه است از او سؤال بكني چه چيزي داري ميگويد هيچ! اما يك درخت, بيست سال تلاش و كوشش ميكند ديگر اين را خاك نميكند پشت سر بيندازد تمام مساعي خودش را به ريشه خودش ميدهد بعد از بيست سال از او سؤال بكني چه چيزي داري اين ميوهاي كه در شاخه اوست ميگويد محصول من اين است برخيها ريشهاي فكر ميكنند به ريشه خودشان آب ميرسانند كوثري زندگي ميكنند برخي تكاثري زندگي ميكنند آن كه تكاثري زندگي ميكند دستش در دوران پيري خالي است آن كه كوثري زندگي ميكند مثل شجره طوبا ميوه در دست اوست حضرت فرمود آنها كه تكاثري زندگي ميكردند كجا رفتند «أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ» دعابه يعني بازي «أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ» آنهايي كه با زينتها و زيورها سرگرم كردي كجايند؟! ميبينيد روز جمعه كه سيّد ايام است نماز جمعه يكي از بهترين نمازها و پربركتترين نمازهاي ايّام هفته است هزارها نفر يك جا جمع ميشوند براي اينكه هورا بكشند ببينند چه كسي توپ زد چه كسي توپ نزد با چه تعبيراتي آنجا جمع ميشوند! اتلاف عمر ديگر حقيقت شرعيه نميخواهد همين است ديگر يعني ما انتظار داريم كه خدا آيه نازل بكند كه «يا أيّها الذين آمنوا» اگر كسي روز جمعه نمازش را گذاشته كنار رفته هورا كشيده عمرش را تلف كرده چنين آيهاي بايد نازل بشود؟! عقل مثل نقل چراغي است كه خدا به آدم داده است فرمود آنهايي كه عمرشان را به بازي گذراندند الآن كجا هستند چه كار كردند چه چيزي دارند؟! «أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ فَهَاهُمْ رَهَائِنُ الْقُبُوْرِ» در جريان دفن صديقه كبرا(سلام الله عليها) كه وجود مبارك حضرت امير فرمود: «اُستُرجِعَتِ الوَديعة و اُخذت الرهينة واسترجعت الوديعة»[22] انسان را ميگويند «رهين القبور» هم در صحيفه سجاديه است[23] هم در نهجالبلاغه انسانها رهائن قبورند رهن يعني گِرو اين زمين كه عمري ما از آن خدمات ديديم بدهكاريم, بدهكار بايد گِرو بسپارد ما اگر باغ را, راغ را, امثال ذلك را بخواهيم به زمين بدهيم اينها كه براي خود اوست ما كه بدهكار زمين هستيم بدهكار بايد گِرو بسپارد زمين, خود ما را گرو ميگيرد لذا از اموات به عنوان رهائن القبور ياد ميكنند بدهكار بايد رهن بدهد آن كه حضرت فرمود: «اخذت الرهينة» از اين قبيل است اينجا هم كه وجود مبارك حضرت امير دارد كه «هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُوْرِ» از همين قبيل است ما كه خدمات فراواني از زمين ديديم بركاتي از زمين ديديم بدهكاريم اين بدهكار بايد به عنوان گرو تحت اختيار طلبكار قرار بگيرد «فَهَاهُمْ رَهَائِنُ الْقُبُوْرِ وَ مَضَامِينُ اللُّحُودِ» وقتي كه كنار لحد رفتند لحد اينها را در خود ضَمن كرد, جفت كرد اينها ميشوند مضمون اللحد يعني در ضمن لحد آرميدهاند بعد فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً وَ قَالَباً حِسِّيّاً لَأَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُودَ اللَّهِ» قسم به خدا دنيا! اگر تو يك موجود ديدني بودي من تازيانه ميزدم براي اينكه تو خيليها را فريب دادي «فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِي» اينها را با اُمنيه و آرزو فريب دادي «وَ أُمَمٍ أَلْقَيْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي» خيليها را در مهلكه انداختي «وَ مُلُوكٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَي التَّلَفِ» سلاطيني كه به تلف سپردي «وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلاَءِ» جايي كه جاي درد و رنج است آنها را آنجا انداختي «إِذْ لاَ وِرْدَ وَ لاَ صَدَرَ» جايي انداختي كه نه ميتوانند وارد بشوند نه ميتوانند صادر بشوند جاي ورود و خروج ندارند «هَيْهَاتَ! مَنْ وَطِيءَ دَحْضَكِ زَلِقَ» دنيا! هر كس آمد در دستگاه تو لغزيد دنيا غير از شغل است دنيا غير از سياست است «الدنيا ما هي؟» هر چه انسان را از خدا مشغول كند دنياي اوست «وَ مَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ» كسي خواست موجسواري كند بالأخره هلاك ميشود اين طور نيست كه انسان روي يك محيط لغزنده بخواهد راه برود بگويد من احتياط ميكنم «وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حِبَائِلِكِ وُفِّقَ» اگر كسي از دام و دانهات فاصله بگيرد انزواي از دنيا پيدا كند نه از خلق خدا اين نجات پيدا كرده خدمت به خدا, توليد, قناعت در مصرف اينها خير و رحمت و بركت است «وَالسَّالِمُ مِنْكِ لاَ يُبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ» آن كسي كه از گرايش به من و ما نجات پيدا كرده اين از سادهزيستي و امثال ذلك رنجي نميبرد «وَالدُّنْيَا عِنْدَهُ كَيَوْمٍ حَانَ انْسِلاَخُهُ» دنيا نزد او مثل روزي است كه بالأخره زودگذر است اگر شما عدد ده را يا عدد صد را نزد عدد نامتناهي بگذاريد بگوييد آن عدد نامتناهي چند برابر اين است اين سؤال درست نيست براي اينكه نامتناهي چند برابر نيست چون اگر چند برابر باشد ميشود متناهي ما موجودي نيستيم كه اين صد سال يا هشتاد سالي كه در دنيا هستيم نسبت به ابدي كه در پيش داريم قابل محاسبه رياضي باشد كه مثلاً آن چند برابر اين باشد ابد يعني ابد, حالا درباره دوزخ ممكن است برخيها اختلافنظر داشته باشند ولي درباره بهشت كه احدي اختلاف نكرده در بحثهاي قبل داشتيم كه انسان مرگ را ميميراند در مصاف با مرگ ما پيروزيم يعني ما مرگ را ميميرانيم نه مرگ ما را, وقتي در مصاف با مرگ دست و پنجه نرم كرديم مرگ را ميرانديم و از پا در آورديم وارد صحنه برزخ ميشويم ديگر آنجا مرگي نيست وارد ساهره قيامت ميشويم ديگر مرگي نيست وارد بهشت ميشويم ديگر مرگي نيست هستيم كه هستيم! اگر اصرار كتاب و سنّت نبود كه بهشت, ابدي است خيليها ابديّت را نميپذيرفتند ميگفتند مگر ميشود موجودي ابدي باشد به همان دليل كه ازليّت را نميپذيرند اگر چيزي ابدي بالعرض بود و ابدي بالذّات آن را حفظ كرد محذوري ندارد اگر چيزي ازلي بالعرض بود و ازلي بالذّات آن را حفظ كرد محذوري ندارد درباره ازليّت عدّهاي مخالفاند اما درباره ابديّت همه متّفقاند ما ابدي خواهيم بود ابديّت ديگر رقم و عدد ندارد ولو رقم نجومي. شما الآن به تعبير بعضي از آقايان اگر از اينجا تا كُره مريخ صفر بگذاريد و اين صفرها هم رقم نجومي باشد باز متناهي است غير متناهي رقمپذير نيست ولو رقم نجومي ما هم كه وارد صحنه قيامت شديم ـ انشاءالله ـ وارد بهشت شديم ابدي خواهيم بود چنين عالمي در انتظار ماست اگر چنين عالمي در انتظار ماست يك رهتوشه ابدي هم ميخواهيم چيزي كه نپوسد بتواند به طور ابد بماند آن عقل است و عدل, غير عقل و عدل هر چه گفتيم و انديشيديم همه پوسيدني است اگر در بخش انديشه عقل بود و در بخش انگيزه عدل بود اينها ميماند كه ـ انشاءالله ـ اميدواريم خدا اين توفيقات را نصيب همه شما و ساير مؤمنين بفرمايد مجدّداً مقدم شما را گرامي ميداريم و اين ايام پربركت را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) تهنيت عرض ميكنيم!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را در سايه رحمتت با انبيا محشور بفرما!
مشكلات مملكت چه در بخش ازدواج, چه در بخش مسكن, چه در بخش ازدواج جوانها همه را در سايه لطف وليّات برطرف بفرما!
خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
بيداري امّتهاي اسلامي, امّتهاي خاورميانه را در سايه لطف وليّات به هدف نهاييشان برسان!
مسلمانهاني ميانمار و مناطق ديگر را از شرّ استكبار نجات مرحمت بفرما!
امنيت و امانت منطقه را در سايه وليّات تأمين بفرما!
اين ادعيه را در حقّ همه مؤمنين مستجاب بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده!
بين ما و قرآن و عترت جدايي نينداز!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . اقبال الأعمال, ص109.
[2] . اقبال الأعمال, ص686.
[3] . مجموعه ورّام, ج1, ص150.
[4] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 45.
[5] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 55.
[6] . سورهٴ بقره, آيهٴ 253.
[7] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 196.
[8] . اقبال الأعمال, ص295.
[9] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 172.
[10] . ديوان شمس تبريزي, غزليات, قسمت دوم, غزل 237.
[11] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 64.
[12] . سورهٴ انعام, آيهٴ 151.
[13] . الميزان, ج11, ص369 و... .
[14] . الالفين (علامه حلي), ص128.
[15] . الغارات, ج1, ص55.
[16] . نهجالبلاغه, حكمت 304.
[17] . مصباح المتهجّد, ص63, 75, 102, 111 و 217.
[18] . سورهٴ انعام, آيهٴ 162.
[19] . ر.ك: الغارات, ج1, ص31; ر.ك: تاريخ الاسلام (ذهبي), ج3, ص643.
[20] . سورهٴ حجر, آيات 39 و 40; سورهٴ ص, آيات 82 و 83.
[21] . سورهٴ شوري, آيهٴ 16.
[22] . الكافي, ج1, ص459; نهجالبلاغه, خطبه 202.
[23] . الصحيفة السجادية, دعاي 3.