03 10 2012 443682 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1391/07/13)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان مهمان را گرامي مي‌داريم و از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم آنچه خير و صلاح و فلاح شما و همه علاقه‌مندان به قرآن و عترت است را مرحمت كند!

بحث‌هاي روز پنج‌شنبه همان طوري كه مستحضريد در دو بخش مطرح است بخش اول مسائل اخلاقي است و بخش دوم شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه آن هم مناسب با بخش اول است. الآن ما در ماه پربركت ذيقعده هستيم ماه ذيقعده ماه اربعين‌گيري است اربعين كليمي از اول ذيقعده تا دهم ذيحجّه است گرچه در تمام مدت سال انسان مي‌تواند اربعين بگيرد يعني اهل چلّه باشد چهل شبانه‌روز مواظب خود باشد تا هم علوم صحيح از قلبش بجوشد هم اخلاق صحيح نصيب قلبش بشود اين اربعين‌گيري دستور صريح اسلام است كه «مَن أخلص لله أربعين يوماً فجّر الله ينابيع الحكمة مِن قلبه علي لسانه»[1] راه‌هاي حوزه و دانشگاه همين راه معمولي است يك سلسله علوم حصولي نصيب انسان مي‌شود كه گاهي با عمل همراه است گاهي با عمل همراه نيست اما آن علمي كه از درون بجوشد آن حتماً با عمل صالح همراه است و نوري است كه «يقذفه الله في قلب من يشاء»[2] براي همه انسان‌ها در همه فصول سال، اين مدرسه باز است منتها از اول ذيقعده تا دهم ذيحجّه بهار اربعين‌گيري است وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) كه در كوه طور مهمان خداي سبحان بود در اين چهل شبانه‌روز نه غذايي خورد نه خوابيد نه آب نوشيد فقط با نام و ياد الهي زندگي مي‌كرد تورات نصيب او شد اينكه فرمود: ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً[3] همين است از اول ذيحجّه تا دهم ذيحجّه اينكه هر شب بين نماز مغرب و عشا خواندن دو ركعت نماز مستحب است كه بعد از حمد و سورهٴ توحيد اين آيه ﴿وَوَاعَدْنَا﴾ خوانده مي‌شود ناظر به همين اربعين‌گيري است و انسان‌هايي كه در مسير علم حركت مي‌كنند چه حوزوي چه دانشگاهي چه گروه ديگر اينها وارثان انبيايند آنچه از انبيا ارث مي‌برند همين معارف علمي و عملي است و كاري كه خداي سبحان از حضرت آدم تا حضرت خاتم(عليهم الصلاة و عليهم السلام) نقل مي‌كند اين ميراث انبياست هر كسي در هر يك از اين رشته‌ها بخواهد تلاش و كوشش كند اگر ـ ان‌شاءالله ـ موفق شد وارث آن پيامبر است در آن رشته, برخي‌ها وارث كامل‌اند مثل وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) كه وارث آدم تا خاتم است و زيارت وارث آن حضرت هم ناظر به همين است «السلامُ عليك يا وارث آدم صفوة الله»[4] تا به وجود مبارك حضرت رسول(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) مي‌رسد اگر كسي در اين مدت اربعين گرفت آن‌گاه هم از علم صحيح برخوردار است هم از عمل صالح (اين يك) و هم از علم لذّت مي‌برد چون سرمايه معنوي است و هم از عمل صالح كامياب مي‌شود چون آن هم سرمايه معنوي است (اين دو) ما هر روز درسي مي‌خوانيم يا درسي مي‌دهيم و خسته مي‌شويم به منزل برمي‌گرديم چون اين علم نيست اين يك كار است نظير كارگر نظير كشاورز نظير دامدار اما علمي كه «فَجّر الله ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه» آدم را خسته نمي‌كند با نشاط است سرّ اينكه ما هر روز خسته به منزل برمي‌گرديم براي اينكه يك كارگر عادي هستيم انسان دو گونه كار مي‌كند يك كار با نشاط انجام مي‌دهد مثل اينكه در مراسم جشن فرزندش زحمت مي‌كشد اما احساس خستگي نمي‌كند آن خستگي را با نشاط تحمل مي‌كند يك وقت در مراسم عزا شركت مي‌كند يا يك مراسم عادي است خسته مي‌شود اينكه ما خسته مي‌شويم براي آن است كه اين علم نيست اين يك كار است و آن علمي كه انسان را با نشاط مي‌كند روح و ريحان عطا مي‌كند همان است كه «فَجّر الله ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه» اين اختصاصي به زمان و زمين ندارد كه در فلان گروه باشد در فلان عصر و مصر باشد اين طور نيست براي هر كسي در هر زمان و زميني اگر خواست اربعين بگيرد راه باز است منتها اول ذيقعده تا دهم ذيحجّه بهار اين كار است.

مطلب بعدي آن است كه ما بالأخره چه بخواهيم چه نخواهيم داريم مي‌رويم ﴿إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ[5] حالا يا در راه مستقيم مي‌رويم يا كج‌راهه، بالأخره داريم مي‌رويم و ما را مي‌برند يا با خدايي كه ﴿أرْحَمُ الرَّاحِمِين[6] است ملاقات مي‌كنيم يا همان ﴿أرْحَمُ الرَّاحِمِين﴾ را با چهره ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ[7] ملاقات مي‌كنيم براي اينكه راه را صحيح طي كنيم با نشاط طي كنيم و با سرعت طي كنيم نبايد بيراهه برويم كسي بيراهه مي‌رود كه نبيند كسي كه مي‌بيند بيراهه نمي‌رود خب چه كار كنيم كه بينا بشويم اين بزرگان اهل معرفت گفتند كه اگر از متاع‌هاي دنيا حالا يك تكّه كاغذ يك تكّه چوب يك تكّه سنگ مختصري روي چشمت بگذاري اين چشم جايي را نمي‌بيند اگر محبّت همين‌ها را به دل بگذاري خب دل جايي را نمي‌بيند ديگر اگر يك تكّه كالاي دنيا روي اين چشم بگذاري اين چشم جايي را نمي‌بيند اگر محبّت دنيا را هم روي قلب بگذاري اين قلب مي‌شود كور، اين همان است كه در سورهٴ مباركهٴ حج فرمود: ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور[8] آن چشمي كه در دل هست آن كور مي‌شود خب آدم كور نمي‌بيند كجا برود چون نمي‌بيند كجا برود لذا كج‌راهه مي‌رود هم بيراهه مي‌رود هم راه ديگران را مي‌بندد. ما چه كار كنيم كه نه بيراهه برويم نه راه كسي را ببنديم اين راه را سريعاً طي كنيم راه فنّي‌اش اين است حالا ـ ا‌ن‌شاءالله ـ اميدواريم بهره ماها شود و عمل كنيم مي‌گويند اگر كسي علّت چيزي را يافت معلول را هم مي‌يابد سبب چيزي را كه يافت مسبّب هم تشخيص مي‌دهد اگر پزشكي سبب بيماري را تشخيص بدهد آن بيماري را مي‌فهمد راه علاجش هم مي‌فهمد اين طور است هر كسي در هر رشته‌اي همين طور است كه اگر سبب چيزي معلوم شد آن مسبّب هم معلوم مي‌شود اين يك اصل كلي است كه در علوم عقلي گفته شد «ذوات الأسباب لا تُعرف الاّ بأسبابها»[9] در همه رشته‌ها هم همين طور است كه اگر كسي خواست چيزي را بفهمد از راه سبب بايد بفهمد. بر اساس همين اصل كلي سبب اشياي عالَم, اشخاص عالم, مُلك و ملكوت, هر چه در جهان هست خداست كه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ[10] اوست كه آفريد اگر كسي او را بشناسد با او رابطه داشته باشد به همان اندازه‌اي كه او را شناخت و رابطه برقرار كرد حوزه و حريم و قلمرو كار خودش را مي‌شناسد حالا برخي‌ها خدا را بهتر مي‌شناسند بيشتر با او رابطه پيدا مي‌كنند جزء مقرّبان‌اند آنها بيشتر جهان را مي‌شناسند بيشتر اشخاص و اشيا را مي‌شناسند و مانند آن, بعضي‌ها كمتر ولي بالأخره بر اساس آيه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾ اگر كسي خواست چيزي از جهان را بشناسد هيچ چاره ندارد مگر از راه معرفت خدا و با ارتباط با او چون او آفريد او دارد اداره مي‌كند اين‌چنين نيست كه ديگري آفريده باشد يا اين‌چنين نيست كه او آفريده و ديگري اداره كند او هم خالق است هم ربّ, هم آفريدگار است هم پروردگار، خب اگر هم او آفريدگار است هم پروردگار و علم هم مي‌گويد انسان اگر خواست چيزي را بشناسد از راه سبب بايد بشناسد خب بدون ارتباط با خدا اشيا شناخته نمي‌شود چون بدون ارتباط با او اشيا شناخته نمي‌شود انسان بيراهه مي‌رود لذا در تشخيص اشيا, قانون‌گذاري اشيا, كساني كه الهي فكر نمي‌كنند در زحمت‌اند پس بر اساس اينكه علم هر چيزي از راه سبب آن بايد باشد (يك) و سبب اشيا و اشخاص خداي سبحان است بر اساس ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾ و الله هم ﴿رَبُّ الْعَالمَين[11] است (دو) به هر اندازه كه خدا را شناختيم با او رابطه پيدا كرديم خودمان را مي‌شناسيم حوزه خودمان را مي‌شناسيم وظيفه خودمان را مي‌شناسيم درست عمل مي‌كنيم (اين سه) آن كه خدا را شناخت هم خودش را مي‌شناسد هم جهان را مي‌شناسد هم اشيا و اشخاص را ما به اندازه خودمان كه خدا را مي‌شناسيم راهمان را پيدا مي‌كنيم. آنچه مانع اين كار است آنچه مرحوم كليني نقل كرده در جوامع روايي ديگر هم هست اهل سنّت هم اين را نقل كردند كه «حُبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة»[12] اين خطيئه در قبال خطا نيست ما يك خطاي علمي داريم يك خطيئه عملي مثلاً اگر كسي در مطلبي اشتباه كرد مي‌گوييم اين خطاي فكري است اگر يك كار بدي كرد مي‌گوييم خطيئه است گاهي خطيئه به عمل برمي‌گردد خطا به فكر برمي‌گردد در مقابل هم‌اند گاهي خطيئه مطلق است خطا را هم شامل مي‌شود «حبّ الدنيا رأس كلّ خطاء و خطيئة» هر كس در مسير تشخيص و فكر، بيراهه رفته است يا در عمل، بيراهه رفته است در اثر اينكه دنيا چشمش را بست بر اساس همان مثالي كه قبلاً گفته شد اگر چيزي جلوي چشم آدم باشد اين چشم آدم جايي را نمي‌بيند محبّت دنيا چون مُظلِم است اگر به دل بنشيند چشم دل كور مي‌شود بخش عقل نظر كه متولّي انديشه است بخواهد چيزي را بفهمد گرفتار خطاي علمي مي‌شود بخش عقل عمل كه متولّي انگيزه است آنجا هم بخش عقل عمل آسيب مي‌بيند انسان بيراهه مي‌رود بنابراين «حبّ الدنيا رأس كلّ خطاءٍ و خطيئه» خب حالا دنيا چيست؟ دنيا مستحضريد كه آسمان و زمين و آب و باغ و راغ و اينها نيست اينها مخلوق‌هاي الهي‌اند اينها آيات الهي‌اند ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ[13] اينها مخلوق حق‌اند آيات الهي‌اند دنيا را در سورهٴ مباركهٴ حديد مشخص فرمود كه پنج مقطع دارد ﴿أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ[14] همين بازي‌ها همين سرگرمي‌ها همين مقام‌خواهي‌ها همين خودخواهي‌ها همين برتري‌طلبي‌ها همين تظاهر به مال و جمال و اينها, اينها دنياست خب اگر دنيا همين پنج بخش است كه در آيه كريمه مطرح شده اگر كسي به يكي از اين بخش‌هاي پنج‌گانه دل بست مي‌شود «حبّ الدنيا» با اين حصر كه بيان فرمود يعني دنيا غير از اين نيست پس ارض و سما اينها مخلوقات الهي‌اند اينها آيات الهي‌اند زمين بد نيست آسمان بد نيست آب و هوا بد نيست همين بازي‌ها كه عمري به همين‌ها دارد مي‌گذرد فلان شخص به اين مقام رسيد فلان شخص به آن مقام رسيد عمري به اينها دارد مي‌گذرد يك وقت است مي‌گوييم فلان شخص به جامعه خدمت كرد به دين خدمت كرد اين آخرت است اين دنيا نيست يك وقت است ما تلاش و كوشش مي‌كنيم كه به اين مقام برسيم اين مي‌شود دنيا، خب «حبّ الدنيا رأس كلّ خطاءٍ و خطيئه» آن وقت نمي‌گذارد آدم جايي را ببيند وقتي جايي را نديد به جاي اينكه اين راه را صحيحاً طي كند كج‌راهه مي‌رود چون كج‌راهه مي‌رود به جايي مي‌رسد كه مي‌بيند خدا مي‌فرمايد: ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ[15] اينها خودشان عمداً از راه راست لغزيدند اگر معرفت، صحيح باشد حتماً راه صحيح است و عمل صالح را به همراه دارد و اگر معرفت توحيدي صحيح نباشد آن خطر را به همراه دارد ممكن نيست كسي خدا را نشناسد و چيزي از جهان‌بيني نصيب او بشود خود را بشناسد جامعه را بشناسد رابطه خود و جامعه را بشناسد اينها ممكن نيست براي اينكه اينها همه معلول يك علت‌اند و او آن علت را نشناخت قهراً بيراهه مي‌رود ﴿فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ[16] در تعبيرات قرآن كريم اين جمله هست كه بعضي‌ها سرگردان‌اند مي‌دانيد يك انسان بصير و بينا وقتي كه كارش از مسجدي, مدرسه‌اي از محلّي تمام شد وقتي مي‌خواهد خارج شود به آساني در خروجي را مي‌بيند راه خروجي را مي‌بيند مي‌رود اما يك نابينا وقتي كه نمي‌داند درِ خروجي كجاست در ورودي كجاست وقتي مي‌خواهد برود بيرون گاهي به ديوار شرق مراجعه مي‌كند گاهي به ديوار غرب اين ردّ مكرّر بي‌نتيجه را مي‌گويند ترديد اين باب تفعيل براي همان شدّت مبالغه است فرمود: ﴿فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾ راه خروجي را بلد نيست برون‌رفت را بلد نيست ﴿فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾. نتيجه اينكه ما ـ ان‌شاءالله ـ در همين بقيه ايام ذيقعده تا دهم ذيحجّه هر اندازه كه خود را دريابيم و محبّت غير خدا را به دل راه ندهيم راحت زندگي مي‌كنيم چيزي به نام ساده‌زيستي آدم را نمي‌رنجاند چيزي به نام جهل مي‌رنجاند چيزي به نام جهالت مي‌رنجاند حالا برسيم به بخش دوم از بحث كه شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) است كه آن هم در همين راستاست.

 سير بحث ما رسيده به نام چهل و پنجم از نامه‌هاي نهج‌البلاغه اين نامه چهل و پنجم نامه‌اي است كه وجود مبارك حضرت امير براي عثمان‌بن‌حنيف انصاري مرقوم فرمود, عثمان‌بن‌حنيف از اصحاب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود خب دوران حضرت را ادراك كرد بعد هم در زمان دومي سِمتي پيدا كرد در زمان وجود مبارك حضرت امير والي بصره شد مي‌دانيد بصره, اهواز, كرمان مجموعاً يك استانداري بود كه در بخشي از زمان‌ها ابن‌عباس استاندار اين استانداري بود آن روز عراق و ايران و اينها جمعاً كلّ اين خاورميانه زيرمجموعه حكومت اسلامي بود وجود مبارك حضرت امير براي عثمان‌بن‌حنيف انصاري كه والي بصره است نامه نوشته چون گزارش‌هايي به حضرت امير رسيد كه در بصره كسي وليمه مي‌داد و والي بصره يعني عثمان‌بن‌حنيف انصاري را دعوت كرد و عثمان در آن مجلس شركت كرد اين نامه را كمتر كسي نشنيده باشد يا كمتر روحاني و واعظ روي منبر نقل نكرده باشد نامه‌اي است معروف و مشهور كه شايد همه شما يا اكثري شما شنيده باشيد اين نامه 45 نهج‌البلاغه است عثمان‌بن‌حنيف انصاري والي از طرف حضرت بود در بصره «و قد بلغه انه دعي إِلي وليمة قوم من أهلها فمضي اليها» كسي عثمان‌بن‌حنيف را به وليمه‌اي, به سوري دعوت كرده است گرچه رفتن به مجلس وليمه يا دادن وليمه اين براي افراد عادي نقص نيست اما اگر كسي خواست روحاني شود طلبه شود درس بخواند درس بخواند يعني درس بخواند معمّم بشود روحاني بشود عالِم بشود نه معمّم بشود اين بايد بداند كه بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ»[17] اگر كسي خواست اهل عزم باشد باسواد باشد با سورچراني جمع نمي‌شود اين بخواهد چيز بفهمد با سورچراني جمع نمي‌شود اين بايد حواستان جمع باشد اين از بيانات نوراني و متقن حضرت امير است «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ» كسي كه راه علم را دارد طي مي‌كند فلان‌جا سورچراني است دارد مي‌رود فلان‌جا وليمه است دارد مي‌رود فلان‌ كس از مكه آمده وليمه مي‌دهد دارد مي‌رود اين بايد درسش را بخواند كتابش را بنويسد «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ», «لا تجتمع الفطنة و البِطْنَة»[18] اين هم از يك بيانات ديگر است فرمود يك آدم پرخور كه هميشه سير است آروغ مي‌زند او ديگر چيز نمي‌فهمد غذا را انسان به اندازه‌اي مي‌خورد كه تأمين بشود پرخوري از بدترين عوامل هوش‌زدايي است يك آدم پرخور هميشه خرفت در مي‌آيد فرصت فكر نيست نفس بايد فراغت داشته باشد شما الآن بياييد حكيمي را, بزرگواري را, عالِمي را پيك بهداشت بكنيد بگوييد زباله‌هاي شهر را جمع بكند اين جمع مي‌كند ولي خب حيف است روح ما حكيم است عالِم است بزرگوار است اين را آدم بيايد سرگرم بكند كه آنچه من از آشپزخانه تحويل گرفتم تحويل دستشويي بده اين روح بيچاره بايد اين كار را بكند بدن را بايد او اداره بكند شتر به جاي اينكه بين صفا و مروه سعي كند بين نثيل و معتلف سعي مي‌كند كار شتر اين است كه برود به معتلف يعني چراگاه آنجا كه علف‌هاي خوب است بعد محصول كارش را هم بريزد بيرون فرمود يك عدّه صفا و مروه‌شان همين است بين اين دو مقام دارند زندگي مي‌كنند منتظرند ببينند از آشپزخانه چه چيزي در مي‌آيد بعد هم تحويل دستشويي بدهند! خب اينكه انسان نيست اگر كسي غذا مي‌خورد, بايد به اندازه‌ اينكه تأمين بشود باشد, مگر در شبانه‌روز چقدر غذا لازم است آدم اين قدر كنار سفره غذا مي‌خورد كه ديگر جا نيست خب اين يقيناً چيزفهم نمي‌شود علم آن قدر ملكوتي است كبريا دارد كه به هر جايي نمي‌نشيند اگر علم باشد! نمي‌دانم شما در بعضي از منطقه‌هاي ييلاقي سري زديد يا نه, اين بلبل‌ها را مي‌دانيد در هر باغي نمي‌نشيند در هر فصلي نمي‌خواند آنجا كه خيلي هوا لطيف است (يك) باغ‌هايي كه خيلي تميز است (دو) مي‌خواند مگر بلبل روي هر شاخه مي‌نشيند مگر بلبل روي هر درختي مي‌خواند خواندن او حسابي دارد اين تازه حيواني است; علم, ملكوتي است واقعيّتي است حقيقتي است آن قدر كبريايي دارد كه در كنار هر قلبي نمي‌نشيند اين قلب بايد صد درصد پاك باشد اين قلب بايد صد درصد طيّب و طاهر باشد آن شكم بايد به اندازه كافي غذا خورده باشد آن هم غذاي حلال تا «العلم نور يَقذفه الله في قلب مَن يشاء»[19] اينكه مي‌بينيد انسان هشت سال, ده سال درس مي‌خواند بعد سر از جاي ديگر در مي‌آورد معلوم مي‌شود اين علم نبود چون علم آن است كه نور باشد.

فرمود من شنيدم تو اهل وليمه‌اي مگر مي‌شود كسي در دستگاه علي(سلام الله عليه) كار بكند آن وقت سورچرا باشد اين نامه اعتراض‌آميز را حضرت امير برايش نوشته فرمود: «أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ البَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَي مَأْدُبَةٍ» ما يك مأدبه داريم يك مائده, مائده يعني سفره, مأدبه يعني غذايي كه روي سفره است «إِلَي مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا» تو هم سريع اين دعوت را اجابت كردي رفتي «تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الجِفَانُ» غذاهاي رنگارنگ را براي تو انتخاب كردند ـ جِفان جمع جَفنه است جَفنه يعني كاسه ـ كاسه كاسه اين غذاهاي رنگ رنگ را نزد تو آوردند «تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَي طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ» من فكر نمي‌كردم والي منسوب من در وليمه‌اي شركت كند كه فقرا راه ندارند اغنيا راه دارند اغنيا مدعوّند فقرا مُجفوّ، مورد جفا «فَانْظُرْ إِلَي مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هذَا الْمَقْضَمِ» حالا كه رفتي كنار اين سفره نشستي كنار اين مائده نشستي و از آن مأدبه مي‌خواهي استفاده كني اگر آن لقمه طيّب و طاهر است كه خب تناول كن اگر مشكوك است از دهن بينداز حالا اگر يك وقت كسي خورد اگر حرام بود كه بايد بپردازد اگر خمسش پرداخت نشده بود بايد ردّ مظالم كند خمسش را بدهد ولي حضرت فرمود از دهن بينداز فرمود: «وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيْبُ إِلَي طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَي مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هذَا الْمَقْضَمِ» يعني از اين مأكل, قَضْم يعني أكل, مَقضم يعني مأكل «فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ» آنكه مشتبه است آن از دهن بينداز تا مي‌تواني دفع كن نشد, رفع, چنين غذايي را به دهن فرو نبر اگر به دهن گذاشتي و بعد معلوم شد مشكوك است بينداز دور «وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ» چيزي كه برايت بيّن‌الرشد است كه يقيناً حلال است تناول كن «نَلْ» اين امر حاضر است يعني تناول كن كه اين امر براي اباحه است بعد فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ» هر مأموم, امامي دارد اين امامت، تنها در نماز جماعت نيست در نماز جماعت اگر امام رفته ركوع مأموم مي‌رود ركوع, اگر امام رفته سجود مأموم مي‌رود سجود، مأموم ديگر كار مستقل نمي‌كند فرمود شما در همه امور مثل نماز جماعت بايد باشيد ببينيد من چطور زندگي مي‌كنم شما هم همان طور زندگي كنيد بعد فرمود مقدورتان نيست كه مثل من زندگي كنيد ولي مقداري مرا در اين راه كمك كنيد «أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِي‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ» مگر شما نمي‌خواهيد علمي پيدا كنيد كه آن علم, نور باشد وقتي عالِم نوراني شديد مي‌شويد مصداق ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾,[20] آن وقت ديگران همين كه شما را مي‌بينند لازم نيست موعظه بكني سيره شما, سنّت شما, سريره شما, رفتار شما آموزنده است آن محل را طيّب و طاهر مي‌كند كم نبودند عالمان ديني كه در محلّي زندگي مي‌كردند رفت و آمدشان جامعه را روشن مي‌كرد مردم وقتي اين آفتاب را مي‌بينند خب گرم مي‌شوند از حرارتش استفاده مي‌كنند از نورش استفاده مي‌كنند ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ همين است. فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ» كتابي است به نام الغارات كه اين قبل از نهج‌البلاغه نوشته شده و يكي از منابع علمي نهج‌البلاغه است اين الغارات كه قبل از نهج‌البلاغه نوشته شده آ‌ن غارت‌هاي دولت اموي را ذكر كرده صاحب الغارات از مشايخش نقل مي‌كند كه يكي از آ‌ن مشايخ گفته بود كه من در دوران كودكي همراه پدرم رفتم نماز جمعه و پدرم مرا روي دوش خودش نشاند ديدم علي‌بن‌ابيطالب(سلام الله عليه) مشغول سخنراني است و در حين سخنراني اين آستينش را تكان مي‌دهد به پدرم عرض كردم كه چون هوا گرم است علي‌بن‌ابيطالب(سلام الله عليه) اين كار را مي‌كند پدرم به من گفت نه خير, حالا روز جمعه بود و حضرت امير آمده براي خطبه‌هاي نماز جمعه، علي‌بن‌ابيطالب اين لباسش را شست واشوري نداشت كه آن واشور را بپوشد همين لباسي كه شست اين لباس تَر را در بر كرد اين كار را مي‌كند كه لباسش خشك شود[21] نه قبل از حضرت امير كسي مثل او بود نه الي يوم القيامه مثل او خواهد آمد خودش هم فرمود شما نمي‌توانيد مثل من باشيد ولي حرف او راست است به ما فرمود اگر مي‌خواهيد به جايي برسيد از حرام بپرهيزيد از مشكوك بپرهيزيد شكم‌چرا هم نباشيد وگرنه يك زندگي ديگري داريد كه نمي‌شود اسم آن را برد. فرمود: «أَلاَ وَ إِنَّكُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَي ذلِكَ» مقدور شما نيست كه اين طور زندگي كنيد «وَ لكِنْ أَعِيْنُونِي بِوَرَعٍ واجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ» اين مال حلال را استفاده كنيد همين, از مشتبه بپرهيزيد و مال حلال را هم به اندازه‌اي كه نياز داريد استفاده كنيد، بالأخره مگر شما نمي‌خواهيد اين روحتان فراغتي داشته باشد كه فكر كند خب يك آدم پرخور تمام وقت روح را گرفته كه اين بدن را اداره كند آن روح, مدبّر بدن است به اذن الله بايد اين بدن را تأمين كند اگر يك گوشه بدن زخم شد اين روح، تمام نيروهاي اين بدن را دستور مي‌دهد بياييد اين را پانسمان كنيد آن پوست‌سازي آن گوشت‌سازي اگر استخوان شكست اگر پوست كم شد اگر گوشت كم شد اگر خون كم شد همه نيروهاي بدن دست به دست هم مي‌دهند تا پانسمان كنند و اين زخم را درمان كنند اين با تدبير يك مدبّر واحد و هماهنگ‌كننده است به نام روح, اين دارد اين بدن را اداره مي‌كند اگر تمام وقت اين روح را انسان صرف بدن‌سازي بكند خب اين ديگر به جايي نمي‌رسد فرمود شما مرا در ورع و پرهيز از گناه و اجتهاد و عفّت و سَداد كمك كنيد «فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً» قسم به خدا ما چيزي ذخيره نكرديم با اينكه مستحضريد آن روز خاورميانه در اختيار حضرت امير بود الآن اگر كسي به ما احترام مي‌كند براي اينكه مثلاً ما يا شاگرد امام بوديم يا پيرو خطّ اماميم براي اينهاست, خود امام را احترام مي‌كنند براي اينكه او نايب عام است و نايب عام بعد از نايب خاص است و اگر نايب خاص را مثل مالك اشتر يا حضرت مسلم اينها را احترام مي‌كنند براي اينكه به امام عصر مربوط‌اند و حرمت براي آن امام عصر است فرمود: «فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لاَ أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لاَ حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً» از زمين من يك وجب حيازت نكردم كه براي من باشد «وَ لاَ أَخَذْتُ مِنْهُ إِلاَّ كَقُوتِ أَتانٍ دَبِرَةٍ» كبوتري حالا فرض كنيد گرچه أتان به معني كبوتر نيست حالا آن را ما ترجمه نكنيم اگر كبوتري زخمي باشد اين غذايش چقدر است سالم باشد غذاي بيشتري مي‌خورد ديگر, وقتي زخمي شد جراحت برداشت غذاي كمتري مي‌خورد فرمود حالا كبوتري كه مجروح شده چقدر غذا مي‌خواهد من هم سعي كردم همان اندازه غذا بخورم [و اين‌گونه, اندك از دنيا استفاده كنم] «وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَي وَ أَهْوَنُ[22] مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ» هم گاهي عفطه عنز مي‌فرمايد هم يك دانه تلخي كه در دبّاغي‌ها به كار مي‌برند فرمود اين زرق و برق‌ها نزد من از آنها ضعيف‌تر است بعد آن وقت قصّه فدك را نقل مي‌كند مي‌فرمايد شاهدش هم جريان فدك است. اين علي است بالأخره او امام ماست ديگر, به ما فرمود مقدور شما نيست آن راهي كه من طي كردم برويد ولي راه اساسي اين است شما مشتبه را نخوريد و به اندازه لازم غذا بخوريد [و در همه امور] به اندازه حلال اكتفا كنيد كه ما اميدواريم ذات اقدس الهي به بركت قرآن و عترت مخصوصاً به بركت علي‌بن‌ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه) اين توفيق را نصيب همگان بفرمايد!

پروردگارا امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما!

نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما!

مشكلات مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد, مسكن,  ازدواج جوان‌ها همه را در سايه وليّ‌ات برطرف بفرما!

روح مطهّر امام راحل, شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اوليا محشور بفرما!

بيماران را, جانبازان را, مجروحان را شفاي عاجل مرحمت بفرما!

ذوي‌الحقوق ما را از ما راضي قرار بده!

حوزه‌هاي فقهي, فرهنگي, دانشگاهي را مورد عنايت وليّ‌ات قرار بده!

فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده!

توفيق اربعين‌گيري, نزاهت روح, برائت از نقص و عيب را به همه ما مرحمت بفرما!

حاجيان و معتمران و زائران بيت شريفت را با حجّ مقبول, عمره مقبول, زيارت مقبول, ادعيه مستجاب, سالماً به اوطانشان برگردان!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . عدةالداعي, ص232.

[2] . مصباح‌الشريعة, ص16.

[3] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 142.

[4] . تهذيب الأحكام, ج6, ص58.

[5] . سورهٴ انشقاق, آيهٴ 6.

[6] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 151.

[7] . سورهٴ سجده, آيهٴ 22.

[8] . سورهٴ حج, آيهٴ 46.

[9] . اسرارالحكم, ص99, 139, 359 و 399.

[10] . سورهٴ رعد, آيهٴ 16; سورهٴ زمر, آيهٴ 62.

[11] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 54.

[12] . الكافي, ج2, ص131 و 317; الخصال, ج1, ص25; التفسير الكبير, ج12, ص414.

[13] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 53.

[14] . سورهٴ حديد, آيهٴ 20.

[15] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 74.

[16] . سورهٴ توبه, آيهٴ 45.

[17] . نهج‌البلاغه, خطبه 241; غررالحكم و دررالكلم, ص483, ح11170.

[18] . غررالحكم و دررالكلم, ص360, ح8157.

[19] . مصباح الشريعة, ص16.

[20] . سورهٴ انعام, آيهٴ 122.

[21] . الغارات, ج1, ص62.

[22] . استاد «اهون» قرائت ميفرمايند؛ در نقل منهاجالبراعة فی شرح نهجالبلاغه(راوندی)، جلد سوم، ص144 به اين صورت آمده است.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق