اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما مهمانان بزرگوار حوزوي و دانشگاهي, عزيزان علوم قرآني و آموزش و پرورش و ساير مهمانان ارجمند را گرامي ميداريم! هفته پربركت معلم را هم به همه شما علاقهمندان تعليم و تربيت تهنيت عرض ميكنيم و روح مطهّر آيت الله مرتضي مطهّري(قدّس الله نفسه الزّكيه) را هم با انبيا و اولياي الهي محشور ميدانيم اميدواريم خداي سبحان توفيق فراگيري علم صائب و عمل صالح را به همه ما مرحمت كند!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد بخش اول مربوط به مسائل اخلاقي بود بخش دوم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه آن هم مرتبط به مسائل اخلاقي است. تا كنون روشن شد كه انسان يك حقيقت پاينده است اين طور نيست كه مرگ آخر راه باشد اين اوايل راه است راههاي اساسي بعد از مرگ است جريان طولاني برزخ هست صحنه قيامت هست بازخواست هست صراط هست عرضه اعمال هست سنجش اعمال هست تا انسان به دارالقرار برسد كه انشاءالله بهشت باشد و براي ابد بماند! چون انسان يك موجود حقيقي است (يك) و متكامل و پوياست (دو) تكامل و پويايي يك موجود حقيقي بايد حقيقي باشد نه اعتباري (سه) فقه و حقوق و اخلاق كه بايد و نبايدهاي اعتباري دارند حتماً بايد به يك سلسله تكيهگاه حقيقي وابسته باشند (چهار) ما در حقيقت با آن تكيهگاه حقيقي داريم حركت ميكنيم و نتيجه اينها را بعد از مرگ مييابيم عدّهاي هم هماكنون مييابند (پنج و شش). يكي از بيانات نوراني وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) اين است كه هر كسي كه صبح از منزل حركت كرد وارد بازار ميشود و كالاي آن بازار هم اين است كه يا خودش را ميفروشد يا خودش را ميخرد[1] قبل از اينكه اين حديث نوراني توضيح داده بشود به وضع موجود برخي از تبهكارها شما سري ميزنيد برخيها هم ميدانند كه فلان كار بد است و پايان زشتي دارد اما نميتوانند ترك كنند مشكل اينها چيست؟ اينها كه مبتلا ميشوند ـ خداي ناكرده ـ معتاد ميشوند اينها هم كارتن و كارتنخواب را ميبينند هم جدول و جدولخواب را ميبينند خطر براي آنها يقيني است چرا باز دست از اين كار برنميدارند؟ اين درباره مسائل دنيا. در جريان آخرت بعضيها مسلماناند مؤمناند به بهشت يقين دارند به جهنم يقين دارند, يقين دارند كه اين كار پايانش جهنم است ولي باز از گناه دستبردار نيستند منشأش چيست؟ اين حديث نوراني ميتواند راهگشا باشد كه هم ما آسيبشناسي بكنيم هم خودمان را نجات بدهيم تحليل اين مسئله چندين بار در همين محفل گذشت ولي چون مهمانها متفاوتاند گاهي تكرار لازم است. بخشي از كارهاي ما به علم و انديشه برميگردد بخشي از كارهاي ما هم به انگيزه و عمل برميگردد در درون ما دو متولّي وجود دارد كه يك متولّي يك شأن از شئون جان ما مسئوليّتش تصوّر و تصديق و قضاياي علمي است بخش ديگر مسئوليّتش درباره اراده و عزم و قصد و جزم و اخلاص و نيّت و امثال ذلك است عزم يك كار عملي است جزم يك كار علمي است متولّي انديشه و جزم و تصوّر و تصديق و قضايا و علم چيز ديگر است مسئول عزم و اراده و اخلاص و نيّت و قصد چيز ديگر, ما قبل از اينكه درونمان را بشناسيم و با فنّ اخلاق, درونمان را اصلاح كنيم و به اين خطرهاي يادشده مبتلا نشويم يك مثال بيروني ذكر ميشد كه آن را اگر عنايت كنيم ميتواند راهگشا باشد. از نظر بيرون در دستگاه حواسّ بدني بخشي از حواس ما عهدهدار ادراكاند يعني چشم و گوش, بخش ديگري از حواسّ ما و نيروهاي ما مسئول تحريك و كارند يعني دست و پا, كار چشم و گوش, ديدن و شنيدن است كار دست و پا, حركت است اين تقسيمشده است افراد از نظر اين دو نيرو به چهار قسم تقسيم ميشوند قسم اول كسانياند كه هم چشم و گوش آنها سالم است هم دست و پاي آنها, آنها هم خطر را ميبينند و ميشنوند و هم قدرت فرار دارند مثل كسي كه چشمش بيناست اين مار و عقرب را ميبيند و دست و پاي او سالم است فرار ميكند اين هم بخش ادراكيِ او تأمين است هم بخش تحريكي او اين قسم اول.
قسم دوم كسانياند كه بخشهاي ادراكي آنها قوي است يعني چشمشان سالم است گوششان سالم است ولي دست و پاي آنها فلج است يا بيگانه آمده اين دست و پا را بست اين شخص مار را ميبيند عقرب را ميبيند ولي قدرت فرار ندارد چون آنكه بايد فرار بكند دست و پاست كه بسته است آنكه ميبيند, كاري از او ساخته نيست اگر به اين شخص شما عينك بدهيد دوربين بدهيد تلسكوپ بدهيد ميكروسكوپ بدهيد دستگاه ديدش را تقويت كنيد مشكلش حل نميشود براي اينكه آنكه ميبيند كه فرار نميكند آنكه بايد فرار بكند بسته است.
گروه سوم كسانياند كه دستگاه تحريكي اينها باز است و فعّال ولي دستگاه ادراكي اينها بسته است كساني كه دستشان سالم پايشان سالم ولي نابينا و ناشنوايند خب اينها مار و عقرب را نميبينند تا فرار كنند درست است قدرت رفتن دارند ولي دركشان ضعيف است شما مكرّر وسيله نقليه به اينها بدهيد كه اينها فرار كنند اما اينها نميدانند كدام طرف فرار كنند.
قسم چهارم گروهياند كه در هر دو بخش ضعيفاند يعني هم ناشنوا و نابيناياند هم دست و پايشان بسته است اين مثالي است براي حوزه حس و بدن به سراغ ممثّل كه برويم ميبينيم انسان از نظر درون و قواي دروني هم همين چهار بخش را دارد بخشي از شئون انساني متصدّي ادراك صحيحاند بخشي از شئون انسانيّت متولّي اراده و تصميماند اگر هر دو سالم باشد اين شخص هم در انديشه صاحبنظر است و هم در انگيزه صاحباراده اين ميشود عالِم عادل اين هم خوب ميفهمد هم خوب اطاعت ميكند اين هم در جزم سالم است كه كارِ تصوّر و تصديق و قضيه و انديشه علمي است هم در عزم سالم است كه كار اراده و اخلاص و نيّت و قصد و امثال ذلك است اين ميشود عالم عادل و انسانِ آزاد. گروه دوم كسانياند كه بخشهاي انديشه و علمي آنها كامل است بخش انگيزه اينها در اثر شكست خوردن در جهاد دروني به اسارت گرفته شده اين شخص آيات الهي را خوب ميفهمد تفسير ميكند درس هم ميگويد اما وقتي به رشوه رسيد با اينكه ﴿أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾[2] را در قرآن خوانده, به نامحرم رسيد با اينكه ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[3] را خوانده مقاله نوشته درس خوانده ولي باز گناه ميكند چرا براي اينكه آن بخش علمي كامل است و كافي است اما بخش علمي كه چشم را نميپوشاند آنكه بايد بپوشاند بخش عملي و اراده و اخلاص است كه به زنجير كشيده شده اين در بيانات نوراني حضرت امير است كه فرمود: «كَم مِن عقلٍ أسيرٍ تحت هوي أمير»[4] در جهاد نفس اوخلين كاري كه شيطان ميكند آن بخش اراده را ضعيف ميكند وقتي بخش اراده را به بند كشيد شما مكرّر آيه و روايت بخوان مثل آنكه به آن آقايي كه دست و پايش بسته است شما پشتسرهم تلسكوپ بده ميكروسكوپ بده دوربين بده عينك بده شما به اين آقا هر چه بگويي مگر شما نميداني كه اين آيه ميگويد ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾ آخر چرا نگاه ميكني؟! اين اشكال وارد نيست براي اينكه علم كه عمل نميكند آن بخشي كه بايد عمل كند به بند كشيده شده شما مكرّر نصيحت بكن بگو پايان اعتياد فلان است اين هر روز با كارتنخوابها در ارتباط است از آنها جنس قاچاق ميگيرد شما چه ميگوييد با جدول و جدولخوابها در ارتباط است اين طور نيست كه نداند كه اين صددرصد بهتر از ديگران ميداند پايان اعتياد جدولخوابي است اما علم كه مشكل را حل نميكند علم نيمي از قضيه است جزم عهدهدار تصوّر و تصديق و قضاياست اين خوب سخنراني ميكند خوب حرف ميزند خوب هم درس ميگويد اما آنكه بايد تصميم بگيرد يعني عزم و اراده, يك عامل ديگر است شيطان آن را به بند كشيده.
مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) اين روايت را نقل ميكند كه كسي به وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) عرض كرد كه من توفيق نماز شب ندارم چه كنم؟ خب اين تازه براي كساني است كه در راهاند ميخواهند راهيتر كاملتر سالكتر بشوند فرمود: «قَد قَيَّدتك ذنوبك»[5] روز ببين چه كردي توفيق شب از تو گرفته ميشود خب آن غذايي كه خوردي آن حرفي كه زدي آن بيراهه كه نگاه كردي اين باعث ميشود كه اين بخش اراده به بند كشيده ميشود بنابراين كسي كه عالماً عامداً گناه ميكند سرّش آن است كه آن بخش علم, نيمي از كار است بخش ديگر به انگيزه وابسته است آن به اسارت رفته اخلاق براي اين است كه انسان اسير نشود (يك) اگر ـ معاذ الله ـ به اسارت رفت آزاد بشود (دو) «كَم مِن عقلٍ أسيرٍ تحت هوي أمير».
گروه سوم و چهارم هم مشخص است برخيها هستند كه اراده خيلي قوي دارند اما نميفهمند چه كار بكنند اينها مقدّسان بيدركاند گروه چهارم كسانياند كه جاهل مُتهتِّكاند نه درك صحيح دارند نه اراده سالم, اخلاق براي اين است كه ما را در بين اين اقسام چهارگانه به قسم اول برساند وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود انسان كه صبح سر از خواب برآورد وارد بازار ميشود معاملهاي كه ميكند اين است كه يا خودش را آزاد ميكند يا خودش را برده ميكند اگر دست به كار خير زد و صلاح و فلاح را طي كرد انسانِ آزاده ميشود نميشود او را خريد نميشود او را تطميع كرد نميشود با ترس يا با تشويق او را به گناه وادار كرد نميشود اين آزاد شد يا خودش را در اثر گناه برده ميكند لذا ميگويد من ميدانم حرام است ولي نميتوانم ترك كنم خب نميتوانم ترك كنم براي آن است كه آن بخش اراده و عزم به اسارت رفته است انسان معامله كرد وقتي معامله كرد بخش اراده را به ديگري داد وقتي بخش اراده را به ديگري داد ديگري هر چه تصميم بگيرد او بايد اجرا كند او ميشود مأمور اجراي ديگري, بنابراين وجود مبارك حضرت فرمود مواظب باشيد هر كس صبح از خواب برخاست به ميدان ميرود حالا يا حوزوي و دانشگاهي است يا ميدان اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي ديگر است يا ميدانهاي رزمي و غير رزمي است بالأخره هر كسي كاري دارد ديگر آن كار يا حلال است يا حرام اگر خداي ناكرده به كار حرام عادت كرد يعني بخش ارادهاش را به ديگري فروخت شما هر چه اين معتاد را بخواهيد نصيحت كنيد فايده ندارد شما داريد بخش علم او را تقويت ميكنيد او بيش از ديگران ميداند, بخش اراده او را بخواهيد تقويت كنيد ارادهاش را كه به ديگري سپرده نميتواند تصميم بگيرد.
انبيا آمدند در حقيقت, حقيقتِ ما را به ما نشان دادند هويّت ما را به ما فهماندند كه انسان كيست و چيست در درون او چيست يك طبيب چه كار ميكند يك طبيب دستگاه گوارش ما را براي ما معرفي ميكند بعد ميگويد فلان غذا خوب است فلان غذا خوب نيست انبيا آمدند فطرت ما را بازخواني كردند گفتند اين بخشش براي انديشه است آن بخشش براي انگيزه است نفس كه «في وحدتها كلّ القوي»[6] اينها را هماهنگ ميكند اگر فلان كار را كردي اين بخش انگيزهات به اسارت ميرود اگر فلان كار را كردي اين آزاد ميشود شفاف ميشود هر وقت اراده كردي انجام ميدهي خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را! ميفرمايد اين بيان وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) از غرر روايات ماست آن بيان اين است كه «ما ضَعُفَ بَدنٌ عَمّا قَوِيَت عليه النّية»[7] هيچ بدني در برابر قدرت اراده اظهار ضعف نميكند هيچ بدني! وقتي اراده قوي شد بدن هم وظيفهاش را انجام ميدهد آن مقدار را كه نميتواند انجام بدهد وظيفه او نيست چون «رُفع... و ما لا يطيقون و ما لا يعلمون»[8] كذا و كذا اما آن مقداري كه وظيفه اوست در اثر قدرت اراده, بدن همراهي ميكند «ما ضَعُفَ بَدنٌ عَمّا قَوِيَت عليه النّية» هر چه نيّت قوي شد بدن هم اطاعت ميكند فرق نميكند حالا يا كسي به فلان گناه معتاد است يا به فلان مادّه اعتياد پيدا ميكند اگر كسي معتاد شد معتاد است مهمترين عامل نجات از اعتياد, آزادسازي اراده است و آزادسازي اراده به بيان نوراني رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است كه فرمود هر كس صبح برخاست وارد صحنه تجارت ميشود يا خودش را ميفروشد يا خودش را آزاد ميكند[9] در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هم بعدها آمده است كه اگر كسي اهل زهد بود «أعتق نفسه»[10] غالباً فرمايشات حضرت امير(سلام الله عليه) مسبوق به فرمايشات رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است آن حضرت فرمود: «نَجا الْمُخَفَّفون»[11] سبكبارها نجات پيدا كردند و نجات پيدا ميكنند وجود مبارك حضرت امير آن طوري كه در نهجالبلاغه هست با بيان آهنگين همان مطلب را فرمود كه «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»[12] سبكبار شويد زودتر به مقصد ميرسيد اگر نرفتيم ما را ميبرند اما آنجايي كه خودشان ميخواهند ميبرند ولي اگر خواستيم آنجا كه خودمان ميخواهيم ميرويم اين فرق است انسان كه با مرگ نميپوسد از پوست به در ميآيد اينكه در راه نميماند اگر نرفت او را ميبرند اما جايي كه خودشان ميخواهند اگر رفتيم ميرويم آنجايي كه خودمان ميخواهيم. اين بيان نوراني حضرت است كه درباره اخلاق بيان كرده.
اما آنچه مربوط به نهجالبلاغه وجود مبارك حضرت امير است نامهاي وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) بعد از جريان عثمان براي معاويه نوشت حضرت فرمود تويِ معاويه در جريان دسيسه قتل عثمان بيسهم نبودي مهمترين قدرت را در شام عثمان به تو داد از تو كمك خواست آن وقتي كه كمك به حال عثمان نافع بود كه كمك نكردي آن وقتي كه عثمان از بين رفت خونبهاي او را طلب ميكني پيراهن عثمان را بهانه كردي اين نامه 37 كه بخشي از نامههاي آن حضرت است در اينجا آمده فرمود: «فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَشَدَّ لُزُومَكَ لِلْأَهْوَاءِ الْمُبْتَدَعَةِ وَالْحَيْرَةِ الْمُتَّبعةِ» يا «الْمُتعبة»[13] فرمود اين هوس ميداني تو را تا كجاها برد چه بدعتهايي را به بار آوردي چقدر خودت را به زحمت انداختي و چقدر ديگران را به زحمت انداختي «مَعَ تَضْيِيعِ الْحَقَائِقِ وَ اطِّرَاحِ الْوَثَائِقِ» هم حقيقتها را ضايع كردي هم آن پيوندها و طمأنينهها و اعتمادها و ارتباطهاي مردمي را گسسته كردي «الَّتِي هِيَ لِلَّهِ طِلْبَةٌ وَ عَلَي عِبَادِهِ حُجَّةٌ» اين حقايق و وثايقي را كه ذات اقدس الهي در دين بيان كرده اينها جزء مطالبات الهي است خدا اينها را از ما ميخواهد اينكه فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[14] اينها را متوقّف كنيد بازداشت كنيد اينها زير سؤال ميروند براي اينكه ببينند اينها مطالبات الهي را انجام دادند يا ندادند و همين مطالبات الهي, حجّت بر مردم است تو همه اينها را ضايع كردي «فَأَمَّا إِكْثَارُكَ الْحِجَاجَ عَلَي[15] عُثَْمانَ وَ قَتَلَتِهِ فَإِنَّكَ إِنَّما نَصَرْتَ عُثَْمانَ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَكَ وَ خَذَلْتَهُ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَهُ» اينكه جريان عثمان را بهانه كردي آن وقتي كه نام عثمان نانِ تو را تأمين ميكرد عثمان عثمان كردي و ميكني آن وقتي كه كمك به عثمان به حال او نافع بود در همان شام ماندي چون وقتي كه عثمان نامه نوشت براي معاويه كه كمك بياور او نيرو را آماده كرده بعد به فرمانده آن نيرو دستور داد كه ميروي در فلان منزل در بين راه ميماني تكان نميخوري تا دستور بيايد[16] اجازه نداد كه اين نيرو از آن مرز حركت كند بيايد مدينه جلوي اين خليفهكشي را بگيرد فرمود تو اين طور بودي آن روزي كه كمك به عثمان نافع بود تو مضايقه كردي امروز كه نام عثمان براي تو نانآور است داري زياد جدال ميكني اين پايان نامه سي و هفتم است اما نامهاي كه به عنوان نامه سي و هشتم نوشته نامهاي است كه براي مردم بزرگوار مصر نوشته كه گويا شرايط, شرايط روز است اين نامه را براي مردم مصر نوشته فرمود شما مصريها قيام كرديد ظالم و طاغي را از بين برديد و حكومت ديني الآن ميخواهيد تشكيل بدهيد متوجه باشيد كه بيگانه رخنه نكند وحدت دينيتان را حفظ كنيد گويا اين نامه, نامه روز است كه مردم محترم مصر انقلاب كردند آن استكبار را آن طاغي را آن فرعون عصر خود را منزوي كردند طرد كردند بايد وحدتشان را حفظ كنند مطابق قرآن و عترت حركت كنند نام مبارك اهل بيت را احيا كنند به همه مردم آزادي بدهند و كسي كه دينشان قرآنشان عترتشان را حفظ ميكند او را روي كار بياورند كه بيگانه راه پيدا نكند هيچ بيگانهاي در صفوف رسمي مسلمانها نميتواند رخنه كند خيلي اين نامه شيرين است فرمود: «مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِيٍّ أمِيرِالْمُؤْمِنينَ إِلَي الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَي الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ وَ الْمُقِيمِ و الظَّاعِنِ» فرمود آن روزي كه ستم همه را فرا گرفته و همه مردم مصر زير سلطه ستمكار رفتند عدّهاي قيام كردند و جلوي آن طغيان را گرفتند ديگر معروفي نماند تا مورد امر باشد منكري نبود تا مورد نهي بشود بعد فرمود: «فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ» كه مالك اشتر را فرستاد چون وقتي حضرت مالك اشتر را براي مصر فرستاد، بخشنامه رسمي، عهدنامه رسمي به مالك اشتر داد كه معروف است كه در نهجالبلاغه به نام عهدنامه مالك است كه انشاءالله در فرصتي مطرح ميشود چند نامه براي مردم مصر نوشت كه در يكي از آن نامهها آمده «مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ»[17] اگر ملّت انقلابي بخوابد دشمن بيدار حمله ميكند شما كه انقلاب كرديد بايد مرتّب بيدار باشيد در اين نامه فرمود من كسي را فرستادم كه او هيچ اهل مداهنه نيست اهل اِدهان نيست اهل ايهان نيست اهل سازش نيست و اين براي خود من خيلي نافع و خدمتگزار نظام من بود در كوفه و امثال كوفه ولي من ديدم در شرايط كنوني وجودش در مصر نافعتر است اين را براي شما فرستادم كه منظور مالك اشتر بود كه البته در بين راه او را شهيد كردند «فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِاللَّهِ لاَ يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لاَ يَنْكُلُ عَنِ الأعداء» روزي كه صحنه مبارزه است او به خواب غفلت فرو نميرود روزي كه بايد جنگ كند مسلّحانه وارد ميدان شود هرگز سستي روا نميدارد اين «أَشَدَّ عَلَي الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ» اين از آتش نسبت به دشمنان ميهن و دشمنان دين سوزندهتر است «وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ» از قبيله مذحج است «فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيَما طَابَقَ الْحَقَّ» البته مستحضريد خود امام معصوم هر چه بفرمايد حق است اما كسي كه معصوم نيست بايد دستور او را با حق سنجيد ولو آن نايب, نايب خاصّ امام باشد وجود مبارك حضرت امير در اين نامه فرمود حرفي كه او ميزند اگر مطابق حق بود شما بپذيريد و اطاعت كنيد «فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ لاَ كَلِيلُ الظُّبَةِ وَ لاَ نَابِي الضَّرِيبَةِ» اين شمشيري از شمشيرهاي الهي است هرگز كند نميشود و در راه دين تلاش و كوشش ميكند «فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأُقِمُوا» اگر فرمود آرام باشيد آرام, اگر فرمود قيام كنيد قيام كنيد «فَإِنَّهُ لاَ يُقْدِمُ وَلاَ يُحْجِمُ وَ لاَ يُؤَخِّرُ وَ لاَ يُقَدِّمُ إِلاَّ عَنْ أَمْرِي» اين مالك اشتر اين اخو مذحج اين مورد اطمينان من است طبق دستور من دارد حركت ميكند بنابراين شما او را تنها نگذاريد «وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَي نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَي عَدُوِّكُمْ» اين با اينكه جزء معاونان من بود اگر در كوفه ميماند براي من نافع بود و اگر در نظام من نزد من حاضر بود براي من خيلي نافع بود ولي من حضورش را در مصر ترجيح دادم كه در شرايط انقلاب و در شرايط ضرورت مصر را از هر خطري نجات دهد كه اين پايان نامه است ما اميدواريم سراسر خاورميانهاي كه به بيداري رسيده است مخصوصاً بخش مصر و بحرين و يمن و بخش شيعهنشين و پيروان عترت عربستان همه اينها مشمول ادعيه ذاكيه وليّ عصر باشد انشاءالله.
مجدّداً مقدم شما مهمانان بزرگوار را گرامي ميداريم هفته معلم را تكريم ميكنيم شهادت استاد شهيد مرتضي مطهري(قدّس الله نفسه الزكيّه) را ارج مينهيم تعالي روح آن شهيد را با حشر با شهداي صدر اسلام و اولياي الهي از خدا مسئلت ميكنيم پايان امور را از ذات اقدس الهي به خير و سلامت مسئلت ميكنيم.
پروردگارا! امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملّت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
اقتصاد مملكت را, مسكن مملكت را و ازدواج جوانها را در سايه وليّات تأمين بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده!
ادعيه همه را مستجاب بفرما!
امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را در سايه رحمتت با انبيا محشور بفرما!
امنيت مناطق مسلماننشين بالأخص كشورهايي كه به بيداري اسلامي دست يافتهاند را در سايه وليّات تأمين بفرما!
اين عزيزان را سالماً به اوطانشان برگردان!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . المجازات النبوية (سيد رضي), ص192; مسند احمد, ج3, ص321.
[2] . سورهٴ مائده, آيهٴ 42.
[3] . سورهٴ نور, آيهٴ 30.
[4] . نهجالبلاغه, حكمت 211.
[5] . التوحيد (شيخ صدوق), ص97.
[6] . اسرار الحكم, ص320.
[7] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص400.
[8] . التوحيد (شيخ صدوق), ص353.
[9] . المجازات النبويّة (سيد رضي), ص192; مسند احمد, ج3, ص321.
[10] . غررالحكم و دررالكلم, ص277, ح6100.
[11] . مكارم الأخلاق, ص440.
[12] . نهجالبلاغه, خطبههاي 21 و 167.
[13] . در برخي از نسخ به اين صورت آمده است.
[14] . سورهٴ صافات, آيهٴ 24.
[15] . استاد «في» تلفظ ميفرمايند; در اختيار مصباح السالكين، صفحه 523 به اين صورت آمده است.
[16] . تاريخ اليعقوبي, ج2, ص175.
[17] . نهجالبلاغه, نامه62.