جلسه درس اخلاق (1391/01/10)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما مهمانان بزرگوار حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران محصّل علوم الهي را گرامي ميداريم و سالروز ميلاد پربركت عقيله بنيهاشم را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقهمندان قرآن و عترت مخصوصاً شما برادران و خواهران طلبه و دانشجو و دانشآموز تبريك عرض ميكنيم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم كه توفيق پيروي اين خاندان عصمت و طهارت را به همه ما مرحمت كند!
سرّ اشتهار آن بانو به عقيله بنيهاشم اين است كه برخيها عاقل نيستند و به دنبال تحصيل عقلاند برخيها عاقلاند و عقل براي آنها به صورت حال است يعني وصفِ ديرپا نيست [بلكه] گاهي هست و گاهي نيست برخيها عاقلاند و عقل براي آنها به منزله يك وصف مَلكه است برخيها عاقلاند كه عقل براي آنها به منزله فصل مقوّم است; آنها كه عقل براي آنها به منزله فصل مقوّم بود, بتمام معني الكلمه, عقيلهاند. حسينبنعلي(سلام الله عليهما) عقيله بنيهاشم است و زينب كبرا(سلام الله عليه) عقيله بنيهاشم; اين «تاء», «تاء» مبالغه است نه «تاء» تأنيث. وقتي ميگويند انسان خليفةالله است آدم خليفةالله است نه خليف الله, براي اين است كه اين «تاء», «تاء» مبالغه است همان طوری که میگوييم فلان شخص علامه است بنابراين هم وجود مبارك حسينبنعلي(سلام الله عليهما) عقيله بنيهاشم است هم وجود مبارك زينب كبرا; عقل براي اينها به منزله فصل مقوّم بود. اگر كسي عقل براي او فصل مقوّم بود كمالات از او نشأت ميگيرد مقهور اوست نه مسلّط بر او. برخيها هستند كه كمال, آنها را حفظ ميكند [اما] برخيها حافظ كمالاند; اينكه ذات اقدس الهي درباره وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) نفرمود تو داراي خُلق عظيمي يا متخلّق به خلق عظيمي [بلكه] فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾,[1] براي اينكه آن حضرت مسلّط بر عدل بود مسلّط بر فضيلت بود. برخيها ميكوشند كه فضيلت, آنها را رها نكند و برخيها ميكوشند كه فضيلت را حفظ بكنند. اگر ذات, بالا آمد و خليفه خدا شد و نوراني شد از اين ذات نوراني خُلق عظيم نشأت ميگيرد فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ تو بر خُلق مسلّطي خُلق در اختيار توست نه تو با اخلاق بخواهي كامل بشوي كمالِ اخلاق در اين است كه از تو نشأت ميگيرد. درباره برخيها هم قرآن كريم فرمود: ﴿فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾[2] برخيها با نور حركت ميكنند مثل افراد عادي كه با چراغ حركت ميكنند برخيها نورانياند هر جا آنها باشند نور است. درباره آن گونه افراد تعبير قرآن كريم اين است ﴿فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ كه نور زير پاي اينهاست نور مركب اينهاست نور مركوب اينهاست اينها سوار بر نورند آفتاب مسلّط بر نور است راكب بر نور است نه نور راكب بر آفتاب, شمس علي نورٍ خلق شده است چون نور از شمس است ولي فضا, روز با نور روشن است اين زمان با نور روشن است خود اين زمان نور ندارد نور را از شمس ميگيرد اما شمس «علي نور من ربّه» خلق شده است. عقيله بنيهاشم مسلّط بر عقل است عقل در اختيار آنهاست آن قدر اينها قويّاند كه علم و عقل به معناي «ما عُبد به الرحمن»[3] مقهور اينهاست چه اينكه اگر در نقطه مقابل, كسي گرفتار جهل بشود او مركوب جهل است او مركب جهل است. در سوره مباركه «اسراء» حرف ابليس را كه نقل ميكند خدا ميفرمايد كه ابليس ميگويد من سوار بر افراد تبهكار ميشوم; حنك و تحت حنك اينها را در اختيار ميگيرم ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾[4] اِحتنك كه از باب افتعال است يعني سوار بر مركب شد و حنكش را گرفت اينها كه سواركارند مسلّط بر حنك و تحت حنك اين اسباند افسارش در اختيار راكب است ابليس گفت من چنين حالتي دارم ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ يعني سوار آنها ميشوم آنها مركوب من هستند به من سواري ميدهند حنك و تحت حنك اينها در اختيار من است. بنابراين اگر كسي ـ انشاءالله ـ به جايي رسيد كه اول عاقل بود بعد عَقيل شد بعد عقيله شد ﴿فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾[5] است اول بايد كوشيد عاقل شد كه اين عاقل اسم فاعل است بعد عقيل شد كه اين صفت مشبهه است و دلالت بر ثبات دارد بعد عقيله شد كه اين «تاء», «تاء» مبالغه است زينب كبرا عقيله بنيهاشم بود حسينبنعلي(سلام الله عليهما) عقيله بنيهاشم بود ما اگر خواستيم از عقل سخن بگوييم بايد سيره و سنّت و سريرت اين ذوات قدسي را ارزيابي كنيم بشناسيم و بپذيريم و عمل كنيم و به ديگران منتقل كنيم.
مطلب ديگر اين است كه اين راهها شدني است آنچه شدني نيست و كسب كردني نيست آن مقام شامخ نبوّت است و رسالت است و امامت است كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[6] اما عاقل شدن عقيل شدن عقيله شدن اينها ممكن است. شما گاهي ميبينيد هم درباره مردان هم درباره زنان رواياتي هست كه ائمه(عليهم السلام) فرمودند فلان شخص «منّا أهل البيت»[7] اين اختصاصي به سلمان(رضوان الله تعالي عليه) ندارد به مقام سلمان و اباذر و مقداد و عمّار رسيدن ممكن است البته به مقامات اهل بيت رسيدن به آن سِمت رسيدن مقدور كسي نيست بنابراين اين راه باز است مخصوصاً براي كساني كه اوايل سنشان است (يك) و در حوزههاي علمي تلاش و كوشش ميكنند (دو) اين دو سبب كمك ميكند كه اينها ـ انشاءالله ـ اين راه را طي كنند بشوند ﴿فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾[8] در قبال عدّه ديگري كه در ظلمت فرو رفتند اگر انسان ـ انشاءالله ـ مواظب راه خودش گفتار خودش كردار خودش بود اولاً از هر تاريكي نجات پيدا ميكند بعد وقتي كه راه را پيدا كرد طيّ آن راه برايش آسان ميشود درست است كه اول عقبه كئود است گردنه صعبالعبور است همين عقبه كئود كه فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ﴾[9] براي انسان سالك آسان ميشود فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[10] اين به آساني كار خوب ميكند اگر نماز شب براي ديگران دشوار باشد براي او آسان است اگر فهميدن مطالب عميق براي ديگران سخت باشد عقبه كئود باشد اين به آساني حل ميكند و ميفهمد اينكه فرمود: ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ اختصاصي به خصلتهاي عملي ندارد مراحل علمي باشد اين طور است مراحل عملي باشد اين طور است درست است كه بعضي از مسائل سخت است طبق آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه درباره قدر فرمود: «بحرٌ عميقٌ فلا تلجه»[11] درياي تاريك است عميق است ولوج نكن وارد اين بحث نشو مسئله قضا و قدر يك مسئله روشني نيست مسئله جبر و تفويض يك مسئله آساني نيست اين كار دشواري است به هر كسي نميرسد اما همين مطلب عميق براي برخيها خيلي شفاف و روشن حل ميشود فرمود: ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ اين ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[12] اختصاصي به برنامههاي عملي ندارد همان طوري كه خواندن نماز شب براي بعضيها آسان است گرفتن روزههاي مستحبّي براي بعضيها آسان است مواظبت از چشم و گوش براي بعضيها آسان است فهميدن مطالب عميق علمي هم براي بعضيها آسان است اينكه گفتند: «دُم علي الطهارة يوسع عليك رزقك»[13] يعني دائماً باوضو باشيد روزي شما زياد ميشود تنها روزي به معناي نان و آب و اينها نيست علم روزي است اخلاق روزي است عقل روزي است فضيلتها روزي است روزيهاي ظاهري هم روزي است فرمود: «دُم علي الطهارة» دائماً باوضو باشيد اين خيلي اثر دارد از همين راهها شروع ميشود خداي سبحان وعده داد اين اختصاصي به وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ندارد براي آنها خدا مراحل عاليه را آسان ميكند فرمود: ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ٭ وَوَضَعْنَا عَنكَ وَزْرَكَ ٭ الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ ٭ وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ﴾[14] وجود مبارك موساي كليم هم گفت ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي﴾[15] خداوند فرمود: ﴿قَدْ أُوتيِتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي﴾[16] كارهاي صعبالعبور را كه مقدور ديگران نيست خدا براي اينها آسان ميكند اما كارهايي كه از ما خواستند مقدور ما هست ولي سخت است خدا آن كارهاي سخت را براي ما آسان ميكند فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ اين سينها سينهاي تحقيقي است نه تسويفي نظير ﴿اسْتَكْبَرَ﴾ و مانند آن كه مبالغه را نشان ميدهد نه اينكه ما بعدها براي او آسان ميكنيم يعني تحقيقاً براي آنها آسان ميكنيم بنابراين عاقل شدن عَقيل شدن عقيله شدن مقدور ديگران هم هست منتها به اندازه خودشان آن اوجش كه مربوط به اهل بيت عصمت و طهارت است مقدور خود آنهاست اما مراحل مياني و ضعيف مقدور ديگران هم است ما به همان اندازه كه از عقل برخورداريم به همان اندازه از شيريني اطاعت هم لذّت ميبريم اطاعت پروردگار, نام پروردگار, ياد پروردگار براي يك عدّه شيرين است. در ماه مبارك رمضان از خدا ميخواهيم كه شيريني نام و ياد خود را در ذائقه ما بچشاند ميگوييم: «و أذقني فيه حلاوة ذكرك»[17] اينها به منزله زاد و توشه است در بحثهاي قبل هم در مسائل اخلاقي گذشت كه اينها مراحل مقدّماتي است يعني عبادت كردن انجام واجبات ترك محرّمات اينها توشه است اينها زاد است زاد را به اندازه راه بايد فراهم كرد. برخيها در تحصيل زاد ميكوشند; عمرشان را صرف تحصيل زاد ميكنند كار, كار خوبي است ولي از خوبتر ميمانند. ما زادي داريم توشهاي داريم براي راه, مقصدي داريم و مقصودي داريم كه مقصود ما در آن مقصد است ما بايد آن مقصد را بشناسيم مقصود را بشناسيم راه را هم طي كنيم. در قرآن كريم هم راه را به عنوان زاد و توشه براي ما مشخص كردند هم مقصد را معرفي كردند هم مقصود را بسياري از ماها بر فرض كه آدم خوبي باشيم تمام تلاش و كوشش ما در تحصيل زاد است تحصيل زاد اندازه دارد البته اگر زاد مربوط به دنيا باشد آن زاد زائد كارآمد نيست مگر كسي در راه خدا انفاق كند و ثواب ببرد زاد آخرت هر چه بيشتر باشد آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[18] را بيشتر ميدهند آن غرف مبنيه را بيشتر ميدهند اما هرگز اينها را به مقصد نميبرند زاد يعني زاد; اينكه در سوره مباركه «بقره» فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[19] يعني توشه تهيه كنيد خب توشه تهيه كنيد براي چه كسي و براي چه چيزي؟ توشه غير از مقصد است توشه غير از مقصود است يعني توشه تهيه كنيد كه شما را به مقصد برسانند آن مقصد را با معرفت بايد شناخت با علم بايد شناخت مقصود را با علم شناخت همين نماز كه براي ما توشه است اگر آن قرب را بشناسيم و اين را براي ما حل كنند كه چطور او «أقرب إلينا من حبل الوريد»[20] است ولي ما از او دوريم ﴿يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾[21] اين ديگر به زاد و توشه برنميگردد اين به معرفت برميگردد آن تقوا كه زاد و توشه است براي رسيدن به مقصد است اما شناخت مقصد اين ديگر با عمل نيست اين با نماز و روزه نيست اين با فهم است و فهم است و فهم است و فهم كه چطور او به ما نزديك است و ما از او دوريم شما مكرّر نماز بخوان مكرّر روزه بگير اين مشكل حل نميشود زاد و توشه را بايد به اندازه لازم فراهم كرد آن بقيه كه فوق زاد است خب چطور او به ما نزديك است ما از آن طرف ﴿يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾ چطور او از هر چيزي و از هر كسي به ما نزديكتر است از خود ما به ما نزديكتر است كه فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[22] خب اين كجاست اين يك بينايي باطن ميخواهد اين مربوط به زاد نيست اين مربوط به توشه نيست اين مربوط به راحله نيست اين فوق زاد و توشه و راحله است اين عقيله بنيهاشم ميخواهد اين عقل ميخواهد نه عبادت, عبادت واجب است مشخص است مستحبّاتش مشخص است منتها همين عبادت را كسي انجام ميدهد از خداي سبحان ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[23] ميخواهد اين به دنبال زاد است همين عبادت را كسي انجام ميدهد ميگويد خدايا تو در سوره مباركه «قمر» فرمودي: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[24] آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را كه به خيليها ميدهي به ما هم ـ انشاءالله ـ ميدهي ولي ما را ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ جا بده اگر كسي به فكر ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ بود به فكر مقصد است اما اگر به فكر ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ بود به اندازه زاد و توشه به او ميرسد هرگز او را به ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[25] راه نميدهند او را به ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ راه ميدهند يعني بهشتي كه درخت دارد آب دارد جسم دارد بدن دارد لذّتهاي ظاهري دارد اما آن بهشت معنوي كه قرب الهي باشد او را آنجا راه نميدهند براي اينكه او براي اين كار معرفتي نياورده عقلي نياورده عقيلهاي نشده اينها كه عقيلهاند هم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را دارند هم ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ را دارند به اين گونه از گروهها خطاب ميشود ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾. يكي از مصاديق بارز نفس مطمئنّه كه در پايان سوره مباركه «فجر» گفته شد سيّدالشهداء(صلوات الله و سلامه عليه) است اين خاندان هم از همين قبيلاند. بنابراين ما يك زاد و توشه داريم كه ما را به بهشت ميرساند يك معرفت داريم و خلوص داريم و اخلاص داريم و شهود قلبي داريم و يك مقام فنا داريم كه ما را از مرحله ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ به مقام بالاتر ميرساند كه ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ آدم ميشود عنداللّهي, بهشت لدنّي داريم بهشتهايي كه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ همان طوري كه علم لدنّي داريم و علمي كه در كتاب و سنّت هست اينكه ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود: ﴿إنَّكَ لَتُلَقّي الْقُرآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[26] يعني علم تو لدنّي است علم لدنّي علمي در مقابل فقه و اصول و فلسفه و كلام و عرفان نيست كه موضوعي داشته باشد محمولي داشته باشد و رابطهاي بين موضوع و محمول باشد همين علوم را اگر كسي از استاد ياد بگيرد يا در كتابها بخواند اينها ميشود علم عادي علمي است كه تَه جوي, نصيب طالبان علم ميشود اما اگر همراه اين جوي و نهر بالا برود به سرچشمه برسد همين علوم را از خود سرچشمه استفاده كند ميشود لدني, لدن يعني نزد; علم لدنّي همين معارف غيبي قرآن و سنّت است منتها ﴿مِن لَدُنْ﴾, «مِن عند» از نزد خدا گرفته شده چون از نزد خدا گرفته شده هيچ كسي خبر ندارد ما يك ماء مَعين داريم يك ماء لدن, آب جاري كه «تراه العيون و تناله الدلاء» اين را ميگويند آب معين; آبي كه چشم او را ميبيند دلو و ظرف به آن دسترسي دارد اين را ميگويند ماء معين اما آبي كه درون چشمه است هنوز كسي نديده و نميبيند و دسترس كسي هم نيست او ديگر آب معين نيست فوق آب معين است علوم لدنّي اين طور است اخبار لدنّي اين طور است كمالات لدنّي اين طور است اگر كسي در دنيا به آن لدن و نزد رسيد و به آنجا راه يافت در آخرت هم آيه سوره مباركه «قمر» نصيبش ميشود كه ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[27] و همان شخص است كسي كه در پايان سوره مباركه «فجر» خدا به او وعده داد ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾.[28]
اميدواريم خداي سبحان به بركات اين خاندان توفيق فراگيري اين علوم, باور اين معارف و عمل طبق اينها و نشر و تبليغ و تعليم اين گونه از كمالات را به همه شما و به همه علاقهمندان قرآن و عترت و به ما هم مرحمت بكند!
من مجدّداً اين روز پربركت را به پيشگاه وليّ عصر و عموم علاقهمندان قرآن و عترت به شما برادران و خواهران طلبه تبريك عرض ميكنم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنم به بركت اين ذوات قدسي نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّاش حفظ بكند!
كشور اسلامي را از هر خطري محافظت بفرمايد!
بيداري اسلامي را و اين بيدارشدهها را به مقصد نهاييشان برساند!
كشورهايي را كه در حال بيدارياند ـ انشاءالله ـ به بيداري اسلامي موفق بدارد!
ارواح مؤمنان, امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ (همه) را در سايه رحمتش با انبيا محشور بفرمايد!
مشكلات اقتصادي مملكت را در سايه وليّاش حل بفرمايد!
مشكلات مسكن و ازدواج جوانها را در سايه وليّاش حل بفرمايد!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بدهد!
بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي نيندازد!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سورهٴ قلم, آيهٴ 4.
[2] . سورهٴ زمر, آيهٴ 22.
[3] . الكافي, ج1, ص11.
[4] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 62.
[5] . سورهٴ زمر, آيهٴ 22.
[6] . سورهٴ انعام, آيهٴ 124.
[7] . عيون اخبار الرضا, ج2, ص64; الامالي (شيخ طوسي), ص45 و 525; ر.ك: الثاقب في المناقب, ص281.
[8] . سورهٴ زمر, آيهٴ 22.
[9] . سورهٴ بلد, آيات 11 و 12.
[10] . سورهٴ ليل, آيات 5 ـ 7.
[11] . التوحيد (شيخ صدوق), ص365.
[12] . سورهٴ ليل, آيات 5 ـ 7.
[13] . فيض القدير شرح الجامع الصغير, ج4, ص361.
[14] . سورهٴ شرح, آيات 1 ـ 4.
[15] . سورهٴ طه, آيهٴ 25.
[16] . سورهٴ طه, آيهٴ 36.
[17] . اقبال الأعمال, ص125.
[18] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 15.
[19] . سورهٴ بقره, آيهٴ 197.
[20] . ر.ك: سورهٴ ق, آيهٴ 16.
[21] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 44.
[22] . سورهٴ انفال, آيهٴ 24.
[23] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 15.
[24] . سورهٴ قمر, آيات 54 و 55.
[25] . سورهٴ فجر, آيات 29 و 30.
[26] . سورهٴ نمل, آيهٴ 6.
[27] . سورهٴ قمر, آيهٴ 55.
[28] . سورهٴ فجر, آيات 29 و 30.