08 03 2012 443338 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1390/12/18)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّيء الي الله.

مقدم شما مهمانان بزرگوار, علما, فضلا و بزرگواران حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران و عزيزان بسيجي را گرامي مي‌داريم اميدواريم سعي بليغ همه شما مشكور خداي سبحان باشد و همه شما بتوانيد ان‌شاءالله عالِم ربّاني باشيد كه براي نظام ما و ملّت بزرگوار اسلامي سودمند باشيد!

بحثهاي روز پنج‌شنبه در دو بخش خلاصه مي‌شد بخشي مربوط به مسائل اخلاقي بود بخشي هم شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه وجود مبارك اميرمؤمنان علي‌بن‌ابيطالب(سلام الله عليه) در بحثهاي اخلاقي اخيراً به اين قسمت رسيديم كه اخلاق از مراحل مياني كسي است كه درصدد سير الي الله است مستحضريد كه همه ما به طرف ذات اقدس الهي رجوع مي‌كنيم چه بخواهيم چه نخواهيم ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ[1] اين اصل اول بود. اصل دوم اين است كه اگر ما اين راه را نرفتيم ما را مي‌برند اگر رفتيم با روح و ريحان همراهيم اگر بردند با ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ[2] همراهيم چه بهتر كه اين راه را برويم. اصل سوم آن است كه بالأخره راه يك زاد مي‌خواهد يك رفيق مي‌خواهد اين راه طولاني و ابدي را كه بدون اين وسايل نمي‌شود پيمود زاد را قرآن مشخص كرد رفقا را قرآن مشخص كرد راحله را اهل بيت(عليهم السلام) مشخص كردند. زاد را ذات اقدس الهي فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي[3] رفقا را سورهٴ مباركهٴ نساء مشخص كرد كه ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً[4] اگر كسي مطيع خدا و پيامبر بود در بخش اعتقاد, در بخش اخلاق, در بخش عمل رفقاي خوبي دارد با نبيّين و صدّيقين و صلحا و شهدا همراه است اينها همراهان ما هستند و رفاقت خوب آنها به اين است كه نمي‌گذارند ما بمانيم اگر زاد ما كم بود ترميم مي‌كنند راحله ما كم بود ترميم مي‌كنند خسته و وامانده شديم ترميم مي‌كنند اينها رفقاي خوبي‌اند اين پرانتز هم در آن بحثهاي قبلي بود كه كسي محتاج شد خانه خود را بفروشد كارشناسان قيمت كردند ولي او بيش از دو برابر قيمت كارشناسان قيمت مي‌گذاشت به او گفتند اين خانه كه اين مبلغ نمي‌ارزد گفت آشنا هستم قيمت خانه همان است كه كارشناسان گفتند ولي اين خانه مزيّتي دارد و آن اين است كه من همسايه امام صادق(سلام الله عليه) هستم لذا اين خانه ارزشش خيلي بيش از اينهاست, اين پرانتز بسته. غرض آن است كه آنها همراهان خود را مواظب‌اند اگر همراهان ما انبيا و صلحا و صدّيقين و شهدا بودند ما در بين راه نمي‌مانيم ديگر ابن‌السبيل نخواهيم داشت, خب پس زاد مشخص, راه مشخص, همراهان مشخص, راحله هم مشخص.

آن هفته به مناسبت ميلاد پربركت وجود مبارك امام يازدهم(سلام الله عليه) اين حديث نوراني از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «إنّ الوصولَ إلي الله عزّ و جلّ سفرٌ لا يُدركُ الاّ بِامْتطاءِ الليل»[5] يعني اين راه طولاني, بدون راحله و مركب, دشوار است مهم‌ترين مركب اين راه نماز شب است. «امتطاء», أخذ المطية است «امتطيء» يعني أخذ المطيه فرمود: «إنّ الوصولَ إلي الله عزّ و جلّ سفرٌ لا يُدركُ الاّ بِامْتطاءِ الليل» كسي كه اهل نماز شب نيست پياده مي‌رود ولي به زحمت به مقصد مي‌رسد ولي سواره رفتن آسان‌تر به مقصد مي‌رسند «إنّ الوصولَ إلي الله عزّ و جلّ سفرٌ لا يُدركُ الاّ بِامْتطاءِ الليل». خب راه كه مشخص است همراهان مشخص‌اند توشه مشخص است راحله مشخص است اين حرفها در خيلي از كتابها هست شما به كتابهاي اخلاقي كه مراجعه مي‌كنيد غالب اين كتابهاي اخلاقي اين حرفها را دارند اما مطلبي كه بعضي از مشايخ ما(رضوان الله عليهم) فرمودند اين است كه ما هم در سخنرانيمان هم در گفتارمان سعي مي‌كنيم باتقوا باشيم مردم را به تقوا دعوت كنيم اين باتقوا بودن مردم را به تقوا دعوت كردن يعني سرگرم تهيه زاد بودن اين ما را از آن اصل باز مي‌دارد شما اگر خواستيد مشهد مشرّف بشويد چقدر زاد و توشه تهيه مي‌كنيد بالأخره يك كارتن غذا براي شما و خانواده‌تان بس است ديگر, ديگر يك كاميون غذا كه نمي‌بريد كه اگر يك كاميون غذا برديد بخشي را خودتان مصرف مي‌كنيد بخشي را به ساير زائران مي‌دهيد و ثواب مي‌بريد اگر كسي در تمام مدّت عمر به فكر تقوا باشد يعني واجبها را انجام مي‌دهد محرّمات را ترك مي‌كند نوافل را مي‌خواند كارهاي خير را انجام مي‌دهد مستحبّات انجام مي‌دهد صدقه انجام مي‌دهد اين هفته, هفته جشن نيكوكاري است در اين مراسم شركت مي‌كند فقرا را مواظب است همه اينها تقواست انجام واجبات و مستحبّات, ترك محرّمات و مكروهات اين را اگر شما به يك عالم بزرگوار اخلاقي ارائه كنيد مي‌گويد اين شخص عمرش را صرف تهيه زاد كرده اما خدا چه كسي است اين خدا كه با ما هميشه هست به ما از ما نزديك‌تر است چرا او را نمي‌بينيم اينها هدف است هدف يعني اينها, خب شما مكرّر زاد تهيه كن بهشت مي‌برند فرق شما و ديگران اين است كه اگر به ديگران ده‌تا غرف مبنيه بدهند به شما صدتا مي‌دهند به ديگران ده‌تا نهر بدهند به شما صدتا نهر مي‌دهند شما مي‌شويد جزء ﴿فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ[6] اما شما را راه بدهند ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[7] نيست براي اينكه شما در زاد و توشه كار كرديد در راه كار كرديد در راحله كار كرديد آن مقصد را نشناختيد مفهومي از خدا در ذهن همه ماست خب اين چه كسي است كه به ما از همه است حتي به ما از خود ما نزديك‌تر است ما خبر نداريم نمي‌بينيم خب چرا چشم باطن پيدا نكرديم كه او را ببينيم اين است كه به ما گفتند ببين! اين بيان نوراني قرآن كريم كه در سورهٴ حج فرمود: ﴿لاَ تَعْمَي الأبْصَار وَلكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور[8] همين است ديگر يعني بعضي چشم باطنشان باز نيست خب به اين اعماي باطن شما ده‌تا غرفه مي‌دهيد ده‌تا باغ مي‌دهيد لذّت مي‌برد اين بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ قمر ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ[9] اين براي لذايذ جسماني است جسم ما بدن ما لذايذ خودش را پيدا مي‌كنند اما ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[10] نيست عنداللّهي نيست چطور شما در آيه مباركهٴ ﴿عَلي سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ[11] اين‌چنين مي‌شنويد كه تمام اين بهشتيان حالا ميليونها نفرند ديگر از اوّلين تا آخرين بهشتيان كم نيستند كه همه اينها روي صندليها و ميزها هستند همه روبه‌روي هم‌اند كجاست كه ميليونها نفر همه روبه‌روي هم باشند بالأخره صفي كه هست هر دو, سه نفر روبه‌روي هم‌اند وگرنه آن آخريها يمينيها و شماليها كه روبه‌روي ما نيستند كه اين كجاست كه همه روبه‌روي هم‌اند مي‌گويند وقتي ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ رفتند آنجا غيبت و غياب و سَتر نيست همه روبه‌روي هم‌اند همه يكديگر را مي‌بينند اينها نه مفهومش مطرح است نه مصداقش مطرح است.

اخلاق براي اين است كه ما زاد و توشه تهيه كنيم اما بالاتر از اخلاق هم هست اخلاق براي چيز ديگر است اخلاق براي آن است كه بر اساس ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ[12] هم‌اكنون كه اينجا نشستيد جهنم را ببينيد ما الآن داريم گپ مي‌زنيم گپ يعني حرف; آن كسي كه دليل نقلي يا دليل عقلي مي‌آورد كه بهشت هست جهنم هست اين سخنش حق است ممّا لا ريب فيه است اما اين را آنهايي كه به مقصد رسيدند مي‌گويند اين گپ است

خود هنر دان ديدن آتش عيان٭٭٭ ني گپ دلّ علي النار الدخان[13]

هنر آن است كه آدم آتش را ببيند ديگر الآن كه آتش روشن است فرمود: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾ نه يعني بعد از مرگ, بعد از مرگ كفار هم كه مي‌بينند مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا[14] خداي سبحان جهنم را نشانشان مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ[15] آنها عرض مي‌كنند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ خب اگر اين‌چنين است اينكه فرمود: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾ يعني هم‌اكنون جهنم را داريد مي‌بينيد اين مي‌شود هنر «خود هنر دان ديدن آتش عيان» بقيه بخواهي دليل عقلي بياوري يا دليل نقلي بياوري جهنم هست بله جهنم هست ممّا لا ريب فيه است اما اين گپ است مثل اينكه كسي از دور دود را ببيند مي‌گويد چون دود هست پس آتشي هست آن كسي كه آتش را نمي‌بيند دود را مي‌بيند از دود پي به آتش مي‌برد او دارد گپ مي‌زند «ني گپ دلّ علي النار دخان». در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در آن خطبه همام هست فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[16] اينها الآن گويا دارند بهشت را مي‌بينند گويا دارند جهنم را مي‌بينند. وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) فرمود: «لا هم منّا» از ما نيست كسي كه باور نكند جهنم و بهشت اليوم موجودند نه اينكه بعدها يافت مي‌شوند وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) در جريان معراج خب بهشت رفت جهنم را از نزديك ديد هنر اين است اخلاق مقدمه است كه انسان به آنجا برسد اخلاق پايان راه نيست ميانه راه است لذا شما مي‌بينيد اين منازل‌السائرين كه نوشته شده چه خواجه عبدالله انصاري چه آنها كه شرح كردند از سابق و لاحق اخلاق را در اين ميدانهاي صدگانه در اين وسطها ذكر مي‌كنند بعد به اصول مي‌رسند بعد به احوال مي‌رسند كه انسان حالي پيدا مي‌كند كه وضع را هم‌اكنون مي‌بيند آن وقت ديگر راحت است خيليها به مقام «كأنّ» رسيدند وجود مبارك اهل بيت(عليهم السلام) به مقام «أنّ» رسيدند اينكه فرمود: «ما كنتُ أعبدُ ربّاً لم أرَهُ»[17] براي مبدأ است اينكه فرمود: «لو كُشِفَ الغطاءُ ما ازددتُ يقينا»[18] براي معاد است اين با مفهوم زندگي نمي‌كند (يك) با «كأنّ» زندگي نمي‌كند (دو) با «أنّ» و «إنّ» زندگي مي‌كند (سه) همه را مي‌بيند حالا ما اگر به آن حد نرسيديم لااقل به «كأنّ» برسيم وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) در تفسير احسان كه فريقين اين حديث را از آن حضرت نقل كردند فرمود: «الإحسان أن تَعبد الله كأنّك تراه فإن لم تَكن تراه فإنّه يراك»[19] آخر شما كه مي‌گوييد ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ﴾ به مفهوم داري خطاب مي‌كني يا به مصداق؟ به مفهوم مي‌گويي ﴿إِيِّاكَ﴾؟! اگر به مصداق خطاب مي‌كني كه بايد ببيني فقط مي‌دانيم كه اين مفهوم, مصداقي دارد خب اين مثل همان كسي است كه دارد مي‌رود مشهد يك كاميون غذا به همراه مي‌برد مكرّر زاد, زاد, زاد! گفتند قدري هم عقل, قدري هم معرفت. درباره اباذر(رضوان الله عليه) ائمه چه فرمودند «كان أكثر عبادة أبي‌ذر التفكّر»[20] خب اين چه كسي است كه با من است و من او را نمي‌بينم چنين آدمي روح و ريحان پيدا مي‌كند آن وقت هيچ هراسي ندارد وقتي وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) گفتند كه دارند مي‌آيند دم غار فرمود: ﴿لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا[21] خب خدا با همه است ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ[22] چرا ما مي‌ترسيم از فقر مي‌ترسيم از مرض مي‌ترسيم از تهاجم مي‌ترسيم او كه با ماست و همه كاره اوست و براي او ﴿جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ[23] است چرا او را نمي‌بينيم؟! اگر ببينيم ديگر هراسي نداريم وجود مبارك موساي كليم بين دو خطر چه فرمود؟ جلو كه خطر غرق بود پشت سر كه ارتش جرّار فرعون بود وقتي به آن حضرت عرض كردند جلو كه درياست پشت سر هم كه فراعنه رسيدند اينجا چه جايي بود ما را آورديد فرمود: ﴿كَلّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي[24] اين چه حرفي است مي‌زنيد؟! اين براي همه ما باشد ديگر ولي ما به فكر اين اخلاقيم تازه اگر ان‌شاءالله اخلاق حاصل بشود! اين هم از بيانات نوراني پياكبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است فرمود: «إنّ الله سبحانه و تعالي يُحبّ مَعالي الامور و يَكره سَفسافها»[25] خدا همّتهاي بلند فكرهاي بلند را دوست دارد آن قدر علوم قراوان است مگر آدم دهن باز مي‌كند بگويد من فارغ‌التحصيل شدم؟! ما تا نفس مي‌كشيم بايد با كتاب باشيم يا درس بگوييم يا درس بخوانيم; مي‌شود يك حوزوي يا دانشگاهي كتاب را بگذارد كنار؟! به ما گفتند: «إنّ الله سبحانه و تعالي يُحبّ مَعالي الامور و يَكره سَفسافها» فكر پست همّت پست عوام‌بازي, اينها را خدا دوست ندارد آن قدر علم فراوان است آن قدر روايات فراوان است آن قدر آيات نوراني فراوان است كه انسان هر لحظه به لحظه مي‌تواند با بخشي از اينها روبه‌رو بشود «إنّ الله سبحانه و تعالي يُحبّ مَعالي الامور و يَكره سَفسافها» بنابراين اين مسائل اخلاقي زمينه است براي اينكه ان‌شاءالله انسان به مراحل بالاتر برسد كمترين اثر اخلاقي اين است كه جامعه را نوراني مي‌كند معطّر مي‌كند مدينه را مدينه فاضله مي‌كند الآن كه ديگر نمي‌شود به كسي گفت آقا بيراهه نرو راه كسي را نبند اين براي كساني است كه خيلي با اهل بيت آشنا نيستند ما با داشتن اين همه روايات نوراني كه «كلامكم نور»[26] به ما بگويند فلان معصيت را نكن فلان گناه را نكن؟! خب اينها عصاره‌اي از مطالب بخش اول بود كه اميدواريم خداي سبحان به همه ما توفيق نِيل به اين معارف را مرحمت كند!

اما درباره نهج‌البلاغه, اين نامه نوراني وجود مبارك حضرت [يعني نامه 31] نامه مفصّلي است و سيّد رضي(رضوان الله عليه) اين نامه را ديگر تقطيع نكرده نامه‌اي كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) براي فرزند بزرگوارشان نوشتند كه طبق معروف اين نامه را براي امام مجتبي مرقوم فرمودند برخيها گفتند كه براي فرزند ديگر است اين نامه خيلي مفصّل است بخشهاي فراواني دارد ما به آخرين بخش‌اش رسيديم. آخرين بخش نامه اين بود كه فرمود: «إِيَّاكَ أَنْ تَذْكُرَ مِنَ الْكَلاَمِ مَا يَكُونُ مُضْحِكاً وَ إِنْ حَكَيْتَ ذلِكَ عَنْ غَيْرِكَ» فرمود مبادا در جلساتي كه نشستي حرفي بزني كه ديگران بخندند ولو از غير خودت نقل بكني مگر تو مضحكه مردمي تو دهن باز كني حرفي بزني يك عدّه را بخنداني اين كوچك نيست براي تو؟! خب اين تربيت خانوادگي است فرمود مبادا اين كار را بكني كه جوك بگويي يك عدّه بخندند آخر تو انساني ارزش داري خودت را همين طور رايگان مورد استهزا قرار مي‌دهي مورد مسخره قرار مي‌دهي يا مورد خنده قرار مي‌دهي فرمود: «إِيَّاكَ أَنْ تَذْكُرَ مِنَ الْكَلاَمِ مَا يَكُونُ مُضْحِكاً وَ إِنْ حَكَيْتَ ذلِكَ عَنْ غَيْرِكَ» اين يكي.

بعد به اين بخش هم رسيديم «وَ إِيَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأيَهُنَّ إِلَي أَفَنِ» اَفن (با همزه) به معني ضعف است غير از آن عفن (با عين) است كه به معناي عفونت است «وَ عَزْمَهُنَّ إِلَي وَهْنِ وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ» در بخش حضور زنها در مشاورت هفته قبل تا حدودي مبسوط بحث شد اشاره شد كه در هر كشوري كه كشور ما هم از همان قبيل است نيمي از جمعيت مردند نيمي از جمعيت زن (اين اصل اول) مردها هم به تعليم و تزكيه و كارهاي اجرايي نيازمندند زنها هم بشرح ايضاً (اين اصل دوم) همان طوري كه مردها از عكس صورت براي حجّ عمره تا عكس تمام بدن در بيمارستانها و درمانگاهها و اينها نيازمندند كه كسي از آنها عكس‌برداري كند زنها هم بشرح ايضاً; اصل سوم اينكه تا آنجا كه ممكن است انسان نبايد خود را به اضطرار بيندازد اگر مي‌بينيد مراجع فتوا مي‌دهند در حالت اضطرار مرد مي‌تواند از زن عكس بگيرد خب حالا چرا ما مضطر بشويم اين نيمي از جامعه كه زن‌اند همه نيازهاي خودشان را بايد بتوانند برطرف بكنند كه ديگر احتياجي نباشد براي زنها معلّم مرد داشته باشيم, پزشك مرد داشته باشيم, مسئول مرد داشته باشيم اين جمعيت وزين بتوانند خودشان را اداره كنند براي اينكه اين جمعيت وزين بتوانند خودشان را اداره كنند اينها نظام حوزوي مي‌خواهند نظام دانشگاهي مي‌خواهند نظام اداري مي‌خواهند الاّ موارد ضروري كه محتاج بشوند نامحرمي مشكل اينها را حل كند پس بنابراين اينها جامعه حوزوي مي‌خواهند دانشگاهها مي‌خواهند تدريس مي‌خواهند تعليم مي‌خواهند همه اموري كه براي مردهاست براي زنها هم بايد باشد تا مشكلات خودشان را حل بكنند. در بخشهاي اجرايي خب مرد براي برخي از كارها قوي‌تر است زن براي بعضي از كارها; در بخشهاي علمي فرهنگي هيچ فرقي بين زن و مرد نيست كه زن اين مقدار سواد پيدا كند مرد آن مقدار اين مربوط به استعدادها و رشدهاست; در بخشهاي اخلاقي هيچ فرق نيست در بخشهاي بالاتر از اخلاق كه شهود عرفاني است هيچ فرق نيست. در كارهاي اجرايي البته اشاره شد كه خب مرد كارهاي اجرايي را بهتر انجام مي‌دهد و بايد هم او انجام بدهد و زن نمي‌تواند انجام بدهد و نبايد انجام بدهد مسئله نبوّت اين طور است مسئله رسالت اين طور است مسئله امامت اين طور است رهبري جبهه و جنگ اين طور است اينها كارهاي اجرايي است اما پشتوانه همه اين كارهاي اجرايي مقام شامخ ولايت است ولايت براي زن و مرد يكسان است نبوّت رسالت امامت خلافت اينها كارهاي اجرايي است كه با مردم و جامعه و اينها در ارتباط‌اند مرجعيّت, امامت جماعت و جمعه اينها كارهاي اجرايي است اما فقاهت چطور؟ آيا در فقاهت و اجتهاد ذكورت شرط است؟ نه, آيا در ولايت ذكورت شرط است؟ نه, آيا ارزش نبوّت و رسالت و امامت به ولايت نيست؟ آري, آن شخص چون وليّ الله است به مقام نبوّت و رسالت و امامت مي‌رسد پشتوانه آنها اين است در آنجا شما مي‌بينيد صديقه كبرا(سلام الله عليها) حضور دارد. مريم(سلام الله عليها) حضور دارد. ممكن است فتوا اين باشد كه زن نتواند قاضي باشد اما زن مي‌تواند استاد دانشكده حقوق باشد كه شاگردان او قاضي‌اند قاضي شدن كمال نيست اما مجتهدي كه بتواند قاضي بپروراند آن كمال است آن كمال براي زن و مرد يكسان است ممكن است مردي كارهاي اجرايي جبهه و جنگ را داشته باشد ولي قوانين نظامي را زن خوب بخواند خوب بررسي كند تعليم كند شاگردان او بشوند امير يك سپاه آنجا كه كمال است زن حضور دارد آنجا كه كار اجرايي است خب كارها تقسيم‌شده است مهم‌ترين و اصلي‌ترين و پاك‌ترين و طيّب‌ترين كار زن مادر شدن است اين را هيچ كسي نبايد فراموش بكند الآن شما اينجا نشستيد ارزش براي شماست شما در مكتب مادر پرورش يافتيد اگر زن اين وظيفه را كوچك حساب بكند به خودش جفا كرده به جامعه جفا كرده مبادا بگويد مگر ما براي پرورش فرزند آفريده شديم؟ خير, اصل اين است كه شما بتوانيد مادر بشويد خب يك مادر تحصيل‌كرده فرزند تحصيل‌كرده تربيت مي‌كند آن شش, هفت سالي كه اين كودك در اختيار مادر است از هر دوره دانشكده و دانشگاه و حوزه قوي‌تر است اين تمام خصوصيّاتي كه در دوران شيرخوار‌گي و مهر مادري به اين كودك تلقين مي‌شود افاضه مي‌شود هرگز در جاي ديگر نصيب نخواهد شد بنابراين مهم‌ترين و اصلي‌ترين كار براي يك زن مادر شدن است منتها تحصيلاتش را حفظ مي‌كند و با تحصيلات عاليه فرزند را مي‌پروراند و اداره مي‌كند.

در نوبت قبل اين مطلب هم اشاره شد كه مبادا طوري باشد كه اشتغالات فراوان اجتماعي و امثال اجتماعي باعث بشود كه انسان كودك را به مهدكودك بسپارد و ديگر هيچ! چرا شما مي‌بينيد در شهرهايي كه عاطفه حاكم است لطف و محبّت حاكم است اصلاً خانه سالمندان نمي‌سازند در آن هفته هم نقل كرديم كه يك سيّد بزرگواري در منطقه‌اي خدمات فراوان كرد مسجد ساخت حمام ساخت حسينيه ساخت بعد يك وقت گِله كرد كه من هر چه به اين مردم گفتم كه خانه سالمندان بسازيم اينها حاضر نشدند به من كمك كنند به او گفتم از اين مردم تشكر بكن كه به تو پول ندادند خب كسي كه حاضر نيست پدر و مادر خودش را به خانه سالمندان بدهد بايد از او تقدير كرد آن كسي كه بچه را به مهدكودك مي‌دهد آن بچه ديگر عاطفه درك نمي‌كند همين كه پدر و مادر سالمند شدند تحويل خانه سالمندان مي‌دهند تحويل خانه سالمندان يعني مرگ تدريجي پدر و مادر قرآن كه فرمود: ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ[27] فرمود پر پهن كن كه اينها را زير پر بگيري مبادا به خانه سالمندان بفرستي خب اين حرف را چه كسي مي‌پذيرد اين كسي كه دوران هفت ساله كودكي را با شير و مِهر مادر گذراند ولي بچه مهد كودكي همين كه بزرگ شد خب پدر و مادر را به خانه سالمندان مي‌فرستد ديگر او كه عاطفه درك نكرده كه او كه مهر نياموخته, بنابراين اگر قرآن است و اگر دستور ديني است تحصيل و علم سر جايش محفوظ است نيمي از جامعه كه زن‌اند همه امور خودشان, خودشان انجام بدهند ديگر احتياجي نباشد كه نامحرم در كارشان دخالت كند و اصلي‌ترين كار آنها مادر شدن است هيچ ممكن نيست جامعه‌اي را با مهدكودك بتوان اداره كرد جامعه را مادر اداره مي‌كند شير پاك اداره مي‌كند وقتي نماز مي‌خواند اين را در كنار سجاده‌اش بگذارد همين كه با مُهر او بازي مي‌كند با تسبيح او بازي مي‌كند در اين شش, هفت سال, با مهر و تسبيح آشنا مي‌شود اين دوتا ذكر خودش مي‌دهد دوتا ذكر ياد كودك مي‌دهد اينكه فرمود فرزندانتان را ياد بدهيد براي اينكه اينها حديث العهد بالاسلام‌اند خدا غريق رحمت كند سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را اين حديث نوراني در كتاب شريف توحيد مرحوم صدوق هست ايشان اين حديث را نقل مي‌كنند و تفسير و تحليل عقلي خوبي دارند اصل آن حديث اين است كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد نقل كردند كه بچه كه گريه مي‌كند او را نزنيد براي اينكه آن چهار ماه اول گريه بچه شهادت به وحدانيّت خداي سبحان است اين يعني چه؟! گريه چهار ماه دوم شهادت به رسالت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اين يعني چه؟! گريه چهار ماه سوم دعا به پدر و مادر است[28] اين يعني چه؟! مگر بچه بدون توحيد به دنيا مي‌آيد مگر خداي سبحان بچه را بي‌سرمايه خلق كرده فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[29] من چيز يادش دادم ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي[30] چه در سورهٴ روم چه در سورهٴ شمس فرمود بچه با سرمايه علمي به دنيا مي‌آيد بله علم حوزه و دانشگاه نصيبش نيست آن را در سورهٴ نحل فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً[31] اينهايي كه ما در حوزه و دانشگاه مي‌خوانيم اينها هم از يادمان مي‌رود در دوران كهنسالي خيلي از علما يك صفحه رساله ساده‌اي كه خودشان نوشتند نمي‌توانند بخوانند

من هر چه خوانده‌ام همه از ياد من برفت٭٭٭ الاّ حديث دوست كه تكرار مي‌كنم[32]

آن فقط مي‌ماند به اين درسهاي حوزوي و دانشگاهي خيلي اعتبار نيست ولي خب آن [سرمايه الهي] مي‌ماند فرمود من او را با سرمايه خلق كردم اين سرمايه را او دارد الآن پياده مي‌كند خدا را به وحدانيّت مي‌ستايد در چهار ماه اول بين خدا و خلق, پيامبر را با عظمت در چهار ماه دوم مي‌ستايد بين پيغمبر و خودش, پدر و مادر را در چهار ماه سوم مي‌ستايد اينكه فرمود: ﴿إِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ[33] اين است فرمود بچه هر چه گريه مي‌كند صادقانه است بيخود گريه نمي‌كند اگر هم لبخند زده صادقانه است مگر اينكه كسي مسير او را برگرداند فرمود ما طيّب و طاهر تحويل شما داديم اين حديث العهد بالاسلام است «كلُّ مولودٍ يُولَدُ علي الفطرة»[34] خب اين امانت الهي است اينها را مادرها حفظ مي‌كنند بنابراين مسئله مشورت در كلّ كشور يك مطلب است مشورت در مسائل اجرايي مردها يك مطلب است مشورت خود خانمها در كارهاي خودشان مطلب ديگر.

بعد فرمود حجاب و عفاف عظمت اينهاست چرا نگاه مرد به زن كافره البته بدون ريبه جايز است؟ براي اينكه او حرمتي ندارد چند مرد در خانه‌اي دارند زندگي مي‌كنند چرا نگاه كردن به اتاق اينها حرام است با اينكه نامحرم نيستند مگر نگاه كردن براي نامحرم بودن است؟! انسان حق ندارد وارد حريم خصوصي ديگري بشود كسي نمي‌تواند بگويد كه آن اتاق دانشجويان آنها حالا مردند من مي‌توانم سرك بكشم از لاي پنجره ببينم دارند چه كار مي‌كنند خب شما چه كار داريد ما چه كار داريم؟! نگاه به زن از قبيل ورود در حريم حرمت خاصّه است ولو نامحرم نباشد به بدن زن به موي زن نمي‌شود نگاه كرد ولو به قصد ريبه هم نباشد قصد ريبه كه خب همه جا مشكل دارد چون با حرام آميخته است همين نگاه را شما نسبت به زن كافره انجام مي‌دهيد چرا؟ براي اينكه او حرمتي ندارد او احترام ندارد او احترام خودش را از بين برد, بنابراين نگاه به زن, ورود در حريم خصوصي و كرامت اوست كاري به حجاب ندارد اين است كه گفتند خودش را بايد بپوشاند كه مبادا مورد نگاه قرار بگيرد ولو بي‌قصد. اين عظمت و جلال زن است كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در اين نامه فرمود حجاب اينها را رعايت كن «وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ» كاري كه شما مي‌تواني انجام بدهي حالا چرا به همسرت واگذار مي‌كني «وَ لاَ تُمَلِّكِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا» اين كارهاي خودش را بتواند انجام بدهد اين مي‌تواند دانشكده زنها را اداره كند جامعةالزهراء را اداره كند مجلس زنانه اداره كند استاد باشد تدريس كند تأليف كند سخنراني كند نيمي از كشور در اختيار اينهاست ديگر خب اينها را اداره كند اينكه كم نيست «فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَ لاَ تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا» مبادا او را وسيله كار قرار بدهي كه اگر كسي كار اداري داشته باشد از راه همسرت به شما بگويد اين كارها را نكن «وَ لاَ تُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا» به او بگويي تلفن بكند به او بگويي جواب تلفن را بده به او بگويي فلان پرونده را بخوان و او دخالت بكند اين كار را نكن براي اينكه خداي سبحان اينها را با عاطفه خلق كرد شما مي‌بينيد تأثير مناجات در اينها بيش از مرد است شما اين موطّأ مالك را بخوانيد خب اين از قديمي‌ترين كتابهاي اسلامي است بسياري از مردها در صدر اسلام هنوز شمشير دستشان بود عليه اسلام مي‌جنگيدند زنهايشان مسلمان شدند تأثيرپذيري زنها از مواعظ الهي اگر بيشتر از مردها نباشد كمتر نيست هنوز شوهر داشت عليه اسلام مي‌جنگيد زن مسلمان شد و حرف پيغمبر را گوش داد اين را مالك در موطّأ نقل مي‌كند. «وَ إِيَّاكَ وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ»[35] در بحثهاي قبل هم ما داشتيم غيرت از برجسته‌ترين فضايل اخلاقي است غيرت سه عنصر محوري دارد هويّت‌شناسي (يك) عدم ورود در حريم غير (دو) عدم اجازه ورود غير به حريم (سه) اين را مي‌گويند غيرت, غيرت يعني غيرزدايي انسان نه وارد حريم غير بشود نه اجازه بدهد كه غير وارد حريم او بشود چون دياثت هم به ترك غيرت برمي‌گردد ديگر. اين بيان نوراني حضرت امير هم كه قبلاً خوانده شد اين بيان در نهج‌البلاغه هست فرمود: «ما زَنيٰ غيورٌ قطُّ»[36] هرگز يك انسان باغيرت با نامحرم تماس نگرفت هيچ انسان باغيرت اين كار را نكرد هر كه كرد بي‌غيرت است چرا؟ براي اينكه غيرت معنايش اين است كه غير را به حريم راه ندهيم (يك) وارد حريم غير نشويم (دو) خب اين دو عنصر كه غيرزدايي است فرع معرفت هويّت است آدم بايد خودش را بشناسد حريم خودش را بشناسد تا آن دو كار را بكند انسان خيال مي‌كند كه «ما زَنيٰ غيورٌ قطُّ» يك معنايي است كه خيلي احتياج به توضيح دارد نه خير خيلي محتاج به توضيح نيست اصلاً غيرت معنايش غيرزدايي است نه دياثت با غيرت سازگار است نه زنا با غيرت سازگار است و شناخت اين دو عنصر هم فرع بر معرفت هويّت است آدم تا حدّ خودش را نشناسد كه نمي‌تواند از دو طرف سلب بكند. فرمود: «فَإِنَّ ذلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَي السَّقَمِ وَ الْبَرِيئَةَ إِلَي الرِّيَبِ» تعدّي, بدگماني آنها بد است افراط و تفريط بد است; اين بخش مربوط به زنها و خانواده و اينها بود.

بعد فرمود: «وَ اجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ» حالا وجود مبارك امام مجتبي كه مديريتي ندارد فرمود اگر مسئول شدي مدير شدي بايد براي هر فردي مسئوليتي قرار بدهي برنامه‌ريزي بكني (يك) مسئوليت طلب بكني (دو) او وادار به كار بشود (سه) شما كنترل و نظارت بكني (چهار) جواب بخواهي (پنج) اين طور نباشد كه مملكت را همين طور رها كني يا آن زيرمجموعه خودت را همين طور رها كني «وَ اجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَي أَنْ لاَ يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ» وقتي نظم رياضي در كار نباشد هر كسي كار را به ديگري واگذار مي‌كند اين تواكل متقابل يعني اين او را وكيل قرار مي‌دهد او اين را وكيل قرار مي‌دهد كارها متلاشي مي‌شود «وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ» قوم و قبيله و فاميلت را گرامي بدار براي اينكه تو با دست تنها كه نمي‌تواني كار بكني خدا تو را با اين عشيره قرار داد خب چه داعي داري فاميلها را برنجاني «وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ فَاِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ» تو اگر بخواهي پرواز كني با فاميلها و با قومت مي‌تواني پرواز كني «وَ أَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ» بالأخره تو اگر بخواهي روزي به جايي برگردي به همين اصل و قبيله و سند و خاندانت برمي‌گردي «وَ يَدُكَ الّتِي بِهَا تَصُولُ» اگر هم يك وقت دشمن حمله كرد تو بخواهي صولت نشان بدهي به وسيله قبيله و عشيره نشان مي‌دهي بعد در پايان فرمود: «اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِينَكَ وَ دُنْيَاكَ وَ اسْأَلْهُ خَيْرَ الْقَضَاءِ لَكَ فِي الْعَاجِلَةِ وَ الْآجِلَةِ وَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» فرمود دين تو دنياي تو همه اينها را نزد خدا به وديعه مي‌گذارم از خداي سبحان خير دنيا و آخرت را براي شما مسئلت مي‌كنم اين را وجود مبارك حضرت امير در پايان اين نامه نوشتند كه ان‌شاءالله اميدواريم آن دعاي پاياني حضرت شامل همه شما برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و بسيجي بشود و ذات اقدس الهي آن توفيق را به همه ما مرحمت كند كه اين معارف را بفهميم و باور كنيم و عمل كنيم و منتشر كنيم!

پروردگارا! امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما!

نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!

ارواح مؤمنان عالم، مخصوصاً امام راحل, شهداي انقلاب و جنگ و شهداي هسته‌اي كه خانواده‌هاي معزّز و محترمشان مهمان اين مجمع‌ و مهمان اين جمع‌اند (همه اين شهدا) را با شهداي كربلا محشور بفرما!

پروردگارا! امنيت مناطق مسلمان‌نشين مخصوصاً ايران، عراق، افغانستان، پاكستان، فلسطين، لبنان، سوريه، غزّه، يمن، تونس, بحرين، عربستان, مصر همه كشورهاي به‌پا خاسته خاورميانه (امنيت همه اينها) را در سايه وليّ‌ات تأمين بفرما!

بين ما و قرآن و عترت جدايي نينداز!

دشمنان نظام مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را مخذول و منكوب بفرما!

جوانهاي ما را مشمول ادعيه وليّ‌ات قرار بده!

فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان علي و اولاد علي قرار بده!

بين ما و قرآن و عترت در دنيا و برزخ و قيامت جدايي نينداز!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] ـ سورهٴ انشقاق, آيهٴ 6.

[2] ـ سورهٴ حاقه, آيهٴ 30.

[3] ـ سورهٴ بقره, آيهٴ 197.

[4] ـ سورهٴ نساء, آيهٴ 69.

[5] ـ بحارالأنوار, ج75, ص380.

[6] ـ سورهٴ قمر, آيهٴ 54.

[7] ـ سورهٴ قمر, آيهٴ 55.

[8] ـ سورهٴ حج, آيهٴ 46.

[9] ـ سورهٴ قمر, آيهٴ 54.

[10] ـ سورهٴ قمر, آيهٴ 55.

[11] ـ سورهٴ حجر, آيهٴ 47; سورهٴ صافات, آيهٴ 44.

[12] ـ سورهٴ تكاثر, آيات 5 و 6.

[13] ـ مثنوي معنوي, دفتر ششم.

[14] ـ سورهٴ سجده, آيهٴ 12.

[15] ـ سورهٴ طور, آيهٴ 15.

[16] ـ نهج‌البلاغه, خطبهٴ 193.

[17] ـ الكافي, ج1, ص98.

[18] ـ غررالحكم ودررالكلم, ص119, ح2086.

[19] ـ بحارالأنوار, ج67, ص196; صحيح (البخاري), ج6, ص20.

[20] ـ ر.ك: الخصال, ج1, ص42.

[21] ـ سورهٴ توبه, آيهٴ 40.

[22] ـ سورهٴ حديد, آيهٴ 4.

[23] ـ سورهٴ فتح, آيات 4 و 7.

[24] ـ سورهٴ شعراء, آيهٴ 62.

[25] ـ ر.ك: المستدرك (حاكم نيشابوري), ج1, ص48.

[26] ـ من لا يحضره الفقيه, ج2, ص616.

[27] ـ سورهٴ اسراء, آيهٴ 24.

[28] ـ التوحيد (شيخ صدوق), ص331; الميزان, ج16, ص188.

[29] ـ سورهٴ شمس, آيات 7 و 8.

[30] ـ سورهٴ روم, آيهٴ 30.

[31] ـ سورهٴ نحل, آًهٴ 78.

[32] ـ ديوان سعدي, غزل 421.

[33] ـ سورهٴ اسراء, آيهٴ 44.

[34] ـ الكافي, ج2, ص13.

[35] ـ موطّأ (مالك), ص370 و 371.

[36] ـ نهج‌البلاغه, حكمت 305.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق