19 09 2018 461964 شناسه:

جلسه درس اخلاق(ظهر عاشورا) (1397/06/29)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و أُجُورَكُم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عَلَيْهِ السَّلَام) وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عَلَيْهِ الصَّلاة وَ عَلَيْهِ السَّلَام)».[1]

مقدم شما بزرگوارانِ سوگوار و عزادار سالار شهيدان(سلام الله عليه) را گرامي مي‌داريم. از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم عزاداري همه شما بزرگواران را به أحسن وجه بپذيرد. مهمانان گرانقدر و ارجمندي كه از منطقه حضور پيدا كردند أجرشان با ذات أقدس الهي!

بهره رسمي كه قرآن و روايات به ما آموختند كه از اين مراسم جهانِ اسلامي استفاده كنيم دو چيز است: به ما گفتند اگر در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها كار علمي انجام مي‌دهيد، علم به تنهايي سودمند نيست بايد با وارستگي همراه باشد، علمِ بي‌وارستگي اگر زيانبار نباشد سودمند نيست. اينكه در بخش‌هاي فراواني از قرآن كريم فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم﴾[2]; يعني عالم حوزوي يا استاد دانشگاهي بايد عالم باشد؛ محقّق باشد علماً، متحقّق باشد عملاً تا بيراهه نرود و راه كسي را هم نبندد. نه از روحانيِ عالم بي‌عمل كاري ساخته است, نه از دانشگاهي محقّق بي‌تحقّق كاري ساخته است. اصرار قرآن كريم بر اينكه اگر كار علمي انجام مي‌دهيد، حتماً بايد با عمل صالح همراه باشد؛ منتها گاهي تزكيه را قبل از تعليم ذكر مي‌كند[3] و گاهي تعليم را قبل از تزكيه؛ آنجا كه مي‌فرمايد: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم﴾، نه براي آن است كه علم از وارستگي بالاتر است، علم مقدّم بر وارستگي نيست،  بلكه مقدّمه است, مقدمه يعني مقدمه! اگر كسي حوزه درس مي‌خواند يا دانشگاه مي‌رود، علمش مقدمه بر آدم شدن است نه مقدّم, لذا فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ﴾؛ اما آن بخش‌هايي كه تزكيه را بر علم مقدّم ميدارد، براي اينكه آدم شدن مقدّم بر عالِم شدن است، چه عالم حوزوي و چه عالم دانشگاهي. پس اگر كسي در محور دانش حركت مي‌كند، بايد بداند علم يك طرف قضيه است، آن آدميّت و بيراهه نرفتن و راه كسي را نبستن طرف دوم قضيه است.

اما آنچه مربوط به عاشوراي سالار شهيدان است: برخي‌ها خيال مي‌كنند عاشورا براي عبرت است، نه براي عَبره؛ اما سالار شهيدان فرمود من براي دو چيز شهيد شدم: هم براي عبرت, هم براي عَبره; عبرت گرفتن به آن عزاداري مي‌گويند كه حركت كند, پويا باشد, عبور كند از جهل به علم, از جهالت به هدايت, از كُندروي به اعتدال, از بيراهه رفتن به استقامت، اين را مي‌گويند عبرت, عبرت يعني عبور. آن عزاداري كه تماشا مي‌كند، او اهل عبرت نيست، او فقط مي‌نالد اهل اشك است، دو روز كه عاشورا سپري شد براي او اثري ندارد، چون او عبرت نگرفت، عبور نكرد، تماشا كرد. اصرار قرآن كريم بر اين است كه ﴿فَاعْتَبِرُوا، ﴿فَاعْتَبِرُوا، ﴿فَاعْتَبِرُوا[4]. شما اگر بخواهيد بررسي كنيد مي‌بينيد آيات فراواني است كه خدا فرمود عبرت بگيريد,[5] عبرت بگيريد يعني چه؟ يعني بايستيد؟ آدمِ ايستا كه اهل عبرت نيست، آن‌كه عبور كرد از رذيلت به فضيلت و فرشته‌خوي شد، او عبرت گرفت. پس حضرت فرمود من هم براي عبرت شهيد شدم و هم براي عَبره, «عَبره»؛ يعني آن‌قدر اشك فراوان بريزد كه از چشم به صورت بريزد. اين بيان نوراني حضرت است كه فرمود: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَة»[6]؛ من آن‌قدر اشك را دوست دارم كه كلّ صفحه صورت را پُر كند, چرا؟ اين اشك خاصيتش چيست؟ آن وارستگي خاصيتش روشن است، اما اين اشك خاصيتش چيست؟ پس آن‌كه مي‌گويد عاشورا براي عبرت است سخني گفته است، ولي ناقص است نه كامل, كمال در اين است كه عبرت با عَبره, عَبره يعني عبور, يعني اشك ريختن به قدري كه تمام صورت را پُر كند: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَة». فرمود اگر جامعه عادي هستيد، اهل حوزه و دانشگاه نيستيد، مردم عادي هستيد، به هر حال مردم عادي در مبارزات سياسي حتماً بايد شركت كنند، بيگانه را يقيناً بايد از مرز طرد كنند، اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است که فرمود سنگ را از همان‌جا كه آمد برگردانيد: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاء»[7]. شما بزرگواران فرزندانتان, برادرانتان اهل مبارزه سياسي بوديد، أجر همه شما با خدا و شهدايتان با شهداي كربلا, جانبازانتان با جانبازان كربلا، شما كار بزرگي كرديد و اين كار را نمي‌شود كار كوچك شمرد؛ منتها ما يك فردوسي نداريم كه انقلاب ما را, آن جنگ ما را, آن حماسه ما را تبيين كند. ما شعراي آئيني زياد داريم, اشك‌خواه زياد داريم, اشك‌ريز زياد داريم؛ اما فردوسي نداريم. مگر هر كسي فردوسي مي‌شود! يك حكيم اديبِ ادب‌پرورِ محقّقِ متحقّق مي‌خواهد تا ايران را حفظ كند، اين مي‌شود فردوسي. ما بعد از انقلاب فردوسي نداريم, شعراي آئيني زياد داريم, سينه‌زن زياد داريم, اشك‌ريز زياد داريم؛ اما مرد ميدان كه جنگ را معرفي كند, حماسه را معرفي كند, خاكريز را معرفي كند, غوّاصان را معرفي كند با حماسه نه با اشك!

دريد و بُريد و شكست و ببست ٭٭٭ يلان را سر و سينه و پا و دست[8]

 اين حرف فردوسي است درباره ايرانيان, بهتر از آن را هم همين فرزندان شما كردند، برجسته‌تر از اين را همين فرزندان شما كردند. ما يك فردوسي مي‌خواهيم كه جنگ ما را, دفاع ما را, انقلاب ما را با حماسه زنده كند، اين يك مطلب.

ايام انتخابات شد چهارتا «وطن، وطن» ميخوانند، اين كافي نيست، ما محقّقانه فردوسي مي‌خواهيم، اين يك كار ديگر است و اين كار را كرديد و اميدواريم هيچ بيگانه‌اي طمع نكند به ايران‌زمين حمله كند، چه اينكه دهان خيلي‌ها بسته شد؛ نه استكبار و نه صهيونيسم هيچ كس به خودش اجازه تجاوز به اين مرز و بوم را نمي‌دهد. اين كار, كار خوبي بود ـ ان‌شاءالله ـ ادامه مي‌دهيد. اما قرآن فرمود تنها كُشتن, جنگ, مبارزه و حماسه كافي نيست، اين براي برون‌مرزي است؛ آنچه داخله كشور را اداره مي‌كند ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[9] است. عاطفه, مِهر, محبّت, علاقه, اين زمينه يك كشورداري است، آن گلوله زمينه حفظ مرز و بوم است، اين اشك حفظ درون‌مرزي است. بنگريد ببينيد آن گلوله را داشتيم و كارمان به لطف الهي انجام شد؛ اما اين اشك را نداريم، ببينيد چه خطرهايي دامنگير ما شد! قرآن فرمود: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[10], اين ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ يعني چه؟ ما مي‌خواهيم بهره عاشورايي  ببريم. الآن همه ما اين داغ را داريم يا براي خودمان يا براي نوه‌هايمان, نه پسرانمان و نه دخترانمان در ازدواج موفق نيستند، اين تعارف ندارد. شما شايد در تمام اين منطقه سالي يك بار طلاق را نمي‌ديديد، الآن چرا طلاق زياد است؟ چرا پسرها دير ازدواج مي‌كنند؟ چرا دخترها اگر هم ازدواج كنند دير ازدواج مي‌كنند؟ چرا زندگي تلخ است؟ چرا به افسردگي ختم مي‌شود؟ چرا همه در خانه‌ها ناله دارند؟ چرا؟ براي اينكه ما اين ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ را كه دستور رسمي دين است و از عاشوراها شروع مي‌شود و از اين گريه‌ها شروع مي‌شود، اين را فراموش كرديم. الآن همه ما مي‌دانيم در كشور پانزده ميليون پرونده است، اين يك; اين پانزده ميليون كه با خودشان دعوا ندارند، با پانزده ميليون ديگر دعوا دارند، دو; پس سي ميليون دعوا دارند. اين سي ميليون هم كه در آسمان زندگي نمي‌كنند در شهر زندگي مي‌كنند، هر كسي با ديگري هر شب دعوا دارند، هر شب فحش مي‌دهند، ما شصت ميليون شب و روز فحش در خانه داريم! آن بيست ميليون يا بچه‌اند يا پيرزن يا پيرمردند، آنوقت شما دلتان مي‌خواهد طلاق نباشد! كشور را اشك اداره مي‌كند, عاطفه اداره مي‌كند, ادب اداره مي‌كند, گذشت اداره مي‌كند, صبر اداره مي‌كند، نه تا حرف زدي شكايت. مگر ما شبانه‌روز شصت ميليون دعوا نداريم! مگر ما شبانه‌روز شصت ميليون فحش نداريم! كسي كه در خانه پرونده دارد مرتب فحش مي‌گويد. حالا معلوم شد عاشورا يعني چه؟ حالا معلوم شد اشك يعني چه؟ حالا معلوم شد عاطفه يعني چه؟ ما اين سال‌هاي اخير زندگي نداريم. امام ـ كه ما وقتي وارد حرم شديم در و ديوار اين حرم را مي‌بوسيم ـ فرمود خانه‌اي كه با طلاق ويران شده اين بافت فرسوده به آساني ساخته نمي‌شود.[11] اگر جايي بافت فرسوده باشد شهرداري به هر حال ـ خدا به او خير بدهد! ـ زود مي‌سازد، چهارتا خانه خراب شد مي‌سازد. فرمود طلاق خانه را ويران مي‌كند و خانه‌اي كه با طلاق ويران شده به اين آساني ساخته نمي‌شود؛ هم آن مرد افسرده است, هم آن زن بيچاره افسرده است، اين زندگي نيست. حالا معلوم شد عاشورا يعني چه؟ اشك يعني چه؟ عاطفه يعني چه؟ مِهر يعني چه؟ روح مطهّر همه ائمه سر تا پا نوراني باشد، امام (سلام الله عليه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛[12] يكديگر را ترك نكنيد! حالا همين اين كار سنّت بسيار خوبي است؛ شما بزرگان از يك جايي تشريف آورديد و اين بزرگان هم آمدند خدمت شما، اين كار, كار خوبي است و بسيار سنّت خوبي است، اين رفت و آمدها بسيار خوب است. اما امام (سلام الله عليه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ شيعيان ما هستيد به سراغ يكديگر برويد, قهر نكنيد, فاميل‌ها را ترك نكنيد, صِله رحم واجب است. كسي كه عطوف و مهربان است نه بيراهه مي‌رود و نه راه كسي را مي‌بندد، چه رسد به اينكه اختلاس كند يا نجومي باشد يا احتكار كند. اين احتكار براي چيست؟ چون رحم نيست, چون اشك نيست. ما خيال مي‌كنيم اين اشك فقط براي بهشت است، البته براي بهشت هم هست؛ اما ما را رحيم مي‌كند، هرگز به ما اجازه احتكار نمي‌دهد كه ما داشته باشيم و كسي گرسنه باشد. وجود مبارك امام صادق, از ائمه ديگر هم نقل شد، از امام جواد و امام ديگر هم نقل شده كسي در بيابان دارد سفره پهن مي‌كند، فرمود اينجا چرا غذا مي‌خوري؟ عرض كرد مگر اشكال دارد؟ فرمود بله, اين حيوانات تو را مي‌بينند، تو داري غذا مي‌خوري و اينها گرسنه‌اند، برو در خانه‌ات غذا بخور! اين امام است, اين قبر بوسيدني نيست! آدم با اين فكر احتكار مي‌كند؟! عاشورا يعني اين! حضرت فرمود غذا مي‌خواهي بخوري برو در اتاق، در خيمه‌ات بخور، اينجا چرا سفره پهن كردي؟! اين همه پرنده‌ها و حيوانات تو را مي‌بينند و اينها گرسنه‌اند، اين دين است!

امام (سلام الله عليه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ با يكديگر قهر نكنيد، فاصله نداشته باشيد، صله رحم داشته باشيد و برويد به سراغ يکديگر، چرا؟ «فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا»؛ شما شيعيان ما هستيد، شما وقتي دور هم نشستيد حرف‌هاي ما را مي‌زنيد. حرف‌هاي شما چيست؟ فرمود حرف‌هاي ما يكديگر را به هم نزديك مي‌كند «فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْض‏»؛ احاديث ما شما را يكي مي‌كند, متّحد مي‌كند. همه ما شنيديم و گفتيم، بارها مي‌گوييم و درست هم هست مي‌گوييم: سنگ روي سنگ بند نمي‌شود، اين درست است؛ الآن اگر كسي بخواهد برجي بسازد, ساختماني بسازد، خانهاي بسازد طبقه اوّل كه سنگ گذاشت، طبقه دوم سنگ روي سنگ بيايد كه بند نمي‌شود. چه چيزي اين سنگ‌ها را به هم بند مي‌كند ساختمان مي‌شود, برج مي‌شود, حسينيه يا مسجد مي‌شود؟ يك ملات نرم, امام رضا(سلام الله عليه) فرمود دستورات ما آن ملات نرم است، دل‌ها را به هم مرتبط مي‌كند، آنوقت مي‌شويد يك كاخ مجلّل يك منطقه؛ گذشت, ادب, احسان, صبر, بردباري, وگرنه جامعه حسيني احتكار مي‌كند؟! اين با كدام عقل هماهنگ در مي‌آيد؟! هيچ يعني هيچ! اين فقط ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ مي‌شود، يك; «أشداء علي المسلمين» مي‌شود، دو. همان گلوله‌اي كه براي بيگانه‌ها مي‌زدند، الآن براي داخلي مي‌زنند، اين غذاي مردم را احتكار كردي براي چيست؟! چرا ما مانند موش باشيم؟! در قرآن فرمود بعضي مانند موش اهل پس‌انداز و ذخيره‌ هستند، چرا مانند كبك و كبوتر نباشيم؟! اين همه حيوانات كه بال بال مي‌زنند از منطقه‌هايي براي آب مي‌آيند با دست خالي مي‌روند با دست خالي مي‌روند، اما در مقصد پُر هستند, در راه پُر هستند، هيچ حيواني که بال زده و آمده بدون غذا نرفته! اين را قرآن گفت، فرمود اين كبوتر كه بال مي‌زند با دست خالي مي‌آيد من تأمين مي‌كنم، اين موش‌ها را هم من تأمين مي‌كنم، چرا ما موش باشيم؟! اين كار حسين‌بن‌علي(سلام الله عليه) است. حالا معلوم شد چرا علي‌اصغر را مي‌برد؟ معلوم شد چرا زينب را مي‌برد؟ چرا رباب را مي‌برد؟ براي اينكه اشك بگيرد, اشك سرمايه است, اشك عاطفه است, اشك گذشت است. مي‌بينيد هر جا كه اشك نيست، قهر است؛ اين جاهليت اينطور بود. شما تاريخ را بخوانيد، آن مورّخان صدر اسلام يعني براي هزار و يكصد سال قبل اينها آمدند گفتند وقتي جنگ بدر شد مسلمان‌ها پيروز شدند، مشركين تصميم گرفتند گريه نكنند، آن ملحدان سران شرك گفتند گريه براي كشته‌ها قدغن است، هيچ كس حق نداشت براي كشته‌اش گريه كند. يك وقت ديدند پيرزني دارد گريه مي‌كند گفتند برويد بگيريد, گريه قدغن است. رفتند ديدند كه نه, اين پيرزن براي كشته خودش براي پسر خودش گريه نمي‌كند، شترش گُم شده دارد گريه مي‌كند، گفتند عيب ندارد. براي كشته‌ها گريه نكنيد, گفتند چرا؟ براي اينكه عُقده بماند بماند بماند تا ما جگر حمزه را در بياوريم و اين كار را كردند. آدمِ باعُقده وقتي مسلّط شد كار هند جگرخوار را مي‌كند. اشك، آدم را معتدل مي‌كند. اين براي هزار سال و دو هزار سال و سه هزار سال و يك ميليون سال قبل نيست. اشك, آدم را معتدل مي‌كند, عطوف مي‌كند, مهربان مي‌كند، اگر نشد عُقده‌اي مي‌شود. حالا حمزه را كشتيد بسيار خوب! حالا جگرش را در بياوريد و بگذاريد لاي دندانتان، اين براي چيست؟! براي اينكه آن عقده را تأمين ميكند. يك پيرزن حق ندارد براي پسرش گريه كند مي‌گويند قدغن است، وقتي كه معلوم شد نه, او چون شترش گم شد دارد گريه مي‌كند، گفتند عيب ندارد، براي پسرش گريه نكند. جگر حمزه را نه تنها با شمشير در بياوريم، بلکه بگذاريم لاي دندان, همين كار را كردند. اينکه در زيارت عاشورا مي‌گوييم «وَ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَاد»،[13] حالا معلوم مي‌شود اين تنها يك كبد و يك جگر نبود، چون «اكباد» جمع است. تنها جگر حمزه را كه در نياوردند، حالا حمزه معروف شد، اين كار را كردند. عاشورا آن سِمت را دارد كه ما اين شصت ميليوني كه شب و روز در خانه جنگ دارند به شش نفر برسانيم، اين كار عاشوراست و مي‌تواند اين كار را بكند. يك قدري كسي بوق زده, كسي حرفي به ما زده فوراً شكايت، اين براي چيست؟! چهارتا بزرگ‌ترها بنشينند چهارتا حرف بزنند اين را اصلاح كنند، آنوقت هم پسران ما خوب ازدواج مي‌كنند, هم دختران ما خوب ازدواج مي‌كنند، ما يك زندگي راحتي داريم. اين است كه ما در زيارت اينها مي‌گوييم: «كَلَامُكُمْ نُور»،[14] اين امام گفت هر جا طلاق بيايد اين بافت فرسوده به آساني ساخته نمي‌شود، چرا بچه‌هايمان را اينطور تربيت كنيم؟! اينها جگرگوشه ما هستند. هر وقت آدم پسرش را ببيند که زنش را طلاق گرفته حالا گريه نمي‌كند، ولي جگرش كه مي‌سوزد؛ مي‌بيند دخترش بي‌همسر شده جگرش مي‌سوزد، به هر حال ما انسان هستيم, حالا گريه نمي‌كنيم ولي مي‌بينيم وقتي دخترمان بي‌همسر شد جگرمان مي‌سوزد. اين راه دارد.

بنابراين ما از الآن تصميم بگيريم كه عاشورا هم مركز عبرت است و هم مركز عَبره; عبرت يعني عبور كردن ما از زشتي به زيبايي, از جهل به علم, از ظلم به عدل و مانند آن. عَبره يعني آن‌قدر اشك بريزيم كه بشويم عطوف, ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّار﴾. الآن ما با بيگانه‌ها كاملاً اشدّاء هستيم چه با آمريكا, چه با صهيونيسم, چه با اقمار و اذنابشان؛ اما ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ را ما نداريم. ما آن را داريم، نسبت به بيگانه ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّار﴾ هستيم؛ اما نسبت به درونمان اهل عبرت و اهل عاطفه باشيم، اين را كم داريم.

من مجدداً مقدم تك تك شما بزرگواران منطقه و مهمانانمان را گرامي مي‌دارم. دو جمله هم بعدازظهر عاشوراست ذكر مصيبت بخوانيم. يكي از برادرزاده‌هاي أبي‌عبدالله(سلام الله عليه) از سكينه خاتون خواستگاري كرد. فرمود بچه‌هاي من همه در مسيرند، اما تو نمي‌تواني با سكينه ازدواج كني «کَانَ الغَالِبُ عَلَيهَا الاستغراق في الله».[15] عرض كرد چرا عموجان؟ فرمود او غالباً نزد خداست, غالباً به ياد خداست, غرق در جمال و جلال الهي است، تو يك خانم مي‌خواهي كه به هر حال زندگي‌ات را اداره كند، اين خانم خانه‌دار نيست. چطور شد كه وجود مبارك سيدالشّهداء(سلام الله عليه) درباره دخترش اين حرف را زد؟! مي‌دانيد همه اينها آمدند قتلگاه كنار بدن مطهّر, فقط سكينه شنيد أبي‌عبدالله فرمود به شيعيان ما سلام برسان. اگر حضرت گفت چرا ديگران نشنيدند؟ اگر با اين زبان گفته بود، حالا اين زبان يا روي ني بود، به هر حال گفت، فرمود: «شِيعَتِي مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَيَّ عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي»[16] بگوييد يا حسين! آب كه مي‌خوريد به ياد من باشيد. اين همه بودند، چرا نشنيدند؟ مگر هر گوشي آن صداي ملكوتي را مي‌شنود، فقط سكينه شنيد؛ پس معلوم مي‌شود اين يك فرد عادي نبود. سكينه(سلام الله عليه) گفت پدرم در قتلگاه اين را گفت كه هر وقت آب مي‌نوشيد بگوييد يا حسين! اين يك تربيت شبانه‌روزي است. آن حضرت كه نيازي به ما ندارد، حضرت از كار شما يقيناً خوشحال است, چرا؟ چون ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾[17] شما راهيان آن حضرت هستيد. حضرت خوشحال است كه عزاداراني دارد مانند شما ـ إن‌شاءالله ـ  و بشارتش هم اين است كه ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[18]؛ ـ ان‌شاءالله ـ دنياي شما, آخرت شما تأمين است، هيچ خطري شما را تهديد نمي‌كند و شهدا خوشحال‌اند كه شما راهيان راه آنها هستيد.

حالا ببينيد زينب كبرا(سلام الله عليها) با وجود مبارك زين‌العابدين(سلام الله عليه) چگونه با يكديگر رفتار مي‌كنند. يكي از اين دو كنار اين بدن بي‌سر خيلي بي‌تابي مي‌كند، ديگري مي‌گويد غصّه نخور اينجا شهر مي‌شود، اينجا آباد ميشود «وَ كَأَنِّي بِالْأَسْوَاقِ»؛[19] اينجا شهر مي‌شود، الآن اينجا بيابان است. حالا كم كم عصر عاشورا كه شد گفتند به طرف خيام حسيني حمله كنيد. مظلوميت وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) را نگاه كنيد! دامن يكي از اين بچه‌ها آتش گرفت، يك عربي آمده اين آتش را خاموش کرد، اين دخترك ديد كه نسبت به او محبّت كرد، گفت يا شيخ! راه نجف كجاست؟ نجف بيابان است! نجف چه خبر است! نمي‌دانستند قبر حضرت امير(سلام الله عليه)  آنجاست، از ترس ساليان متمادي قبر علي(سلام الله عليه)  مخفي بود، فقط بچه‌هاي أبي‌عبدالله(سلام الله عليه)  مي‌دانستند نجف چه خبر است. گفت نجف يك بيابان است، نجف مي‌خواهي بروي چه كار كني؟! گفت ما كه بي‌صاحب نيستيم. تا آن روز اين مرد نشنيده بود قبر علي‌بن‌ابيطالب(سلام الله عليه) در نجف است! حالا اينها ريختند و دارند خيمه‌ها را غارت مي‌كنند. اين زينب كبرا(سلام الله عليها) چه حالتي دارد از يك طرف بايد مواظب بچه‌ها باشد، از طرفي به حسب ظاهر پرستار رسمي زين‌العابدين(سلام الله عليه) است گفت:

همي ترسم كه آتش برفروزد ٭٭٭ ميان خيمه بيمارم بسوزد[20]

«اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَيْنِ وَعَلي‏ عَلِي بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلي‏ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلي‏ اَصْحابِ الْحُسَيْنِ»

نسئلك اللّهم و ندعوك بأسمك العظيم الأعظم الأعزّ الأجلّ الأكرم يا الله و يا الله ... .

پروردگارا تو را به أسماي حُسنايت قسم, تو را به صُحُف آسماني‌ات قسم, تو را به انبيايت قسم, تو را به اوليايت قسم, تو را به شهدايت قسم, تو را به قرآن و عترتت قسم, تو را به آنچه نزد تو قسم خوردنش سودمند و مؤثر است قسم, نظام ما, مملكت ما, ملّت ما, اين عزاداران ما, همه عزاداران را در سايه وليّ‌ خود حفظ بفرما!

آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت ما و ملّت ما و مملكت ماست به ما مرحمت بفرما!

مشكلات اقتصادي مملكت, مشكلات ازدواج جوان‌ها, مشكلات خطر طلاق و ساير مشكلات را تو را به عزّت قرآن و عترتت قسم، به قدرت خودت قسم, به كرامت قرآن و عترت قسم، همه اين مشكلات را در سايه لطف امام زمان برطرف بفرما!

نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملّت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!

مشكلات دولت و ملّت و مملكت را، مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها به عزّت و قدرت خودت برطرف بفرما!

خطرات فرض شده و غير فرض شده, پيش‌بيني شده و پيش‌بيني نشده، همه را به استكبار و صهيونيسم برگردان!

اين كشور وليّعصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

اين دعاهايي كه شده است از دل‌هاي پاك عزاداران حسيني برخاست، در حقّ همه مسلمان‌هاي عالم مستجاب بفرما!

فرزندان ما را و جوانان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان علي و اولاد علي قرار بده!

اين عزاداري را ذخيره دنيا و آخرت همه ما قرار بده!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»



[1]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص772.

[2]. سوره بقره، آيه129.

[3]. سوره آل عمران، آيه164؛ سوره جمعه، آيه2.

[4]. سوره حشر، آيه2.

[5]. سوره آل عمران، آيه13؛ سوره يوسف، آيه111؛ سوره نور، آيه44.

[6]. كامل الزيارات، النص، ص108.

[7]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت314.

[8]. شاهنامه فردوسي، بخش سوم.

[9]. سوره فتح، آيه29.

[10]. سوره فتح، آيه29.

[11]. وسائل الشيعه، ج18، ص30؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِيمَةِ أَيِّمَةٍ وَ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُعْمَرُ بِالنِّكَاحِ وَ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُخْرَبُ فِي الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ يَعْنِي الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلَام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَكَّدَ فِي الطَّلَاقِ وَ كَرَّرَ الْقَوْلَ فِيهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ».

[12]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص186.

[13]. كامل الزيارات، النص، ص178.

[14]. من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص616.

[15]. مقتل الحسين(ع)، مقرّم، ص 307.

[16]. المصباح للكفعمي(جنة الأمان الواقية)، ص741.

[17]. سوره آل عمران، آيه170.

[18]. سوره آل عمران، آيه170.

[19]. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، ص77.

[20]. عباس حسينی جوهری.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق