أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ (۷۶) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ (۷۷) فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ (۷۸) لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ (۷۹) تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ (۸۰) أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنتُم مُدْهِنُونَ (۸۱) وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ (۸۲)﴾
عدهای بر آن توهم بودند که قرآن کریم ـ معاذالله ـ سِحر است یا شعر است یا کهانت است یا فریه و مانند آن است. ذات اقدس الهی بعد از آن همه معارف، سوگند یاد میکند که این هیچ کدام از آنها نیست این قرآن کریم است. وقتی فرمود: ﴿وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ﴾، دارد این کتاب الهی را معرفی میکند: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ﴾؛ یعنی «ما هو بِسحر و ما هو بِشعر و ما هو بِکهانة و ما هو بِفریه بل ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ﴾».
مطلب دیگر آن است که اگر فرمود: ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ﴾،[1] محور کرامت را هم قرآن قرار داد. پس کسی که تالی قرآن است، عالم به قرآن است، عامل به قرآن است، حافظ قرآن است در مسیر تقوا قرار گرفته است. هر کس در این امور پیشروتر باشد اکرم خواهد بود، زیرا محور کرامت شده قرآن، پس کسی که قرآنی بیندیشد و عمل کند میشود کریم و اگر بهتر باشد میشود اکرم و چون قرآن عِدل عترت است و عترت عِدل قرآن است هر جا سخن از وصف قرآن کریم است وصف عترت خواهد بود و هر جا وصف عترت است وصف قرآن کریم هم خواهد بود؛ لذا در همین بخش اینها را با هم هماهنگ کرده است که فرمود: ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ و مطهّرون را هم در سوره مبارکه «احزاب» معرفی کرد که اهل بیت هستند. ﴿إنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾؛[2] البته شاگردان اهل بیت به برکت اهل بیت از معارف قرآن کریم این امور را فرا میگیرند و عمل میکنند و به دیگران منتقل میکند. پس ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ﴾، یعنی «ما هو بِسحر و لا بِشعر و لا بِکهانه و لا بِفریه» و مانند آن.
مطلب دیگر آن است که وقتی ذات اقدس الهی این کتاب را به کرامت معرفی کرد، چه اینکه فرمود این کتاب عزیز است،[3] این کتاب حکیم است؛ قرآن را به حکمت معرفی کرده است. اوّلین آیه سوره مبارکه «یس» این است که ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ﴾، اگر این کتاب حکیم است که هست، اگر این کتاب کریم است که هست سفره حکمت و کرامت پهن کرده است. هیچ کس ممکن نیست وارد این سفره بشود و ناامید برگردد، چون کریم است هیچ کس را رد نمیکند و چون حکیم است معارف را به آنها عطا میکند. حکمت هم ﴿وَ مَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً﴾.[4] خیلی از چیزها را ذات اقدس الهی به عنوان حکمت معرفی کرده است. پس چون حکیم است، غذاهای این سفره حکمت است؛ چه حکمت نظری چه حکمت عملی. چون کریم است، کسی را محروم نمیکند. کسی که فقیه است، فقیهانه کنار این سفره میرود فقه یاد میگیرد. کسی که متخلّق است علم اخلاق میخواهد از این قرآن یاد میگیرد. کسی که علم حقوق میخواهد از این قرآن یاد میگیرد. کسی که علم حکمت میخواهد، از این قرآن یاد میگیرد. پس خود این کتاب، کتاب حکیم است؛ یعنی سفره او این معارف را به همراه دارد، یک؛ خود این سفره کریمانه است، هیچ کس را ناامید نمیکند، ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ﴾، با اینکه هم عزیز است در بخشهای دیگر، هم حکیم است و این کرامت را هم میگوید قرآن از ذات اقدس الهی دارد که بخشی از این نمونهها گذشت. خداوند پروردگارش را به کریم معرفی کرد؛ یعنی قرآن خدای سبحان را به وصف کَرم معرفی کرد. خدا کریم است، پیغمبر کریم است، آورنده این کتاب؛ یعنی سلسله جلیله فرشتگان کریماند. این ﴿بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾[5] هست، در سوره مبارکه «حاقه» فرمود: ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَ مَا لاَ تُبْصِرُونَ ٭ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ٭ وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلاً مَا تُؤْمِنُونَ ٭ وَ لاَ بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ ٭ تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾،[6] مبادا کسی خیال کند که ـ معاذالله ـ این کتاب کتابی است که پیغمبر آورده، چون خدا در قرآن فرمود این قول رسول کریم است! چون همه این آیات منسجم است فرمود رسول این را میگوید نه حرف، حرف اوست. حرف شاعرانه نیست، حرف خود پیغمبر نیست، حرف کاهنانه نیست، بلکه ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾. این سخنگوی خداست. برخیها ـ معاذالله ـ خواستند بگویند قرآن کلام پیغمبر است گفته پیغمبر است. فرمود پیغمبر سخنگوی ماست این ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، البته پیغمبر دارد سخن میگوید، ولی سخن او نیست. ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ﴾؛ یعنی او سخنگوی ماست نه این کتاب، کتاب اوست. ﴿وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلاً مَا تُؤْمِنُونَ ٭ وَ لاَ بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ ٭ تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، بعد هم میفرماید این سخنگو اگر ذرّهای کم و زیاد بکند ما رگ حیاتش را قطع میکنیم. این معلوم میشود کتاب، کتاب او نیست. ﴿لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ﴾،[7] ما بلایی به سر او درمیآوریم که به سر احدی درنمیآوریم. خدا سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! در جلسه درس از ایشان سؤال کردند که این تهدیدی که خدا میکند که اگر او کلمهای به نام ما جعل بکند و به ما اسناد بدهد ما او را به این وضع عذاب میکنیم، چطور با کسانی که متنبّئ بودند و ادعای نبوت کردند با آنها کاری نکرد؟ خیلیها بودند که مدعیان دروغین بودند. فرمودند کذب آنها برای رسوایی آنها بس است؛ اما ذات اقدس الهی اعجاز خود را به دست پیغمبر داد، این یک؛ سکه قبولی به قول او زد، این دو؛ این شده «وجیه الملّة»، شده «مقبول القول». حرف او به عنوان حرف دین پذیرفته است. ـ معاذالله ـ اگر در چنین فاز و فضایی او ذرهای تخلّف بکند مردم به عنوان دین قبول میکنند آن وقت ما رگ حیاتش را قطع میکنیم. بله آمار متنبیان کم نیست؛ اما کسی که حالا مقبول شد ما به او معجزه دادیم از طرف ما سخنگوست و اعلام کردیم که او سخنگوی ماست او اگر در این شرایط ـ خدای ناکرده ـ پایش بلغزد ما به او مهلت نمیدهیم. وگرنه هیچ کس برای متنبّیان حرمتی قائل نبود، دروغگویانی بودند که آمدند و رفتند ما با آنها معجزه ندادیم، مرتّب علیه آنها آیات فرستادیم آنها را محکوم کردیم، گفتیم دروغ میگویند.
پس این صدر و ساقهاش نشان میدهد که قرآن کلام خداست و وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) سخنگوی خداست ذرّهای از سخنان او در این کتاب نیست، ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾،[8] فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ﴾؛ یعنی او سخنگوی ماست. ﴿وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلاً مَا تُؤْمِنُونَ ٭ وَ لاَ بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ﴾ بلکه ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، و اگر این سخنگو ذرّهای کم و زیاد بکند ما رگ حیاتش را قطع میکنیم، برای اینکه ما معجزه خودمان را دادیم دست او. حرف او الآن حرف مقبول است؛ یعنی همه میتوانند به حرف او احتجاج کنند اگر در چنین فضایی ـ خدای ناکرده ـ پای او بلغزد ما به او مهلت نمیدهیم.
پرسش: انبیایی که صاحب کتاب بودند هم چنین تهدیدی شدهاند؟
پاسخ: اگر کتابهای اصلی آنها در دست ما باشد هم یقیناً همین تهدید شده است فرمود خدای سبحان دین خود را رایگان به دست کسی نمیدهد و درباره دین هیچ مسامحه نمیکند حالا این ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾[9] را هم میخوانیم. فرمود اینجا جای مسامحه نیست، چون تنها راهی که این جامعه بشری را به ابد میرساند همین است. این قابل بخشش نیست، این اگر افتاد که یکسال و دوسال نیست. سرنوشت این ملّت برای ابد به هم خورده است این چیزی نیست که حالا بعد جبرانپذیر باشد؛ لذا به هیچ وجه قابل مسامحه نیست. ﴿لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ﴾.
پرسش: این ﴿لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ﴾ ترکیباش این طور نیست که قول برای رسول است، بعد «تنزیل» معنا باشد؟
پاسخ: رسول «بما أنه رسول» حرف مرسِل را میزند. یک وقت میگوییم این قول ابن عبدالله است، قول زید است، حالا باید توجیه بکنیم؛ اما وقتی گفتیم قول رسول؛ یعنی قول سخنگوست. این تعلیق حکم به وصف مشعر به علیت است؛ این سخنگوی ماست. وقتی گفتیم سخنگوی ماست یعنی از خودش نمیگوید. معصوم که هست مصون از خطای فکر، معصوم از خطیئه در عمل، این سخنگوی ماست. اگر گفتیم قول رسول است رسول «بما انه رسول» حرف مرسل را میزند حرف خودش را نمیزند.
پرسش: در معنا این طور هست، ولی در لفظ این طور نیست.
پاسخ: چرا! برای اینکه قول است، قول برای لفظ است. اگر گفتیم قول است؛ یعنی لفظاً و معناً این است. این قولِ رسول است. یک وقت است که ما میگوییم مطالب را میگوید آن وقت میشود نظیر روایات یا نظیر احادیث قدسی. روایات هم قول الله است؛ اینکه نماز را این طور بخوانید روزه را این گونه بگیرید حج را این طور، همه اینها حرف الله است؛ نماز ظهر باید چهار رکعت باشد، عصر باید چهار رکعت باشد دین این است. به ذات مقدسش اجازه دادند که شما این مطلب را به هر لفظی که مردم میفهمند بگو، بله میفهمند؛ اما قرآن را فرمود هیچ کلمهای هیچ چیزی از لبان مطهّرت در نیاید، مگر آنچه در قلبت وارد شده است: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾،[10] قلب تو هم معصوم است، این مسیر هم مسیر عصمت است ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[11] از قلب تا قالَب، از دل تا زبان، این مسیر هم مسیر معصوم است ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾؛ تو معصوم از سهوی، تو از معصوم از عمدی، تو معصوم از جهلی، تو معصوم از جهالتی. آنچه از لبان مطهّرت درمیآید حرف ماست. بعداً که به سطح جامعه رسید حجت بر مردم تمام شد یا قبول یا نکول، مردم مختارند، ولی ما میگوییم که راه این است بهشتی هست جهنمی هست مردم آزادند چون کمال در آزادی است؛ اما سعادت در انتخاب راه حق است هیچ کس را ما مجبور نمیکنیم که بهشت بروند ولی راهنمایی میکنیم میگوییم اگر نرفتید بگیر و ببند هست، ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[12] هست، ولی شما مختارید، ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾[13] تا گوش مردم حرف ماست از آن به بعد اختیار با مردم است وقتی که این سخن میگوید بین لبان مطهّر حضرت و گوش جامعه احدی فاصله نیست. به گوش جامعه صحیحاً حرف ما میرسد.
پرسش: آیه سوره «حج» میگوید که ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی﴾.[14]
پاسخ: ﴿إِلاّ إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ﴾،[15] شیطان نمیگذارد که حرف آنها در جامعه پیاده بشود عمل بشود بله همین کار را هم میکند. انبیا که آمدند راهنمایی کردند عدهای پذیرفتند عدهای نپذیرفتند. آنهایی که نپذیرفتند به وسیله نفس اماره بود، به وسیله القائات شیطان بود، اینهاست. ﴿إِلاّ إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ﴾، وجود مبارک پیغمبر آرزویش این است که مردم این را بپذیرند. فرمود: با آرزو حلّ نمیشود، شما باید تبلیغ بکنید حالا یا قبول میکنند یا نمیپذیرند. فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ﴾، رسول «بما انه رسول» هیچ حرفی ندارد مگر حرف مرسل و اگر کم و زیاد بکند کیفر تلخ به اتنظار اوست. در آیات محل بحث سوره مبارکه «واقعه» و همچنین در بخش پایانی سوره مبارکه «حاقّه» دارد: ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾؛ این ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، یعنی این حقوق بشر است. اختصاصی به مسلمین ندارد، اختصاصی به موحّدین ندارد برای جامعه انسانی است جامعه انسانی هم در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید سه قسم است: یک عده مسلماناند؛ یک عده اهل کتاباند، مثل یهودی و مسیحی و مجوسی؛ یک عده کافر هستند حالا یا مشرکاند یا ملحد. فرمود برای ملحدان و مشرکان هم ما پیام داریم. ﴿رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾[16] دارد سخن میگوید؛ یعنی دارد تربیت میکند جهان را؛ لذا در آیه هشت سوره مبارکه «ممتحنه» میفرماید کفاری که کاری با شما نداشتند با آنها با عدالت رفتار کنید آنها را هدایت کنید سخنرانی کنید، روابط داشته باشید. ﴿لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ﴾؛ آنهایی که تحریم نکردند فشار نیاوردند علیه شما کار نکردند با شما جنگ راه نینداختند ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾، ولو حالا کسی دین نداشته باشد یک سلسله دستورهایی است که این دستورها برای آنها هم نافع است ما گفتیم به تعهّدات عمل کنید ما گفتیم وقتی حرف میزنید ادیبانه حرف بزنید: ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[17] ما گفتیم: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾[18] شما میخواهید درس بگویید حتماً مطالعه کافی بکنید وگرنه وقت مردم را تلف نکنید. چه مسلمان چه کافر، این برای دانشگاههای اسلامی است دانشگاههای کفار است. به یک استاد دانشگاه میگوید حالا کافری باش، وقتی وارد کلاس میشوی با مطالعه وارد بشو: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾. این «اشیاء» جمع شیء است ما مفهومی جامعتر از شیء نداریم، یک؛ جمع هم بسته شد شده اشیاء؛ فرمود هیچ چیزی از مردم را کم نگذارید. حالا تنها اقتصاد نیست مسائل سیاسی هست تجاری هست امنیتی هست فرهنگی است. کسی که میخواهد سخنرانی کند در مجلسی. دعوت کردند این همین طور به حافظه خود تکیه کند بدون اینکه مطالعه کند بیاید چیزهایی تحویل مردم بدهد، این آیه میگوید این کار را نکن. وقتی میخواهی سخنرانی کنی مطالعه کن آیهای، حدیثی و یک جملهبندی مناسب آن مجلس و گرنه وقت مردم را تلف بکنی با قصّه و خواب، این کار درست نیست، ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ از این جامعتر؟ این میشود حقوق بشر؛ لذا فرمود: ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾. میخواهد درس بگوید حتماً باید شب گذشته مطالعه دقیق کند که وقت شاگرد را تلف نکند. وقتی میخواهد سخنرانی بکند وقتی میخواهد مقاله بنویسد وقتی میخواهد جلسهای را اداره بکند وقت کسی را تلف بکند مال مردم را کسی تلف بکند، اینها را قرآن تحریم کرده؛ لذا فرمود این حرف، حرف جهانی است ﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، یک پیام جامعی دارد که هم در سوره مبارکه «حاقه» آمده هم در سوره مبارکه «واقعه» که محل بحث است آمده. پس رسول، رسول کریم است؛ قرآن، قرآن کریم است؛ آورنده ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ خدا هم که ﴿بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ﴾، ذات اقدس الهی کریم است و محور کرامت هم قرآن است هر کسی قرآنیتر شد، میشود اکرم. قرآن دو قسم است یک قرآن صامت داریم همین که در محضر او هستیم، یک قرآن ناطق داریم که اهل بیت عصمت و طهارتاند، اینها دو تا نور نیستند؛ لذا فرمود هر چه ما گفتیم مطابق قرآن است و عرضه کنید بر قرآن کریم. در همین آیات محل بحث هم فرمود: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ٭ لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، در پایان سوره «بروج» دارد: ﴿بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ ٭ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ﴾، اینجا دارد: ﴿فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾. مجد و عظمت هم در همین کتاب است اگر کسی بخواهد مجد پیدا کند بزرگ بشود با همین کتاب است.
بنابراین چون سفره کرامت پهن کرده، هیچ کسی را ناامید نمیکند کسی نمیتواند بگوید این کتاب سخت است من نمیتوانم بفهمم، نه این طور نیست این دلپذیر هم هست مطابق با فطرت هم هست یک کتاب دشواری نیست. فرمود: ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾.[19] فرمود این آسان است، این چهار مطلب قبلاً گذشت یکی یُسر در برابر عُسر است؛ یکی ثقل در برابر خفّت است. فرمود این کتاب ثقیل است؛ یعنی وزین است؛ یعنی خفیف نیست، بیمغز نیست. ﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلا﴾؛[20] وزین است؛ اما خفیف، بیمغز، سبک نیست. ثقیل در مقابل خفیف است. ثقیل به معنای سخت نیست به معنی وزین است. این دو در مقابل هم است؛ یکی صفت ثبوتی قرآن است؛ دیگری صفت سلبی؛ یعنی وزین است سبکمغز نیست. آن دو وصف دیگر: ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾، برای پذیرش آسان است دلپذیر است مطابق با فطرت است دشوار نیست یسیر است عسیر نیست عُسر نیست دشوار نیست، کسی نمیتواند بگوید من نمیتوانم قرآن بفهمم. حرف دل انسان را میزند، چون حرف دل انسان را میزند میشود دلپذیر، میشود یسیر. عسیر و دشوار نیست. وزین است و سبک نیست. اینجا هم فرمود این کتاب ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، مطهّرون را هم قرآن کریم مشخص کرد، فرمود چه چیزی پلیدی است؟ یک؛ فرمود خیلیها به دنبال پلیدی میروند، دو؛ قهراً خیلیها از قرآن کریم محروماند، این سه. چه چیزی پلیدی است؟ در سوره مبارکه «حج» و امثال حج فرمود اینها آلودهاند؛ آیه سی سوره مبارکه «حج» این است: ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ﴾، وثن و صنم، اینها رجز هستند آلودهاند، ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾[21] هم همین است و هیچ بتی بدتر از بت نفس نیست. این بیان نورانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»[22] برای همین است. این غرور و این هویٰ آدم را تا به خاک نبرد رها نمیکند. وقتی انسان را با خاک یکسان کرد دیگر دست از آدم برمیدارد. حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»، این میشود هواپرستی. فرمود که هواپرستی، بتپرستی، صنمپرستی این رجس است. رجس و نجس معنوی را هم فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾. در بخش پایانی سوره مبارکه «یوسف» آیه 106 فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾؛[23] اکثر مؤمنین مشرکاند! در بحثهای قبل هم حرف صدر الدین قونوی[24] گذشت که هیچ کس گناه نمیکند مگر اینکه مشرک است؛ منتها توجه نمیکند، چرا مشرک است؟ برای اینکه اگر کسی حالا دارد یک گناه میکند یک وقت به جهت سهو است یک وقت به جهت نسیان است حالا چه حکم چه موضوع، به جهت سهو باشد یا به جهت نسیان باشد یا به جهت جهل علمی باشد جهالت عملی باشد اضطرار باشد اکراه باشد الجاء باشد همه اینها با حدیث رفع[25] برداشته شده است. «رُفِعَ ... مَا لَا یَعْلَمُونَ»،[26] «رُفِعَ ... مَا اضْطُرُّوا»، «رُفِعَ ... مَا اسْتُکْرِهُوا»[27] اینها دیگر گناه نیست. آنجایی که عالماً «بالحکم و الموضوع» عامداً بدون إکراه بدون اضطرار دارد نامحرم را نگاه میکند این معنایش چیست؟ معنایش این است که خدایا! تو گفتی: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا﴾،[28] ولی من نظرم این نیست باید عمل کنم. حرف صدر الدین قونوی این است که هیچ کسی گناه نمیکند ﴿إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾، این روایاتی که دارد: «لَا یَزْنِی الزَّانِی ... وَ هُوَ مُؤْمِن»،[29] «لَا یَغْتَابُ»[30] به همین برمیگردد. چون معنایش این است که خدایا! میدانم ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾، تو گفتی، ولی نظر من چیزی دیگر است! این است که در این آیه 106 سوره مبارکه «یوسف» دارد اکثر مؤمنین مشرکاند. اگر در بعضی از روایات ما این است که «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّة»؛[31] یعنی همین! اگر کسی بتواند در آن روز این جمله را بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» یقیناً بهشت برای اوست، برای اینکه این هیچ وقت شرک نورزید. اساس گرفتاری شیطان، ابلیس محروم هم همین بود و گرنه با یک سجده نکردن کسی نماز نمیخواند ملعون ابد نمیشود، حالا یک سجده نکرده، به تعبیر شیخنا الاستاد الهی قمشهای:
جُرمش این بود که در آینه عکس تو ندید ٭٭٭ ورنه بر بو البشری ترک سجود این همه نیست[32]
حالا یک سجده نکرده ملعون ابد میشود؟ خیلیها آدم میکُشند خیلیها نماز نمیخوانند ملعون ابد نمیشوند این صریحاً در برابر خدا ایستاد گفت نظر تو این است نظر من این است، این بخشودنی نیست. ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾،[33] شما نظرتان این است من نظرم این است. اینکه میشود ﴿شَیاطینَ الْإِنْسِ﴾[34] برای اینکه در این مسیر گام برمیدارد. اگر در حین عمل یادش باشد که صریحاً خدا در قرآن فرمود این کار را نکن این همچون صاف دارد عمل میکند پایانش معلوم نیست چه درمیآید. فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾. از امام(سلام الله علیه) سؤال کردند که چیست؟ فرمود همین که میگویند: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»;[35] اوّل خدا دوم فلان شخص، اینهاست. امام(سلام الله علیه) ذیل این آیه چند تا روایت است که این را توجیه کرد. اینها دسترسیشان به قرآن کم است یا بعید است یا سخت است، برای اینکه ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، حالا آن معانی که خود آنها عِدل قرآناند؛ مثل اهل بیت(علیهم السلام) که کسی توقع ندارد آن گونه بشود. نه از ما توقع دارند نه شدنی است؛ اما ما قرآن را بفهمیم و عمل کنیم. فرمود آدم باید پاک باشد بتپرست پاک نیست. بت هم گاهی درونی است گاهی بیرونی است. فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر﴾، ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأوْثَانِ﴾، بدترین بت همان بت درون است. این آیه 106 سوره مبارکه «یوسف» فرمود که خیلیها گرفتار شرک هستند. آن وقت آن روایاتی که دارد: «لَا یَزْنِی الزَّانِی ... وَ هُوَ مُؤْمِن»، معنای خودش را خوب روشن میکند.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾، این است. بعد فرمود ما این کتاب را فرستادیم شما در نگهداری و پاسداری این کتاب خیلی باید دقیق باشید. در این قسمتها به مواقع نجوم قَسم خورده. در قسمتهای دیگر به خود ذات اقدس الهی قَسم خورده، در سوره «ذاریات» آیه بیست به بعد فرمود: ﴿وَ فِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَ فِی أَنفُسِکُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ ٭ وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ ٭ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الأرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ﴾، گاهی برای مطالب عالیه خدا به ذات خود سوگند یاد میکند. اینجا هم به مواقع نجوم سوگند یاد کرد، بعد فرمود این کتاب در کتاب دیگر است: ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾. این «لا» را بعضی لای ناهیه گرفتند، آن وقت این ضمیر را به قرآن برگرداندند یک حکم فقهی از آن استفاده کردند؛ یعنی کسی بخواهد دستی به آیات نورانی قرآن بزند باید باوضو باشد. این در صورتی است که به قرآن برگردد؛ اما اگر به کتاب مکنون برگردد آن مساس فکری است؛ یعنی دست فکر هیچ کس به کتاب مکنون نمیرسد مگر مطهّر باشد. آن وقت اینجا آیه سوره مبارکه «احزاب» که اهل بیت را مطهّر را معرفی کرده است مصداق کاملش روشن میشود که این ﴿إنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾؛ آن وقت آنها میشوند مطهّر، آنها میشوند کسی که با کتاب مکنون در تماس است و حضرت هم فرمود: «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه».[36]
﴿تَنزِیلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾؛ آن وقت با این کتاب نمیشود آسان برخورد کند، روغنمالی بکنیم نمیشود. دُهن، روغنمالی کردن، ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾ هم از همین قبیل است. در سوره مبارکه «قلم» آیه هشت به بعد فرمود: ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ ٭ وَ لاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ﴾، این تساهل و تسامح هم همین است. آنها علاقهمندند که شما با روغنمالی دین، احکام و حقوق اسلامی را بگویی و بگذری، اینها هم روغنمالی کنند. فرمود ادهان، روغنمالی کردن، سهلانگاری کردن در حریم دین نیست. ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً﴾؛[37] محکم بگیرید مستمسک کنید، ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾، یک بیان نورانی حضرت امیر دارد که سوگند یاد میکند فرمود: «مَا عَلَیَّ .... مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَان»؛[38] نه اهل دُهنام نه اهل وهن؛ من روغنمال نیستم روغنمالی کنم با دین. سهلانگار هم نیستم. نه اهل وهن هستم سست بگیرم نه روغنمال هستم. وقتی شمشیر دست گرفتم اهل روغنمالی نیستم، اهل گذشت نیستم «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَی مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَان»؛[39] نه دُهن نه وهن، چون ذات اقدس الهی دین را به دُهن و وهنی نمیسپارد. در سوره مبارکه «طه» به وجود مبارک موسای کلیم و برادر بزرگوارش هارون(سلام الله علیهما) فرمود شما بروید با فرعون گفتگو کنید او را هدایت کنید؛ اما محکم و استوار باشید، آیه 42 سوره مبارکه «طه» این است: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَ أَخُوکَ بِآیَاتِی وَ لاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾، این ﴿تَنِیَا﴾ تثنیه است، «نون» به جزم افتاده است، اصلش «وَنی» است، «وَنی»؛ یعنی سستی. ونی و سستی در تو و برادرت نباشد. در نام من در یاد من در عهد من در کتاب من نمیشود با سستی فرعون را از تخت کشید به پایین، این نمیشود. ﴿وَ لاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾، در یاد من در حفظ نام من شما دو بزرگوار به خودتان وَنی، سستی، دُهن، وَهن راه ندهید، این کارش است. به همه انبیا این حرفها را دارند نه اختصاصی به وجود مبارک پیغمبر باشد به انبیا دیگر هم همین طور فرمودند. اینجا هم فرمود آنها علاقهمندند که شما با روغنمالی مسئله را حلّ کنید با تساهل و تسامح حلّ کنید، این گونه نمیشود. ﴿أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنتُم مُدْهِنُونَ﴾، پس اینجا که در سوره مبارکه «قلم» فرمود: ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ﴾؛ یعنی آنها علاقهمندند که با روغنمالی و سهلانگاری حلّ بشود این چنین نیست. در سوره مبارکه «آل عمران» در قصص انبیا فرمود آنها اگر دین را حفظ کردند به شماها رساندند، چون اهل دُهن و وَهن نبودند؛ آیه 139 سوره مبارکه «آل عمران» این است: ﴿وَ لاَ تَهِنُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الأعْلَوْنَ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾، وَهن و سستی به خود راه ندهید در صحنه نبردِ با دشمنها؛ چه اینکه در همان سوره مبارکه «آل عمران» آیه 146 فرمود: ﴿وَ کَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ مَا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکَانُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ﴾؛ اقوام دیگر هم همین طور بودند آنها با استقامت و بردباری دین را به نسلهای بعدی رساندند، شما هم با استقامت و بردباری باید به نسلهای بعدی برسانید؛ لذا فرمود اینها علاقهمند بودند که شما با وهن و دُهن مسئله را پیش ببرید هرگز این کار را نکنید و شدنی نیست و خدای سبحان هم این را از شما نمیپذیرد، پس مدهِن نباشید، دُهنپذیر نباشید، روغنمال نباشید ﴿أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنتُم مُدْهِنُونَ﴾. ما سفره کرامت پهن کردیم، در این سفره عزّت هست، حکمت هست، علم فراوان هست، و هر کس هم بیاید نه کم میشود نه ما مضایقه داریم، ولی در چنین شرایطی یک عده تنها روزیشان این است که بگویند ما قبول نداریم، همین! فرمود: ﴿وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ﴾، حالا چندین وجه برای این آیه ذکر کردند ولی روشنترش همین است این سفره که پهن است، همه چیز هم در آن هست، درب آن هم که باز است، کسی را هم که ممنوع نمیکنند، کریمانه هم پذیرایی میکنند، بیایید استفاده کنید. از دور میایستید میگویید این سِحر است و شعر است و تکذیب میکنید این که نشد. شما روزیتان را این قرار بدهید که این را تکذیب کنید. برخیها خواستند بگویند به اینکه ﴿وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ﴾؛ یعنی این نعمتهای فراوانی که ما به شما دادیم، به جای اینکه شکرگزاری بکنید بدل شکرتان این است که تکذیب میکنید. آن هم درست است؛ اما فرمود ما این سفره را که پهن کردیم، کریمانه هم که هست، هر که هم بیاید دعوت میکنند، مزد هم که نمیخواهیم: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً﴾؛[40] مزد هم که نمیخواهیم و چیزی هم به شما میدهیم که سعادت دنیا و آخرت شما را تأمین میکند. شما اگر همین ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[41] را عمل بکنید، ببینید دستگاه قضایی خیلی آرام میشود. شما این همه پروندهها برای اینکه این به او بد میگوید، بوقی میزند کسی سرعت میگیرد کمی تحمّل بکنید حلّ میشود. کجا ما تحمّل کردیم که طرف نیامد عذرخواهی نکرد؟ فوراً یا بد میگوییم یا تُندروی میکنیم. فرمود: ﴿قُولُوا﴾، این اختصاصی به مسلمانها که ندارد. اینها بخشهای بینالمللی قرآن است: ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾، نه «للمؤمنین». «إِنْ جَالَسَکَ یَهُودِیٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَهُ»،[42] ببینید این بیان روایات است که ائمه فرمودند این بیان قرآن است. حالا آن قرآن ناطق است این قرآن صامت است هر دو یک نحوه حرف میزنند. فرمود شما در عالم میخواهید زندگی کنید ادیبانه زندگی کنید مدام به این بد بگو مدام به آن بد بگو این برای چیست؟ چیزی کم نگذارید: ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾، یک؛ ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾، دو؛ چک بیمحل نکشید، دروغ نگویید، جنسی که میفروشید زیر و روی آن یک گونه باشد، دو گونه نباشد. پوسیدهها را مستور نکنید، چیزی از مردم کم نگذارید، اینها خیلی فهمیدنش دشوار نیست اینها که مسائل بلند ﴿دَنا فَتَدَلَّی ٭ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ﴾[43] نیست که فهمش برای همه آسان نباشد، این یک کار عملی است. فرمود این کار را شما بکنید به سعادت دنیا و آخرتتان میرسید، اینها یک دستورات عملی است جهانی است، اینها میشود حقوق بشر. اینجا فرمود: ﴿وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ﴾، با اینکه سفره، سفره کرامت است. چند وجه دیگری هم برای ﴿وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ﴾ هست که حالا آنها شاید خیلی مهم نباشد. از این به بعد مسئله احتضار مطرح است.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره حجرات، آیه13.
[2]. سوره احزاب، آیه33.
[3]. سوره فصلت، آیه41.
[4]. سوره بقره، آیه269.
[5]. سوره انفطار، آیه6.
[6]. سوره حاقه، آیات38ـ43.
[7]. سوره حاقه، آیات44ـ47.
[8]. سوره نجم, آیات3 و 4.
[9]. سوره قلم، آیه9.
[10]. سوره شعراء, آیات193 و 194.
[11]. سوره عبس, آیات15 و 16.
[12]. سوره حاقه, آیه30.
[13]. سوره کهف, آیه29.
[14]. سوره حج، آیه52.
[15]. سوره حج، آیه52.
[16]. سوره أعراف، آیه54؛ سوره شعراء، آیه23؛ سوره قصص، آیه30.
[17]. سوره بقره، آیه83.
[18]. سوره أعراف، آیه85.
[19]. سوره قمر، آیات17و22و32.
[20]. سوره مزمل، آیه5.
[21]. سوره مدثر، آیه5.
[22]. مجموعة ورام، ج1، ص59.
[23] . سوره یوسف، آیه106.
[24]. شرح الاربعین حدیثا، ص87؛ «و رد علی بغته فی سر ذلک ان سبب ظهور حکم الغیرة و سلطنتها لیس نفس الفعل المحرم فقط، بل الموجب هو التلبس بصفة المشارکة لمقام الربوبیه، لان الاطلاق فی التصرف و مباشرة الفعل کل ما یرید دون منع و لا قید و تحجیر من صفات الربوبیه، فانه الذی یفعل ما یشاء دون حجر و لامنع و من سواه، فالتقیید و الحجر من خصائصه، فمتی رام الخروج من صفات التحجیر و طلب اطلاق التصرف بمقتضی ارادته فقد رام مشارکة الحق فی اوصاف ربوبیته و نازعه فی کبریائه، لاجرم کان ذلک سببا لظهور حکم الغیرة المستلزمة للغضب او العقوبة ان لم یتدارک العنایة...».
[25]. وسائل الشیعة، ج15، ص369.
[26]. وسائل الشیعة، ج15، ص369.
[27]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص463.
[28]. سوره نور، آیه30.
[29]. الکافی(ط- الإسلامیة)، ج2، ص32.
[30]. الخصال، ج2، ص571.
[31]. التوحید(للصدوق)، ص27.
[32]. دیوان حکیم الهی قمشهای، ص516.
[33]. سوره اعراف, آیه12.
[34]. سوره انعام، آیه112.
[35]. تفسیر نور الثقلین، ج2، ص476.
[36]. الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج8، ص312.
[37] . سوره آل عمران، آیه103.
[38] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه24؛ «وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَان».
[39] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه24؛ «وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَان».
[40]. سوره شوری، آیه23.
[41]. سوره بقره، آیه83.
[42]. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص404.
[43]. سوره نجم, آیات8 و9.