02 04 2017 447099 شناسه:

تفسیر سوره نجم جلسه 14 (1396/01/14)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی (31) الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فی‏ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی‏ (32) أَ فَرَأَیْتَ الَّذی تَوَلَّی (33) وَ أَعْطی‏ قَلیلاً وَ أَکْدی‏ (34) أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری‏ (35) أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی‏ صُحُفِ مُوسی‏ (36) وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی (37) أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‏ (38) وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی‏ (39) وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری‏ (40) ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی‏ (41) وَ أَنَّ إِلی‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهی‏ (42) وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکی‏ (43) وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا (44)﴾

بخشی از این آیات قبل از تعطیلات نوروزی بحث شد; اما یک نکته مربوط به آن جمله اخیر است که باعث بازخوانی شد, فرمود: ﴿لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾; این نظام هستی برای اوست و در اختیار اوست تا هر کسی در برابر عمل خود پاداش یا کیفر ببیند. کیفر را اوّل ذکر کرد: ﴿لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا﴾ پاداش را اخیراً ذکر کرد, فرمود: ﴿وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی﴾, ﴿الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی﴾ را بیان کرد چه کسانی هستند؟ ﴿الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ﴾, بنابراین این ﴿الَّذینَ﴾ که بیان ﴿الَّذینَ أَحْسَنُوا﴾ است، این ﴿إِلاَّ اللَّمَمَ﴾ نمی‌تواند اصرار بر معصیت کبیره باشد تا استثنای متّصل بشود, قهراً این ﴿إِلاَّ اللَّمَمَ﴾ همان دو تعبیری که در نهایه ابن‌اثیر آمده[1] و در کتاب‌های دیگر هم هست یا منظور گناهان صغیره است یا قُرب به گناه که فرمود کسانی که ﴿یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ﴾; یعنی گناهان کبیره ندارند, فحشا ندارند فقط «لَمَم» دارند «لَمَم» یا عزم بر گناه است بدون دسترسی به گناه یا گناهان صغیره است, منظور اصرار بر گناه نمی‌تواند باشد; زیرا خود اصرار بر گناه می‌شود کبیره و دیگر جزء ﴿الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی﴾ نیست، چون این ﴿الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ﴾ بیان همان ﴿الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی﴾ است.

مطلب بعدی آن است که قرآن کریم برای اینکه جامعه اسلامی و متمدّن دینی که تمدّن آنها در تدیّنشان خلاصه بشود بسازند، این چهار کار را کرده است که قبلاً هم شرح داده شد: یکی جهنّم را معرفی کرد که جهنّمی‌ها در جهنّم چطور زندگی می‌کنند, یکی بهشت را معرفی کرد که بهشتی‌ها در بهشت چطور زندگی می‌کنند, یکی جامعه جاهلیت را که در دنیا جهنمی است آنها را معرفی کرد که در جامعه جاهلیّت مردم چطور زندگی می‌کنند, یکی جامعه متمدّنی که تمدّن خود را در تدیّن می‌داند معرفی کرد, اینها چطور زندگی می‌کنند; این عناصر چهارگانه محصول بخشی از آیات قرآن کریم است. فرمود در جهنّم جز اختلاف و فحش و بدگویی و بدبینی نیست: ﴿کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾;[2] جز لعنت و اختلاف و فحش و ناسزایی در جهنّم خبری نیست; این برای جهنّم. در بهشت هم جز مِهر و وفا و صفا و صمیمیت خبری نیست, بعد به صورت «لا»ی نفی جنس فرمود اصلاً خلاف در بهشت نیست: ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾;[3] این نباید مرفوع باشد, «لا»ی نفی جنس رفع نمی‌دهد; ولی در اثر تکرار این کلمه مرفوع شده: ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾ بهشت این است.

جاهلیت و جامعه جهنّمی جاهلیت هم اختلاف و بدگویی و سرقت و خلاف و فحش و نزاع و امثال آن است; این به او بد بگوید, او به این بد بگوید, این از دست او شکایت بکند, او از دست این شکایت بکند, این او را متّهم بکند، او این را متهم بکند; این نظام جاهلیتی است که جهنّمِ روی زمین است. نظامِ متدیّنان بهشت کسانی هستند که در سوره «حشر» همان حرف بهشتیها را می‌زنند، این برای دنیاست، اینکه برای آخرت نیست:  ﴿لا تَجْعَلْ فی‏ قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾;[4] خدایا! تو که بهشت داری, بهشتی داری, این بهشتیها را چه کسی پروراند, این نعمت را چه کسی به بهشتیان داد که همه دوست یکدیگر, مهربان, عطوف, امین و پاک‌ هستند; تو دادی, همان نعمتی که تو به بهشتیها دادی به جامعه ما هم بده: ﴿لا تَجْعَلْ فی‏ قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾; ما بدِ کسی را نخواهیم. این در سوره «حشر» برای جامعه متمدّنانی است که تمدّن خود را در تدیّن می‌دانند, برای دنیاست و برای آخرت که نیست. این چهار کار را قرآن کرده تا جامعه را تربیت کند. درباره جاهلیت که سوره مبارکه «نجم» در همان مکه نازل شد فرمود سرّ اینکه اینها جامعه جاهلیت هستند; یعنی جهنمِ روی زمین هستند این است که دست آنها از علم و یقین و برهان و استدلال خالی است و با گمان زندگی می‌کنند: ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾;[5] نه اینکه گاهی با گمان زندگی می‌کنند, بلکه به صورت حصر فرمود, فرمود یا بر اساس حُسن ظن است که به یکدیگر علاقه بی‌جا پیدا می‌کنند یا بر اساس سوءظن است که به یکدیگر گمان بد دارند, کینه بد دارند: ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ و دست آنها هم از عقل و عدل خالی است: ﴿وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾.[6] فرمود در مسائل فرهنگی چون دستشان از برهان و علم خالی است, با گمان زندگی می‌کنند; در مسائل اخلاقی دستشان از عدل خالی است, با هوس به سر می‌برند; این می‌شود نظام جاهلی: ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾. از این شیرین‌تر! از این زیباتر! از این بهتر می‌شود جامعه را معرفی کرد؟! بعد فرمود در چنین جامعه‌ای وقتی جهل باشد کسی دستش به خیر باز بود, یک مقدار کمک می‌کرد حالا یا مالِ کم می‌داد و عطای او کم بود یا اعطای او کم بود, فرمود می‌خواهید قصه کسی که ﴿وَ أَعْطی‏ قَلیلاً﴾; یعنی «عطائاً قلیلا»; یک مال کمی در راه خیر مصرف می‌کرد یا چند صباحی کار خیر می‌کرد, کارش کم بود و ادامه نداشت یا کارِ کمی انجام می‌داد؟ ﴿وَ أَعْطی‏ قَلیلاً﴾، این ﴿قَلیلاً﴾; یعنی «مالاً قلیلا»; یک مال کمی را در راه خدا می‌داد یا یک مدت کمی کار خیر انجام می‌داد, بعد دیگری به او گفت: مگر بیکاری, آینده نداری, به فکر بچه‌ها نیستی؟ در بخشی از آیات قرآن فرمود: شیطان فقر را جلوی چشم عد‌ه‌ای مجسّم می‌کند[7] که اگر تو این مال را در راه خیر دادی, خودت چه کار می‌کنی؟ با اینکه خدا فرمود من به جای تکاثر, کوثر می‌دهم, چند برابر می‌دهم, اینکه اختصاصی به آخرت که ندارد: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾;[8]

بعضی از مشایخ ما را خدا غریق رحمت کند! ما اوّلین بار از ایشان شنیدیم, فرمود این آیه سوره مبارکه «بقره» فرمود انفاق ﴿تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾;[9] اگر درخت شعور می‌داشت و می‌توانست حرکت کند, این ظرف آب از چشمه می‌گرفت روی پای خودش, روی ریشه خودش می‌ریخت, این چه کار می‌کرد؟ این خیر به دیگری بود یا ﴿تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ است؟ حالا انفاق مالی, گوشه‌ای از کار خیر است, درسی که انسان برای رضای خدا می‌خواند, مباحثه‌ای که انسان برای رضای خدا می‌کند, اینها مثل آبی است که این درخت به پای ریشه خودش بریزد: ﴿تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾; این درخت حق ندارد کسی را ممنون کند که من زحمت کشیدم, روزانه یک ظرف آب پای خودم ریختم, خودت را تثبیت کردی. این آیه می‌خواهد بگوید درست است کسی دارد خدمت می‌کند; ولی این مثل آن است که یک درخت حرکت کند, هر روز یک مقدار آب به پای ریشه خودش بریزد, کار خیر, موقعیت خود آدم را تثبیت می‌کند که در روز خطر نمی‌لغزد وگرنه وقتی حادثه تلخ پیش آمد, خیلی‌ها می‌لرزند, چرا بعضی‌ها نمی‌لرزند؟ چرا اینها ثابت‌قدم‌ هستند؟ برای اینکه اینها ریشه‌دارند؟ چرا ریشه‌دارند؟ برای اینکه چه نمازشب باشد, چه نافله باشد, چه کار خیر باشد, چه درس و بحث باشد, هر کار خیری که باشد. فرمود موقعیت خود آدم را تثبیت می‌کند و زود نمی‌لرزد: ﴿تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾. این شخص ﴿أَعْطی‏ قَلیلاً﴾; حالا یا مال کم داد یا چند صباحی, یک رفیق بدی به او رسید و گفت از آینده خودت بی‌خبری، از فرزندان خودت بی‌خبری, چرا این کار را می‌کنی, فقیر می‌شوی؟ او از این اعطای قلیل تبرّی کرد, اعراض کرد و روی برگرداند. بعد بخش دیگر یک عده بودند که مثلاً در صدد جبران گناهان خود بودند, کسی آمد گفت فلان مقدار مال به من بده, من بار سنگین گناهان تو را در قیامت می‌کشم و باربری میکنم، تو گناه کردی بارت سنگین است, این مقدار پول به من بده, من در قیامت بار تو را می‌برم. در جاهلیت وقتی علم نباشد این‌گونه از فریبکاری‌ها هم مطرح است. فرمود نه آن خیالِ فقر اثر دارد, اگر کسی در راه خدا کار خیر انجام بدهد, خدا ده برابر پاداش می‌دهد; حالا اگر کار علمی کرده, مشکل علمی کسی را حلّ کرده, خدا ده برابر بر علم او می‌افزاید; کمک مالی کرده, ده برابر بر مال او می‌افزاید; کمک اخلاقی کرده ده برابر بر اخلاق او می‌افزاید; هر کار خیری کرده ذات اقدس الهی ﴿عَشْرُ أَمْثالِها﴾ به او عطا می‌کند. درباره اینکه کسی بار کسی را ببرد, فرمود این چه جاهلیتی است؟! اینها خیال می‌کنند آخرت هم مثل دنیاست; در سوره مبارکه «کهف» گذشت که اینها خیال می‌کنند, هر کسی در دنیا وضع مالی او خوب است در آخرت هم همین‌طور است; اگر قیامتی باشد مثلاً ـ معاذالله ـ شک داشتند, ما آنجا هم رفتیم; مثل دنیا وضع مالی ما خوب خواهد بود.[10] خیال می‌کنند در قیامت مثل دنیا, کسی بار دیگری را می‌برد.

فرمود ما این را به همه انبیا گفتیم، اختصاصی به قرآن ندارد؛ در تورات موسای کلیم این حرف هست, در صُحُف ابراهیم(سلام الله علیهما) این حرف هست که هیچ کسی بار دیگری را نمی‌برد: ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾[11] «وازرة»؛ یعنی نفسِ باربر, «وِزر»; یعنی گناه, بار سنگین. در بخشی از آیات به عنوان «لا»ی نفی جنس فرمود اصلاً در قیامت باربری نیست, باری روی زمین نیست تا کسی بردارد, هر کسی از قبر برمی‌خیزد, با باری که روی دوش اوست برمی‌خیزد; مگر بار روی زمین است تا انسان به دنبال باربر بگردد. فرمود اصلاً ﴿لا وَزَرَ﴾; باربری در آنجا نیست تا ما بگوییم که باری زمین افتاده و هر کسی بار خودش را باید ببرد. این ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾, بخشی از معارف معاد است, ﴿کَلاَّ لا وَزَرَ﴾[12] بخش دیگر است، اصلاً همین که از قبر برمی‌خیزد بار روی دوش اوست: ﴿لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی﴾; اینطور نیست که گناه روی زمین افتاده باشد تا این شخص بگوید چه کسی این بار را برمی‌دارد؟ هر کسی از قبر برمی‌خیزد بار روی دوش او است. بنابراین فرمود این حرف‌ها, حرف‌های جاهلی است: ﴿أَ فَرَأَیْتَ الَّذی تَوَلَّی﴾. حالا درباره افراد که این شخص چه کسی بود اختلاف نظر فراوان هست، به هر حال همان طور که می‌دانید قرآن کتاب قصّه و تاریخ نیست, شخصی این کار را کرده. زمخشری در کشاف دارد که عثمان این کار را کرده,[13] در تفسیر آلوسی و امثال آلوسی این است که عثمان منزّه از آن است که این کارها را کرده باشد،[14] غافل از اینکه عثمان مشکلات فراوانی دارد، حالا چه عثمان بود که زمخشری می‌گوید, چه دیگری بود که در تفسیر آلوسی و علاقه‌مندان به تفکر عثمانی آنها می‌گویند, قرآن کار ندارد که چه کسی گفت, فرمود کسی این کار را کرد, یک مقدار کمک خیری کرد, بعد رو برگرداند و اعراض کرد برای اینکه مبادا فقیر بشود ﴿أَ فَرَأَیْتَ الَّذی تَوَلَّی﴾; یعنی رو برگرداند و اعراض کرد. ﴿وَ أَعْطی‏ قَلیلاً﴾; یک مقدار مال کم یا در زمان کم کمک خیر می‌کرد ﴿وَ أَکْدی﴾; یعنی سرش به سنگ خورد, دیگر حالا ترک کرد. می‌گویند این کسی که دارد چاه می‌کند, وقتی به سنگ رسیده می‌گویند: «أکدی»; یعنی به مانع رسید و رها کرد. این شخص هم به مانع برخورد کرد و رها کرد, هم آن مالِ کم را رها کرد, هم اینکه اگر مدت کمی این کار را می‌کرد, این را هم رها کرد به بهانه اینکه مبادا فقیر بشوند, مگر علم غیب نزد شماست، یک; بعد به برخی‌ها گفتند شما مال بدهید, ما در قیامت بار شما را حمل می‌کنیم, مگر علم غیب نزد اینهاست, دو; اینکه فرمود: ﴿أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ﴾ که استفهام انکاری است; یعنی این شخص علم غیب ندارد, نه تنها او علم غیب ندارد و ممکن است دیگری علم غیب داشته باشد; یعنی غیر خدا علم غیب ندارند, اهل بیت و آل الله را که ذات اقدس الهی از علوم غیب باخبر کرده است, در قرآن کریم نسبت به انبیا فرمود: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ﴾;[15] درباره بسیاری از علوم غیب است که به اولیای خود, معصومین خود, انسان‌های کامل, حُجَج الهی ابلاغ کرد، فرمود: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ﴾; آنها مستثنا هستند. فرمود اینها مگر علم غیب دارند که در قیامت بار کسی را دیگری برمی‌دارد, ما اصلاً به شما بگوییم آنجا بار کسی را دیگری حمل نمی‌کند، یک; باربری در قیامت نیست، دو; هر کس می‌آید با کوله‌بار خودش می‌آید سه; فرمود: ﴿أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَری﴾; رای و اظهارنظر می‌کند این است, حرف‌های قرآن را ممکن است نشنیده باشد, چون تازه آمده، مگر حرف‌های تورات چون تورات مفصل‌تر از انجیل و صُحف ابراهیم است؛ لذا از این جهت تورات را قبل ذکر فرمود: ﴿أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی‏ صُحُفِ مُوسی﴾; صحیفه‌هایی که ما به موسای کلیم دادیم, مگر این حرف‌ها در آنجا نیامده, این حرف‌ها مشترک است، این حرف‌ها جزء اسلام است: ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾;[16] جزء منهاج و شریعت نیست که در اُمَم و انبیا فرق داشته باشد, خطوط کلّی اسلام از توحید و وحی و نبوت و امامت و معاد و اینها یک; شریعت‌ها حالا آنها چند رکعت نماز بخوانند, ما چند رکعت نماز بخوانیم, آنها به کدام سَمت نماز بخوانند, ما به کدام سمت نماز بخوانیم, این در عصرها فرق می‌کند, فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾;[17] اینها جزء فروع و جزئیات دین است که به وسیله انبیا مشخص شده است; اما خطوط کلّی اسلام که هیچ کس بار دیگری را برنمی‌دارد, اصلاً در قیامت باربری نیست; باربری نیست, نه اینکه باربر نیست, باربری در قیامت نیست و هر کس می‌آید با بار خودش می‌آید, این حرف‌هایی است که ما درباره همه انبیا گفتیم مگر اینها نشنیدند: ﴿أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی‏ صُحُفِ مُوسی ٭ وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی﴾; گرچه نظم طبیعی و صناعی اقتضا می‌کرد که نام مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) را اوّل ببرند, او شیخ انبیای سلسله ابراهیمی است; اما چون بحث در کتاب است و بحث در قوانین متقنه وحیانی است, و تورات مفصل‌تر از صحیفه و صحف ابراهیم(سلام الله علیه) است؛ لذا اسم موسی را قبلاً ذکر کرد و درباره وجود مبارک حضرت ابراهیم هم تعبیر ﴿وَفَّی﴾ دارد که در همان سوره مبارکه «بقره» گذشت که ﴿وَ إِذِ ابْتَلی‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ﴾;[18] این ﴿فَأَتَمَّهُنَّ﴾ که در آن آیه سوره مبارکه «بقره» است با همین ﴿وَفَّی﴾ که اینجا آمده یکی است, او همه امتحانات را به خوبی وفا کرده, همه تعهدات را, هم در جریان مبارزه فرهنگی با نمرود ﴿یُحْیی‏ وَ یُمیتُ﴾[19] را گفته و هم در جریان ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ[20] در آنجا هم صابر بوده, هم در ذبح ولد صابر بوده, فرمود: ﴿وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّی﴾; در این کتاب‌های آسمانی چه چیزی آمده؟ اینکه ﴿أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ﴾، «وازرة»؛ یعنی نفسی که باربری می‌کند, هیچ نفسی وِزر نفس دیگر را حمل نمی‌کند. «أَلاَّ تَزِرُ نفسٌ وازِرَةٌ وِزْرَ نفسٍ أُخْری», ﴿أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾، برای اینکه اصلاً آن روز باربری نیست, هر کس می‌آید بار روی دوش خودش است; اینطور نیست که کسی رها بکند: ﴿وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی ‏﴾; با بار می‌آید و هر کسی هم بهره‌هایی هم که می‌خواهد ببرد محصول کار خودش است؛ البته معنای آن این نیست که این دعا و کارهای خیر نسبت به اموات بی‌اثر است, این نتیجه کارهای خودشان است. یک وقت است کسی جزء امت اسلامی نیست, آن وقت هر دعایی که انسان بکند نسبت به مؤمنین «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات للمسلمین و المسلمات», شامل او نمی‌شود; اما کسی جزء امت اسلامی بود, جزء جامعه اسلامی بود, افتخار عضویت این نظام الهی را گرفت, آدم تا روز قیامت هر کس می‌گوید: «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات للمسلمین و المسلمات», این شامل حال او می‌شود, این محصول کار اوست, اختصاصی به فرزند صالح و سنّت حسنه و امثال آن ندارد. این را هم ملاحظه فرمودید که چندتا روایت است هر کسی رحلت بکند فرزند صالحی داشته باشد «وَلَدٌ صَالِحٌ یَدْعُو لَهُ»[21] کتابی داشته باشد, نه اینکه کتاب بخرد و در کتابخانه بگذارد, کتابی که خودش بنویسد. وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به مفضّل فرمود: «فَإِنْ مِتَّ فَوَرِّثْ کُتُبَکَ بَنِیک‏»;[22] طوری زندگی بکن که چهار جلد کتاب هم تو بنویسی که بچه‌های تو کتاب تو را ارث ببرند: «فَإِنْ مِتَّ فَوَرِّثْ کُتُبَکَ بَنِیک‏». این را به شاگردش سفارش کرد, نه اینکه حرف‌های دیگران را یکجا جمع کنی و به صورت کتاب بگویی. علم در عالم فراوان هست مگر علم کم هست, اگر کسی بخواهد می‌گیرد. مخصوصاً ماه مبارک رجب برای همین است: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ‏»;[23]خدایا! هر کسی جای دیگر رفت با سرِ شکسته برگشت, اینجا هر که آمد با دست پر برمی‌گردد; این دعا برای همین است, این دعا برای ثوابِ تنها نیست که «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ» لازم نیست در تعقیبات نماز, در راه رفتن, آدم شبانه‌روز چند بار اینها را می‌تواند بگوید, نگفتند فقط یک بار یا دو بار بخوان, نگفتند فقط در نماز, آدم راه می‌رود همین‌ها را می‌خواند: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ، وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَک‏».

فرمود هر کس بخواهد به او می‌دهند: ﴿وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی ٭ وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری﴾; اگر مصلحت باشد ذات اقدس الهی به دیگران هم نشان می‌دهد, اگر مصلحت نباشد فقط خودش می‌بیند. در بحث‌های قبلی هم داشتیم که گاهی خدای سبحان اصلاً ملائکه را می‌فرستد برای اینکه اعمال ما را ضبط کنند, اینها را برای چه می‌فرستند: ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ ٭ کِراماً کاتِبینَ﴾[24] اینها را برای چه می‌فرستد؟ اصلاً می‌فرستد تا اعمال ما را ضبط کنند: ﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾[25] این ملائکه را خدا برای چه فرستاده و می‌فرستد؟ برای اینکه مواظب کار ما باشند; اما اگر بخواهد آبروی ما را حفظ کند حتی اجازه نمی‌دهد که اینها بفهمند تا بنویسند. این دعای نورانی کمیل همین است: «کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَه‏»[26] خدایا! تو حتی اجازه ندادی این ملائکه‌ای که کارشان این است که اعمال مرا بنویسند بفهمند; این خداست! اینها روی طرف چپ و راست ما نشستهاند و رقیب هستند, یک; عتید هستند, دو; نه یکی رقیب است و یکی عتید, بلکه هر کدام از اینها ﴿رَقیبٌ عَتیدٌ﴾، نه اینکه یکی رقیب است و یکی عتید, اینها خواب هم که ندارند مگر اینها می‌خوابند؟! چه خواب, چه بیداری, هر کدام از اینها مراقب ما و عتید هستند. حالا این عتید یا از «عَدَّة» است که «تاء» آن اضافه است یا از «عَتَد» است یعنی آماده, با اینکه اینها رقیب عتیدند، با این وجود خدا نمی‌گذارد گاهی برای اینکه آبروی انسان محفوظ باشد اینها بفهمند «کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَه‏»; این خداست! از این مهربان‌تر فرض دارد؟! ملائکه‌ای که اصلاً خواب ندارند برای همین آمدند که اعمال ما را ضبط کنند, او نمی‌گذارد اینها بفهمند, ما با چنین خدایی کار داریم!

فرمود اینها از ما نخواستند تا ما به اینها بدهیم: ﴿وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی ٭ وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری﴾ حالا اصل عمل را می‌بینند ﴿ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی‏﴾; درباره گناه یک آیه هست که ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾; یعنی هرگز کیفر بیش از گناه نیست. قبلاً هم این بحث گذشت که این حدّ به لحاظ نفی مافوق است نه مادون; این ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ یعنی کیفر بیش از گناه نیست نه برابر گناه است, چون خیلی از موارد عفو است، تخفیف است: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾؛ یعنی بیش از گناه و برتر از گناه نیست, حالا ممکن است کمتر از گناه باشد; اما در جریان بهشتیها و مؤمنان همیشه ﴿الْجَزاءَ الْأَوْفی﴾ است. حالا این ﴿الْأَوْفی﴾; یعنی بیش از آن عملی که کردند گاهی به صورت ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾[27] است یک; گاهی ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ است دو; گاهی هم بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» است که ﴿وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾[28] مثل هزار و چهارصد, ﴿وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾[29] که از حدّ بیرون است. بعد حالا کجا می‌برند؟ ﴿وَ أَنَّ إِلی‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهی﴾; این دیگر حدّ و مرز ندارد. قبلاً هم اشاره شد که در سوره مبارکه «فجر» که به خواست خدا می‌آید, آنجا فرمود اگر نفسی به مقام اطمینان رسید و نفس مطمئنّه شد, نفسی به مقام رضا رسید, به همه شئون الهی راضی شد, نفسی به مقام مرضیّ رسید که ذات اقدس الهی از او راضی است: ﴿یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعی‏ إِلی‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾[30] تازه در راه هست, از این به بعد او را می‌برند. اینکه می‌گوید: ﴿ارْجِعی﴾ معلوم می‌شود به مقصد نرسید. اگر کسی این مراحل سه‌گانه را داشته باشد تازه در راه هست که از آن به بعد را می‌گویند حالا بیا! ﴿ارْجِعی إِلی‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾, دیگر آن حدّی ندارد تا کجا هست؟ این وسط‌ها چیست؟ به کجا می‌برند؟ اینها دیگر خدا می‌داند و آن کس که رفته.

پرسش: بحث اعمال و اینکه تبدیل سیّئات هست با این عموم ﴿وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری﴾ چگونه جمع میشود؟

پاسخ: محکوم آن ادلّه است, هر کسی کار خودش را می‌بیند؛ مثلاً هر کسی کاری کرده, تجارتی کرده, عملی کرده درآمد خودش را می‌بیند; حالا اگر کسی معامله‌ای کرده چیزی داده, چیز دیگری گرفته, این نباید بگوید پس مال من کجاست؟ آیاتی که دارد کسی غیبت کرده, آبروی کسی را برده, حسنات این را به حساب او می‌نویسند, این معامله کرده, این حق ندارد بگوید مال من کجاست؟ این حکومت را گذاشتند برای همین‌جاها; این ادله‌ای که می‌گوید اگر کسی غیبت کرده, آبروی کسی را برده, حسنات او را در نامه اعمال او می‌نویسند, اگر حسنه‌ای نداشت، سیّئات او را در نامه عمل او می‌نویسند; این ادله حاکم بر این ﴿لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی﴾ است; مثل اینکه هر کسی کار کرد برای خودش است, بله برای خودش است; ولی این شخص آمده معامله کرده, معامله کرده یعنی چه؟ یعنی این فرش را داده چیز دیگر گرفته, حالا ضرر کرده, کرده; ولی به هر حال معامله کرده; این نباید بگوید فرشم کجاست؟ برای اینکه تو آمدی معامله کردی, دین آمده گفته کسی که آبروی دیگری را بُرده این معامله کرده, حسنات این را به حساب او می‌نویسند، این چه حق دارد که بگوید فلان کاری که من کردم کجاست؟ به او می‌گویند تو معامله کردی, هر چه که از این سنخ باشد، اینها حاکم بر ادله ﴿أن‎‎ْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی﴾, ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾[31] و مانند آن است، همه اینها محکوم به آن طایفه از آیات هستند یا به آن ادله نقلی دیگر هستند, هر کسی کاری کرد می‌بیند. حالا اگر کسی معامله‌ای کرد، آن فرش خودش را ندید، این نباید بگوید فرشم کجاست؟ می‌گویند تو معامله کردی و به دیگری دادی, این اگر کار خیر خودش را ندید، نمی‌تواند بگوید شما که گفتی: ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ پس کجاست؟ می‌گویند تو معامله کردی, آبروی مردم را بردی, ما هم جابه‌جا کردیم; از همین قبیل خواهد بود.

«و الحمد لله ربّ العالمین»

 


[1] . النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج‏4، ص272.

[2] . سوره اعراف، آیه38.

[3] . سوره طور، آیه23.

[4] . سوره حشر، آیه10.

[5] . سوره نجم، آیه23.

[6] . سوره نجم، آیه23.

[7] . سوره بقره، آیه269; ﴿الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْر﴾.

[8] . سوره انعام، آیه160.

[9] . سوره بقره، آیه265.

[10] . سوره کهف, آیه36.

[11] . سوره انعام، آیه164; سوره إسراء، آیه15؛ ... .

[12] . سوره قیامت، آیه11.

[13] . الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‏4، ص427.

[14] . روح المعانی، ج‏14، ص64.

[15] . سوره هود، آیه49.

[16] . سوره آل‏عمران، آیه19.

[17] . سوره مائده، آیه48.

[18] . سوره بقره، آیه124.

[19] . سوره بقره، آیه258.

[20] . سوره انبیاء، آیه68.

[21] . الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏7، ص56.

[22] . بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج‏2، ص150.

[23] . صحیفة سجادیة, دعای46.

[24] . سوره انفطار، آیات10و11.

[25] . سوره ق، آیه18.

[26] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص849.

[27] . سوره نمل، آیه89؛ سوره قصص، آیه84.

[28] . سوره بقره، آیه261.

[29] . سوره بقره، آیه261.

[30] . سوره فجر، آیات27و28.

[31] . سوره زلزلة، آیه7.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق