أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا (29) ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی (30) وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی (31) الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی (32﴾
سوره مبارکه «نجم» همانطوری که ملاحظه فرمودید در مکه نازل شد و صدر آن درباره معراج پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است، برای تثبیت این نکته است که این وحی یک امر حق است «لا ریب فیه» و از ناحیه خدای سبحان است، آن هم «لا ریب فیه» و برای دو عنصر محوری است: یکی اینکه راه را نشان بدهد، یکی اینکه مقصد را تبیین کند به اذن خدا؛ تا راهیان راه الهی راه را گُم نکنند، گرفتار ضلالت نشوند، تا راهیان قُرب الهی مقصد را از دست ندهند، گرفتار غوایت نشوند.
بعد از تبیین اینکه گروهی راههای گمراهی را طی کردند، راههای باطل را طی کردند و اعتراضهای نابجا دارند، بعد از اقامه برهان فرمود اینها دو مشکل دارند: یکی اینکه در بخش اندیشه دستشان از برهان تهی است و یکی اینکه در بخش انگیزه دستشان از عقل عملی و عدل تهی است، ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾[1] که این ناظر به خالی بودنِ بخش اندیشه و انگیزه است. بعد فرمود از اینها اعراض بکن! اعراض کن، نه یعنی اینها را رها کن. ما اینها را رها نمیکنیم، نظام ما اینها را رها نمیکند، مأموران و مدبّران الهی اینها را رها نمیکنند، اینها در چنگال مدبّران امر هستند. ما آغازشان را میدانیم، وسطشان را میدانیم، انجامشان را میدانیم. آن وقتی که جنین بودند در رَحِم ـ این ﴿أَجِنَّةٌ﴾ جمع «جِنّ» نیست، جمع «جنین» است. فرمود شما «أجنّه» بودید؛ یعنی جنین بودید. آن وقتی که نطفه بودید، علقه بودید، بعد به صورت مضغه درآمدید، کمکم جنین شدید، ﴿أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ﴾ در حوزه علم ما بودید، بعد هم وقتی رشد و بالندگی پیدا کردید در حوزه علم ما هستید. کلّ این نظام را ما عالمانه و حکیمانه داریم اداره میکنیم. طرزی این عالم را ما اداره میکنیم که فقه از اینجا بر میخیزد، حقوق از اینجا برمیخیزد، همه علوم از اینجا بر میخیزند. این سه کار را ما کردیم. اگر در فقه سخن از حلال و حرام و بد و خوب و امثال آن است، ما کارمان از فقه نشأت نگرفته، فقه از کار ما نشأت گرفته است. یک وقت است کسی کاری انجام میدهد مؤسسهای، نقشهای دارد، مدرسهای دارد، مکتبی دارد، این ساختار خود را از قانونی میگیرد. هر کس در عالم میخواهد کاری انجام بدهد از قانونی میگیرد. برابر آن قانون کار میکند، یک کسی میخواهد ساختمانی درست کند، بُرجی درست کند، او محاسبه میکند که بتون قدرتش چقدر است؟ آهن قدرتش چقدر است؟ گچ و سیمان قدرتش چقدر است؟ چوبها قدرتشان چقدر است؟ این زمینی که بخواهند روی این چند طبقه بُرج بسازند قدرتشان چقدر است؟ روی اینها حساب میکنند، بُرج را میسازند. اما ذات اقدس الهی که خواست زمین را خلق کند، آسمان را خلق کند که روی نقشه قبلی نبود، قانونی نوشته باشد و خدای سبحان آسمان و زمین را بر اساس آن قانون خلق کرده باشد! چون هر چه در عالم است فعل خداست. پس اگر کسی خواست فقهی تنظیم بکند که چه چیزی بد است؟ چه چیزی خوب است؟ چه حلال است و چه چیزی حرام است؟ از نظام هستی میگیرد. او میفهمد که شراب ضرر دارد، میگوید حرام است مُسکر حرام است، موادّ مخدّر که ضرر دارد حرام است. فقه، احکام خود را از نظام عالم میگیرد. حقوق هم همین طور است، حقوق احکام خود را از نظام عالم میگیرد. اگر کسی بخواهد فلان کار را انجام بدهد، به محیط زیست آسیب میرساند، به زمین آسیب میرساند، ﴿ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾؛[2] این کار بد است, چون به دریا چون به صحرا چون به هوا چون به زمین ضرر میرساند. این میشود قوانین محیط زیستی. فلان شراب، فلان مواد مخدّر حرام است، چون ضرر میرساند. نگاه به نامحرم حرام است، چون به امنیت و امانت جامعه ضرر میرساند. فقه احکام خود را از نظام هستی میگیرد، حقوق احکام خود را از نظام هستی میگیرد، علوم قوانین خود را از نظام هستی میگیرند. ذات اقدس الهی ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون﴾،[3] این میتوانست دفعتاً در یک لحظه واحده، زمین خلق کند، آسمان خلق کند، راه شیری خلق کند، اما کسی عالِم نمیشد؛ اما اینکه فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾،[4] یا روزی شما را ما در چهار فصل تأمین کردیم: ﴿وَ قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾،[5] این باعث شده است که الآن دَهها گلخانه پیدا شده، دَهها کشاورزی صناعی پیدا شده است، برای اینکه اگر خدای سبحان دفعتاً این درختها را بارور میکرد، کسی نمیتوانست دفعتاً درخت بیافریند و بارور کند و علمی پیشرفت نمیکرد. اما تنظیم فصول چهارگانه، ترتیب نظام کشاورزی در سه ماه و چهار ماه و پنج ماه، این یک مدرسه است. تمام این گلخانههایی که الان پیدا شده، این گلخانهها از نظام هستی نقشه گرفتند. تمام حرکتهایی که در پهپادها هست، آپلوها هست، موشکها هست، همه اینها از نظام هستی راه گرفتند که فلان چیز بُردش چقدر است؟ فوراً مشابه آن را میسازند. ذات اقدس الهی مدرسه درست کرده؛ هم برای فقیهان، هم برای حقوقداران، هم برای عالمان علوم تجربی. فرمود اینها را رها بکن، تو رها بکن؛ اما مدبّرات ما اینها را رها نمیکنند، ما هم که اینها را رها نمیکنیم، اینها آن وقتی که نطفه بودند، علقه بودند، مضغه بودند، بعد جنین شدند، در حوزه قدرت و علم ما بودند. خدا ﴿واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ است، خدا «واسع العلم» است، خدا «واسع القدرة» است، میداند چه وقت بگیرد و چه وقت رها کند؟ چه کسی را بگیرد و چه کسی را رها کند؟ اینطور نیست که ما اگر گفتیم: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾; تو آنها را رها بکنی، نظام ما هم اینها را رها میکند، اینطور نیست. اینها در تیررس ما هستند، در تمام شرایطشان در معرض و محضر مدبّرات ما هستند، ما با اینها کار داریم. کسانی که بیراهه رفتند کیفر میبینند, کسانی که به راه هستند اگر احیاناً لغزیدند ما میبخشیم؛ گاهی بیتوبه میبخشیم، گاهی با توبه میبخشیم. آنها که توبه کردند به نحو موجبه کلیه قانون ماست که تائبین را ما میبخشیم, کسی که واقعاً توبه کرده است. هیچ کس نیست که توبه بکند و خدای سبحان توبه او را نپذیرد. این ﴿یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾.[6] این یک اصل کلّی به نحو موجبه کلیه است; اما آنهایی که به آنها وعده بخشش داد, دو مرحله است: میفرماید اگر شما گناهان بزرگ را انجام ندادید، مرتکب نشدید، آلوده نشدید, احیاناً لغزشهایی دارید، آنها را خدا میبخشد. درباره گناهان غیر شرک هم فرمود آنها را میبخشیم؛ البته بیتوبه؛ لکن این به نحو موجبه کلّیه نیست، این که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾;[7]یعنی شرک را بیتوبه اصلاً نمیآمرزد و مادون شرک را میآمرزد، این به نحو قضیه مهمله است که در حکم قضیه موجبه جزئیه است: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾; یعنی شرک را اصلاً نمیآمرزد؛ یعنی بیتوبه. وگرنه همه مشرکین صدر اسلام, بتپرست صدر اسلام, توبه کردند و قبول شد. اینکه در سوره «نساء» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾؛ یعنی بیتوبه. وگرنه الآن هم هر مشرکی، هر ملحدی، هر کمونیستی توبه بکند مقبول است. در صدر اسلام این همه بتپرستها توبه کردند و مسلمان شدند، یکی شده سلمان, یکی شده اباذر, یکی شده مقداد؛ حالا درباره سلمان بحثی دیگر است. اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾؛ یعنی بیتوبه. اینکه فرمود: ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾؛ یعنی بیتوبه; اما ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾. درباره بخشش گناهان مادون شرک، «أیّ ذنبٍ کان»، این به نحو موجبه جزئیه است. چه کسی را میبخشد؟ ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾.
مستحضرید که مشیئت الهی برابر حکمت الهی تنظیم میشود. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) بارها خوانده شد که حضرت فرمود: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»;[8] ای خدایی که با هیچ توسّل نمیشود, از تو کاری بخواهیم که بر خلاف حکمت تو باشد. توسّل برای آن است که مسیر حکمت را ما طی بکنیم وگرنه توسّل هرگز این سهم را ندارد که بتواند ـ معاذالله ـ تو کاری برخلاف حکمت بکنی! «وَ یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» اسمای الهی که میگویند بعضی عظیم هستند و بعضی اعظم، آن اسمهای عظیم در تحت تدبیر و رهبری اسمهای اعظم کار میکنند. حکمت خدای سبحان هرگز تغییرپذیر نیست.
بنابراین مشیئت الهی براساس حکمت اوست، ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾. یک وقت است که تا فرزند صالحی پیدا کرد، فرزند شهیدی پیدا کرد، فرزند جانبازی پیدا کرد، مدافعِ حرم پیدا کرد، این باعث بخشش گناهان پدر و مادر است، ما که نمیدانیم اسرار الهی چیست؟ آن پدری که چهار تا گناه کرده و بیتوبه مُرده، پسری که چنین فداکاری کرده، خدا او را میبخشد. فرمود: ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾; اما ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾. در بخشهای سوره مبارکه «زمر» و امثال آن که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾;[9] این «ذنوب» که خودش جمع است، محلّا به «الف و لام» است، مؤکّد به جمیع است, برای توبه است; تمام گناهان عالم با توبه بخشیده میشود. فرمود: ﴿وَ أَنیبُوا إِلی رَبِّکُمْ﴾،[10] سیاق، سیاق توبه است. ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾، موجبه کلیه است از سه جهت: جمع «ذنوب»، «الف و لام» «ذنوب»، ﴿جَمِیعاً﴾ که با «ذنوب» همراه است. تمام گناهان عالم، إلحاد و کمونیستیِ کمونیستها، شرک مشرکان، تثلیثِ مثلِّثان، همه اینها با توبه بخشیده میشود. این است که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾؛ یعنی بیتوبه. ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ﴾؛ یعنی بیتوبه؛ اما ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾.
در این قسمت به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود اینها در چنگال قدرت مدبّران ما هستند. ما از آن روزی که نطفه و علقه بودند، تحت علم ما بود; از آن روزی که اینها بیرون آمدند و تأمینشان کردیم، تحت علم ما بود، خدا علم او واسع است، قدرت او واسع است، ﴿لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾. مغفرت او واسع است: ﴿واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ است. بنابراین تو نگران نباش! ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾; اما معنای آن این نیست که کسی را رها بکنیم; هیچ کس رها نمیشود، مهمل نمیشود، بدون برنامه و بررسی نخواهد بود، تمام ذرّات عالَم حسابی دارد.
پرسش: فرمودید برابر آیه ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُون﴾ ذات گناهان واقعاً به شرک بر میگردد ...؟
پاسخ: بله، اگر ذات اقدس الهی این گناهان را تقسیم کرده است به صغیره و کبیره که الآن همین آیات هست; وعده مغفرت داد؛ منتها وعده مغفرت یا مشروط به توبه است، یا مشروط به پرهیز از گناهان بزرگ است که در این کریمه و در بعضی از آیات دیگر آمده است وگرنه هر گناهی البته به شرک برمیگردد؛ منتها شرک درجاتی دارد. فرمود بنابراین ما کسی را رها نمیکنیم: ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدی﴾.[11] این آیه سوره مبارکه «قیامت» وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که کشاورزی میکردند, هنگام بذرافشانی یا شیار کردن و زیر و رو کردن خاک، این جمله آیه سوره مبارکه «قیامت» را میخواندند:[12] ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدی﴾؛ انسان خیال میکند رها شده و کسی به فکر او نیست؟! اینطور نیست، همه کارهای ما تحت تدبیر و محاسبه دقیق ذات اقدس الهی است. فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ﴾، این «أعرض»؛ یعنی ما این را رها بکنیم، هر کسی هر چه کرد؟ فرمود نه! ﴿إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ﴾، آنها که هدف را قبول دارند; اما بیراهه میروند، خیال میکنند که هدف وسیله را توجیه میکند، اینها تحت علم خدا هستند، هدف هرگز وسیله را توجیه نمیکند. این از بیانات نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) است, [13] گرچه این را وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند[14] که «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَرُ»؛ هیچ هدفی وسیله را توجیه نمیکند. اگر کسی خواست از راه گناه به مقصد برسد، این شدنی نیست. گناه راه نیست بیراهه و چاله است. اگر کسی خواست از راه باطل به مقصد برسد زودتر از دیگران به چاه میافتد: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّهِ کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَرُ»; اینکه برخی از کمونیستها و منافقان و امثال آن به این تِز گرفتار شدند که هدف وسیله را توجیه میکند؛ یعنی از راه باطل ممکن است انسان به مقصد برسد، این بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) در آن نهضت جهانی، روی آن خط بطلان کشید. راه مقصد صحیح را از راه صحیح باید رفت. راه صحیح هم آدم را به مقصد صحیح میرساند, راه باطل اصلاً راه نیست.
فرمود که ما میدانیم چه کسی در راه است و چه کسی در راه نیست. میدانیم چه کسی راهی راه است، چه کسی راهی راه نیست، چه کسی راه را تشخیص میدهد, چه کسی راه را تشخیص نمیدهد. چه کسی اهل مقصد است، چه کسی مقصدشناس نیست، این یک; این برای اشخاص است. ما نسبت به نظام ﴿وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾، کلّ آنچه که در آسمان و زمین است مِلک خداست، پس او «واسع المِلک» است، یک؛ «واسع المُلک» است، دو؛ «واسع العلم» است، سه; اینها هست، ﴿واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ هم هست. ﴿وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾، اینهاست. چرا این نظام را آفرید؟ تنها برای تنظیم فقه نیست، تنها برای تنظیم حقوق نیست، تنها برای تنظیم علوم نیست, بلکه برای تنظیم کارهای معاد هم هست: ﴿لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی﴾; چقدر این کتاب شیرین است! فرمود هر کسی کار بدی کرد به مقدار بدی او ما کیفر میدهیم; اما کسی که کار خوبی کرد، ﴿بِما عَمِلُوا﴾ نیست، ما به مقداری که حالا او دَه تا فضیلت دارد, دَه تا کار را پاداش بدهیم نیست، ما ﴿بِالْحُسْنَی﴾ دَه تا را صد تا پاسخ میدهیم، صد تا را هزار تا پاسخ میدهیم. ببینید کلّ این لحن را عوض فرمود. فرمود که ﴿لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا﴾; هر چه کار کردند ما دیگر کمتر از گناه آنها ممکن است کیفر بدهیم; اما بیشتر از گناه آنها کیفر نمیدهیم; اما نفرمود: «و یجزی الذین أحسنوا بما عملوا»; ما نگاه نمیکنیم که این کسی که آدم خوب بود چقدر آورده؟ هر چه آورده ما دَه برابر میدهیم, بیست برابر میدهیم. این ﴿جَزاءً وِفاقا﴾[15] یکجا ذکر شده، آن هم درباره سیّئات است. درباره حسنات که نفرمود: ﴿جَزاءً وِفاقا﴾. فرمود هر کس کار خیری کرده، ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾،[16] یک؛ ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾،[17] دو؛ در بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» هم چهارصد برابر، 1400 برابر، ﴿وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾،[18] تا کار خیر چه باشد؟ و چه کسی کرده باشد؟ نفرمود: «و الذین أحسنوا بما عملوا»، فرمود: ﴿الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی﴾ ما جواب میدهیم. اینها چه کسانی هستند؟ اینها همه افراد عادل و منزّه هستند؟ نه! همین مؤمنین عادی هستند، این مؤمنین عادی که این ﴿الَّذینَ﴾ اگر عطف بیان همین ﴿الَّذینَ أَحْسَنُوا﴾ باشد، این است که ﴿الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ﴾ و «یجتنبون» فواحش را; این فواحش عطف بر کبائر است. گناهانِ بزرگ نکنند، مبتلا به فاحشه و فحشا نشوند، اگر لغزشهای جزئی کردند ما صرفنظر میکنیم. این خداست! ﴿الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ﴾، گناهان بزرگ نکنند، مرتکب فحشا نشوند، ﴿إِلاَّ اللَّمَمَ﴾، «لَمَم» را به چند تفسیر و وجه بیان کردند: یکی اینکه اگر کسی عزم بر گناه دارد، ما صرفنظر میکنیم. گرچه به تعبیر مرحوم آخوند در کفایه، تجرّی از خُبث سریره حکایت میکند،[19] کسی که در صدد معصیت است، ولی نکرده، معلوم میشود که روحاً آلوده است. فرمود ما روح او را تطهیر میکنیم؛ یا گناهان کوچکی کرده که وجه دوم برای «لَمَم» است, ما صرفنظر میکنیم؛ یا عزم بر معصیت نیست، گناهان صغیره هم نیست، گاهی گناهان کبیره دارد گاهی گناهان صغیر دارد، این چنین است، ممکن است ما صرفنظر بکنیم؛ البته بیتوبه! لکن ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ معلوم نیست. یک وقت است که «وَلَدٌ صَالِحٌ یَدْعُو لَه»[20] پیدا میشود، فرزندی پیدا میشود، طلبه خوبی در میآید، نه بیراهه میرود، نه راه کسی را میبندد، صدها نفر را هدایت میکند، هدایت عملی میکند، هدایت علمی میکند. این خدای سبحان بر اثر این «وَلَدٌ صَالِحٌ یَدْعُو لَه»، از بعضی از لغزشهای پدر و مادر میگذرد، اینطور است، وسیلهای میخواهد. یک اثر خیری از او باقی مانده است، این طلب مغفرت میشود. فرمود: ﴿الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ﴾، یک؛ ﴿وَ الْفَواحِشَ﴾، یعنی «یجتنبون الفواحش»، دو؛ ﴿إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ است. خدای سبحان این کارها را میکند. پس او «واسع العلم» است، برای اینکه اعلم به راه است، یک؛ اعلم به مقصد است، دو؛ کلّ نظام را هم او آفریده و فقه شما از این نظام است، حقوق شما از این نظام است، علوم شما از این نظام است. ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون﴾ که کار اوست، قدرت اوست؛ اما حتماً دو سه ماه صبر میکند تا گندم سبز بشود، این راه کشاورزی و گلخانهداشتن را به ما یاد میدهد. معجزه نیست، معجزه بله، معجزه الهی است. این حیوانات سنگین، این عقابهای چند کیلویی را چه کسی در هوا نگه میدارد؟ این را من عالمانه نگه داشتم. شما یاد بگیرید که چگونه او بال میزند و وقتی بال میزند هوا را کجا میبرد؟ فشار را کجا وارد میکند؟ فشار از پشت چگونه او را هدایت میکند؟ هزار کیلومتر را این بال میزند میآید؟ شما هم یاد بگیرید یک هواپیما بسازید، همین کار را کردیم. اگر ذات اقدس الهی این حیوانات را با یک لحظه از سیبری به این تالابها بیاورد که دیگر منشأ علم نیست. اگر این درختها را، این کشاورزیها را یک لحظه خدا میتواند، بله! مگر جریان ﴿فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ﴾،[21] این درخت خشک را یک لحظه سرسبز کرد و میوهدار کرد مگر یک لحظه نبود؟ مگر این قدرت را ندارد؟ ولی اینجا که مدرسه نیست، اگر این کار را بکند. این میشود معجزه؛ اما خدای سبحان مدرسه خلق کرد، همه این هواپیماسازی از این پرندهها نشأت گرفته، همه این زیردریایی از این حیوانات دریایی نشأت گرفته است. این چند تُن است که در آب است، چگونه در آب زندگی میکند؟ چگونه در آب رفت و آمد میکند؟ چگونه در آب حرکت میکند؟ با نظم علمی این نهنگهای دریا را آفرید تا زیردریایی بتوان ساخت. با نظم علمی این عقابهای سنگینوزن را روی هوا نگه داشت، ﴿ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ﴾،[22] تا بشود هواپیما ساخت. عالَم مدرسه است، تمام این جزئیات را عالمانه ساخت تا به ما یاد بدهد. این تنها فقه نیست که از نظام هستی گرفته شده که شراب ضرر دارد، موادّ مخدّر ضرر دارد، ترقّههای چهارشنبهسوری حرام است و ضرر دارد، این را فقه از او یاد بگیرد! همه علوم را ذات اقدس الهی فرمود ما در مدرسه هستی عالمانه ساختیم، شما هم یاد بگیرید و بسازید و بشر هم همین کار را کرده است و دارد میسازد. فرمود اینها هست؛ اما از آن طرف هم ﴿واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ هستیم. شما را قبلاً گفتیم که ﴿أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ﴾،[23] ﴿أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدی﴾،[24] آغاز هستی شما را هم ما میدانیم، ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ﴾، از آن روزی که تراب بودید، طین بودید، ﴿حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾،[25] ﴿صَلْصالٍ﴾ بودید، بعد نطفه و علقه شدید، تا ﴿أَجِنَّةٌ﴾ بودید و ﴿وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ﴾؛ یعنی جنین بودید، ﴿فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ﴾، بودید. پس دیگر خودتان را نگویید که ما چنین هستیم! شما مأمور به تضحیه نفس هستید، مجاز به تزکیه نیستید. «تضحیه»؛ یعنی خودستانی، جانتان را از خودتان بگیرید، قربانی کنید. «تضحیه»؛ یعنی خودستانی؛ ما مأمور به خودستانی هستیم، مجاز به خودستایی نیستیم که من این هستم، من این قدر بلد هستم، من این درس را خواندم، اگر ـ خدای ناکرده ـ دهن باز کردیم گفتیم من این چنین هستم، این خودستایی است و حرام. فرمود: ﴿فَلا تُزَکُّوا﴾ نهی است، خودتان را تزکیه نکنید؛ اما خودستانی؛ یعنی خویشتن را از خود بگیرید، قربانی کنید «تضحیه» نفس کنید، این وظیفه ماست. بیانی وجود مبارک حضرت امیر در نهج دارد، نامهای از دستگاه پلید اموی آمد که نسبت به حضرت امیر قصد اهانت داشت. خود این نامه در نهج البلاغه نیست; ولی جواب آن در نهج البلاغه است. نامه بیادبانه اموی این بود که شما را ـ معاذالله ـ با دست بسته بردند مسجد از شما بیعت گرفتند؛ مثلاً به بعضی از شترها تشبیه کردند. حضرت در جواب مرقوم فرمود: «لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت»؛[26] تو رفتی زشتی و نقصان ما را بیان بکنی، دودمان اموی را رسوا کردی. من اگر بخواهم سقیفه را امضا بکنم باید با دست بسته امضا بکنم. مگر مرا بردند برای امضا گرفتن چیز حق؟ مرا بردند برای امضا گرفتن چیزی که باطل است بطلان آن هم «لا ریب فیه» است. من اگر بخواهم باطلی را امضا بکنم باید با دست بسته امضا بکنم. «لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت»؛ دودمان اموی را رسوا کردی، سقفیها را رسوا کردی. بله، ما که انکار نکردیم مرا با دست بسته بردند. «لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت» و فرمود که دین گفته خودستایی نکنید و اگر این دستور دین نبود، ما بخشی از فضایل دودمان خود را میگفتیم، ولی ضرورت حالا اقتضا میکند که بخشی را بگوییم. معاویه! خیلیها میروند جنگ و کشته میشوند؛ اما از ما اگر کسی برود شهید بشود، میشود سیّد شهدا این عموی من حمزه بود. خیلیها میروند جنگ، دست و پایشان قطع میشود و جانباز میشود اما از خاندان ما اگر کسی برود عضوی بدهد، میشود جعفر طیّار برادرم این کاره است. اینکه در آغاز سوره مبارکه «فاطر» دارد که ﴿جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ﴾[27] این بالی دارند که پرواز میکنند الآن برادرم جانباز است دست داد، ولی بال گرفت. خیلیها میروند دستشان قطع میشود، اجرشان نزد خداست؛ اما بالی بگیرند که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة»،[28] که در بخشهای دیگر آمده، نه در نهج البلاغه، این برای ماست. تو رفتی ما را مذمت کنی، خودتان رسوا شدید. ما مجاز نیستیم که فضیلت دودمان خود را بگوییم، این گوشهای از اسرار فضایل ماست. قرآن فرمود: ﴿فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ﴾؛ خودستانی نکنید، ﴿هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی﴾، ولی همه این کارها سرجای خود محفوظ است.
پرسش: ﴿فَلا تُزَکُّوا﴾ یعنی هیچ انسانی انسان دیگر را تزکیه نکند؟
پاسخ: نه ﴿أَنْفُسَکُمْ﴾. من این چنین هستم، من این چنین هستم، من این چنین هستم، مدح دیگران کردن که چیز بسیار خوبی است، حق دیگران را ادا کردن همین است. از ما سؤال میکنند که فلان کس چطور است؟ باید به وظیفه خود عمل کنیم؛ عالم است، باتقواست، از آن استفاده کنیم. گاهی هم ضرورت اقتضا میکند که انسان ملکات فضیلت خودش را بگوید؛ امّا خودستایی نیست. وجود مبارک یوسف پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود کشور را کسی اداره میکند که باعُرضه باشد، «عُرضه»؛ یعنی دو چیز: هم از نظر فنّی عالم باشد، هم از نظر عملی مدیر خوبی باشد و من هر دو را دارا هستم. مصر الآن قحطیزده است، چهارده سال در کشاکشِ داشتن و نداشتن بود، اداره این کشور کار آسانی نیست؛ در زمان قحطی اداره کشور پهناور مصر از من برمیآید: ﴿اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ﴾؛[29] ما هر چه میچشیم در اثر اینکه این مسئولین یا هیچ چیزی را ندارند یا یکی را ندارند! فرمود من دانش این رشته را دارم، امین هم هستم؛ هم بلد هستم و کاردان هستم، هم پاک هستم. من میتوانم مصر را اداره کنم: ﴿اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ﴾. من امین هستم، نه مبتلا به اختلاس هستم، نه مبتلا به نجومی هستم، حفیظ هستم، کاردان هم هستم، این درباره خود حضرت یوسف(سلام الله علیه) است.
درباره وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) خودش نفرمود، ولی دختر شعیب گفت که ﴿إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمینُ﴾؛[30] کشور چه از چوپانی و دامداری، چه وزارت؛ چه وزارت و چه دامداری؛ از پایین تا بالا و از بالا تا پایین، این دو عنصر را قرآن مشخص کرد. فرمود اگر دامدار و چوپانِ بیابان هستی، باید در رشتهات متخصّص و پاک باشی! وزیر مقتدرِ در شهر هستی، در رشته خود دانشمند و پاک باشی. این ﴿الْقَوِیُّ الْأَمینُ﴾ کلیمی، با آن ﴿حَفیظٌ عَلیمٌ﴾ یوسفی یکی است و فرقی نمیکند. کشور را هم همینها اداره میکنند؛ یا دامدار بیابان است، یا وزیر رومیزنشین است، بینهما هم بینهماست. این بیان قرآن است، راهنمایی قرآن است که کشور با این دو عنصر اداره میشود: هر کسی هر کاری انجام میخواهد بدهد، باید در آن رشته متخصّص باشد؛ چه چوپان چه وزیر و هر کسی هر کاری میخواهد انجام بدهد، باید در آن رشته پاک باشد؛ چه چوپان چه وزیر. ﴿إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ﴾، یک؛ ﴿إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمینُ﴾، این دو. اینجا هم ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی﴾.
بنابراین اینطور نیست که اگر کسی کاری انجام بدهد، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را رها بکند، نظام هستی هم او را رها بکند! فرمود کار تو همین است، تو پیغمبر هستی، تو جزء ملائکه مدبّر جهنّم ببر نیستی، بگیر و ببند که در اختیار تو نیست. این بگیر و ببند به دست مدبّران ماست، ما مأموران فراوانی داریم، ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ هم داریم، تو دیگر مأمور ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[31] که نیستی. تو باید ارشاد کنی، تبلیغ کنی، سخنرانی کنی، هدایت کنی و کردی. ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا﴾. در بخشهای دیگر هم فرمود این همه غصّه میخوری برای چیست؟ ﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً﴾[32] این قدر غصه میخوری و داری جان میدهی، برای چیست؟ به هر حال یک عده قبول نمیکنند، ما هم که اینها را رها نمیکنیم. ما مأموران ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ فراوان داریم. آن وقت هم تا آخرین لحظه هم مهلت میدهیم، ﴿واسِعُ الْمَغْفِرَةِ﴾ هم هستیم. خیلی از موارد است که بیتوبه قبول میکنیم، امّا به هر حال اینها باید در راه باشند. امیدواریم خدای سبحان نظام ما را به دست صاحب اصلی خود حفظ بکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره نجم، آیه23.
[2]. سوره روم، آیه41.
[3]. سوره یس، آیه82.
[4]. سوره حدید، آیه4.
[5]. سوره فصلت، آیه10.
[6] . سوره شوری، آیه25.
[7]. سوره نساء, آیات48 و 116
[8]. صحیفه سجادیه، دعای13.
[9]. سوره زمر، آیه53.
[10]. سوره زمر، آیه54.
[11]. سوره قیامت، آیه36.
[12]. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج2، ص424؛ «... هُوَ فِی حَائِطٍ لَهُ عَلَیْهِ تُبَّانٌ یَتَوکَّأ عَلَی مِسْحَاتِهِ وَ هُوَ یَقُول ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدی٭ أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی٭ ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی﴾ وَ دُمُوعُهُ تَجری عَلَی خَدَّیْه ...».
[13]. الکافی(ط ـ الاسلامیّه), ج2,ص373.
[14]. بحار الانوار(ط ـ بیروت), ج74, ص178.
[15]. سوره نبأ، آیه26.
[16]. سوره نمل, آیه89؛ سوره قصص، آیه84.
[17]. سوره انعام، آیه160.
[18]. سوره بقره، آیات247 و261 و 268.
[19]. کفایة الأصول(ط ـ آل البیت)، ص260 و 261.
[20]. الکافی(ط ـ الاسلامیه), ج7, ص56.
[21]. سوره مریم، آیه23.
[22]. سوره ملک، آیه19.
[23]. سوره قلم، آیه7.
[24]. سوره نجم، آیه30.
[25]. سوره حجر, آیه26.
[26]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), نامه28.
[27]. سوره فاطر، آیه1.
[28]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص463.
[29]. سوره یوسف، آیه55.
[30]. سوره قصص، آیه26.
[31]. سوره حاقة, آیات30 و 31.
[32]. سوره کهف, آیه6.