أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (1) وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2) وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (3) فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (4) فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (5) یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (6) تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (7) قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (8) أَبْصارُها خاشِعَةٌ (9) یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ (10) أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (11) قالُوا تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (12) فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (13) فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (14) هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسی (15) إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی (16) اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی (17) فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی أَنْ تَزَکَّی (18) وَ أَهْدِیَکَ إِلی رَبِّکَ فَتَخْشی (19) فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْری (20) فَکَذَّبَ وَ عَصی (21) ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعی (22) فَحَشَرَ فَنادی (23) فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی (24) فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی (25) إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشی (26)﴾.
سوره مبارکه «نازعات» که با سوگند شروع شد برخیها نظیر سوره مبارکه «مرسلات» و مانند آن پنداشتند که این مضاف محذوف است ﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً﴾ که با اغراق روح را قبض میکنند، «ربّ» محذوف است یعنی «ربّ النازعات» چون سوگند به غیر خدا جایز نیست. این سخن قبلاً بیان شد که تام نیست، چون برای بشر سوگند به غیر خدا روا نیست؛ اما برای خود ذات اقدس الهی رواست که به هر چیزی سوگند یاد کند، گاهی تین است گاهی زیتون است گاهی نازع است گاهی امثال اینهاست. لذا تقدیر دلیل میطلبد، خدا میتواند به هر چیزی سوگند یاد کند اما بنده خدا چنین حقی ندارد.
مطلب دوم این است که فرشتگان مدبّرات امرند، بخشهایی که محور اصلیاش توحید است فرشتههایی که مسئول تدبیر امور عالماند در ساختار و نظم و خلقت عالماند نام آنها مطرح است حالا یا به صورت سوگند یا غیر سوگند. آنهایی که نشر توحید را به عهده دارند؛ نظیر سوره «صافات»، نام آنها مطرح است، آنها که نشر وحی را به عهده دارند زیر مجموعه جبرئیل در بحث نبوت نام آنها مطرح است که ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[1] یعنی این وحی از دست فرشتگان کریم عبور میکند همه رصد میکنند که چیزی کم نشود چیزی زیاد نشود، از مبدأ که صادر شده است تا به قلب مطهّر پیغمبر(صلی الله علیه و آله سلم) از بیرون و از قلب مطهر پیغمبر تا لبان مطهرش از درون، این عین کلام خداست که تا به لب رسیده است میفرماید: ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾.[2] پس از مبدأ غیب که جبرئیل(سلام الله علیه) میگیرد تا برسد ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ﴾ سفیران کریم یعنی فرشتهها که رصد میکنند تا برسد به ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾[3] این معصوم است؛ از آنجا هم تا به لبان مطهر حضرت برسد فرمود: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾[4] ما این را اقراء کردیم به قرائت تو درآوردیم محدوده جان تو هم مصون از سهو و نسیان است پس آنچه را که از لبان مطهرت میرسد ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾، از لبان مطهّرت تا گوش جامعه این هم مصون است و محفوظ است، مصون از تحریف است فرشتگانی هستند که این مرحله را هم حفظ میکنند دست بیگانه را کوتاه میکنند که قرآن را ـ معاذالله ـ کم بکند یا زیاد بکند، سایر احکام را که غیر قرآن است ممکن است تحریفی در آنها راه پیدا کند اما خود قرآن کریم را فرشتگانی هستند که از لبان مطهر حضرت تا گوش جامعه، نه گوش خصوص زید یا خصوص عمرو، تا به امت اسلامی برسد این از هر خطری از هر سهوی از هر نسیانی مصون باشد.
در آن قسمتها که محور بحث است فرشتگانی که مسئول وحیاند و زیر مجموعه جبرئیل(سلام الله علیه) هستند نام آنها مطرح است. در بحث تأمین رزق که فرمود ما روزی هر کسی را تعیین میکنیم چه آنها که اهل پساندازند اهل بانکداریاند، چه آنها که اهل پسانداز نیستند همه را ما تأمین میکنیم وقتی این آیه نازل شد: ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ﴾[5] مهاجرین شروع کردند به هجرت کردن؛ بعد از اینکه حضرت از مکه به مدینه تشریف آوردند وضع مسلمانها که در مکه بودند خیلی سخت بود برای اینکه هیچ پناهگاهی نداشتند، میخواستند هجرت کنند به مدینه بیایند علاقه مند بودند کسی نه مال غیر منقول اینها را از اینها میخرید، نه مال منقول اینها را اجازه میداد که اینها از مکه به مدینه بیایند؛ آن وقت با دست خالی از مکه به مدینه بیایند چه میشود؟ اینها هم در مکه در فشار بودند. وقتی آیه نازل شد ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ﴾ هجرت شروع شد. پیام آیه این است که پرندهها و جنبندهها دو قسماند: یک عده اهل ذخیره نیستند مثل همه این مرغهایی که از شمال به جنوب از شرق به غرب هزارها مرغاند هزارها ماهیاند در دریا، هزارها مرغ هستند در هوا اینها نه اهل بانکاند نه اهل زیر زمیناند نه اهل پساندازند نه اهل صندوق نسوزند، صبح بلند میشوند گرسنهاند شب میخوابند سیر هستند و برخی از حیواناتاند که اهل پساندازند مثل موش و مور. این آیه فرمود همان طوری که موش و مور را که اهل پسانداز و زیرزمیناند خدا روزی میدهد این کبکها و کبوترها و اینها که در فضا هستند و در دریا هستند اینها که اهل زیرزمین و پسانداز و اینها نیستند ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ﴾ یعنی اهل ذخیره نیستند پسانداز نیستند، اینها با دست خالی صبح بلند میشوند با شکم پر شب میخوابند ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها﴾، یک؛ ﴿وَ إِیَّاکُمْ﴾، دو؛ همین که این آیه نازل شد این مهاجرین حرکت کردند گفتند خدایی که در مکه به ما روزی میدهد در مدینه هم روزی میدهد این میشود ایمان. کسی که خانه اینها را نمیخرید کسی که اجازه نمیداد اینها اثاثشان را منتقل کنند نه تنها نمیخریدند بلکه غارت کردند. آنهایی که نزدیکهای سال دهم که نزدیک پیروزی بود قدری نفس تازه کشیدند آنها حرکت کردند از مکه به مدینه آمدند، بالاخره مسلمانها پیروز شدند مکه را فتح کردند و ابوسفیانها و نیروهای نظام مکه، سلاحها را به زمین انداختند و به تعبیر نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) «مَا أَسْلَمُوا وَ لَکِنِ اسْتَسْلَمُوا»[6] دودمان اموی مسلمان نشدند مستسلِم شدند؛ یعنی زندگی دودمان اموی را به دو بخش تقسیم کردند: یک بخش قبل از فتح مکه بود که کافر مطلق بودند، یک بخش بعد از فتح مکه بود که منافق مطلق شدند، ذرّهای ابوسفیان و معاویه و اینها ایمان نیاوردند. بعد از فتح مکه اینهایی که از مدینه آمدند مکه تا ببینند زندگیشان چیست و خانهشان چه شد؟ دیدند همه به غارت رفته است، همه غارت رفته است خانهای نمانده که اینها دوباره به خانهشان بروند؛ اینها را همین آیه راه انداخت. فرمود میلیونها یعنی میلیونها مرغاند که صبح با شکم خالی بادست خالی و شب با شکم سیر میخوابند؛ ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ﴾ به این فکر نباشید که ـ معاذالله ـ بانکی فکر کنید و ذخیره و ربا و اینها باشید.
اگر این بخشها را قرآن بخواهد ذکر بکند حضرت میکائیل(سلام الله علیه) و فرشتههایی که زیر مجموعه او هستند، باران میآورند ابر میآورند بررسی میکنند بادها را تنظیم میکنند بادها را تلقیح میکنند، گیاهها را تلقیح میکنند ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾[7] نام اینها را میبرد. وقتی مسئله قیامت مطرح شد نام مبارک عزرائیل(سلام الله علیه) و زیر مجموعه عزرائیل که قبض روح میکنند و کیفیت دفن و کفن و آنها را ذکر میکند. آن بخشها که در سوره مبارکه «مرسلات» بود مربوط به یک سلسله از مدبرات عالم بود، آن بخشهایی که در سوره مبارکه «صافات» است مربوط به یک بخش از مدبرات است، این بخشهایی که مربوط به سوره مبارکه «نازعات» است مربوط به مسئله قیامت و فرشتههای قبض روح و مانند آن است.
مطلب بعدی آن است که فرمود دو تا زلزله در روی زمین اتفاق میافتد: آن زلزله اصلی که فرمود: ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شیْءٌ عَظِیمٌ﴾[8] که در سوره مبارک «حج» است از اصل زلزله «فی الجمله» نه «بالجمله» خبر میدهد؛ اما اینجا «بالجمله» کرد، تفصیل داد، زلزله اول چیست زلزله دوم چیست. زلزله اول مطابق با نفخ صور اول است زلزله دوم مطابق با نفخ صور دوم است؛ با یک فوت عالم خاموش میشود با فوت دیگر با نفخ دیگر دوباره عالم زنده میشود. حرفهایی که اینها میزنند دو قسم است: یک سلسله حرفهایی که در زمان آن زلزله و مقدمات آن زلزله هراسناکاند ﴿قُلوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ﴾ است، ﴿أَبْصارُها خاشِعَةٌ﴾ است ﴿یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ﴾؛ بعد وقتی که وارد صحنه معاد شدند ذات اقدس الهی همین مطلب را به صورت فعل ماضی ذکر میکند میگوید ﴿قالُوا﴾؛ یعنی این حرفها را در دنیا زدند، نه اینکه این حرفها را امروز میزنند. ملاحظه بفرمایید بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً﴾ که با اغراق، جان کسی را میگیرند که اینها یک مسئولیت خاصی دارند مخصوص کافراناند مثل اینکه وضع جهنم هم همین طور است که ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ﴾؛[9] فرشتههایی که مسئول قبض روح کافر و منافقاند غیر از فرشتههایی هستند که مسئول قبض روح مؤمنیناند، اینها با اغراق و با فشار و با تلاش و کوشش، روح اینها را از بدن میگیرند. عدهای هستند که مسئول قبض روح مؤمناناند که با «ناشطات نشط»، با آرامش، با نرمی، با محبت، با لطف قبض روح میکنند آنگاه میفرماید که اینها کسانیاند که زمینه معاد را فراهم میکنند که ﴿یَوْمَ﴾ به منزله جواب قسم است؛ ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾ آن زمینلرزه جهانی خودش را نشان میدهد؛ یکبار جهان میلرزد همه خاموش میشوند ﴿تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾ بار دیگر میرسد همه برمیخیزند. در این زمینلرزهها که میخواهد زمین بلرزد و نشانه قیامت است ﴿قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ ٭ أَبْصارُها خاشِعَةٌ ٭ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ﴾ که با فعل مضارع ذکر میکند. بعد ﴿أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً﴾ که مشابه بخش پایانی سوره مبارکه «یس» است.[10]
پرسش: ...
پاسخ: نه، اولی که مربوط عالم مُلک است، برای اینکه ﴿نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ﴾؛[11] اما همینها که عالم مُلکیاند و خاموش شدند و افسرده شدند با یک زلزله دیگری با یک نفخ دیگری دوباره همهشان زنده میشوند، عوض که نشدند؛ تبدیل شد به یک نشئه دیگری، احکام این هم تبدیل میشود به نشئه دیگری.
پرسش: بهشت کجا هست.
پاسخ: آن بهشت هنوز نرسیدیم بحث بهشت جداست، هنوز فعلاً طلیعه قیامت است مسئله برزخ است بعد از مسئله این دو تا زلزله با آن نفخ اول بساط کل سماوات و ارض برچیده میشود با نفخ دوم دوباره گسترده میشود وارد صحنه قیامت میشوند ﴿فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ﴾ صحنهای است که خواب در آن نیست، هیچ کس نمیتواند بخوابد؛ حالا پنجاه هزار سال است کسی خوابش نمیبرد. بیابانهای پر از مار و عقرب را هم میگویند «مفاوز». مفاوز به معنی بیابان نیست مفاوز جایی است که فوز و رستگاری و آرامش است. بیابانها پر از مار و عقرب را میگویند مفاوز؛ نظیر اینکه مارگزیده را میگویند سلیم. «یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ»؛[12] سلیم یعنی مارگزیده، اما مارگزیده که سالم نیست این «برعکس نهند نام زنگی»، همان است. بیابانهای پر از مار و عقرب که هیچ کس آرامش ندارد میگویند «مفاوز». انسان مارگزیده را میگویند سلیم در دنیا آن بیابانهایی که هیچ خوابی نیست میگویند ساهره، سهر یعنی بیداری کسی که خوابش نمیبرد صحنه قیامت هم همین طور است کسی خوابش نمیبرد ﴿فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ﴾ هر جا حضرت تشریف میبردند یک جلسه تفسیر قرآنی بود؛ یا ساکت بودند حضرت فرمایشی میفرمود یا سؤالات خوب میکردند و حضرت جواب میداد به حرفهای عادی که نمیگذشت، مجلس آن حضرت مجلس علم بود. در مجلسی سؤال کرد شما که میفرمایید در قیامت ﴿خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾[13] پنجاه هزار سال است هر سال هم چند روز است، روزش هم «کألف سنة» است، «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ» خیلی طولانی است! حضرت فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ» این پنجاه هزار سال برای مؤمن «صَلَاةٍ مَکْتُوبَة»[14] است مثلاً به اندازه یک نماز است. کسی یک نماز ظهر بخواهد بخواند خیلی هم مراعات بکند مثلاً ده دقیقه طول میکشد یا پانزده دقیقه. فرمود این قیامت برای خیلیها معطلی ندارد، اینها برای چه معطل باشند؟ سؤال و جوابشان روشن است. فقرایی که نه بیراهه رفتند نه راه کسی را بستند با قناعت آبرویشان را حفظ کردند اینها در روایاتی که مرحوم کلینی نقل کرد چندین سال قبل از اغنیا وارد بهشت میشوند؛[15] این تازه برای صحنه ساهره معاد است؛ بعد وقتی وارد صحنه بهشت شدند احکام مشخص است.
اینکه فرمود: ﴿یَقُولُونَ﴾ یعنی در حال نفخ صور و حال زلزله؛ بعد از اینکه به آن صحنه رسیدند میفرماید: ﴿قالُوا﴾ اینجا فعل ماضی آورد آنجا فعل مضارع. آن فعل مضارع برای زمان انتقال از دنیا به آخرت است میگویند مگر میشود ما به قیامت برگردیم اینکه شدنی نیست، همان بخش پایانی سوره «یس». آنجا که رفتند خدا میفرماید اینها کسانی هستند که در دنیا میگفتند اگر ما برگردیم دوباره زنده بشویم ﴿کَرَّةٌ خاسِرَةٌ﴾.
بعد خدا میفرماید: ﴿فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ﴾ ما با یک تکان اینها را در صحنه ساهره میآوریم. بعد برای اینکه روشن بشود این صحنه هست و معاد برای آن است که کسانی که راه دیگران را بستند یا بیراهه رفتند عبرت بگیرند قصه وجود مبارک موسای کلیم و اینها را ذکر میکند و مبارزان علیه حق را که یعنی فرعون است، ذکر میکند. ﴿هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسی﴾ بیش از صد بار جریان موسای کلیم ذکر شده است؛ فرمود ما کل این صحنه را به موسای کلیم آموختیم، یعنی کل این نقشه عالم که در دست ذات اقدس الهی است به انبیای الهی نشان میدهد. الآن مسافری وارد قم شد بخواهد خیابان شرقی خیابان غربی خیابان شمالی خیابان جنوبی این قسمتها را از شما آقایان سؤال بکند، این دست شماست، خیابان ارم کجاست، جواد الأئمه کجاست، همه دستتان است. ذات اقدس الهی کل نقشه عالم را به موسای کلیم و مانند آن نشان داد مثل اینکه کوچه پسکوچه دنیا را دارد به او نشان میدهد. به ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو که نبودی، ما این کارها را کردیم ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾[16] در آن قصه که نبودی، مریم را میخواستند کفالت کنند، جریان چه بود قرعهکشی کردن اوضاع این است؛ تو که در جریان طور نبودی، ما به موسای کلیم گفتیم: ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾[17] تو که در قسمت طور نبودی، در أیمن وادی نبودی غرب وادی نبودی ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ﴾، ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾، [18] ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾ آنجا نبودی آنجا نبودی آنجا نبودی، ما این حرفها را برای، همه نقشه عالم را برای پیغمبر ترسیم میکند که کوه طور این گونه بود جانب «أیمن وادی» نه «وادی أیمن»، ما چیزی به عنوان وادی أیمن در اسلام نداریم أیمن یعنی دست راست، به موسای کلیم فرمود وقتی وارد کوه شدی دست راست خودت را بگیر برو بالا آنجا با تو کار داریم.
پرسش: ...
پاسخ: هر جا یک مطلب خاصی را به همراه دارد؛ اگر مربوط به توحید است توحیدی است همین تقسیم کار برای همین جهت بود یا برای اثبات توحید است یا برای ربوبیت یا پرورش است یا برای بیان وحی است یا برای اقتصاد است یا برای امنیت است یا برای مقدمات مسئله معاد است؛ الآن اینجا مسئله معاد مطرح است. در بخشهای دیگر مسئله مبدأ مطرح بود فرمود این قصهها را ما میگوییم تا عبرت بگیرند در آنجا خلاصه فرمود که وقتی شما وارد کوه طور میخواهی بشوی دست راست خود را بگیر و برو بالا. به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ﴾[19] این أیمن وصف شاطی است، شاطی یعنی جانب؛ نه وصف وادی، وادی أیمن ما نداریم. یعنی شما وقتی وارد این کوه شدی، کجا میتوانی با خدا مناجات کنی یا خدا با تو حرف بزند؟ دست راست خود را بگیر و برو بالا. فرمود قصه موسی را شنیدی، الآن ما اینجا جریان معاد را ذکر میکنیم و برای عبرت گرفتن. عبرت هم این است که انسان عبور بکند، یک قصه تاریخی که میبیند اگر عبور از جهل به علم، از جهالت عقلی به عقلانیت؛ یا از جهل علمی به علم یا از جهالت عملی به طهارت و تقوا، به هر حال باید عبور بکند اگر عبور نکرد که عبرت نگرفت فرمود ما اینها را میگوییم برای عبرت برای اینکه بدانی و قصه یاد بگیرید و تاریخ این چنین باشد که فایده ندارد، اینها برای عبور است، اینها پل است، این حرفهایی که ما میزنیم مَعبر است پل است، زیرش خطر است، حتماً باید عبور بکنید اگر عبور نکنید که مثل آنها میافتید.
یکی دو تا سؤال شد که حالا اگر مناسب بود جواب میدهیم؛ یکی اینکه در آیه 110 سوره مبارکه «مؤمنون» آمده که ﴿فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّی أَنْسَوْکُمْ ذِکْری وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ﴾ خدای سبحان به مؤمنین هشدار میدهد تسلیت میدهد دستور صبر میدهد؛ بعد میفرماید خدا به کفار در قیامت میگوید شما مؤمنین را مسخره کردید تا این شغلی برای شما شد. نوشتههایتان طنزهایتان گفتارتان خندههایتان رفتارتان همهاش تحقیر دیگران بود همین کار خدا را از یاد شما بُرد مشغول مسخره کردن این، مشغول خندادن علیه آن مشغول رسوا کردن آن بودید. مؤمنین شما را فراموشی ندادند اشتغالتان و هتک حرمت مؤمنان باعث شد که نام خدا و یاد خدا از ذهنتان رخت بربسته است.
اما این سؤال که فرشتهها مقام معلوم دارند سبق و لحوق ندارند چرا؛ فرشتهها یک سقف خاصی دارند از آن بالاتر نمیروند اما در همین محدوده «بعضها فوق بعض»اند لذا بعضیها مطیعاند بعضیها مطاعاند ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ﴾؛[20] درست است که یک سقف خاصی برای هر فرشته است ﴿وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ﴾[21] اما گروهی که در این مجموعه هستند همهشان «علی وزان واحد» نیستند. به هر تقدیر فرمود جریان موسای کلیم را شنیدهای؟ ﴿إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی﴾ اینجا دیگر وصف خود وادی است، مثل مکان مقدس بیت مقدس چرا؟ در آن وادی مقدس خدا چه گفت؟ بعد از اینکه او را آورد در کوه طور و در قسمت راست کوه طور با او مناجات کرد و اینها، فرمود: ﴿اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی﴾؛ برو این چون طغیان کرده است به او بگو آیا میخواهی طاهر بشوی برجسته بشوی، رشد کنی؟ ﴿فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلی أَنْ تَزَکَّی ٭ وَ أَهْدِیَکَ إِلی رَبِّکَ﴾؛ تو را هدایت کنم اهل خشیت بشوی، به جای غرور به جای تکبر به جای ﴿أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی﴾[22] به جای این وهم و خیال، الهی بیندیشی؟ برای اینکه این دعوت را با برهان همراه کند ﴿فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْری﴾ که معجزه را به او نشان داد. فرعون در برابر این معجزه ﴿فَکَذَّبَ﴾؛ او را تکذیب کرد ـ معاذالله ـ گفت دروغ میگویی، از طرف خدا نیستی و عصیان ورزید به جای اینکه اهل خشیت باشد در صدد برآمد که بساط وحی و نبوت کلیم الهی را از ریشه بَرکَند ﴿ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعی﴾ در خاموش کردن نور موسای کلیم و وحی و نبوت ﴿فَحَشَرَ﴾ جمع کرد ﴿فَنادی﴾ قوم خودش را جمع کرد و مسئله مسابقه و مبارزه سحره را راه انداخت این کارها را کرد.
مستحضرید اینکه دارد بعد گفت: ﴿فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾، این پنج مرحله بود که قبلاً هم گذشت هر وقت حقیقتی در جامعه جا بیفتد مدعیان دروغین هم زیاد دارد در مصر سخن از ربوبیت خدا نبود همه بتپرست بودند. بعد از اینکه موسای کلیم(سلام الله علیه) آمد و ربوبیت الله را مطرح کرد و توحید ربوبی را مطرح کرد و مبارزه سیاسی را مبارزه اجتهادی را مبارزه اعجازی را راه انداخت و داشت پیروز کامل میشد فرعون گفت درست است که ربوبیت حق است ولی ربّ من هستم قبلاً که نمیگفت ﴿فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾ قبلاً که نمیگفت ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾[23] قبلاً خودش مانند سایر بتپرستها بت میپرستید. قوم فرعون و ملأ مصر گفتند که ﴿یَذَرَکَ وَ آلِهَتَک﴾[24] یعنی تو بتپرست هستی مثل ما! موسی اگر رشد بکند بساط خدایان تو را برمیچیند آن روز که قبل از وجود مبارک موسای کلیم فرعون که ادعای ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾ نداشت، ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ را نداشت مثل سایر بتپرستها داشت حکومت میکرد. بعد از اینکه جریان ربوبیت و الوهیت الهی به وسیله موسای کلیم(سلام الله علیه) جا افتاد، گفت بله ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾، یک؛ ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾، دو؛ این درباره ربوبیت.
در جریان وحی و نبوت، قبل از اینکه پیغمبری در منطقهای بیاید دعوی وحی و نبوت کند و معجزهای بیاورد، کسی مدعی نبوت نبود ما متنبّی نداشتیم. بعد از اینکه یک کسی آمد و از طرف خدا بود و نبی بود و معجزهای آورد و نبوت جا افتاد، آمار و ارقام متنبّیان اگر بیشتر از انبیا نباشد کمتر از انبیا نیست؛ اینها گفتند بله نبوت حق است، ولی نبیّ ما هستیم.
در بخش سوم مسئله امامت است جانشینی پیغمبر نبوت امامت و مانند آن قبلاً مطرح نبود؛ وقتی مثلاً در اسلام آمدند جریان غدیر مطرح شد و مانند آن، مدعیان خلافت و امامت فراهم شد سقیفهها راهاندازی شد، این سوم.
بخش چهارم: بخش نائبان مقام امامت است که علمای دین فقهای دین و بزرگان دینی جانشین ائمه(علیهم السلام)اند، قبلاً کسی چنین ادّعایی نداشت بعد از اینکه ائمه(علیهم السلام) فرمودند این گروه که این شرایط را دارند، حجت من هستند بر شما و من حجت خدا هستم بر شما، از این به بعد مدعیان خلافت و نیابت زیاد شد یا واقفیه درآمدند یا مدعیان بابیت درآمدند و مانند آن.
بخش پنجم: بخش ایمان است، جامعه یک وقت که یک عده مؤمن باشند و مؤمن ارزشی داشته باشد در نظام کفر این چنین نبود، ولی وقتی در نظام الهی مؤمن ارزش پیدا کرد ایمان ارزش پیدا کرد منافقین زیاد شدند، گفتند بله ایمان حق است ولی مؤمن ما هستیم. این پنج مرحله یعنی ادعای ربوبیت ادعای نبوت ادعای امامت ادعای نیابت از امام ادعای ایمان، هر وقت اصلی پیدا شد که ارزشمند بود دشمنان آمدند مدعی همان شدند؛ مدعی الوهیت شدند مدعی نبوت شدند مدعی امامت شدند، سقیفه را در برابر غدیر عَلَم کردند، مدعی نیابت شدند، بابیه پیدا شد مدعی ایمان شدند نفاق پیدا شد.
این فرعون که اول نگفته بود ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾ بعد وقتی موسای کلیم این ربوبیّت را جا انداخت و مبارزه فکری و فرهنگی کرد و ثابت کرد جهان ربّی دارد، این گفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾. ﴿فَحَشَرَ فَنادی ٭ فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره عبس, آیات15 و 16.
[2]. سوره نجم, آیات3 و 4.
[3]. سوره شعراء, آیات193 و 194.
[4]. سوره أعلی، آیه6.
[5]. سوره عنکبوت، آیه60.
[6]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه16.
[7]. سوره حجر، آیه22.
[8]. سوره حج، آیه1.
[9]. سوره تحریم، آیه6.
[10]. سوره یس، آیه78؛ ﴿قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیم﴾.
[11]. سوره زمر، آیه68.
[12]. الأمالی( للصدوق)، النص، ص625.
[13]. سوره معارج, آیه4.
[14]. بحار الأنوار،ج7، ص123؛ «وَ رَوَی أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنَّهُ لَیُخَفَّفُ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَتَّی یَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ یُصَلِّیهَا فِی الدُّنْیَا».
1. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج، ص260؛ «إِنَّ فُقَرَاءَ الْمُسْلِمِینَ یَتَقَلَّبُونَ فِی رِیَاضِ الْجَنَّةِ قَبْلَ أَغْنِیَائِهِمْ بِأَرْبَعِینَ خَرِیفا».
[16]. سوره آلعمران، آیه44.
[17]. سوره قصص، آیه44.
[18]. سوره قصص، آیه46.
[19]. سوره قصص، آیه30.
[20]. سوره تکویر، آیه21.
[21]. سوره صافّات، آیه164.
[22]. سوره زخرف، آیه51.
[23]. سوره قصص، آیه38.
[24]. سوره اعراف، آیه127.