22 04 2018 464849 شناسه:

تفسیر سوره منافقون جلسه 4 (1397/02/03)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (۲) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوْا فَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ(3) وَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَ إِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (٤) وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رُسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُم مُسْتَکْبِرُونَ (۵)

این سوره که شرح حال نفاق و منافقان است، در مدینه نازل شد و اوضاع منافقان را با تحلیل معنای نفاق بیان کرد. این قضیه چون اختصاصی به هیچ عصر و مصری ندارد، با آن دو اصل قرآنی هماهنگ است: یکی کلّی و دیگری همیشگی؛ یعنی قرآن کریم که کلّی است و دائم است، همگانی و همیشگی است، برای اینکه در هر عصری، این غدّه بدخیم نفاق هست. فرمود اینها کسانی‌ هستند که سوگندشان را سپر قرار دادند: ﴿فَصَدُّوا﴾، با «فاء» تفریع، بعد از سپرگیری یاد کردند. فرمود: ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا﴾، ظاهرش این است که این «صدّ عن سبیل الله» به منزله جنگ با نظام دینی است، اوّلاً؛ و جنگ سلاح می‌خواهد، ثانیاٌ؛ اینها خود را مسلّح کردند به دروغ و ساختگی، ثالثاٌ؛ وارد میدان نبرد شدند، رابعاً. یعنی سپر گرفتند و به میدان جنگ آمدند. نفرمود «صدّوا عن سبیل الله و اتخذوا ایمانهم جُنّة» که دو امر باشد در کنار هم بدون ترتّب. فرمود اینها سپر به دست وارد میدان شدند: ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾؛ معلوم می‌شود که قصد جنگ دارند و می‌دانند که طرف مقابل حمله می‌کند؛ لذا با سپر وارد شدند. ﴿فَصَدُّوا﴾؛ یعنی آمدند به میدان دین که جلوی دین را بگیرند. اگر می‌فرمود «اتخذوا أیمانهم جُنّة و صدوا»، ترتّب استفاده نمی‌شد؛ اما با «فاء» تفریع که فرمود: ﴿فَصَدُّوا﴾، معلوم می‌شود که اوّل خود را مسلّح کردند به سلاح نفاق و کفر، بعد وارد مبارزه با دین شدند که ﴿یُحَارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾،[1] با تبلیغشان و با عملشان علیه دین دارند کار می‌کنند، ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾. البته مستحضرید که هر گناهی که انسان به وسیله ابلیس جنّی یا شیاطین الانس انجام می‌دهد، تیری است که به هر حال به مؤمنین می‌زند. این بیانی که حضرت فرمود: «النَّظْرَةُ سَهْمٌ‏ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیس‏»؛[2] اینها به عنوان تمثیل است نه تعیین؛ یعنی تنها نگاه به نامحرم تیر نیست، هر گناهی به هر حال تیر است. «النَّظْرَةُ سَهْمٌ‏ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیس‏»، «الاختلاس سهم من سهام ابلیس»، «الغیبة سهم من سهام ابلیس» و سایر گناهان. حالا پس تیر به عنوان گناه است، برای مصونیت از تیر مقابل، سپر به دست آمدند و آن این است که ما نبودیم، ما قصدی نداشتیم، ما قصدمان خلاف نبود و اینها. پس اینها محارب‌ هستند؛ منتها محاربه اینها مرموز است؛ لذا می‌فرماید مهم‌ترین دشمن‌ها همین‌ها هستند، برای اینکه اینها با لباس دین، با لباس نفاق سقیفه درست کردند، با لباس نفاق علیه پیغمبر تلاش و کوشش کردند. ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾، معلوم می‌شود که قصد جنگ دارند. کسی که سپر به دست است یعنی چه؟ یعنی با تیر آمده حمله کند و از تیر طرف مقابل مصون بماند؛ لذا فرمود با این سلاح وارد صحنه شدند، شروع کردند به تیراندازی، تیراندازی آنها چیست؟ جلوی راه خدا را گرفتند، ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾. صَدّ اینها گاهی تبلیغی است، گاهی ترویج باطل است و مانند آن.

اینها گرچه ظاهراً حرف اسلام را می‌زنند، واقعاً کافر هستند. یک کافر تمام هستی را بین میلاد و مرگ می‌داند؛ یعنی انسان به دنیا می‌آید، کسی او را به دنیا نیاورد. می‌میرد، کسی از او سؤال نمی‌کند. تمام حدود جهان‌بینی او بین میلاد و مرگ است، ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا﴾.[3] لذا تمام آنچه از معارف الهی سخن به میان می‌آورد، آن را جنون و سفه می‌داند. ـ معاذالله ـ پیغمبر(صلّی الله  علیه و آله و سلّم) را به جنون متهم می‌کند. ایمان را از سفاهت می‌داند. مؤمنین را سفهاء تلقی می‌کنند که ﴿أَ نُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ﴾، کمک به جامعه را غرامت می‌دانند، غرامت می‌پندارند. جهاد «فی سبیل الله» را تهلکه می‌دانند، خودزنی می‌دانند. همه این حرف‌ها را قرآن کریم نقل کرده است. اینکه گفتند که ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ مَغْرَماً﴾،[4] یعنی همین! اینکه گفتند: ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنفَضُّوا﴾، مسلمان‌ها را تحریم کنید تا دست از اسلام بردارند، یعنی همین! اینکه می‌گفتند که ما از جهاد خبر نداریم اینها که می‌رفتند جهاد می‌کنند، القای در تهلکه است، یعنی همین! آن وقت قرآن آمده حکمت یاد داد و به صورت قانون اساسی کلّی گفت، بعد آن را تشریح کرد در سایه مثال‌ها. اینکه فرمود: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ،[5] چند روز قبل در بحث سوره مبارکه «جمعه» بیان شد، آن بیست آیه‌ای که در سوره مبارکه «اسراء» است حکمت نظری را مشخص کرد، حکمت عملی را مشخص کرد، آن چند آیه‌ای که در سوره مبارکه «لقمان» بود حکمت را مشخص کرد. الآن گذشته از آن مطالب دیگر، این قانون به عرض شما برسد که فرمود انسان باید بداند که هر کاری که می‌کند چه بد و چه خوب، بالاصالة درباه خودش می‌کند و بالتبع به غیر می‌رسد. هیچ ممکن نیست که انسان بتواند به غیر خیر برساند یا به غیر شرّ برساند. این حرف، حرف شنیدنی است فقط از وحی. ممکن نیست یعنی ممکن نیست! هیچ ممکن نیست که کسی به دیگری خیر برساند. هیچ ممکن نیست کسی به دیگری شرّ برساند «الا بالعرض»، یعنی چه؟ یعنی هر کار خیری که انسان انجام می‌دهد، نود درصد یا 95 درصد برای خودش است، سایه این کار خیر به دیگری می‌رسد؛ مثل اینکه کسی در خانه خودش یک درخت میوه‌ای غرس بکند، هر روز آبیاری بکند، منظره برای او، میوه برای او، سایه برای او، فضای سبز برای او، گاهی نسیمی می‌وزد بوی این درخت را، بوی میوه را به شامه رهگذر می‌رساند، همین! این شخص نسبت به دیگری چه کار خیری کرد؟ فقط پنج درصد. آن پنج درصد را هم خودش هم می‌برد. پنج درصدِ این درختکاری در منزل به دیگری می‌رسد و اگر ـ خدای ناکرده ـ کنیفی در همین منزل حفر بکند، تمام بوی بدش دامنگیر او و عائله او می‌شود. گاهی هم که باد بزند ممکن است رهگذر را برنجاند. این یک اصل قرآنی است. در سوره مبارکه «اسراء» فرمود حصر کرد: ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ،[6] آیه هفت سوره مبارکه «اسراء» این است این جزء حکمت الهی است: ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ، این «لام» برای اختصاص است؛ یعنی کار مربوط به خود شماست. ﴿وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها، اگر کار بد کردید این هم مخصوص خود شماست. این طور نیست که آن «لام» اوّل «لام» انتفاع باشد، «لام» دوم به قرینه مشاکله گفته باشد. یک وقت ما می‌گوییم این «لهِ» اوست، «علیه» دیگری که گاهی به جای این «علی»، «لام» به کار برده می‌شود، برای اینکه مشاکل با اوّلی باشد، این از آن قبیل نیست. این طور نیست که اگر کار خوب کردید برای خودتان کردید، کار بد کردید به ضرر خود کردید؛ اما نفرمود «فعلیها» به قرینه مشاکله! این «لام»، «لام» نفع نیست تا در قبالش «علی» باشد. این «لام»، «لام» اختصاص است؛ یعنی عمل مخصوص عامل است. ﴿إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها، کار مخصوص صاحب کار است همین! سخن از نفع و ضرر نیست، عمل مخصوص عامل است. چون عمل مخصوص عامل است، اگر چیزی از عمل به غیر می‌رسد «من الخیر أو الشّر» می‌شود «بالعرض»؛ لذا هیچ ممکن نیست کسی از نظر حکمتی که قرآن به ما آموخت، به دیگری خیر برساند. اگر کسی می‌گوید من که خودم خانه داشتم نیازی نداشتم، ولی برای چند نفر خانه ساختم، این غفلت می‌کند. این ده‌ها برابر خودش می‌گیرد، سایه این کارهای خیر نصیب دیگری می‌شود. مگر نفرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾؟[7] مگر نفرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾؟[8] اصل کلّی را فرمود هر کاری که می‌کنید مخصوص خود شماست، این یک قانون کلّی است. بعد این قانون کلّی را در موارد گوناگون تبیین کرد؛ در بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» آیه 265 فرمود کسی که انفاق می‌کند درست است که دیگری موظف است حمد کند خدا را و شکرگزار او باشد: «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق»‏،[9] اما خود این شخص پایگاه خود را تثبیت کرده است، گذشته از آن اجرهای فراوانی که دارد. ﴿وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَ تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ آن‌گاه ﴿کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾ که ﴿أَصَابَهَا وَابِلٌ﴾، «وابل»؛ یعنی باران فراوان درشت‌. گاهی نشد، ﴿فَطَلٌّ﴾؛ باران کمرنگ، ضعیف. ﴿فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَیْنِ فَإِن لَمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ﴾. حالا اگر درختی آن قدرت را می‌داشت که از جا حرکت می‌کرد می‌رفت کنار نهر، یک سطل آب می‌گرفت می‌آورد به پای ریشه خودش می‌ریخت، این درخت باید به چه کسی منّت بگذارد؟ بگوید من رفتم آب آوردم! این دارد ریشه خودش را تثبیت می‌کند، این حرف حکمت است خیلی‌ها نمی‌فهمند. فرمود هر کس هر انفاقی که بکند انفاق مالی باشد یک وقت است که کسی تلفنی از او برمی‌آید، کاری از او برمی‌آید، ﴿تَواصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ است، «تواصوا بالخیر» است. راه خیری به دیگری نشان می‌دهد، این یک ظرف آبی است که پای ریشه خودش ریخته، می‌شود ثابت‌قدم. در حوادث روزگار نمی‌لرزد، چون تثبیت شده است. این نباید بگوید من برای فلان کس کار کردم. این سایه کار خیر به دیگری می‌رسد. فرمود: ﴿وَ تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾، آن وقت این پاداش دارد، در قیامت پاداش دارد برکات دیگر دارد؛ اما اساس کار این است که هر کار خیری که آدم انجام می‌دهد، پای درخت خود آب می‌ریزد. این می‌شود حکمت. فرمود ما این حرف‌ها را گفتیم، مؤمن می‌فهمد؛ اما منافق: ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ مَغْرَماً﴾، می‌گوید این غرامت است مگر من بیکارم! این را قرآن حق دارد که بگوید: ﴿فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ﴾. فرمود شما یک کار خیری دارید انجام می‌دهید. اگر تمام زندگی بین میلاد و مرگ بود که نیست، شما گفتارتان ممکن بود توجیه‌پذیر باشد؛ اما تازه اوّل زندگی است. این هفتاد سال یا هشتاد سال نسبت به هفتاد میلیارد یا هشتاد میلیارد اصلاً قابل قیاس نیست. او که میلیاردی نیست او ابد است. انسان برای ابد هست، یک موجود ابدی باید کار ابدی انجام بدهد. فرمود این حکمت‌ها را ما گفتیم، آنها متوجه نمی‌شوند. اینها خیال کردند می‌پوسند؛ اینها با مُردن از پوست به در‌می‌آیند؛ لذا ﴿فَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ﴾، اینها وضعشان این است.

پس «لام»، «لام» اختصاص است که در سوره «اسراء» فرمود. عمل مخصوص عامل است. کار بد کردیم، به قول فردوسی:

اگر بار خار است خود کِشته‌ای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشته‌ای[10]

یک وقت انسان دارد تیغ می‌رویاند، یک وقت دارد ابریشم‌بافی می‌کند. هر دو اگر نرم است برای خود اوست و اگر تیز است علیه اوست. این حرف را که جناب فردوسی گفته است غزالی می‌گوید من نتیجه نصایح چهل‌ساله خودم را در این بیت حکیم فردوسی یافتم که:

اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای

ببینید آن حکم فقهی را که ثواب دارد، فقهای ما می‌گویند این کار اگر زکات است واجب است، اگر صدقه مستحب است جزء نوافل است، این حکم فقهی بعد از آن حکمت است که ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾، آن وقت ثوابش کذا و کذا و پاداشش کذا و کذاست. خود این درخت اگر بخواهد میوه بدهد، باید ثابت باشد. حالا خودش رفته زحمت کشیده، پای ریشه خودش آب ریخته، این نباید کسی را ممنوع کند. این اگر بخواهد سبز بشود، سبز بماند میوه بدهد، باید ریشه‌اش آب داشته باشد، فرمود: ﴿وَ تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: خود شخص در درجه اوّل استفاده می‌کند، سایه‌اش به دیگری می‌‌رسد. هیچ یعنی هیچ! هیچ ممکن نیست کسی بگوید من «بالذّات» دارم برای دیگری کار خیر می‌کنم. این میوه اوست که به دیگری می‌رسد. این تا ریشه‌اش ثابت نشود و آبیاری نشود که میوه نمی‌دهد. این باید سبز باشد رشد بکند کامل بشود میوه بدهد تا دیگری میوه‌اش را بچیند. خود این درخت فرمود: ﴿وَ تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾، لذا در موارد امتحان  این شخص نمی‌لغزد، چون خودش را ثابت کرد و امتحان داد. با خدای خود معامله می‌کرد. حادثه‌ای اگر پیش بیاید زود نمی‌لغزد، حرفی را زود نمی‌زند. اگر کسی اینها را نداشته باشد، ببینید تشبیه قرآن کریم چیست؟ فرمود آنها که این را ندارند که ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها﴾، این مطالب را درک نمی‌کنند، ممکن است خودآرایی داشته باشند، جامه خوب در برکنند که همان روایت تحف العقول را قبلاً به عرض شما رسید که وقتی کسی با آن وضع وارد مدینه شد یک مرد مدنی گفت: «مَا أَعْقَلَ هَذَا»؟ در تحف العقول هست که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «مَه إِنَّ الْعَاقِلَ‏ مَنْ‏ وَحَّدَ اللَّهَ»؛[11] این چه عقلی دارد؟ این خوب جامه در برمی‌کند، خوب خرامان خرامان راه می‌رود، یک حیات گیاهی دارد. این هنوز حیوان نشد تا بشود انسان. یک عده حیات گیاهی دارند؛ یعنی خوب غذا می‌خورند، خوب تنومند می‌شوند خوب جامه در بر می‌کنند و دیگر هیچ! جوانی که در این مسیر نیست در بحبوحه جوانی همین سه تا کار را دارد؛ خوب غذا می‌خورد، خوب تنومند می‌شود، خوب جامه در بر می‌کند، مثل یک درخت؛ لذا فرمود اینها را اگر ما بخواهیم برای شما معرفی کنیم، اینها ﴿کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ﴾، آن روز از این قبیل یا نبود یا کم بود. الآن ببینید در این لباس‌فروشی‌ها تنظیم می‌کنند یک لباس خوب به بدنش می‌گذارند این را به دیوار تکیه می‌دهند، فرمود اینها این طور هستند. این مانکن‌ها و اینها همین‌طور هستند. ﴿کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ﴾؛ مثل یک چوب خشکی‌ هستند که یکجا تکیه می‌کنند. الآن در این لباس‌فروشی‌ها یک مجمسمه زیبایی درست می‌کنند، جامه‌ای در بر می‌کنند و به دیوار تکیه می‌دهند. فرمود اینها همین‌ هستند. شما غیر از این هیکل، غیر از آن لباس، غیر از آن قیافه ظاهری را برداری، چیزی نیست. این تعبیر قرآن است که می‌دانید اصلاً باطل در حریم قرآن کریم راه ندارد.

پرسش: عمل معصوم هم این گونه هست؟

پاسخ: عمل معصوم آن جایی که بنا شد معصومانه رفتار بکنند بله؛ اما آن جایی که بنا شد اسوه ما باشند که فرمایش مرحوم کاشف الغطاء قبلاً باز شد که علم غیب باعث نمی‌‌شود که اینها برابر علم غیب و قدرت غیب کار بکنند. [12] اگر برابر علم غیب و قدرت غیب کار می‌کردند که کسی نمی‌توانست دست اینها را ببندد سقیفه درست کند. فرمایش کاشف الغطاء این باید در اصول ما بیاید، در بحث علم که علم حجت است بیاید که علم غیب مگر در مواردی که خود معصوم(سلام الله علیه) صلاح بداند، منشأ فقهی نیست که دیگر ما از این به بعد هزینه شهید جاوید و امثال شهید جاوید را ندهیم. به هر حال مرحوم کاشف الغطای بزرگ در همان کشف الغطاء دارد که سیّدالشهداء(سلام الله علیه) مثل روزِ روشن می‌دانست جریان کربلا را، وجود مبارک علی بن ابیطالب مثل روز روشن می‌دانست جریان نوزده ماه مبارک رمضان که چه وقت ضربت می‌خورد و چه وقت شهید می‌شود؛ اما علم غیب سند فقهی نیست. اگر وجود مبارک حضرت امیر می‌خواست با آن علم غیب عمل بکند که سقیفه پیدا نمی‌شد. با این کار نمی‌توانند الگو باشند برای ما. این حرف حتماً باید از کشف الغطاء به اصول بیاید در بحث قطع، علمی حجت است که علم عادی باشد، علم غیب سند فقهی نیست مگر در مواردی که خود آنها ضرورت بدانند، حفظ دین بدانند، حفظ ناموس بدانند و مانند آن.

پرسش: یعنی دیگران را هدایت کرده، ولی خودش ...؟

پاسخ: این از جای دیگر گرفته، ببینید یک بیان نورانی حضرت ائمه دارند درباره اینکه برخی‌ها که در مسیر ولایت نیستند کار خیری که انجام دادند تمام ثواب در نامه اعمال شیعیان نوشته می‌شود. این حرف گفتنش در محافل عمومی نه آسان است و نه مصلحت؛ اما استدلال حضرت را ببینید به چه کردند. استدلال حضرت این است که این کار خیر هر جا در عالم پیدا بشود برای ماست، این غاصبانه گرفته است. بعد به این آیه سوره مبارکه «یوسف» استدلال می‌کند، می‌فرماید: ﴿إِلاّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ﴾؛ ما کسی را می‌گیریم که متاع ما پیش او باشد. این متاع برای ماست. اصلش این است که هر کار خیری که بیگانه انجام بدهد ثوابش نصیب شیعیان ما می‌شود، برای اینکه این از جای دیگر گرفته، برای او نیست این کار. این حرف برای او نیست، این حرف برای ماست، این کار برای ماست. این یک تحلیل می‌خواهد به این آیه هم حضرت استدلال می‌کند که ﴿إِلاّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ﴾، ما مالمان را گرفتیم. این نه قابل فهم عادی است، نه قابل طرح است که چگونه اگر مخالفی چهار تا کار خیر بکند، این را به حساب شیعه‌ها می‌نویسند؟ ولی منظور این است که این کار برای او نبود، این از جایی امانت گرفته و به جای امانت صرف کرده، نه به آن معتقد بود و نه قصد قربتی داشت نه قصد ارشادی داشت. از زبانش درآمده. این است که می‌گویند: «خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّی کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِق»‏،[13] در همان روایات دارد به اینکه این کلمه حکیمانه‌ای که منافق در جایی شنیده یا جایی خوانده، این در ذهنش هست ولی می‌غلطد، به هر حال از زبانش در می‌آید فوراً بگیر بنوس او که از آن استفاده نمی‌کند. این روایت که دارد: «خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّی کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِق»‏، در ذیل آن این استدلال هست؛ مثل اینکه مال گوهر گم‌شده‌ای که یک آدم سفیهی پیدا کرده در دستش هست بازی می‌کند. فرمود این در درونش می‌غلطد به هر حال از زبانش بیرون می‌آید فوراً یادداشت کن، این به درد او نمی‌خورد، این برای او نیست. وگرنه منافق که حکمت ندارد تا «خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّی کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِق»‏.

پرسش: کسی که ـ معاذالله ـ از حرام متولد میشود، بالاصل کس دیگری به او ضرر وارد کرده.

پاسخ: بله، در این دنیا راه برای کسانی که متولد از راه حرام شدند هم باز است. در همین دنیا ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾[14] است. شما ببینید بدترین کودها به بهترین گل‌ها تبدیل می‌شود، اینجا جای توبه است آن اختیار را خدا داد. هیچ کس را خدا مجبور خلق نکرد اختیار داد به او فهماند که از راه بد آمدی و راه توبه هم باز است. این می‌تواند توبه کند. همین بت‌پرست‌ها بودند که سالیان متمادی در برابر بت سجده می‌کردند، برای بت مبارزه می‌کردند، غارتگری می‌کردند، بعد شدند جزء مؤمنین خالص. دنیا جای ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾ هست چه اینکه ـ معاذالله ـ جای ارتداد و اینها هم هست. ما تا نفس می‌کشیم مختارانه نفس می‌کشیم. راه برای باز شدن هست؛ منتها البته اگر کسی از منبط سوء به درآمده، توفیق اینکه به آن درجات خیلی عالیه برسد بسیار کم است اما به هر حال می‌تواند اهل بهشت باشد. فرمود: ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾؛ سپر به دست وارد میدان شدند. ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾، چرا؟ چون ظاهراً ایمان آوردند، یک؛ باطناً کافر هستند، دو؛ آن‌گاه خدا توفیق فهم را از اینها گرفته. در بخش‌هایی از مربوط به صحنه معاد دارد اینها که وقتی وارد قیامت می‌شوند طوری است که ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾؛[15]یعنی قلب‌های اینها خالی است چیزی در دلشان نیست با ظرف خالی می‌آیند. ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾؛ دلشان خالی است، چون یک بیان نورانی امام مجتبی(سلام الله علیه) دارد که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد، فرمود: «کُونُوا أَوْعِیَةَ الْعِلْمِ وَ مَصَابِیحَ الْهُدَی‏»؛[16] این دو تا اصل را مرحوم کلینی از وجود مبارک آن حضرت نقل کرد. فرمود تا می‌توانید این ظرفتان را پر کنید، خالی نباشد. نگویید من فارغ التحصیل شدم، نگویید من سنّم گذشته تا نفس می‌کشیم درس و بحث. «کُونُوا أَوْعِیَةَ الْعِلْمِ»؛ پر کنید! «وعاء»؛ یعنی ظرف. جانتان را پر از علوم اهل بیت کنید، این یک؛ و نگویید من مشغول مطالعه هستم، من دارم فکر می‌کنم، من دارم کتاب می‌نویسم. بله کتاب بنویس؛ اما برای دیگران. چهار تاکلمه حرف هم بزن، چهار تا خطبه هم بخوان، چهار تا نماز جماعت هم بخوان، چهارتا جلسه قرائت هم داشته باشد. «کُونُوا أَوْعِیَةَ الْعِلْمِ وَ مَصَابِیحَ الْهُدَی‏»، نگویید «مصباح الهدی» حسین بن علی است، بله او مصباح آسمانی است مثل آفتاب؛ اما شما ستاره‌ای باشید در کنار آن آسمان. شما هم چراغ هدایت باشید، بعد می‌شوید سفینه نجات. به همین علمایی که در دنیا مشکل عده‌ای را حلّ کردند آنها را به راه آوردند، در قیامت همین عالِم بزرگوار که اهل بهشت است و دارد بهشت می‌رود، به او می‌گویند: «قِف تَشفَع لِلنَّاس»؛[17] تشریف داشته باش، صبر بکن، آن شاگردانی که تربیت کردی، می‌توانی از آنها شفاعت کنی، شفاعت تو هم مقبول است. «قِف تَشفَع لِلنَّاس». «مُشفَّع» آن شفیعی است که شفاعتش مقبول باشد، این در صلوات هر روز ماه پربرکت شعبان: «شَفِیعاً مُشَفَّعاً»[18] یعنی همین! شفیعی که شفاعتش مقبول است می‌گویند شفیع مشفّع. عالم می‌تواند شفیع مشفَّع باشد. فرمود: «کُونُوا أَوْعِیَةَ الْعِلْمِ وَ مَصَابِیحَ الْهُدَی‏»، چراغ هدایت. این دنیا جا برای این است، حالا اگر کسی از منبط سوء به درآمده، او هم اهل نجات می‌شود؛ منتها حالا به درجات عالیه شاید نرسد. فرمود اگر این کار را کردید آنها به مقصد می‌رسند گرچه منافقین طرفی نمی‌بندند. ﴿وَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَ إِن یَقُولُوا تَسْمَعْ﴾؛ قیافه‌های آنها خیلی دلپذیر و دلنشین، حرف‌هایشان خیلی اتوکشیده و آهنگین؛ اما ﴿کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ﴾؛ مثل چوب‌های تراشیده‌ هستند که در این لباس‌فروشی‌ها به جایی تکیه داده‌ هستند، همین! جانی ندارند اینها، چون درونشان خالی است تا حادثه‌ای پیش می‌آید اینها می‌ترسند، چون تبهکار هستند. هم تبهکار هستند هم قدرت دفاعی ندارند؛ مثل این مجسمه‌ها، تا یک گوشه این مغازه تکان بخورد، اینها می‌لرزند اوّل چیزی که می‌افتد همین‌ها هستند. ﴿کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ﴾؛ هر حادثه‌ای که پیش بیاید، اینها اوّل می‌ترسند، چون خیانتکار هستند. بعد می‌فرماید: ﴿هُمُ الْعَدُوُّ﴾، این «الف» و «لام» نشانه این است که اینها کاملاً در عداوت آماده‌ هستند، برای اینکه قیافه خوبی دارند، یک؛ زبان چرم و نرم دارند، دو؛ باطن گزنده دارند، سه؛ کسی هم اینها را نمی‌شناسد، چهار. فرمود: ﴿هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾، اینها کجا میخواهند بروند خدا باید به جنگ اینها بیفتد. یک وقت می‌گوییم: «قتلهم الله» این مبارزه دو طرف را نشان نمی‌دهد؛ اما وقتی گفتیم: ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ﴾، این خطر بدتر را نشان می‌دهد. ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾، کجا دارند می‌روند؟ مثل ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُون‏﴾[19] اصلاً نمی‌دانند که کجا دارند می‌روند. «أعاذنا الله من شرور أنفسنا».

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. سوره مائده، آیه33.

[2]. من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص18.

[3]. سوره مؤمنون، آیه37.

[4]. سوره توبه، آیه99.

[5]. سوره بقره، آیه129.

[6]. سوره اسراء، آیه7.

[7]. سوره نمل، آیه89؛ سوره قصص، آیه84.

[8]. سوره انعام، آیه160.

[9] . ر.ک: وسائل الشیعة، ج‏16، ص313.

[10]. شاهنامه فردوسی, فریدون, بخش20.

[11] . تحف العقول، النص، ص54. «قَدِمَ الْمَدِینَةَ رَجُلٌ نَصْرَانِیٌّ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ وَ کَانَ فِیهِ بَیَانٌ وَ لَهُ وَقَارٌ وَ هَیْبَةٌ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَعْقَلَ هَذَا النَّصْرَانِیَّ فَزَجَرَ الْقَائِلَ وَ قَالَ مَهْ إِنَّ الْعَاقِلَ‏ مَنْ‏ وَحَّدَ اللَّهَ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ».

[12] . کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء(ط ـ الحدیثة)، ج‌3، ص113 و 114؛ « أنّ الأحکام الشرعیّة تدور مدار الحالة البشریّة، دون المِنَح الإلهیّة. فجهادهم و أمرهم بالمعروف و نهیهم عن المنکر إنّما مدارها علی قدرة البشر و لذلک حملوا السلاح و أمروا أصحابهم بحمله و کان منهم الجریح و القتیل، و کثیر من الأنبیاء‌ ‌و الأوصیاء دخلوا فی حزب الشهداء و لا یلزمهم دفع الأعداء بالقدرة الإلهیّة و لا بالدّعاء و لا یلزمهم البناء علی العلم الإلهی و إنّما تدور تکالیفهم مدار العلم البشری. فلا یجب علیهم حفظ النفس من التلف مع العلم بوقته من اللّه تعالی، فعلم سیّد الأوصیاء بأنّ ابن مُلجَم قاتلُه و علم سیّد الشهداء عَلَیْهِ السَّلَام بأنّ الشمر لعنه اللّه قاتلُه مثلًا مع تعیین الوقت لا یوجب علیهما التحفّظ، و ترک الوصول إلی محلّ القتل».

[13]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت77.

[14]. سوره فرقان، آیه70.

[15]. سوره ابراهیم، آیه43.

[16]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏1، ص301.

[17] . علل الشرائع، ج2، ص394.

[18]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص829.

[19]. سوره تکویر، آیه26.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق