21 04 2018 464898 شناسه:

تفسیر سوره منافقون جلسه 3 (1397/02/02)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ (۱) اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (۲) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوْا فَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ(3) وَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَ إِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (٤)

این سوره مبارکه که اوضاع منافقین را ترسیم می‌کند، می‌فرماید چون اساس خطر، محبت دنیاست و این گروه گرفتار این خطر بودند که «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة».[1] آن وقتی که اسلام قدرتی نداشت و منافعی در دست او نبود، اینها صریحاً کافر بودند. وقتی حکومت مرکزی در مدینه تشکیل شد، قدرتی پیدا کرد، منافعی را به همراه داشت، اینها برای دوری از آن خطر و نزدیکی به این خیر و برکت، اسلام آوردند؛ اما باطناً کافر بودند و ظاهراً مسلمان.

این تعبیر که در آیه سه این سوره مبارکه دارد که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوْا﴾، نشان می‌دهد که کفرشان مترتّب بر ایمان بود، این ارتداد را نمی‌رساند؛ فقط ترتّب را می‌رساند. ترتّب گاهی به این است که اینها ایمانشان به حسب لفظ اوّل بود و کفرشان بعد ظاهر شد. ظهور کفر بعد از ظهور اسلام است، نه حدوث کفر بعد از حدوث اسلام. سخن از ارتداد نیست، اینها ظاهراً اسلام آوردند، بعد کفرشان علنی شد؛ نه اینکه واقعاً اسلام آورده باشند، بعد کافر شده باشند که بشود ارتداد. این ﴿ثُمَّ﴾ برای ترتّب دو ظهور است: ظهور کفر بعد از ظهور اسلام، اظهار کفر بعد از اظهار اسلام است.

چه اینکه در سوره مبارکه «بقره» هم نمونه این گذشت. از همان اوّل اسلام را یک جاهلیت، یک سفاهت، یک ارتجاع، یک عقب‌افتادگی می‌دانستند: ﴿وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَ نُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ﴾؛ کسی که هستی‌شناسی‌شان تا مرز مرگ است، بعد می‌گویند خبری نیست! انسان که می‌میرد، می‌پوسد، بعد خبری نیست معرفت‌شناسی او و جهان‌بینی او همین است. انسان تا مرز مرگ و مرگ هم پوسیدن است و بعد از پوسیدن هم خبری نیست. این معرفت اینهاست. این گروه ایمان را که اعتقاد به ماورای مرگ است و اعتقاد به ماورای طبیعت است، این را سَفه و عوامی می‌داند، این را عقب‌افتادگی تلقّی می‌کند. ﴿وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَ نُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ﴾.

پس عقل و سَفه نزد منافق این است که کلّ دنیا تا مرز مرگ است و مرگ پوسیدن است. نه قبل از دنیا آمدن خبری بود، نه بعد از مُردن خبری است. این دو نبش زندگی و جهان‌بینی نزد یک منافق است و این را هم عقل می‌پندارد، ماورای این را هم سَفه و ارتجاع و عقب‌افتادگی تلقّی می‌کند، این عقل نزد اوست؛ اما آنکه عقل‌آفرین است می‌گوید مرگ از پوست به درآمدن است، نه پوسیدن و حقیقت، از قبل از مرگ شروع می‌شود تا بعد از مرگ و این محدوده یک محدوده مَعبر و گذرای آزمونی است. این چیزها را ذات اقدس الهی می‌فرماید انبیا به شما یاد می‌دهند. این چیزها در جایی نوشته نیست، نزد کسی نیست. انبیا چهار کار می‌کنند: یکی ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ﴾؛ یکی ﴿وَ الْحِکْمَةَ﴾؛ یکی ﴿وَ یُزَکِّیهِم﴾؛[2] چهارمین این است که ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾،[3] چیزهایی به شما یاد می‌دهند که جایی نوشته نیست. خودتان هم هرچه تلاش و کوشش بکنید نمی‌توانید اینها را یاد بگیرید. نه تنها به ما که فرد عادی هستیم، به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾، نه «ما لم تعلم». این «کان» منفی آن بار علمی را دارد؛ یعنی شما آن نیستید که یاد بگیرید. می‌خواهید پیغمبر باشد غیرپیغمبر باشد، این حرف‌هایی که ما می‌زنیم هیچ جا نیست؛ برزخ یعنی چه؟ ساهره معاد یعنی چه؟ بهشت یعنی چه؟ جهنم یعنی چه؟ جایی است که هیزمش خود ظالم است! این اصلاً به ذهن شما نمی‌آید، این در کجا نوشته است؟ ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً.[4]

الآن هم که ده‌ها بار انسان گفت خیلی‌ها درک نمی‌کنند که ظالم، اختلاسی، خودش گُر می‌گیرد، خودش می‌شود هیزم نسوز، نه هیزم بسوز. به هر حال هیزم می‌سوزد خاکستر می‌شود تمام می‌شود. درختی این ظالمین می‌کارند که آب آن آتش است؛ یعنی با آتش رشد می‌کند. این را چه کسی می‌فهمد؟ فرمود و شجره‌ای است که ﴿تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ﴾،[5] درخت نسوز هم هست. همان طوری که آب باعث رشد و پرورش درخت است، آتش قیامت باعث رشد و پرورش درخت نسوز است. این طور نیست که حالا خاکستر بشود. حالا این را چه کسی می‌فهمد؟ فرمود پیغمبر هم باشی نمی‌دانی. این ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾ یک مطلب است؛ یعنی ممکن است بعضی از مطالب را شما خودتان اگر عاقل باشید فکر بکنید برسید؛ اما این چهارمی در دسترس کسی نیست: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾، نه «ما لا تعلمون»، شما یعنی جوامع بشری آن نیستید که بدانید.

این را ذات اقدس الهی فقاهت می‌داند، این را عقل می‌داند، می‌فرماید عقل یعنی چیزی که اینها را ما می‌گوییم بفهمد، فقاهت یعنی این چیزی که ما می‌گوییم را بفهمد. منافق که می‌گوید: ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾،[6] تمام جهان‌بینی او بین میلاد و مرگ است، همین! نه قبل از او مقدراتی را قائل است، نه بعد از مرگ برزخ و قیامت و سؤال و جوابی قائل است. در همین محدوده خط‌کشی میلاد و مرگ جهان‌بینی اوست و لاغیر! یک چنین آدمی که مداربسته فکر می‌کند، دین را سفه می‌داند و متدین را سفیه تلقّی می‌کند. می‌گوید: ﴿أَ نُؤْمِنُ کَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ﴾، آن‌گاه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ﴾، این فحش خودتی نیست! این یک تحلیل است. «السفه ما هو»؟ «السفیه من هو»؟ اینکه حضرت باری تعالی می‌فرماید که ﴿أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ﴾، این نظیر فحش نیست که زید به عمرو بگوید، عمرو بگوید خودتی! این یک تحلیل عقلی است که سفه چیزی دیگر است، سفیه کسی دیگر است. شما اگر بدانید عالم یعنی بود و نبود تا کجاست، ناچار می‌فهمید که باید و نباید هم تا کجاست. اینها که این طور فکر می‌کنند؛ یعنی در مداربسته بین مرگ و میلاد فکر می‌کنند، مال به هر طریقی که به دست بیاید نزد اینها زیرکی و عقل و درایت است. قرآن کریم می‌گوید مالی که نه به گذشته آسیب برساند، نه به آینده صدمه وارد کند، آن مال، مال عقلی است. جریان انفاق و کمک کردن به مردم  مستحق را دین چه می‌گوید؟ البته مستحضرید که اگر کسی به دیگری وام بدهد، اینکه مرحوم شهید و دیگران هم تابلوی درِ بهشت را مرقوم فرمودند طبق روایات ما همین است که اصلاً دم درِ بهشت نوشته است که قرض الحسنه یکی هجده برابر ثواب دارد، صدقه یکی ده برابر. با قرض الحسنه حرمت و آبروی شخص محفوظ است، او کار می‌کند کنار سفره خودش می‌نشیند؛ لذا صدقه یکی ده برابر ثواب دارد، قرض الحسنه یکی هجده برابر. این تابلوی دم در بهشت است. این طور که شهید از خودش نقل نکرده است. این معنا را چه کسی می‌فهمد؟ که دم درِ بهشت در تابلویش این مطلب را نوشته است که قرض الحسنه یکی هجده برابر، صدقه یکی ده برابر! فرمود این چیزها را که ما به شما یاد می‌دهیم این در جایی نوشته نیست که شما بروید بخوانید؛ ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾، نه «ما لا تعلمون». به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾.

این چیزها را قرآن کریم فقاهت می‌داند و عقل می‌داند. می‌فرماید اینها کسانی‌ هستند که اگر به دیگری کمک بکنند این را غرامت می‌دانند. ما می‌گوییم این غنیمت است، یکی را ده برابر می‌دهیم، اینها می‌گویند این غرامت است. تفکر اینها را قرآن کریم مشخص کرد. در سوره مبارکه «توبه» فرمود اینها کسانی‌ هستند که اگر کمکی به دیگری کردند این را غرامت تلقی می‌کنند؛ آیه 98 سوره مبارکه «توبه» این است: ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ﴾، چون قبل از آن دارد آیه 97 که ﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفَاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ٭ وَ مِنَ الأعْرَابِ﴾؛ یعنی همین اعرابی که ﴿أَشَدُّ کُفْراً﴾ که «الف» و «لام» آن «الف» و «لام» عهد است. ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ﴾، نه عرب؛ اعراب. ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ﴾، «الف» و «لام» اعراب دوم، «الف» و «لام» عهد است، ﴿مَا یُنْفِقُ مَغْرَماً﴾؛ می‌گویند این غرامت است. چرا به دیگری کمک بکنیم؟ آن وقت ﴿وَ یَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَائِرَ﴾.

بنابراین فکر اقتصادی اینها این است که انسان مال را باید داشته باشد، یک؛ کمک به دیگران را غرامت می‌پندارد، دو؛ تحریم را درایت سیاسی و فقاهت سیاسی تلقّی می‌کند، سه؛ در همین سوره مبارکه‌ای که وارد شدیم که درباره تحلیل منافقان است آیه هفت همین سوره فرمود: ﴿هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ﴾، اینها را تحریم کنید. وقتی تحریم کردید، فشار اقتصادی می‌بینند. وقتی فشار اقتصادی دیدند دست از دین برمی‌دارند و پیغمبرشان را رها می‌کنند، آن وقت ما مسلّط می‌شویم، این تفکر اینها بود. ﴿هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ﴾؛ تجارت نکنید، نفقه ندهید، کمک نکنید، رفت و آمد نداشته باشید و اینها، بشود تحریم. ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَی مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی یَنفَضُّوا﴾؛ از اطراف حضرت پراکنده بشوند. اما اینها نمی‌دانند که خزینه اقتصادی جهان به دست خداست، او خزینه آفرید، خزینه‌دار است: ﴿وَ لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَ یَفْقَهُونَ﴾، این یک مطلب دقیقی است اینکه یک امر حسّی نیست تا اینها تجربه کنند. ﴿وَ لکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَ یَفْقَهُونَ﴾.

در سوره مبارکه «بقره» از این بازتر و شفاف‌تر سخن گفت، بانک‌های ربوی و رباخواران را قرآن مخبّط می‌داند، معلوم نیست که عقل نیست. خون مکیدن و جامعه را برهنه کردن گرچه باعث انباشت ثروت سرمایه‌داران است؛ اما جامعه را بیکار کردن، جلوی تولید را گرفتن، جلوی اشتغال را گرفتن، یک درهم بیست برابر گرفتن، این را می‌فرماید مخبّط و کار مخبّطی است، کار آدم عاقل نیست. در سوره مبارکه «بقره» آیه 275 این است: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا﴾، اینها که درس اقتصادی می‌خوانند، درس بانکداری می‌خوانند و کارشناسی ارشد هم دارند و خودشان را دانشمند می‌دانند. کسی بتواند و بداند چگونه بیست درصد و سی درصد بگیرد و جامعه را لخت کند، این را درایت و عقل می‌دانند. فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾؛ مخبّطانه قیام و قعود دارند. در قیامت هم همین مخبّط بودنشان ظهور می‌کند، چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾، بعضی‌ها کالا می‌فروشند ما اسکناس می‌فروشیم. بعضی‌ها خانه اجاره می‌دهند، ما پول اجاره می‌دهیم. پول باید پول بیاورد. این دانش اینهاست. فرمود اینها مخبّط هستند نمی‌دانند با این پول دارند چه کار می‌کنند. این ﴿لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾، فرمود این چه عقلی است؟ آنکه جهان را آفرید فرمود کار به دست دیگری است. ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا﴾، چطور شما بیع را حلال می‌دانید ربا را حرام می‌دانید؟ بیع این است که آدم جو و گندم و میوه تولید می‌کند و میوه می‌فروشد. ربا هم مثل اینکه کلیه می‌فروشد. خیلی فرق می‌کند. ﴿لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَی فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی اللّهِ وَ مَنْ عَادَ فَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾، بعد می‌فرماید حالا که رفتید نصیحت گوش نمی‌دهید، ما تمام تلاش‌ها و کوشش‌های شما را بی‌اثر می‌گذاریم. این ﴿یَمْحَقُ،[7] که فعل مضارع است، مفید استمرار است. فرمود ما به تدریج شما را در محاق می‌گذاریم، ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا. ببینید ماه در شب سیزده و چهارده و پانزده خیلی درخشان است چشمگیر است. همین ماهی که «المشار بالبنان» است کم‌کم در پایان ماه به محاق می‌افتد. این محاق یک اصطلاح نجومی است. باریک می‌شود، تا می‌خواهد دربیاید از آن طرف آفتاب طلوع می‌کند بساطش را جمع می‌کند. این را می‌گویند ماه به محاق افتاده است. رباخوار، نظام ربوی، بانک‌های ربوی، پایانش محاق افتادن است. ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَ یُرْبِی الصَّدَقَاتِ﴾.

بنابراین فقاهت در مکتب دین یک چیز دیگر است که آدم جهان‌بینی‌اش یعنی بود و نبودش وسیع، باید و نبایدش هم وسیع. در کتاب شریف تحف العقول[8] آمده است که یک مرد مسیحی که پوشاک خوبی داشت قیافه خوبی داشت، از نجران یا غیر نجران وارد مدینه شد. یک مرد مدنی ساده‌زیست گفت: «مَا أَعْقَلَ هَذَا»؛ چقدر اینها آدمهای متمدنی هستند! وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «مَه إِنَّ الْعَاقِلَ‏ مَنْ‏ وَحَّدَ اللَّهَ»؛ عاقل کسی است که به نظام توحیدی معتقد باشد، برای جهان آفریدگاری قائل باشد، خود را مسئول بداند و نگوید من با مُردن می‌پوسم، بگوید من با مُردن از پوست به در می‌آیم؛ لذا تا زنده‌ام نباید پوست کسی را بکشم! نباید کمک به دیگری را غرامت بدانم. آن مؤمن کمک به دیگری را مَغنَم می‌داند، این منافق کمک به جامعه را مَغرَم می‌داند. این دو دیدگاه است که ﴿یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ مَغْرَماً﴾؛[9] آن مؤمن که به دیگری کمک می‌کند، او را مَغنَم می‌داند؛ غنیمت می‌داند و ﴿قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ﴾ می‌داند. در همان سوره مبارکه «توبه» درباره مؤمنین فرمود: ﴿وَ مِنَ الأعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ یَتَّخِذُ مَایُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ﴾، این را مایه تقرّب می‌داند، این را غنیمت می‌داند. این دو فرهنگ است: یکی کمک به جامعه که به تولید و اشتغال و حمایت از کالای داخلی این را غرامت می‌داند؛ دیگری غنیمت می‌داند. این دو دیدگاه است، دو فکر است. یکی سفاهت است و یکی عقل و درایت. چه کسی باید تعیین کند سفه چیست و عقل چیست؟ آنکه اینها را آفرید باید تعیین کند. فرمود اینها کسانی‌ هستند که این کمک به جامعه را غرامت می‌دانند، در حالی که غنیمت است.

در قرآن کریم آمده است آنچه را که شما در راه خدا انفاق می‌کنید: ﴿فَهُوَ یُخْلِفُهُ﴾،[10] درسی که برای رضای خدا می‌دهید، این زحمت و تلاش و کوششی که می‌کنید، این یک مقدار نیرو مصرف می‌کنید یک مقدار علم به دیگری می‌دهید. ذات اقدس الهی جانشین این نیرو را نیروی برتر، جانشین این علم را علم بالاتر عطا می‌کند. ﴿مَا أَنفَقْتُم﴾، جانشینش را می‌آورد ﴿فَهُوَ یُخْلِفُهُ﴾. این یک اصل کلّی است. حالا ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾،[11] ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[12] توضیحات این مسئله است.

اما آن بیان نورانی امام جواد(سلام الله علیه) این است که اگر کسی در راه خدا به جامعه اسلامی کمکی بکند، این ﴿فَهُوَ یُخْلِفُهُ﴾، معنای آن این نیست که بعدها خدا جانشینش را می‌فرستد. الآن مثلاً اگر بارانی بیاید، در یکی از این باغ‌ها قلوه‌سنگی فرو برود یک چند سانتی فرو برود روی زمین، اگر کسی این سنگ را از اینجا بردارد این جایش خالی است. مدت‌ها باران باید بیاید تا کم‌کم این تسطیع بشود و جا پر بشود؛ اما اگر یک سطل آب از رودخانه بردارد، همان آن جایش پر می‌شود. امام جواد می‌فرماید این گونه است کار خدا؛ منتها حالا دیر به شما می‌رسد یا شما دیر پیدا می‌کنید. این طور نیست که این جایش خالی باشد بعد از یک ماه یا شش ‌ماه خدا پر کند. این «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّةِ»،[13] بیان نورانی امام جواد در همین زمینه است؛ یعنی شما اگر از مال خود یک مقدار برداشتید به دیگری دادید، همان آن خدا جایش را پر می‌کند، حالا بعد شما متوجه می‌شوید.

پرسش: ... پس چرا خداوند دستور اعتدال در زندگی را میدهد؟

پاسخ: بله، چون اسراف در هر چیز نارواست، ولی همین دودمان مقدس نگفتند که زیاده‌روی کنید، فرمودند نیاز دیگری را برطرف کنید؛ اما کجا جای نیاز است؟ چون اینها صراط مستقیم‌ هستند کجا افراط است؟ کجا تفریط است؟ کجا هسته مرکزی است؟ اینها را واقعاً ما نمی‌دانیم. بخشی از اوایل امور را ما می‌دانیم؛ اما کجا هسته مرکزی است که از اینجا بگذری، اسراف است افراط است یا نگذرید، نیایید تفریط است، این را کسی که خودش صراط مستقیم می‌داند. ما در زیارت اینها می‌گوییم: «السلام علیکم کذا و کذا» «أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَم‏»[14] درباره خود حضرت امیر می‌گوییم: «مِیزَانِ الْأَعْمَال‏».[15]

ببینید وجود مبارک امام مجتبی چند بار تمام اموال خودش را داد.[16] نمی‌گوییم اسراف کرد، چرا؟ چون خیلی فرق است بین کسی که صراط مستقیم را نمی‌داند، در صراط مستقیم نیست، می‌خواهد کم‌کم صراط مستقیم را بشناسد و در صراط مستقیم حرکت کند مثل ما، به ما می‌گویند اسراف نکن، تبذیر نکن، این حد وسط توست؛ اما کسی که خودش در صراط مستقیم است این را حکمای ما بیان کردند که اگر می‌گویند: «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا»،[17] برای افرادی است که در راه نیستند، یا خودشان صراط نیستند؛ اما کسانی که یقیناً در صراط مستقیم‌ هستند به اینها می‌گویند: «خیر الامور اکثرها و أوفرها و اشدّها». «تا سر رود به سر رو و تا پا به پا بپو»[18] هیچ کس درباره امام مجتبی(سلام الله علیه) نگفت شما که تمام اموال را دادی، حالا چه کار می‌کنید؟ چون حضرت در بعضی موارد تمام اموالش را داد و در بعضی از موارد اموالش را نگه داشت.

اگر کسی در صراط است، هر چه تندتر بهتر. ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾،[19] برای این است؛ ﴿سَارِعُوا﴾[20] برای این است؛ سرعت و سبقت برای کسی است که داخل صراط است، نمی‌لغزد. هیچ کس نمی‌گوید تمام عائله را ببرد تقدیم ذات اقدس الهی بکن، احدی درباره سیّدالشهداء این حرف را نزد. خودت می‌روی بس است، بچه‌ را می‌بری، شیرخوار را می‌بری برای چه؟ این صراط مستقیم است.

دو تا اصل یعنی دو تا اصل! یکی به ما گفتند: «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا»، ما یک طرف افراط داریم یک طرف تفریط داریم. همیشه باید یاد بگیریم که حد وسط کجاست؛ اما کسی که خودش صراط مستقیم است، آن اصل دیگر یعنی اصل دیگر! اصل دوم یعنی اصل دوم!  «خیر الامور اکثرها و أوفرها و اشدها» این ﴿سَارِعُوا﴾ برای این است. این ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾ برای این است. به افراد عادی می‌گویند قدری آرام‌تر! جلو نیفت؛ اما به کسی که در متن صراط است می‌گوید تا می‌توانی سریع باش. هیچ کسی کاری با شما ندارد، چون داخل صراط هستید. این «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا»، برای ماست، «خیر الامور اشدها و اکثرها و اوفرها» برای آنهاست.

پرسش: امام حسن(علیه السلام) به بیشتر از نیاز که کمک نکرد.

پاسخ: چرا، در بعضی از موارد دارد که تمام اموالش را داد.

پرسش: بیشتر از نیاز به چه کسی داد؟

پاسخ: نه، به جامعه کمک کرد. ده‌ها نیازمند بودند به اینها داد. اگر گاهی تمام اموالش را تقسیم کرد، این چون در متن صراط است افراط و تفریط ندارد. آن «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا»، برای یک بخش است «خیر الامور اکثرها و أوفرها و اشدها» برای کسی است که در خود صراط مستقیم است. آن وقت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید که تو الگو هستی دیگران باید به تو مراجعه کنند، این ﴿لاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ﴾، برهانش هم این است: ﴿فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً﴾،[21] کذا و کذا.

غرض این است که سفاهت، عقل، درایت، فقاهت، «ما هو»؟ «العاقل من هو»؟ «الفقیه من هو»؟ اینها را مثل دو دو تا چهار تا قرآن کریم مشخص کرده است. فرمود اصل حیات که بین میلاد و مرگ نیست؛ کارها هم به دست دیگری است و دیگری یعنی ذات اقدس الهی خزائن سماوات و ارض به دست اوست و اگر شما در راه او کمک کردید، او همان آن جایش را پر می‌کند؛ منتها بعد شما می‌فهمید. این از لطایف بیانات نورانی امام جواد(سلام الله علیه) است که اگر یقین داشته باشید که انفاقی که کردید مثل آن است که یک سطل آب از رودخانه گرفتید، نه یک سنگ از جایی گرفتید تا جایش پر بشود طول بکشد. ببینید این فقاهت‌ها خیلی فرق می‌کند، اینها جزء خردمندان جامعه بودند. مگر بانکدارها جزء تحصیل کردههای عالی‌رتبه نظام نیستند؟ مگر قرآن آدرس صحیح به اینها نمی‌دهد که اینها مخبّط‌ هستند؟ همین‌ها را می‌گوید. ما که گذشته و آینده نداریم! به همین‌ها می‌گوید: ﴿لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ﴾. حالا حمایت از کالای داخلی است، مردم هم می‌خوانند تولید کنند، با کدام سرمایه؟ با کدام وام؟ با بیست درصد؟ اینکه نمی‌شود. فرمود این کار دیوانگی است. مثل اینکه کسی مؤسسه‌ای داشته باشد کلیه‌خرینی کند، کلیه‌فروشی کند، سود هم ببرد. این که کار نشد. خدا فرمود ما مهلت می‌دهیم مهلت می‌دهیم بعد سخت می‌گیریم: ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾،[22] فرمود بعد ما اینها را گرفتار نفاق که نفاق می‌دانید بدتر از کفر است. گرفتار آن عقیده انحرافی می‌کنیم حالا هر چه دست و پا می‌زنند نمی‌توانند نجات پیدا کنند. این در سوره مبارکه «توبه» است. فرمود: ﴿فَأَعْقَبَهُمْ﴾، «أعقبهم»؛ یعنی عقوبت کرده، عقاب داده. عِقاب را عقاب می‌گویند چون در عقب عمل سیّئه است. این پرنده بیرحم کرکس را که می‌گویند عقاب، یعنی رها نمی‌کند، دنبال یک صید بیچاره رفته، تا خفه‌اش نکرده رها نمی‌کند. مرتّب تعقیب می‌کند، مدام تعقیب می‌کند، مرتّب تعقیب می‌کند، تا خفه‌اش کند، این را می‌گویند عُقاب. اصلاً عِقاب را که گفتند عِقاب، برای اینکه عقب کار است. ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾، این می‌شود سفاهت، که خدا ـ إن‌شاءالله ـ همه ما را از سفاهت نجات بدهد.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. مصباح الشریعة، ص138.

[2]. سوره بقره، آیه129.

[3]. سوره بقره، آیه151.

[4]. سوره جن، آیه15.

[5]. سوره صافات، آیه64.

[6]. سوره انعام، آیه29؛ سوره مؤمنون، آیه37.

[7]. سوره بقره، آیه276.

[8]. تحف العقول، النص، ص54. «قَدِمَ الْمَدِینَةَ رَجُلٌ نَصْرَانِیٌّ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ وَ کَانَ فِیهِ بَیَانٌ وَ لَهُ وَقَارٌ وَ هَیْبَةٌ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَعْقَلَ هَذَا النَّصْرَانِیَّ فَزَجَرَ الْقَائِلَ وَ قَالَ مَهْ إِنَّ الْعَاقِلَ‏ مَنْ‏ وَحَّدَ اللَّهَ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ».

[9]. سوره توبه، آیه99.

[10]. سوره سبأ، آیه39.

[11]. سوره نمل، آیه89؛ سوره قصص، آیه84.

[12]. سوره انعام، آیه160.

[13]. الأمالی( للصدوق)، النص، ص447.

[14]. من لا یحضره الفقیه،  ج‏2، ص613.

[15]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج‏97، ص330.

[16]. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص13. «فِی کِتَابِهِ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جُذْعَانٍ قَالَ خَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ مِنْ مَالِهِ مَرَّتَیْنِ وَ قَاسَمَ اللَّهَ مَالَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّی إِنْ کَانَ لَیُعْطِی نَعْلًا وَ یُمْسِکُ نَعْلًا وَ یُعْطِی خُفّاً وَ یُمْسِکُ خُفّاً»

[17]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏6، ص541.

[18]. دیوان ملا هادی سبزواری, غزل150.

[19]. سوره بقره، آیه148؛ سوره مائده، آیه48.

[20]. سوره آل عمران، آیه133.

[21]. سوره اسراء، آیه29.

[22]. سوره توبه، آیه77.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق