أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُم خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلی وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ (۱) إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ (۲) لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۳) قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغَضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاّ قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شَیءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ (٤)﴾
سوره مبارکه «ممتحنه» هم به لحاظ اینکه آن شخص مورد ابتلا قرار گرفت، از او به ممتحَنَه؛ یعنی به فتح یاد میشود و هم اینکه در آیه دَه همین سوره مبارکه دارد که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ﴾، که این میشود ممتحِنِه که این فتح و کسر در نام به مناسبت این دو قسمت است.
مطلب دیگر آن است که سورههایی که در مکه نازل میشد محور اصلی آن بیان توحید و نفی شرک و الحاد بود اثبات وحی و نبوت و اثبات معجزه و نفی تهمتها بود و مانند آن؛ اما سُوری که در مدینه نازل شد گذشته از آن خطوط کلّی توحیدی و احکام فقهی و اجتماعی و اخلاقی و مانند آن، بحث نفاق هم مطرح است. در جریان نفاق، ذات اقدس الهی به مؤمنین میفرماید که شما مواظب باشید دو تا دشمن دارید که مبنای اصلی آنها عداوت با شماست، یک؛ این عداوت هم عداوت مکتبی است، بر ایمان و اعتقاد شما اینها نشانه رفته و هیچ رابطهای را هم اینها امضا نمیکنند؛ نه به قولشان عمل میکنند نه به عهدشان وفادار هستند و نه زیر پای امضایشان ایستادهاند، چنین دشمنی هستند که ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾[1] لذا فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾؛[2] نه «لا إیمانَ لهم». اینها سوگند، امضا، تعهد، هیچ چیزی برای اینها مهم نیست. با چنین گروهی شما چگونه میتوانید زندگی کنید؟ دشمن فکری شما که هستند، دشمن مال و جان شما هم که هستند، در تعهّدات به قول خود عمل نمیکنند، در قبالههای رسمی به امضای خود پابند نیستند. اگر ملّتی این طور بود که زیر پای امضای خود نایستاده بود، با این نمیشود زندگی کرد. نسبت به شما هم هیچ علاقهای ندارند و هیچ فرصتی هم به شما نمیدهند، این دشمنان شما هستند. ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾، ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾، میشود با کافر کنار آمد؛ اما با مستکبر نمیشود کنار آمد؛ لذا در آیه هفت و هشت همین سوره مبارکه «ممتحنه» فرمود آن کفاری که فقط یک اختلاف مکتبی با شما دارند به قولشان عمل میکنند، به تعهّدشان عمل میکنند، به امضایشان معتقد هستند با اینها میتوانید رابطه داشته باشید؛ اما آن کسی که ﴿لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ نه «لا إیمان لهم» یمین، سوگند، امضا، به هیچ چیزی پابند نیست. ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾؛ یعنی تعهّد، قرارداد، پیمان، به هیچ چیزی عمل نمیکنند. آن وقت
پرسش: اینها مصداق دارند؟
پاسخ: فراوان است، از دو طرف مصداق دارد.
مطلب دیگر این است که اینکه فرمود در حقیقت اینها عدوِّ الله هستند؛ یعنی با توحید مشکل جدّی دارند، با ایمان مشکل جدّی دارند، با حق مشکل جدّی دارند. اگر دشمن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند، چون او مدّعی رسالت از طرف خداست و اگر دشمن شما هستند، برای اینکه شما به خدا مؤمن هستید. در بسیاری از موارد ملاحظه فرمودید که ذات اقدس الهی غیر خود را در کار خود شریک میداند به حسب عبارت لفظی. بعد به آن تحلیل نهایی که میرسد میفرماید همه اینها مجاری فیض و قدرت الهی هستند جزء مدبّرات امر هستند هیچ کاری از آنها ساخته نیست فقط مأموریت.
ببینید در مسئله قوّت میفرماید: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾،[3] یا ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾،[4] قوّت را به خیلیها نسبت داد، ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾.[5] این قوّه را به خیلیها اسناد میدهد. در خلقت میفرماید: او ﴿أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾[6] است، معلوم میشود خلقت را به دیگری نسبت میدهد؛ اما خودش ﴿أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾ است. او ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾[7] است، او ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾[8] است. اینها نشانه آن است که ذات اقدس الهی بندگان خود را در بسیاری از اوصاف فعلی در کنار نام خود نام میبرد؛ اما همه این آیات به آن اصول اوّلیه و محکمات توجیه میشود. وقتی که مسئله برهان توحید مطرح است رسول و مؤمنین اگر عزیزند به عزت الهیاند، ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾؛[9] یعنی آنها عزیز نیستند. آنها آینهدار عزت ما هستند، همین! در سوره مبارکه «بقره» فرمود: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾؛[10] یعنی اگر ما به عدهای گفتیم: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾، یا گفتیم: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾، یا گفتیم: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾، همه اینها مظاهر قدرت الهی و مجاری قدرت الهی هستند. یا اگر درباره مسیح(سلام الله علیه) گفتیم: ﴿إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی﴾، این ﴿بِإِذْنِی﴾ تو خالق طیر هستی؛ وگرنه ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾،[11] اگر خلقت است منحصراً متعلق به اوست. عزت است منحصراً متعلق به اوست. قوّه است منحصراً متعلق به اوست. این طور نیست که واقعاً دیگران عزیز باشند یا قوی باشند یا خالق باشند یا قادر باشند، اینها آینهدار قدرت الهیاند.
در اینجا هم اوّل تشریک را ذکر کرد، بعد توحید را. فرمود اینها دشمن من و شما هستند. به حسب ظاهر نام مبارک خود را کنار نام آنها و نام آنها را کنار نام خود میبرد: ﴿لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ﴾، بعد کمکم به توحید میرسد که اگر اینها دشمن شما هستند برای این است که شما بنده من هستید و گرنه کاری با شما ندارند. پس محور اصلی عداوت آنها توحید است. این طور نیست که با شما از آن جهت که مردم مکه هستید دشمن باشند، یا شما کسانی باشید که اصلاً لایق دشمنی باشید. شما موجودی هستید که آمدید میروید. شما به احترام آن توحیدی که نسبت به من دارید مدار دشمنی بیگانه هستید. ﴿لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ﴾ این اوّل تشریک است. مبادا اینها را به عنوان اولیا و سرپرست خود قرار بدهید! حساب نشده نسبت به اینها دوستی را ارزانی بدارید. یک وقت دوستی بر اساس عقل است آنجا دیگر القای مودّت نیست. این مودّت عاقلانه است، اتّخاذ است و مانند آن؛ اما القاء یعنی همین طوری رها کردن، این ممکن است بدون حساب باشد، ﴿تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ﴾. چرا اینها عدوّ هستند؟ عدوّ من و عدوّ شما هستند؟ کمکم مؤمنین را کنار میگذارند. ﴿وَ قَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ﴾ چون با وحی و نبوت من مخالف هستند. میبینید دیگر سخن از مؤمنین نیست. ﴿وَ قَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ﴾، چون ﴿کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ﴾ و شما به همراه پیامبرتان(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به این وحی ایمان دارید، ﴿یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ﴾؛ یعنی تمام عدوات آنها من هستم، توحید است. اگر با پیغمبر مخالفهستند، چون پیام توحید را میآورد. اگر با شما مخالف هستند، چون به پیغمبر ایمان دارید. این طور نیست که اینها بالاستقلال با شما مخالف باشند، یا بالاستقلال با پیغمبر مخالف باشند، اگر با شما دشمناند برای این است که ﴿أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ﴾. این ارجاع همه شرکتها به وحدت است که هیچ اثری برای پیغمبر و مؤمنین نیست، چون شما حرف مرا میزنید مخالف هستند.
حالا این مسئله توحید و تحلیل همه کارها به توحید؛ یعنی واقعاً ﴿الْعِزَّة لِلَّهِ جَمیعاً﴾. دیگر مؤمن باید خودش حسابش را بکند که اگر آینهای یک صورت خوبی را دارد نشان میدهد، چون آن صورت خوب است سیمای آینه زیباست و گرنه اگر صورتی خوب نبود این آینه ارزشی نداشت. اگر عنایت الهی نباشد آن وقت عزتی برای مؤمن نیست و همچنین خلقتی برای او نیست قدرتی برای او نیست، فرمود او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾[12] است. در بخش پایانی سوره «ذاریات» فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾،[13] این ﴿هُوَ﴾ با «الف» و «لام»ی که روی خبر آمده مفید حصر است؛ یعنی دیگران رازق نیستند، آینهدارِ رازقیت خدا هستند. اینجا هم همین طور است که اگر یک وقت آیهای مثلاً نام دیگران را کنار «الله» میبرد یا نام رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را کنار «الله» میبرد همین طور است. آن آیه معروف: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ﴾[14] هم همین طور است. درست است که رسول و اولوا الامر(علیهم السلام) مطاع ما هستند؛ اما ببینید این آیه چقدر ظریفانه اوّل تثلیث، بعد تثنیه، بعد به توحید میرسد! اوّل تثلیث است: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ﴾ که ائمه(علیهم السلام) هستند. بعد نام ائمه را نمیبرد: ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾،[15] برای اینکه اگر در خود امامت اختلاف کردید، اگر در امامت اختلاف کردید که به امام مراجعه نمیکنید، ناچار به پیغمبر مراجعه میکنید و قرآن. ببینید اوّل تثلیث است، بعد تثنیه: ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ﴾، این اوّل که تثلیث است. ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ﴾ «حتی فی الامامة»، ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ﴾ مراجعه کنید محکمهتان ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾، دیگر سخن از «اولوا الامر» نیست. این برای کیست؟ برای کسی است که به خدا ایمان دارد، دیگر سخن از رسول هم نیست: ﴿إِن کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ﴾، یعنی اگر رسول است حرف ما را میزند، اگر اولوا الامر است جانشین رسول هستند. این آیه اوّلش از تثلیث شروع میشود، بعد به تثنیه میرسد، بعد به توحید. تا روشن کند که آن ذوات قدسی حرف الله را میزنند، همه جا همین طور است، اصلاً قرآن کتاب توحید است. بیان میکند که انبیا آینهدار هستند، ائمه(علیهم السلام) آینهدار اوصاف الهی و اسمای حُسنای الهیاند.
پرسش: ...
پاسخ: همین! یعنی مدبّرات امر هستند پیام او را میرسانند.
پرسش: ﴿لا تُشْرِکْ بِاللَّه﴾[16] را چگونه معنا میکنید؟
پاسخ: همین، شرک است. خود قرآن هم میگوید برای خدا ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾[17] آن وقت دیگران حرف او را میزنند مدبّرات او هستند، پیام او را دارند میگویند. رسول او هم هستند، خلیفه او هم هستند، ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[18] است.
فرمود در مسئله نظامی که با بیگانه میخواهید ارتباط پیدا کنید، القای مودّت مطلقا ممنوع است؛ ﴿إِن کُنتُم خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلی وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی﴾، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تجهیز کرده بود؛ اما برای همه نگفت که کجا میخواهیم برویم؟ آیا خیبر مورد نظر ماست یا جریان حدیبیه مطرح است یا خود مکه مطرح است؟ برای خیلیها نفرموده بود. این حاطب بن أبی بلتعه که بحث آن دیروز گذشت این باخبر شد و گزارش داد. فرمود اگر در راه خدا، ببینید: ﴿فِی سَبِیلی﴾، اینجا دیگر توحید محض است، در راه من دارید حرکت میکنید، ﴿وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی﴾ دیگر اینجا توحید محض است؛ سخن از رسول و مؤمنین مطرح نیست، چون رسول حرف او را میزند، مؤمنین به آن رسول ایمان دارند. فرمود اصل القای مودّت «بالقول المطلق» ممنوع است، این ذکر خاص بعد از عام است؛ چه دوستی علن چه دوستی سرّ هر دو ممنوع است، مخصوصاً دوستی سرّ در زمان جنگ و شبهای عملیات و حمله. ﴿وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ﴾، این ذکر خاص بعد از عام است که بدتر از آن مودّت علنی است. فرمود شما به هر حال رازی دارید، راز شما، این یک؛ و آن القای مودّت که اعمّ از راز و آشکار، دو؛ هر دو نزد من یکسان است. این طور نیست که اعلم باشد؛ یعنی اگر شما سرّی دارید من أعلم از شما هستم و اما براساس توحید، جا برای اعلم گفتن نیست، چون این طور نیست که دیگران عالم باشند و خدا أعلم باشد. دیگران اگر علمی هم دارند به عنایت الهی است؛ لذا ما أعلم را متکلم وحده بدانیم و أفعل تفضیل ندانیم انسب است. ما آنچه برای شما مخفی است یا جزء اسرار شماست برای ما یکسان است. پردهای برای ذات اقدس الهی فرض ندارد، نه اینکه خدا به علن بهتر از سرّ آگاه باشد. همان طور که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید این ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ﴾[19] ارشاد به نفی موضوع است؛ یعنی برای خدا غیبی نیست و گرنه علم که با غیب جمع نمیشود. علم یعنی شهود و حضور. علم به غیب یعنی چه؟ اگر علم هست یقیناً مشهود و حاضر است. این که فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ﴾؛ یعنی عالم که نزد شما دو قسم است: یک قسم غیب است یک قسم شهادة، نزد ذات اقدس الهی کلاً مشهود است، این دیگر غیبی در کار نیست. ﴿وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ﴾، بعد فرمود القای مودّت «بالقول المطلق» مخصوصاً القای سرّی در زمان جنگ خطری را به همراه دارد که ﴿وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾، شما بنا شد در راه خدا حرکت کنید؛ اما راه را گم کردید بیراهه میروید. اینها که بیراهه میروند و راه را گم میکنند، در بحثهای قبلی مشخص شد که اینها فقط به فکر خودشان هستند. در سوره مبارکه «مجادله» با جمعبندی سوره «حشر» نتیجه این شد که اینها خودشان را فراموش کردند. آنکه قبلاً بحثش بود این منافقین و امثال منافقین را خدا میفرماید اینها ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾؛ اینها فقط به فکر خودشان هستند، این یک. در پایان سوره مبارکه «مجادله» فرمود: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾، آنگاه در سوره مبارکه «حشر» فرمود: ﴿وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾؛ اینها خودشان را فراموش کردند، این دو. معنای آن این نیست که انسان دو تا روح دارد. اگر گفته میشود منافق یا سرمایهدار فقط به فکر خودش است، بعد در سوره «حشر» میفرماید اینها خودشان را فراموش کردند، یعنی این مرحله عالیه روح را که روح انسانی است انسانیت است این را فراموش کردند؛ مرحله نازله را که روح حیوانی است، به فکر حیوانیت هستند. نه اینکه انسان واقعاً دو تا روح دارد. در فرمایشات سیدنا الاستاد هم همین در میآید، نه اینکه انسان واقعاً چند تا روح دارد. همینهایی که قرآن در سوره «حشر» میفرماید اینها خودشان را فراموش کردند در سوره «مائده» و «نساء» و امثال آن میفرماید اینها فقط به فکر خودشان هستند: ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾؛ یعنی اینها از آن جهت حیواناند، نفس حیوانیشان به یاد آنهاست و از آن جهت که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛[20] ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾،[21] و مانند آن که ما دادیم، آن را فراموش کردند. اینجا هم همین است آنها خودشان را فراموش کردند، آن راه اصلی را فراموش کردند، آن مودّت اصلی را فراموش کردند و گرنه برابر سوره «شوریٰ» یک مؤمن تمام مودّت را میدهد به اهل بیت.[22] به هزارها چیز ممکن است علاقهمند باشد؛ اما همه در راستای همین قرآن و عترت است. فلان گروه را، فلان مؤسسه را، فلان شخص را، فلان نهاد را دوست دارد، برای اینکه در مسیر قرآن و عترت هستند. این کثرت به آن وحدت برمیگردد؛ اما اگر نه، به هر جهت هر چه شد دوست دارد، آنها را قرآن میفرماید: ﴿فَهُمْ فی أَمْرٍ مَریجٍ﴾،[23] مریج یعنی مریج! میگویند فلان شخص کارش هرج و مرج است یعنی چه؟ یعنی نظمی ندارد. تعبیر قرآن این است کسی در پایگاه فکری خودش یک محور اصلی ندارد، این در درونش بازار هرج و مرج است، ﴿فَهُمْ فی أَمْرٍ مَریجٍ﴾. «امر مریج»؛ یعنی هرج و مرج! پس اگر کسی صدها نهاد را دوست دارد، صدها ارگان را دوست دارد، چون همه آنها در مسیر نظام هستند، این پراکنده نیست، این با ﴿الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾،[24] هماهنگ است، چون همه آنها در یک مسیر هستند؛ اما اگر با هر گروهی هم که درآمد حرفهای همانها را میزند، این میشود: ﴿فَهُمْ فی أَمْرٍ مَریجٍ﴾؛ این در هرج و مرج دارد زندگی میکند، در هرج و مرج که زندگی بکند به جایی نمیرسد. این اضغاث احلام، خواب آشفته برای کیست؟ شما ببینید این دسته سبزیهایی که از بازار میآورند هم خوراکی داخل آن است هم علف هرز داخل آن هست که میگویند «اضغاث»، «ضغث» همین است. کسانی هم که بیداری آنها ضغثی است خوابهایشان هم اضغاث احلام است.
مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در همین جلد هشت کافی نقل میکند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روز که میشد از اصحابش سؤال میکرد: «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»؛[25] دیشب در عالم خواب چه دیدید؟ حضرت طرزی شاگردانش را تربیت کرد که این خواب کلاس درس باشد برای آنها. بسیاری از معارف هم در عالم رؤیا برای خیلیها کشف میشود. فرمود: «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»، شما هشت ساعت در کلاس درس بودید چه دیدید؟ آنها هم میگفتند که ما چنین حالتی برای ماپیدا شد! فرمود قدری کمتر بخورید قدری با آن ذکر بخوابید، با آن نام بخوابید، با تسبیح حضرت زهرا بخوابید رو به قبله بخوابید، قدری مواظب شکم خود باشید، آدم آن طور میخوابد که هیچ خوابی نصیبش نشود؟! فرمود اصلاً خواب کلاس درس است.
پرسش: صحت و سقم خواب به چه چیزی است؟
پاسخ: میزان داریم، این کتاب و سنّت میزان است. روایات را گفتیم بر قرآن عرضه کنید، چه رسد به خواب! این معارف فراوانی که در قرآن است فرمود ما میزان فرستادیم. این میزان این ترازو را فرستاد برای همین جهت. حالا فرمود این کاری که شما انجام میدهید این ضغث است اضغاث احلام است ﴿فَهُمْ فی أَمْرٍ مَریجٍ﴾. خیلی از علما برای خودشان برنامهریزی کردند، هر کتابی را نخواندند، هر مقالهای را نخواندند، هر روزنامهای را نخواندند، یک مطلب علمی را خواندند و گرنه انسان انبار خاطرات را بگذارد اینجا انبار ضایعات میشود. فلان کس چه گفته؟ فلان کس چه گفته؟ فلان کس خنده کرده، فلان کس خندانده، این میشود انبار ضایعات! آن وقت این انبار ضایعات نه روز قدرت فکری دارد، نه شب رؤیای صالح دارد که این دستور روزانه حضرت بود این جلد هشت کافی خیلی کتاب شیرینی است. فرمود: ﴿وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾، بعد تحلیل میکند فرمود تنها این نیست که اینها به امضای شما به تعهّدات شما عمل نکنند، هر جا دستشان برسد خونتان را میریزند، چنین چیزی هستند! ﴿إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً﴾، «ثقافت» همین یافتن، دسترسی پیدا کردن، کمکم به معنی فرهنگ به کار رفته است. فرمود اینها اگر به شما دسترسی پیدا کنند خونتان را میریزند: ﴿إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ﴾؛ تبلیغات علیه شما دارند، توطئه علیه شما دارند، تمام تلاش و کوشش آنها این است که ﴿وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ﴾؛ این نظام شما به هم بخورد، این فکر شما به هم بخورد، توحید شما به هم بخورد. ببینید باز برمیگردد به آن رشته توحیدی و اصلی، برای اینکه اینها که چیزی نداشتند، مالی نداشتند، معدنی نداشتند که با اینها مخالف باشند، اینها جزء افراد ضعیف بودند.
پرسش: کفار با مسلمانان که جنگ میکنند به خاطر توحید است، اگر خودشان با همدیگر باشند چگونه است؟
پاسخ: همان اختلاف چیز بدی است. فرمودند اختلاف نکنید و از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) قبلاً این بیان نورانی آن حضرت نقل شد در نامههایش هست در خطبههایش هست چند جای نهج البلاغه این جمله نقل شده است که حضرت فرمود در بین امت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هیچ کس مثل من مردم را به وحدت دعوت نمیکند: «لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ [النَّاسِ] عَلَی جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله عَلَیه و آلِهِ و سَلَّم وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی»،[26] بعد فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی وَ لَا مِمَّنْ بَقِی»،[27] این را حضرت بر اساس تاریخ نمیگوید، بر اساس سنّت الهی و علم غیب میگوید، میفرماید بدانید! ذات اقدس الهی نه در گذشته دور و نزدیک نه در آینده دور و نزدیک «الی یوم القیامة» هیچ ملّتی را که با هم اختلاف دارند خیر نمیدهد. حالا گذشته را ممکن است انسان بگوید که حضرت بر اساس تاریخ بگوید؛ اما آینده را که بر اساس علم غیب میگوید. از سنّت الهی خبر میدهد. سنّت الهی این است ملّتی که با هم مختلف و ناسازگار هستند خدا به این ملّت خیر نمیدهد. اختلاف هم مستحضرید گاهی دست خود آدم است گاهی در اثر بدرفتاری آدم ذات اقدس الهی این اختلاف که یک بیماری بدخیمی است را دامنگیر افراد میکند. در سوره مبارکه «مائده» بحث آن گذشت فرمود از بس این یهودیها و ترساها خلاف کردند خلاف کردند، من همه اینها را به جان هم انداختم. درباره یهودیها با تعبیر تُندتری فرمود: ﴿وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾[28] درباره ترسا و مسیحیها یک مقدار رقیقتر ﴿فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَة﴾[29] گاهی اختلاف در اثر اختلاف سلیقگی و اینهاست با گفتمان و نشست و دیدارها حلّ میشود. گاهی اختلاف یک غدّه بدخیمی است که در اثر رفتارهای ممتدّ سالیانِ دراز ذات اقدس الهی در بین امتی القا میکند. آن وقت آن اختلاف با نصیحت و نشست و همایش و کنگره حلّ نمیشود، چون او با دست غیب انداخته شده است، ﴿وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾، ﴿فَأَغْرَیْنا﴾؛ هر دو آیه در سوره مبارکه «مائده» است.
غرض این است که اختلافهایی که در درون خود انسان است اگر ـ خدای ناکرده ـ به آن وضع برسد هیچ! به آن وضع نرسد قابل درمان است. اینجا هم فرمود دشمنان شما این هستند؛ خون شما را میریزند، مال شما را میگیرند حیثیت شما را میبرند، با اینها رابطه نداشته باشید. ﴿وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ﴾، تمام تلاش و کوشش این است که برگردید و کافر بشوید! شما گاهی به فکر منفعتهای زودرس هستید، با دشمنانتان ممکن است پیوند برقرار کنید، ولی بدانید که نه از ارحامتان به شما خیری میرسد نه از اولادتان به شما خیری میرسد: ﴿لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾، شما در دنیا به فکر اینها هستید؛ اما اینها در آخرت به فکر شما نیستند. آن ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِینَ﴾؛[30] ﴿یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾، بعد میفرماید اینها مطالب تعلیمی است و حق است؛ اما قبل از شما سالیان متمادی افرادی بودند این نصایح را عمل کردند به مقصد رسیدند، پس اینها عملی است. ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾، درباره چه کسی؟ ﴿فِی إِبْرَاهِیمَ﴾، نگویید ابراهیم خلیل جزء انبیای اولوا العزم(علیهم السلام) است ما چگونه به او تأسّی کنیم؟ نه، شاگردان خوبی هم او تربیت کرد، شما راه شاگردان او را بروید، این طور نبود که این راه را تنها ابراهیم خلیل رفته باشد. ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ﴾، در سوره مبارکه «احزاب» نسبت به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آیه 21 فرمود: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً﴾، اما آنجا مؤمنین یاد نشدند، در آن آیه البته. ممکن است کسی بگوید تأسّی به پیغمبر کار آسانی برای ما نیست؛ اما در این آیه چهار سوره مبارکه «ممتحنه» فرمود که نه، افراد عادی که همراه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بودند راه او را طی کردند. شما به شاگردان ابراهیم خلیل تأسّی کنید. ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ﴾، نه در جریان ذبح ولد به او تأسّی کنید، او مقاماتی دارد که ما نمیگوییم شما در آن قسمت به او تأسّی کنید. نمیگوییم در ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[31] به ابراهیم تأسّی کنید، آن مقدر همه نیست؛ اما کارهای دیگری که به ارحامشان، به قبیلهشان، به فامیلهایشان که اختلاف دینی داشتند گفتند: ﴿إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾. اینکه مقدورشان است. ما نمیگوییم به ابراهیم خلیل تأسّی کنید در آتش آفتادن! آن را نمیگوییم. اینکه با بستگان غیر موحّد خود هماهنگ نباشید این مقدور شماست. ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾، این که مقدور است. حالا اگر آن کارهای بلند خلیل حق که «خلیل من که همه بتهای آزری بشکست»[32] آن کار مقدور خیلیها نیست به ما نگفتند که شما هم یک تبر بگیرید، این بتها را ریز ریز کنید، آن مقدور همه نیست، یا ذبح ولد مقدور همه نیست، یا ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ مقدور همه نیست؛ اما به قوم و خویش غیر مسلمان بگویید ما رابطهای با شما نداریم این که مقدور است، برای اینکه شاگردان ابراهیم خلیل هم این راه را رفتند ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾. حالا قوم و خویش نه، یک کشور کافری است بگویید ما با شما رابطه نداریم، این دیگر داخل کشور نیست این خیلی آسان است آنکه خیلی سخت بود اینها به قوم و خویش خودشان میگفتند. اینجا حالا به بیگانه که خیلی آسان است، ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ﴾؛ به آن مکتب شما ما کفر میورزیم. ﴿وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغَضاءُ﴾؛ منشأ آن هم شما هستید ما با کسی مخالف نیستیم شما مخالف حق هستید. ﴿حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ﴾؛ وقتی برگشتید موحد شدید، بین ما مودّت هست.
فرمود این را تأسّی بکنید. یک کار است که ابراهیم خلیل کرد ما نمیگوییم آن را شما تأسّی کنید؛ آن حکمتی دارد که مقدور همه نیست: ﴿إِلاّ قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شَیءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ﴾، که این برمیگردد به اینکه آیا منظور پدر ابراهیم بود یا عموی ابراهیم؟ که ﴿یَا أَبَتِ﴾،[33] ﴿یَا أَبَتِ﴾ میگفتند، ﴿سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ﴾[34] میگفتند، آیا عموی او بود یا پدر او؟ و مسلّماً پدر او نبود، عموی او و مانند آن بود و کفر ورزید و حضرت وعده مغفرت داد و ذات اقدس الهی فرمود برای کافر طلب مغفرت نکنید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1]. سوره توبه، آیه10.
[2]. سوره توبه، آیه12.
[3]. سوره بقره، آیه63.
[4]. سوره مریم, آیه12.
[5]. سوره انفال, آیه60.
[6]. سوره مؤمنون, آیه14.
[7]. سوره انعام, آیه57.
[8]. سوره اعراف, آیه87.
[9]. سوره نساء، آیه39؛ سوره یونس، آیه65.
[10]. سوره بقره، آیه165.
[11]. سوره زمر، آیه62.
[12]. سوره مائده, آیه114.
[13]. سوره ذاریات، آیه58.
[14]. سوره نساء، آیه59.
[15]. سوره نساء، آیه59.
[16]. سوره لقمان, آیه13.
[17]. سوره شوری, آیه11.
[18]. سوره بقره، آیه30.
[19]. سوره انعام, آیه73.
[21]. سوره حجر، آیه29؛ سوره ص، آیه72.
[22]. سوره شوری، آیه23.
[23]. سوره ق, آیه3.
[24]. سوره شوری، آیه23.
[25]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص90.
[26]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، نامه78.
[27]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه176.
[28]. سوره مائده، آیه64.
[29]. سوره مائده، آیه14.
[30]. سوره زخرف, آیه67.
[31]. سوره انبیاء، آیه68.
[32]. دیوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کَسم دیده بر نمیباشد ٭٭٭ خلیل من همه بتهای آزری بشکست».
[33]. سوره مریم، آیات42ـ 45.
[34]. سوره مریم، آیه47.