أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعیرِ (5) وَ لِلَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (6) إِذا أُلْقُوا فیها سَمِعُوا لَها شَهیقاً وَ هِیَ تَفُورُ (7) تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ کُلَّما أُلْقِیَ فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ (8) قالُوا بَلی قَدْ جاءَنا نَذیرٌ فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ کَبیرٍ (9) وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ (10)﴾
سوره مبارکه «مُلک» که در مکه نازل شد و عناصر محوری این سوره هم اصول دین است، در آغاز از قدرت بیکران الهی مطالبی را بیان کردند که غالب اینها تکرار و تأیید و تأکید است. خود ﴿تَبارَکَ﴾،[1] پیام مبالغه را به همراه دارد غیر از برکت است. در عین حال که قدرت را بالصّراحه مطرح میکند، از ید و مُلک هم نام میبرد. ید خدا همان قدرت الهی است. مُلک خدا همان سلطنت و اقتدار الهی است، گرچه کلمات اینها ظاهراً از هم جدا هستند؛ ولی پیام همه اینها اثبات قدرت مطلقه ذات أقدس الهی است، اثر آن قدرت هم این است که مرگ و حیات زندگی هر کسی به دست اوست که ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾.[2]
مطلب بعدی آن است که محور اوّلی برای آزمون هست و محور ثانی؛ محور اوّل تشخیص اینکه چه کسی حقمدار است و چه کسی گرفتار باطل؟ حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شرّ، گناه و ثواب و به هر حال حُسن و قبح، محوری اصلی است. بعد از اینکه این مقام روشن شد، مدار در این است که چه کسی حَسن است و چه کسی أحسن تا درجات مشخص شود. از آن طرف چه کسی قبیح است و چه کسی أقبح تا درکات مشخص شود. اینکه فرمود منافقین در درکات أسفل نار هستند، در این آزمون دوم است که آزمون دوم برای آن است که روشن شود چه کسی قبیح است و چه کسی أقبح چه کسی طاغی است و چه کسی أطغی؟ آزمون دوم درباره مؤمنان این است که چه کسی حَسن است و چه کسی أحسن؟ اینکه فرمود: ﴿إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً﴾؛[3] آنها که اوساط از مؤمنین هستند درباره آنها، این دو آیه سوره مبارکه «آلعمران» و «انفال» هم قبلاً بحث شد که فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾[4] این برای اوساط است. ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾،[5] برای اولیا است. اینچنین نیست که در آیه ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾، «لام» محذوف باشد. خود انسان عین درجه میشود.
در این قسمت هم همینطور است، فرمود خود انسان یک صیرورت بدی دارد. یک سیر با «سین» داریم؛ یعنی مسیر همه مشخص میشود. یک صیرورت با «صاد» داریم که این شخص در اثر عقاید بد و اعمال بد، به یک صیرورت تلخ و بدی درمیآید. اگر در بعضی از آیات دارد که ظالم خود، هیزم جهنم میشود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[6] یا بدتر از هیزم جهنم وقود نار[7] میشود: ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْن﴾، این بر اثر صیرورت است و نه سیر. انسان که هیزم میشود، صیرورت او تغییر میکند. انسان که ﴿وَقُودُ النَّار﴾ میشود، صیرورت او تغییر میکند. فرمود ما این آیات را فرستادیم، هدایت کردیم، برهان اقامه کردیم، بعضیها میشوند: ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾، بعضیها که اوحدی از اولیای الهی هستند، میشوند: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ که ﴿زادَتْهُمْ إیماناً﴾. اینکه در بعضی از روایات وجود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود فلان صحابه من از قرن تا قدم ایمان است؛[8] یعنی صیرورت اوست: ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ﴾؛[9] اینطور نیست که در اینگونه از موارد یک حرف جری محذوف باشد؛ یعنی «لهم روحٌ و ریحانٌ». خود روح و ریحان هستند، آثار و برکات روح و ریحان دیگر هم نصیب آنها میشود.
غرض این است که بخش اوٌل این سوره با اقتدار و عظمت الهی شروع میشود. این هم که فرمود شما بررسی کنید دوبار «کرّتین»، نه «مرتّین»! «کرّتین» بیازمایید، نه تنها برای آن است که ثابت بشود که بینظمی در عالم نیست؛ بلکه از برکات نظام سپهری استفاده کنید، از سماوات بهرههای علمی ببرید. کیفیتهای زندگیتان را در اثر ارتباط تنگاتنگ علمی با نظام سپهری رونق ببخشید، این فواید آن هست.
بعد در این بخش فرمود ما آسمان اوّل را به این چراغها مزیّن کردیم. معلوم میشود همه این ستارهها، قمرها، شمسها در آسمان اوّل است. آن شش آسمان دیگر را باید کشف کرد، باید به سراغ آنها رفت: ﴿وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ﴾، نه آنطوری که هیویین دیگر گفتند که در آسمان اوّل ماه است، قمر و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل، به ترتیب در این سماوات هفتگانه هستند، اینطور نیست. ﴿وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾؛ ما اینها را وسیله رجم شیطان قرار دادیم. برخیها سؤال میکنند که این ستارهها که رجم نمیشوند. اینها بعضیهایشان چند برابر کره زمین هستند، اینها را که نمیشود برای شیطان رجم کرد. در سوره مبارکه «جن» آنجا مشخص کرد، آیات دیگری هم در سور دیگر هست که فرمود شیاطین و جنها میگویند: ﴿أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾،[10] اگر میگویند این ستارهها و این اجرام آسمانی رجوم است، این همان شهابسنگهایی است که از اینها جدا میشود. اگر کسی بخواهد حرکت سمایی داشته باشد و چیزی از اسرار عالم باخبر بشود، با این شهابسنگها تعقیب میشود، این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه درست است که وحی موجود مجرد است، نه زمان دارد و نه زمین، ولی به هر حال بعضی از امکنه سهم تعیینکنندهای دارند یا قابلیت بیشتری دارند، بعضی از ازمنه اینطور هستند. درست است که قرآن منزه از زمان و مکان است؛ ولی برای لیله قدر یک سهم است، برای سرزمین وحی مکه یک سهم است. پس مکان میتواند یک قابلیت داشته باشد، زمان میتواند یک قابلیت داشته باشد. اگر کسی بخواهد به آسمانها سفر کند، آن مکان میتواند یک خاصیت داشته باشد با همین شهابسنگها طرد میشود. اینطور نیست که قرآن کریم مطلبی داشته باشد که برخلاف عقل باشد. درست است که وحی الهی امر مجرد است، جا ندارد؛ مثل قطرات باران نیست؛ ولی به هر حال برای ازمنه، برای امکنه لیاقتهایی، استعدادهایی، صلاحدیدهایی مطرح است. اگر کسی از اینها بخواهد بالا برود با این شهابسنگها طرد میشود؛ لذا هم تعبیر شهاب آمده است، هم تعبیر رجوم آمده ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾، در آیه هشت سوره «جن» که فرمود: ﴿حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾ هم این معنا را میتواند تأیید کند، پس ﴿وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾ اما ﴿وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعیرِ﴾.
قسمت مهم بحثهای اخلاقی و حقوقی آیات سور مکّی، برای مشرکین است که گرفتار طغیان، ظلم و ستم هستند. در بعضی از بخشها به عرض شما رسید که اینها در بیابانها زندگی میکردند، سالی که خشکسالی بود و کمآبی بود، این سگهایشان را روزی میدادند که رمههایشان را حفظ بکنند؛ ولی بچههایشان از گرسنگی میکشتند، چنین آدمی بودند که ﴿لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاق﴾,[11] «املاق»؛ یعنی همان فقر، چون در حالت فقر املاق پیش میآید. اینها چنین آدمی بودند.
در این قسمتها مرتّب فرمود عذاب افروخته و مشتعل برای اینهاست، چون خود اینها افروختند: ﴿وَ لِلَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾، اینها خود جهنم شدند، جهنم منقول. قبلاً هم به عرض شما رسید که خدا نکند که ما آن صحنه را ببینیم و بدانیم که چندین جهنم است، چه طبقاتی برای جهنم است؛ ولی آن که از سوره مبارکه «فجر» برمیآید، این است که جهنم یک جای منقولی است که جهنم را در قیامت میآورند: ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ﴾[12] کذا و کذا. آنجا با چند زنجیر سنگین و به وسیله فرشتهها جهنم را کشانکشان میآورند. این جهنم اگر گودالی باشد، یک مکان خاص باشد، این را با غُل و زنجیر بیاورند؛ یعنی چه؟ حالا چندین جهنم هست خدا نکند برویم و از نزدیک ببینیم، دیدن آنها هم فیضی برای کسی ندارد، چون خود دیدن هراس دارد؛ اما حالا جهنم منقول هست، ممکن است باشد، این آیه جهنم منقول را ثابت میکند.
پرسش: اینکه میفرمایید وحی زمان و مکان ندارد را توضیح بیشتری بدهید.
پاسخ: آن در سوره مبارکه «قدر» یک مقدار گذشت. آیات دیگری هم در سُور دیگر هست که فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ﴾؛[13] روشن شد که ذات أقدس الهی که وحی را نازل میکند، آنطوری نیست که باران را نازل میکند، باران به زمین انداخت، ولی وحی را به زمین آویخت. بالای وحی «علی حکیم» است؛ نه عبری است، نه عربی، نه تازی است، نه فارسی. این پایین و دامنهاش «عربی مبین» است. این حبل را ذات أقدس الهی آویخت، نه انداخت. الآن هم دارد با ما حرف میزند. الآن هم وقتی میگوید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾، چرا مستحب است ما بگوییم «لبّیک»؟ برای اینکه الآن سخن حقیقی است، یک کلام حقیقی است، یک تکلم حقیقی است. اگر بارانگونه بود که «قد مضی»، باران را انداخت، باید بگوییم انداخت؛ اما حبلگونه است، آویخت که «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی»؛[14] در حدیث نورانی ثقلین این است: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ».[15] «کِتَابَ اللَّهِ» است که این حبل اکبر است، «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی وَ الطَرَفُ الآخَرُ بَأَیدِیکُم»؛ لذا الآن هم دارد با ما حرف میزند. الآن هم قرآن «حی لا یموت» است. اینها گذشت؛ ولی در این قسمت فرمود برخیها صیرورت بدی دارند، برخیها صیرورت خوبی دارند که در پایان سوره مبارکه «واقعه» فرمود: ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ﴾؛[16] اینطور نیست که حالا برای ما ثابت شده باشد که کسی روح نمیشود، روح و ریحان نمیشود، بعد بگوییم اینجا «لام» تقدیر است «فله روح و ریحان» ما که از اسرار عالم بیخبر هستیم. اگر مشابه این را در طرف بد داریم، در طرف خوب هم خواهیم داشت. اگر ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[17] داریم، اگر ﴿وَقُودُ النَّار﴾[18] داریم که «ما تُوقَدُ بِه النّار»[19] است ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْن﴾ را مشخص کرده قرآن، روح و ریحان هم داریم. دیگر برای ما مسلّم نشد که انسان به اینجا نمیرسد تا بگوییم: ﴿کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ ٭ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ﴾؛ یعنی «فله روحٌ و ریحانٌ» این مقامات هست.
بعد فرمود این مشکل اساسی از اینجا شروع میشود: ﴿إِذا أُلْقُوا فیها﴾، اینها را وقتی در جهنم میاندازند، اینها یک ناله و فریادی از جهنم میشنوند. در آیات دیگر فرمود: ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾؛[20] یعنی وقتی این کفّار را به طرف جهنم میبرند، حالا با فاصلههای چقدر، آن در روایات هست؛ ولی آیه از فاصله زیاد یا کم سخنی نگفت، فرمود جهنم وقتی اینها را از دور ببیند، ناله میزند، فریاد میکشد. نه «اذا راؤها»؛ ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾، معلوم میشود درک دارد، ادراک دارد، چه کسی را بگیرد، چه کسی را نگیرد! اینکه گفتند وجود مبارک حضرت امیر «قَسِیمِ الْجَنَّةِ وَ النَّار»[21] است، آنها هم میفهمند که حرف چه کسی را گوش بدهند. حضرت میفرماید این را بگیر، آن را نگیر، این میگوید چشم! نسبت به آن میگوید چشم! از دور وقتی تبهکار را میبیند فریاد برمیآورد، نه اینکه تبهکار جهنم را میبیند. آنکه تبهکار جهنم را میبیند خدا فرمود به آنها نشان میدهیم: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذا﴾، آیا اینکه در دنیا میگفتید این سِحر است حالا این سِحر است؟ در قیامت میفرماید ما نشان آنها میدهیم بگوییم: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[22] این برای دیدن جهنمیها و تبهکاران است؛ اما آن دارد که ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾؛ آنگاه این تغیّظ در آیات دیگر به صورت شفافتر آمده که ﴿تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ﴾[23] اینجا آمده است.
غضب چند قسم است عصبانیت و غضب؛ میگویند در بین حیوانات پلنگ از همه غضبناکتر است. این خوی پلنگی را میگویند «تنمّر». نَمِر پلنگ است. حالا یا افسانه است یا شبیه به تحقیق است، میگویند هیچ حیوانی از شدّت غضب تکهتکه نمیشود مگر پلنگ. گاهی تکهتکه میکند. سکته میکند حیوان، انسان از شدت، در حال عصبانیت؛ اما حالا تکهتکه بکند. اینکه سعدی میگوید: «پلنگان رها کرده خوی پلنگی»،[24] در بین حیوانات این از همه غضبناکتر است، چون حیوانات دیگر به اندازه احتیاج غذا درندگی دارند؛ اما این کاری به احتیاج غذا ندارد. این به اندازه اینکه آن حرص و جوشش فرو بنشیند، درنده است؛ لذا اگر وارد رمهای شد، یک پلنگ بیش از یک گوسفند که نمیخورد؛ اما تا آنجا که ممکن است همه را پاره پاره میکند. یک بیان نورانی از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود اگر یک رمه گوسفندی باشد، چوپان هم نداشته باشد، سگ گلّه هم نباشد، این رمههای بیپناه باشند، دو تا گرگ از دو طرف حمله بکنند چیزی از این رمه نمیماند. فرمود اگر دو تا گرگ از دو طرف به گلّه بیصاحب حمله بکنند، خطر آنها کمتر از هوس برای دریدن دین مؤمن نیست. «مَا ذِئْبَانِ ضَارِیَانِ فِی غَنَمٍ قَدْ تَفَرَّقَ رِعَاؤُهَا بِأَضَرَّ فِی دِینِ الْمُسْلِمِ مِنَ الرِّئَاسَةِ»؛[25] دیگر چیزی ندارد. این هوی و هوس و دنیاخواهی چیزی برای آدم نمیگذارد؛ نه آبرو میگذارد، نه دنیا میگذارد، نه آخرت میگذارد. فرمود: ﴿لَهُمْ خِزْیٌ﴾؛[26] مرتّب از هویٰ و هوس به خدا پناه ببرید، اعدی عدوّ شما این است.
پس جهنم وضعش این است که ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً﴾. ما هیچ دلیلی نداریم که اینها را حمل بر مجاز و تشبیه بکنیم که مثلاً اگر خدای سبحان به جهنم حرف یا مطلبی را نسبت داد که جهنم به جهنمیها اینطور میگوید، ما بگوییم این تشبیه است. حالا ببینیم جهنم به جهنمیها چه میگوید؟
این ﴿تَکادُ تَمَیَّزُ﴾؛ یعنی تکهتکه شود. ﴿مِنَ الْغَیْظِ کُلَّما أُلْقِیَ فیها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها﴾ البته، نه خود جهنم. ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾، خزنه جهنم را قبلاً هم معرفی فرمود که ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ﴾،[27] اینها را که میاندازند در جهنم، میگویند مگر نذیر الهی نیامده؟ نذیر الهی منظور پیغمبر و امام که نیست. مگر پیغمبر و امام(علیهم السلام) درِ خانه افراد میرفتند؟ مگر وجود مبارک حضرت در مدینه به تکتک اینها یا روستاها سری میزد و میگفت؟ «نذیر» همین شما آقایان هستید. همین معمّمین هستند، همین امام جماعت هستند، همین واعظ هستند؛ یعنی مگر شما مسجد نداشتید در محلهتان؟! حسینیه نداشتید؟! چرا حرف واعظ را گوش ندادید؟! این میشود نذیر! این علما حرف چه کسی را نقل میکنند؟ این وعاظ حرف چه کسی را نقل میکنند؟ این منبریها حرف چه کسی را نقل میکنند؟ حرف قرآن را نقل میکنند. میگویند آقا شما در محلهتان آن حسینیه و مسجد که آنجا بود، آن امام جماعت بود، مگر آن حرف را نشنیدی؟ این نیست که آیا پیغمبر نیامده یا امام نیامده! پیغمبر و امام(علیهما السلام) برای چند نفر بودند. مگر اینها به همه روستاها سر میزدند؟ مگر در تاریخ وجود مبارک پیغمبر شما هیچجا دیدید که حضرت به تکتک خانهها سری بزند به اینها بگوید؟ مگر اینها در مسجد چقدر جمع میشدند؟ اکثری به وسیله شاگردان حضرت بودند. به وسیله همین علما بودند، تحصیلکردهها بودند.
انسان وقتی میتواند به جایی برسد که فرشتهها در قیامت به حرف او استدلال کنند، چرا ما خودمان را ارزان بفروشیم؟! ما که میتوانیم به جایی برسیم که فرشتهها بر کار ما در قیامت استدلال کنند. مگر در بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» نفرمود ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ لِیُنْذِرُوا﴾[28] این ﴿لِیُنْذِرُوا﴾ همین است که فرشتهها در قیامت میگویند: ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾. اینجا قرآن در سوره «توبه» فرمود اینها میآیند احکام الهی را یاد میگیرند، میروند در محلّهشان انذار میکنند، در قیامت فرشتهها میگویند مگر فلان روحانی نیامده در آن حسینیه این حرف را بزند؟ مگر نشنیدی که ربا حرام است؟ مگر نشنیدی که نگاه به نامحرم حرام است؟ این را میگویند: ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾.
غرض این است که انسان میتواند به جایی برسد که فرشتهها به کار او، به کتاب او، به نامه او در قیامت استدلال بکنند. این یک کار رسمی است، چرا انسان از این هدف والا خودش را محروم کند؟ امر به معروف و نهی از منکر همین است. ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾، پس آنچه در سوره مبارکه «توبه» آمده است که ﴿لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾، این به جایی میرسد که ملائکه در قیامت به حرف همین روحانی و همین طلبه استدلال میکنند، میگویند فلان روحانی که آمده به شما گفته، امر به معروف کرده، نهی از منکر کرده، فلان آیه را خوانده، چرا عمل نکردی؟ ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾. ﴿قالُوا بَلی﴾، بله در محله ما مسجدی بود، حسینیهای بود، میگفتند. ﴿جاءَنا نَذیرٌ﴾، نه ﴿جاءَنا نَذیرٌ﴾؛ یعنی امام معصوم آمده یا پیغمبر آمده، همه که دسترسی نداشتند به آن ذوات مقدس. ما تکذیب کردیم. ﴿وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ﴾، تنها خطر استکبار و صهیونیسم، نفت و گاز ما نیست، آنها در درجه اوّل به دین ما و به آیین ما و به شرف و ملیت ما طمع کردند بعد به نفت و گاز ما.
در بخشهایی از قرآن کریم فرمود شما حواستان جمع باشد، این که میگوییم ما شما را میآزماییم: ﴿أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾،[29] در برابر حرف خدا عدهای هستند که الآن شما میبینید مرتّب از زرق و برق غرب خبر میدهند؛ آنها اینطور راحت هستند، آنطور زندگی میکنند، آن امکانات دارند. این را در سوره مبارکه «مریم»(سلام الله علیها) آیه 73 به بعد فرمود که ما این آیات را میفرستیم: ﴿قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَریقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا﴾، شما مدرسهتان بهتر است یا ما؟ شما دانشگاهتان بهتر است یا ما؟ شما پارکهایتان بهتر است یا ما؟ شما زندگیتان بهتر است یا ما؟ شما اتومبیلتان بهتر است یا ما؟ خدا میفرماید شما اطاعت میکنید یا آنها؟ حق با شماست یا آنها؟ صدق با شماست یا آنها؟ حُسن با شماست یا آنها؟ خیر با شماست یا آنها؟ آنها میگویند که کدام یک از ما مرفّهتر هستیم؟ این دو طرز فکر است: ﴿وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً﴾ فرمود اینها یا به اثاثشان میبالند یا به چشمگیر بودن زندگیشان. در بحث دیروز هم اشاره شد که این اثاث با «ثاء» مثلث، یعنی ابزارخانه. در برابر اساس با «سین» به معنای پایههای خانه، ﴿أَمْ مَنْ أَسَّسَ﴾ کذا. این اثاث با «ثاء» مثلث یعنی لوازم خانه. آنها میگویند اتومبیل شما بهتر است یا نه؟ فرشتان بهتر است یا نه؟ اتاقهای شما بهتر است یا نه؟ چشمگیرتر است یا نه؟ ﴿رِءْیاً﴾؛ یعنی «رُؤیاً». زندگی ما بهتر به چشم میآید یا زندگی شما؟ پس حرف آنها این است که ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً﴾، حرف قرآن این است که ﴿لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾[30] این دو تا راه است.
آن که نذیر الهی است، حرفها را از مراکز دینی یاد میگیرد به جامعه میرساند، این در قیامت میگوید بله، ما شنیدیم که ﴿أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً﴾ اساسی ندارد. ﴿أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ اساسی دارد؛ ولی متأسفانه تکذیب کردیم. چرا! ﴿قُلْنا﴾ در محله ما بود، در کتابخانههای ما بود، در دسترس ما بود. ﴿بَلی قَدْ جاءَنا نَذیرٌ﴾؛ اما ﴿فَکَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ کَبیرٍ﴾، شما مرتجع هستید، عقبافتادهاید، محرومیت دارید و مانند آن. پیشرفت برای دیگری است.
بعد حالا در قیامت این تبهکاران میگویند که ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ﴾، همه حرفهای قرآن کریم بلند و نورانی است! اما این از آن حرفهای نورانی است که آنها در قیامت میگویند ما یا باید با دلیل نقلی خودمان را قانع میکردیم یا دلیل عقلی. یا باید گوش شنوا میداشتیم که حرف رهبران الهی را گوش میکردیم یا خودمان تعقّلی میداشتیم که از راه درون میفهمیدیم که چه حق است و چه باطل است. اینها «مانعة الخلو» است که جمع را شاید. به هر حال یا دلیل عقلی یا دلیل نقلی، مستحضر هستید که عقل در مقابل دلیل نقلی است نه در مقابل شرع. نباید گفت این مطلب عقلی است یا شرعی! شرع مقابل ندارد. شرع گفته خداست و لاغیر! قانون، قانون خداست و لاغیر! ما قانون عقلی نداریم، حکم عقلی نداریم. عقل کشف میکند، نه فرمان بدهد. قانونگذار نیست، مقنِّن نیست. «کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ»[31] تام نیست. «کُلُّ ما حَکَمَ»، «کُلُّ مَا»، نه «کلَّما»! که این مرفوع است و مبتداست. آن «کلَّما» حرف است و موصول است. «کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ العَقلُ حَکَمَ بِهِ النَّقلُ»، نه «کلَّما حکم» که ما بگوییم قانون، قانون عقلی است! عقل چه حقّی دارد قانونگذار باشد؟ این قانونی که «العدل حسنٌ»، قبل از اینکه این عقلا به دنیا بیایند، این قانون بود. بعد از مرگ اینها هم این هست. این «العدل حسن»، «الظلم قبیحٌ» کار و قانون الهی است. عقل چراغ است و میبیند. عقل کاشف است و نه شارع. مقنّن و قانونگذار نیست، قانونشناس است. اگر بگوییم «کلُّ مَا»، نه «کلَّما»! «کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ العَقلُ حَکَمَ بِهِ النَّقلُ»، درست است. اگر هم گفتیم: «کُلُّ ما حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ»، این حکم دوم یعنی قانونگذاری، آن حکم اوّلی یعنی کشف. وگرنه عقل یک چراغ است، از سراج کار صراط ساخته نیست. از این چراغها هیچ ساخته نیست. این چراغها فقط راه را نشان میدهند، کجا در است و کجا دیوار است. عقل میفهمد، نه فرمان بدهد، به دلیل اینکه قبل از این عقل که به دنیا بیاید، این قانون بود، بعد از مرگ این شخص عاقل و حکیم هم این قانون سرجایش محفوظ است.
اینها میگویند ای کاش ما یا گوش میدادیم که این یک چراغ است. یا خودمان بررسی میکردیم، تحصیل میکردیم، عالم و دانشمند میشدیم، یک چراغ است. آنهایی که هم گوششان به نقل است، هم گوششان به قلب و دل است، دو تا چراغ دارند. آنهایی که فقط توفیق دارند از راه نقل، توفیق دیگری ندارند، فقط از نقلیات و از علمایشان میشنوند، این ﴿نَسْمَعُ﴾ است. آنها که دسترسی به نقل ندارند، از راه عقل میخواهند بفهمند به مقداری که این چراغ عقل نشان میدهد، ﴿نَعْقِلُ﴾ است. آنها که توفیق دارند هم از دلیل نقلی هم از دلیل عقلی کمک میگیرند، «طوبی لهم و حسن مآب»، این هم ﴿نَسْمَعُ﴾ است، هم ﴿نَعْقِلُ﴾؛ ولی به هر حال در قیامت میگویند ما یکی از این دو تا چراغ را باید داشته باشیم.
نتیجه اینکه ما یک صراط داریم، مهندس آن خداست و لاغیر! قرآن و اهلبیت و ائمه(علیهم السلام) بیانگر صراط الهی هستند و خودشان هم در صراط مستقیم هستند، به ما هم گفتند ببینید راهی که ما میرویم شما ادامه بدهید. یک سراج داریم، این سراج یعنی چراغ، به ما میگوید کجا صراط است، کجا ویل است؛ چاه است. با دلیل نقلی میفهمیم صراط کجاست. با دلیل عقلی میفهمیم صراط کجاست؛ البته عقل به مقداری که کلیات را درک میکند، وگرنه خود عقل میگوید من از مسیر جزییات بیخبرم و خود عقل به خدا عرض میکند: خدایا! من باید در راه باشم و باید آنچه حق است آن را عمل بکنم؛ اما نمیدانم چه چیزی حق است و چه چیزی باطل است! در بخش پایانی سوره مبارکه «نساء» این جریان عقلانیت وحیانی خوب تصریح شده است. آنجا که دلیل ضرورت رسالت عامه را ذکر میکند آیه 163 سوره مبارکه «نساء» نام مبارک بسیاری از انبیا را میبرد. بعد آیه 164 و 165 این مطالب را میفرماید: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ﴾، به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید ما انبیای فراوانی را اعزام کردیم. قصّه بعضی از انبیا را که در خاورمیانه بودند از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و سایر انبیا(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) را برای تو گفتیم. انبیایی که در خاور دور یا باختر دور بودند، آن طرف اقیانوس اطلس بودند یا این طرف اقیانوس آرام بودند، دسترسی نداشتیم، کسی هم از آنجا نمیآمد، شما هم به آنها دسترسی نداشتید، نام خیلی از انبیا را ما در قرآن نبردیم. ﴿رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ﴾، ﴿وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾، اینکه در روایات دارد که 124 هزار پیغمبر و اینها که در روایات هست، ما که در قرآن حداکثر 25 تا پیغمبر در قرآن که نیامده است. فرمود ما قصّه خیلی از پیامبران را نگفتیم. مگر میشود خدا یک جمعیت را، یک بشر را که تفکر دارد، خلق بکند و راهنما نفرستد؟! این یک اصل کلّی را قرآن فرمود: ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾؛[32] فرمود هیچ قریهای نبود الا ﴿نَذیراً﴾،[33] هیچ قریهای نبود، مگر اینکه پیغمبر، امام داشتند. چند تا اصل قرآنی فرمود هیچ محلّی، هیچ جایی نبود؛ چه آن طرف آب، چه این طرف آب، چه آن طرف خاور دور، چه این طرف باختر دور، حتماً پیغمبر دارند. هم در این سوره هم در سوره «مؤمنون» فرمود قصّه عدهای از انبیا را ما برای شما نگفتیم. بگوییم چه؟ ما بگوییم اینها چنین کاری کردند، پایانشان این بود: ﴿فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ﴾،[34] شما میخواهید چگونه تحقیق بکنید؟ ناچارید تکذیب بکنید.
حالا فرمود: ﴿رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسَی تَکْلِیماً﴾؛[35] ولی اجمالش این است که یا رسول الله! ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ﴾،[36] انبیا آمدند برای تبشیر در برابر طاعت و انذار در برابر معصیت، ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾ این میشود عقل وحیانی. این عقل وحیانی یک طرف میز، خدا قرار دارد، یک طرف عقل. عقل میگوید خدایا تو ما را آفریدی، از ما هم عدل میخواهی. عدل هم معنای آن این است که هر چیزی را سرجایش بگذاریم: «وضع کلّ شیء بحسبه»[37] تا اینجایش درست است؛ اما جای اشیا کجاست؟ جای اشخاص کجاست؟ ما چه میدانیم جای اشیا کجاست! جای اشخاص کجاست! آن هم فقط اجمالاً ما میفهمیم که انسان نمیپوسد، بعد از مرگ خبری هست؛ آنجا چه خبری است؟ آنجا چه چیزی میخواهند؟ زاد و راحله آنجا چیست؟ ما نمیدانیم. این چه عظمتی است که دین برای عقل قائل است؟ یک میز محاکمهای است، یک طرفش خدا یک طرفش عقل است. خدا میفرماید من انبیا فرستادم تا عقل بر علیه منِ خدا استدلال نکند، نگوید تو از ما «وضع کلّ شیء» را خواستی، میخواستی پیغمبر بفرستی که ما بفهمیم چه چیزی حلال است و چه چیزی حرام است! این جریان انگور آیا شراب و شربتش هر دو یکی است؟ این هزارها ماهی در دریا هستند، فلسدار و بیفلس یکی است؟! هزارها پرنده هستند، آن کسی که «صافّات» است با «یقبضن» یکی است؟! ما چه میدانیم. فرمود ما انبیا فرستادیم تا عقل بر خدا استدلال نکند، نگوید تو چرا پیغمبر نفرستادی؟ این میشود عقل وحیانی! حرمت عقل، استدلال عقل، مبانی عقل، مبادی عقل، آن قدر متقن است که خدا بر استدلال او صحه گذاشته؛ منتها حالا شرایط خاص خود را دارد. فرمود: ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾؛ منتها مطلب اساسی این است همانطوری که میگویند دین را یاری کنید، اگر دین را یاری کردید، خدا شما را یاری میکند، این احتجاجها و این استدلالها با مکتب است، در برابر دین است. اگر ـ معاذالله ـ دین فقط اصل کلّی را میگفت، جزییات را نمیگفت، عقل میتوانست علیه او استدلال کند. حرمت عقل تا این پایگاه قوی و غنی است که میتواند به خدا عرض کند چرا پیغمبر نفرستادی؟
اینجا هم فرمود، ما این کار را کردیم، انبیا فرستادیم تا هیچ کسی برای ما ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ﴾، اگر ما «احدی الحجّتین» را میداشتیم، گرفتار جهنم نمیشدیم. «اعاذنا الله من شرور انفسنا»!
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره ملک، آیه1.
[2]. سوره ملک، آیه2.
[3]. سوره انفال، آیه2.
[4]. سوره انفال، آیه4.
[5]. سوره آل عمران، آیه163.
[6]. سوره جن، آیه15.
[7]. سوره آلعمران، آیه10.
[8]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج29، ص405 «إِنَّ عَمَّاراً مُلِئَ إِیمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَی قَدَمِه».
[9]. سوره واقعة, آیات88 و 89.
[10]. سوره جن, آیه8.
[11]. سوره اسرا، آیه31.
[12]. سوره فجر، آیه23.
[13]. سوره زخرف، آیات3 و4.
[14]. غرر الاخبار، ص62.
[15]. دعائمالاسلام، ج1، ص28.
[16]. سوره واقعة, آیات88 و 89.
[17]. سوره جن، آیه15.
[18]. سوره آلعمران، آیه10.
[19]. لسان العرب، ج3، ص466.
[20]. سوره فرقان، آیه12.
[21]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص570.
[22].سوره طور، آیه15.
[23]. سوره ملک، آیه8.
[24]. دیوان سعدی، قصیده58؛ «به نام ایزد آباد و پر ناز و نعمت ٭٭٭ پلنگان رها کرده خوی پلنگی».
[25]. الکافی (ط ـ الاسلامیة)، ج2، ص297.
[26]. سوره مائده, آیه33.
[27]. سوره تحریم، آیه6.
[28]. سوره توبه، آیه122.
[29]. سوره هود، آیه7؛ سوره ملک، آیه2.
[30]. سوره ملک، آیه2.
[31]. اصول الفقه(مظفر)، ج1، ص208.
[32]. سوره فاطر، آیه24.
[33]. سوره فرقان، آیه51.
[34]. سوره آلعمران، آیه137.
[35]. سوره نساء، آیه164.
[36]. سوره نساء، آیه165.
[37]. تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج6، ص428.