03 12 2018 460628 شناسه:

تفسیر سوره ملک جلسه 14 (1397/09/13)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿قُلْ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ (23) قُلْ هُوَ الَّذی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (24) وَ یَقُولُونَ مَتی‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (25) قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ (26) فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سیئَتْ وُجُوهُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ قیلَ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (27) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ یُجیرُ الْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ (28) قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ (29) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ (30)﴾

بخش پایانی سوره مبارکه «مُلک» هم مثل بخش ابتدایی و میانی این سوره، درباره معارف دین است؛ مخصوصاً بخش معاد. فرمود ذات أقدس الهی مجاری ادراکی شما را انشاء کرد، یک؛ بدن شما را از خاک خلق کرد، دو؛ همه این شئون را حکیمانه و مدبّرانه آفرید، سه؛ هدفمند خلق کرد، چهار؛ قیامت هدف مشخص می‌شود هر کسی محصول کار خود را می‌بیند.

جریان «انشاء» و «ذرأ» را از هم جدا کردند؛ گاهی ممکن است هر کدام به جای دیگر استعمال بشود؛ لکن معمولاً وقتی سخن از بدن و طبیعت و خاک است، عنوان «ذَرَأ» به معنای «خلق من الارض» را به کار می‌برند. هر جا سخن از مجاری علمی و ادراکی و امر روحی است، «انشاء» را به کار می‌برد. آیه 23 و 24 این تفاوت را نشان می‌دهد. در آیه 23 که از مجاری ادراکی سخن به میان آمده، فرمود: ﴿قُلْ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ﴾، آیه 24 که از خلقت بدن و خاک سخن به میان می‌آید، فرمود: ﴿قُلْ هُوَ الَّذی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾، این تفاوت در سایر آیات هم هست، مخصوصاً در سوره مبارکه «مؤمنون» آنجا که سخن از بدن هست، از جریان «خَلَقَ» و امثال «خلق» استفاده می‌شود؛ اما آنجا که تبدیل بدن به یک موجود مجرد عقلی است به نام روح، آنجا سخن از «انشاء» آمده است. در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی‏ قَرارٍ مَکینٍ ٭ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾،[1] نفرمود ما روح او را خلق کردیم یا «ذَرأ روح»؛ فرمود او را با آفرینش دیگری انشاء کردیم. این نشان می‌دهد که کاربرد انشاء در آن معارف مجرد بیشتر از کاربرد اوست در مسائل مادی و کاربرد «ذرأ» که برخی‌ها بر آن هستند که ذریه هم از همین «ذَرَأ» هست، کاربرد آن در مسائل مادی است و زمین است؛ لذا فرمود: ﴿جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ﴾؛ ولی درباره بدن فرمود: ﴿ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ﴾.

مطلب بعدی آن است که حشر عبارت از ظهور همین حقایق و ملکات است که هر کسی اعمال خود را می‌بیند و اگر یک نظام عدلی مستقر نباشد، این عالم می‌شود لغو، یعنی هر کسی هر کاری کرد، کرد؛ لذا در بخش پایانی سوره «قیامت» فرمود: ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی.[2] ﴿سُدی؛ یعنی یاوه، یعنی انسان یاوه است، هر کاری بکند بکند. گرچه انسان می‌خواهد یاوه و بیهود باشد برای اینکه در اوّل سوره مبارکه «قیامت» آنجا دارد که اینها که منکر معادند، خیال می‌کنند ما توان آن را نداریم که ـ معاذالله ـ دوباره انسان را زنده کنیم: ﴿بَلی‏ قادِرینَ عَلی‏ أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ ٭ بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾،[3] «کما سیأتی إن‌شاءالله»؛ یعنی او شبهه علمی ندارد، شهوت عملی دارد، می‌خواهد جلویش باز باشد؛ لذا منکر معاد است. او دلیلی بر نفی معاد ندارد، برای اینکه ذات أقدس الهی انسانی که ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً[4] او را آفرید، دوباره نمی‌تواند این پراکنده‌ها را جمع بکند؟! ﴿أَ فَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فی‏ لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ﴾،[5] فرمود او حرف علمی ندارد، مشکل علمی ندارد. این ﴿بَلْ﴾ اضراب است؛ یعنی حرف‌های علمی ندارد، فقط مشکل عملی دارد: ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾، او می‌خواهد هیچ چیزی جلوگیر او نباشد. اینجا هم می‌فرماید: ﴿إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾، این‌طور نیست که هر کسی هر کاری کرد، کرد! اینکه نمی‌شود. بعد آنها سؤال می‌کنند، این قیامت چه موقع قیام می‌کند؟ فرمود علمش «عند الله» است. در سوره مبارکه «جن» هم که قبلاً اشاره شد، آنجا هم می‌فرماید ذات أقدس الهی علمش را به انسان عطا می‌کند و آن کسی که «عالم الغیب» است: ﴿فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاّ مَنِ ارْتَضَی﴾،[6] که قدر متیقن آن غیب، همان مسئله معاد است که به پیغمبر و اهل‌بیت(علیهم السلام) علمش را عطا می‌کند.

جریان ظهور حضرت هم همین‌طور است، آنها حالا برای کسی نمی‌گویند، فقط علایم ظهور را می‌فرمایند، مطلب دیگر است و گرنه حقیقت ظهور را برای انسان کامل همان‌طوری که حقیقت معاد را تشریح می‌کنند، حقیقت ظهور را هم برای انسان کامل تشریح می‌کنند؛ لذا فرمود این ﴿إِنَّمَا الْعِلْمُ﴾؛ یعنی «بالذّات» علم الهی است. این‌طور نیست که غیر خدا نداند. غیر خدا ذاتاً نمی‌داند، و گرنه این همه اسرار، ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْک،[7] یکجا و دو جا که نیست. فرمود این اسرار غیبی است که ما برای فلان پیغمبر گفتیم، برای تو می‌گوییم. ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْک، این اخبار غیبی است که ما داریم می‌گوییم.

بنابراین این حصرها یعنی بالذات خدا عالم است، البته درست است و غیر خدا بالذات عالم نیست، درست است؛ اما خدا علوم غیبیه را به انبیا و اولیایش می‌دهد، این هم درست است، برای اینکه قرآن صریحاً می‌فرماید که این همه اخبار غیب را ما به شما گفتیم: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْک، به انبیا می‌فرماید. اینجا هم ﴿إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ﴾.

گاهی بعضی از آیات که خوانده می‌شود به عنوان نقل به معناست، نه نقل به لفظ. این آیه سوره مبارکه «اسراء» که ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً،[8] گاهی چون به سرعت خوانده می‌شود و نقل به لفظ است نه نقل به معنا، این «ذلک» گفته می‌شود؛ ولی اصلش ﴿أُوْلئِکَ است، آیه 36 سوره مبارکه «اسراء» این است: ﴿وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الفُؤاد کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ﴾؛ یعنی «کان الانسان» ﴿عَنْهُ مَسْئُولاً.

مطلب بعدی آن است که این کلمه «سین» یا «سوف» و امثال آن که درباره ذات أقدس الهی گفته می‌شود، این «سین»، سین تحقیق است نه سین تسویف و امثال آن. اگر کسی بخواهد قرآن را برابر همان حرف‌های مغنی و امثال مغنی حلّ کند، او باید بداند که «از شافعی نپرسید امثال این مسائل».[9] اینها فقط آن جامع الشواهد و فلان شعری که جاهلیت گفته شد به چه معناست و اینهاست؛ اما محقّقان اینها که تربیت شده مکتب قرآن هستند، آنها خیلی از این لطایف با خبر هستند. یک حرف لطیفی را جناب فخر رازی داشت که قبلاً هم نقل شد، در ذیل آیه ﴿لاَ تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ،[10] ایشان آنجا این حرف را دارد که «تَهلُکه» مصدر ثلاثی مجرد است، یک؛ مصدر ثلاثی مجرد هم سماعی است، قیاسی نیست، دو؛ اینکه گفته شد مصدر «فَعل قیاسُ مصدرٍ»؛ یعنی قاعده، نه قیاسی. این قیاسی که در الفیه آمده است، در قبال سماع نیست. قیاس یعنی «فَعل قیاس مصدرٍ ثلاثی»، نه یعنی قیاسی است؛ یعنی قاعده‌اش این است، یعنی قاعده سماعی. در این حرف‌ها که ایشان می‌گوید ما مصدر ثلاثی مجرد بر وزن «تَفعُله» نشنیدیم. سماعی نشنیدیم! حرف لطیفی که جناب فخر رازی دارد این است که می‌گوید شما قواعد ادبی مسلّم تحقیق شده‌ای قبل از قرآن داشتید یا همه‌اش چهار تا شعر در محفوظات شما بود؟ کلّ مکه آنهایی که بدیهیات را بتواند بنویسد، انگشت‌شمار بودند. همه این کتاب‌های عربی و ادبی نحوی، صرفی که نوشته شده بعد از قرآن است. این سیبُویه یا سیبوِیه را قرآن تربیت کرده است، «عبد القارة» را قرآن تربیت کرده، الکتاب را، آن دلائل‌الاعجاز را همه را قرآن تربیت کرده است. قرآن ادبیات آورده چه اینکه علوم دیگر آورده است. شما به چه سند می‌گویید ما «تَفعُله» مصدر ثلاثی مجرد نداریم؟ شما علمی نداشتید، نحوی نداشتید، صرفی نداشتید. یک سلسله مسموعاتی داشتید.[11]

بنابراین شما حق ندارید بگویید ما نداشتیم. شما اصلاً کتاب نداشتید، یک کتاب نحوی در مکه نبود. این قرآن همه چیز آورد، نحو آورد، صرف آورد، فلسفه آورد، کلام آورد، فقه آورد. حرف بسیار لطیفی است؛ اما لطایف قرآن را باید با کمک قرآن کریم حلّ کرد. اینکه می‌گوییم این «سین» سین تحقیق است نه «سین» سین تسویف، در سوره مبارکه «توبه» دارد که ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛[12] یعنی بعدها خدا می‌بیند؟ که این «سین» سین تسویف باشد؛ نظیر «سوف»؟ این را قرآن باید معنا کند که بعد می‌بیند یا الآن می‌بیند؟! قرآن در سوره مبارکه «یونس» آیه 61 این چنین دارد، فرمود: ﴿وَ ما تَکُونُ فی‏ شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾؛ همین که می‌خواهید دهن باز کنید، حرف بزنید ما می‌فهمیم. همین که وارد جایی می‌خواهید بشوید، ما می‌فهمیم. می‌خواهید قرآن بخوانید، می‌خواهید حرف بد بزنید، می‌خواهید حرف خوب بزنید، همین که می‌خواهید وارد بشوید، ما می‌بینیم، نه می‌فهمیم! می‌بینیم. ﴿وَ ما تَکُونُ فی‏ شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ﴾ این ذکر خاص بعد از عام است. ﴿وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً﴾ نه «عالمین» ما می‌بینیم، ﴿إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾؛ همین که می‌خواهید وارد بشوید ما می‌بینیم. این دیگر اجازه نمی‌دهد که ما آیه سوره مبارکه «توبه» را ﴿فَسَیَرَی﴾؛ یعنی بعدها می‌بینیم. این «سین» می‌شود سین تحقیق.

پرسش: معنایش این نیست که اینها وعده دادند که ما چنین و چنان میکنیم، خداوند فرمود به زودی کارهای شما را میبینیم؟

پاسخ: نه، الآن ما می‌بینیم در سوره «یونس» دارد همین که می‌خواهید وارد بشوید، ما می‌بینیم، شاهدیم.

پرسش: ﴿فَسَیَرَی الله﴾ معنی ندارد؟

پاسخ: این «سین» سین تحقیق است. گفت: «از شافعی نپرسید امثال این مسائل». مگر یک معارف دقیق علمی یعنی علمی! این را که نمی‌شود از مغنی حلّ کرد! او اصلاً عقلش به این حرف‌ها نمی‌رسد. مگر هشام و امثال هشام را اجازه می‌دهند که شما قرآن تفسیر کنید؟ «از شافعی نپرسید امثال این مسائل». خود قرآن تبیان است، خودش را بیان می‌کند. اگر نور است که مبهم نیست؛ منتها یک چشم می‌خواهد که نور را ببیند، همین! فرمود همین که دهن باز کردید، ما می‌فهمیم و می‌بینیم که چه داری می‌گویی. ﴿إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾، بعد یک اصل کلّی را فرمود: ﴿وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ﴾.

اما جریان اینکه اگر ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[13] شد؛ چرا حضرت خضر(سلام الله علیه) آن بچه را کُشت او را هم به وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیهما) گفت که این منشأ فتنه‌های فراوان بود. خدای سبحان ما را وادار کرد، اعزام کرد که جلوی فتنه‌های فراوان را بگیریم. گاهی علم غیب اثر فقهی دارد؛ مثل این! بنابراین اگر وجود مبارک خضر(سلام الله علیه) فرزندی را کُشت، برای اینکه جلوی چندین کشته و امثال آن را بگیرد.

﴿إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ﴾، بعد فرمود وقتی جریان معاد نزدیک می‌شود کم‌کم صورت اینها سیاه خواهد شد، علایم قرب ساعه است. اصرار بعضی از مشرکان علنی کردن، اعلام یا اصرار اینها یا انتظار اینها این بود که ـ معاذالله ـ حضرت زودتر بمیرد، یک؛ یا وقتی وارد جبهه شد زنده و سالم برنگردد، دو. اینها را قرآن کریم یکی پس از دیگری نقل می‌کند، بعد در این آیه پایانی سوره مبارکه «مُلک» می‌فرماید حالا بر فرض ما رفتیم، مشکل شما حلّ نمی‌‌شود. شما ﴿بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ﴾ دارید، یک؛ می‌گویید وقتی جبهه رفت سالم برنمی‌گردد، دو. بسیار خب! حالا ما رفتیم مشکل شما حلّ نمی‌شود. نه مشکل شما را این بت‌ها حلّ می‌کنند، نه خودتان حلّ می‌کنید، نه عامل دیگری هست. خلاصه باید پاسخگو باشید.

در سوره مبارکه «طور» بخشی از این آیات آمده که اینها منتظرند که مثلاً حضرت زود رحلت کند؛ آیه سی سوره مبارکه «طور» این است: ﴿أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ﴾، «منون»؛ یعنی مرگ. ما منتظریم او زود رخت بربندد. فرمود: ﴿قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصینَ﴾.[14] در سوره «فتح» هم مشابه این تعبیر آمده که اینها دلشان می‌خواهد که حضرت رفته به میدان جنگ سالم برنگردد؛ آیه دوازده سوره «فتح» این است: ﴿بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلی‏ أَهْلیهِمْ أَبَداً﴾؛ فکر می‌کردید که حضرت رفته به جبهه زنده برنمی‌گردد. بسیار خب! حالا یا برابر آیه سوره مبارکه «فتح» یا برابر آیه سوره مبارکه «طور» حالا ما رفتیم، این قسمت می‌فرماید: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ﴾، چون هلاک به معنی مرگ هست، بار منفی ندارد. درباره حضرت یوسف دارد: ﴿حَتَّی إِذا هَلَکَ﴾،[15] این ﴿هَلَکَ﴾؛ یعنی یوسف هلاک شد. ﴿هَلَکَ﴾؛ یعنی «ماتَ». حالا ممکن است در قبال کلمه‌ای قرار بگیرد، بار منفی داشته باشد. وگرنه ﴿هَلَکَ﴾، خود عنوان هلاک بار منفی ندارد. ﴿کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ﴾[16] این هالک بودن؛ یعنی فانی بودن، نه هلاکت به معنی معذّب بودن است؛ لذا وضعاً این کلمه بار منفی ندارد.

﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ﴾، حالا یا من رفتم جبهه و برنگشتیم یا به زعم شما زود مُردیم، مشکل شما را چیزی حلّ نمی‌کند. ﴿فَمَنْ یُجیرُ الْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ﴾، چه کسی شما را پناه می‌دهد؟ نه خودتان آن توان را دارید، نه از این بت‌ها کاری ساخته است.

بعد فرمود: ﴿قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ﴾، اصل کلّی را او اداره می‌کند. ﴿آمَنَّا بِهِ﴾، در اصل هستی. اصل دین به ایمان است. بعد از ایمان تدبیر را باید به وکیل بسپاریم. وقتی آدم خودش کارها را نمی‌تواند انجام بدهد، وکیل باید بگیرد: ﴿وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا﴾، با اینکه او ولیّ ماست به ما اجازه داد که او را وکیل قرار بدهیم. بعد فرمود: ﴿فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ﴾، این «سین» همان سین تسویف است؛ یعنی بعدها می‌فهمید که چه کسی در ضلالت است.

جریان پیدایش آب، پرورش آب، خروش آب و بردن آب، قدم به قدم همه این عناوین چندگانه را قرآن کریم تنظیم کرده است. در بخش‌هایی از سوره مبارکه «واقعه» فرمود این آب را چه کسی نازل کرده؟ آبی در عالم نبود؛ یعنی بارانی نبود، این آفتاب تابید، تبخیری شد، ابری پیدا شد، بادی را ما فرستادیم، همه اینها رسالت الهی را به عهده دارند: ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾؛[17] ما این را فرستادیم، باد تولید کردیم، باد فرستادیم تا کم‌کم اینها را باردار بکند، ابر باردار بشود، ابر بی‌بار بشود، بعد راهنمایی بکند، رانندگی اینها را سائقاً اداره بکند: ﴿نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾؛[18] تا به حدّ بارش برسد که باران بیاید این کار ماست ما فرستادیم، دیگری که این کار را نکرد. ما که فرستادیم، رهبری کردیم، هدایت کردیم که در کدام قسمت زمین برود! سه راهش کجا، چهار راهش کجا، دو راهش کجا، بزرگراهش کجا. چقدر از سطح زمین فاصله داشته باشد، همه را ما تنظیم کردیم که نیاز مردم تأمین بشود. اگر یک وقت دستور بدهیم پایین‌تر برود که در دسترس شما نباشد، چه کار می‌کنید؟ چه اینکه اگر نخواستیم باران بیاید، چه کار می‌کنید؟ این برای تبیین ربوبیت ذات أقدس الهی است. قدم به قدم این موضوعات را ذکر فرمود.

در سوره مبارکه «واقعه» فرمود: ﴿أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ﴾،[19]«مُزن»؛ یعنی ابر باران‌دار ﴿أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ﴾؛ شما از بالا آب می‌آورید یا ما برای شما می‌آوریم؟ این برای آب که ﴿تَشْرَبُونَ﴾؛ چه اینکه در قسمت‌های دیگر هم فرمود این کشاورزی که شما می‌کنید، شما زارع هستید یا ما؟ شما اهل حرث هستید نه اهل زرع. ما یک حارث داریم و یک زارع؛ حارث آن کسی است که اهل حرث است؛ یعنی این بذرها را از انبار بعد از شیار به زمین می‌دهد، همین! این کار مادی است. زمین را شیار می‌کند، این بذرهای انبار را از انبار می‌برد در دل خاک می‌ریزد، همین! این حرث است؛ اما آن که مرده را زنده می‌کند، این بذر مرده را زنده می‌کند، بخشی از آن را پایین می‌برد به عنوان ریشه، بخشی از آن را بالا می‌آورد به عنوان خوشه، فرمود این کار ماست. شما که زارع نیستید: ﴿أَ فَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾، نه «ما تزرعون». ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾،[20] آن که این مرده را زنده می‌کند که ما هستیم. شما کارتان این است که جمادی را از جایی به جایی می‌برید؛ اما آن که این جماد را زنده می‌کند، روح به آن می‌دهد، بخشی از آن را پایین می‌برد به عنوان ریشه، بخشی از آن را بالا می‌آورد به عنوان خوشه، ما هستیم: ﴿أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾. گرچه آن حرثتان هم باز به «اذن الله» و عنایت الهی است. این برای کشاورزی، آن هم برای آبیاری.

در زمینه این آب هم فرمود او کسی است که ﴿فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الْأَرْضِ﴾،[21] ما سه راه و چهار راه و امثال آن زدیم که این تنظیم بشود و میوه‌های مناسب هم عطا بکند. در سوره مبارکه «اعراف» و اینها به این صورت آمده که شما این را جابهجا کردید و جابهجا می‌کنید یا اینکه ما این را تنظیم کردیم و ﴿فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الْأَرْضِ﴾ کردیم؟ آیه 21 سوره مبارکه «زمر» این است: ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾، این یک؛ ﴿فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الْأَرْضِ﴾، یعنی راهنمایی اینها در «تحت الارض» به عهده مدبرات ماست که کجا این آب‌ها را ببریم؟ دو راه، سه راه، چهار راه، کجا از زمین فاصله داشته باشد، بشود چشمه؟ کجا فاصله بیشتر داشته باشد، بشود چاه؟ ﴿فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الْأَرْضِ﴾، ینبوع و چشمه زیرزمین بزنیم. ﴿ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ﴾، بعد حالا یا با چاه یا با چشمه برای اینکه کشاورزی شما را تأمین بکنیم. ما باید به وسیله آب این مرده را زنده کنیم: ﴿زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ﴾، شما کلّ این باغ را که هزارها برگ است، دو تا برگ شبیه هم نمی‌بینید. در اوایل سوره مبارکه «رعد» دارد که به هر حال یک هکتار زمین است؛ آبش یکی، هوایش یکی، خاکش یکی، کودش یکی، اما میوه‌هایش انواع و اقسام با یکدیگر، ﴿مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ﴾؛[22] رنگ‌هایشان فرق می‌کند، طعم‌هایشان فرق می‌کند، قیافه‌هایشان فرق می‌کند. برگ‌ها و شاخه‌ها و خوشه‌هایشان فرق می‌کند: ﴿نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی‏ بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ﴾،[23] «أُکُل»؛ یعنی مزه، نه «أَکل». «أَکل»؛ یعنی خوردن، «أُکُل»؛ یعنی خوراکی. در سوره مبارکه «رعد» به این بخش‌ها اشاره کرده، فرمود تمام این جزییات را با همه اختلافات ما خلق کردیم با اینکه یک قطعه زمین است. آیه چهار سوره مبارکه «رعد» این است: ﴿وَ فِی الأرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾؛ در جوار هم‌ هستند، در این یک هکتار زمین خاک‌هایشان یکی است؛ ولی ﴿وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی‏ بِماءٍ واحِدٍ﴾؛ اما ﴿وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی‏ بَعْضٍ﴾، آفتاب یکی، هوا یکی، آب یکی، خاک یکی، اما انواع و اقسام میوه‌ها را ما عطا می‌کنیم: ﴿وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی‏ بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾.

بنابراین بعد از تبیین این معارف توحیدی، می‌فرماید: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً﴾، چه کار می‌کنید؟ حالا این معادن را چه کار می‌کنید؟ کمی این نفت اگر برود پایین، حالا تنها سخن از بیگانه نیست، اگر ـ خدای ناکرده ـ یک قدر این نفت برود پایین، این گاز برود پایین، در دسترس صنعت هم نباشد، چه کار باید کرد؟ این غفلت ماست که از توحید باز می‌مانیم، همیشه دست دیگران را می‌بینیم یا می‌خواهیم دست دیگران را کوتاه کنیم. ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ﴾؛ یعنی «أخبرونی»؛ به من گزارش بدهید. ﴿إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً﴾، «إن اصبح» نفت شما، «إن اصبح» گاز شما! چند کیلومتر پایین‌تر برود که دسترس صنعت نباشد، چه می‌شود؟ ﴿إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾، بنابراین برهانی که ذات أقدس الهی اقامه می‌کند، ضمن اینکه توحید هستی را ارائه می‌کند؛ یعنی خدای سبحان واحد است «لا شریک له» واحد است، احد است و امثال آن، توحید ربوبی را هم اقامه می‌کند.

بعد فرمود که ﴿فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ﴾، حمد را بر همه ما لازم کرده است. این شکر گفتن تنها چیزی که در قیامت ترازو را پُر می‌کند حمد است. انسان اگر در همه امور حامد و شاکر باشد، هیچ محذوری ندارد، نه بی‌راهه می‌رود نه راه کسی را می‌بندد. هیچ وقت کسی را محتاج دیگری نکرده است. این روایت‌ها هم در صحیفه سجادیه خوانده شد. وجود مبارک امام سجاد می‌فرماید این سفاهت است که کسی چشمش به غرب باشد: «طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِه‏»،[24] این سفاهت یک ملّت است که ـ خدای ناکرده ـ چشمش به غرب باشد. اینها ما را به عقل دعوت کردند.

پرسش: «ماء معین»ی که تعبیر به آن کرده چگونه معنا میشود؟

پاسخ: همین، چون «مَعین» از القاب رسمی وجود مبارک حضرت است[25] که در بحث قبل اشاره شده و یکی از القاب تبعی امام که به شاگردان امام گفته می‌شود، به عالمان دین هم می‌گویند «ماء مَعین»؛ یعنی این یک جمله خبریه‌ای هست که به داعی انشا القا شده است. ما در حقیقت غایب هستیم نه او. خود حضرت به همه امور توجه دارند، به همه امور می‌رسند، این «ماء مَعین» مائی است که «تناله الدلاء و تراه العیون»[26] آن که دلو به این می‌رسد و چشم آن را می‌بیند، عطش تشنه‌ها را برطرف می‌کند، چون جاری است، راکد که نیست. اگر جاری نباشد که «تناله الدلاء و تراه العیون» نیست. آبی که در چاه است، باید سر خم کند تا آن را ببیند. این آب جاری را می‌گویند «ماء مَعین». بالاصاله حضرت است، این «ماء معین» است. کجاست که حضرت نیست؟ کجاست که مشکل مردم را حلّ نمی‌کند؟ اما کسی که گوش کند این ندا کم است. حضرت فرمود چه کسی می‌خواهد؟ چه کسی می‌خواهد؟ چه کسی می‌خواهد؟ کسی نخواهد حرف دیگری است. این چه کسی می‌خواهد؟ چه کسی سؤال دارد؟ چه کسی نمی‌خواهد؟ چه کسی می‌خواهد؟ هر روز حضرت می‌گوید. عالمان دینی هم باید همین‌طور باشند. این لقب عالمان دین هم هست بالتبع. بالاصاله مختصّ وجود مبارک حضرت است. گفتند: «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه‏»،[27] این ظاهراً به آن معنا نیست که طبیب دوره‌گرد است؛ طبیبی است که طب خود را دور می‌دهد، نه خود را. گاهی می‌بینید اینکه جناب سعدی و امثال سعدی این لطایف را گفتند، چون از همین بیانات اهل‌بیت استفاده کردند. گفتند آن طبیبی دوّار به طب است؛ یعنی طبّش را دور می‌دهد نه خودش. «چو رگ‌زن که جراح و مرهم نه است».[28] طبش را دور می‌دهد؛ کجا باید بشکافد؟ نیش بزند؟ آنجا جایش است. کجا باید پانسمان کند؟ مرهم بگذارد؟ آنجا جایش است. جامعه را گاهی با نیش، گاهی با نوش. کسی که گرفتار اختلاس و نجومی است، با نیش. کسی که مشکلی دارد، با نوش. این دوّار بودن مربوط به طب است نه مربوط به طبیب که بشود دوره‌گرد. بعداً سعدی هم خوب فهمید که این طبیب طبّش را دور می‌دهد، یک‌جا جای نیش است، یک‌جا جای مرهم است، «چو رگ‌زن که جراح و مرهم نه است». عالمان دین هم همین‌طور هستند، حاکمان دین هم همین‌طور هستند. کلّ مردم، همه ما مؤمنین موظّفیم که چنین باشیم، به نام خود «ماء معین» باشیم. حالا اگر علما به تبع وجود مبارک حضرت بالعرض می‌شود «ماء مَعین»، شاگردان علما چرا این‌طور نباشند؟! جامعه ما چرا «ماء معین» نباشد؟!  که ـ إن‌شاءالله ـ امیدواریم همگان به این صورت دربیایند!

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. سوره مومنون، آیات12و13و14.

[2]. سوره قیامت, آیه36.

[3]. سوره قیامت, آیات4و5.

[4]. سوره انسان، آیه1.

[5]. سوره ق، آیه15.

[6]. سوره جن، آیات26و27.

[7]. سوره هود، آیه49.

[8]. سوره إسراء، آیه36.

[9]. دیوان حافظ، غزلیات، غزل307.

[10]. سوره بقره, آیه195.

[11]. التفسیر الکبیر، ج‏5، ص294.

[12]. سوره توبه، آیه105

[13]. سوره شمس، آیه8.

[14]. سوره طور، آیه31.

[15]. سوره غافر، آیه34.

[16]. سوره قصص، آیه88.

[17]. سوره حجر، آیه22.

[18]. سوره سجده، آیه27.

[19]. سوره واقعه، آیات98 و69.

[20]. سوره واقعه، آیات63 و 64.

[21]. سوره زمر، آیه21.

[22]. سوره انعام، آیه141.

[23]. سوره رعد، آیه4.

[24]. صحیفه سجادیه، دعای28.

[25]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‌1، ص339 و340.

[26]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج29، ص9.

[27]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه108.

[28]. سعدی «بوستان»، باب اوّل در عدل و تدبیر و رای.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق